خمیه عفاف 9 آشتى میان دو نسل

نویسنده


خیمه عفاف (9)
آشتى میان دو نسل

جـواد محدثـى

 

 

 

ضرورت الگو
((مدل رفتار)), ضرورىترین نیاز فرزندان ما در تربیت است. به چه کسى باید بنگرند که رفتارش قابل ((الگوگیرى)) باشد؟ و اساسا چه کسى را قبول دارند, تا او را ((نمونه)) انتخاب کنند و از رفتارش الگوگیرى کنند؟
مشکلى که در این میان است, دوگونگى و دوگانگى تربیت نسل امروز و دیروز است. باید میان قشر سالمند و قشر جوان و نوجوان, تفاهم و پیوند به وجود آید, تا در سایه آن تإثیرگذارى از یک سو و تإثیرپذیرى از سوى دیگر عملى شود. این همزبانى و ارتباط, هم سالمندان را از انزوا و احساس تنهایى در مىآورد, هم جوانان را از تجربه هاى برتر بزرگترها برخوردار مى سازد.
اما کیست که پیش قدم در این ((امر خیر)) شود و فاصله ها را بردارد؟
پدران و مادران مى توانند به خوبى ((نقش واسطه)) ایفا کنند. احترام به بزرگترها و مراعات ادب و حرف شنوى وقتى از سوى والدین انجام گیرد, فرزندانشان هم از آنان یاد مى گیرند. گرچه گاهى نحوه رفتار سالخوردگان, براى کودکان و نوجوانان از جاذبه لازم برخوردار نیست, ولى نحوه رفتار بزرگترها ((الگوى رفتار)) و سرمشق عملى براى کوچکترهاست.
در روایات متعددى به اکرام و احترام به والدین دستور داده شده, تا والدین هم از احترام کودکان و فرزندان خود برخوردار شوند; سخن امام على(ع) چنین است: ((و قروا کبارکم, یوقرکم صغارکم));(1) بزرگان خود را احترام کنید, تا کوچکترها هم احترام شما را نگه دارند.
دقیقا نحوه رفتار ما با والدین, سرمشق فرزندانمان در چگونگى برخورد با ما دارد و این شیوه رفتارى به توارث به نسل بعدى مى رسد. امام صادق(ع) فرموده است: دو نفر خدمت پیامبر خدا(ص) رسیدند. یکى پیر بود و دیگرى جوان. آنکه جوان بود, زودتر از پیر سخن گفت. پیامبر دو بار فرمود: ((الکبیر, الکبیر)),(2) یعنى بزرگ, بزرگ.
این هشدارى بود تا جوان, ادب را مراعات کند و قبل از پیر سبقت به سخن گفتن نجوید.

والدین و ((نقش واسطه))
از شیوه هاى خوب تربیتى, میدان دادن به جوانان براى حرف زدن, اظهار نظر کردن, رإى دادن, انتخاب و قضاوت کردن و ... است و این شیوه به آنان ((اعتماد به نفس)) و ((احساس شخصیت)) مى دهد. اما در کنار آن باید این ((نکته)) را هم به آنان آموخت که در جلسه اى تا بزرگان و سالمندان حضور دارند, جوانان فورى اظهار نظر نکنند, تصمیم نگیرند, میدان دار نشوند, بلکه با مراعات ادب و حرمت پیران, به جایگاه اجتماعى و خانوادگى آنان احترام بگزارند.
این امر, سبب مى شود پیران به جوانان علاقه و عنایت داشته باشند و با آنان برخوردى ملاطفتآمیزتر داشته باشند.
امر و نهى هاى مکرر و پیوسته, کودکان و نوجوانان را فرارى مى دهد. ولى نباید آنان را مطلق و بى قید ساخت و از تجارب بزرگان محرومشان ساخت. هم حالت تحکم و فرمان, گریزاننده است, هم آزادى مطلق و نداشتن نظارت و ارشاد و هدایت, آنان را جسور و گاهى بى اعتنا به بزرگترها بار مىآورد. ((راهى میانه)) میان این دو شیوه باید پیمود و رسالت آن بر عهده اولیإ است که بتوانند نقش واسطه در انتقال آن فرهنگ و تربیت به این نسل جدید و کم تجربه ایفا کنند.
تربیت فرزند, با فرهنگ ((احترام به بزرگترها)) و رعایت ((ادب و متانت)) در برخورد, سرمایه ارزشمندى است که از اولیإ به صورت ((میراث)) به فرزندان منتقل مى شود. پس براى نسل جدید, میراث شایسته بر جاى نهیم.

انتقال تجارب
جوانان دوست دارند از گذشته, چیزهایى بدانند.
شیفتگى نوجوانان به خاطرات گذشته پدران و مادران, فرصت خوبى براى ((انتقال تجربه)) و آموزش فرهنگ است و چه کسى شایسته تر از پدربزرگها یا مادربزرگها یا سالخوردگان داراى تجربه؟
والدین که مى خواهند نقش واسطه در انتقال تربیت و فرهنگ داشته باشند, از یک سو به نوجوانان توصیه و تشویق کنند تا((شنیدنیها))ى بابابزرگ را بشنوند, از سوى دیگر به سالمندان یادآور شوند که کوچکترها را با آغوش باز و چهره گشاده و جاذبه رفتارى و گفتارى به طرف خود متمایل سازند و برایشان قصه و خاطره و پندهاى شیرین بگویند.
گرچه اغلب, چه در تجمعهاى خانوادگى و مسافرتهاى گروهى, جوانان دوست دارند آزادتر باشند و وجود پیران را مخل آسایش و تفریح و آزادى خویش مى پندارند, ولى گاهى هم در اثر ((حسن خلق)) و ((رفتار زیبا)), مایه صفا و گرمى این گونه حضورها و سفرها مى شوند.
پیرانى که بتوانند با معجزه رفتار و گفتار شیرین و جذاب, در حلقه جوانان نفوذ کنند و دل آنان را مسخر ((حسن سلوک)) خویش سازند, هنرمندان موفقى به شمار مى روند که شایسته تحسین و الگوگیرىاند.
خانواده اى را مى شناسم که هرگاه صحبت از رفتن به یک مهمانى و دیدار, یا مسافرت تفریحى یا زیارتى پیش مىآید, عروسها یا دامادهایشان مى پرسند: آیا پدر و مادر هم هستند یا نه؟ و آمدن خود را مشروط به این مى کنند که آنها هم باشند, چون صفابخش این مسافرت یا ضیافت و مهمانى اند. و ... این از عجایب و از معجزات رفتار و اخلاق است.
اگر بتوانیم میان ((نسل نو)) و ((نسل کهن)) الفت و انس و رابطه صمیمى پدید آوریم, بسیارى از مشکلات, یا اصلا پیش نمىآید, یا به راحتى قابل رفع است.

تحول پذیرى
تربیت فرزند, بر اساس شرایط و نیازهاى جامعه و عصر حاضر, یک اصل ضرورى است, اما نه به قیمت فراموش کردن ((سنن مذهبى و ملى)), یا پذیرش القإات فرهنگى بیگانه.
امیر مومنان(ع) فرمود:
((لا تقسروا اولادکم على آدابکم, فانهم مخلوقون لزمان غیر زمانکم));(3)
فرزندانتان را بر اساس آداب و تربیت خودتان وادار نکنید, چرا که آنان براى زمانى غیر از زمان شما آفریده شده اند.
این یک حکمت ناب و بلند در تربیت اجتماعى فرزندان است. ولى شناخت ((شرایط روز)) بسیار مهم و حساس است. این یک مسإله است و گم نکردن راه اصیل و فرهنگ خودى مسإله اى دیگر. و این دو نباید با هم خلط شوند.
هم باید شرایط روز را در نظر داشت, هم مسایل ((تربیت مکتبى)) را نباید تحت الشعاع مد روز یا فرهنگ وارداتى و تحمیلى غرب قرار داد و به بهانه تربیت امروزین, فرهنگ بیگانه را پذیرفت.
گفتیم که میان نسل کهن و نو باید ((همدلى)) و ((رابطه)) ایجاد کرد. یکى از عوامل این ارتباط متفاهم و متقابل, درک این دو قشر و نسل از یکدیگر است. اگر هر یک از این دو نسل, شرایط حاکم بر دیگرى و فرهنگ خاص تربیت شدن او را در آن فضا درک کنند, هم دیدگاهشان نسبت به هم روشن تر و شفاق تر خواهد بود, هم توقعات و انتظارات, واقعى و عینى خواهد گشت.
اگر جوانان دریابند که پیران و سالمندان (چه پدر و مادر خودشان باشند یا دیگران) در شرایط و دوران متفاوتى با خودشان رشد کرده و تربیت شده اند, توقع نخواهند داشت که مثل خودشان بیندیشند یا عمل کنند, آن هم صد در صد و بى کم و کاست!
سالمندان و نسل کهن نیز اگر توجه کنند که با تغییر زمان و شرایط و نیازها و ارتباطات, بسیارى از سلیقه ها و رفتارها و روحیات هم عوض مى شود و ذهنیات و معلومات نسل نو مثل گذشته نیست, باز هم توقعشان از نوجوانان و جوانان کمتر و عینى تر خواهد شد.
بزرگترها باید به جوانان میدان عمل و فعالیت و ابتکار بدهند و بگذارند که آنان, خود و هنرشان و خلاقیت هایشان را عرضه کنند و توانایى هایشان را در ((عمل)) نشان دهند.
البته در همه این ((میدان دادن))ها و ((عقیده به تغییر))ها و ((تحول پذیرى))ها باید یک نکته مهم و حیاتى از یاد نرود و آن هم ((حفظ اصول و مبانى ارزشى)) است.
توصیه حضرت امیر به تربیت فرزندان بر اساس شرایط روز, همان ((پذیرش واقعیات زمانى)) است و اعتراف به تحول در زمان و عصر و نیازها, اما نه به قیمت تبدیل شدن ارزشها به ضد ارزشها و کمرنگ شدن اصول عقلانى و مکتبى!
باز هم مى رسیم به ضرورت پیوند و تفاهم ذهنى و فکرى نسل قدیم و جدید, بر اساس معیارهاى صحیح, که کارى است هم دشوار, هم لازم! در این میدان, رسالت والدین و مربیان نیز سنگین است.
حفظ ثابتها در عین پذیرش تغییرها و متغیرها, گامى در جهت تعمیق باورهاى مکتبى و اصول متکى به وحى و شرع, در تربیت فرزندان است.

با جوانان
باید هنر برخورد مناسب با ((جوانان)) را آموخت. لوح ضمیر و دلشان پاک تر از بزرگان و سالخوردگان است. آمادگى پذیرش و تغییر هم بیشتر دارند.
بر خلاف آنان که ((شاکله شخصیت))شان شکل گرفته و سجایا و خصلتها در وجودشان نقش بسته است, جوانان هم حساس ترند و دل نازک تر, هم زودرنج ترند و پرتوقع تر و این از ویژگیهاى این مقطع از سن و سال است.
جوانان دوست دارند مورد توجه دیگران قرار گیرند. در خانه هم دوست دارند احساس شخصیت و جایگاه کنند و مورد عنایت باشند. این حداقل خواسته و توقعشان است. وقتى هم تشویق شوند, شکوفاتر مى شوند و بر خوبى هایشان مى افزایند.
اگر براى آنان شخصیت قایل شویم و احترامشان کنیم و در کارها از فکر و وجود و توانایى آنان استفاده کنیم و ارزش کارهاى مثبت آنان را در نظر بگیریم, هم بهتر جذب مى شوند, هم خالصانه تر تلاش و تحرک خود را در خدمت اهداف و ایده هاى پاک و متعالى قرار مى دهند.
سیره پیامبر اکرم(ص) احترام گذاشتن, شخصیت دادن و جذب کردن جوانان بود و چنین سفارش مى فرمود:
((و اصیکم بالشبان خیرا فانهم ارق افئده, ان الله بعثنى بشیرا و نذیرا, فوافقنى الشبان و خالفنى الشیوخ));(4)
شما را در باره جوانان توصیه به نیک رفتارى مى کنم, چرا که آنان دل نازک ترند. خداوند مرا به عنوان ((بشیر)) و ((نذیر)) فرستاده است. ((جوانان)) با من هم پیمان شدند, اما ((پیران)) به ستیز و مخالفت با من برخاستند.
هم پیمانى جوانان با رسول خدا و مخالفت پیران با دعوت اسلام, شاهدى بر همان فطرت حق پذیر و طبیعت آماده تر جوانان براى شنیدن حق و پذیرفتن ایمان و فداکارى در راه عقیده است.
مهم, پیوند فکرى و قلبى با جوانان است.
بزرگترها, اگر جوانان و نوجوانان را زیر بال و چتر حمایت و رحمت خویش بگیرند, این نیروهاى مستعد در خدمت خوبیها قرار مى گیرند. این درسى از سیره پیامبر اکرم(ص) است.
پس به سوى آشتى میان دو نسل و ایجاد تفاهم میان دو قشر پیر و جوان گام برداریم, تا راه تربیت هموارتر و دستیابى به توفیق, بیشتر باشد.
ادامه دارد.
1ـ غررالحکم (چاپ دانشگاه), حدیث 10069.
2ـ مشکاه الانوار, ص168.
3ـ شرح نهج البلاغه, ابن ابى الحدید, ج20, ص267.
4ـ سفینه البحار, ج2, ص176.