آموزه هاى زندگانى حضرت زهرا س 22

نویسنده


آموزه هاى زندگانى حضرت زهرا (س) (22)
شخصیت شناسى فاطمه(ع)
((حضرت خدیجه(س)))

احمد لقمانى

سپیده سخن
شناخت شخصیتهاى تاریخ و آگاهى از ابعاد مختلف زندگى آنان, نیازمند آشنایى با جامعه آن روز, شرایط تإثیرگذار فکرى, فرهنگى و درک حساسیت سخن و سیره آنان خواهد بود.
صاحب نظران و اندیشمندانى که براى تحلیل حوادث دور و نزدیک, خود را در آن زمان حاضر کرده و آگاهیهاى تمام عیارى نسبت به عوامل پیدا و ناپیدا مى یابند, هرگز دچار لغزشها و لرزشهاى فکرى فرهنگى نشده سخنانى از سر بصیرت و بینایى ارایه مى دهند.
از این رو آشنایى با شرایط بسیار دشوار صدر اسلام و فشار طاقت فرساى دشمنان بر یکایک دین باوران و خداجویان, گام نخست شناخت عظمت اندیشه و قداست انگیزه رسول خدا(ص) و یاران برجسته او خواهد بود.
بى شک در بین اصحاب پیامبر(ص), برخى نقش ممتاز ایفا کرده و بیش از توان خویش به استقبال سختیها شتافتند و براى برقرارى بیرق توحید و خداپرستى با تمامى مشرکان به مبارزه پرداختند که از آن میان ((حضرت خدیجه(س))) در اوج ایمان و عشق و ایثار قرار دارد. آشنایى با شخصیت بزرگ بانویى اینچنین, از نگاه معصومان(ع) ـ به ویژه فاطمه زهرا(س) ـ توفیقى چشمگیر است تا هر یک از ما به آزمون خود پرداخته, با حضور در فضاى آن زمان, نگاهى دوباره به معیار و میزان پویایى و پایدارى خویش بنماییم. با هم دفتر زندگانى این اسوه پارسایى و ایثار را مى گشاییم.

13ـ حضرت خدیجه(س)
حضرت خدیجه, دختر خویلد و فاطمه, زنى پاکدامن و با شخصیت بود که در دوران جاهلیت وى را ((طاهره)) لقب دادند. او بانویى بزرگ و ثروتمندى سرشناس در شبه جریزه العرب به حساب مىآمد که با دارایى خویش توسط افرادى به تجارت و مضاربه مى پرداخت.(1) از این رو در پى شخصى امین و درستکار بود تا سرمایه تجارى خویش را با خاطرى آسوده در اختیار او قرار دهد.
حضرت محمد(ص) که در آن زمان جوانى بیست و پنج ساله بود و به درستى, راستى و حفظ امانت شهرتى بى نظیر داشت, مورد توجه خدیجه قرار گرفت, تا آنکه روزى با عموى او ابوطالب به گفتگو پرداخت تا از آن حضرت درخواست ریاست تجارت او را نماید.(2) از سوى دیگر اخبار عالمان, کاهنان و عموى خود, ورقه بن نوفل ـ که از دانشمندان گرانمایه عرب به حساب مىآمد ـ نسبت به حضور پیامبرى خاتم, بعثت او در شهر مکه و ازدواج زنى شریف و ثروتمند از قریش با او, حساسیت خدیجه را برانگیخت تا از شخصیت چنین پیامبرى آگاهى یابد. شوق آشنایى با آن رسول الهى آنگاه فروزان شد که ورقه بن نوفل به خدیجه بشارت ازدواج وى را با آن پیامبر برگزیده داد.(3)
پاسخ مثبت محمد به ابوطالب براى سرپرستى کاروان تجارى خدیجه, وى را بر آن داشت تا غلام خود میسره را مإمور آگاهى از سیره و سخن محمد و پیشآمدهاى مختلف سفر نماید.
بازگشت قافله از شام و با خبر شدن خدیجه از ورود آن به مکه موجب شد تا او در اطاق فوقانى خود, نظاره گر مال التجاره و سرپرست آن باشد, که ناگاه حادثه خیره کننده اى تعجب او را برانگیخت و در پى آن یقین سرشارى در اعماق وجود او ریخت. خدیجه چون نگاه کرد قطعه ابرى دید که بر سر محمد سایه افکنده و با حرکت او, حرکت مى کند! از این رو شوق و شعفى افزون تر یافت تا آنجا که خود پیشنهاد ازدواج با حضرت محمد(ص) را بیان کرد و به او گفت: ((... اگر بخواهى ازدواج کنى, من به کنیزى شما حاضرم!))
خبر این پیشنهاد از سوى حضرت, به ابوطالب و دیگر عموها رسید و ابوطالب خطبه عقدى فصیح و بلیغ قرائت کرد, در حالى که مهریه خدیجه از مال خود او بود و ضیافت و پذیرایى از مهمانان نیز از دارایى خدیجه!(4)
مراسم خواستگارى رسمى و ازدواج حضرت محمد(ص) با خدیجه انجام شد و مردم مکه از این ماجرا آگاه شدند. زنان کم خرد و سطحى نگر قریش که خواستگاران سرشناس و ثروتمندى براى خدیجه مى دیدند, چون از تصمیم و اشتیاق او با خبر شدند, وى را سرزنش کرده, رابطه خود و دوستان را با او قطع کردند و از اینکه چنین زنى با ((یتیم عبدالله)) و ((تهیدستى از بنى هاشم)) ازدواج کرده, لب به نکوهش او مى گشودند.(5)
ازدواج رسول خدا(ص) در 25 سالگى با بزرگ بانویى چون خدیجه در 40 سالگى و زندگى مشترک آن دو به مدت 24 سال سرآغاز تحولاتى شگرف در تاریخ اسلام گردید.(6)
این وصلت مبارک و شکوهمند موجب فراهم شدن پشتوانه مالى عظیمى براى پیامبر بود تا در برابر تهدیدها و تحریمهاى اقتصادى مشرکان, توان ادامه وظیفه و پایدارى یابد.(7) افزون بر آنکه همدل و همراهى خداجو و دین باور در کنار خود خواهد داشت که در دشوارى شرایط و سنگلاخهاى مسیر رسالت, پا به پاى آن حضرت گام برداشته و به عنوان نخستین بانوى با ایمان قلمداد مى شود,(8) تمامى دارایى خویش را با اخلاص و عشق بى نظیرى در اختیار پیامبر قرار داده تا از بخش چشمگیرى از مشکلات, کاسته و فشار کمترى به تازه مسلمانان وارد شود. از این رو پروردگار بزرگ این لطف بس بزرگ را با نزول آیه اى, برابر دیدگان رسول خدا(ص) قرار مى دهد:(9)
((... و وجدک عائلا فاغنى)); و تو را تنگدست یافت و بى نیاز گردانید.(10)

خدیجه در نگاه پیامبر(ص)
رسول اکرم(ص) ارادت و علاقه خاصى نسبت به خدیجه(س) اظهار مى نمود و این ویژگى پیامبر پس از وفات آن بانوى والا گوهر نیز استمرار داشت. بدون شک تفاوت سن خدیجه و پیامبر روشنگر این حقیقت است که آن حضرت به خاطر جلوه هاى ظاهرى, هرگز چنین محبتى به همسر خود ابراز نمى کرد, زیرا همسران بعدى پیامبر(ص) جوانتر و زیباتر از خدیجه بودند. کمالات و صفات معنوى همانند اخلاص و ایثار تمام عیار آن همسر مهربان و وفادار, زمینه ساز چنین ارادتى چشمگیر شده بود. از این رو آن حضرت به احترام همسر عزیز خود در ایام زندگانى خویش با او هرگز همسر دیگرى انتخاب نکرد و در مدت 24 سال زندگى مشترک, تنها با او زندگى مى کرد.(11) پس از رحلت آن بانو, گاه که برخى از زنان آن حضرت از سر حسادت, تحمل احترام پیامبر به خدیجه را نداشته و سخن از زیبایى و جوانى خود به میان مىآوردند, رسول اکرم(ص) به شدت غضبناک شد و با ناراحتى بسیار مى فرمود:
((عایشه چه گفتى؟! به خدا سوگند, زمانى که همه مرا تکذیب مى کردند, او مرا تصدیق مى نمود و به من ایمان آورد; هنگامى که همه مرا ترک کرده بودند, او مرا کمک مى کرد. خدا خدیجه را رحمت کند که مبارک زنى بود, زیرا هم او بود که براى من شش فرزند آورد.))(12)
علاقه عمیق و قلبى پیامبر(ص) به خدیجه موجب شده بود که آن حضرت تا آخر عمر با دوستان آن بانو صمیمى بوده و به آنان محبت نماید تا جایى که هرگاه گوسفندى ذبح مى کردند از آن براى دوستان خدیجه مى فرستاد.(13) و یا برخى از آشنایان او را که مى دید با او احوالپرسى کرده و احترام مى نمود. چون از علت محبت پیامبر سوال مى شد, مى فرمود: ((این زن در زمان خدیجه به خانه ما مىآمد; یاد داشتن سابقه, از ایمان است.))(14)
شدت علاقه و دلسوزى رسول خدا(ص) نسبت به خدیجه چنان بود که گاه با شنیدن نام او اشک از چشمان آن حضرت جارى مى شد و ایثار و فداکارى او را مى ستود(15) و گاهى نیز لب به سخن گشوده مى فرمود:
((افضل نسإ[اهل] الجنه اربع: خدیجه بنت خویلد و فاطمه بنت محمد و مریم بنت عمران و آسیه بنت مزاحم امرإه فرعون));(16)
با فضلیت ترین زنان اهل بهشت چهار نفرند: خدیجه دختر خویلد, فاطمه دختر محمد, مریم دختر عمران, آسیه دختر مزاحم, همسر فرعون... .
گاهى نیز این زن فداکار را از ((بهترین بانوان بهشتى)) و از ((برگزیدگان)) معرفى مى کرد که مصداق ((ازواجنا)) در آیه قرآن محسوب مى شود!(17)
سه سال پیش از هجرت که ابوطالب دیده از جهان فرو بست و چند روز پس از آن که حضرت خدیجه بدرود حیات گفت, سنگینى مصیبت, غم و اندوه بسیارى بر دل و دیده رسول خدا(ص) نمایان ساخت, به گونه اى که آن سال را((عام الحزن)), سال حزن و اندوه پیامبر نامیدند.(18)
امام صادق(ع) ماجراى بازگشت پیامبر(ص) از قبرستان حجون, پس از دفن حضرت خدیجه(19) را اینگونه بیان مى فرمود: هنگامى که خدیجه وفات کرد فاطمه(س[ (جاى خالى مادر را مى دید و احساس تنهایى مى کرد از این رو] به پدر پناه مى برد. اطراف او مى چرخید و مى گفت:
یا ابه این امى؟ پدرجان! مادرم کجاست؟
جبرئیل در این هنگام نازل شد و به پیامبر عرض کرد: خداوند امر مى کند که فاطمه را سلام برسان و بگو مادرت در اطاقى قرار دارد که از یک دانه گوهر ساخته شده است, پایه اش از طلا و ستون آن از یاقوت سرخ است. او بین آسیه همسر فرعون و مریم دختر عمران حضور دارد.
زهراى مرضیه عرض کرد: ((ان الله هو السلام و منه السلام و الیه السلام));(20)
به درستى که خداوند خود سلام است و از اوست سلام و به سوى اوست سلام.

خدیجه و فاطمه; دو الگوى ماندگار
پیروزیهاى و افتخارات هر یک از ما به گونه اى است که گاه افراد دیگرى در دستیابى به آن مثلها بوده و در عظمت و سربلندى همسان ما محسوب مى شوند اما گاهى امتیازى از آن ما خواهد بود که بى نظیر و یگانه است و در عصر ما همانند نخواهد داشت.
حضرت خدیجه یگانه بانویى در آفرینش است که از آغاز تا فرجام هستى, هیچ فردى همسان او در افتخار و سربلندى نبوده و نخواهد بود و آن مادرى دخت آفتاب, فاطمه زهرا(س) است. گرچه این بانوى عزیز صاحب فرزندانى دیگر از رسول خدا(ص) گردید و قاسم, زینب, رقیه, ام کلثوم و عبدالله را به دنیا آورد و یا تنها او و ماریه قبطیه ـ مادر ابراهیم ـ از پیامبر فرزنددار شدند, اما نشان روشنى بخش نام و یاد خدیجه ـ که براى همیشه در تاریخ افتخارات او جاودان خواهد ماند ـ نسبت دختر دلبند وى, زهراى مرضیه(ع) است; فرزندى که خداوند او را خیر کثیر یعنى ((کوثر)) نام نهاد تا برکات بیکران او بیش از هزاران پسر, نورانیت داشته باشد.(21)
گویى این شرافت پایدار موجب گردید که شاعرى خدیجه را ((ملکه مکه)) نام نهاده و اینگونه بسراید:
یا حبذا من لیله المیلاد
الیله العشرین من جمادى
میلاد بنت المصطفى رسول
صدیقه طاهره بتول
خدیجه, بمکه ملیکه
کانت على العریش و الاریکه
حقت لها لو فخرت مدى الزمن
ببنتها ام الحسین و الحسن;(22)
چه خوش است شب میلاد
شب بیستم جمادى
میلاد دختر مصطفى رسول خدا
صدیقه و طاهره و بتول
خدیجه ((ملکه مکه))
که بر روى تخت و سریر نشسته
شایسته اوست که همواره به دخترش
که مادر حسین و حسن است افتخارکند
اینک چگونگى میلاد فاطمه زهرا(س) را از زبان آن حضرت مى شنویم تا از لیاقت و شخصیت چشمگیر خدیجه(ع) بیش از پیش آگاه شویم.
روزى زهراى مرضیه(ع) رو به همسر خود امام(ع) کرده, فرمود:
((... اى ابوالحسن! بدان که خداوند نور مرا آفرید, در حالى که تسبیح گوى خداوند بزرگ بود, آنگاه آن را در یکى از درختان بهشتى به ودیعت نهاد. آن درخت درخشید و هنگامى که پدرم[ در شب معراج] وارد بهشت شد, پروردگار به آن حضرت الهام کرد تا از میوه آن درخت چیده و در دهان خود بگذارد. پیامبر چنین کرد. بدین ترتیب خداوند مرا در قلب پدرم قرار داد و بعد از آن به خدیجه منتقل کرد و او هم مرا به زمین نهاد, من از آن نور هستم. آنچه را که بوده و هست و هنوز نیامده مى دانم. على! مومن به نور خدا مى نگرد.))(23)
گرچه در بعضى منابع ((خرما)) و برخى ((سیب)) به عنوان میوه آن درخت معرفى شده است, اما از مجموع تمامى سخنان معصومان(ع) گفتار رسول خدا به دست مىآید که فرمود:
((فاطمه حوریه اى انسانى است. هرگاه مشتاق بوى بهشت مى شوم, دخترم زهرا(س) را مى بویم)).(24)
و بى شک در این میان شایستگى بى نظیر بانوى بزرگ حضرت خدیجه به خاطر لیاقت فرزندى اینگونه آشکارتر مى شود.
پرسشى که بسیارى از زنان و مردان ـ به ویژه جوانان خداجو و الگوطلب ـ با آن همراه بوده و گاه و بیگاه در فرصتهاى مختلف مطرح مى کنند آن است که به راستى اگر ما نیز فرزندانى برجسته و شایسته بخواهیم, تلاش و کوشش ما در انجام شرایط و ایجاد مقدمات نتیجه اى در بر خواهد داشت, یا آنکه اراده الهى یگانه دلیل در چنین پدیده هایى خواهد بود, همانند میلاد شخصیتهایى چون فاطمه زهرا(س) که لطف پیدا و پنهان خداوند و اراده بى همتاى او علت خلقت آن حضرت گردیده است!
پاسخ را با حدیثى آغاز مى کنیم که در آن اشاره به هجرت چهل روزه رسول خدا از خدیجه کبرى شده, که در آن ایام, آن حضرت به عبادت و بندگى در پیشگاه خداوند مشغول بوده, سپس از سیب بهشتى تناول کرده و آنگاه خدیجه باردار گردیده است.(25) بى گمان دورى پیامبر از همسر عزیز و مهربان خود, آن هم به مدت چهل روز با توجه به عصمت آن حضرت که نه تنها گناهى مرتکب نشده و بلکه فکر گناه هم نمى کرده است, بزرگترین درس و عالى ترین پاسخ به ما خواهد بود, تا بدانیم, صفات و روحیات پدران و مادران و خصوصیات محیط زندگى تإثیر بسزا در فرزندان خواهد داشت. از این رو عالمان ربانى و روشن ضمیر در سفارشهاى خود به همسران, هماره آنان را به تلاوت آیات قرآن, بیدارى صبحگاهان, دورى از گناهان و توجه به آداب و اخلاق شایستگان توصیه کرده تا محیط خانه و خانواده روشن از نور معنویت و عبادت شده و هرگز بدون حساسیت و مسوولیت به دیدنیها و شنیدنیها و خوردنیها اجازه ورود از مرز جسم و جان ندهیم. همانگونه که رسول اکرم(ص) براى نشست و برخاستهاى روزمره خود با افراد, هر روز هفتاد بار استغفار کرده تا آینه قلب را از غبارها و تیرگیها پاک و پیراسته سازد.(26)

افتخار فاطمه به مادر خود خدیجه
روزى على(ع) و همسر مهربان او فاطمه به صحرا رفته به هنگام خوردن خرما با گفتن کلماتى با یکدیگر مزاح مى کردند.
امام(ع) رو به زهراى مرضیه کرد و فرمود:
اى فاطمه! رسول خدا مرا بیشتر از تو دوست مى دارد.
حضرت زهرا پاسخ داد: این سخن شما عجیب است! آیا مى شود پیامبراکرم(ص) شما را بیش از من دوست داشته باشد در حالى که من میوه دل او و عضوى از پیکر و شاخه اى از شاخسار وجود آن حضرت هستم و غیر از من فرزندى ندارد؟!
على(ع) فرمود: اى فاطمه! اگر سخن مرا قبول ندارى بیا تا نزد پدرت حضرت رسول(ص) رفته از او بپرسیم.
هر دو به سوى پیامبر رفتند, فاطمه(ع) پیشدستى کرده, گفت:
اى رسول خدا! کدام یک از ما دو نفر نزد تو محبوبتریم؟ من یا على؟
پیامبر فرمود: تو نزد من محبوبترى و على از تو براى من عزیزتر است.
به دنبال این سخن, على(ع) رو به فاطمه(س) کرده و گفت: آیا به شما نگفتم که من فرزند فاطمه باتقوایم؟
حضرت زهرا(س) پس از پایان کلام على(ع) نام مادر خود را بر زبان جارى کرده, به وجود او افتخار نمود و گفت:
((من نیز دختر خدیجه کبرایم!))(27)

فاطمه و خدیجه همدم و غمخوار
همدلى و همراهى مادران و فرزندان بنیانى احساسى و عاطفه داشته و هماره بر این اساس بوده و خواهد بود, اما این ویژگى در باره خدیجه(ع) و فاطمه(ع) فراتر از جلوه هاى احساسى, بنیادى آسمانى داشته و از پیش از میلاد زهراى مرضیه در گفتگوهاى گوناگون در شکم مادر تجلى یافته است.
گاه فاطمه(ع) مونس تنهایى مادر به هنگام غربت خدیجه و دورى زنان مکه با او بود(28) و زمانى برتر از آن نقشى هشیارساز در عبادات مادر ایفا مى کرد.
روزى حضرت خدیجه(س) از پیامبر(ص) تقاضاى میوه اى بهشتى کرد. جبرئیل دو سیب از بهشت نزد آن بزرگوار آورده, گفت:
((اى محمد! خداوندى که براى هر چیز اندازه اى مقدر کرده است, مى فرماید: یکى از این دو سیب را خودت بخور و سیب دیگر را به خدیجه بده... من از شما دو نفر فاطمه را مىآفرینم)).
حضرت دستور پروردگار را انجام داد و خدیجه بر سر زهرا(س) باردار شد.
هنگامى که کافران از رسول خدا خواستند که ماه را دو نیمه کند, خدیجه فریاد برآورد و گفت:
((اى واى چقدر زیانکار است آن کس که محمد را تکذیب مى کند, در حالى که او بهترین پیامبر است)). ناگاه فاطمه از درون شکم مادر گفت:
((اى مادر! غمگین مباش و ترس به خود راه مده زیرا خداوند با پدرم همراه است)). (29)
روزى دیگر نیز به هنگام انجام نماز از سوى خدیجه, زهراى عزیز با مادر سخن گفت تا قدر و قداست آن دو براى همیشه ایام تاریخ بشریت و نمونه هاى انسانیت را نور افشان و چشمگیر سازد. ماجرا از آنجا آغاز شد که حضرت خدیجه(س[ (اشتباها] خواست در رکعت سوم سلام دهد که فاطمه از شکم مادر وى را ندا داد که:
((قومى یا اماه فانک فى الثالثه));(30)
برخیز اى مادر! تو در رکعت سوم مى باشى!
این ارتباط به گونه اى دیگر در آخرین لحظات زندگانى خدیجه رخ نشان داد. آن هنگام که اسمإ[ یا سلمى] در کنار آن بانوى بزرگ بود و او را اندوهگین و آشفته خاطر مى دید, گوید رو به خدیجه کرده گفتم: آیا شما که بانوى زنان جهان و همسر پیامبر(ص) هستى و بر زبان آن حضرت بشارت به بهشت براى شما آمده, گریه مى کنى؟!
فرمود: ((من به خاطر مرگ گریه نمى کنم. اندوه من براى آن است که هر زنى در شب عروسى خود نیازمند زنى دیگر است که سرش را با او در میان گذارد و نیازمندیهاوخواسته هایش را به او بگوید; فاطمه الان کوچک است از آن مى ترسم در شب عروسى او کسى نباشد که کارهایش را انجام دهد و در مشکلات او را یارى دهد.)) عرض کردم: بانوى من! به شما قول مى دهم که اگر تا آن روز زنده ماندم به جاى شما این کار را انجام دهم.
در شب عروسى فاطمه(س) پس از آنکه رسول خدا(ص) وارد خانه على(ع) شد, دستور داد همه زنان خارج شوند و خود نیز بعد از مدتى عازم رفتن گردید. اما مرا در تاریکى شب دید و علت ماندن را جویا شد. من نیز با اشاره به سخنان خدیجه به قولى که به او داده بودم اشاره کردم.
پیامبر اکرم(ص) با شنیدن نام خدیجه و انگیزه مادرانه او نسبت به فاطمه گریست و برایم ـ به خاطر پایدارى به عهد و پیمان خود ـ دعا کرد.(31)
آرى علاقه و ارادت حضرت خدیجه نسبت به دخت دردانه و یگانه خویش موجب گردیده که در آینه معارف والاى فرهنگى, آن بانوى ایثارگر و مهربان را همراه آسیه دختر مزاحم و مریم دختر عمران چونان حاجت و نگاهبان در پیش روى فاطمه دیده که همراه او حرکت کرده تا زهرا(س) را وارد بهشت کنند.(32)
و یا به گفته رسول خدا(ص) آن زن عزیز و با عظمت, همراه با هفتاد هزار فرشته که به دست خود پرچمهاى تکبیر دارند, از فاطمه استقبال مى کنند!(33)
پایان این بخش از نوشتار را با بخشى از اشعار سراسر شور و شعور از فرزند فرزانه فاطمه(ع), حضرت امام خمینى(ره) ـ خطاب به مادر ـ زینت مى بخشیم:
اى ازلیت به تربت تو مخمر
وى ابدیت به طلعت تو مقرر
آیت رحمت ز جلوه تو هویدا
رایت قدرت در آستین تو مضمر
عصمت تو تا کشید پرده به اجسام
عالم اجسام گردد عالم دیگر
جلوه تو نور ایزدى را مجلى
عصمت تو سر مختفى را مظهر
گویم واجب تو را نه آنت رتبت
خوانم ممکن تو را ز ممکن برتر(34)
ادامه دارد.
1ـ اسد الغابه, ج5, ص;434 الاصابه, ج4, ص;273 بحارالانوار, ج16, ص7 و 13.
2ـ بحارالانوار, ج16, ص 3, 4, 5, ;9 اسدالغابه, ج5, ص;435 کشف الغمه, ج2, ص135.
3ـ بحارالانوار, ج14, ص4.
4ـ اسد الغابه, ج5, ص43.
5ـ الخرائج و الجرائح, ج2, ص;524 المناقب, ج2, ص;340 ثاقب المناقب, ص;286 بهجه قلب المصطفى(ترجمه), ص202 ـ ;210 الایقاظ من الهجعه, ص148.
6ـ کنزالدقائق, ج10, ص;397 بحارالانوار, ج16, ص10.
7ـ الشافى فى الامامه, ج4, ص;24 بحارالانوار, ج16, ص8.
8ـ مروج الذهب, ج2, ص;284 شرح الاخبار فى فضائل الائمه الاطهار, ص19, و ;21 الفصول المختار, ص;258 کنزالفوائد, ج1, ص263 و ;272 کشف الیقین فى فضائل امیرالمومنین(ع), ص;26 منهج الصادقین, ج4, ص;307 حلیه الابرار, ص;242 غایه المرام, ج1, ص499, 501 و ;502 کامل بهایى, ج1, ص;236 کنزالدقائق, ص5, ص;524 مجمع البیان, ج3, ص;65 المناقب, ج2, ص4 و 7 و ;15 العمده, ص61 و ;85 بنإ المقاله الفاطمیه, ص;318 کشف الغمه, ج1, ص83, 178 ـ 507 و 510.
9ـ بحارالانوار, ج43, ص34.
10ـ والضحى, 8.
11ـ العمده, ص;394 روضه المتقین, ج8, ص128.
12ـ کشف الغمه, ج2, ص;138 بحارالانوار, ج16, ص3 و 12.
13ـ بحارالانوار, ج16, ص8 ـ;12 العمده, ص393.
14ـ بحارالانوار, ج16, ص;8 پیغمبر و یاران, ج2, ص713.
15ـ بحارالانوار, ج16, ص8 و 9.
16ـ اعلام الورى, ص;150 خصال صدوق, ص;206 مجمع البیان, ج1, ص;440 العمده, ص;391 تفسیر شریف لاهیجى, ج4, ص;525 نورالثقلین, ج1,ج;336 معالم الزلفى, ج1, ص;287 عوالم العلوم, ج11, ص;106 جلإالعیون, ج1, ص;141 شرح نهج البلاغه, ج4, ص;3 بحارالانوار, ج13, ص162.
17ـ همان مدارک; مجمع الرجال, ج7, ص;173 الصافى, ج5, ص;198 بحارالانوار, ج16, ص;2 بضعه قلب المصطفى, ص68(مترجم); تفسیر فرات, ص;294 تفسیر قمى, ج2, ص ;117 تإویل الایات الظاهره, ج1, ج385, کنزالدقائق, ج9, ص446 و ;448 بحارالانوار, ج24, ص134 و ج69, ص;263 البرهان, ج3, ص177 و ;178 اللوامع النورانیه, ص265 و ;266 نورالثقلین, ج4,ص43 و;72 تإویل الایات الظاهره, ج1, ص;385 الصافى, ج4, ص27.
18ـ شرح الاخبار فى فضایل الائمه الاطهار, ص;17 تفسیرالعیاشى, ج1, ص;257 اعلام الورى, ص;53 کشف الغمه, ج2, ص;139 بحارالانوار, ج16, ص;1 البرهان, ج2, ص;128 نورالثقلین, ج1, ص;517 کنزالدقائق, ج3, ص476.
19ـ بحارالانوار, ج16, ص1 ـ ;15 کشف الغمه, ج2, ص139.
20ـ بحارالانوار, ج16,ص1 و ج43, ص;7 امالى شیخ طوسى ,ج1, ص;178 الجواهر السینه, ص;264 جلإالعیون, ج1, ص136, معالم الزلفى, ج1, ص;126 عوالم العلوم, ج11, ص204. ر.ک: شرح الاخبار فى فضائل الائمه الاطهار, ص;67 الدمعه الساکبه, ج3, ص;86 معجم مقاییس اللغه, ج5, ص;94 کشف الغمه, ج1, ص507 و ;512 مجمع البحرین, ج2, ص;144 بحارالانوار, ج16, ص7 و 11 و ج 19, ص;241 العمده, ص;393 روضه الواعظین, ص269.

21ـ بحارالانوار, ج16, ص21.
22ـ الکوکب الدرى, شیخ مهدى مازندرانى از بهجه قلب المصطفى, ص197 و 198(مترجم).
23ـ عوالم العلوم و المعارف, ج11, ص7.
24ـ همان, ص10 و 43 و ;201 کنزالدقائق, ج9, ص;523 نزهه الابرار, ص;390 معالم الزلفى, ج1, ص;311 الدمعه الساکبه, ج1, ج;238 جلإالعیون, ج1, ص;123 بحارالانوار, ج16, ص80, بیت الاحزان, ص4 ـ ;5 تفسیر فرات, ص216.
25ـ جنه المإوى, ص327.
26ـ نک: سیره النبى, تإلیف علامه طباطبایى(ویژگیهاى والاى عبادى رسول اکرم(ص) در زندگى و ساعات مختلف شبانه روز)
27ـ شادمانى دل پیامبر(ص), ص410 و 411 از فضایل ابن شاذان, ص80 ـ 82.
28ـ لسان المیزان, ج1, ص;134 ذخائر العقبى, ص44 و ;45 نزهه المجالس, ج2, ص227.
29ـ شادمانى دل پیامبر(ص), ص82 و 83 از الروض الفائق, علامه الحریقش, ص255 و 314.
30ـ مناقب الطاهرین, علامه شیخ عمادالدین طبرى, اثبات الهداه, ج1, ص;614 القاب الرسول و عترته, ص199.
31ـ کشف الغمه ,ج1, ص;366 شادمانى دل پیامبر(ص), ص638 و 639.
32ـ عوالم, سید هاشم بحرانى, ج11, ص46 ـ 49.
33ـ بحارالانوار, ج8, ص53 ـ 55.
34ـ شرح و تفسیر و موضوع بندى دیوان امام خمینى(ره), قادر فاضلى, ص167.