زن و خانواده ، فرهنگ و آداب محلى 18 مراسم عقد و عروسى در روستاى مارکده شهرکرد

نویسنده


زن و خانواده, فرهنگ و آداب محلى (18)
مراسم عقد و عروسى در روستاى مارکده ـ شهرکرد

صدیقه شاهسون

 

 

مراسم عقد و عروسى در روستاى ((مارکده)) از توابع شهرکرد با دیگر روستاهاى استان چهار محال و بختیارى قدرى متفاوت مى باشد. گرچه مدپرستى و تجمل گرایى به این روستا نیز سرایت کرده است ولى رسم و رسوم, بر جاى خود باقى هستند و تفاوت چندانى در آنها به چشم نمى خورد, مگر اینکه عروس را به طایفه اى غریبه بدهند, که در آن صورت عروسى باید تابع رسم همان طایفه باشد.
بعد از اینکه عروس مورد نظر انتخاب شد, با توافق میان داماد و خانواده اش, مادر داماد براى خواستگارى به منزل عروس مى رود و مسإله را با خانواده او در میان مى گذارد. بعد از یکى دو روز مادر داماد براى گرفتن جواب به خانه عروس مى رود. اگر جواب خانواده عروس منفى باشد و یا داماد مورد نظر خود را نیافته باشند به مادر داماد خواهند گفت: ((دخترمان کوچک است, قولش را داده ایم به ...)) اما اگر جواب مثبت باشد همان شب, داماد و یکى دو تا از ریش سفیدان محل به همراه پدر و مادر داماد به خانه عروس مى روند و در آن شب قرار ((شیرینى خوران)) را مى گذارند. البته این مراسم بستگى به توانایى خانواده ها دارد و اگر وسع مالى هر دو طرف چندان خوب نباشد, همان شب خواستگارى, روسرى و انگشترى را بدون اینکه خرجى بدهند و کسى را دعوت کنند به عروس مى دهند. اما اگر خانواده اى از توان مالى خوبى برخوردار باشد مراسم ((شیرینى خوران)) را در شب ویژه اى برگزار مى کنند. در این شب هر دو خانواده, اقوام نزدیک خود را دعوت مى کنند و همه در خانه عروس جمع مى شوند و از غذایى که آنها تدارکش را دیده اند, مى خورند. سپس مادر داماد در حالى که لبخند به لب دارد عروسش را مى بوسد و روسرى و انگشترى را که از قبل تهیه کرده است به عروس مى دهد و به قول محلى ها ((سنگ روى بافه)) مى کند. اهالى انگشتر و روسرى را همچون سنگى مى دانند که بر روى عروس که همچون بافته اى است, گذاشته اند و با این کار چنین مى پندارند که خواستگار دیگرى چون باد عروس را نخواهد برد. به این ترتیب مراسم ((شیرینى خوران)) به پایان مى رسد. البته در این روستا قبلا رسم بوده که داماد به جاى بردن روسرى و انگشتر, بته اى به نام ((جفیض)) که بوته اى تنومند با ریشه اى کلفت است را براى تهیه سوخت خانواده عروس از صحرا بیاورد. این رسم در گذشته به نام ((پاى بیار)) معروف بوده است. در آن هنگام وقتى کسى این بته را در حیاط خانه عروس مى دیده, مى فهمیده که این خانواده دخترشان را شوهر داده اند.
بعد از مدتى که باز هم بستگى به وسع مالى دو طرف دارد و بیشتر از چهار ماه تجاوز نمى کند دوباره دو خانواده با هم شور مى کنند و قرار مراسم عقدکنان را تعیین مى نمایند. در چنین روزى خانواده داماد وسایل و لوازم سفره عقد را از قبیل: کله قند, آینه و شمعدان, مقدارى جو و گندم, چند تخم مرغ رنگ شده, عسل و شیرینى و هدایاى دیگر به همراه چند مرد به خانه عروس روانه مى کنند. هر دو خانواده در منزل خودشان به مهمانهاى خود ناهار مى دهند. بعد از صرف غذا در ظهر روز عقدکنان طایفه داماد تنبک کوبان و دست زنان به خانه عروس مى روند. زنهاى مهمان, عروس را آرایش کرده به اتاق عقد مى برند و بر سر سفره مى نشانند.
هنگامى که عاقد خطبه عقد را بلند قرائت مى کند, یکى از زنها به نمایندگى از عروس مى گوید: ((از پدرش اجازه نداره.)) پدر عروس را مىآورند و از او اجازه مى گیرند و عاقبت عروس ((بله)) را مى گوید. بعد از تمام شدن خطبه عقد و بله گفتن عروس, داماد وارد اتاق مى شود و کنار عروس مى نشیند. عروس و داماد عسل و شیرینى بر دهان یکدیگر مى گذارند و از مهمانها پذیرایى مى شود.
یک زن از طرف طایفه عروس که معمولا از اقوام نزدیک عروس است, کاسه اى آب و پنبه را که قبلا بر سر سفره عقد گذاشته شده است برمى دارد و با پنبه مقدارى آب بر سر عروس و داماد مى چکاند تا براى همیشه مهرشان در دل یکدیگر بماند. از همین آب بر سر تمام دخترهاى حاضر هم پاشیده مى شود تا بختشان هرچه زودتر باز شود. بعد از رفتن مهمانها بر اساس یک رسم قدیمى, تخم مرغهایى را که بر سر سفره نهاده بودند, مى پزند و به عروس و داماد مى دهند تا آنها را بخورند. اهالى ((مارکده)) بر این باور هستند که این کار باعث مى شود تا آنها همیشه به رزق و روزى خداوند قانع و شاکر باشند. از این پس دوران نامزدى که معمولا بیشتر از دو سال نمى باشد, شروع مى شود.
و اما مراسم عروسى, مراسم عروسى در دو شب که معمولا پنج شنبه و جمعه مى باشد برگزار مى شود. روز اول هفته اى که قرار است مراسم عروسى در آخر آن هفته باشد, به خرید عروسى اختصاص دارد. هر دو خانواده هدیه اى بر حسب وسعشان براى فامیل به عنوان ((سرخریدى)) تهیه مى کنند.
سه روز مانده به شب پنج شنبه زنهاى فامیل داماد به همراه یک زن خیاط, براى احیا کردن رسم ((چادربران)) به خانه عروس مى روند. لباسها و پارچه چادر عروس را به همراه شیرینى و نقل داخل مجمعه و یا سینى مى گذارند. یکى از زنها سینى را بر سر مى گیرد و براى چادربران به خانه عروس مى روند.
زن خیاط چادر عروس را اندازه مى زند و براى دوخت آماده مى کند. شیرینى و سکه ها را هم بر سر عروس مى ریزند و بعد از پذیرایى شدن از طرف خانواده عروس به خانه داماد برمى گردند. عصر همان روز زنهاى فامیل عروس به ترتیب قبل, لباسهاى داماد را به خانه شان مى برند و مراسم عروسى را رونق بیشترى مى بخشند.
یک روز مانده به شب ((حنابندان)) به روز ((خمیرنان)) معروف است. در این روز هر دو خانواده براى عروسى خمیر مى کنند و نان مى پزند. اهالى محل, اسپند به دست به خانه آنها رفته و عروسى را تبریک مى گویند سپس اسپندها را روى آتش تنور مى ریزند و براى عروس و داماد آرزوى خوشبختى مى کنند.
در قدیم رسم بوده, قبل از ((خمیرنان)) مردها را براى آوردن سوخت, مثل بته و یا چوب به صحرا روانه کنند و مسابقه اى هم مى گذاشتند که هر کس زودتر با الاغى که پشتش پر از بار است, به روستا برگردد, هدیه اى مثل دستمال و یا جوراب دریافت کند, اما هم اکنون دیگر این رسم به دست فراموشى سپرده شده است.
در شب ((حنابندان)) خانواده داماد بعد از اذان مغرب, ساز و دهل زنان داماد را به حمام مى برند. در راه زنها شعرى بدین مضمون براى حمامى محل سر مى دهند: ((آى حمومى, آى حمومى آب حموم تازه کن ...
دومادو حموم مى یاریمو, حوله شو آماده کن.)) داماد به همراه دو جوان که ((ساقدوش)) او هستند به حمام مى رود. در تمام مدتى که داماد در حمام است مهمانها دست مى زنند و شعر مى خوانند و مردها به بازى محلى ((چوب بازى)) مشغول مى شوند. وقتى داماد پس از استحمام و پوشیدن لباسهاى نوى دامادى از حمام بیرون مىآید, عموى داماد و یا مردان مهمان بر سرش نقل مى پاشند. مردها ((شاباش, شاباش)) سر مى دهند و زنها دوباره شعر مى خوانند و مى گویند: ((گل دراومد از حموم ... سنبل دراومد از حموم.
شاباش بگین که دوماد ... یه پارچه شاده, آره دیگه دوماده.)) مهمانها بعد از برگشت و پس از صرف شام براى بردن حنا به خانه
داماد آماده مى شوند. مادر داماد قدرى حنا خیس مى کند و آن را به همراه شیرینى و سکه در یک سینى قرار داده و بر سر یکى از زنها مى گذارد.
طایفه داماد ساز و دهل زنان به سوى خانه عروس به راه مى افتند. وقتى به خانه عروس رسیدند یکى از زنهاى فامیل نزدیک داماد مثل عمه, خاله, زن عمو ... مقدارى حنا در دست راست عروس و یک اسکناس در دست چپ او مى گذارند و ((حنادزد)) را خبر مى کند.
((حنادزد)) که پسر نوجوانى از فامیل عروس است بعد از خبر شدن, خود را به سرعت مى رساند و با عجله حنایى را که در دست راست عروس است, بدون اینکه او بفهمد, برمى دارد. عروس خیلى زود متوجه مى شود و دست چپش را که اسکناس در آن است باز مى کند. ((حنادزد)) به سرعت پول را برمى دارد و فرار مى کند. بعد از این رسم, طایفه داماد دست زنان, زن حنابند را تشویق مى کنند تا هرچه زودتر بر دستان عروس حنا بگذارد. زنهاى طایفه عروس در این حین مى خوانند: ((عروس حنا مى بنده, ماشاالله, ماشاالله ... به دست و پا مى بنده, ماشاالله, ماشاالله ... اگر حنا نباشه, دل به خدا مى بنده.)) بعد از این رسم طایفه داماد به خانه او برمى گردند و حال نوبت داماد است که بر دستان خود حنا ببندد. ساقدوشها باز هم در این مرحله نقش مهمى بر عهده دارند و باید بر دستان داماد حنا بگذارند. وقتى دستان داماد با حنا پوشانده شد, مهمانها به خانه هایشان مى روند تا فردا صبح بازگردند و خودشان را براى شب عروسى آماده کنند.
صبح روز بعد دوباره طایفه داماد شادىکنان براى احیا کردن رسم ((حنابازکن)) به خانه عروس مى روند. عروس پارچه قرمزرنگى را به دست راست خود مى بندد و داماد باید پارچه را باز کند و هدیه اى را مثل طلا یا پول در دست عروس بگذارد.
طى دو روزى که عروسى برقرار است, ساز و دهل محلى در خانه داماد نواخته مى شود و مردان و جوانان محل براى سرگرمى ((چوب بازى)) مى کنند. ظهر همان روز, چند زن از طرف طایفه عروس براى زدن پرده هاى اتاق عروس به منزل داماد مىآیند و پرده ها را نصب مى کنند و مى روند.
بعد از ظهر, طایفه داماد دست زنان براى آوردن جهیزیه عروس به خانه آنها مى روند.
اگر راه بین خانه عروس و داماد نزدیک باشد طایفه داماد جهیزیه را بر روى سر و دست مى گیرند و مىآورند ولى اگر راه طولانى باشد از وسایل باربرى مثل ماشین استفاده مى کنند. از طرف عروس نیز چند نفر براى چیدن جهاز همراه جهیزیه به خانه داماد مى روند. بدین ترتیب شب اصلى یعنى شب عروسى فرا مى رسد.
در شب عروسى همین که مهمانها شام را در منزل داماد خوردند, دو نفر از جوانان محل سینى شیرینى را جلوى مردان مى گیرند و به آنان شیرینى تعارف مى کنند. مهمانها نیز بعد از برداشتن شیرینى هر کدام به اندازه توان مالى خود, پولى را به عنوان هدیه به عروس و داماد, داخل سینى دیگرى که جلوى آنها گرفته شده, مى اندازند. بعد از این مرحله طایفه داماد شادىکنان براى آوردن عروس به راه مى افتند.
یکى از زنها, کفش و چادر عروس را که طى رسم ((چادربران)) آماده شده است در داخل سینى بر سر مى گیرد و راه مى افتند و شعر مى خوانند.
همین که به خانه عروس رسیدند, عروس چادر بر سر مى کند و کفشهایش را مى پوشد و بدین ترتیب لحظه سخت خداحافظى عروس فرا مى رسد. پدر و مادر او, وى را مى بوسند و سفره اى نان و کباب به دستش مى دهند و او را از زیر قرآن رد مى کنند. داماد دست عروس را مى گیرد و به همراه طایفه اش به راه مى افتند. زنهاى طایفه داماد شادىکنان شعر مى خوانند و مى گویند: ((نون و پنیر آوردیم ... دخترتونو بردیم ... چه خوب شد, خوشمون شد ...
عروس مال خودمون شد.)) وقتى عروس و داماد به همراه دیگران به خانه داماد نزدیک مى شوند, زنان همسایه منقلى اسپند به دست مى گیرند و یک به یک دور سر عروس و داماد مى چرخانند و براى خوشبختى آنها دعا مى کنند. وقتى عروس به خانه اش نزدیک مى شود پدر داماد گوسفندى را جلوى پاى پسر و عروسش سر مى برد.
عروس باید از روى خونها رد شود. همین که عروس از دروازه خانه وارد حیاط شد, داماد دست او را رها مى کند و به همراه ساقدوشها جو و گندمهاى سفره عقد را که در پارچه اى ریخته شده, به بالاى پشت بام مى برد. از آن طرف زنها و یا برادرشوهر عروس سینى بزرگى را روى سر عروس مى گیرد. داماد به کمک ساقدوشها جو و گندمها را به سوى سینى نشانه مى رود. اهالى معتقدند که با این رسم, همیشه روزى و برکت شامل حال زندگى عروس و داماد مى شود.
وقتى که عروس به دم در اتاق خودش رسید تخم مرغى را به او مى دهند و او باید آن را بر سر در اتاقش بزند و به قول محلى ها وارد ((حنجله)) و یا همان حجله شود.
مادر داماد نیز از سویى دیگر دو کرسى در وسط حیاط مى گذارد و پارچه مخمل قرمزى روى آنها پهن مى کنند و به اصطلاح تخت دامادى پسرش را آماده مى کند تا اینکه او از پشت بام پایین بیاید و روى آن بنشیند. ساقدوشها نیز هر کدام در یک طرف داماد مى نشینند. مهمانها هم دور آنها جمع شده و دست مى زنند. در این میان مادر داماد, هدیه اى به پسرش و ساقدوشها مى دهد و مردان فامیل داماد را مى بوسند و تبریک مى گویند و در آخر به خانه هایشان مى روند.
صبح روز بعد که روز جمعه است و تقریبا عروسى به پایان رسیده به روز ((دو واق)) معروف است. ((دو واق)) به معنى روز ((چشم روشنى بران)) است. در این روز زنان هر دو طایفه هر کدام به نحوى هدیه اى براى عروس و داماد مىآورند. در این روز نوعى غذاى سنتى نیز پخته مى شود که ((بیرشتریگ)) نام دارد. این غذا با خرماى خشک, نارگیل, نبات پودر شده و روغن براى عروس و داماد تهیه مى شود.
وقتى مراسم این روز نیز پایان یافت مادر داماد باید تا سه روز وقت به وقت در صبح, ظهر و شام غذاى عروس و داماد را تهیه کند و براى آنها ببرد و به این ترتیب بعد از چند روز و با برگزارى تمام آداب و رسوم سنتى, عروسى پایان مى گیرد.