زن و عرفان پاسخ به سوال


زن و عرفان

سیدمهدى موسوى کاشمرى

 

 

سوال: آیا یک زن مى تواند عارف شود و به مقام بالاى عرفانى دست یابد, با وجود محدودیتها و مشغله هایش در زندگى؟لاله.م ـ نأین

پاسخ: در این سوال خصوصیاتى مطرح شده است که براى یافتن پاسخ آن لازم است هر کدام جداگانه رسیدگى شود, 1ـ عرفان و عارف. 2ـ زن و توانایى او. 3ـ بازدارندگى وظایف خانه دارى از نیل به عرفان. و بدیهى است در این نوشته بویژه در موضوع نخست تنها به مواردى اشاره مى کنیم که دخالت مستقیم در پاسخ به سوال دارد, و حتى الامکان با سطح مجله نیز با توجه به عمومى بودن آن مناسبت داشته باشد.

مفهوم عرفان
عرفان در لغت به معناى شناخت و پى بردن به حقایق امور است.
راغب اصفهانى, لغت شناس معروف مى گوید: ((المعرفه و العرفان ادراک الشىء بتفکر و تدبر لاثره و هو اخص من العلم و یضاده الانکار ...)) معرفت و عرفان پى بردن به چیزى به واسطه تفکر و تدبر در آثار آن است و اخص از علم است و ضد آن انکار است . ..(1)
در این تعریف دو نکته قابل توجه است, اول آنکه که دأره معرفت کوچکتر از علم شناسانده شده است. و همو در بیان آن توضیحى دارد که چکیده آن این است: ((معرفت نوعى از آگاهى است که از تدبر و تفکر به دست مىآید ولى علم اعم از آن است و لذا صحیح است بگوییم خداوند نسبت به مخلوقات خود عالم است ولى درست نیست او را نسبت به آنها عارف بنامیم.))(2)
بنابراین ((عرفان)) شناختى است که از راه فکر و تإمل در آثار قدرت الهى و مظاهر هستى و ملک و ملکوت براى انسان حاصل مى شود.
نکته دیگر اینکه, در این تعریف ضد معرفت ((انکار)) معرفى شده است و این خود نکته جالبى است که به نوعى, به محدودیت معرفت نسبت به علم برمى گردد.
توضیح اینکه, در دانش منطق براى علم دو قسم بیان شده است یکى تصور. و آن نقش بستن صورت چیزى در صفحه نفس است, بدون اینکه از سوى انسان حکمى مبنى بر پذیرش و یا رد آن صورت پذیرد. و دیگرى تصدیق است و آن هنگامى است که شخص, وجود آنچه در ذهن او ارتسام یافته است قبول و یا رد کند.
در این تعریف, عرفان به نوعى از علم اطلاق شده است که انسان حقیقتى را که درک کرده و از راه تفکر به آن دست یافته است, گذشته از تصور, اذعان و اعتقاد بدان نیز پیدا کرده و آن را پذیرفته است و لذا ضد آن انکار معرفى شده که قسم دیگرى از تصدیق است, در صورتى که ضد علم جهل است نه انکار.

اهمیت عرفان
شناخت حقیقى, که محصول تفکر ناب و اندیشه هدایت یافته است, مرز بین زندگى حیوانى و انسانى است. عرفان همان گوهر بى بدیلى است که عقل سالم در سیر خود در حقایق کأنات بدان مى رسد و زندگى بشر را از حضیض ملک, تا اوج ملکوت بالا مى برد.
قرآن کریم مى فرماید: ((الذین یذکرون الله قیاما, و قعودا و على جنوبهم و یتفکرون فى خلق السموات و الارض ربنا ما خلقت هذا باطلا))
آنان که خداى را در حال قیام و قعود و بر پهلو به یاد مىآورند و در آفرینش آسمانها و زمین مى اندیشند به حقیقت هستى پى برده و مى گویند: ـ پروردگارا این نظام خلقت را بیهوده و باطل نیافریدى.(3)
جامعه اگر به عرفان روى نیاورد, قهرا به وادى حیوانیت کشانده خواهد شد, گرچه در بالاترین سطح, از فرآورده هاى دانش و تمدن بشرى برخوردار باشد, و به فرموده یکى از بزرگان: ((جامعه بى عرفان کالبد بى جان است)).(4)

اساسى ترین بحث عرفان
از مهمترین مباحث عرفان مسإله توحید است, که عارف با معرفت حقیقى خداوند, به شناختهاى دیگر مى رسد. توحید در نظر عارف غیر از آن چیزى است که در دیدگاه مردم دیگر است. مردم عادى هر موجودى را به چشم استقلال مى نگرند, آن گاه بین آن و خدا رابطه خلق و خالقى مى بینند, ولى در منظر عارف اصل وجود, خداست و دیگران پرتوى از اویند.
مرحوم حکیم سبزوارى مى فرماید: ((اینکه وجودات, در ذات خود وابسته و فقیراند ـ و به عبارت دیگر عین وابستگى اند ـ توحید خاص است و شایسته توحید شریعت هم همین است. به یقین پدیده هاى هستى فقر محض و نیاز صرف به بى نیاز تمام و فوق تمام اند)).
سپس ایشان توحیدى که غیر از این باشد را با شدیدترین لحنى مردود مى شمارد و از ساحت شریعت دور مى داند.(5)
امام حسین علیه السلام در قسمت پایانى دعاى عرفه این چنین با خداوند سخن مى گوید: ((چگونه به آنچه در هستى خود محتاج توست, بر وجود تو استدلال مى شود؟ آیا غیر تو ظهورى دارند که تو ندارى تا اینکه به واسطه او در نظر ما جلوه کنى؟ کى پوشیده بودى تا محتاج دلیلى باشى که تو را ظاهر کند؟ و چه زمانى از ما دور بودى تا آثار تو ما را به سویت هدایت کرده و برساند؟ کور است چشمى که تو را مراقب و نگاهبان خود نبیند ...)).(6)

عرفان نظرى و عملى
اهل عرفان براى آن دو قسم بیان کرده اند, یکى نظرى و دیگرى عملى. عرفان نظرى, مطالب و حقایقى است که در کتابهاى مربوط به آن به صورت علمى و فنى بیان شده است و طى آن, مقامات انسان و کیفیت رابطه موجودات با مبدإ, به گونه مبسوط بحث شده است.
عرفان عملى, شیوه ها و طرق و اذکار و دستورالعملهایى است که باید شخص سالک به کار بندد و با طى مراحل و منازلى, خود را به سرمنزل مقصود برساند و به مقامات عالیه عبودیت دست یابد.
در این جا این سوال مطرح است که آیا براى رسیدن به عرفان عملى, کسب عرفان نظرى با آن همه پیچیدگى ها و تفصیل آن لازم است؟ جواب این سوال منفى است که در پاسخگویى به پرسش اصلى این نوشتار, حأز اهمیت است. البته در صورت امکان, جمع بین این دو بسیار باارزش است ولى مى توان بدون تحصیل عرفان نظرى نیز, با صعود از نردبان عرفان عملى, بر قله هاى رفیعى از کمال انسانى دست یافت و به قرب الهى رسید.
یکى از بزرگان علم و معرفت مى فرماید: ((... محقق است که کسانى موید به تإییدات الهى, بدون تحصیل عرفان نظرى, از راه عرفان عملى, صاحب چنان اقتدارى مى شوند, که صاحبان عرفان نظرى در مقابل آن عاجزند. و به قول عارف سنایى:
اگر بودى کمال اندر نویسایى و خوانایى
چرا آن قبله کل نانویسا بود و ناخوانا))(7)
نمونه بارز این موضوع, بسیارى از رزمندگان و شهیدان دوران دفاع مقدس اند, که بىآنکه حتى آشنایى اندکى با محصولات عرفان نظرى و اصطلاحات آن داشته باشند, ره صد ساله را یک شبه پیمودند, و تا جایى به پیش رفتند که به همه دنیا و آنچه در آن است, خنده تمسخر زدند و براى فرو نشاندن عطش عشق خود به خدا, در عنفوان جوانى جز شهادت به چیز دیگرى نیندیشیدند. همانها که با جرعه هاى ناب عرفانى و قرآنى آن مرد الهى سرمست مى شدند و عاشقانه و بى پروا دست از همه چیز شسته و به سوى کوى دوست بار سفر مى بستند و بسیارى از عارفان نظرى را در پیشگاه خود خجل مى ساختند.
نمونه دیگر این مسإله در دوران معاصر ((رجبعلى خیاط)) است. او بدون اینکه تحصیلى در این باره داشته باشد, با یک مبارزه و جهاد عظیم با نفس, چشم برزخیش باز مى شود و رفته رفته بر اثر مراقبت و حرکت پى گیر, به عالیترین مقامات عرفانى دست مى یابد و با آنکه در مسایل احکام از یکى از مراجع بزرگ عصر خود تقلید مى کرده است, در عرفان عملى به جایى رسیده که عده زیادى از صاحبان فضل و دانش را در پیشگاه خود خاضع کرده است.

مراتب عرفان عملى
عارف و حکیم بزرگ مرحوم ملاهادى سبزوارى در مراتب عرفان عملى مى نویسد:
((این مراتب عبارتند از 1ـ تهذیب ظاهر و باطن 2ـ جداسازى خود از رذایل 3ـ زینت دادن خویش به فضیلتها و به عبارت دیگر: تجلیه و تخلیه و تحلیه 4ـ فانى شدن در حق. ((تجلیه)) این است که ظاهر را با آداب و احکام الهى مزین کنى و ((تخلیه)) یعنى دور ریختن رذیلتهاى اخلاقى مانند بخل و حسادت و کبر و نظایر آن. و همچنین ترک شرورى که از ناحیه زبان و شکم و شهوت جنسى برمى خیزد که به فرموده نبى اکرم صلى الله علیه و آله هر کس از پلیدى این سه چیز بپرهیزد از همه زشتیها فاصله گرفته است. و اما ((تحلیه)) آراییدن خود به زیور اسمإ و صفات الهى و متصف شدن به اخلاق خدایى است که در حدیث نبوى صلى الله علیه و آله آمده است: ((تخلقوا باخلاق الله)) اخلاق و منش الهى را در خود پیاده کنید و رنگ و بوى خدایى به اخلاق و رفتار خود دهید. و اما فنا داراى مراتبى است 1ـ محو 2ـ طمس 3ـ محق. ((محو)) این است که بنده کارهاى خود را در افعال الهى فانى کند و به کار خود به دیده استقلال ننگرد.
((طمس)) فانى شدن صفات بنده در صفات خداوند است که هیچ یک از سجایا و اوصاف کمال خود را, جز از او نبیند.
((محق)) یعنى فناى وجود عبد در وجود الهى)).(8)
و به قول عارف شبسترى:
وصال حق ز خلقیت جدایى است
ز خود بیگانه گشتن آشنایى است
چو ممکن گرد امکان برفشاند
به جز واجب دگر چیزى نماند
وجود هر دو عالم چون خیال است
که در وقت بقا عین زوال است
نه مخلوق است آن کو گشت واصل
نگوید این سخن را مرد کامل
عدم کى راه یابد اندر این باب
چه نسبت خاک را با رب ارباب
عدم چببود که با حق واصل آید
وز او سیر و سلوکى حاصل آید
اگر جانت شود زین معنى آگاه
بگویى در زمان استغفرالله(9)

زن و مرد و انسانیت
نکته دیگر, توجه به نقطه اشتراک و جدایى زن و مرد است.
اهل فلسفه و منطق, در تعریف انسان, جز عنصر حیوانیت و ناطقیت, چیز دیگرى را لحاظ نکرده اند و حتى ضاحک بودن را خارج از حقیقت او دانسته اند و جنسیت را در ردیف امورى همچون شاعر و خطیب بودن برشمرده اند که موجب پیدایش صنف در افراد انسانى مى شود و به عبارت دیگر این گونه امور, تقسیمى است که در درون نوع انسان اتفاق مى افتد.
خطابات قرآنى نیز آنجا که توجهش به نوع انسان است, مذکر و مونث ندارد.
اینچنین نیست که خطابهاى قرآنى چون ـ جز در موارد معدود ـ به صیغه مذکر آمده در اصل متوجه مردان باشد و زنان را از جهت اینکه با آنان در بسیارى از احکام شریکند در بر گیرد, بلکه در این موارد, گرچه خطاب صورت مذکر دارد, ولى مخاطب آن, از همان آغاز, همه مومنان از زن و مرداند. مانند اینکه افعالى که در قرآن کریم یا احادیث رسیده از معصومان علیهم السلام به خداوند نسبت داده مى شود, در قالب مذکر است, در حالى که اساسا خداوند منزه از هر گونه جنسیتى است.
بر این پایه, مسایل و موضوعاتى که مربوط به نوع انسان است, اختصاصى به زن یا مرد ندارد و مسإله معرفت و عرفان از مهمترین این مسایل است.

از ویژگیهاى معارف الهى
یکى از ویژگیهاى علوم و معرفتهاى الهى نسبت به علوم طبیعى آن است که اگر در علوم مادى, تحصیل نقش اول را دارد و عامل اصلى محسوب مى شود, در علوم الهى, طهارت روح و تقوا و تزکیه نفس, موثرترین عامل به حساب مىآید, گرچه علوم طبیعى هم, چنان چه با معنویت توإم شود, فرآورده ها و محصولات آن شیرین تر خواهد بود ولى این ضرورت و نیاز در علوم و معارف مربوط به مبدإ و معاد و مقامات انسانى, بیشتر و شدیدتر است.
((لیس العلم بکثره التعلم بل هو نور یقع فى قلب من یرید الله ان یهدیه));
علم ـ حقیقى ـ با کثرت تحصیل قابل کسب نیست بلکه چنین دانشى, در حقیقت نورى است که خداوند در دل هر کس بخواهد هدایتش کند ـ قلبهاى مستعد و باتقوا ـ قرار مى دهد.(10) تحصیل مى تواند زمینه ساز چنین دانشى باشد.

گرفتاریهاى خانه و دستیابى به عرفان
مشغله هاى زن در درون خانه و زندگى, اگر با برنامه ریزى و نظم همراه باشد, هیچ مانعى بر سر راه تحصیل معرفت و دانش نیست.
کم نیستند زنان باهمتى که در عین اشتغالات زیاد خانه دارى و تربیت فرزندان, به عالى ترین مدارج علمى رسیده اند, ولى گذشته از این, گرفتاریهاى زندگى هرچه باشد تنها مى تواند در راه تحصیلات نظرى زن مانع ایجاد کند, ولى به هیچ وجه نمى توان آن را عاملى بازدارنده در راه پیمودن مدارج عرفان عملى و قرب الهى به حساب آورد. بلکه این گونه اشتغالات اگر با قصد قربت و با نیتهاى پاک انسانى و الهى صورت پذیرد, خود به عنوان عمل صالح, کارآمدترین عامل در جهت ارتقا و جهش به سوى آرمانهاى بلند است.
گفتیم مهمترین مسإله در باب عرفان, توحید است, که بر پایه ایمان و تصدیق قلبى استوار است و همچنان که از جریان معروف گفتگوى پیامبر گرامى(ص) با آن پیرزن نخ ریس, که چرخ نخ ریسى خود را از حرکت نگه داشت و از همان, بر وجود فرمانروایى مقتدر بر هستى استدلال کرد مشهود است, اعتقاد به توحید و وصول به حقیقت آن نیازمند برهانهاى دقیق و دشوار فلسفى نیست و از ساده ترین راهها اگر با هدایت عقل و منطق باشد نیز قابل کسب است.
وقتى توحید واقعى به آن گونه که قبلا اشاره شد در دل انسانى جلوه کرد, رسیدن به مراتب بالاتر آن, گرچه بدون تحصیل عرفان مدرسه اى و نظرى ممکن است, ولى نیازمند همتى والا در جهت عرفان عملى است و آنچنان که پیش از این گفتیم, دستیابى به آن به طى مراحلى بستگى دارد, که پیمودن آن به اراده اى قوى, مراقبتى پى گیر و جهادى عظیم, احتیاج دارد و وقتى هم حاصل آید نه تنها دنیا که نعمتهاى آخرت هم با همه وسعت و عظمت آن, در قبال آن بى ارزش است, ولى همواره باید این حقیقت را در نظر داشت که به فرموده قرآن کریم:
((و إن لیس للانسان الا ما سعى و إن سعیه سوف یرى)) براى انسان جز نتیجه, تلاش و عملش چیز دیگرى نیست و قطعا ثمره کوشش خود را در آینده خواهد دید.(11)

راهکارهاى لازم در عرفان عملى
کسى که خواهان سلوک عرفانى و وصول به کمال انسانى و لقاى الهى است ناگزیر از امورى است که بىآن, دستیابى به این هدف عالى ناممکن است که برخى از آنها را فهرست وار از نظر مى گذرانیم:
1ـ توبه از گناهان و ترک عادات زشت و نیز عادات و رسوم متعارفى که توجه به آن او را از سیر معنوى و روحانى باز مى دارد.
2ـ اراده و عزم حرکت; این اراده باید آنچنان پولادین باشد که شکننده ترین و فریبنده ترین امور, او را از مقصد منحرف نکند.
3ـ رفق و مدارا; و این بدان جهت است که نفس از تحمل بار گران منزجر گشته و سالک را از ادامه مسیر به ضعف کشانده و باز مى دارد.
4ـ ثبات و دوام; و مقصود از آن این است که بر هر کارى که عزم فعل آن کنى و یا هر عملى را که تصمیم بر ترک آن بگیرى قطعا در صورتى به ثمر خواهد نشست که بر آن مداومت و استمرار باشد.
5ـ مراقبت و مواظبت بر وفا به پیمان و آنچه بر آن عزم کرده است.
6ـ حسابرسى از خود در ساعتى معین از شبانه روز
7ـ مواخذه و تنبیه و ادب کردن خود در صورت ظهور خلاف آنچه بر آن متعهد شده است. با روزه گرفتن و صدقه دادن و وادار کردن خود به کارى که نفس را دشوار آید و بر او سخت باشد, در چارچوبه شرع.
8ـ شتاب و سرعت به سوى آنچه بر انجام دادن آن پیمان بسته است پیش از آنکه وسوسه هاى شیطانى او را از آن کار باز دارد.
9ـ ارادت و خالص کردن باطن و محبت نسبت به خداوند و اولیاى الهى
10ـ رعایت ادب و احترام و تعظیم نسبت به خداوند و قوانین الهى و اولیاى دین
11ـ اخلاص و پرهیز از ریا و طمع و تطهیر قلب از محبت دنیا, عجب, کبر, حسد و سایر صفات رذیله
12ـ پرهیز دادن زبان از غیبت, تهمت, دروغ و سایر معاصى برخاسته از آن و نیز ترک زیاده گویى و پرگویى و سخن بى فایده
13ـ شب زنده دارى در مقدارى از سحر و نافله شب با آداب آن به قدر طاقت
14ـ با وضو بودن دأمى بویژه وقت خواب
15ـ مخالفت با تمایلات و کششهاى نفسانى حتى در موارد حلال به قدر طاقت
16ـ تلاوت زیاد و باتدبر آیات قرآنى در شبانه روز و رعایت تعقیبات نماز و دعاهاى وارده از معصومان علیهم السلام در مناسبتهاى مختلف
17ـ توسل دأم به اهل بیت عصمت علیهم السلام بخصوص حضرت ولى عصر(عج).(12) جان کلام در این باره در کلام امام العارفین حضرت صادق علیه السلام منعکس است. آن بزرگوار فرمودند: ((خداوند به حضرت موسى وحى فرمود که سه خصلت اند که هیچ امر دیگرى مانند آن سه, بندگان مرا به من نزدیک نمى کند. حضرت موسى از خداوند در باره آن سه چیز پرسید. خداوند در پاسخ فرمود: زهد در دنیا و پرهیز از گناهان و گریه از خوف من.
حضرت موسى عرض کرد براى چنین کسى چه پاداشى معین شده است؟ خداوند به او وحى کرد: اما زاهدان نسبت به دنیا, جایگاهشان بهشت است. و گریه کنندگان از خوف من, در عالى ترین مقامى جاى دارند, که هیچ کس با آنان در آن مقام شریک نیست. و پرهیزکاران نیز, از تفتیش اعمالشان در زمانى که سایر مردم را نسبت به اعمالشان حسابرسى و تفتیش مى کنم, برکنار خواهند بود.))(13)
امام خمینى رضوان الله علیه در مورد خصلت اول این چنین مى نگارند: ((معلوم است کسى که توجه قلبش به آخرت باشد امور دنیا و کارهاى صعب آن در نظرش حقیر و سهل شود و این دنیا را متغیر و متصرم و عبورگاه خود و متجر و دارالتربیه خود داند و به هیچ یک از سختى و خوشى آن اعتنا نکند و احتیاجات او کم گردد و افتقارش به امور دنیا و به مردم آن کم شود و غناى ذاتى و قلبى پیدا کند. پس, هرچه به این عالم به نظر عظمت و محبت نگاه کنى و قلبت علاقه مند به آن شود به حسب مراتب محبت, احتیاجات زیاد شود و فقر در باطن و ظاهر تو نمایان شود و امورت متشتت و در هم شود و قلبت متزلزل و غمناک و خأف شود, و امورت بر وفق دلخواه انجام نگیرد و آرزو و حرصت روزافزون گردد و غم و حسرت بر تو چیره شود و یإس و حیران در دلت جایگزین گردد)).(14)
در مورد گریه و تإثیر بى بدیل آن بر سازندگى و تکامل نفسانى آدمى نیز روایات زیادى از معصومان علیه السلام وارد شده است که پایان کلام را به نقل یکى از آنها زینت مى دهیم.
از رسول اکرم(ص) روایت شده است که فرمودند: ((اذا بکى العبد من خشیه الله تتحات عنه الذنوب کما یتحات الورق فیبقى کیوم ولدته إمه; هرگاه بنده از خوف الهى گریه کند مانند ریزش برگ درختان گناهان او فرو مى ریزد و مانند روزى که از مادر زاده شده از معصیتها پاک مى شود.))(15)
و روشن است تمامى این راهکارهایى که شمه اى از آن بیان شد امورى هستند که با مشغله هاى بانوان در خانه منافاتى ندارد و با همت والایى که در بسیارى از آنان مشاهده مى شود عمل به این موارد با وجود گرفتاریهاى درون خانواده کاملا قابل جمعند و حداقل این است که اگر کسى موفق نشد به عرفان به معناى اصطلاحى آن دست یابد خشنودى خداوند را نسبت به خود کسب کرده است و این نهایت نیکبختى و سعادت است.

1ـ المفردات فى غریب القرآن, انتشارات مرتضوى, تهران, ص331.
2ـ همان.
3ـ سوره آل عمران, آیه 191.
4ـ هزار و یک نکته, مرکز نشر فرهنگى رجإ, تهران, نکته 234, ص141.
5ـ حاشیه بر اسفار, ج1, ص65, انتشارات مصطفوى, قم.
6ـ مفاتیح الجنان, دعاى عرفه.
7ـ هزار و یک نکته, شماره 74.
8ـ حاشیه بر اسفار, ج1, ص21.
9ـ گلشن راز, به اهتمام دکتر صمد موحد, کتابخانه طهورى, تهران, ص86.
10ـ بحارالانوار, ج1, ص224.
11ـ سوره نجم, آیه 39.
12ـ راهکارهاى مذکور از کتاب سیر و سلوک منسوب به علامه بحرالعلوم(ره) استفاده شده که جویندگان مشتاق عرفان عملى را به مطالعه و ملازمت این کتاب گرانسنگ که به حواشى دلپذیر مرحوم آیت الله علامه حسینى تهرانى مزین گشته و نیز رساله لقإالله عارف واصل مرحوم میرزا جواد ملکى تبریزى سفارش مى کنیم.
13ـ رساله لقإالله, میرزا جواد ملکى(ره), ص120 ـ 119.
14ـ چهل حدیث, نشر: موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى(ره), ص128.
15ـ رساله لقإالله, ص116.