آموزه هاى زندگانى حضرت زهرا س 15 شخصیت شناسى فاطمه علیها سلام

نویسنده


آموزه هاى زندگانى حضرت زهرا(س) (15)
(بخش چهارم)
شخصیت شناسى فاطمه(ع)
امام حسن و امام حسین (علیهماالسلام)

احمد لقمانى

 

 

صحیفه سخن
روزى که راز خلقت دنیا نوشته اند
گل را به نام بلبل شیدا نوشته اند
پروانه را فدأى شمع و به بال و پر
اسرار عشق با قلم لا نوشته اند
راز و نیاز عاشق و معشوق طور را
صبح ازل به سینه سینا نوشته اند(1)
آفرینش در نگاه آفریدگار, گلستانى زیبا و روح افزاست که سرشار از نغمه هاى شور و شیدایى است. پروانه هایى بى پروا در آتش عشق جاودانه مى شوند تا همچون مشعلهایى شعله ور, صحنه حیات را نور و روشنایى بخشند.
در این میان دو غنچه زیباروى و نیک نهاد دیده مى شوند که در کنار ((یاس)) و ((نسترن)) از هر نگاه پاک و تابناکى دلبرى مى کنند. باغبان نخستین هستى, آدم(ع) چون نام این دو را از زبان فرشته وحى, شنید, ابتدا نسیم شادى سراسر وجودش را فرا گرفت و سپس غبار غم دل و دیده اش را تیره و تار ساخت!
باغبان بزرگ آفرینش و سرسلسله رسولان الهى, این دو را ((سروران جوانان بهشتى)) نامید و تا آخرین لحظه حیات بر دوش عشق و محبت یا سینه اى از اسرار هستى, جاى مى داد تا آنان آرام گیرند و خود قرار یابد. نامشان را از لبان لبریز از وحى جبرئیل شنید, یکى را ((حسن)) نام نهاد و دیگرى را ((حسین)).
این دو بر شاخسار وجود پدرى چون ((على)) و دامان وجود مادرى مانند ((فاطمه)) پرورش یافتند و عطر صفاتى آسمانى چون دانش و بینش, ادب و ایثار و عاطفه و عشق یافتند به گونه اى که هر یک اسوه اى قدسى و الگویى همگانى براى تمامى انسانها ـ بویژه جوانان ـ گردیدند; پیش از آنکه ((محتاج)) یکدیگر باشند در دیدارها, ((مشتاق)) همدیگر بودند و آنچنان در نگاه اطرافیان برجسته و ارزشمند شمرده مى شدند که ویژگیهاى برترى که در جلوه هاى مختلف رفتار آنان, پدیدار مى شد صفاتى مثال زدنى و درسآموز براى همگان مى گردید. برخى بخوبى مى دیدند که حسین(ع) هیچ گاه جلوتر از برادر خود راه نمى رود و آنگاه که در مجلسى با هم بودند, پیش از حسن(ع) سخن نمى گوید(2) و از آن سو, امام حسن(ع), با دیگران به گونه اى عادى مى نشست اما با ورود برادر خویش, بسیار مودب و محترمانه نشسته و در برابر پرسش اطرافیان از چگونگى تغییر حالت خود, مى فرمود: ((من هیبت حسین را همانند هیبت پدرم على(ع) مى بینم.))(3)
در این قسمت مجموعه گفتار و رفتار زهراى مرضیه ـ علیهاالسلام ـ در باره این دو شخصیت الهى و ملکوتى را بازگو مى کنیم که سلسله آموزه هایى حکمتآفرین براى مادران, جوانان و خانواده ها را پیش روى مى نهد. ان شإالله
3. امام حسن و امام حسین (علیهماالسلام)
ژرفاى نگاه فاطمه(ع) به امامت حسنین(ع)
امامت حسن و حسین ـ علیهماالسلام ـ مقطع برجسته اى است که فاطمه زهرا ـ علیهاالسلام ـ با اشاره بدان, استمرار رهبرى و هدایت جامعه را این گونه بیان مى کند:
((سمعت رسول الله ـ صلى الله علیه و آله و سلم ـ یقول: على خیر من اخلفه فیکم و هو الامام و الخلیفه بعدى و سبطاى و تسعه من صلب الحسین ـ علیه السلام ـ أمه ابرار ...));
از رسول خدا(ص) شنیدم که مى فرمود: على برترین کسى است که در میان شما جانشین قرار دادم, او امام و خلیفه بعد از من است و دو فرزندم حسن و حسین ـ علیهماالسلام ـ و نه فرزندان حسین ـ علیه السلام ـ پیشوایان و امامانى پاک و نیک اند.(4)
در سخنى دیگر هنگام تولد حسین(ع) را بازگو کرده مى فرماید:
به هنگام تولد حسین(ع), پدرم رسول خدا(ص) بر من وارد شد. من فرزندم را در پارچه اى زرد رنگ پیچیده, به دست حضرت دادم. پیامبر(ص) پارچه را به دور انداخته, پارچه اى سفید طلبیده او را در آن پیچیده, سپس فرمود:
اى فاطمه, او را بگیر! او امام و پسر امام و پدر نه امام است, از صلب او امامان پاک به دنیا مىآیند که نهمین آنان قأم آنهاست.(5)

جلوه هاى تربیتى
توجه جامع فاطمه(ع) به نکات روحى روانى و تربیتى فرزندان, موجب گردید که گاه آن حضرت کودکان خود را به بازى مى گرفت و نام آنان را بر زبان مىآورد, نخست از جاذبه شعر استفاده کرده, سپس در هر مصرعى ارزش و احترام همسر خود و پدر فرزندان را حفظ نموده, آنان را به پیروى و اسوه گرى از على(ع) تشویق کند و در پى آن به ستم ستیزى, ظلم گریزى و عبودیت راهنمایى نماید. به طور مثال با فرزند دلبند خود, حسن علیه السلام این گونه سخن مى گفت:
((اشبه اباک یا حسن
و اخلع عن الحق الرسن
و اعبد الها ذالمنن
و لا توال ذا الاحن))(6)
حسن جان! مانند پدرت, على باش و ریسمان او را از گردن حق بردار
خداى احسان کننده را پرستش کن و با افراد دشمن و کینه توز دوستى مکن.
گاه بازى با کودکان را وسیله اى براى نشاندن لبخند بر لبان شوى دلبند خود على(ع) مى دید و افزون بر سرگرمى آنان, نوعى اظهار علاقه و صمیمیت ـ در چهره شوخى با همسر خود ـ مى کرد و روزى دست نوازش بر سر حسین(ع) کشید و فرمود:
((انت شبیه بابى
لست شبیها بعلى));(7)
حسین جان! تو به پدرم شباهت دارى و به پدرت على شبیه نیستى. و امام(ع) سخنان فاطمه(ع) را مى شنید, از سخنان او لذت مى برد و تبسم مى نمود.

گرسنگى حسن و حسین ـ علیهماالسلام ـ
به حب خدا مى نمایند سیر
یتیم و مساکین و شخص اسیر
بگویند بهر رضاى خدا
کنون بر نهادیم خوان غذا
نخواهیم پاداش و اجر و سپاس
فقط دین خود را بداریم پاس(8)
دل سپردن به ارزشهاى الهى و اصول مذهبى در زندگى, موجب دل کندن از بسیارى از خوشى هاى ظاهرى و لذتهاى زودگذر زندگى خواهد بود و در پى آن براى حفظ مبانى دین, بسیارى از ارتباطات اجتماعى و خانوادگى محدود گشته و انبوه درآمدهاى ناشایست اقتصادى مسدود مى شود و سرانجام سنگلاخهاى سخت و دشوارى با جلوه هاى مختلف فرا روى انسان قرار مى گیرد که مردان مرد توان استقامت و استوارى را در صحنه هاى مختلف از دست خواهند داد.
آنان که از روزهاى نخست شوق پایبندى به دستورات الهى داشته اند, در رویارویى با چنین مشکلات سهمگین, گاه از آغاز مسیر, روى گردانده دل به خوشى ها و لذت ها مى سپارند و گاهى پس از چندى از گذشته خویش اظهار پشیمانى کرده, همآوا با دنیاپرستان مى شوند. اما انسانهاى اندکى بوده که تا آخرین لحظه پایدارى و استقامت و بردبارى نشان داده, لحظه اى افتخارات ارزشمند و آرمانهاى الهى خویش را فراموش نمى کنند, گرچه به گرسنگى هاى خود, همسر, فرزندان بیانجامد و تلخى فراوانى در امروز و فردا و فرداهاى زندگى براى آنان به همراه آورد. براستى هر یک از ما تا چه اندازه اى توان رویارویى با آوار سختى ها و محرومیتها براى حفظ ارزشهاى مکتبى خود را داریم؟
زهراى مرضیه(ع) بانویى برتر در جهان هستى است که براى حفظ باورهاى الهى خویش افزون بر دشواریهاى گوناگون در زندگى مشترک خود با على(ع), تلخى دردناک گرسنگى ها و ناکامى هاى حسن و حسین ـ علیهماالسلام ـ خود را چونان خنجرى در عمق جان مى پذیرفت تا عشق و ارادت قلبى خود را نسبت به خواست خداوند براى حفظ دین او و پاسدارى از ارزشهاى مذهب و مسوولیت در برابر رسالت پیامبر(ص) و امامت على(ع) به انجام رسانده باشد.
روزى که عرب تازه مسلمان در مسجد مدینه از مسلمانان کمک خواست و با ناکامى روبه رو شد, سلمان فارسى او را نزد اصحاب راهنمایى کرد اما چیزى جز محرومیت نصیب وى نگردید. با نومیدى به طرف مسجد در حرکت بود که ناگاه چشمان او به منزل فاطمه(ع) افتاد و با خود گفت; زهرا(ع) و منزل او, سرچشمه نیکوکارى است. در خانه را کوبید و ماجراى نیاز عرب تازه مسلمان را توضیح داد. فاطمه زهرا(ع) فرمود:
((اى سلمان! سوگند به خداوندى که حضرت محمد را به پیامبرى برگزید, سه روز است که غذا نخورده ایم, و فرزندانم حسن و حسین از شدت گرسنگى, بى قرارى مى کردند و خسته و مانده به خواب رفته اند, اما من نیکى و نیکوکارى را که در منزل مرا کوبیده است رد نمى کنم.))(9)
زمانى دیگر, على ـ علیه السلام ـ پس از تلاش طاقت فرسایى در یک روز گرم مدینه وارد منزل شد و از فاطمه(ع) پرسید: آیا غذایى در منزل داریم تا با آن رفع گرسنگى کنم؟
زهرا(ع) پاسخ داد: ((ما عندنا شیىء و اننى منذ یومین اعلل الحسن و الحسین));(10)
در خانه چیزى نداریم و من دو روز است که با بهانه هاى مختلف فرزندانم حسن و حسین را به گونه اى سرگرم مى کنم تا بى تابى زیاد نکنند.
بزرگترین درس چنین حوادثى آن است که کمتر زمانى بوده که آن بانوى بردبار و شکیبا از سختى زندگى خویش به پدر سخن بگوید; مبادا على(ع) شرمنده همسر خود شود. گرچه در پاره اى مواقع رسول خدا(ص) با دیدن شواهدى پى به محرومیتهاى مادى دختر خود مى برد. همانند موقعى که پیامبر(ص) به دیدار دختر خود رفته, به سیماى زهرا(ع) نگاه کرد, با تعجب سوال کرد:
دخترم فاطمه! چرا رنگ تو پریده است؟
و چون چهره حسن و حسین را دید, با شگفتى بیشترى پرسید:
چرا رنگ فرزندانم حسن و حسین دگرگون شده است؟
در اینجا, فاطمه(ع) ناچار مى گردد اوضاع دشوار زندگى خود را با پدر در میان بگذارد, از این رو به رسول خدا(ص) عرض مى کرد:
((یا ابه! ان لنا ثلاثا ما طعمنا و ان الحسن و الحسین اضطربا على من شده الجوع ثم رقدا کانهما فرخان منتوفان));(11)
پدرجان! سه روز است که غذا نخورده ایم و فرزندانم حسن و حسین از شدت گرسنگى بى تاب شده اند, هم اکنون مانند جوجه هاى پرکنده از گرسنگى به خواب رفته اند.

رابطه على(ع) و حسن و حسین ـ علیهم السلام ـ
برجستگى شخصیت افراد و شناخت رو به رشد انسانها نسبت به آنها زمینه ساز شهرت و مسوولیتهاى پى در پى در جامعه مى شود که این پدیده آفاتى همچون کمى فرصت براى رسیدن به خانواده, همسر و فرزندان را فراهم مى کند. آنان که اندک آشنایى با چنین آثارى داشته بخوبى از صفات ناپسند آن آگاهى دارند.
فاطمه زهرا ـ علیهاالسلام ـ در سخنان مختلف خود, یکى از ویژگیهاى على(ع) را رسیدگى به حسن و حسین ـ علیهماالسلام ـ بیان کرده, از یک سو اعتدال و همه سونگرى امام را مى ستاید, از سوى دیگر همراهى شوهر را در مشارکت عاشقانه در کارهاى منزل بازگو کرده, فرزندان خود را دور از عاطفه پدرى و مهر و علاقه آنان, ندانسته مى فرماید:
((یا رسول الله! ... و ابوالحسن یحمل حسنا و حسینا));(12)
اى رسول خدا! ابوالحسن دیشب تا به صبح ـ حسن و حسین را نگهدارى مى کرد.
و در سخنى دیگر, نقش تربیتى على(ع) و آثار روحى روانى این ویژگى ارزشمند را بدین گونه بیان مى کند:
((... و باب بنیهما الحسن و الحسین الذین هما ریحانتى رسول الله سیدى شباب اهل الجنه));(13)
على پدر حسن و حسین, دو دسته گل پیامبر و دو بزرگ و سرور جوانان اهل بهشت است.
به به از پیوند یاس و نسترن
هم حسین اینجا شکوفد هم حسن
چارده آیینه پاک و صیقلى
یازده آیینه از نسل على
پنج تن مثل ستون در دین ماست
چارده آیینه در آیین ماست(14)

حسن و حسین فدایى پیامبر(ص)
((عاطفه)) و ((وظیفه)) دو صفت شایسته اى است که انسانهاى دین باور و متعهد از آن بهره مند بوده و در بسیارى از صحنه هاى زندگى به سلامت و سعادت خود و فرزندان دست مى یابند, همانند توجه به رشد جسمانى و فراهم ساختن رفاه زندگى و تحصیل دانش در مراحل مختلف موفقیت.
اما در پاره اى از عرصه هاى حساس که تصمیم گیرى بسیار دشوار مى نماید, پدران و مادران باید بین عاطفه و وظیفه یکى را ترجیح داده, دیگرى را کنار زنند. آنجا که دین و آیین الهى در خطر است و دشمن تا پشت دروازه هاى شهرها آمده است, میدان امتحان و لحظه گزینش براى یکایک خانواده ها فرا مى رسد; از یک سو عشق و عاطفه درونى و دلبستگى ها و آرزوهاى امروز و فردا زنجیرى بر قلبها قرار داده که جدایى از آن سخت و سنگین است, از سوى دیگر, رسالت و مسوولیت دفاع از توحید و رسالت و امامت, نداى ((هل من ناصر)) در گوش دل و اندیشه سر مى دهد. براستى در چنین عرصه هاى بس حساس ما کدام یک از این دو را انتخاب مى کنیم؟ لذات زودگذر, آرزوها و هوسهاى زندگى, فرداى امید و عاطفه یا ...؟!
به مدینه بازگردیم و در چنین لحظه اى سرنوشت ساز, از تصمیم فاطمه ـ علیهاالسلام ـ آگاه شویم.
روزى که رسول خدا(ص) به مسجد رفته به مسلمانان فرمود: هر کس از من طلبى دارد درخواست کند ـ تا در این دنیا طلب او را پرداخته و یا حق وى را با قصاص جبران کنم ـ مردى از جنگ بدر و شلاق رسول خدا(ص) سخن گفت که بر بدن او خورده است. با اشاره پیامبر(ص) بلال به سوى خانه فاطمه روانه شد تا همان شلاق روز جنگ را گرفته به مسجد آورد.
حضرت زهرا, شگفت زده از ماجرا پرسش کرد و چون آگاه شد, ناله اى زده, فرمود:
((... یا بلال فقل للحسن و الحسین یقومان الى هذا الرجل فیقتص منهما و لا یدعانه فیقتص من رسول الله ـ صلى الله علیه و آله و سلم ـ ));(15)
اى بلال! به فرزندانم حسن و حسین بگو نزد آن مرد روند تا او از آن دو قصاص کند و نگذارند پیامبر را قصاص نماید.
این در حالى بود که حسن و حسین کودکانى خردسال ـ و فرزندانى در کمال دلبرى از مادر و پدر ـ بوده اند!!

خبر شهادت امام حسین ـ علیه السلام ـ
شهادت فرزند دلبند فاطمه(ع) با تمامى درد و اندوه جانکاه آن, که اشک در دیدگان نخستین رسول هستى, حضرت آدم(ع) ایجاد کرد و فرشته امین الهى, جبرئیل را به واگویه هایى از عاشوراى حسینى و مصأب آن حضرت واداشت, صحنه اى دیگر از رویارویى ((عاطفه)) و ((وظیفه)) بود که آن بانوى والاگوهر, در تمامى مراحل, چون پایندگى و بالندگى دین خداوندى و آیین محمدى(ص) را در ریختن خون فرزند خود و شهادت دلخراش دیگر عزیزان خویش مى دید, آرام و قرار مى یافت و با رضایتى از ژرفاى جان, پذیراى آن مى شد.
روزى رسول اکرم(ص) حوادث تلخ آینده را براى دخت عزیز خود بازگو مى کرد تا آنکه سخن به مصایب حسین(ع) رسید. پیامبر(ص) اشاره اى به مصایب کربلا کرد. فاطمه ـ علیهاالسلام ـ رو به پدر کرده, گفت:
((یا ابتاه! من یقتل ولدى و قره عینى و ثمره فوادى؟));
پدرجان! چه کسى فرزندم و نور چشمم و میوه دلم حسین(ع) را شهید مى کند؟
رسول خدا(ص) فرمود: ((شر امه من امتى));
بدترین افراد امت من.

حضرت زهرا(ع) ادامه داد: ((یا اباه! اقرإ جبرئیل عنى السلام و قل فى اى موضع یقتل));
اى پدر! سلام مرا به جبرئیل برسان و از او بپرس که در کجا حسین را شهید مى کنند؟
پیامبر(ص) جواب دادند: ((فى موضع یقال له کربلا!!));
در سرزمینى که به آن ((کربلا)) مى گویند.
این بانوى بهشتى و اسوه آسمانى تنها به بیان جمله اى کوتاه بسنده کرده, فرمود:
((یا ابه! سلمت و رضیت و توکلت على الله));(16)
پدرجان! در برابر خواسته هاى خدا تسلیم و راضى ام و به خدا توکل کرده ام.
در برخى از گفتگوهاى رسول خدا(ص) و فاطمه زهرا(ع) این گونه نقل شده که چون خبر شهادت حسین(ع) در ایام باردارى آن حضرت, به او رسید, فاطمه(ع) این جمله را فرمود:
((لیس لى فیه حاجه یا ابه));
اى پدر! به چنین کودکى نیاز ندارم.

تا آنکه رسول خدا(ص) به آثار و برکات چنین فرزندى در آفرینش اشاره کرده, فرمود:
دخترم از حسین تو نه امام معصوم پدید مىآیند که عامل تداوم و بقإ دین خدا خواهند بود!
حضرت با چنین جمله اى, رو به پدر کرده, مى گوید:
((یا رسول الله! رضیت عن الله عز و جل));(17)
اى رسول خدا! از خداوند عزیز و بزرگ راضى و سپاسگزارم.
با نگاهى به دیگر سخنان فاطمه(ع) بخوبى مى توان دریافت که چون شخص حسین(ع) به عنوان فرزند زهرا(ع) مطرح بوده, حضرت با مهر مادرى و عاطفه قلبى, اظهار بى میلى به وجود چنین پسرى مى کند اما در آن هنگام که حفظ آیین الهى و استمرار هدایت مردم به سوى خداوند به میان مىآید, حضرت از مهر و عاطفه مادرى دست شسته, نگاه خردمندانه و روشنگر خود را به رسالت نخستین خود در هستى افکنده, تمامى اندوه و مشکلات را, در راه رضاى پروردگار هیچ و ناچیز مى بیند از این رو لب به سخن گشوده, اظهار رضایت از خداوند بزرگ مى کند:
من همان دم که وضو ساختم از چشمه عشق
چار تکبیر زدم یکسره بر هرچه که هست
کمر کوه کم است از کمر مور اینجا
ناامید از در رحمت مشو اى باده پرست
بجز آن نرگس مستانه که چشمش مرساد
زیر این طارم فیروزه کس خوش ننشست
جان فداى دهنش باد که در باغ نظر
چمنآراى جهان خوشتر از این غنچه نبست(18)
از آن هنگام که رسول خدا(ص) نام کربلا را براى فاطمه(ع) فرمود, آن حضرت گاه و بیگاه از آن سخن مى گفت, بر مصایب حسین خود اشک مى ریخت و با سرشک دیدگان غبار اندوه از دل مى سترد, مى فرمود:
امسو اجیاعا و هم اشبالى
اصغرهم یقتل فى القتال
بکربلا یقتل باغتیال
لقاتلیه الویل مع وبال
یهودى به النار الى سفال
کبوله زادت على الا کبال;(19)
فرزندانم دیشب را گرسنه به روز آوردند, فرزندانى که کوچکترین آنان ((حسین)) در میدان جنگ کشته خواهد شد. در کربلا فرزندم را با حیله و تزویر شهید مى کنند, واى بر قاتلان او که عذاب دردناک و پستى و خوارى بر آنان باد, آنها که با این جنایت به درجات پست آتش جهنم راه مى یابند, هر لحظه بر سقوط و خوارى آنان افزوده مى شود.
امام صادق ـ علیه السلام ـ در سخنى, ماجراى کربلا را از زبان رسول خدا(ص) به هنگام کودکى امام حسین(ع) این گونه مى فرماید:
روزى فاطمه ـ علیهاالسلام ـ حسین(ع) را در آغوش گرفته بود. پیامبر(ص) او را از آن حضرت گرفته و به او فرمود:
خداوند کشنده تو را لعنت کند, خداوند کسى را که تو را برهنه کند, لعنت کند, خداوند کسانى را که یکدیگر را بر علیه تو کمک مى کنند, نابود سازد و بین من و کسانى که یکدیگر را بر علیه تو کمک و یارى کردند حکم فرماید.
حضرت زهرا(ع) پرسید: پدرجان چه مى گویید؟
فرمود: به یاد مصیبتهایى که پس از من و تو به او مى رسد و ستمها و کینه توزیهایى که با او مى شود افتادم. او در آن روز به همراه گروهى خواهد بود که گویا ستارگان آسمانند که خود را براى کشته شدن هدیه آورده اند, گویا میدان آنان را مى بینم, جایگاه فرود و محل قتل و دفن آنان را مى نگرم.
زهرا(ع) رو به پدر کرد و گفت: پدرجان, این جایى را که توصیف مى کنید کجاست؟
پیامبر(ص) فرمود: جایگاهى که به آن کربلا مى گویند و خانه غم و اندوه و گرفتارى ما و امت است. برترین افراد امتم بر آنها خروج مى کنند. اگر تمام ساکنان آسمانها و زمین بخواهند براى یک نفر از آنان شفاعت کنند, شفاعتشان در مورد آن یک نفر پذیرفته نمى شود; آنان در آتش جاودانه خواهند بود.
فاطمه(ع) ادامه داد: پدرجان! پس کشته خواهند داشت؟
رسول خدا(ص) فرمود: آرى, هیچ کس پیش از او به سان او کشته نمى شود, آسمانها و زمین و فرشتگان و وحوش و گیاهان و دریاها و کوهها بر او مى گریند و اگر به آنها اجازه داده شود, بر روى زمین هیچ موجود زنده اى را باقى نخواهند گذاشت. گروهى از دوستداران ما خواهند آمد که در روى زمین خداشناس تر بوده و حق ما را ادا کننده ترند, به گونه اى که همانند آنان وجود نخواهند داشت و در روى زمین کسى غیر از آنان به او توجه نخواهد کرد اینهایند, چراغهاى هدایت در تاریکى هاى جور و ستم. (20)
آخرین فراز این بحث را با ماجرایى دیگر از اندوه فاطمه و ارزش عزاداران حسینى در سخن رسول خدا(ص) پایان مى بریم:
هنگامى که پیامبر اسلام(ص) شهادت حسین(ع) و آوار بلاها و مشکلات آن حضرت را در عاشورا به دخترش خبر داد, فاطمه(ع) گریه بسیارى کرد و گفت:
پدرجان! این حادثه چه زمانى اتفاق خواهد افتاد؟
پیامبر(ص) فرمود: هنگامى که من و تو و على نباشیم.
سرشک غم و اندوه از چشمان زهراى عزیز بیشتر جارى گردید, رو به پدر کرده گفت:
پدرجان! پس چه کسى بر حسینم گریه مى کند و چه کسى عزاى او را برپا مى نماید؟
رسول خدا(ص) فرمود:
((اى فاطمه! زنان امت من بر زنهاى اهل بیتم و مردانشان بر مردان اهل بیتم گریه خواهند کرد و نسلى پس از نسل دیگر هر سال عزادارى را تجدید مى کنند. روز قیامت که برپا مى شود, تو شفیع زنان مى شوى و من شفیع مردان و هر یک از آنان که بر مصیبت حسین گریه کنند, دست او را مى گیریم و وى را به بهشت وارد مى کنیم. اى فاطمه! در روز قیامت همه چشمها گریانند بجز چشمى که بر مصیبت حسین گریه کرده باشد که آن از نعمتهاى بهشت, خندان و شادان است.))(21)
آرى:
دامن زهرا بهار نینواست
لاله خون پرورده اى از این هواست
زخمهایى کربلا جوشیم ما
تا قیامت هم سیه پوشیم ما
چیست اى خونین دلان لاله زار
اشک باران, آتش گل, بغض باد
پس بهار, آیینه دار سوز ماست
پس محرم اول نوروز ماست.(22)
ادامه دارد.

1ـ اشک شفق, گلچین اشعار, به کوشش رضا معصومى, ص210 و 211 (با گزینش).
2ـ مشکاه الانوار, ص;170 مناقب ابن شهر آشوب, ج37, ص401.
3ـ سفینه البحار, حاج شیخ عباس قمى, ج1, ص258.
4ـ ر.ک: بحارالانوار, ج36, ص;353 کفایه الاثر, ص;26 احقاق الحق, ج21, ص26 و ;27 کتاب عوالم, ج11, ص444.
5ـ نک: کفایه الاثر, صص200 ـ 193.
6ـ مناقب ابن شهر آشوب, ج3, ص;389 مسند احمد, ج6, ص;283 کتاب عوالم, ج11, ص;619 فضأل الخمسه, ج3, ص21.
7ـ همان; اهل البیت(ع) ابوعلم توفیق, ص267.
8ـ ترجمه منظوم آیه 8 و 9 از سوره انسان; قرآن مجید, ترجمه امید مجد, ص589.
9ـ ریاحین الشریعه, ج1, ص;132 بحارالانوار, ج43, ص;73 احقاق الحق, ج10, ص321.
10ـ نهج الحیاه, ص300.
11ـ کتاب عوالم, ج11, ص;168 بحارالانوار, ج43, ص;72 تفسیر عیاشى, ج1, ص171.
12ـ مسند احمد, ج6, ص;298 احقاق الحق, ج10, ص;266 بحارالانوار, ج43, ص134 و 84 و 85.
13ـ ریاحین الشریعه, ج1, ص93.
14ـ کفشهاى مکاشفه, ص492 و 493. (با گزینش).
15ـ امالى شیخ صدوق, ص;376 محجه البیضإ, ج8, ص;276 بحارالانوار, ج22, ص508.
16ـ تفسیر فرات کوفى, ص;55 تظلم زهرا(ع), ص;95 بحارالانوار, ج44, ص264.
17ـ بحارالانوار, ج25, ص260 و ج44, ص221 و333 و ج23, ص272 و ج36, ص;158 علل الشرایع, ص;79 تفسیرالبرهان, ج4, ص;173 کمال الدین, ج2, ص87.
18ـ دیوان حافظ, غزل شماره 21. (با گزینش)
19ـ امالى شیخ صدوق, ص258 و ;259 فضأل الخمسه, ج1, ص;258 تفسیر البرهان, ج4, ص413 و 412.
20ـ ر.ک: تفسیر فرات کوفى, ص171, ط قم و ص55, ط حیدریه نجف.
21ـ بحارالانوار, ج44, ص292. (نکته قابل توجه در این روایت آن است که با توجه به دیگر سخنان معصومان ـ علیهم السلام ـ در باره گریان نبودن چشمان برخى انسانها, نوع حصرى که در این حدیث دیده مى شود, حصر نسبى است یعنى نسبت به این عمل این گونه اثرى وجود دارد, همان گونه که در روایتى دیگر است که هر چشمى در روز قیامت گریان است بجز چشمى که از ترس خدا اشک ریزان باشد و چشمى که در راه خدا بیدار باشد و دیده اى که از محرمات الهى پوشیده باشد).
22ـ کفشهاى مکاشفه, ص419 ـ 492 و 494.