نویسنده

آموزه هاى زندگانى حضرت زهرا(س) (16)
شخصیت شناسى فاطمه(ع)
(سلمان فارسى)

احمد لقمانى

 

 

سپیده سخن
سخنان فاطمه زهرا(ع) در باره برترین انسان هستى, حضرت محمد ـ درود الهى بر او و دودمان پاک وى باد ـ نخستین بخش از این نوشتار بود که در آن رخسارها و فرارخسارهاى شخصیتى آن رسول آسمانى به تصویر کشیده شد. آنگاه از نگاه معرفتآفرین آن بانو که تجلى بخش ((امام شناسى)) و ((ولایت محورى)) بود, آگاه شدیم که دومین و سومین قسمت این نوشتار را به خود اختصاص داد. در بخش چهارم, شناخت روشنگر آن حضرت(ع) را نسبت به فرزندان بى همتاى خود ـ از پیش از میلاد تا پس از شهادت ـ بیان کردیم و گفته هاى چندى را در باره امام حسن(ع) و امام حسین(ع) از گفتار و رفتار دخت آفتاب آموختیم.
اینک شعاع شخصیت اصحاب را در آفتاب کلام آن حضرت بر آینه عشق و اندیشه خود مى نشانیم تا درسى براى امروز زندگیمان از دیروز حوادث درسها و عبرتها باشد.

5. سلمان فارسى
سلمان, آشناى صمیمى خانه و خانواده اهل بیت ـ علیهم السلام ـ و یار همدل و همراه آنان در تمامى عرصه ها و صحنه هاست. مسلمان ممتازى که نام ((ایران)) را در جزیره العرب, بلندآوازه ساخت و با پیشینه اى پاک از خداپرستى و توحید, نبوت رسول اکرم(ص) را از سر شناخت و معرفت پذیرا شد. به دست آن حضرت آزاد شد و تا پایان حیات از تمامى زنجیرهاى ذلت کفر و شرک آزاد بود.(1)
((روزبه)), ((ماهویه)), ((بهبود)) و ((مابه)) نام پیش از اسلام او بود(2) که با تدبیر درسآموز نبى اکرم(ص) نامى آرمانى, هدفمند و شورآفرین یافت تا فال نیک به نام ((سلمان)), ریزش رحمت الهى در ((تسلیم)) همیشه او در برابر حق و ((سلامت)) وى از هر گونه انحراف را در بر داشته باشد!
دیرى نپایید که واژه ((فارسى)) نام او نیز از سوى رسول خدا(ص) به ((محمدى)) تغییر یافت تا امروز و هر روز, تمامى مسلمانان, سلمان را از آن خود دانسته, هماره او را الگویى گرانقدر بدانند.(3) ((سلمان منى)); سلمان از من است, نشان روشنى از ارزش والاى او در نگاه پیامبر(ص) بود; ارزشى که آن حضرت را این گونه به ترسیم جلوه هاى آن بر آن داشت که فرمود:
((خداوند سلمان را در آسمان دوست دارد و رسول خدا در زمین. جبرئیل هرگاه نزد من مىآمد, امر مى کرد تا سلام خدا را به او برسانم. سلمان از من است, هر کس به او جفا کند به من جفا کرده است و هر کس او را بیازارد, مرا آزرده است ... او یکتاپرستى دین باور و موحدى خداجو بوده است.))(4)
صفات ستودنى سلمان به گونه اى بود که دیگر معصومان(ع) نیز زبان به ستایش او مى گشودند و پرتوى از شناخت خویش را بر زبان جارى مى ساختند.
امیر مومنان على(ع) در باره او فرمود:
((بخ بخ! سلمان منا اهل البیت و من لکم بمثل لقمان الحکیم علم علم الاول و الاخر و هو بحر لاینزح));(5)
به به! سلمان جزء خانواده ماست, شما در کجا مانند سلمان مى یابید که همچون لقمان حکیم است. علم گذشتگان و آیندگان را دانسته و دریایى است که پایان ندارد.
در سخن دیگرى امام او را ((آبشار گوارایى که حکمت و دانش از آن تراوش مى کند))(6) معرفى فرمود و عظمت شگفتآورى از سلمان ترسیم ساخت:
((من در باره کسى که از سرشت ما آفریده شده و روحش با روح ما آمیخته, چه مى توانم بگویم, خداوند او را به آغاز و انجام علوم و ظاهر و باطن و اسرار دانشها, اختصاص داده است!))(7)
آرى:
ز سلمان که بودى سر داستان
که دانش به او بود همداستان
به گنج نهانى, زبانش کلید
ز سیماش, راز نهانى پدید
به دانشورى همچو او کس نبود
پیمبر مر او را به دانش ستود
چنین گفت کاز اهل بیت من است
چه ایشان به من یک دل و یک تن است(8)
صفاتى آنچنان مى سزد که اوصافى اینچنین از سوى پاکان و معصومان(ع) در باره سلمان بازگو شود:
سلمان به اسم اعظم خداوند آگاهى دارد!(9)
بهشت مشتاق دیدار على, عمار, سلمان و ابوذر است!(10)
سلمان از هوشمندان, آگاهان و هوشیاران ـ در عرصه خداباورى و ولایت محورى ـ است!(11)
با رحلت رسول خدا(ص) همه افراد, جز سلمان, ابوذر و مقداد, از راه ـ صحیح ـ اسلام متزلزل شدند!(12)
خدا مرا فرمان داد تا چهار نفر را دوست بدارم و مرا آگاه کرد که آنان را دوست دارد, آنها عبارتند از: على, سلمان, ابوذر و مقداد.(13)

فاطمه(ع), سلمان, عرصه هاى مختلف زندگى
سلمان صحابى صالح و شایسته اى است که در بین یاران رسول خدا(ص) نقشى ممتاز و حضورى فعال در عرصه هاى مختلف زندگانى حضرت زهرا(ع) ایفا کرده است, از این رو جایگاه ویژه اى در گفتار و رفتار امیر مومنان و فاطمه زهرا ـ علیهماالسلام ـ دارد.
در یک نگاه جامع, عرصه هاى گوناگون حضور سلمان در خانه و خانواده آن دو معصوم(ع) را این گونه مى توان ترسیم کرد:

الف) عرصه اقتصادى
جلوه هاى برجسته شخصیتى سلمان, روشناى چشمگیرى دارد به گونه اى که زهراى مرضیه براحتى از وضع معیشتى و امور اقتصادى خانه خود با او سخن مى گوید و در پاره اى مواقع, پرده از تلخیها و سختیهاى روزهایى از گرسنگى و ناتوانى مادى خود, على(ع) و حسن(ع) و حسین(ع) برمى دارد! در حالى که شیوه همیشه آن بانو, رازدارى, تحمل سختیها و سکوت در برابر دیگران بوده است, بدین خاطر از کوچکترین رفتار یا گفتارى در باره دشواریهاى معیشتى خوددارى مى کرده مبادا با شنیدن تلخیها و سختیها, غبارى از غم و اندوه بر قلب شوى مهربانش نشسته, آن حضرت افسرده و ناراحت شود.
عرب تازه مسلمانى در مسجد مدینه از مردم کمک خواست, پیامبر(ص) به اصحاب خود نگریست, سلمان برخاست تا تلاش کرده, نیاز آن نیازمند را برطرف سازد, اما به هر سو که روانه مى شد, با دست خالى برمى گشت, با نومیدى و شرمسارى به طرف مسجد مىآمد که چشمانش به منزل حضرت زهرا(س) افتاد با خود گفت: فاطمه و منزل فاطمه سرچشمه نیکوکارى است.
در خانه را کوبید و داستان عرب مستمند را براى دخت رسول خدا(ص) بازگو کرد. حضرت رو به او کرده فرمود:

((یا سلمان و الذى بعث محمدا بالحق نبیا ان لنا ثلاثا ما طعمنا و ان الحسن و الحسین قد اضطربا على من شده الجوع, ثم رقدا کانهما فرخان منتوفان و لکن لا ارد الخیر اذا نزل ببابى));(14)
اى سلمان! سوگند به خداوندى که حضرت محمد را به پیامبرى برگزید, سه روز است که غذا نخورده ایم و فرزندانم حسن و حسین از شدت گرسنگى بى قرارى مى کردند و خسته و مانده به خواب رفته اند, اما من نیکى و نیکوکارى را که در منزل مرا کوبیده است رد نمى کنم.
بى تردید, فاطمه(ع) در این صحنه همچون برخى صحنه ها, مى توانست با عبارتى کوتاه جواب منفى خود را بیان کند, اما سلمان را چنان امین, رازدار, همدل و همراه یافته که چونان پدر و شوهر خویش این گونه با او درد دل مى کند و حتى در پى سخن خود, رو به سلمان کرده, پیراهن خود را به او داده تا در مغازه شمعون یهودى گرو گذاشته, مقدارى جو و خرما قرض بگیرد.
سلمان پس از دریافت جو و خرما به سوى منزل حضرت(س) آمد و گفت: دختر رسول خدا! مقدارى از خرما و جو را براى فرزندان گرسنه ات بردار تا با آن رفع گرسنگى کنند. اما فاطمه در پاسخ, سخنى درسآموز و عبارتى زرین مى فرماید:
((یا سلمان! هذا شیى امضیناه لله عز و جل لسنا نإخذ منه شیئا));(15)
اى سلمان! این کار را فقط براى خداى بزرگ انجام دادیم و هرگز از آن استفاده نخواهیم کرد.

ب) عرصه خانوادگى
پژوهشى اندک در زندگانى فاطمه(ع) بیانگر این حقیقت است که در بین اصحاب و یاران, کمتر کسى همچون سلمان رفت و آمد بسیار در خانه و خانواده امیر مومنان(ع) داشته است. به گونه اى که گاه چونان کمک کار و مددرسان زهراى مرضیه(س) فعالیت نموده, بارى از دوش آن حضرت برمى داشته است!
او خود مى گوید, روزى در خانه فاطمه بودم, دیدم آن بانو نشسته بود و آسیابى پیش روى وى قرار داشت و به وسیله آن مقدارى جو آرد مى کرد. ناگاه دسته آسیاب را نگاه کردم, دیدم خونآلود است و در آن سو, حسین ـ که در آن هنگام کودک شیرخوارى بود ـ بر اثر گرسنگى به شدت گریه مى کرد. رو به زهرا کرده, گفتم:
اى دختر رسول خدا! چندان خود را به زحمت نینداز, فضه ـ کنیز شما ـ اکنون در خدمت حاضر است[ .از او کمک بخواهید].
فرمود: ((رسول خدا(ص) به من سفارش فرمود تا کارهاى خانه را یک روز من و روز دیگر فضه انجام دهد. دیروز نوبت فضه بود و امروز نوبت من است.))
عرض کردم: من, بنده آزاد شده شما هستم و حاضر به خدمت شما مى باشم; یا آسیاب کردن جو را به عهده من بگذارید یا پرستارى حسین را.
فرمود: ((من براى پرستارى حسین مناسب تر هستم, تو آسیاب کردن را بر عهده گیر. ))
من مقدارى از جو را آسیاب کردم, ناگهان صداى اذان را شنیدم, به مسجد رفتم و نماز را با رسول خدا(ص) خواندم. پس از نماز, ماجرا را با على(ع) در میان گذاشتم. آن حضرت غمگین برخاست و به خانه رفت.
سپس دیدم خندان به مسجد بازگشت.
رسول خدا(ص) علت خنده او را جویا شد.
على(ع) عرض کرد: نزد فاطمه رفتم, دیدم او به پشت خوابیده و حسین روى سینه وى به خواب رفته است و آسیاب پیش روى او ـ بىآنکه دستى آن را بگرداند ـ خود به خود مى چرخد.
پیامبر(ص) فرمود: ((اى على! آیا نمى دانى که براى خدا فرشتگانى است که در زمین گردش مى کنند تا به محمد و آل محمد(ص) خدمت کنند؟ این خدمت آنها تا روز قیامت, ادامه خواهد داشت.))(16)
حضور سلمان در خانه امیر مومنان, کمک رسانى او به فاطمه زهرا(ع), بازگویى ماجراى داخل منزل على(ع) به او و سرانجام واکنش امام(ع) نسبت به سخنان مشفقانه سلمان, فرازهایى است که در بخش آینده این نوشتار بدانها پرداخته براى امروز زندگى خود از هر یک درس عملى مىآموزیم تا علاوه بر یافتن دیدگاهى نو و پرگستره, به آوار شبهاتى که نسبت به حقوق زن یا نگرش اسلام به زنان وجود دارد, پاسخى پویا, زنده و بهنگام بیان کنیم.

ج) عرصه سیاسى
((سقیفه)) حادثه اى سیاسى در صدر اسلام بود که با آن مسیر مستقیم و استوار ((امامت)) دچار دگرگونى گردید; پدیده اى که یگانه ابزار موفقیت آن در ایجاد غبار ظلمتى که غاصبان برپا کردند, ((جهالت)) و ((غفلت)) انبوهى از مسلمانان بود, جهالت نسبت به جایگاه امام و پایگاه ولایت در جامعه و غفلت از شیوه هاى دشمن در رویارویى با بنیانهاى ناب اعتقادى و دین مدارى.
به یقین سقیفه هاى دیگرى با ابزار مدرن امروزى در راه است و آن حادثه باید مشعلى روشنگر فرا روى هر روز ما باشد. پرسشى که از دیرباز براى صاحبان خرد و اندیشه مطرح بوده آن است که براستى چگونه مى توان در حوادثى اینچنین راه را از بیراهه ها تشخیص داد و در طوفان تبلیغات و تندباد شایعات ـ که غبارى از تیرگى در تشخیص درست و بهنگام به پا مى کند ـ همچنان راست قامت و استوار ماند و دچار انحراف و حتى لغزشى نگردید؟!
پاسخ را در سیره سلمان و دیگر همراهان او ـ که تعداد اندکى را تشکیل مى دادند ـ باید جست و جو کرد. با نگاهى ژرف و عبرتآموز بخوبى مى توان دو عامل برتر, در تمامى صحنه ها و عرصه هاى سیاسى براى مسلمانان سلمان صفت, یافت و آن ((آگاهى)) و ((هوشیارى)) است; آگاهى نسبت به معارف مذهبى و دانش دین و هوشیارى در باره دستها و دسیسه هایى که دشمنان در هر زمان و با ابزارهاى مختلف, نقشآفرینى کرده, ((تردید)), ((تضعیف)) و ((تحقیر)) باورهاى مذهبى و سپس دین باوران الگو و شایسته ـ که رهبرى و پیشوایى جامعه را بر عهده دارند ـ را دستورالعمل خود قرار مى دهند. این ویژگى شایسته که در فرهنگ قرآن با نام ((بصیرت و بینش)) از آن یاد شده, نگرشى به تمامى صحنه ها و پشت صحنه هاى پدید آمده است که حضور در فضاى فکرى, فرهنگى و سیاسى اجتماعى جامعه از آثار برجسته آن خواهد بود.
حضور آگاهانه, هدایتآفرین و هم سو با امیر مومنان(ع) و فاطمه زهرا(ع) صفات برجسته سلمان بود که اهل بیت(ع) از این ویژگیها به خوبى آگاه بودند, از این رو مسوولیتهاى گوناگونى در صحنه هاى سیاسى به او واگذار مى کردند. روزى که امام(ع) با تهدید و اجبار, به سوى مسجد برده مى شد تا به گمان خود از او بیعت گیرند, فاطمه(ع) نگاه کرده, عمر را با شمشیر برهنه اى دید که رو به على(ع) مى گوید:
((اگر با ابابکر بیعت نکنى, گردنت را مى زنم.))
در این هنگام رو به ابابکر کرد و فرمود:
((اى ابابکر! آیا مى خواهى شوهرم را از دستم بگیرى؟ سوگند به خداوند اگر دست از او برندارى, گیسوانم را پریشان کرده, گریبان چاک زده و پیراهن رسول الله(ص) را بر سر افکنده و در کنار قبر پدرم, در برابر خدا ناله و فریاد خواهم زد. یقین بدانید که ناقه صالح در نزد خدا, از من گرامى تر نبود و بچه آن ناقه نیز از فرزندان من قدر و قیمتش زیادتر نبود.))(17)
پس از این تهدید, دست حسن و حسین را گرفت تا در کنار قبر پیامبر(ص) با نفرین و ناله, تهدید خود را تحقق بخشد.
اطراف امام(ع) جمعیت بسیارى موج مى زد, اما على(ع) در آن میان تنها سلمان را خطاب کرد و فرمود:
((سلمان! فاطمه را دریاب, گویى دو طرف مدینه را مى نگرم که به لرزه در آمد. سوگند به خدا اگر فاطمه موى خود را پریشان سازد, گریبان چاک نماید و در کنار قبر پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم ناله سر دهد, دیگر مهلتى براى مردم مدینه باقى نمى ماند و زمین همه آنان را در کام مرگ خود فرو مى برد.))(18)
سلمان شتابان خدمت زهرا(ع) آمده و هراسان گفت:
اى دختر محمد, خداوند پدرت را مایه رحمت جهانیان قرار داده است, خواهش مى کنم به خانه برگردید و نفرین در حق مردم نادان نکنید.
فاطمه(ع) ـ در این صحنه نیز سلمان را هوشمند, امین و مورد قبول خود براى سخنان جانسوز خویش دانسته ـ به او فرمود:
((اى سلمان! آنها قصد جان على را دارند و من نمى توانم صبر کنم, صبرم تمام شده, مرا به حال خود بگذار تا کنار قبر پدرم بروم, موهایم را پریشان نموده گریبان چاک سازم و به درگاه خدا ناله سر دهم.))(19)
سلمان که زهرا(ع) را مصمم یافت, خود را ((سفیر امام(ع))) معرفى کرد و گفت:
على مرا فرستاد و فرمود که به شما بگویم: فاطمه به خانه برگرد و از نفرین خوددارى کن. وقتى حضرت پیام امام را شنید از تصمیم خود منصرف شد.(20)
پشتیبانى از حرکت فاطمه زهرا(ع) در دفاع از امام على(ع) در مراحل مختلف زندگى سلمان به چشم مى خورد. هنگامى که مسإله بزرگى سن مطرح شد, سلمان گفت:
((مسن ترین را برگزیدید اما در مورد اهل بیت پیامبرتان به اشتباه رفتید, اگر با آنان بیعت مى کردید دو نفر با شما اختلاف نمى کردند.))(21)
سلمان پس از پایان کار سقیفه نیز باصراحت, مخالفت خود را با خلافت خلیفه اول اظهار کرد و همچنان در کنار جانشین صالح و شایسته رسول خدا(ص) قرار داشت.(22)
روشناى شناخت و عرصه بصیرت سلمان بینشى شایسته و برجسته به او بخشیده بود, از این رو پى در پى با آهى جانسوز از اینکه على(ع) اکنون زنده است و مردم از او بهره نمى جویند, اظهار تإسف و اندوه نمود.(23)

د) عرصه معنوى اخلاقى
گفت و گوى فاطمه(ع) با سلمان در باره ذخایر اخروى و آثار ماندگار و جاودان زحمات دنیوى, عرصه دیگرى از شناخت شخصیت سلمان از سوى دخت رسول خدا(ص) است.
پیشتر اشاره اى به حضور سلمان در خانه امیر مومنان(ع) و مددکارى او نسبت به فاطمه زهرا(ع) نمودیم. اکنون از این رهگذر به عرصه معنوى و اخلاقى مى پردازیم:
سلمان مى گوید, روزى فاطمه را دیدم که چادرى وصله دار و ساده بر سر دارد. در شگفتى ماندم و گفتم: عجبا! دختران پادشاه ایران و قیصر روم بر کرسیهاى طلایى مى نشینند و پارچه هاى طلابافت به تن مى کنند. وه! این دختر رسول خداست که نه چادرهاى گران قیمت بر سر دارد و نه لباسهاى زیبا بر تن! فاطمه(ع) که سلمان را انسانى شایسته و صالح در باره پاداش تلاشهاى خویش دانست, به او فرمود:
((یا سلمان! ان الله ذخر لنا الثیاب و الکراسى لیوم آخر));(24)
اى سلمان! خداوند بزرگ لباسهاى زینتى و تختهاى طلایى را براى ما در روز قیامت ذخیره کرده است.
اما روزى دیگر پاک بانوى آفرینش, پاداش اخروى و آثار معنوى اعمال سلمان را در فردوس برین براى او بازگو کرد. ماجرا را از عبدالله پسر سلمان مى شنویم:
پدرم سلمان مى گفت: ده روز پس از رحلت رسول خدا(ص) از منزل بیرون آمدم, حضرت على(ع) را دیدم به من فرمود: اى سلمان! بعد از رسول خدا(ص) نسبت به ما جفا کردى!
عرض کردم: ((اى ابوالحسن! آیا مثل تو شایسته جفا است؟ (عذرم این بود که) غم فراق رسول خدا(ص) مرا گرفته. از این رو نتوانستم خدمت شما برسم.))
فرمود: ((اى سلمان! نزد فاطمه برو که مشتاق دیدار توست و مى خواهد هدیه اى که از بهشت برایش آمده به تو عطا کند.))
به محضر فاطمه رفتم. به من فرمود: ((نسبت به ما بى مهرى کردى که اینجا نمىآیى.))
عرض کردم: آیا سزاوار است که من به شما بى مهرى کنم؟!
حضرت فرمود: بنشین و درست بیاندیش که چه مى گویم; دیروز در همین مکان, کنار در بسته, نشسته بودم و در غم فراق رسول خدا(ص) و قطع وحى, فرو رفته بودم که ناگاه دیدم در بسته باز شد و سه دختر به طرف من آمدند, که کسى را به حسن جمال و خوشبویى آنها ندیده بودم, برخاستم و پرسیدم:
آیا شما از اهل مکه هستید یا از اهل مدینه؟
گفتند: اى دختر رسول خدا! ما اهل زمین نیستیم, خداوند ما را از بهشت فرستاده است, زیرا بسیار مشتاق دیدار تو بودیم.
از یکى از آنها که به نظر بزرگتر از دیگران بود, پرسیدم, نام تو چیست؟
گفت: من مقدوده هستم و این نام به این خاطر است که خداوند مرا براى مقداد آفریده است.
از دیگرى پرسیدم: نام تو چیست؟ گفت: من ذره هستم و این نام به خاطر آن است که خداوند مرا براى ابوذر آفریده است. از سومى پرسیدم: نام تو چیست؟ گفت من سلمى هستم و این نام به خاطر آن است که خداوند مرا براى آزاد شده پدرت سلمان آفریده است. آنگاه چند عدد از خرماى بهشتى به من داد که از برف سفیدتر و از مشک خوشبوتر بود.
سلمان مى گوید فاطمه آنگاه یکى از آن خرماها را به من داد و فرمود: امشب با این رطب افطار کن و فردا هسته اش را برایم بیاور. رطب را گرفتم و از منزل بیرون آمدم, به هر کس مى رسیدم, مى پرسید: اى سلمان! گویا همراه تو مشک است, مى گفتم: آرى.
شب شد, با آن افطار کردم, ولى هسته نداشت, فرداى آن روز به حضور فاطمه رفتم و گفتم: خرما هسته نداشت. حضرت فرمود:
((چگونه هسته داشته باشد, با آنکه از درخت بهشتى است و آن درخت را خداوند در دارالسلام بهشت افشانده و پاداش دعایى است که صبح و شام مى خوانم و پدرم آن را به من آموخته و سفارش کرده است که همواره آن دعا را بخوانم.))(25)

فاطمه, سلمان, نگاهى دوباره
نگاهى دوباره به مجموع معارفى که در باره سلمان و دیدگاه پاک بانوى آفرینش, حضرت زهرا(س) در باره او وجود دارد, پاسخگوى بسیارى از پرسشهاى امروز ما بوده و از آن سو روشنگر شبهات مباحثى اینچنین خواهد بود.
پیشتر به سخن برجسته فاطمه(ع) در پاسخ پدر اشاره کردیم که فرمود:
((آنچه براى زنان نیکوست آن است که مردان ـ نامحرم ـ را نبینند و نامحرمان نیز او را ننگرند.))(26)
و در صحنه اى دیگر از مرد نابینایى که با رسول خدا(ص) به منزل فاطمه(ع) آمده بود, فاصله گرفت و فلسفه تعمیم خود را اینچنین بیان کرد: پدرجان! اگر او مرا نمى بیند, من او را مى نگرم و او بوى زن را استشمام مى کند!(27)
اما در این نوشتار از حضور گاه و بیگاه سلمان در خانه امام(ع), گفت و گو و نشست و برخاستهاى او با فاطمه زهرا(ع) و سخن از مسایل اقتصادى, خانوادگى, سیاسى و یا جلوه هاى جاودان معنوى و اخلاقى آگاه شدیم, بدون آنکه دخت رسول خدا(ص) در عمق خانه و به دور از گفت و گو با نامحرم به سر برد و یا از هر گونه نشست و برخاستى ـ به طور کلى و مطلق ـ با دیگران بپرهیزد!(28)
به دیگر سخن نوعى سهولت در سخن گفتن, رفت و آمد داشتن و حتى کمک کردن سلمان با زهراى مرضیه(س) احساس مى شود. در توضیح مى توان گفت معارف فرهنگى چونان داروهاى شفابخشى است که نیاز به نظریه متخصص در یکایک آنها, بیشتر احساس مى شود. چرا که نگاه یک صاحب نظر و اندیشمند به ویژگیهاى شخص, چگونگى زمان و مکان و دخالت پاره اى از شرایط دیگر, حلقه هاى زرین اتصال در فهم و تحلیل درست است که بى توجهى به هر یک از آنها, مذهب را مجموعه اى از بایدها و نبایدهاى سخت و سفت و انسانهاى خداجو را افرادى خشک, منزوى, تنها و زمخت معرفى مى کند! با نگاهى نو به سیره و سخنان فاطمه(ع) به این حقایق گرانبار دست مى یابیم:
اولا) روابط زنان و مردان بیگانه به طور مطلق ممنوع نشده است.
ثانیا) حفظ ارزشها و معیارهاى الهى انسانى در روابط, شرط نخست محسوب مى شود.
ثالثا) در خطاها و انحرافات, ((اطمینان)) لازم نیست بلکه ((احتمال)), موجب هوشیارى بوده تا گوهر وجود را از هر گونه گزندى دور ساخته, از دستها و دسیسه هاى شیطان صفتان مصون داشت. این نگرش زمینه ساز پرهیز از گفتار و رفتار غیر ضرورى خواهد شد.
رابعا) شناخت درست نسبت به صفات شایسته افراد, شرایط سنى مخاطبان و ... عواملى است که زمینه گفت و گو و رفت و آمد را ـ با حفظ معیارهاى دینى ـ سهولت مى بخشد, بدون آنکه به تساهل یعنى سهل انگارى و بى توجهى بیانجامد. از این رو فاطمه(ع) امدادگرى کوشا در کمک رسانى به جبهه ها و مداواى مجروحان بود و مدافعى فعال و سخت کوش در دفاع از حریم ولایت ـ با سخنرانى آتشین خود در مسجد و حضور بهنگام در حمایت از امام(ع) ـ در جامعه محسوب مى شد.
بى شک این سیره با آن سخنان بیانگر معارفى زنده, شورآفرین و حرکت ساز است که جوابگوى امروز و هر روزمان خواهد بود. ان شإالله.ادامه دارد.

1ـ ر.ک: اکمال الدین و تمام النعمه, ص;165 الدرجات الرفیعه, ص203 سخن سلمان که فرمود: اعتقنى رسول الله و سمانى سلمان; رسول خدا(ص) مرا آزاد کرد و نامم را سلمان گذاشت.
2ـ نک: قاموس الرجال, ج4, ص;429 معجم البلدان, ج2, ص;196 رجال کشى, ص15. دیار نخستین سلمان ((رامهرمز)) شیراز یا روستاى ((جى)) اصفهان بیان شده اما سخن کامل تر آن است که در رامهرمز از مادر زاده شده و جى اصفهان محل اصلى پدر او, یعنى ((بدخشان)) بوده است; ر.ک: نامه دانشوران, ج9, ص205. 3ـ سفینه البحار, ج1, ص;648 مروج الذهب (ترجمه), ج1, ص664, 665 و 700.
4ـ الاختصاص, شیخ مفید, ص11 و ;22 بحارالانوار, ج22, ص;346 قاموس الرجال, ج4, ص429.
5ـ شرح نهج البلاغه, ابن ابى الحدید, ج18, ص36 و ;38 رجال کشى, ص18 و 20.
6ـ ایرانیان مسلمان در صدر اسلام, ص57 و 58. 7ـ نفس الرحمان, ص;32 الصفوه من الصحابه و التابعین, حسین الشاکرى, ص23 ـ 65.
8ـ ایرانیان مسلمان در صدر اسلام, ص67 و ;68 لغت نامه دهخدا, ج9, ص13734.
9ـ امام صادق(ع); بحارالانوار, ج22, ص346.
10ـ (رسول خدا(ص)); همان, ص;324 الصفوه من الصحابه و التابعین, ص23 ـ 32.
11ـ (امام باقر(ع)); بهجه الامال, ج4, ص412.
12ـ (امام باقر(ع)); اعیان الشیعه, ج7, ص;286 بهجه الامال, ج4, ص410.
13ـ (رسول اکرم(ص)); خصال صدوق, ج1, ص255.
14ـ احقاق الحق, ج10, ص;321 مقتل الحسین(ع) ص;71 کتاب عوالم, ج11, ص;168 ریاحین الشریعه, ج1, ص132.
15ـ همان.
16ـ بیت الاحزان, محدث قمى, ص20.
17ـ کتاب عوالم, ج11, ص211 و ;599 مناقب ابن شهر آشوب, ج3, ص118 و ;188 بحارالانوار, ج43, ص47.
18ـ نهج الحیاه, ص145.
19ـ بحارالانوار, ج28, ص228.
20ـ ریاحین الشریعه, ج1, ص128 و ;265 احتجاج طبرى, ص;86 تفسیر عیاشى, ج2, ص66.
21ـ سقیفه و فدک, ص;43 شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید, ج2, ص;49 ر.ک: انساب الاشراف, ج1, ص590.
22ـ تاریخ الیعقوبى, ج2, ص124.
23ـ ر.ک: انساب الاشراف, ج2, ص183.
24ـ کوکب الدرى, ج2, ص;175 بحارالانوار, ج8, ص;303 کتاب عوالم, ج11, ص264.
25ـ نفس الرحمان, ص81 و ;82 قاموس الرجال, ج2, ص;451 دلائل الامامه, ص;28 ریاحین الشریعه, ج1, ص135.
26ـ احقاق الحق, ج10, ص;258 کوکب الدرى, ج1, ص149.
27ـ بحارالانوار, ج43, ص91 و ج101, ص;38 ریاحین الشریعه, ج1, ص;216 نوادر راوندى, ص14.
28ـ نگاه کنید به: مجموعه دیدگاههاى استاد شهید آیت الله مطهرى در باره سلمان فارسى در خدمات متقابل اسلام و ایران, صفحات: 54, 69, 74, 75, 79, 134, 135, 137, 471, 643, 644, 675 و 676.