قصه هاى شما42

نویسنده


 

قصه هاى شما(42)
مریم بصیرى

 

 

این شماره:
دختر لر_ مریم زاهدى نسب ـ شوش دانیال
راز درخت توت ـ زندگى شوم ـ پایان نامه_ هاجر عرب ـ شهر کرد
بوى وطن_ بى بى زهرا قاضوى ـ نایین
پلاک_ طیبه جلالى پور ـ نایین
_... ساره على دوست ـ قم

دوستان عزیز!
خدیجه عرب انصارى و طاهره عجم اکرامى از شاهرود, فاطمه گلابى از قم, مرتضى لطیف از اندیمشک, مجتبى ثابتى مقدم از تربت حیدریه, فرشته سیفى از خلخال و مرضیه شاهسون از شهرکرد.
داستانها و نامه هاى سرشار از لطف شما به دستمان رسید. امیدواریم در راهى که انتخاب کرده اید, همیشه موفق باشید و با آگاهى تمام قدم در وادى داستان بگذارید. داستانهاى ارسالى تان در شماره بعدى ((قصه هاى شما)) بررسى خواهد شد.
موفقیت شما آرزوى ماست.

مریم زاهدى نسب ـ شوش دانیال
خواهر عزیز ((دختر لر)) بسیار زیباست. گویا به نوشتن داستانهاى منطقه لرستان بسیار علاقه مند هستید. داستان ((خانى)) شما نیز که در شماره (40) چاپ شد, دلیل بر این مدعاست. البته خلق فضا و اتمسفر منطقه اى خاص با آداب و رسومى خاص تر و لهجه هاى متفاوت, تبحر بسیارى مى خواهد. اگر مى خواهید مانند برخى از نویسندگان به موقعیتهاى بومى گوشه خاصى از کشور بپردازید و همیشه در مورد همان نواحى قلم بزنید, باید با مردم آن منطقه زندگى کنید تا بتوانید بخوبى از آن آدمها, گفتار و کردارشان و همچنین محل زندگیشان, چیزى بنویسید.
توصیه ما به شما این است که ابتدا به موقعیت, آدمها و حوادث داستان بیاندیشید و در درجه بعد اگر مى خواهید همیشه این شرایط را براى بستر داستانى خود انتخاب کنید, حتما شرایط موجود را براى خودتان و افراد داستان و خوانندگان بخوبى روشن کنید. براى اینکه بیشتر با دو مبحث ((موقعیت)) و ((شرایط)) آشنا شوید, برایتان مثالى مى زنیم. موقعیت در واقع همان روابط میان آدمها با هم و با سایر امور جارى در داستان است; به فرض کشمکش دو مرد در بدست آوردن یک شغل پر درآمد. اما ((شرایط)) زمان و مکان وقوع ماجراست; یعنى این اتفاق مى تواند در یک روستاى دور افتاده رخ داده باشد و یا اینکه در زمان قاجار و در دربار اتفاق افتاده باشد و یا در قلب پاریس بوقوع بپیوندند و یا حتى در بیابانى خشک که دو دوست با هم راهى سفرى مهم هستند, حادث شود. این دو مى توانند در بیابان به فکر قتل همدیگر بیفتند تا خودشان به تنهایى به شهر مورد نظر بروند و شغل را تصاحب کنند.
حال در کار شما موقعیت در باره دخترى است که با نامزدش مشکل دارد. وى در پى ارتباط با مرد و یادآورى خاطرات گذشته اش است. ولى چون نامزدش شیمیایى شده و یک دستش را از دست داده, از ازدواج سر باز مى زند و سعى مى کند هیچ برخوردى با دختر نداشته باشد. این موقعیت مى توانست در هر زمان و مکان دیگرى اتفاق بیافتد; در شرایط جنگ جهانى دوم, در جنگ ایران و عراق و یا حتى در جنگى که در آینده اى دور در کشورى کوچک اتفاق مى افتد. در داستان فعلى شما هم شرایط ویژه منطقه لرستان و گویشهاى محلى باعث شده, جذابیت کار افزایش یابد, ولى موقعیت فاقد کشش لازم است.
در بخشى از داستان شما مى خوانیم: ((آفتاب هنوز بالا نیامده بود که فهیمه دختر حاجى کمالوند کدخداى ده قاضىآباد, کوزه اش را برداشت و به طرف چشمه اى که در نیم فرسنگى ده قرار داشت به راه افتاد. گرد و خاک نرم و آرامى در آبادى به پرواز در آمده بود.
مش حسین چوبش را بدست گرفته بود و گله را به سوى دهانه کوه یله مى داد. نفس در سینه کوچه به تقلا افتاد. فهیمه مقابل خانه عمو که رسید, ایستاد. هاله اى از غم صورتش را پوشانید. ناگهان در با صداى خشکى به ناله در آمد, قبل از اینکه دیده شود در پیچ کوچه گم شد. نزدیکهاى غروب بود و هواى گرمى بر گرده ده سنگینى مى کرد. صداى پاى اسب امید, در نظر فهیمه از صداى نى مش حسین که هر شب با شوق مى زد, دلنشینتر بود. امید انگار از فهیمه, از اهل آبادى و از همه خاطرات تلخ و شیرین گذشته مى گریخت و به تنها جایى که مى توانست پناه ببرد و آرامش بگیرد, دل کوه بود. ))
حتما به شرایط خاص لرستان فکر کنید و اگر تصمیمتان قطعى شد. با مطالعه و مشاهده, شروع به نوشتن داستانهاى مختلفى بکنید که در یک مجموعه, بتوانید به آداب و رسوم, فرهنگ, اعتقادات و... این مردم خون گرم بپردازید.موفق باشید.

هاجر عرب ـ شهر کرد
خواهر پر اراده ما, از اینکه با وجود مشکلات و ناملایمات همچنان پر نفس جلو مى روید و در اندیشه ترقى خود هستید, واقعا شادمانیم. اما توجه داشته باشید که سوژه یابى فقط یک طرف قضیه است و پرداخت درست سوژه طرف دیگر. این طور که پیداست در طول هر ماه سوژه هاى بسیارى به ذهن شما خطور مى کند که همه آنها را به روى کاغذ مىآورید و تبدیل به داستان مى کنید. گاه زیاد نوشتن باعث افت کار مى شود. سعى کنید به جاى پرکارى, خوب کار کنید و تا یک داستان را کاملا پرداخت نکرده و به سرانجام قابل قبولى نرسانده اید, سوژه جدیدى را بدست نگیرید.به فرض در ((راز درخت توت)) به خاطرات مشترک دو جوان و درختى که آنها از کودکى با آن مإنوس بوده اند, مى پردازید ولى ما اصلا متوجه نمى شویم که ارتباط این آدمها در چه حدى است و درخت توت تا چه حدى مى تواند نقطه مشترکى براى پیوندهاى گذشته و حال باشد. ما حتى به درستى على و مریم را نمى شناسیم و به انگیزه هاى آنان واقف نیستیم. آدمهاى داستان باید دست به عمل بزنند تا بتوانند جوهره وجودى خود را نشان دهند. آنها باید در موقعیت انتخاب قرار بگیرند و بر سر یک دو راهى. در این صورت است که جوهر شخصیتها و حقیقت وجودى آنها عیان مى شود.
در ((زندگى شوم)) هم به ماجراى دو زنى مى پردازند که ناگهان متوجه مى شوند هووى هم هستند و شوهرشان هر دوى آنها را رها کرده و متوارى شده است. این زنها مثل دو خواهر با هم دوست مى شوند و براى انتقام از شوهرشان متحد مى گردند. اگر کمى عمقى به سوژه نگاه کنید و بیشتر به جزئیاتى که کار را جذاب مى کنند, توجه نمایید متوجه مى شوید کار پتانسیل زیادى دارد و مى تواند بسیار زیبا پرداخت شود. تنها عیب کار شما شعارى شدن آن است. اگر فرد در موقعیتى که لازمه کار است قرار بگیرد و شعارى بدهد حرفش قابل قبول است ولى اگر آن موقعیت فراهم نشود و شخص بى مقدمه شروع به سخن سرایى کند, کارش فقط شعار دادن است. این دو زن هم قدرى به حیطه شعار دادن نزدیک شده اند, در حالى که ما قبلا در عمل, گفتار و کردار آنها هیچ شجاعت و شهامتى ندیده ایم, لذا نمى توانیم باور کنیم که این دو ناگهان این همه زرنگ شوند و روى پاى خودشان بایستند.
((پایان نامه)) هم علیرغم دوباره نویسى مجدد هنوز همان اشکالات گذشته را دارد. ماجرا را خیلى سطحى از نظر گذرانده و فرد را در کشمکش فکرى با خود و دیگران قرار نداده اید. شخصیت پردازى او مناسب یک نوجوان کنجکاو است و هیچ شباهتى به دانشجویى که صاحب همسر و فرزند مى باشد, ندارد. کارهایش عجولانه و بدون فکر لازم است. جداى از آن گویا وى مجرد است و زن و بچه اش هیچ نقشى در زندگى او ندارند; حال چه از جهت خیر و یا شر. همانطور که گفتیم اگر قرار است این دانشجو آدم پخته اى باشد و قابلیت تصمیم گیرى در امور مهم را داشته باشد, باید شخصیت پردازى ویژه اى از وى ارایه مى دادید, در حالى که در شکل فعلى رفتار او مثل یک جوان نورسیده است که به هر درى مى زند تا بتواند کارى براى خودش بکند در حالى که یک دانشجو و پایان نامه نوشتنش برنامه خاصى دارد و استاد راهنما نقش مهمى را در این میان ایفا مى کند. امیدواریم مثل همیشه با ما در ارتباط باشید و داستانهاى پر قدرت خویش را برایمان ارسال کنید.

بى بى زهرا قاضوى ـ نایین
خواهر ارجمند, بازنویسى نهایى داستان شما آن طورى که باید باشد, نیست.
براى این که تغییر نگرشهاى شخصیتها را باور کنیم باید در گذشته آنها عناصرى را بکاریم تا تحول در داستان توجیه شود. این کاشتها اعمال را انگیزه مند مى کند و کار باورپذیرتر مى شود. شاید شنیده باشید که باورپذیرى به این برمى گردد که چقدر داستان گو هستیم, نه این که چقدر داستان واقعى است. کاشتها باعث مى شوند تغییرى که در شخصیتها ایجاد مى شود طبیعى به نظر برسد و خواننده با استناد به گذشته شخصیت, در زمان حال حرفش را باور کند. کاشتها مثل بذر زیر خاک هستند و شاید در نظر خواننده چیزهاى نامفهومى در بستر داستان باشند ولى با بسط یافتن ماجرا, کاشتها از زیر خاک بیرون مىآیند و محصول داستانى مى دهند. در کار شما علت و انگیزه یک زن و شوهر براى قبول یک دختر و سپس دو پسر به عنوان فرزندخوانده قابل درک نیست. ((دختر وقتى به اتاقى که به او داده بودند رفت, قبل از خوابیدن, بقچه خود را باز کرد. عکس خانوادگیش را که لابه لاى لباسهایش پنهان کرده بود, درآورد ... مادر لبخند کمرنگى به لب داشت. نزدیک دو سال بود که فقط همین یک لبخند را از او به یادگار داشت. در کنارش دو پسر بچه هم بودند و طرف دیگر مردى ایستاده بود. دخترک سریع خودکار قرمزى را از روى میز برداشت و خطى به صورت ضربدر بر روى مرد کشید و در حالى که دندانهایش را بهم مى فشرد, گفت: هیچ گاه تو را نخواهم بخشید. تو عامل بدبختى ما هستى, تو.))
کشش داستانى مرهون روان شناسى و شناخت دقیق روان خواننده است. نویسنده با اطلاع از روحیات مخاطبش و به مدد گفتگوها و بویژه فضاسازى حرفش را به خواننده منتقل مى کند. ابتدا ببینید از داستان چه مى خواهید و داستان از شما چه مى خواهد و مخاطب از هر دوى شما چه انتظارى دارد, آن وقت با دیدى روشن و حضور ذهن کامل دست به قلم ببرید.
امیدواریم که همیشه قلم بدست باشید و از مردم, براى مردم بنویسید.

طیبه جلالى پور ـ نایین
دوست پر تلاش ما, این داستان شما نسبت به آثار گذشته تان از موضوع بهترى برخوردار است. اما باید گفت نیمى از داستان مقدمه است و ذکر اطلاعاتى که باید بعدها و آن هم کم کم به خواننده بدهید.
داستان شما باید نزدیک به اوج شروع شود, یعنى درست زمانى که در بیمارستان غلغله است و پشت سر هم مجروح مىآورند و یا وقتى که مى خواهند امدادگران را به پشت خط حمله ببرند. توصیف آن صحنه ها از دید یک زن و تضاد خشونت جنگ با عاطفه یک زن چشم به راه چیزى است که از قلم افتاده است. ذکر برخى از جزئیات که حال و هواى داستان را نشان مى دهد و به فضاسازى کمک مى کند نیز بسیار ضرورى است. یکى از روشهاى این گونه توصیف, نوشتن به سبک کشیدن یک نقاشى است. مثلا صحنه اى را که زن به یک مجروح کمک مى کند, به یک تابلو تبدیل کنید. از رنگ و نور بگویید و خطوط و حجمها. به فرض از خمیدگى پشت زن و دستهایش که تند تند پس و پیش مى روند و سرخى خونى که از دست رزمنده بر خاک جارى است و از پلاکى که در گردن وى مى درخشد; از چهره پر از درد او. و صورت پر از اندوه امدادگر و...
این گونه ترسیمى مانند تابلوى نقاشى, نگاه خواننده را جذب مى کند. این تابلوها در کنار عناصر نما دین روایت, در خلوت واقع نمایى داستان قرار مى گیرد و موقعیت آدمها را واقع گرایانه نشان مى دهد.
حتى مى توانید با استفاده از حواس پنجگانه به شکل ملموسترى وقایع را نشان دهید. صداى خمپاره, گلوله, منور, صداى ((یا زهرا)) ى رزمندگان ناله مجروحى که آب مى خواهد و... در ضمن, حس لامسه را هم حتما به کار بگیرید. مثلا از خون گرم رزمنده اى که از زیر دست زن فوران مى کند, بگویید و از تیزى سیمهاى خاردار و بوته هاى خارى که دستهاى زن را زخمى مى کند و یا از تکه سنگهایى که در هنگام سینه خیز رفتن در تاریکى شب صورت او را چون لبه چاقو مى برند; و بوى خون و طعم خاک که مشام و دهان زن را پر مى کنند و...
در حین توصیف همین صحنه ها خواننده پى مى برد که زن, شوهرى مفقودالاثر دارد و سالهاست که منتظر اوست. اینها همه و همه کمک مى کند تا زمینه براى یافتن پلاک فراهم شود و مثل کار شما ناگهان و بدون هیچ کندو کاوى به طور اتفاقى پلاک شوهر امدادگر, پیدا نشود. پس یک بار دیگر تاکید مى کنیم اگر بیشتر از اینها روى صحنه پردازى و شخصیت پردازى زن کار کنید, در آن صورت داستانتان فوق العاده زیبا خواهد شد. امیدواریم داستان را با یک طرح جدید, بازنویسى کنید.

ساره على دوست ـ قم
دوست عزیز, از اینکه همت کرده اید و نه داستان برایمان فرستاده اید متشکریم. البته همانطور که در جواب خواهرمان ((مریم زاهدىنسب)) آوردیم, موقعیت و شرایطى که ماجرا در آن حادث مى شود بسیار مهم هستند. در حالى که کار شما فاقد چنین عناصرى مى باشند و گویا تنها جذابیت شرایطى خاص, آن هم در خارج از کشور, شما را برانگیخته است تا این همه داستان بنویسید. در ضمن شما شخصیتها و مکان خود را خارج از کشور انتخاب کرده اید ولى در دیگر بخشهاى داستانتان به آداب و رسوم و فرهنگ ایرانى خودمان پرداخت کرده اید. مکانهاى داستان شما, ناکجاآبادى در آن سوى مرزهاست; جایى که معلوم نیست دقیقا کجاست و هیچ سنخیتى با هیچ کشور بخصوصى ندارد. اگر شما بدون اطلاع از وضعیت خارج از کشور, داستانى بنویسید و هر چه دلتان خواست به آن آدمها نسبت دهید, کارتان زیبا نمى شود بلکه نشان مى دهد که بدون اطلاعات کافى و به دلایل واهى این شرایط را انتخاب کرده اید; آن هم براى موضوعاتى پیش پا افتاده که مى توانست در هر گوشه کوچکى از کشورمان رخ بدهد.
اگر بخواهیم بیشتر واقع گرا باشیم باید بگوییم که کارهایتان داستان نیستند و به نقل خاطره شبیه مى باشند. در ضمن حدس مى زنیم که رمان خارجى زیاد مى خوانید چرا که نثرتان خشک و بى روح است و شبیه ترجمه هاى قدیمى رمانهاى بازارى خارجى است و هیچ شباهتى به داستانهاى امروزى ندارد.
وقتى طرح و پیرنگ شما عارى از گره و درگیرى باشد خواننده به کمک چه عواملى باید مجذوب داستان شود؟ سعى کنید پس از این یک موضوع ساده را در شرایط حاضر ـ زمان و مکان فعلى ـ پرداخت کنید و حرف جوانان و نوجوانان کشور خودمان را به روى کاغذ بیاورید. نویسنده باید تخیلى سرشار داشته باشد و علاوه بر درون کاوى موشکافانه و عمیق شخصیتهایش, در برون کاوى آنها هم موفق باشد. پس حتما توصیه ما را به کار گیرید و داستانهاى ضیعف قبلى را کنار بگذارید و با مطالعه آثار کوتاه و معاصر قدم تازه اى در این راه بردارید. مطمئن هستیم با همت و علاقه اى که دارید حتما موفق مى شوید. ما هم تا حد توان خودمان آماده یارى رساندن به شما هستیم.سبز و بهارى باشید.