زنان ،بانیان هنر قالى بافى


 

((به بهانه طرح روى جلد این شماره))
زنان,بانیان هنر قالى بافى

 

 

از بررسیهاى تاریخى بدین گونه برمىآید که زنان پس از فراگیرى فن سبد بافى و پارچه بافى, در غیاب مردان که به شکار و جنگ مشغول بوده اند به فراگیرى و بافت قالى پرداخته اند. به بیانى دیگر, زنان موجدان هنر قالى بافى در جهان بوده اند که در ابتدا به بافت ساده گلیم مى پرداختند و چه بسا روش بافت فرشهاى کنونى از روش بافت گلیم اقتباس شده باشد. بافت گلیم یک بافت حصیرى و سبدى مى باشد و در آغاز براى حفاظت بدن از سرما استفاده مى شد اما با تکامل فن بافندگى به شکل فعلى رواج یافت. یعنى براى پوشاندن سطح و مفروش ساختن کف چادرها به کار گرفته شد.
اما آنچه در باره فرش بافى در دوران اسلامى در ایران به دست آمده, دو مسیر متفاوت را طى کرده است:

1 ـ هنر قالى بافى عشایرى و آبادىنشینان
قالى بافى از آغاز, در میان ایلات و قبایل صحرانشین که کار اصلى و عمده آنان دامدارى بود, پدیدار شد. اینان پس از فراگیرى ریسیدن و بافتن پشم, به گلیم بافى پرداختند و پس از مدتى به تولید نوعى خاص از گلیم مشغول شدند که امروزه آن را ((ورنى)) مى نامند و بیشتر در مناطق آذربایجان شرقى تولید مى شود. ورنى از نظر بافت, حلقه واسطى بین گلیم و قالى محسوب شده و عمدتا زنان عشایر در کپرها و سیاه چادرهایشان به این امر مى پردازند. اما شکى نیست فلات ایران مهد پیدایش قالى بافى بین ایلات و چادرنشینان بوده که با شرایط زیستى آنها هماهنگى داشته است .آنها در اوقات بیکارى خود, پشمهاى چیده شده را ریسیده و پوششهایى را به وجود مىآورند که براى تهیه چادر و فرش بادوام باشد. این پوششها بیشتر براى رفع نیاز طبیعى و مقابله با تغییرات جوى مى باشد. آنها با ذوق و سلیقه سرشارى که در خود براى ایجاد نقشها و رنگهاى بدیع و طبیعى دارند, در طول زمانهاى متمادى زبانزد عام و خاص بوده که این تلاشها آغازى براى راهیابى این هنر به شهرها بوده است. خصوصیات فرش عشایرى را مى توان در رنگها جستجو کرد که با تکرار محورى و مرکزى و با سادگى وصف ناپذیرى بافته شده اند.
در طول هزاران سال, وجه مشترک همه دست بافته هاى عشایرى, در نقوش, پرندگان, صور هندسى و نگارهاى درختان است که با توازن ویژه اى در دراز و پهناى آن تکرار مى شود. ترنج از دیگر نگارهایى است که یا به صورت مرکب و یا یک طرح واحد از قرنها پیش به عشایر و آبادىنشینان منسوب بوده است. نقوش شکسته و دوارى که داراى نوعى تقارن محورى و یا تقارن مرکزى هستند, با مطالعه و بررسى بر روى اکثر تک گلها یا مجموعى از نقوش ترنجها و یا شمسه ها در قالبهاى بدوى و عشایرى از این گونه تقارن برخوردارند. شاید زن روستایى قالى باف مصادیقى همچون دنیا مزرعه آخرت, جنسیت زن و مرد, شب و روز, قهر و آشتى (بته جقه) و خیر و شر را مى خواهد منتقل نماید. همچنین نقوش روى قالیهاى سجاده اى و نقوش روى در و دیوارهاى امامزاده ها و مساجد و نقوش روى انواع زیراندازها و کف پوشها و غیره دیده مى شود. این نقوش طى نسلها سینه به سینه منتقل شده و در هر دوره و عصرى بر اشیاى کاربردى در زندگى نقش مى بندد و استمرار آن در طول نسلها با نوعى حالت پویایى به جهت طرح مفاهیم بلند و عالى الهى و انسانى در تمام زمانها و مکانها قابل ادراک مى باشد, چرا که یک حالت ذکر پیدا مى کند. ذکر, به خاطر آوردن و یادآورى و مجددا به یاد چیزى افتادن است و هنرمند آنچه را که خود در عالم در جریان است یادآورى مى کند. بدین ترتیب مى توان نتیجه گرفت هنرهاى بومى و نقش و نگارهاى عامیانه زنان قالى باف روستایى تا حدود زیادى از این مبنا برخوردارند.

2 ـ قالیهاى شهرى و حکومتى
چون قالى بافى به محیط شهر راه یافت, دگرگونى سریعى در سبکش پدیدار شد و مکتبهایى به نام سلاطین و حکومتها رقم خورد. از فرشهاى سلجوقى تا فرشهاى تاریخى دوره قاجاریه, از ویژگى هنرى و ظرافت خاص مورد پسند دربار و رجال حکومتى برخوردار مى باشند.
نقوش عامیانه, تجلیگاه اندیشه و ذوق هنر و احساس زن روستایى است که بر فرش دستباف نقش مى بندد. این نقشها با انسان و با آنچه که با فطرت و اندیشه او مربوط است, پیوستگى دارد. زن روستایى در حقیقت کسى است که امکان برقرارى ارتباط با معانى پنهان طبیعت و قوانین جارى در هستى را دارد. نقش و نگارها که گواه نیروى آفرینش و نشان ذوق و هنر زن روستایى مى باشد, در عین سادگى, برگرفته از زندگى روزمره بوده و بنیاد هنرهاى تصویرى موجود در فرهنگ یک جامعه است.
زنان بافنده روستایى در تمامى شوونات تولید و قبل و بعد از تولید نیز, فعالانه با ذوق و ابتکارى سرشار حضور داشته و در تهیه و ریسندگى پشم و پنبه و مراحل رنگرزى آن, از تجربه خاصى برخوردارند. متن طبیعت و گیاهان خودرو بهترین راهنماى رنگ قالى براى زن قالى باف است که با تمام توان سعى مى کند زندگى ساده و بى روح را با جلوه هاى طبیعت ممزوج سازد و براى این کار گیاهان را به خدمت مى گیرد. همانطورى که در اسناد و مدارک زندگى عشایرى مشاهده مى شود هر عشیره و قومى, رنگایه هاى خاصى را با یک نوع خلوص, به انحصار خود در آورده است و با به کارگیرى نقشها و رنگها در بافته هاى ساده خود, عظمت روح و صلابت اندیشه را بر روى دستگاه قالى بافى انتقال مى دهد.
زن روستایى براى ساخت تنالیته رنگ قرمز, از رنگینه گیاهى روناس, عصاره آلبالو, توت سیاه, شاتوت, ریشه زرشک وحشى, گل انار و با به کارگیرى حشره اى همچون قرمزدانه, با مرارت و سختى بسیار, پاى پاتیل رنگ به سر مى برد, تا بتواند رنگهاى قرمز را به دست آورد.
همچنین براى تنالیته رنگى زرد و آبى, به ترتیب از رنگینه هاى گیاهى همچون اسپرک, برگ مو, چنار, توت, چاى, چوب زرد, زرد چوبه, هلیله, زعفران, پوست پیاز براى استحصال رنگ زرد و نیز وسمه, نیل, لاجورد براى رنگ آبى بهره مند مى شود.
زنان قالى باف روستایى بر این باورند که از میان طرحها و نقشهاى متن قالى, هیچگاه یک عنصر بر عنصر دیگر ارجحیت ندارد و همگى در حرکتى موزون, وحدت ذاتى خویش را مى نمایانند.
در رنگآمیزى نقوش قالى, همواره یک رنگ سبب وحدت نقوش مى گردد که به صورت رنگ متن به کار مى رود. در رنگآمیزى فرش در صورتى که رنگ لاجوردى زمینه واقع شود, مى تواند تمثیلى از سیر صعودى انسان و جهان به سوى حق باشد. در رنگآمیزى نقوش قالى اگر رنگ لاجوردى به عنوان متن قرار گیرد, سایر رنگها ملایم تر مى شود تا نسبتها در فرش با آن هماهنگ شود. در صورتى که رنگ متن قرمز باشد, اجزا از تنوع و شدت رنگ بیشترى برخوردار خواهند بود و اینان هنرشان را با لطافت روح و ضمیرى پاک به جهانیان عرضه مى کنند.
در عین حال, زن بافنده روستایى با تمام مشکلات زندگى, در پاسدارى از حریم خانواده و تربیت نسل جدید در امر ریسندگى پشم و پنبه با جدیت قابل ملاحظه اى وارد میدان شده و گاهى چرخ نخ ریسى و دوک پشم ریسى را با تکان دادن گهواره کودک و با شیر دادن طفل کوچکش توإمان انجام مى دهد.

منبع:
ماهنامه جهاد, شماره 169, هنر قالى بافى در جهان, گروه حمایت و اشتغال, دفتر آموزش روستاییان.