مادر انتظار پژوهشى در باره زندگانى حضرت نرگس ، مادر امام مهدى عج

نویسنده


 

مادر انتظار
پژوهشى در باره زندگانى حضرت نرگس, مادر امام مهدى ((عج))
((قسمت اول))
ناهید طیبى

 

 

طلیعه بزرگ مردان تاریخ, ریشه در اندیشه هایى پاک مادرانى دارند که در بوستان هستى خویش گلهاى هدایت را مى پرورانند. آنان بالندگى را از دامان سبز فرشته هایى آغاز کردند که آفرینش را گلباران عشق و عاطفه مى کنند و شمع وجودشان را براى فردا و فرداهاى بشریت به انتها مى رسانند.
آرى در آینه اندیشه تاریخ زیباترین تصویرها از دستان خسته و چشمان به انتظار نشسته مادران به یادگار مانده است و اینک دستان و چشمان بانوى انتظار, نرجس, تجلى آسمانى عشق است و ایثار که بر صحیفه تاریخ مى درخشد و چشمان حقیقت جوى بشر را به سوى خویش فرا مى خواند.
بینش و بصیرت, عشق به ولایت و حقیقتهاى آسمانزاد و شکیبایى و فداکارى از ویژگیهاى والاى این پاک بانوى امید و انتظار است که با مطالعه زندگانى او مى توان به وجود صفاتى اینچنین در شخصیت آسمانى وى پى برد.
نرجس از نسل شمعون, وصى حضرت مسیح(ع) بوده و جد پدرى او قیصر, پادشاه روم, است. در روایات آمده است که امام زمان, مهدى منتظر(ع), پس از ظهور در خانه خدا خویشتن را این گونه معرفى مى کند:
((اى آدمیان! اى مردم! هر کس بخواهد آدم و شیث (پسرش) را بنگرد همانا من آدم و شیث هستم و ... بدانید هر کس بخواهد عیسى و شمعون را بنگرد, همانا من عیسى و شمعون هستم و آگاه باشید که هر کس بخواهد محمد و امیرالمومنین على را بنگرد همانا من محمد و امیرالمومنین هستم.(1)))
آرى صداى ملکوتى حضرت مهدى(ع) و نور سیماى او در فضایى به وسعت همه قلبهاى منتظر و گستره همه آفرینش منتشر شده و کلام دلنشین وى میهمان گوشهاى شیفتگان و دلدادگان مى شود.
او همان گونه که از نسل پیامبر رحمت, محمد(ص) است و به آن افتخار مى کند به شمعون نیز از سوى مادر انتساب دارد و به این پیشینه پاک اشاره مى کند.

چون حریم پاک هر آینه اى
کعبه قلبى است در هر سینه اى(2)
نرجس, بانوى نجابت و نیایش است که شمیم حضور او در سامرا پس از گذشت قرنها جان شیعیان شیفته خاندان ولایت و امامت را طراوت مى بخشد و در سایه این آفتاب روشن اجابت, دلها آرام و قرار مى گیرد.
آنچه پیش روى دارید پژوهشى در زندگانى پاک بانوى انتظار است که در هفت بخش مورد بررسى قرار گرفته است:

الف) شیوه شناسى در پژوهشهاى تاریخى
ب) نیاى نرجس
ج) در آینه کلام معصومان(ع)
د) بر ساحل صفات اخلاقى
ه$) پیوندى جاودانه
و) مادرى, جلوه اى جاودان
ز) خزان زندگى گل نرگس
امید آنکه این نوشتار در دیدگان سلیمان منظر حضرت حجت(ع) و آن بانوى آسمانى بار یابد.

شیوه شناسى در پژوهشهاى تاریخى
در باره زندگانى نرجس و کیفیت تولد فرزند بزرگوارش امام عصر(ع) روایات گوناگونى وارد شده است. با توجه به اینکه برخى از خرده گیران به روایات خدشه وارد کرده و آنها را قابل استناد نمى دانند ذکر دو مقدمه ضرورى است:
الف) بحث اعتبار در احادیث شریفه به چند صورت است. گاهى در عرصه فقه و احکام شرعیه است که به اعتبار سند مى نگریم و در این صورت خبر صحیح و حسن و موثق مورد توجه است به گونه اى که منافى هم نداشته باشد و ملاک اعتبار احادیث, ضعیف نبودن آنها از نظر سند و روشنى دلالت است. و گاه در باب عقاید به بررسى احادیث مى پردازیم که در این صورت یقین و علم باعث اعتبار آنها مى گردد یعنى اعتبار باید به گونه اى باشد که علمآور و یقین زا باشد. اما آن گاه که در حوزه تاریخ از روایات استفاده مى شود اعتبار احادیث و اخبار با حوزه فقه و عقاید فرق مى کند. در علم تاریخ, مورخین مسلمان و غیر مسلمان و شیعه و غیر شیعه در عرف عملى خویش هر مطلبى را به صورت مسند و با توجه به احادیث صحیح ذکر نمى کنند بلکه همین که در فلان کتاب معتبر تاریخى مطلبى ذکر شده است و نقلى مخالف آن نبوده و برخى از نقلها با مطالب دیگر منافاتى نداشته باشد به سخنان آن عالم اعتنا کرده و آن را نقل مى کنند به عبارتى در تاریخ مى توان به روایات و نقلهاى مرسل که در نوشتار عالم معتبرى باشد اعتنا کرد.
در مورد تفاوت عرصه فقه و عقاید, علماى علم اصول در مباحث قطع و ظن و همچنین بحث حجیت خبر واحد مطالبى را ذکر کرده اند که ما به علت اختصار از بیان آنها مى گذریم اما در مورد تفاوت اعتبار احادیث در فقه و تاریخ علاقه مندان با رجوع به کتاب قوانین مرحوم میرزاى قمى مى توانند مطلب را پى گیرند.
بنابراین روایاتى که در ((کتاب الغیبه)) و ((الکافى)) و ((بحارالانوار)) ذکر شده است و در آنها زندگانى خاتون سامرا, نرجس, بیان شده است قابل استناد بوده و با آن روایات مى توان به شناخت این بانو پرداخت.
ب) در صورتى که برخى از اندیشمندان مطلب فوق را نپذیرند و قائل به تفاوت اعتبار احادیث تاریخى و فقهى و عقاید نباشند از طریق قانون روایات مستفیضه که مورد قبول علماى رجال و درایه است مى توان این مشکل را حل کرد. در واقع مضمون احادیثى که در مورد نرجس آمده است و استفاضه اجمالى دارند یعنى تعداد آنها زیاد است ـ اگر چه به حد تواتر نمى رسد ـ و قدر متیقن این موارد مستفیضه موجب اعتبار آنها در حوزه تاریخ مى شود. بنابراین اکنون که روایات زیادى با اسناد گوناگون و از طرف مختلف در مورد نرجس, بانوى فضیلتها, ذکر شده است مى توان به آنها استناد کرد. افزون بر این مطلب حضور حکیمه, دختر امام جواد(ع), در ناقلان احادیث است که از خاندان معصومان(ع) بوده و اگر چه در کتب رجالى نامى از او نیست, زیرا احادیث ذکرشده توسط ایشان جنبه فقهى ندارد ولى حسن حال این بانو بر همگان ثابت است. (3)
اینک با توجه به این دو مقدمه در آینه زندگانى بانو نرجس مى نگریم تا از خرمن وجودش خوشه اى برچینیم.


نیاى نرجس
نرجس دختر یشوعا, پسر قیصر روم است و مادر او از نوادگان شمعون و فرزند کلیسا و انجیل. نامهاى دیگر این بانو, ریحانه, سوسن, صیقل[ یا صقیل], خمط, نسیم و ... است که بنا بر روایات چون باردار به نگین ولایت, حضرت ولى عصر(عج), بود او را صیقل نامیدند.(4)
نکته قابل توجه اینکه در اصل حدیث واژه ((صقیل)) بوده است ولى در ((نجم الثاقب)) به صیقل تبدیل شده است.(5) در کتب لغت واژه صقیل به معناى براق و جلادار آمده است و واژه صیقل به معناى تیزکننده شمشیر.(6) با توجه به متن روایت که علت نام صیقل را باردارى نرجس به فرزند عزیزش مى داند واژه ((صقیل)) بیش از ((صیقل)) براى نام ایشان مناسبت دارد اگر چه مى توان ارتباطى بین این دو نام ایجاد کرد, و گفت که چون براى جلا دادن از اشیإ الماس گونه استفاده مى کنند لذا این دو با هم تفاوت چندانى ندارند ولى قول اول بهتر است.
در لغت ((صقلیه)) را نام جزیره اى در جنوب غربى ایتالیا مى دانند(7) و شاید نام صیقل یا صقیل به علت انتساب نرجس به حوالى این مکان جغرافیایى باشد. در مجمع البحرین نیز نام مکانى ذکر شده که تا حدودى شباهت به این نام دارد.(8)
((خمط)) نام دیگر ایشان است که در وفیات الاعیان آمده است و در کتب لغت این واژه, ((خوشبوى)) گردیدن و ((بدبو)) گردیدن(9) معنا شده است یعنى دو معناى متضاد دارد, در مفردات نیز مى خوانیم خمط گیاه بى خار است(10). ابومحمد بن شاذان از امام حسن عسگرى(ع) در مورد آخرین حجت خدا و نام مادرش مى پرسد; حضرت مى فرماید: امه ملیکه التى یقال لها بعض الایام سوسن و فى بعضها ریحانه و کان صقیل و نرجس ایضا من اسمائها.(11)
مادر او ملیکه است که برخى مواقع به او سوسن گفته مى شود و گاهى اوقات ریحانه. و صقیل و نرجس از دیگر نامهاى اوست.
ماریه و نسیم دو نام دیگر مادر امام زمان(ع) است که شیخ صدوق از آن یاد مى کند و ((ورداس)) به معناى گلگون هم آمده است.(12)
در باره نام مبارک مادر امام زمان(ع) حدیث دیگرى وجود دارد که مرحوم شیخ صدوق آن را از جابر بن عبدالله انصارى نقل مى کند. جابر بن عبدالله از لوح و صحیفه حضرت فاطمه(س) نام مادر حضرت را این گونه بیان مى کند:
((امه جاریه اسمها نرجس)); مادر او کنیزى است که نامش نرجس است.
با توجه به این روایت درمى یابیم که شایستگى و وارستگى این بانو به گونه اى است که نام او در صحیفه فاطمه(س) آمده است. گفته شده است که نرجس کنیز نبوده و تبار و خانواده گرامى او مشخص است ولى چون در میان اسیران از روم به بغداد آمده بود و او را از برده فروشى خریدارى کرده بودند او را کنیز و جاریه نامیدند و پس از تولد فرزندش ((ام ولد)) خوانده شد.(13) در مورد وجود نامهاى متعدد کنیزان و بویژه نامهاى زیباى این بانوى گرامى دو احتمال وجود دارد:
الف) صاحبان کنیزان براى خوشامد آنها از نامهاى گلها استفاده کرده و در زمانهاى مختلف آنان را با نامهاى گوناگون صدا مى زدند و یا اینکه چون هر کنیزى پس از خریدارى متعلق به صاحب جدید خود مى شد هر مولایى نامى بر وى مى گذاشت و تعدد نامها به این دلیل است. لازم به ذکر است که در مورد نرجس خاتون, خرید و فروش تنها یک بار صورت گرفت و آن هم از سوى امام(ع) بوده است. از این رو قسمت اول این بحث, احتمال قوىترى است.
ب) به علت مخفى بودن تولد حضرت مهدى(ع) و منحرف کردن اذهان جاسوسانى که در خانه امام حسن عسگرى(ع) رفت و آمد داشتند این بانوى کریمه با نامهاى متعدد خوانده مى شد تا آن نور اعظم محفوظ بماند.
بانو نرجس از سوى پدر به خاندان قیصر روم متصل مى گردد و به فرموده امام حسن عسگرى(ع) ـ در جواب محمد بن عبدالجبار که پرسید یتولد هو یا بن رسول الله؟ وصى شما از چه کسى زاده مى شود؟ ((من ابنه قیصر ملک روم(14) از دختر (نواده) قیصر روم. لذا او از تبار قیصر است.
در کتاب تاریخ بزرگ جهان نوشته کارل گریمبرگ خصایل قیصر این گونه به تصویر کشیده شده است:
((قیصر قدرت را در پرتو اسلحه و زور به دست آورد ولى هرگز آهنگ آن نداشت که همیشه بر اسلحه متکى باشد و حتى نگهبانان شخصى را هم براى خویش نگاه نداشت و هیچ کس پیش از وى چنین جوانمردانه از قدرتش استفاده نکرده بود. هیچ کدام از پادشاهان عصر باستان به اندازه قیصر از عصر خود جلوتر نرفته بودند.(15)))
در جاى دیگر همین مورخ مى نویسد:
((قیصر نمونه بارزى از رومیانى بود که سرشار از خونسردى, خویشتن دارى و مال اندیشى مى باشد.
((مومسن)) وى را یگانه مردى مى بیند که سلطه جهانى او, وى را از راه به در نبرده است.))
صفاتى چون جوانمردى, خویشتن دارى, آرمانى بودن و آینده نگرى و ... از جمله صفات قیصر است که طبیعتا در فرزندان وى مثل یشوعا, پدر نرجس, ظهور و بروز نموده و این بانوى بزرگوار نیز از آنها بى بهره نخواهد بود. شیخ صدوق مى نویسد: ((نرجس در قصر قیصر روم شرقى, جد پدرى خود, رشد کرد.(16))) و منظور از قیصر در این عبارت همان قیصر, با صفاتى که گفته شد, است. گفتنى است که همه پادشاهان روم را قیصر مى نامند و شاید جد نرجس خاتون ((توفیل)) و یا ((میخائیل بن توفیل)) باشد که در زمان معتصم عباسى پادشاه روم بوده اند. جد مادرى نرجس, شمعون است که برخى از صفات معنوى و روحانى و حق جویانه نرجس, ارمغان این بزرگ مرد مسیحیت است. حضرت ولى عصر(ع) سخنى دارد به بلنداى آفتاب و زیبایى مهتاب; مى فرماید:
((یا معشر الخلائق! ... الا و من اراد ان ینظر الى عیسى و شمعون فها انا ذا عیسى و شمعون ...(17)))
اى مردم ... بدانید اگر کسى بخواهد عیسى و شمعون را بنگرد همانا من عیسى و شمعون هستم.
حضرت با این جمله جد مادرى خویش را که ریشه دوم اوست معرفى نموده و با این سخن نقش عظیم مادر را بیان مى فرماید.
شمعون صفا, فرزند حمون, جد مادرى بانو نرجس است. او پس از عروج مسیح(ع) با یک انتصاب الهى جانشین او شده و به عنوان وصى حضرت مسیح در تاریخ شناخته شده است. احادیث بسیارى وجود دارد که شباهت منصب ولایى حضرت على(ع) و شمعون صفا را نمایانگر است و ما به علت اختصار از ذکر آنها معذوریم.(18)
در باره عظمت شمعون کتب تاریخى غرب مهر سکوت را شکسته و مى نویسند:
((در عید نزول الواح موسى(ع), پنجاه روز پس از احیاى مسیح, شمعون الصفا در بین جماعت مردم وعظ و خطابه کرد. در کتاب ((شرح احوال حواریون)) روایت مى کند که در آن روز شمار پیروان مسیح به قریب 3000 نفر افزایش یافتند(19))) و این میزان تإثیر کلام شمعون را مى رساند و نشان از بزرگى او دارد.
پیامبر گرامى اسلام در باره شمعون مى فرماید:
((... آن هنگام که اراده خدا بر غیبت عیسى قرار گرفت بر او وحى شد که نور و حکمت الهى و دانش کتابش را به شمعون بن حمون صفا به ودیعه بگذارد و او را جانشین خود بر مومنین قرار دهد. عیسى نیز چنین کرد و ...(20)))
گفتنى است که شمعون وصى حضرت عیسى(ع) است و حضرت یحیى وصى شمعون است و فرزندان شمعون قبل از شهادت حضرت یحیى توسط خود ایشان به وصایت منصوب شدند و در طول تاریخ درخشش فراوانى داشتند.

در آینه کلام امام
براى شناختن افراد توجه به سخنان بزرگان در مورد آنان اهمیت شایانى دارد. نرجس بانویى است که صفات والاى او حکایت از شخصیت برجسته و وارسته او مى کند ولى آشنایى با او در آینه روایات عظمت این بزرگ بانو را بیش از پیش بر ما نمایان مى سازد. در کتاب منتخب الاثر نه حدیث در این باره ذکر مى کند. در این احادیث با واژه هاى ((خیره الامإ)) و ((سیده الامإ)) از پاک بانوى سامرإ, نرجس, یاد شده است.(21)
مدائنى در ینابیع الموده, ص512 مى نویسد: حضرت على(ع) بعد از واقعه نهروان خطبه خواند و در قسمتى از آن فرمود: ... فیا ابن خیره الامإ متى تنتظر؟ پس اى فرزند بهترین کنیزان تا چه زمان منتظر مى مانى؟
و امام صادق(ع) در پاسخ ابابصیر که پرسید قائم شما اهل بیت کیست؟ فرمود:
((یا ابابصیر! هو الخامس من ولد ابنى موسى ذلک, ابن سیده الامإ ...(22)));
اى ابابصیر! قائم ما پنجمین فرزند پسرم موسى است, پسر بهترین کنیزان ...
و در روایتى است که از امام باقر(ع) پرسیدند آیا منظور امیرالمومنین(ع) از جمله ((بابى یابن خیره الامإ)) حضرت فاطمه است؟ ایشان فرمود: فاطمه خیر الحرائر(23); فاطمه بهترین زنان آزاده است. یعنى مراد مادر حضرت حجت است, نرجس.
و نیز در تاریخ ذکر شده است که امام حسن مجتبى(ع) پس از صلح با معاویه در جمع بیعت کنندگانش فرمود:
((چه مى دانید که من چه کردم! آنچه کردم بهتر است براى شیعیانم از آنچه که خورشید بر آن طلوع و غروب مى کند. آیا من امام شما نیستم و طاعتم بر شما واجب نیست؟! ... پس خداوند متعال ولادت (قائم) او را مخفى نگاه داشته و او را غایب مى کند. او نهمین فرزند برادرم حسین و پسر سیده زنان (سیده الامإ نخ) است))(24).

بر ساحل صفات
از نظر دانش روانشناسى انسانها را مى توان از دو طریق شناخت. اول از طریق حسب و نسب و پیشینه خانوادگى آنها و سپس با توجه به وجود صفات نیک و شایسته و رفتارهاى صحیحى که از آنان دیده شده است. در مورد نرجس دانستیم که از نظر خاندان و تبار, بسیار والا و بلندمرتبه است. اکنون به صفات شخصى آن بزرگوار مى پردازیم تا به حقیقت وجودى او آگاهى یابیم. صفات و ویژگیهاى این بانوى فرهیخته را مى توان این گونه برشمرد:

کیمیاى ادب
بشر بن سلیمان مى گوید هنگام ورود شاهزاده رومى به سامرإ, امام على النقى(ع) به او فرمود: خداوند مهربان عزت و سرفرازى اسلام و ذلت و فرومایگى مسیحیت را چگونه به تو نمایاند و شرافت و برترى محمد(ص) و دودمانش را چگونه بر تو آشکار ساخت؟
این شاهزاده مودب با کمال خضوع گفت: اى فرزند رسول خدا! چگونه براى شما چیزى را شرح دهم که خود آگاهترید و بیش از من مى دانید؟!(25)
ادب یکى از ویژگیهاى والاى انسانهاى کامل است و نمود و تجلى ادب در رفتار و گفتار انسانها مشاهده مى گردد. خداوند در قرآن کریم کمال ادب را داشته و پیامبر بزرگوارش نیز با جمله زیباى ((ادبنى ربى فاحسن تإدیبى(26))) خود را تإدیب شده الهى معرفى مى کند و انسانهاى برجسته همواره با این صفت شایسته شناخته مى شوند. حکیمه دختر امام جواد(ع) مى فرماید: روزى نزد نرجس رفتم (پس از ازدواج او با امام عسگرى(ع)). او در حالى که مى خواست کفشهایم را در آورد گفت: اى بانوى بزرگ من اجازه دهید کفشهایتان را درآورم; گفتم: تو بانو و صاحب من هستى تو را نرسد که خدمت من کنى و کفش از پایم درآورى بلکه این من هستم که باید به دیده منت خدمتگزار تو باشم.(27)
و این نهایت ادب پاک بانوى روم به دختر امامت و ولایت است.
در روایت دیگر حکیمه خاتون مى گوید: شب تولد حضرت حجت(ع) به امر امام حسن عسگرى(ع), برادرزاده ام, نزد آنها ماندم. پس از آنکه اثر حمل و باردارى در نرجس ندیده و با سخن امام حسن آرامش و قرار یافتم نزد نرجس برگشتم. او پرسید: امشب در چه حالى هستید; بانوى من!
گفتم: نه, بلکه تو بانوى من هستى و خاتون خاندان ما مى باشى.(28) نرجس با واژه ((بانوى من)) ادب و ارادت خویش به خاندان پیامبر اسلام را ابراز مى کند.


بر بلنداى بینش و بصیرت
بانوان بیدار و بصیر همواره در عرصه انتخاب بهترینها را برمى گزینند و ظاهر فریبنده برخى از مسایل آنها را دچار مشکل در گزینش نمى کند. نرجس, بانوى شرافت, در محضر امام هادى(ع) است و حضرت به او مى فرماید: ((فانى احب ان إکرمک فانما احب الیک عشره الاف درهم او بشر لک بشرف الابد.))
دوست دارم تو را گرامى دارم و عطایى دهم. کدام براى تو بهتر است؟ ده هزار درهم یا بشارت به عزت و شرف جاودانه؟
نرجس شاهزاده رومى است که در قصر زیبا و باشکوه قیصر به سر برده است, همواره در ناز و تنعم مادى بوده است اما بینش و بصیرت وى نسبت به زندگى تا حدى است که هرگز نعمتهاى جاودانه معنوى را با مادیات عوض نمى کند. از این رو در پاسخ امام هادى(ع) مى گوید: بشارت به شرفى جاودانه را مى خواهم.
و امام مى فرماید: بشارت باد تو را به فرزندى که سیطره حکومتش شرق و غرب عالم را فرا گیرد و زمین را پر از عدل و داد نماید.(29)
و این گونه ظرف وجود نرجس قابلیت میزبانى حضرت ولى عصر(ع) را یافته و این گونه زیباترین تولد آفرینش صورت مى گیرد.
با اندک تدبر در اوضاع سیاسى سامرا, در زمان امام حسن عسگرى(ع) درمى یابیم که نرجس با آگاهى نسبت به زمان خود وبینشى والا خویشتن را در معرض شناخت جاسوسان قرار نمى دهد و این گونه از جان آخرین وصى پیامبر محاظفت مى کند. اوضاع سیاسى در آن زمان به اندازه اى سخت و خفقان زا بود که به خاطر مسایل امنیتى مقدمات زفاف امام حسن عسگرى(ع) و نرجس در منزل حکیمه خاتون برقرار شد مبادا دشمن احتمال ولادت امام زمان(ع) را داده و در صدد نابود کردن وى برآید.(30)
پس از تولد نیز نرجس با فرزند خویش در شرایطى استثنایى زندگى کرده و همواره شاهد حضور جاسوسان بنى عباس در بیت آل محمد(ص) بود. زندگى در چنین شرایطى حقیقتا نیاز به یک پشتوانه قوى معنوى و بصیرتى ژرف دارد.
یکى دیگر از مظاهر بینش و بصیرت این بانوى بصیر سخنى است که در پاسخ بشر بن سلیمان ـ که از اولاد ابوایوب انصارى است و مورد اعتماد حضرت هادى(ع) ـ مى گوید. بشر مى گوید: ... کنیز نامه امام دهم را از جامه اش بیرون آورد. و مى بوسید و مى بویید و آن را بر دیدگان و گونه هایش مى گذاشت, به او گفتم:
عجبا! تو نامه اى را مى بوسى که نویسنده اش را نمى شناسى؟!
در پاسخ گفت: ((ایها العاجز الضعیف المعرفه بمحل اولاد الانبیإ اعرنى سمعک و فرغ لى قلبک انا ملیکه بنت یشوعا ...(31)
اى درمانده کم معرفت به مقام اولاد پیامبران! گوش به من ده و دل سوى من دار. من ملیکه دختر یشوعا, پسر قیصر هستم و ...))
شناخت و معرفت حقیقى نسبت به اولیإ و انبیإ الهى و اهل بیت عصمت و طهارت ـ علیهم السلام ـ در گرانبهایى است که نصیب هر کس نمى شود. این شاهزاده رومى و نواده وصى عیسى چنان معرفتى دارد که عظمت و مقام والاى امامت را نادیده درک کرده و ولایت اهل بیت را در دل دارد. و چه زیبا در زیارتنامه این بانو مى خوانیم که: ((اشهد انک مضیت على بصیره من امرک(32))).

شهد شکیبایى
آنچه از نوشتار مورخین مسلمان و غیر مسلمان برمىآید آن است که اوضاع سیاسى و فرهنگى سامرإ بسیار متشنج بوده و زندگى در چنین اوضاع و احوالى نیاز به شکیبایى دارد. با اندک تإمل در تاریخ ولادت امام زمان(ع) (255ه$.ق) و شهادت امام دهم که سوم رجب سال 254ه$.ق(33) بود و افزایش فشار خلفاى عباسى بر بیت امام, مى توان تا حدى به مشکلات زندگى در سامرإ در آن زمان آگاهى یافت. بنا بر روایات متعدد ازدواج امام حسن عسگرى(ع) و نرجس در زمان حیات امام هادى(ع) بوده و تولد امام زمان(ع) در زمان امامت پدر بزرگوارشان امام عسگرى(ع) بود. از این رو مى توان تخمین زد که حداقل یک سال و یک ماه پس از ازدواج نرجس فرزند بزرگوارش به دنیا آمده و در این مدت نهایت فشار دستگاه حکومتى بر خانواده امام وارد مى شده است تا از ظهور آخرین وصى پیامبر جلوگیرى شود.
در این مدت کوتاه که از زندگى مشترک نرجس با امام(ع) مى گذشت مدت زیادى را امام عسگرى در زندان بوده و مسوولیت سنگین تربیت و حفظ فرزند از گزند دشمنان به دست بانوى شکیبایى, نرجس, بود. مورخان مى نویسند:
((آنچه مسلم است از سال 255 تا 256 در زمان مهتدى (خلیفه عباسى در آن زمان) امام عسگرى(ع) مدتى را در زندان به سر بردند و محل زندانى ایشان جوسق بود ... بار دیگر در سال 259ه$.ق قبل از ماه ذىالحجه امام(ع) را زندانى کردند.(34)))
با توجه به اینکه امام عسگرى(ع) در هشتم ربیع الاول 260ه$.ق به شهادت رسید و این در حالى است که چهار ماه از آخرین زندانى ایشان مى گذرد, به نظر مى رسد مدت زیادى را پس از ازدواج در زندان به سر مى بردند و صبر و شکیبایى نرجس در این مدت با توجه به مسایل سیاسى فراوانى که در سامرإ بود قابل تحسین و نیز بررسى مى باشد.
امام عسگرى حتى در خارج از زندان نیز آزادى نداشته و در واقع سامرإ به تمامى براى ایشان زندان بود و اختناق به حدى بود که ایشان توقیعى براى شیعیان فرستادند با این تإکید:
((الا یسلمن على احد و لا یشر الى بیده و لا یومى فانکم لا تإمنون على انفسکم));(35) کسى بر من سلام نکند, کسى از شما به من اشاره نکند شما بر خود ایمن نیستید.
بانوى صبر براى رضاى خدا شکیبایى کرد و امروز زائران او در مقابل مرقد شریفش مى خوانند که:
... و اجتهدت فى مرضات الله و صبرت فى ذات الله و حفظت سر الله.

بر محور ولایت
در جریان هجرت ولایت مدارانه نرجس نکات جالب و ظریفى وجود دارد که براى جوانان امروز ما مفید و موثر است. بنا بر روایتهاى ذکر شده در کتب تاریخى, هجرت نرجس, در پى دیدن سه رویا صورت گرفت. به نظر مى رسد ضرورى باشد که با ذکر مقدمه اى در مورد خواب و رویا بحث را پى گیریم.
بنا به فرموده اندیشمندان خواب حجت نیست و نمى توان زندگى را بر مبناى خواب اداره کرد. بسیارى از خوابها نتیجه خطورات ذهنى و یا برخوردهاى انسان در طول روز است و در واقع عبور نمایش گونه وقایع روز در شب است.
گفتنى است که خوابهایى که پیامد برخوردهاى روز افراد است از سنخ همین مواردى است که قابل اعتنا و تعبیر نیستند ولى همه خوابها چنین نیست. رویاى صادقه حقیقتى است که در جاى خود باید مورد توجه قرار گیرد و ریشه اى قرآنى دارد.
آیت الله جوادى آملى در این زمینه مباحث زنده و زیبایى را بیان کرده است. به بیان ایشان اگر کسى اهل ((رویت)) باشد و نه اهل ((نظر)) آن گاه که خواب پیامبر و یا امام را مى بیند در واقع خود پیامبر را دیده است و اگر اهل تقوا و اهل رویت باشد میزانى براى او هست که اشخاصى را که در خواب مى بیند بشناسد زیرا خداوند فرمود ((من یتق الله یجعل له مخرجا(36))).
یعنى انسانهاى وارسته و باتقوا خوابهاى مناسب و رویاهاى صادقه مى بینند و این گونه خوابها بهترین راهنما هستند براى انتخاب بهترین راهها.
در جاى دیگر ایشان مى گوید: خداوند سبحان در هنگام خواب, روح انسانهاى پاک را توفى مى کند و آنها نزد معلم اول یعنى ذات اقدس الله مى روند و چون او از آینده و ((علم ما یکون)) آگاه است و علم او عین ذات اوست به این ارواح نیز از علوم آینده تعلیم مى دهد لذا پس از بیدار شدن آنان نیز نسبت به آینده آگاهیهایى را مى یابند.(37)
لذا همه خوابها پژواک اعمال بیدارى نیستند و برخى از آنها به سان پیامآورانى هستند که انسان را براى رسیدن به کمال مطلوب یارى مى رسانند و هدایت گر اویند.
خوابهاى بانوى نور و نیایش, نرجس خاتون, به یقین از جمله خوابهایى است که قابل اعتبار و اعتنا است و براى آشنایى با این بانو باید به خوابها و رویاهاى صادقه و صالحه ایشان هم توجه داشت.
در روایت بشر بن سلیمان آمده است که نرجس, پاک بانوى انتظار, پس از نقل جریان مراسم ازدواج خود با پسرعمویش و واژگون شدن صلیبها و افتادن آنها بر روى زمین و شکسته شدن پایه هاى تخت در حین مراسم عقد مى گوید:
((پس از اینکه مردم پراکنده شده و جدم با حالت اندوه به حرمسرا رفت من نیز خوابیدم. شب هنگام در خواب دیدم مثل اینکه حضرت عیسى و شمعون (جد مادرىام) وصى او و گروهى از حواریون در قصر جدم قیصر اجتماع کرده اند و به جاى تخت, منبرى نورانى قرار داشت. چیزى نگذشت که محمد(ص), پیغمبر خاتم و داماد و وصى او و جمعى از فرزندانش وارد قصر شدند. حضرت عیسى(ع) به استقبال شتافت و با محمد(ص) مصافحه کرد. پیامبر اسلام فرمود: یا روح الله! من به خواستگارى دختر وصى شما شمعون براى فرزندم آمده ام و اشاره به امام حسن عسگرى(ع) کرد و حضرت عیسى نگاهى به شمعون کرده و گفت: شرافت به تو روى آورده با این وصلت موافقت کن و او هم موافقت کرد. سپس پیامبر بر منبر رفته و خطبه عقد مرا براى فرزندش انشإ کرد. پس از آن خواب مریض شده و از خوراک باز ماندم و ...(38)))
این خواب اولین گامى بود که نرجس با اراده الهى در وادى ولایت نهاد. به یقین او از وجود شخص و شخصیت پیامبر آگاهى داشته و دین اسلام را مى شناخته است و با توجه به جنگهایى که با مسلمانان داشتند اطلاعاتى در مورد دین اسلام داشته است. بخش پایانى مقاله را در شماره بعد خواهیم آورد.

پى نوشت :
1ـ علامه مجلسى(ره), بحارالانوار, ج53, ص9.
2ـ احمد عزیزى, کفشهاى مکاشفه.
3ـ با استفاده از زحمات خالصانه برادران در دارالحدیث همه احادیث و مسانید و طرق آنها بررسى شد.
4ـ کمال الدین, ج2, ص423 ـ 432.
5ـ میرمحمد صادق خاتونآبادى, کشف الحق, ص34.
6ـ احمد سیاح, فرهنگ جامع نوین, ج1 و 2, ص814.
7ـ همان.
8ـ طریحى, مجمع البحرین, ص622.
9ـ فرهنگ جامع نوین, ص272.
10ـ راغب اصفهانى, مفردات الالفاظ القرآن, ص159.
11ـ حاج میرزا حسین طبرى نورى, نجم الثاقب, ص18.
12ـ حضینى, الهدایه الکبرى, ص248 و 357.
13ـ نهلا غروى نایینى, محدثات شیعه, ص284.
14ـ شیخ حر عاملى, اثبات الهداه, ج7, ص137, ح670.
15ـ کارل گریمبرگ, تاریخ بزرگ جهان, ترجمه سیدضیإالدین دهشیرى, ج3, ص129.
16ـ کمال الدین, ج2, ص416.
17ـ بحارالانوار, ج53, ص9.
18ـ ر.ک, بحارالانوار, ج38 و 53.
19ـ تاریخ بزرگ جهان, ج3, ص293.
20ـ کمال الدین, ج2, ص130.
21ـ لطف الله صافى گلپایگانى, منتخب الاثر, ص238.
22ـ کمال الدین, ص240.
23ـ منتخب الاثر, ص240, به نقل از بحارالانوار.
24ـ همان, ص206.
25ـ علامه سیدمحسن امین, بر ستیغ آرمانها (ترجمه اعیان الشیعه), ص35.
26ـ راوندى, نوادر راوندى, ج5, ص392.
27ـ بر ستیغ آرمان ها, ص39 و 40.
28ـ همان.
29ـ سید جمال الدین حجازى, آخرین سفیر, ص28.
30ـ بحارالانوار (ترجمه), ج13, ص203.
31ـ بحارالانوار, ج51, ص7.
32ـ شیخ عباس قمى, مفاتیح الجنان, ص854.
33ـ بحارالانوار, ج50, ص114. 34ـ رسول جعفریان, حیات فکرى و سیاسى امامان شیعه, ج2, ص187.
35ـ همان, ص183.
36ـ درس تفسیر, سوره اعراف, آیه 188, 78/11/18.
37ـ تفسیر موضوعى ذیل آیه ((الله یتوفى الانفس حین منامها ...)).
38ـ بحارالانوار, ج13, ص203 و 204.