سخن اهل دل اشعار رسیده


سخن اهل دل

((در گرامیداشت خاطرات دفاع مقدس))

صبوحى کشان وصال
محمدعلى صاعد
کجایید, اى سینه سرخان عشق؟
دلیران منصور میدان عشق!
کجایید, اى مى کشان الست
ز جام ولا جمله مدهوش و مست؟
شما اى همه جذبه و شور و حال
صبوحى کشان شراب وصال
ز میناى کوثر همه باده نوش
ز نشئه چو سر جوش خم پر خروش
همه جرعه نوش مى((اهدنا))
صبوحى کش بزم ((قالوا بلى))
ز خود بیخود و محو ساقى شده
فنا گشته در حق و باقى شده
همه گوش داده به بانگ سروش
ز سوداى حق سینه تان پرخروش
چنان بحر یک سینه پرشور عشق
چو خورشید یک شعله از نور عشق
بجز حق دو عالم فراموشتان
همان ((فاستقم)) نغمه گوشتان
نهاده قدم در طریق وفا
به ره کرده روشن چراغ صفا
خرد خرده خرج بازارتان
زر عشق سرمایه کارتان
رها کرده خود را ز دام هوا
نظر بسته یکباره از ما سوا
یقین توشه در کوله بار سفر
نترسیده از هفت خوان خطر
رسانده چون گل خویش را تا گلاب
گذشته ز قدر از سر آفتاب
از افلاک بگذشت پروازتان
بپیچید در عرش آوازتان
قدم بر سر جان چو بگذاشتید
سر خوان حق لقمه برداشتید
در امواج خونمایه پرپر زدید
صنمخانه عشق را در زدید
به هر کوچه سر برد امواج خون
همه خانه ها شد ز خون لاله گون
به خون آب دادید نخل جنون
در فتح شد باز اما به خون
در فتح با موج خون باز شد
گشایش به هر جبهه آغاز شد
چنان شد به رگ خونتان موج زن
که هر قطره شد سد طوفان شکن
دغل خصم در ((ششدر)) انداختید
جهان ((مات)) در کار خود ساختید
ز طرحى که در رزمتان عشق ریخت
ز هم رشته عقل دشمن گسیخت
شما سربداران سردار جنگ
که بر خصم خود عرصه کردید تنگ
بنایى که از خون بنا کرده اید
به دنیا قیامت به پا کرده اید
شما تازه طرحى ز خون ریختید
ز هر قطره صد قلزم انگیختید
جهان از شمایان پرآوازه شد
خداباورى باز هم تازه شد
حقیقت برآورد سر از حجاب
دمید از افق چون گل آفتاب

دگر باره گل کرد عشق و جنون
دگر ره به شمشیر شد چیره خون
نسیم شرف شد چنان موج زن
که آلاله دان شد بساط چمن
ز هر کو قد آراست سروى رسا
به هر شهر شد بوستانى به پا
نمودند گل هر کجا لاله ها
ز نه ساله ها تا نود ساله ها
ز هر لاله صد دشت شد لاله زار
ز هر گل پدیدار شد صد بهار
شد ایران زمین سر به سر لاله جوش
صفاهان گلآرا شد و گلفروش
ز ایثار این خطه لاله خیز
چه خوش کرد تمجید امام عزیز
O
زهى عشق, این نور هستى فروز
زهى عشق, اگر عشق شد سینه سوز
اگر عشقتان آتشین دم نبود
سر خصم در پیشتان خم نبود
شما سرفرازان اوج اقتدار
که رفتید تا قله افتخار
چه لفظى است در حد معنایتان؟!
کدام آینه ظرف سیمایتان؟!
شما ساکن شهر مانا شدید
خلاص از ستیز من و ما شدید
ز سودا در این ره اگر سوختید
چراغى فرا راه افروختید
کنون ذکرتان نقل هر محفل است
به خوان بزمها را کباب دل است
مى اشک لبریز در جام چشم
صبوحى است پیوسته تا شام چشم
اگرچه دل از یادتان پر نواست
جهان از طنین شما پر صداست
گر اینک پر آوازه ایران ماست
ز خون شریف شهیدان ماست
دل ما پذیراى الهامشان
لب ما سبک پیک پیغامشان
عجب کاروان رفت و ما مانده ایم ...
دریغ است بر ما که وامانده ایم
O
الا وارثان شهیدان, بهوش!
شما گل تبارید و شبنم فروش
سحر مشربید و فلق دولتید
خدا سیرتید و نبى ملتید
صفاخیز عشق است آیینه تان
خدا در تجلى است در سینه تان
شمایید پیوسته در کوه طور
شمایید از قوم ((الله نور))
شمایید در بحر, طوفان نورد
شمایید در رزم مرد نبرد
ولى فقیه است همدوشتان
پر از یاس شوق است آغوشتان
هوا مشک بیز از بهار شماست
چمن پر نوا از هزار شماست
گلستان عرفان که خوش رنگ و بوست
عرق جوش حال است و شبنم وضوست
ز گلنغمه ((ندبه))تان پر نواست
از این نغمه اکنون جهان پر صداست
بساطى که اینک ز خون چیده اید
ز حد تصور برون چیده اید
به چشم اشکتان: در ایمان سرشت
به رگ خونتان: لعل طوفان سرشت
به شب, اشک در بزمتان چلچراغ
به صبح است پر از دعاتان ایاغ
چو شبنم, دم صبح از چشم تر
گل فیض چیدن ز باغ سحر
دمیدن چو خورشید هنگام صبح
ز صاف صفا پرتر از جام صبح
چو غنچه همآغوش با خون دل
شکفتن به گلزار گلگون دل
شکوفا قرین و طراوت مدار
ز سرسبزى زندگى چون بهار
نم اشکتان موج خیز اثر
تف آهتان شعله خشک و تر
هماره روان در خط اعتدال
همیشه به سر شور و شوق وصال
ز ذکر و دعا توشه و برگ و ساز
به درگاه حق برده روى نیاز
قرین با عمل گفت و کردارتان
خداگونه معمول رفتارتان
هلا از افق تا دمد آفتاب
همه فعلتان باد حسن المآب
هلا این مواهب نیفتد به چنگ
مگر با صبورى به کام نهنگ
از این موهبت پاسدارى سزد
پى حفظ آن جان نثارى سزد
حذر از تعلق بر این خاکدان
که هر تخت و بخت است وهم و گمان

خدا را! که شیطان بود در کمین
پى رخنه کردن به سد یقین
خدا را! که خصم است بس حیله کار
شرور است و نامردم و نابکار
سر رخنه دارد ز دیوار و در
حذر باید از نیش افعى, حذر!
هنوز است دشمن سراپا ستیز
خلیج است طوفانى و فتنه خیز
نمرده است این مار زخمى هنوز
تغافل نشاید از این کینه توز
هلا وارثان شهیدان بهوش!
که این دشت ماند همان لاله جوش
مبادا هوا گیرد از ما شکیب
دهد خواهش نفس ما را فریب
خدا و سخن از من و ما کجا
که اینجا کسى نیست غیر از شما
شمایید اینک عیار کمال
شمایید سرفصل هر نقد حال
شما ناصر و یار پیغمبرید
شما بوذر و اشتر حیدرید
ثبات شما تا بود برقرار
همان کار خود مى کند ذوالفقار
مبادا که تنها بماند على
به صفین بى ما بماند على
مبادا فراموشمان لاله ها
بماناد اثربخش این ناله ها
از جنگ شعر ((خط سبز, یادگار سرخ))