علل گریز از ازدواج


علل گریز از ازدواج

سیدمهدى موسوى کاشمرى

 

 

سوال: اگر دخترى ذاتا از مردان متنفر باشد و آنان را موجوداتى بى احساس, بى عاطفه و پرعیب و نقص بداند و نخواهد ازدواج کند, گناه کرده است؟
لاله.م ـ نائین

جواب: از جهت اینکه در این پرسش موضوع فرار از ازدواج مطرح شده است, در این پاسخنامه ابتدا به علل پرهیز جوانان و بویژه دختران از ازدواج اشاره خواهیم داشت و سپس به موضوع اصلى سوال که خود از این علتها به شمار مى رود مى پردازیم. بویژه اینکه در گزارشى آمده است: ((... بر اساس نتایج سرشمارى در سال 1370 تعداد زنان هرگز ازدواج نکرده در کشور, به یک میلیون و 945 هزار و 803 نفر رسیده بود, که نسبت به آمارهاى گذشته افزایش چشمگیرى را نشان مى داد. بدین ترتیب افزایش سن ازدواج در زنان نهایتا موجب تجرد دایمى آنان شده که خود احتمال بروز مسایل و مشکلات در جامعه را افزایش مى دهد)).(1)
و نیز در گزارش دیگرى این موضوع در دوره دانشجویى به عنوان مسإله اى قبیح در بین دانشجویان مطرح شده بود.(2)
علل تإخیر و یا گریز جوانان بخصوص دختران جوان از ازدواج را مى توان به شرح زیر برشمرد:

1ـ ادامه تحصیلات در سطوح عالى
از موانع عمده اى که در سر راه ازدواج بسیارى از جوانان به طور جدى مطرح است, ادامه تحصیلات در سطوح عالى است. اینکه این موضوع اساسا بتواند به عنوان مانعى براى دانشجویى و فنآموزى رخ نماید, در خور تإمل و بررسى است, ولى به نظر مى رسد که شاید بتوان با قدرى تدبیر و چاره اندیشى با آن به طور شایسته کنار آمد.
ازدواج به لحاظهاى گوناگون عاطفى, اخلاقى, روانى و نیز جسمى نیاز جدى انسان است و استعدادهاى مختلف عقلى و عاطفى او در سایه پیمان زناشویى شکوفا شده و به بار مى نشیند, موقعیت و شخصیت اجتماعى فرد به طور کامل با ازدواج شکل مى گیرد, احساس مسوولیت و تعهد اجتماعى در پرتو تشکیل خانواده در وجود انسان بیدار شده و رشد مى یابد. با این وصف عاقلانه نیست, انسانى خود را از این همه مواهب و فواید محروم سازد و به بهانه هاى مختلف از آن سر باز زند.
البته اگر کسى بتواند با مراقبت کامل, خود را از هر گونه تحریکات جنسى به دور داشته و همه حواس و توجه خود را به سوى تحصیل دانش معطوف سازد, شاید کناره گیرى از ازدواج مشکل جدى براى او به بار نیاورد, ولى شخصى که از چنین تسلطى بر افکار و احساسات خود برخوردار نیست, عواقب دورى گزیدن از آن براى او بسیار زیانبار و گاهى هم شکننده و غیر قابل جبران خواهد بود.
و لذا مى توان در صورت احساس نیاز به ازدواج و تمایل به ادامه تحصیلات تا سطوح عالى, این کار را با یکى از طرق زیر دنبال کرد و به هر دو خواسته جامه عمل پوشید.
1ـ طولانى بودن دوران عقد.
2ـ عقد موقت با اطلاع و موافقت والدین.
3ـ گنجاندن شرط موافقت و همکارى شوهر براى ادامه تحصیل در عقد ازدواج.
4ـ کنترل و جلوگیرى از داشتن فرزند براى مدتى با توافق دو طرف.
5ـ کار ضمن تحصیل در صورتى که زن و مرد هر دو محصل و دانشجو باشند.
6ـ کمک و مساعدت والدین دو طرف. و بالاخره در پیش گرفتن زندگى همراه با قناعت و ساده زیستى.

2ـ نبود خواستگار دلخواه
دختر و پسر, در آغاز دوران بلوغ و مدتى پس از آن به جهت قوت غریزه و ضعف اندیشه, بیشتر در پى اطفاى غریزه اند و کمتر به تشکیل خانواده و زندگى مشترک و چگونه بودن آن مى اندیشند و لذا به ندرت در این باره و در خصوص ویژگیها و اوصاف شریک زندگى خود به تإمل و محاسبه مى پردازند.
به تدریج هر چه از سن بلوغ فاصله بیشتر مى شود و قواى عقلى و فکرى تقویت مى گردد این گونه مسایل نیز در کنار پاسخگویى به نیاز جنسى در دایره محاسبات و آینده نگرى انسان وارد مى شود. هر چه بر مقدار این فاصله افزوده شود این موضوع نیز با شدت بیشترى, فکر و حواس او را به خود مشغول مى سازد.
البته این کار در جاى خود خوب, پسندیده و لازم است که در پاسخنامه پیش به اهمیت آن و شمه اى از این صفات اشاره کردیم. و شاید بر اساس همین حکمت است که ازدواج دختران ـ که به جهت زودرس بودن بلوغ آنان, معمولا در سنین کمتر از پسران به وقوع مى پیوندد و آنها تا آن زمان هنوز تجربه کافى براى زندگى و معاشرت زناشویى نیاموخته اند و از سوى دیگر اختیار طلاق نیز, جز در موارد معین, بر اساس حکمت و مصلحت, به آنها داده نشده است ـ باید با اجازه و موافقت پدر و ولى صورت پذیرد, تا سرنوشت آینده و زندگى آنان با دوراندیشى و احتیاط پدر, که از تجربه و احاطه بیشترى نسبت به مسایل زندگى و ضروریات و لوازم آن برخوردار است, تإمین شود و با نزدیک نگرى و ناپختگى و پیروى از هوس, دست خوش تزلزل و ناکامى نگردد.
ولى گاهى در سنین بالاتر این قضیه به سرحد وسواس مى رسد و به تدریج نکاتى ریز و غیر قابل اعتنا جاى مهمى را در این مجموعه به خود اختصاص مى دهد و از باب ((هر آنچه شرطش افزون گردد وجودش حاکم مى شود)) به تدریج دستیابى به چنین همسر مطلوبى به آرزویى تبدیل مى شود که به آسانى قابل تحصیل نیست و تجربه نشان داده است که چنین انسانهایى پس از افول غریزه و سستى آن و فروکش کردن عواطف و احساسات پاک جوانى و غالبا نرسیدن به خواسته واقعى خود, احساس ناکامى و شکست کرده و خود را از قافله زندگى انسانى عقب مانده مى یابند.
این نکته را باید توجه داشت که انسانهاى معمولى خالى از عیب و نقص نیستند. هنر زندگى کردن در این نیست که زن و شوهر از هر جهت موافق و مطلوب هم بوده و هیچ نارسایى در وجودشان نباشد بلکه هنر زندگى در این است که با سرپنجه تدبیر, صفا, محبت و ایثار, نقایص و کمبودهاى جزیى و قابل اغماض در هر یک از طرفین پوشیده شده و تحت الشعاع صفات, ویژگیها و شرایط اصلى و اساسى قرار گرفته و از آن چشم پوشى شود.
قرآن کریم مى فرماید: ((هن لباس لکم و انتم لباس لهن)); آنان[ زنان] پوشش شمایند و شما نیز پوششى براى آنان هستید.(3)
همچنان که لباس عیب بدن را مى پوشاند زن و مرد نیز باید ساتر و حجاب عیوب هم باشند. و با عیب پوشى نسبت به یکدیگر به توافق و تفاهم واقعى و در پرتو آن به عشق و محبت نسبت به هم دست یابند.

3ـ گریز از مسوولیت پذیرى
بسیارى از اینکه پذیرش ازدواج و اقدام به تشکیل خانواده, همراه با قبول مسوولیتى بزرگ, در اداره زندگى, رفت و آمدها, ارتباطات جدید, خواسته هاى همسر و احیانا برخى نزدیکان او و در نهایت بچه دارى و تربیت فرزند, است در هراسند و این قضیه گاهى آن چنان در دیدگاهشان دشوار و سنگین جلوه مى کند که برخى یا اساسا از آن منصرف شده و یا با نگرانى و اضطراب به سوى آن قدم مى گذارند.
ولى باید توجه داشت که تا انسان مستقیما وارد عرصه زندگى نشود و با مشکلات آن درگیر نشود بسیار دشوار است از خامى به در آید و به موجودى مفید تبدیل شود و خانواده خود بهترین میدان عمل و روبه رویى با دشواریها و مسایل جدى حیات است و به گفته یکى از نویسندگان بزرگ عرب: ((گاهى نبرد از ضروریات زندگى به شمار مى رود, زیرا اگر نبرد به طور مطلق در زندگى وجود نداشته باشد, روح آدمى سست و بى حال مى گردد همان طور که جسمش در صورت کناره گیرى از حرکات سنگین رفته رفته کم طاقت و بى مایه مى شود.))(4)
همو مى نویسد: ((خانواده تنها نیاز روانى براى زن و مرد نیست بلکه براى آن که کودکان نیز بر پایه محکمى تربیت شوند کمال ضرورت را دارد. جوان نورسیده ایامى را با غرور و راحت طلبى مى گذراند و گمان مى کند که علاقه اى به تولید نسل ندارد. گاهى این گمان با مرفه بودن وضع اقتصادیش نیز تقویت مى یابد ولى زمانى نمى گذرد که یک شکاف وسیع در وجود خود و در زندگیش مى بیند. شکافى که جز با گریه و شیون کودک نمى توان آن را با چیز دیگرى پر کرد. در اینجا از گذشته پشیمان شده و بسى تإسف مى خورد, که چرا عمر کوتاه خود را با تولید نسل جبران نکرد و فرزندى نیاورد تا وجود او را در طى قرنها امتداد بدهد. ممکن است فرض کنیم که مرد براى خود اندیشه یا کارى بتراشد که با سرگرم شدن به آن, از این نداى باطنى منصرف گردد, ولى زن چه؟ آیا مى تواند بدون کودک زندگى سعادتمند و خوشى داشته باشد؟
کودک در واقع جزیى از وجود زن است و از عصاره جانش یعنى از خون و سپس از شیر که آن هم از خون اوست, تغذیه مى کند. همچنین کودک جزیى از سازمان روانى وى مى باشد, به طورى که اگر فرزند نیاورد پیش خود احساس مى کند که ناقص است.))(5)

4ـ مسایل معیشتى
برخى از بانوان بر این باورند که همسر آینده آنان باید از هم اکنون, آنچه لازمه یک زندگى کامل و پیشرفته است را دارا باشد, شغل مناسب, درآمد خوب, مسکن شخصى, اتومبیل و امثال آن.
البته داشتن امکانات زندگى, خود یک امتیاز و نقطه مثبتى است ولى آیا مى توان آن را تا حدى که تصمیم به اصل ازدواج را به آن موکول کرد به حساب آورد؟
قرآن کریم پس از دستور به ازدواج مى فرماید: ((ان یکونوا فقرإ یغنهم الله من فضله ...)); اگر آنان ـ که باید ازدواج کنند ـ تنگ دست باشند خداوند از فضل خود آنان را بى نیاز خواهد ساخت.(6)
بسیارى از خانواده ها در آغاز زندگى, از امکانات کافى برخوردار نبودند ولى پس از مدتى به وضعیت معیشتى خوب و مطلوبى رسیده اند. همچنان که عکس آن نیز بسیار است. چه بسا خانواده هاى برخوردارى که در اثر یک حادثه از همه چیز ساقط شدند و حتى به کمک و مساعدت دیگران نیازمند گردیدند. بنابراین نه دارندگان, تإمینى براى تداوم این وضع دارند و نه دست تقدیر مهر ندارى را براى همیشه بر جبین ناداران نقش زده است.
اسحاق بن عمار مى گوید: ((به امام صادق علیه السلام عرض کردم: حدیثى را مردم نقل مى کنند آیا درست است یا نه؟ که مردى به حضور پیامبر گرامى شرفیاب شد و از نیازمندى خود به آن حضرت شکایت کرد. رسول خدا(ص) او را به ازدواج فرمان داد. بار دیگر آمد همان دستور را شنید و تا سه بار این قضیه تکرار شد. امام صادق(ع) فرمودند: این گزارش درستى است. سپس فرمود: روزى با زنان و عیال است.))(7)
روایات دیگرى نیز به همین مضمون از اهل بیت عصمت علیهم السلام رسیده است.(8)
البته مقصود از این سخنان این نیست که تنها ازدواج براى بهبود وضعیت معیشت کافى است و هر کس بدین کار اقدام کند به ضرورت, وضع معاشش رو به بهبود مى گذارد بلکه مقصود این است که در زنجیره علل و اسباب روزى, این موضوع جایگاه مهمى را به خود اختصاص داده است.

5ـ احساس تنفر از مردان
پیش از آنکه به منشإ این احساس و دلایل ایجاد آن در بین دختران بپردازیم این نکته را یادآور مى شویم که در اصل, طبیعت بشر به گونه اى آفریده شده است که دو جنس مخالف آن نسبت به هم تمایل داشته و به یکدیگر نیازمند و علاقه منداند. زن به مرد به عنوان مظهر قدرت, مدیریت و تدبیر نگریسته و خود را به او محتاج مى داند, در مقابل مرد نیز زن را موجودى پرعاطفه بااحساس و داراى ظرافتهاى ویژه دانسته و به او دلبستگى و میل دارد. و اگر مواردى خلاف آن مشاهده شود خلاف طبیعت اولى بشر است که باید در جستجوى علت آن برآمد.
امورى که مى توانند به عنوان اسباب و علل ایجاد این حالت به شمار آیند از این قرارند.

الف ـ ستم و تجاوزگرى برخى مردان نسبت به زنان
متإسفانه در برخى خانواده ها, مرد از روى جهل, خودخواهى و خودپرستى پاى ستم بر روى حقوق همسر و فرزندان خود گذاشته و با رویه ناهنجار و رفتار زشت خود, عرصه زندگى را بر آنان تنگ و غیر قابل تحمل مى سازد. چنین رفتارى نه تنها همسر بلکه فرزندان او را نیز در آتش خود مى سوزاند.
تإثیر سوء این گونه حرکتها بر روحیه و شخصیت فرزندان بویژه دختران که از احساسات لطیف ترى برخوردارند, بسیار روشن است, که از آثار منفى آن همین ایجاد تنفر نسبت به مردان در برخى دختران است, دختر در آینه رفتار پدر, عملکرد نوع مردان را در محیط خانواده مشاهده مى کند و آن را به همه آنان تسرى مى دهد بخصوص اگر در بین نزدیکان و بستگان و آشنایان خود نمونه یا نمونه هایى از آنچه خود با آن مواجه است, دیده و یا شنیده باشد.
تصحیح چنین پندار و قضاوت غیر واقع بینانه اى به این است که با هیچ منطقى رفتار نابهنجار تعدادى وظیفه شناس و انسانهاى مریض را نمى توان به همگان سرایت داد, و باید شیوه و اخلاق پسندیده و عملکرد خوب مردان موفق در خانواده را هم در نظر گرفت.

ب ـ دلبستگیهاى ناموفق
گاهى ممکن است دختر جوانى براى ازدواج, به موردى خاص علاقه مند بوده است ولى او به هر جهت از پذیرش آن سر باز زده است, در این صورت نیز زمینه بروز چنین حالتى به وجود مىآید و بخصوص اگر این دلبستگى زیاد باشد و آن مورد نیز مدتى با او آشنایى داشته و با فریبکارى قول مساعد به او داده باشد.
این حالت گرچه ممکن است در مردان جوان نیز بروز داشته باشد ولى در بین دختران شایع تر است و این به جهت احساسات و عواطف قوى آنان است.
چنین بانوانى باید بدانند که جواب رد دادن و نپذیرفتن پیوند زناشویى موضوعى نیست که تنها به مردان اختصاص داشته باشد بلکه عده زیادى از دختران نیز به بسیارى از خواستگاران خود جواب رد داده و از قبول آن امتناع مى ورزند. آیا این کار دلیل این مى شود که پسر جوانى نسبت به نوع بانوان, یک چنین دید منفى پیدا کند؟
دیگر اینکه دستورات اسلامى به ما یاد مى دهد که براى دختر و پسر باایمان جایز نیست پیش از بستن پیمان ازدواج روابط دوستى, عاطفى و نامشروع با هم برقرار کنند و دلبستگى هاى این چنین که فرجامى جز ناکامى, نگرانى و اختلالات روانى در پى ندارد, در خود به وجود آورند. در این مرحله, زن و مرد تنها حق تحقیق و بررسى دارند, نه ایجاد رابطه فیمابین و پیوند دوستى.

ج ـ توجه بیشتر برخى خانواده ها نسبت به پسران
برخى از خانواده ها به عللى ـ که فعلا جاى بحث آن نیست ـ براى فرزند پسر امتیاز ویژه اى قایل اند و در مقام مقایسه او را بر فرزند دختر ترجیح مى دهند. البته فکر جاهلانه و احمقانه ننگ دانستن دختر, تنها به اعراب جاهلى مربوط نمى شود, بلکه در بسیارى از اقوام و مردمان بدوى و دور از فرهنگ وجود داشته و متإسفانه هنوز هم در برخى نقاط, کم و بیش وجود دارد. و به صورت کمرنگ و ضعیف تر آن به طور پنهان و آشکار, در خانواده هاى زیادى جریان دارد. و به صورت فرهنگى عام و باورى حاکم بر تمامى روابط, برخوردها و مناسبات پدر و مادر با فرزندان خود اثر گذاشته و خود را نشان مى دهد.
مشاهده چنین رفتارى اولا در فرزند پسر این باور را القإ مى کند که بیشتر مورد توجه اعضاى خانواده و والدین است و بر همین اساس نیز همیشه سعى مى کند با برخوردهاى خشن, آمرانه, تحقیرگونه و خودخواهانه با خواهر خود, این موقعیت برتر خود را به رخ او بکشد و او را به اطاعت و فرمانبردارى از خود وادار سازد.
و ثانیا: مجموعه این اوضاع و رفتارها, این اندیشه را در دختر به وجود مىآورد, که سپر بلاى جان و مزاحم سعادت و رشد اوست و با دیدى منفى که نسبت به برادر خود دارد و او را موجودى خودخواه و به دور از عاطفه مى داند, نسبت به همه مردان همین گونه داورى خواهد کرد.
مبارزه اسلام با این انحراف, از آیات قرآنى تا سخنان و احادیث اهل بیت عصمت علیهم السلام و تإکید و سفارش بسیار آنان بر احترام, رسیدگى, توجه به دختران از سوى پدر و مادر و حتى امتیاز آنان نسبت به پسر, نوشته اى مبسوط و مستقل مى طلبد و راه درمان واقعى این رفتارهاى ناروا و عملکرد ناپسند نیز, همین فرهنگ دهى و آگاه کردن خانواده ها نسبت به این آموزه ها و معارف دینى و انسانى است.
ولى باید توجه داشت که اولا: همچنان که پیش از این نیز اشاره شد تعمیم و تسرى دادن چند مورد خاص به سایر موارد که موجب به وجود آمدن روح نفرت از جنس مرد باشد با هیچ منطق شرعى, عرفى و عقلى سازگار نیست, چه بسیار زیادند خانواده هایى که از چنین روشهاى غلطى فرسنگها بدورند و با دختر و پسر در کمال عدالت, برابرى برخورد مى شود و به هیچ عضوى اجازه تعدى و تحقیر و بدرفتارى به عضو دیگر داده نمى شود و در نتیجه روابطى سالم و محبتآمیز در بین آنها حکمرانى مى کند.
و ثانیا: دخترى که در خانواده اى با چنین فرهنگى به سر مى برد, باید بیش از آنچه فکر و اندیشه خود را نسبت به این رفتارهاى نامعقول مشغول سازد و حس نفرت را در خود تلقین کند, با روشهاى مناسب به تصحیح افکار و جو حاکم بر خانواده خود, نسبت به جنس دختر و به ویژه به خود, بپردازد و با بروز قابلیتهاى خویش, بر باورهاى غلط آنان خط بطلان بکشد. بى تردید چنین شیوه اى به تدریج تإثیر مطلوب خود را خواهد گذاشت و به تصحیح رفتار آنان خواهد انجامید.

د ـ تفاوتهاى طبیعى
دست تواناى آفرینش مصلحت موجودات و حکمت را بر این دید که پدیده هاى بى شمار هستى را متفاوت و رنگارنگ بیافریند تا در نتیجه همه مظاهر وجود براى تإمین بقا و وصول به کمال خود به یکدیگر احساس نیاز کنند و با این احساس همدیگر را در کنار خود بپذیرند و جمع و الفت و هماهنگى و نظام حاصل آید.
زن و مرد نیز از این سنت عام الهى برکنار نبوده و محکوم همین قانونند. آفریدگار حکیم جهان در مرد خصوصیاتى قرار داده است که در زن نیست و در وجود زن ویژگیهایى نهاده است که در مردان نیست و بر اثر همین تفاوتها و به مقتضاى آن, تعهداتى را متناسب با آن ویژگى, بر هر یک از آن دو جنس بار کرده و خواسته است و بر اساس آن تعهدات و وظایف و به اقتضاى هر یک, احکام حقوقى و مالى خاصى براى هر کدام مقرر فرموده است.
از طرفى مهر و نفقه زن را بر عهده مرد, و از سوى دیگر سهم او را در ارث بیشتر قرار داده است. ((دیه)) قیمت انسان نیست که از ناحیه قاتل به اولیإ مقتول پرداخت مى شود تا بر نصف بودن و چه زن نسبت به مرد, ایراد و اشکال شود زیرا ارزش مومن و انسان به فرموده قرآن برابر با همه انسانیت است,(9) بل این تا حدى جبران مالى خسارتى است که بر خانواده مقتول وارد شده است و چون زیان اقتصادى وارد بر خانواده در صورت قتل مرد بیشتر از ضررى است که از ناحیه فقدان زن بر آن وارد مى شود, مقدار جبرانى نیز در مورد مردان زیادتر تعیین شده است, و در واقع آنچه در این دو مورد و موارد مشابه آن هست, نوعى بده بستان در گردونه نظام اقتصادى و حقوقى و اخلاقى خانواده به حساب مىآید.
برخى با دیدن این گونه تفاوتها و نداشتن تحلیل درست از آن, داراییهاى مرد در نظرگاهشان بزرگ و بیشتر از زنان جلوه مى کند و از امتیازها و برخورداریهاى خود غفلت مى کنند و در پى آن از زن بودن خود احساس ناراحتى و ناخشنودى کرده و آرزو مى کنند که کاش دست خلقت و تقدیر آنان را نیز در زمره مردان قرار مى داد. و در سایه همین احساس, به نوعى حسد و رشک نسبت به جنس مخالف خود دچار گردیده و در وجودشان نوعى تنفر به مردان پدید مىآید.
این گونه زنان اگر به درستى به ارزش وجودى خود واقف شوند و به نقشى که در کارگاه هستى به آنان واگذار شده پى برده و توجه کنند به زن بودن خود خواهند بالید.
((ویل دورانت)) در قسمتى از کتاب خود که در یکى از پاسخنامه هاى گذشته نیز نقل کردیم مى نویسد:
((... در نمایش بزرگ توالد که محور حیات است عمل نر حقیر است, او فقط سیاهى لشکر است, در بحران وضع حمل, مرد با حیرت و دستپاچگى در کنار زن مى ایستد و سرانجام به حقارت و غیر ضرورى بودن هستى خود در پهنه رشد نوع پى مى برد. در این لحظه است که مى فهمد زن از او به نوع نزدیکتر و وابسته تر است و جریان عظیم حیات در وجود زن است و خلقت از خون و جسم اوست و به تدریج درمى یابد که چرا اقوام ابتدایى و ادیان بزرگ مادرى را مى پرستیدند.))(10)

نتیجه گیرى
در بین عوامل و اسباب گریز از ازدواج ((تنفر از مردان)) مورد سوال پرسشگر بود که به طور خلاصه پاسخ این است که: این حالت اگر به بدگویى, غیبت, ناسزا بینجامد گناه است و گرنه, تنها حالتى نابهنجار و مذموم است. و ترک ازدواج اگر منجر به گناه شود, و یا نوعى اعراض و بى اعتنایى به دستور و سنت ازدواج محسوب شود, معصیت و گرنه ترک مستحبى موکد و ناپسند است. و در هر صورت گریز از ازدواج گذشته از اینکه خلاف سنت نبوى(ص) است دربردارنده زیانهاى بیشمار جسمى, فکرى, عصبى, روانى, اجتماعى و حتى اقتصادى است که باید با جستجوى در علت آن به علاج آن پرداخت.

1ـ مجله پیام زن, شماره 103, ص62.
2ـ همان, ص30.
3ـ سوره بقره, آیه 187.
4ـ محمد قطب, انسان بین مادیگرى و اسلام, ترجمه: سیدخلیل خلیلیان, انتشارات اسلامى, تهران, ص252.
5ـ همان, ص251.
6ـ سوره نور, آیه 32.
7ـ وسائل الشیعه, ج14, ابواب مقدمات نکاح, باب 11, ح4, ص24.
8ـ همان, باب 10, 11.
9ـ سوره مائده, آیه 32.
10ـ لذات فلسفه, ص134.