آموزه هاى زندگانى حضرت زهرا س 2

نویسنده


آموزه هاى زندگانى حضرت زهرا (س) (20)
شخصیت شناسى فاطمه(ع)
(ام سلمه)

احمد لقمانى

 

 

اشاره
گرچه تفسیر زبان روشنگر است
لیک عشق بى زبان روشن تر است
آفتاب آمد دلیل آفتاب
گر دلیلت باید از وى رو متاب
نور, نور چشم خود, نور دل است
نور چشم از نور دلها حاصل است
باز نور نور دل, نور خداست
کو ز نور عقل و حس, پاک و جداست(1)
طلوع طلایى آفتاب معارف, آسمان دلهاى پاک و تابناک بى شمارى از انسانهاى صدر اسلام را از غبار تیرگیهاى ظلم و ضلالت زدود و زمینه رشد و رویش استعدادهاى افراد را فراهم ساخت. مسیر ناهموار و سنگلاخ کمال و تکامل به راهى پر امید و پرنوید انجامید و دلها و دیده هاى انبوه مشتاقان روشناى عرشى یافت. در این میان ((بانوان بزرگ)) و ((زنان نامآورى)) چون خورشید و ماه, تمامى سیاهیهاى ستم را کنار زده, جغرافیاى قلبها و قرنهاى بسیارى را پرنور ساختند و براى همیشه ایام فرهنگ و تمدن مدینه النبى(ص) را زنده و پویا جلوه گر ساختند, تا در امروز و هر روز هستى اسوه هایى آسمانى و الگوهایى ماندگار برابر دیدگان پاکان و مشتاقان حضورى معرفتآفرین داشته, پاسخى براى ((چگونه زیستن)) باشند.
((ام ایمن)) پاک بانوى بهشتى بود که با گذرى بر زندگانى او و آگاهى از دیدگاه دخت آفتاب فاطمه زهرا(س) نسبت به وى, بخش قبلى این نوشتار را زینت بخشیدیم و در این فراز نمونه اى ناب از زنان شایسته ـ از نگاه اهل بیت رسول خدا(ص) و فاطمه زهرا(س) ـ معرفى مى شود تا مشعلى شعله ور در رواق وجود تمامى شیفتگان, روشناى امید و ایمان و اطمینان در رسیدن به مرز عصمت بیافریند تا توان رویارویى با جاهلیت مدرن امروز چونان مجاهده با جاهلیت بدوى دیروز, عملى ممکن نمایان شود و دختران و بانوان والاگوهر ما, حرکت و هدایت در مسیر انسان ساز اسلام را در پرتو آموزه هاى زندگانى زهراى مرضیه(س) نصیب خود سازند. ان شإالله.

11. ام سلمه
((هند)) دختر ابى امیه و عاتکه معروف به ام سلمه, همسر والاى رسول خدا(ص) پس از خدیجه کبرا و صاحب صفات برجسته و شایسته اى بوده است. خاندان او در بین مردم آن زمان داراى شرافت و عظمت ویژه اى بودند, به گونه اى که پدر وى ابوامیه به ((زادالراکب)) یعنى صاحب عطا و بخشش به همراهان و همسفران شهرت داشته است.(2)
ام سلمه از نخستین گروندگان به اسلام(3) بوده که در راه حفظ آرمانهاى الهى خویش دو هجرت به حبشه و یک هجرت به مدینه داشت.(4) آیه تطهیر در خانه او بر رسول خدا(ص) نازل شد(5) و نسبت به محبت, وفا و مهربانى در باره همسر خویش و اطرافیان زبانزد همگان بود. صاحب نظران وى را بانویى بزرگ, صاحب رإى و اهل نظر دانسته که در صحنه هاى مختلف, کارگشاى مشکلات پدید آمده بوده است.(6)
همسر نخست ام سلمه, پسرخاله او ابوسلمه بن عبدالاسد بوده که پس از تشرف به اسلام, به خاطر ستم بسیار مشرکان, مجبور به هجرت به حبشه گردید و در آن دیار فرزند آن دو, سلمه به دنیا آمد و در پى او فرزند دیگرى به نام عمر نصیب آنان شد; پسرى بافراست و اندیشمند که پرورش پر نور در دامان مادر, وى را چنان کرده بود که در دوران جوانى همراه امیر مومنان(ع) در تمامى غزوات شرکت مى کرد و پیش از آن مدتى والى بحرین شده بود.(7)
ابوسلمه در جنگ احد شرکت کرد و در اثر پیکار با مشرکان پیکر او زخمى گردید و چندى بعد به خاطر آن به دیار ابدى سفر کرد. روشن اندیشى و پویایى فکر این مسلمان فرزانه, زمینه ساز سنت شکنى هاى نادرست قبیله ها و خانواده هاى آن زمان گردید, از این رو چون ام سلمه روزى به او مى گوید بیا تا با هم عهدى کنیم که بعد از مرگ هر یک, دیگرى ازدواج نکند, وى پاسخ مى دهد: مبادا چنین عهدى نمایى! و پس از من خود را به زحمت اندازى.
سپس دستان خود را به آسمان دراز کرده, مى گوید:
پروردگارا! ام سلمه را بعد از من مردى بهتر از من روى بفرما!(8)
پس از وفات ابوسلمه, رسول خدا(ص) براى تسلیت به خانه آنان رفت و در دعاى خیر خود براى آرامش مصیبت ام سلمه فرمود: ((خدایا! اندوه او را تسکین ده, مصیبت وى را جبران کن و عوضى بهتر ـ از شوهر مرحومش ـ به او عطا کن)).(9)برجستگى صفات ام سلمه و جمال و کمال صورت و سیرت او موجب گردید که خواستگارانى چشمگیر با شهرت اجتماعى و توانایى مالى بسیارى زبان به خواستگارى ام سلمه بگشایند ـ که از آن میان ابوبکر و عمر را مى توان نام برد ـ(10) اما بینش روشن و دانش روشنگر آن بانوى نیک اندیش موجب گردید که با مهریه اى اندک, همسرى رسول خدا(ص) را بپذیرد و والاترین مقام را نزد آن حضرت, پس از خدیجه کبرا پیدا کند.(11)
ام سلمه زنى دانشمند, پرهیزکار, داراى فصاحت و بلاغت و صاحب کیمیاى ولایت و محبت اهل بیت ـ علیهم السلام ـ بود, به گونه اى که براى به دست آوردن رضایت قلبى رسول اکرم(ص) و دور ساختن اندوه و ناراحتیهاى آن حضرت از هیچ کوششى کوتاهى نمى کرد و همواره خود را همراه آن عزیز قرار مى داد. از این رو در غزوه خیبر, فتح مکه, محاصره طائف, جنگ هوازن, ثقیف و سپس حجه الوداع همراه رسول خدا(ص) بود و در جاهلیت جزیره العرب ـ که زنان را با نگاهى واژگون مى نگریستند ـ به خوبى خواندن را مى دانست!(12)
ژرف اندیشى و تدبیر او چنان بود که چون در صلح حدیبیه, پیامبر اسلام(ص) بنا بر قرارداد صلح با مشرکان و به خاطر صلاحدید اسلام و مسلمانان دستور تراشیدن سرها و قربانى کردن و بازگشت از مکه به سوى مدینه را دادند و بسیارى از مسلمانان اطاعت نکردند, ام سلمه که اندوه رسول خدا را دید, پیشنهادى از سر خردمندى بیان کرد و گفت: ((اى رسول خدا! تحمل این صلح براى آنها که در آرزوى فتح و پیروزى بوده اند, دشوار است, شما برخیزید و بدون آنکه با کسى سخن بگویید, بیرون روید و قربانى کنید و سر خود را بتراشید تا آنان اطاعت کنند!))
لحظاتى بعد یکایک مسلمانان برخاسته, به دستور پیامبر خدا عمل کردند!(13)
فداکارى و عشق شورانگیز ام سلمه به یکایک دستورها و احکام الهى آنچنان بود که آرزوى انجام جهاد و حضور در میدان مبارزه و پیکار براى کسب فضیلت و عظمت این فریضه را مى نمود, به طورى که یک بار اندیشه نهفته خود را با رسول خدا(ص) در میان گذارد و گفت:
اى رسول خدا! مردان به جنگ و جهاد مى روند و ما نمى رویم تا به شهادت نایل آییم و این خود فیض عظیمى است که از دست ما مى رود.
پیامبر(ص) جایگزین این توفیق والا را براى زنان بیان کرده, فرمود:
((جهاد المرإه حسن التبعل));
جهاد زنان, شوهردارى شایسته است.
و پس از آن جبرئیل امین, آیه اى از سخنان خداوند را نازل کرد:
((و لا تتمنوا ما فضل الله به بعضکم على بعض, للرجال نصیب مما اکتسبوا و للنسإ نصیب مما اکتسبن و اسئلوا الله من فضله ان الله کان بکل شىء علیما));(14)
زنهار, آنچه را خداوند به[ سبب] آن, بعضى از شما را بر بعضى[ دیگر] برترى داده آرزو مکنید, براى مردان از آنچه[ به اختیار] کسب کرده اند بهره اى است و براى زنان[ نیز] از آنچه[ به اختیار] کسب کرده اند, بهره اى است و از فضل خدا درخواست کنید, که خدا به هر چیزى داناست.
و به دنبال آن این آیه نیز نازل شد:(15)
((ان المسلمین و المسلمت و المومنین و المومنات ...));(16)
مردان و زنان مسلمان و مردان و زنان باایمان و مردان و زنان عبادت پیشه و مردان و زنان راستگو و مردان و زنان شکیبا و مردان و زنان فروتن و مردان و زنان صدقه دهنده و مردان و زنان روزه دار و مردان و زنان پاکدامن, و مردان و زنانى که خدا را فراوان یاد مى کنند, خدا براى[ همه] آنان آمرزش و پاداش بزرگ فراهم ساخته است.

ام سلمه; عشق و اشتیاق به رسول خدا(ص)
ام سلمه با پذیرش اسلام, از چشمه زلال و شفاف معارف آن, عطش دیرباز خویش را تسکین مى داد; هر روز به اخلاق والا آراسته مى شد و همراه با همسر اول خود به علم و ایمان خویش مى افزود. معیار راستین او در تمامى عرصه هاى زندگى ایمان و تقوا و رفتار شایسته بود, از این رو ابوسلمه را مردى مورد نظر و عالى مى دانست که در بین افراد عادى, برتر از او وجود نخواهد داشت.
او احساس و آگاهى و ایمان را به عنوان سه عنصر راهگشاى ارزشمند مى دانست و با توجه به اندیشه روشن و تجربه هاى بسیار, داراى معرفت و حکمت فراوانى شده بود و با دستمایه هایى اینچنین از رسول خدا و آموزه هاى آسمانى او اطاعت مى نمود.
پس از ازدواج با رسول خدا(ص), آنچه مایه برترى او نسبت به دیگر همسران حضرت گردیده بود, تلاش تمام عیار در راه به دست آوردن رضایت پیامبر(ص) بود; او به آنچه پیامبر دوست مى داشت, اظهار علاقه مى نمود و از تمامى افراد و اشیایى که آن حضرت بیزار بود, دورى مى کرد, از این رو هماره از خدیجه(ع) به نیکى یاد مى کرد, به على(ع) ارادت مى ورزید, نسبت به فاطمه(ع) محبت خاصى نشان مى داد و افزون بر آن, نسبت به خوردنیهاى مورد علاقه رسول خدا(ص), در صدد تهیه آنها براى آن حضرت بود. بدین خاطر محبت خاصى در قلب پیامبر(ص) نسبت به ام سلمه احساس مى شد.(17)
اشتیاق روزافزون آن بانوى بزرگ نسبت به سخنان رسول اکرم(ص) بدان گونه بود که تمامى کارهاى خود را نیمه تمام رها مى کرد تا توفیق استفاده از در واژه هاى تراویده از سخنان پیامبر(ص) را پیدا کند. آن معرفت و این اشتیاق بود که ام سلمه را در زمره راویان صادق و قابل اعتماد, اوج بخشیده و تا آنجا عظمت داده که برخى ((378)) و عده اى ((518)) حدیث از ام سلمه روایت کرده که تمامى آنها از پیامبر اسلام(ص) و اهل بیت(ع) شنیده شده است.(18) که از آن میان مى توان به حدیث رسول اکرم(ص) در روزهاى واپسین حیات در باره ((خواندن برادر خود)) یعنى على(ع) اشاره کرد.(19)
شایستگیهاى درسآموز ام سلمه موجب گردید که پنج معصوم(ع) و حجت خداوند, نسبت به وى اطمینان داشته, سخنان و یا اشیإ خویش را نزد او امانت گذارند; روزى رسول خدا(ص) پیشاپیش از ماجراى کربلا و شهادت فرزند عزیز خود, حسین(ع) او را خبر داد و مقدارى از خاک کربلا را که درون شیشه اى نگهدارى مى شد به وى سپرد و فرمود:
((هرگاه دیدى این خاک به خون تبدیل شد بدان که فرزندم حسین کشته شده است!))
بعدازظهر روز دهم محرم 61 که ام سلمه در مدینه به خواب رفته بود, رسول خدا(ص) را با چهره اى غمگین و لباسى خاکآلود دید که حضرت به او فرمود: از کربلا و از دفن شهدا مىآیم. ناگهان از خواب برخاست, نگاه به آن شیشه کرد و خاک را خونین دید. دانست که حسین(ع) شهید شده است, گریه و شیون سر داد, اطرافیان آگاه شدند و ام سلمه ماجرا را باز گفت. این ماجرا در روایات به ((حدیث قاروره)) معروف است. (20)

ام سلمه; ولایت امر مومنان(ع) و فاطمه زهرا(س)
ولاى آل پیغمبر بود معراج روح من
به جز این آسمانها, آسمانى کرده ام پیدا
به حبل الله, مهر اهل بیت است اعتصام من
براى نظم ایمان, ریسمانى کرده ام پیدا
سخنهاى امیرالمومنین دل مى برد از من
ز اسرار حقایق, دلستانى کرده ام پیدا
به خاک درگه آل نبى پى برده ام چون فیض
براى خود ز جنت, آستانى کرده ام پیدا(21)

ام المومنین, ام سلمه از زنان خالص و ارادتمند به امیر مومنان على(ع) بود که روایت رسول خدا(ص) در باره آن حضرت را اینچنین نقل مى نمود که پیامبر(ص) رو به من کرده, فرمود:
اى ام سلمه! بشنو و گواه باش که همانا على بن ابى طالب برادر من در دنیا و آخرت است.
اى ام سلمه! بشنو و گواه باش که على بن ابى طالب وزیر من در دنیا و آخرت است.
اى ام سلمه! بشنو و گواه باش که على بن ابى طالب وصى و جانشین من است ... سید و بزرگ مسلمانان است و برگزیده و پیشواى متقیان. کشاننده مومنان است به سوى بهشت و کشنده ناکثان و قاسطان و مارقان.(22)
پس از سقیفه و غصب حکومت, فضاى رعب و وحشتى حکمفرما بود و فضایل امیرالمومنین(ع) از ترس بیان نمى شد, اما شهامت و غیرت دینى, ام سلمه را بر آن مى داشت بى اعتنا به صاحبان قدرت سخن بگوید و روایاتى بازگو نماید که برخى را بیشتر به خشم آورد, همانند حدیث رسول خدا(ص) که فرمود:
((على مع الحق و الحق مع على, لن یفترقا حتى یردا على الحوض))(23);
على با حق است و حق با على است; آن دو هرگز از یکدیگر جدا نگردند تا آنکه بر من در حوض کوثر وارد شوند.
نصایح خالصانه و سخنان خردمندانه ام سلمه به عایشه و یادآورى گفتار و سخنان بسیار پیامبر(ص) در باره على(ع) به هنگام حرکت عایشه از مکه به سوى بصره, جلوه اى دیگر از ولایت امیر مومنان(ع) در سراسر وجود این بانوى بزرگ است; روزى که ام سلمه با تذکر سخن پیامبر به على(ع) که ((یا على حربک حربى و سلمک سلمى; على! جنگ با تو جنگ با من و صلح با تو صلح با من است)) عایشه را از ورود در توفان فتنه اى که طلحه و زبیر فراهم کرده اند, بر حذر داشت و با یادآورى پیش بینى رسول خدا(ص) نسبت به ((سوار جمل شدن عایشه و صداى سگهاى حوئب)) سخنان سودمندى فرمود. (24) و پس از آن با نوشتن نامه اى امام را از فتنه اصحاب جمل آگاه کرده و پسرش را در خدمت على(ع) و همراه او در جنگ جمل فرستاد.(25) افزون بر ارادت و ولایت امام على(ع), عشق و شوق خاصى نسبت به فاطمه زهرا(ع) در اعماق قلب ام سلمه زبانه مى کشید, به گونه اى که گاه توان کتمان آن را نداشت و با اظهار آن, نسیم رحمت و معرفت بر دلهاى پاک مى افشاند و در برخى صحنه ها دشمنان را علیه خود مى شوراند.
با رحلت فاطمه بنت اسد, رسول خدا(ص) سرپرستى فاطمه(ع) را به عهده ام سلمه گذارد. روزى آن بانوى فروتن و علاقه مند مى گفت: ((کنت إودب فاطمه و هى إدإب منى))(26);
من فاطمه را تربیت مى کردم ولى او از من باادب تر بود. و هم او گفته است که: فاطمه شبیه ترین مردم به رسول الله(ص) است.
پس از آنکه ام ایمن به خاطر حیاى امیر مومنان(ع) پیشنهاد تعیین زمان عروسى فاطمه و شوى عزیزش را به رسول خدا(ص) پیشنهاد کرد(27), پیامبر(ص) رو به سوى زنها کرده, فرمود:
اینجا چه کسانى هستند؟
ام سلمه عرض کرد: من هستم و این یکى زینب است و آنان هم فلان و فلان هستند.
رسول خدا(ص) فرمود: براى دخترم و پسر عمویم در منزل خودم خانه اى آماده کنید!
ام سلمه گفت: اى رسول خدا! در کدام یک از اطاقها؟
پیامبر فرمود: در حجره خودت. آنگاه به همراهان خویش دستور داد زینت کنند و خود را به طور مناسب بیارایند. این بانوى مهربان مى گوید: از فاطمه پرسیدم آیا براى خود عطرى ذخیره کرده اى؟ فرمود: آرى, شیشه اى آورد و مقدارى از آن را در دست من ریخت. آن را بوییدم, رایحه خوشى داشت که تا آن وقت چنان بویى به مشامم نرسیده بود. گفتم این از کجاست ... فرمود عنبرى است که از بالهاى جبرئیل است. (28)
در شب عروسى فاطمه(ع) رسول خدا(ص) دستور داد که دختران عبدالمطلب و زنان مهاجر و انصار به همراه حضرت زهرا(س) حرکت کنند و اظهار شادى و سرور نموده, رجز بخوانند و تکبیر بگویند و حمد و سپاس الهى را به جاى آورند و سخنانى را که مورد رضایت خدا نیست بر زبان جارى نسازند.
پیامبر اکرم(ص) دخت دلبند خود را بر ناقه خویش سوار کرد, سلمان زمام آن را به دست گرفت و هفتاد هزار فرشته اطراف آن را گرفتند. رسول خدا(ص), حمزه, عقیل و جعفر و دیگر افراد اهل بیت پشت سر فاطمه(ع) حرکت مى کردند.
زنان پیامبر(ص) پیش روى زهرا(س) شعر مى خواندند. ام سلمه شروع به خواندن کرده, مى گفت:
((سرن بعون الله جاراتى
و اشکرنه فى کل حالات
و اذکرن انعم رب العلى
من کشف مکروه و آفات
فقد هدانا بعد کفر وقد
انعشنا رب السموات
و سرن مع خیر نسإ الورى
تفدى بعمات و خالات
یا بنت من فضله ذو العلى
بالوحى منه و الرسالات));
اى بانوان و کنیزان من! به یارى خدا حرکت کنید و در همه حالات سپاسگزار او باشید!
نعمتى را که پروردگار والا ارزانى داشته که بدیها و خوشایندها را برطرف نموده, یادآور شوید!
ما پس از کفرورزى هدایت یافتیم و پروردگار آسمانها به ما نشاط و زندگى بخشید.
با بهترین زنان جهان همراهى کنید! عمه ها و خاله هایش فدایش شوند.
اى دختر کسى که خداوند بلندمرتبه او را به وحى و پیامهایش گرامى داشته است!(29)
چون شب زفاف فاطمه فرا رسید, رسول خدا(ص) قدحها و ظرفها را خواسته, همه را پر کرد و به خانه هاى همسرانش فرستاد. سپس کاسه اى طلبید, غذایى در آن نهاد و فرمود: این غذا متعلق به فاطمه و همسرش است. هنگامى که خورشید غروب کرد, به ام سلمه فرمود: فاطمه را بیاور!
او مى گوید: نزد زهرا(س) رفتم, دست وى را گرفته و در حالى که دامنش بر زمین کشیده مى شد و از خجالت و شرم از رسول خدا(ص) عرق از چهره اش جارى بود, نزد حضرت آوردم. چون به حضور پیامبر رسید از شدت خجالت پاى فاطمه(ع) لغزید. رسول خدا به او فرمود:
خداوند تو را از لغزشهاى دنیا و آخرت نگه دارد!
چون پیش روى پیامبر(ص) قرار گرفت, آن حضرت چادر از صورت فاطمه(ع) به یک سو زد تا على(ع) چهره همسر خود را تماشا کند.(30)
... در روزها و هفته هاى پس از عروسى نیز ام سلمه چونان مادرى مهربان و دلسوز در کنار فاطمه بود و هنگامى که حسن(ع) و حسین(ع) به دنیا آمدند, وى, افتخار خود را خدمتگزارى به فرزندان زهراى مرضیه مى دانست.
اعتماد رسول خدا(ص), فاطمه زهرا(س) و امیر مومنان(ع) نسبت به ام سلمه که در گفتار و رفتار آنان به خوبى احساس مى شد, در سیره و سخن امام حسن(ع) و امام حسین(ع) نیز به چشم مى خورد و این نشان موفقیت و نیک بختى بانویى والاگوهر است که هماره مورد اطمینان پنج معصوم(ع) بوده است; روزى رسول اکرم(ص) ام سلمه را طلبید و پوست گوسفندى ـ که در آن نوشته هایى ـ لبریز از دانش بود به او سپرد و به عنوان نشان روشن امامت و حقانیت فرمود:
هر کس بعد از من آن را طلب کرد, او امام و خلیفه پس از من خواهد بود.
با رحلت رسول خدا(ص) و دگرگونى در مسیر رهبرى مسلمانان, تا زمان امام على(ع) هیچ یک از خلفا از ام سلمه درخواست چنین امانتى را نداشتند, تا آنکه امیر مومنان(ع) به خلافت رسید و در نخستین روزهاى رهبرى خود آن را از ام سلمه طلبید!(31) افزون بر رسول خدا(ص), امام على(ع) نیز به هنگام حرکت به سوى عراق کتب, سلاح و تمامى ودایع امامت را به این بانوى شایسته داد تا در صورت شهادت خود, ام سلمه آنها را به امام حسن(ع) ـ پس از مراجعت به مدینه ـ بازگرداند.(32) آن امام نیز به هنگام مسمومیت این ودایع را به ام سلمه سپرد تا به برادر عزیز خود دهد و امام حسین(ع) هم به هنگام حرکت به سوى کربلا, سلاح و کتب و ودایع امامت را نزد او قرار داد تا پس از بازگشت على بن الحسین(ع) از کربلا و شام, به امام سجاد(ع) برگرداند.(33)
آرى:

نمى گنجد به یک دل غیر یک معشوق ممکن نیست
نبندد تا به معشوقى ز معشوقى نظر بندد
دلى با حق بپیوندد که اخلاصى در آن باشد
کسى مخلص تواند شد که خود را بر خطر بندد(34)

چنین عشق و اشتیاقى بود که چون فرزند فاطمه, امام حسین(ع) عازم حرکت به سوى عراق بود, ام سلمه خدمت او شتافت و با یادآورى سخن رسول خدا(ص) در باره آینده آن حضرت, گفت:
اى نور دیده من! اى فرزند گرامى! با رفتن به سوى عراق مرا اندوهگین مکن زیرا از جدت خبر شهادت تو را شنیدم ...(35) بى شک این احساس پاک و آسمانى رهآورد ایمان و آگاهى چشمگیرى است که در سراى وجود ام سلمه نسبت به فاطمه زهرا(ع) وجود داشت, زیرا رسول خدا(ص) همسران دیگرى نیز داشت که در همان ایام با آن حضرت زندگى مى کردند و یا مردان دیگرى نیز با امیر مومنان و فرزندان آن حضرت در تمامى صحنه ها حضور داشتند اما نه تنها امین رسول امین نبودند و در کنار اهل بیت, نامحرم شمرده مى شدند, بلکه پس از رحلت رسول خدا(ص) نیز صداى سکه ها و زرق و برق طلاها و نقره ها دیده و دل از آنان ربود و آنها را مردود و نگون بخت ساخت.
روزى که رسول الله(ص) در واپسین لحظات زندگى خود آرام و تنها براى دخت دلبند خود سخنى فرمود. فاطمه گریست و چون بار دیگر جمله اى بیان کرد, آن بانو لب به تبسم گشوده, خندید, چون تعجب همه را فرا گرفت در آن میان تنها ام سلمه بانوى وفادار, و قابل قبول براى اسرار آن حضرت بود که راز گریه و خنده خود را مى توان براى او بازگو کرد و خبر از رحلت رسول خدا(ص) و شهادت خود را ـ پس از پدر ـ به او داد.(36)
پس از رحلت رسول الله(ص) و غصب خلافت و فدک چون غاصبان خود را برابر پرسشهاى بسیار نسبت به دلیل بیرون ساختن کارگزاران فاطمه از فدک و محرومیت دختر پیامبر(ص) از ارث پدر روبه رو شدند, حدیثى را ارائه کردند و آن را به رسول خدا(ص) نسبت دادند که آن حضرت فرموده است:
((نحن معاشر الانبیإ لا نورث));
ما گروه پیامبران از خود ارثى بر جاى نمى گذاریم.
این خبر به گوش مردم مدینه رسید و بسیارى از سر بى بهانگى, سخن سران ستم را بهانه اى براى راحتى و رفع مسوولیت خویش قرار دادند و خود را از صحنه حمایت از ولایت دور ساختند. اما ام سلمه هوشمندانه, با تعهدى چشمگیر و دلاورى بى نظیر وارد عرصه مبارزه شد, رو به اطرافیان کرده, فرمود:
((آیا سزاوار است این گونه سخنها در باره فاطمه گفته شود و با وى چنین معامله گردد؟! به خدا قسم زهرا انسیه حورإ و نفس پیامبر است که در دامن پرهیزکاران و پاکان پروریده شده, دستهاى ملائکه او را برداشته و در بر گرفته و در دامان زنان طاهره و مطهره آرمیده, نشو و نما کرده و نیکو تربیت شده است. حال با این ویژگیها گمان مى کنید که رسول خدا(ص) او را از ارث محروم کرده است! و به او اعلام نکرده, یا بر این باورید که پیامبر او را انذار کرده, ولى فاطمه با پدر خویش مخالفت نموده است!! حال آنکه فاطمه بهترین زنان و مادر سید جوانان و قرینه دختر عمران است. پدر او ختم پیامبران بوده که به واسطه او رسالات خداوند پایان یافت. سوگند به خداوند که رسول خدا(ص) فاطمه را از سرما و گرما محافظت مى نمود و دست راست خود را زیر سر او متکا مى کرد و با دست چپ خود او را مى پوشانید.
هان! اى گروه, آهسته باشید که شما در منظر رسول خدایید و شما را مى بیند و ورود شما بر خداوند جلیل است. اى واى بر شما که به زودى بازگشت خویش را[ به سوى او] خواهید دانست([ (37و باید پاسخگوى اعمال خود باشید].))
سخنان بانوى بزرگ ام سلمه, ضربه اى سهمگین به حیثیت و موقعیت صاحبان قدرت وارد ساخت و نادرستى تصمیم آنان را براى ناآگاهان آشکار کرد به گونه اى که از شدت خشم و ناراحتى, تا یک سال سهمیه ام سلمه, ام المومنین(ع), همسر رسول خدا(ص) را از بیت المال قطع نمودند!!(38)
در روزهاى پایانى عمر فاطمه(ع), مونس تنهایى و غمخوار دردهاى آن بانوى مظلوم, ام سلمه بود; هنگامى که زهراى مرضیه(س) رو به او کرده فرمود: برایم آبى آماده کن تا بدان غسل کنم!
و چون ام سلمه آب آورد, حضرت غسل نمود و جامه پاکى پوشید. سپس فرمود بسترش را در وسط اتاق بگستراند, آن گاه به طرف راست بدن خود, رو به قبله خوابید و دست راست خویش را زیر صورت قرار داد و آماده دیدار پروردگار گردید.(39)
هنگام بیان وصایاى خویش در سخنان آخرین خود با امیر مومنان على(ع) ـ ضمن بیان هفت وصیت گفتارى و یک وصیت نوشتارى ـ نخستین محرم خود را به هنگام مراسم تشییع در نیمه شب مدینه, ام سلمه دانست و فرمود:
((یا على! اذا توفیت لا تعلم احدا الا ام سلمه و ام ایمن و فضه و من الرجال ... (40)));
على! هنگامى که وفات کردم هیچ کس را اطلاع مده مگر ام سلمه, ام ایمن و فضه را [از زنان] و از مردان ... .
خط و خال تو چو بر لوح دلم نقش ببست
نقش هر صورت زیبنده ببرد از یادم(41)
... و سرانجام ام سلمه, این بانوى بزرگوار و نمونه در سال 62.ق در سن هشتاد و چهار سالگى در زمان حکومت یزید, در شهر مدینه وفات کرد و در بقیع مدفون شد. او آخرین نفر از همسران پیامبر یا امهات المومنین بود که از دنیا رفت.(42)
ادامه دارد.

1ـ مثنوى معنوى, دفتر اول, ص4 و 25.
2ـ ریاحین الشریعه, محلاتى, ج2, ص;283 ام سلمه, على محمد دخیل, ص;9 محدثات, غروى نائینى, ص71.
3ـ محدثات, 72.
4ـ زندگانى محمد پیامبر اسلام(ص), ابن هشام, ترجمه رسولى محلاتى, ص199 ـ ;214 زنان صدر اسلام, محمدعلى بحرالعلوم, ترجمه محمدعلى امینى, ص;61 ریاحین الشریعه, ج2, ص;287 ام سلمه, دخیل, ص11 و 12.
5ـ محدثات, 76.
6ـ نگاه کنید به: اعلام النسإ, ج5, ص;221 تنقیح المقال, ج3, ص;72 رجال طوسى, ص;32 معجم رجال الحدیث, ج23, ص177.
7ـ ریاحین الشریعه, ص284.
8ـ همان, ص;285 محدثات, ص;72 ام سلمه, دخیل, ص;9 الطبقات الکبرى, ج87, ص87 ـ 96.
9ـ ریاحین الشریعه, ج2, ص285.
10ـ ام سلمه, دخیل, ص;9 محدثات, 72.
11ـ ریاحین الشریعه, ج2, ص285 و ;286 ام سلمه, دخیل, ص;16 محدثات, 72.
12ـ اعلام النسإ, ج5, ص;227 تنقیح المقال, ج3, ص;72 معجم رجال الحدیث, ج23, ص177.
13ـ زنان نامدار, احمد بهشتى, ص106.
14ـ نسإ, 32.
15ـ ام سلمه, دخیل, ص22.
16ـ احزاب, 35.
17ـ تفسیر البحرى, ص;299 تفسیر فرات, ص;333 تفسیر القمى, ج2, ص;27 الخصال, ص;42 امالى شیخ صدوق, ج1, ص120 و 311 و ;403 ثواب الاعمال, ص;215 علل الشرایع, ص;65 ام سلمه, دخیل, ص18 و 19.
18ـ نگاه کنید به: تهذیب التهذیب, ج12, ص;456 سیر اعلام النبلا, ج2, ص;148 المعجم الکبیر, ج23, ص248 ـ ;421 بحارالانوار, ج22, ص221.
19ـ بصائر الدرجات, ص313 از محدثات, ص77.
20ـ مقتل الحسین(ع), ص;177 اثبات الهداه, ج5, ص;192 امالى صدوق, ج1, ص;120 الفیه, ص;195 اعلام الورى, ص;258 المناقب, ج4, ص;172 النقض, ص;652 عوالم العلوم, ج18, ص;26 کامل الزیارات, ص;60 شرح الاخبار فى فضائل الائمه الاطهار, ص206 و 113.
21ـ دیوان فیض کاشانى, ص12 و 417.
22ـ ریاحین الشریعه, ج2, ص;290 نک: کشف الیقین فى فضائل امیرالمومنین, ص224 و ;280 التحصین الاسرار, ص;565 الیقین فى امره امیرالمومنین, ص333 و ;370 حیله الابرار, ج1, ص;322 غایه المرام, ج1, ص129 و ;460 مإه منقبه من مناقب امیرالمومنین, ص;35 بحارالانوار, ج32, ص347.
23ـ ام سلمه, دخیل, ص50.
24ـ ریاحین الشریعه, ج2, ص;291 ر.ک: الاحتجاج, ص;167 نبرد جمل, شیخ مفید, ص;142 شرح الاخبار, ص379.
25ـ اجتهاد مقابل نص, ص;419 زندگانى امیرالمومنین, رسولى محلاتى, ص;365 شرح الاخبار, ص;379 الاحتجاج, ص;167 ریاحین الشریعه, ج2, ص283 ـ ;300 نبرد جمل, شیخ مفید, ص;142 ام سلمه, دخیل, ص42.
26ـ النقض, ص;656 بنإ المقاله الفاطمیه, ص;432 کشف الغمه, ج1, ص;347 ریاحین الشریعه, ج2, ص25 و ;294 ام سلمه, دخیل, ص8.
27ـ شادمانى دل پیامبر(ص), ص630.
28ـ همان, ص630 و 631.
29ـ بحارالانوار, ج43, ص115 ـ 117.
30ـ همان, ص95 و 96.
31ـ ریاحین الشریعه, ج2, ص301.
32ـ همان; ر.ک: عوالم العلوم, ج16, ص;98 بحارالانوار, ج37, ص254 و ج68, ص;31 اعلام الورى, ص;208 امالى شیخ طوسى, ج1, ص;49 کشف الغمه, ج1, ص;532 حلیه الابرار, ص540 و ;541 اثبات الهداه, ج2, ص543.
33ـ ریاحین الشریعه, ج2, ص;301 امام عظیم, حسین بن على, میرزاخلیل کمره اى, ص;197 عوالم العلوم, ج18, ص;26 المناقب, ج4, ص;172 اثبات الهداه, ج3, ص2 و 4.
34ـ دیوان فیض کاشانى, ص121.
35ـ ریاحین الشریعه, ج2, ص303.
36ـ شرح الاخبار فى فضائل الائمه الاطهار, ص59.
37ـ ریاحین الشریعه, ج2, ص25.
38ـ همان; ام سلمه, ص33 و ;34 شرح الاخبار فى فضائل الائمه الاطهار, ص;124 کشف الغمه, ج1, ص;347 ر.ک: الکافى, ج5, ص496.
39ـ ر.ک: وفاه فاطمه الزهرإ, بلادى بحرانى, ص;77 صدیقه شهیده الزهرإ, موسوى مقرم, ص189 ـ 191.
40ـ دلائل الامامه طبرى, ص;44 کوکب الدرى, ج1 ص;243 بیت الاحزان, ص176.
41ـ دیوان حاج ملا هادى سبزوارى.
42ـ محدثات, ص72.