صداى زن پژوهشى درباره صداى زن و احکام آن 2

نویسنده


صداى زن

((پژوهشى فقهى در باره صداى زن و احکام آن))
((قسمت دوم))

سیدجواد ورعى

 

 

 

در بخش اول این بحث, در باره ((حکم صداى عادى و معمولى زن)) سخن گفتیم و دلایلى را که مى توانست بر جواز یا حرمت مورد استناد قرار گیرد, نقل کردیم و مورد نقد و بررسى قرار دادیم. اینک در ادامه بحث به بررسى حکم گوش دادن به صداى محرک زن نامحرم یا اینکه زن صداى محرک خود را به گوش مرد نامحرم برساند, مى پردازیم و دلایل حرمت یا جواز آن را مورد توجه قرار مى دهیم.

صداى محرک و مهیج زن
آنچه شایسته دقت و تإمل است, حکم ((اسماع)) (شنواندن) و ((استماع)) (گوش دادن) صدایى است که سبب تحریک مرد نامحرم و لذت بردن و یا ترس از مبتلا شدن به گناه و پیامدهاى دیگر آن باشد.
آیا زن مى تواند به گونه اى سخن بگوید و صدایش را بلند کند که مرد نامحرم لذت ببرد یا تحریک شود و دچار گناه شود؟ آیا مرد نامحرم مى تواند در صورتى که از صداى زنى تحریک مى شود و لذت مى برد و او را به گناهان دیگر سوق مى دهد, به صداى او گوش دهد؟
به نظر مى رسد که ((گوش دادن به صداى محرک و لذت بخش زن نامحرم)) را باید از مسإله ((سخن گفتن مهیج و لذت بخش زن)) جدا کرد و حکم سماع و اسماع را از یکدیگر تفکیک نمود و مورد بحث قرار داد, چنان که نویسنده ((جواهر الکلام)) حکم مسإله اول را قطعى شمرده, ولى در مسإله دوم حکم به احتیاط داده است. در ابتداى بحث مى گوید:
((قطعا جایز نیست نابینا ـ چه رسد به بینا ـ به صداى زن نامحرم به قصد لذت بردن یا در صورت خوف از دچار شدن به حرام یا فتنه, گوش سپارد.))
سپس در خاتمه بحث مى گوید:
((شایسته است زن متدین از رساندن صداى خود به گوش شنونده که وى را تحریک مى کند, و نیز کرشمه نازک کردن(1) صداى خود بپرهیزد.))(2)
اما بسیارى از فقها این دو بحث را تفکیک نکرده اند و گویا حکم یکى را ملازم دیگرى دانسته اند, مثلا محقق نراقى ((حرمت استماع صداى زن)) را ملازم با ((حرمت اسماع زن صدایش به گوش نامحرم)) دانسته است, چون اسماع اعانه بر اثم و گناه است. (3)
در کتب فقهى و فتوایى معاصر, این دو بحث تفکیک شده است. مرحوم سیدمحمدکاظم طباطبایى یزدى, نویسنده ((العروه الوثقى)) مى نویسد:
((شنیدن (گوش دادن به) صداى زن نامحرم, اگر توإم با لذت بردن و خوف دچار شدن به گناه نباشد, مانعى ندارد و فرق نمى کند شنونده بینا باشد, یا نابینا, گرچه احتیاط مستحب است تا ضرورت پیش نیامده, به صداى زن نامحرم گوش ندهد, و بر زن حرام است صدایى را که به خاطر زیبایى و نازک کردن, شنونده را تحریک مى کند, به گوش او برساند. خداوند تعالى مى فرماید: در سخن گفتن خضوع[ کرشمه] نکنید تا هر که بیماردل است, در شما طمع کند.))(4)
اینک نوبت بررسى دلایل این دو مسإله است.

الف) گوش دادن به صداى محرک زن
وظیفه مرد نامحرم در این فرض از نظر همگان روشن است. فقها گوش دادن به چنین صدایى را حرام شمرده اند, هر چند شنیدن و غیر اختیارى چنین صدایى و لذت بردن و تحریک شدن حرام شمرده نشده است; در عین حال بررسى زوایاى بحث مفید است.
صاحب کتاب جواهر الکلام, حرمت گوش دادن به صداى مهیج و محرک زن نامحرم را قطعى دانسته که هیچ گونه تردیدى در آن وجود ندارد; شیخ انصارى نیز ادعاى اجماع و اتفاق نظر علما را کرده است.(5)
برخى از محققان با پژوهش وسیعى که داشته اند, نشان داده اند مسإله با فرضهاى مختلف آن, تا قبل از محقق حلى, در میان فقها, مطرح نبوده و از زمان علامه حلى, مسإله ((گوش دادن به صداى عادى یا محرک و مهیج زن نامحرم)) مورد بحث قرار گرفته است; به علاوه کلمات فقها در این زمینه یکسان نیست. برخى صداى زن را در صورت ((خوف فتنه)) (ترس گناه) حرام دانسته اند; برخى در صورت ((تلذذ)) (لذت بردن); برخى در فرض ((خوف اعجاب)) (ترس از اینکه از صدا خوشش آید); برخى به صورت تردید با ((تلذذ یا خوف فتنه)) (لذت و ترس گناه) یا ((با تلذذ یا ریبه)) (لذت یا قصد گناه) بعضى فقها نیز لذت بردن از صدا را مطابق طبیعت بشر دانسته و آن را بلامانع دانسته اند, ولى اگر صدا تحریک کننده شهوت باشد و شنونده را به فساد بکشد, حرام است. بنابراین با توجه به توضیحات یادشده, اتفاق نظر و اجماعى در مسإله نیست.(6)
به نظر مى رسد از مجموعه سخنان فقهاى پس از عصر علامه و محقق یک نکته استفاده مى شود ـ هر چند با تعابیر گوناگونى مطلب را مطرح کرده اند ـ و آن اینکه ((گوش دادن به صداى زن نامحرم که معمولى و عادى نباشد و پیامدهایى چون خوف فتنه یا لذت بردن یا خوش داشتن به دنبال داشته باشد)), ممنوع است. همین که فقها بین صداى عادى زن با صدایى که پیامدى به دنبال دارد, تفاوت نهاده اند, نشان مى دهد نوعى اتفاق نظر در بین فقها بر ((ممنوعیت اجمالى استماع صداى غیر عادى زن)) وجود دارد.

دلایل حرمت گوش سپارى به صداى محرک
دلایل ((حرمت استماع صداى محرک زن نامحرم)) ـ علاوه بر اجماع که مورد اشاره قرار گرفت ـ عبارتند از:
1ـ سلام کردن به زنان جوان ممنوع است.
امام صادق(ع) فرمود:
((رسول خدا بر زنان سلام مى کرد و آنان نیز پاسخ مى دادند و امیرالمومنین نیز بر زنان سلام مى کرد و سلام کردن به زنان جوان را نمى پسندید و مى فرمود: مى ترسم از صداى او خوشم آید که در این صورت گناهى که نصیبم مى شود, بیش از پاداشى باشد که از سلام کردن نصیبم مى گردد.))(7)
شیخ صدوق پس از نقل روایت فوق, دو احتمال در صدد توجیه برآمده است;
توجیه اول: حضرت در صدد تعلیم دیگران است, چرا که خوش داشتن صداى زن جوان, با مقام و عصمت حضرت ناسازگار است.
توجیه دوم: مقصود حضرت این است که مى ترسم کسى گمان کند از شنیدن صداى زن جوان خوشم مىآید و با چنین گمانى کافر شود.(8)
در پاسخ شیخ صدوق گفته اند که عصمت با خوش داشتن صداى زن نامحرم, منافاتى ندارد, چرا که بشر بودن امامان اقتضا دارد از مشاهده مناظر زیبا یا شنیدن صداهاى خوش لذت ببرند; از این رو روایت را بى نیاز از توجیه دانسته اند. به علاوه حضرت مى فرماید:

((اگر به زنان جوان سلام کنم, ممکن است خوشم آمده, لذت ببرم و چون این لذت ممنوع است, من آن را ترک مى کنم.))
توجیهات مرحوم صدوق مبتنى بر آن است که ((من الاثم)) (خوف گناه) جزء روایت باشد, ولى چون در بعضى نقلها این واژه وجود ندارد, محقق نراقى بر استدلال به روایت خرده گرفته که معلوم نیست گوش دادن به صداى زن جوان پس از سلام کردن, گناه باشد تا حرمت ثابت شود, بلکه ممکن است مکروه باشد, چون حضرت دوست نداشت به زنان جوان سلام کند و مى فرمود: مى ترسم از صداى او خوشم بیاید و چیزى بیش از اجر و پاداشى که انتظار دارم, متوجه من شود. حتى اگر ((من الاثم)) در روایت باشد, دلالت نمى کند صرف گوش دادن به صداى مهیج زن حرام باشد, بلکه اگر محرک شهوت باشد و انسان را به فساد بکشاند, حرام است.(9)

2ـ خضوع (ناز و کرشمه) در گفتار ممنوع است
دلیل دیگرى که بدان بر حرمت گوش دادن به صداى تحریک کننده استدلال شده, این آیه است: ((یا نسإ النبى لستن کاحد من النسإ ان اتقیتن فلا تخضعن بالقول فیطمع الذى فى قلبه مرض و قلن قولا معروفا;(10)
اى زنان پیامبر! شما مانند زنان دیگر نیستید اگر تقوا پیشه کنید; پس خضوع در گفتار نکنید, تا بیماردلان در شما طمع کنند, و سخن نیکو بگویید.))
این آیه وظیفه زن را مشخص مى کند و وظیفه مرد بالملازمه از آن استفاده مى شود, اگر بتوان چنین استفاده اى را برد. آیا زن مجاز است صداى مهیج خود را به گوش مرد نامحرم برساند, در حالى که او لذت مى برد یا در معرض گناه قرار مى گیرد؟ در صورتى که زن بداند صداى او چنین پیامدهایى دارد, با موردى که چنین اطلاعى ندارد و پیامد به طور اتفاقى رخ دهد, تفاوت هست؟
در باره این آیه پیگیرى چند بحث لازم است تا دلالت آن بر مطلب روشن شود:
اول: آیا احکام آیه اختصاص به همسران پیامبر دارد یا عام است و شامل همه زنان مى شود؟
دوم: مراد از خضوع در گفتار چیست؟
سوم: مقصود از طمع ورزى بیماردلان چیست؟

اختصاص آیه به زنان پیامبر(ص) و عدم آن
استدلال به آیه مبتنى بر آن است که آیه عام بوده و اختصاص به همسران پیامبر نداشته باشد. گرچه خطاب به همسران پیغمبر است.
برخى از فقها احکام موجود در آیه را به قرینه آغاز آن (یا نسإ النبى), مخصوص همسران پیامبر دانسته اند(11), به طورى که نمى توان وظیفه زنان دیگر را از آن به دست آورد. شواهد این دیدگاه, احکامى چون لزوم ماندن در خانه, که در آیه بعد آمده (و قرن فى بیوتکن) است, مى باشد که شامل زنان دیگر نمى شود.
کسانى که احکام موجود در آیه را مخصوص همسران پیامبر نمى دانند, منشإ تفسیر فوق را اشتباه در یافتن جزاى شرط دانسته و گفته اند: ((ان اتقیتن)) شرط براى جملات بعدى است. ((ان اتقیتن فلا تخضعن بالقول ...)) یعنى اگر شما تقواپیشه باشید, خضوع در گفتار نکنید ..., آنگاه حرمت خضوع در گفتار و احکام بعدى اختصاص به همسران پیامبر خواهد داشت. در حالى که ((ان اتقیتن)) شرط براى جمله قبلى است. ((یا نسإ النبى لستن کاحد من النسإ ان اتقیتن)) یعنى شما مانند زنان دیگر نیستید و از فضل و مرتبت زیادى برخوردارید, اگر تقوا داشته باشید. بنابراین احکام موجود در آیه که پس از این جمله آمده, اختصاص به همسران پیامبر نخواهد داشت.
احکام موجود در آیه پس از اتمام شرط و جزا, تکالیفى است که در مورد همسران پیامبر مورد تإکید قرار گرفته است. قدر و منزلت و پاداش بیشتر براى آنان, به خاطر اهمیت دادن به تکالیف موجود در آیه است, چنانکه ترک این وظایف مجازات سختى را براى آنان به دنبال دارد. آیات قبلى شاهد این برداشت است.
برخى از فقهاى معاصر معتقدند آیه گرچه همسران پیامبر را مورد خطاب قرار داده و احکام آیه, وظیفه ایشان را مشخص مى کند, اما آیه در صدد بیان اختصاص احکام به همسران پیامبر یا تعمیم آنها و بیان وظیفه همه زنان نیست, بلکه وظیفه آنان باید از دلایل دیگر روشن شود. اگر زنان باید نماز بخوانند, زکات دهند و با ناز و کرشمه سخن نگویند, باید از دلایل دیگر استفاده شود.(12) این سخن در مقایسه با دو تفسیر قبلى, با ظاهر آیه تناسب بیشترى دارد, مگر اینکه با ضمیمه کردن قاعده ((اشتراک تکلیف بین همسران پیامبر و زنان دیگر)) و ((حرمت خضوع در گفتار)) بتوان سایر احکام مذکور در آیه را در حق همگان اثبات کرد, جز احکامى که دلیل قاطعى بر اختصاص داشته باشد, مانند ماندن در خانه (قرن فى بیوتکن). اگر اختصاص ((حرمت خضوع در گفتار)) مشکوک باشد, اصل بر عدم اختصاص است.
به هر صورت, اختصاص ((حرمت خضوع در گفتار)) به همسران پیامبر و جواز آن براى زنان دیگر ـ با توجه به فقدان دلیل دیگر ـ دشوار است, به طورى که بعضى از فقها على رغم خدشه در دلایل, آن را به ((ارتکاز متشرعه)) (ذهنیت متدینان) مستند ساخته اند.(13)
ناگفته نماند در صورتى که زن بداند صداى او نامحرمان را تحریک مى کند و به گناه آلوده مى سازد, از باب ((اعانه بر اثم)) (زمینه سازى گناه) ((خضوع در گفتار)) بر او حرام بوده و دلیل دیگرى بر حرمت خواهد بود.

معناى ((خضوع در قول))
بسیارى از مفسران با استناد به نوشته هاى لغت شناسان ((خضوع در قول)) را ((ترقیق صوت)) یعنى نازک کردن صدا معنا کرده اند. روشن است این تفسیر ناظر به آهنگ صداست, نه محتوا. امین الاسلام طبرسى در توضیح این بخش از آیه مى گوید:
((خضوع در قول نکنید, یعنى صداى خود را نازک نکنید و با مردان, آرام و نرم سخن نگویید و بیگانگان را مخاطب نسازید, به گونه اى که به طمع آنان منتهى شود و مانند زنى شوید که در مردان رغبت ایجاد مى کند. قول معروف بگویید, یعنى مستقیم و زیبا, ولى عارى از اینکه در معرض تهمت قرار گیرید و فتنه اى ایجاد گردد. موافق با دین و اسلام سخن بگویید.))(14)
علامه طباطبایى پس از تفسیر خضوع در قول, مانند آنچه طبرسى معنا کرده, ((قول معروف)) را سخنى مى داند که بر بیش از معنایش دلالت نکند و لحن آن داراى ایما و اشاره به فساد و فحشا نباشد, نظیر سخن گفتن بعضى از زنان هوسران.(15)
برخى از محققان ((خضوع در قول)) را برخلاف معناى لغوى آن, ناظر به محتواى سخن و ابراز سخنانى چون ((قربانت گردم)), ((فدایت شوم)) دانسته اند, نه ((نازک یا آرام کردن صدا)).(16) بنا بر این معنا, آیه نوع خاصى از سخن گفتن را نهى کرده و ارتباطى به کیفیت صدا ندارد که نازک یا آرام یا بلند باشد. پس آیه اگر عام هم باشد, ارتباطى به بحث فعلى ما یعنى ((صداى مهیج و محرک زن)) ندارد و مربوط به نوع خاصى از سخن گفتن است. ((قول معروف)) نیز سخن درست و پیراسته از هر نوع ناز و کرشمه و دلبرى است.
این تفسیر با تقابل ((خضوع در قول)) و ((قول معروف)) سازگار است; بدین معنا که اگر قول معروف در مورد محتواى سخن باشد, ((خضوع در قول)) نیز مربوط به همین معناست, ولى چنین معنایى از خضوع در قول, با معناى لغوى ناسازگار است. راغب, نویسنده واژه نامه ((المفردات)) خضوع را ((خشوع)) معنا کرده و خشوع غالبا در مورد فروتنى اعضا و جوارح انسان است.(17) چنانچه معناى خضوع, خشوع باشد, خضوع در قول, نازک کردن صدا خواهد بود که مربوط به آهنگ و لحن صداست.
به نظر مى رسد با توجه به معناى لغوى, ترجمه ((خضوع در قول)) به آهنگ و ((نازک و آرام نمودن صدا)) صحیح و مطابق معناى لغوى است. ((قول معروف)) نیز متناسب با همین معنا تفسیر مى شود و سخن گفتنى است که بدون ایما و اشاره و لحن خاصى است که مخاطب را به هیجان آورد و به خود جلب کند. چنانکه ترجمه آن بر ((محتواى سخن)) به قرینه ((قول معروف)) که به معناى سخن نیکوست, بلامانع به نظر مى رسد.
در تفسیر اول معناى ((خضوع در قول)) قرینه شده تا ((قول معروف)) بر آهنگ و لحن صدا حمل شود. در تفسیر دوم ((قول معروف)) که به محتواى سخن گفتن مربوط مى شود, قرینه ترجمه ((خضوع در قول)) به محتواى سخن مى شود. از آنجا که لفظ, تفسیر دوم را نیز مى پذیرد, مى توان براى لفظ دو مصداق فرض کرد. در استعمالات عرب هر دو معنا به کار گرفته شده است.(18) پس ((خضوع در قول)) ممنوع است. چه در آهنگ صدا و چه در محتواى سخن باشد, و وظیفه شخص, سخن گفتن سالم و نیکو, هم از جهت لحن (آهنگ صدا) و هم از جهت محتواست.
دلیل روشنى براى نفى هیچ یک از دو معنا به نظر نمى رسد. بنا بر این احتمال, ((حرمت خضوع در قول)) یعنى نازک کردن صدا به طورى که مهیج مخاطب بوده و شهوت او را شعله ور نماید, ممنوع است, چنان که به کار بردن الفاظى چون فدایت شوم, قربانت گردم که مخاطب نامحرم را تحریک مى نماید و در او طمع ایجاد مى کند, ممنوع و حرام است.
آیه همسران پیامبر را از گفتن چنین سخنى بازمى دارد و چون در این تکلیف زنان دیگر با آنان مشترکند, زنان مجاز به ((خضوع در قول)) در حضور نامحرمان نیستند, زیرا بعید به نظر مى رسد فقط همسران پیامبر از این گونه سخن گفتن برحذر باشند, ولى زنان دیگر مجاز باشند. هر چند زنان پیامبر داراى مقام و موقعیت اجتماعى خاصى هستند, اما زشتى سخن گفتن به گونه اى که شنونده طمع کند, اختصاصى به آنان ندارد.
با بیان فوق مى توان ((حرمت خضوع در قول)) که مخاطب را تحریک کند و به طمع اندازد, از آیه استفاده کرد.

طمع ورزى بیماردلان به چه معناست؟
برخى طمع ورزى بیماردلان را که در آیه آمده نفاق, فسق و فجور یا کسى که در قلبش آتش شهوت شعله ور است, معنا کرده اند(19). بعضى از مفسران آن را ((ریبه)) و فوران شهوت تفسیر کرده اند.(20)
بعضى از محققان ((طمع)) را فراتر از ((لذت بردن)) و ((تهییج شهوانى)) دانسته و آن را ((نقشه چینى براى ایجاد ارتباط با زن نامحرم و روابط نامشروع)) دانسته اند. لذا در مواردى که برقرارى چنین ارتباطى توسط زن یا مرد, به علل بیرونى منتفى است, گوش دادن به صداى زن و لذت بردن از صداى او مشمول آیه نیست. آیه ((خضوع در قول))ى را که سبب شود بیماردلان طمع کنند و به فکر ایجاد ارتباط نامشروع با زن نامحرم بیفتند, حرام شمرده است.(21) بنابراین اصلا مربوط به سخن گفتن زن با صداى نازک و مانند آن نیست که احیانا موجب لذت بردن نامحرم مى شود.
نتیجه آنکه,
اولا: آیه به تنهایى حکم ((حرمت خضوع در قول)) براى همه زنان را ثابت نمى کند, مگر آنکه بتوان با ضمیمه کردن قاعده ((اشتراک در تکلیف)) تکلیف همگان را استفاده کرد یا با عام و فراگیر بودن تعلیل آیه (طمع ورزى بیماردلان) حکم گسترده اى را استفاده نمود, بدون آنکه نیازى به قاعده فوق باشد.
ثانیا: آیه دلالت بر حرمت خضوع در قول مى کند, چه در لحن و آهنگ صدا باشد یا در محتواى سخن گفتن, و زن مجاز به گفتن چنین سخنى با مرد نامحرم نیست.
ثالثا: حرمت خضوع در قولى استفاده مى شود که شنونده بیماردل را به طمع بیاندازد و او امیدوار به بهره جویى از زن گردد. سخن گفتن تحریکآمیز حتى اگر در وضعى انجام گیرد که احتمال کامجویى شنونده منتفى باشد, ولى اگر او را امیدوار سازد, حرام است. لزومى ندارد طمع ورزى و امیدوارى شنونده تحقق یابد; همین که با شنیدن صداى محرک, طمع ورزد و امیدوار به کامجویى گردد, کافى است چنین صدایى حرام باشد. حتى بعید نیست شامل آنجا که شنونده, طمع ورزد و با خیال پردازى تحریک شود و زمینه لغزش و انحراف او فراهم گردد, نیز باشد, چرا که ((طمع)) عنوان فراگیرى است که شامل چنین فرضى هم مى شود. از این رو, نمى توان گستره و شمول آیه را محدود ساخت و فقط شامل آنجا دانست که شنونده بتواند با فراهم کردن مقدماتى به ایجاد ارتباط با زن نامحرم موفق شود یا لااقل برنامه ریزى کند تا به او دست یابد.
بنابراین تنها دلیل معتبر در این بحث آیه است که خضوع در سخن گفتن را بر زن حرام کرده, طبعا گوش دادن به چنین سخن گفتنى که بیماردلان را به طمع مى اندازد, حرام است. البته حرمت براى مخاطب در جایى است که به قصد لذت بردن باشد, ولى اگر اتفاقى و بدون قصد, لذت ببرد, معلوم نیست حرام باشد.
بخش نهایى بحث را در شماره بعد خواهیم آورد. ان شإالله.

1ـ شیخ یوسف بحرانى, الحدائق الناضره, ج23, ص66.
2ـ ((الاعمى فضلا عن المبصر لا یجوز له سماع صوت المرإه الاجنبیه مع التلذذ و الریبه و خوف الفتنه قطعا)); جواهرالکلام, ج29, ص97 ـ 98.
3ـ مولى احمد نراقى, مستند الشیعه, ج16, ص68.
4ـ سیدمحمدکاظم یزدى, العروه الوثقى, کتاب النکاح, مسإله 39.
5ـ شیخ مرتضى انصارى, کتاب النکاح, ص53.
6ـ یادداشتهاى درس نکاح, آیت الله سیدموسى شبیرى زنجانى, جلسه 106.
7ـ شیخ حر عاملى, وسائل الشیعه, ج20, ص234, ح3.
8ـ شیخ صدوق, من لا یحضره الفقیه, ج3, ص469, ح4634.
9ـ مولى احمد نراقى, مستند الشیعه, ج16, ص69.
10ـ سوره احزاب, آیه 33.
11ـ سیدمحسن حکیم, مستمسک العروه, ج14, ص49.
12ـ یادداشتهاى درس آیت الله شبیرى زنجانى, جلسه 107.
13ـ مستمسک العروه, ج14, ص49.
14ـ مجمع البیان, ج4, ص356.
15ـ المیزان, ج16, ص309.
16ـ یادداشتهاى درس نکاح, آیت الله شبیرى زنجانى, جلسه 107.
17ـ راغب اصفهانى, المفردات, ص150, 148.
18ـ لسان العرب, ج4, ص:127 فى حدیث عمر: ان رجل فى زمانه مر برجل و امرإه قد خضعا بینهما حدیثا فضربه حتى شجه فرفع الى عمر رضى الله عنه. فاهدره اى لینا بینهما الحدیث و تکلما بما یطمع کلا منهما فى الاخر. در این نقل (خضع) در محتواى گفتگو به کار رفته است.
19ـ مجمع البیان, ج4, ص356.
20ـ المیزان, ج16, ص309.
21ـ درسهاى آیت الله شبیرى زنجانى, جلسه 107.