هنوز تا بیست باقیست!
گزارشى از نوزدهمین جشنواره بین المللى تئاتر فجر
تهران ـ 2 الى 14 بهمن 1379
مریم بصیرى
هر سال در بهمن ماه, همزمان با جشنهاى پیروزى انقلاب اسلامى, هنرمندان حوزه هاى مختلف هنرى با شرکت در جشنواره هاى فیلم, تئاتر و موسیقى حاصل یک سال تلاش خود را به نمایش مى گذارند. براى ما نیز فرصتى دست داد تا چند روزى را در فضاى نوزدهمین جشنواره بین المللى تئاتر فجر سپرى کنیم و گزارشى هر چند کوتاه تهیه کنیم.
برگزارى جشنواره آن هم در شکل بین المللى فرصتى است تا گروههاى مختلف ایرانى و خارجى با نمایش آثار خویش به تبادل نظر بپردازند و از شیوه ها و سبکهاى مختلف و اندیشه هاى اجرایى یکدیگر آگاهى کسب نمایند و با آخرین دستاوردهاى هنر تئاتر, این هنر همیشه زنده, آشنایى پیدا کنند. بویژه آنکه در سال گفتگوى تمدنها قرار داریم و گفتگوى فرهنگها در حوزه تئاتر فقط یک شعار نیست.
یکى از دلایلى که باعث مى شود هنر تئاتر جایگاه و منزلت ویژه اى در گفتگوى تمدنها ایجاد کند همان زنده و عملى بودن آن است. شعار نوزدهمین جشنواره هم در همین راستا مى باشد: ((هنر تئاتر پیشرو گفتگوى تمدن و فرهنگها در سال 2001)). آقاى احمد مسجد جامعى, وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامى در زمینه برگزارى جشنواره و مصادف بودن آن با سال گفتگوى تمدنها اعلام کرد: ((در آستانه سال گفتگوى تمدنها و فرهنگها باید براى اندیشه و تفکر و هنر وسعتى در اندازه تمام جهان قایل بود و بى گمان تئاتر به عنوان پیشروترین و فرهنگسازترین هنر جهان, ارزشمندترین ابزار این گفتگو و بهترین وسیله بیان خواسته هاى بشر در سطح جهان است. در کشور ما سیاست و هدف اصلى از این گونه فعالیتها, توسعه تئاتر به مفهوم تبدیل آن به جریان زندگى مردم است, چرا که این هنر کاربردى بسیار موثر در ارتقاى سطح فرهنگ و جامعه و درک اجتماعى مردم دارد. ما بر این باوریم که هنرمندان و دست اندرکاران تئاتر, هنرشان را با اعتقاد به اصول اخلاقى, مذهبى و اجتماعى عرضه مى کنند و بر رشد و توسعه فرهنگ تإثیرى قاطع دارند, چون مسوولیت بخش عظیمى از هویت فرهنگى کشور را بر دوش دارند. آنان تجسم زنده زندگى هستند و زمان و مکان را در لحظه اى دور مى نوردند و همین ویژگى است که مى تواند معناى واقعى گفتگو را فارغ از محدودیتها به جامعه جهانى عرضه کند و تئاتر قالب بسیار مناسبى براى طرح مفاهیم انسانى, عرفانى و اجتماعى است پس ما نیز باید با حضورى جهانى, شناسنامه ایرانى داشته باشیم. هنر ما مبتنى بر اخلاق و تفکر دینى و شرقى است. باید دید چگونه مى توانیم این ارزشها را در ترکیب امروزى به خلاقیت تبدیل کنیم.))
از دیگر ویژگیهاى جشنواره نوزدهم, حضور چشمگیر زنان در رشته هاى مختلفى چون کارگردانى, نویسندگى, بازیگرى, گریم, طراحى صحنه و لباس, موسیقى و... بود, طورى که به نظر مى رسید بدون وجود آنها فعالیت برخى از گروهها کاملا ناممکن به نظر مى رسید. فعالیتهاى زنان در عرصه هاى هنرى و نمایشى یکى از جلوه هاى بارز بالندگى و رشد فرهنگى کشورهاى صاحب فرهنگ و تمدن مى باشد. از آن جایى که در ایران اسلامى, زنان مى توانند در صحنه هاى مختلفى چون اجتماع, فرهنگ و هنر الگو باشند و توجه جهانیان را به خود معطوف نمایند از دیگر سو قادر هستند پلى بین ارزشهاى سنتى و دستاوردهاى هنرى قرن ایجاد کنند و تصویرى از هویت هنرى زن ایرانى در برابر دیگر کشورهاى مسلمان و غیرمسلمان ارایه دهند.
نوزدهمین جشنواره با 150 نمایش در بخشهاى مسابقه, ویژه, انتفاضه, خارجى, مرورى بر جشنواره هیجدهم, تعزیه و تئاتر خیابانى, چون سالهاى گذشته خوش درخشید. گفتنى است به مناسبت سال امام على (ع) نیز, زندگانى این حضرت به روایت تعزیه به اجرا در آمد.
ما براى سهولت در کار, نمایشهاى به اجرا در آمده در روزهاى حضور در جشنواره را به دو دسته کلى داخلى و خارجى تقسیم مى کنیم و هر آنچه از اجراهاى صحنه اى درک کرده ایم برایتان باز مى گوییم.
بخش داخلى
سووشون
نویسنده و کارگردان:منیژه محامدى
این نمایش که اولین اجراى جشنواره بود برگرفته از رمان معروف ((سووشون)) اثر خانم ((سیمین دانشور)) است. با توجه به علاقه مندى هنرمندان تئاتر در زمینه به صحنه بودن آثار مکتوب و مشهور, ((سووشون)) آغاز بسیار مناسبى براى این گونه اقتباسها و زنده نگاه داشتن هنرى, چنین رمانهایى است. همانگونه که اثر درخشان ((شازده احتجاب)) نوشته ((هوشنگ گلشیرى)) در روزهاى پایانى جشنواره به کارگردانى ((على رفیعى)) به روى صحنه رفت, هر چند فرصتى براى تماشاى آن نداشتیم.
((سووشون)) منیژه محامدى برگرفته از اصل اثر با اندکى خلاصه گویى و ایجاز مى باشد به طورى که اکثر صحنه ها با تمامى جزییات تبدیل به نمایش شده اند و کارگردان فقط براى جلوگیرى از طولانى شدن بیش از حد کار قسمتهایى از رمان را در هم ادغام کرده و بخشهایى را نیز حذف نموده است. با این همه, نمایش توانست در نوع خود اقتباس خوبى از یک رمان باشد و اجراى هماهنگ و خوش ساختى را در روى صحنه پیاده نماید و به یک نمایش حرفه اى بینجامد. گرچه در کار اقتباس نمایشى, صحنه هاى غیرنمایشى و اضافى حذف مى شود و فقط با تکیه بر شخصیتهاى اصلى و کشمکشهاى متن اصلى, متنى دیگر نوشته مى شود ولى همانطور که گفته شد محامدى تماما به اثر خانم دانشور وفادار است و سعى کرده مو به مو رمان را به اجرا در آورد.
سووشون, ماجراى زندگى یک خانواده قشقایى در خلال جنگ جهانى دوم است. یوسف مرد خانواده که از سلطه بیگانگان به تنگ آمده در یک درگیرى بر سر تقسیم غله کشته مى شود. همسر او که پیش از این در صحنه هاى مختلفى نشان داده بود که جسارت پس گرفتن گوشواره هاى خود را از دختر بزرگ حاکم و اسب محبوب پسرش را از دختر کوچک حاکم ندارد, حال با مرگ شوهرش دچار تحول مى شود و ترس و مدارا را کنار مى گذارد. همان زنى که در ابتداى نمایش به شوهرش مى گفت جنگ را به خانه من نیاور, حال درگیر ماجرا مى شود و از نزدیک با فقر و آشوب در در دوران اشغال ایران توسط روسیه و انگلیس آشنا مى شود.
وى براى مجانین تیمارستان خیرات مى برد و در اثر دیدن وضع آشفته آنان, سخن یوسف به یادش مى افتد که همیشه مى گفت: ((کار از پایه خراب است.)) گوشه و کنایه اى که در دارالمجانین زده مى شود بى تناسب با اوضاع سیاسى و اجتماعى آن دوران نیست, بلکه به خوبى وضعیت را آشکار مى کند و از دیوانگانى سخن مى گوید که فکر مى کنند نویسنده و شاعر هستند و مى توانند جامعه را به سوى نیکى سوق دهند. البته در جایى که هم نویسنده زن است و هم کارگردان و هم شخصیت اصلى, انتظار مى رفت بیش از اینها به زن و ویژگیهاى روحى او پرداخته مى شد و محامدى تمامى توان خود را در عرصه نمایش آشکار مى کرد.
پوف
نویسنده: لین ناتیج
مترجم و کارگردان: هوشنگ حسامى
ترجمه آثارى در خصوص وضعیت زنان غرب از دیگر ویژگیهاى این جشنواره بود. مرحوم حسامى که عمرش کفاف نداد و اجراى کارش در جشنواره مصادف با شب چهلمین روز درگذشتش شد, مى خواست در شیوه درامى ((پست مدرن)) وضع زنان در آن سوى مرزها را به نمایش بگذارد. نویسنده نیز در ((پوف)) به خوبى از شرایط ناهنجار زنان, به ویژه زن آمریکایى سخن مى گوید و از آرزوهاى به ظاهر حقیر او پرده برمى دارد.
((لورین)) شخصیت محورى نمایش, زنى است که در اثر داد و فریاد شوهرش و پارس کردن او! یکسره در خانه مى چرخد و کار مى کند. او که از مقابله با ظلم و تعدى شوهرش عاجز مى باشد, امیدوار است که روزى یک ناممکن اتفاق بیفتد.
یک روز شوهر طبق معمول با ماهیتابه دنبال زن مى افتد و به او دشنام مى دهد و از وى مى خواهد که خانه اش را ترک کند; زن که به تنگ آمده براى اولین بار در مقابل شوهر عرق خور و بددهن خود مىآشوبد و نخستین فریاد زندگیش را سر مى دهد.
ناگهان مرد ناپدید شده و به قول زن منفجر مى شود و فقط لباسهاى سوخته اش برجاى مى ماند. لورین ابتدا باورش نمى شود ولى بعد زن همسایه را صدا مى زند و به او مى گوید که در خیال خود تبدیل به قدسیه زنان شوهر مرده و ستم کشیده از دست شوهران تبدیل شده است و به جاى اینکه از مرگ شوهرش غمگین باشد, خوشحال است و انگار یک تن آجر را از روى شانه هایش برداشته اند.
وى مى گوید بیست سال تمام صدایش در نیامده و تمام کج خلقیهاى شوهرش را تحمل کرده بود, همان شوهرى که زمان خواستگارى چونان کشیشها سخن مى گفته و حرفهاى خوبى در باره استقلال و حق رإى زنان مى زده, طورى که خانواده اش فکر مى کردند او یک فرشته است. مردى که در ابتدا حرفهاى عاشقانه اى مى زده ولى کم کم تبدیل به یک هیولا شده است که خوشبختى اش را در نابودى ((لورین)) مى دانست. در واقع چنین مى توان گفت که فریاد بیست سال در گلو خفه شده لورین ناگهان بیرون ریخته و از چنان قدرت باور نکردنى برخوردار بوده که توانسته است شوهر سنگدل را ((پوف)) نماید. البته این نمایش بیشتر به خیالات لورین شبیه است تا واقعیت. انتقام شگفت انگیز او در حقیقت شکستن دیوار ترس و زبونى زنان ستمدیده اى است که هیچ راه نجاتى براى خویشتن نمى یابند. شاید بتوان گفت این معجزه در عالم واقع فقط با اراده و تصمیم لورین به واقعیت نزدیک مى شود و لاغیر. همانطور که لورین به زن همسایه که مى خواهد از دست شوهرش خلاص شود, مى گوید تا خود او نخواهد چیزى در زندگیش تغییر نخواهد کرد. البته این نمایش شامل دو اپیزود بود و در قسمت دوم, داستان زنى عنوان مى شد که در موقعیت بسیار عالى سیاسى و اقتصادى قرار دارد و صاحب چندین فروشگاه زنجیره اى مى باشد و از دید دیگر زنان خوشبخت است اما چنان در سیطره شوهرى ظالم اسیر است که اصلا چیزى به نام خوشبختى نمى شناسد, اما این قسمت به دلیل آماده نبودن بازیگر نتوانست در جشنواره اجرایى داشته باشد. ولى خود پوف به تنهایى توانست با بازى خوب ((گلاب آدینه)) در نقش لورین, به حق, تصورات و تفکرات یک زن خانه دار غربى را نشان دهد. خصوصا که هماهنگى موسیقى با حرکات جزیى و کلى بازیگر نقش لورین مى توانست او را کم کم از شخصیت یک زن آرام و توسرى خورده به یک زن زنده و فعال تبدیل کند. جالب تر از همه برقرارى ارتباط تماشاگر ایرانى با این متن خارجى بود و هرگاه بازیگر نقش ((لورین)) نظریه اى در مورد مردان مى داد, تماشاگران زن از همانجایى که نشسته بودند لورین را مى ستودند و به او حق مى دادند که آن حرفها را به مرد جماعت بزند.
آنتیگونه
کارگردان: پرى صابرى
این نمایش که برگرفته از اثر ((سوفوکل)) باشد این بار با کارگردانى هنرمندانه صابرى در شکلى حماسى و در قالب تعزیه روى صحنه مى رود. داستان ((آنتیگونه)) از این قرار است که جسد برادر آنتیگونه بیرون از شهر روى زمین افتاده است تا طعمه حیوانات شود. ((کرئون)) حاکم شهر, خواهان وضع قوانین جدیدى است و مى خواهد جسد این مرد, دفن نشده در صحرا باقى بماند چرا که او را بانى یک جنگ مى داند. اما خواهر از حکم پادشاه سرباز مى زند و مى خواهد که برادر خویش را به خاک بسپارد چرا که معتقد است اگر کسى خاک نشود روحش اجازه ورود به دنیاى دیگر را ندارد. لذا بر روى جسد برادر خود خاک مى ریزد و با کلماتى نغز در دفاع از وظیفه خود به پادشاه مى گوید که فرمان او برخلاف فرمان خداوند است.
در بخش پایانى این نمایش از دید خانم صابرى, شاه با دیدن پیکره بى جان آنتیگونه و همسر وى که پسر خود او مى باشد, با پشیمانى جان مى دهد. کارگردان با بهره گیرى از این متن قدیمى و با استفاده از موسیقى ایرانى و روش تعزیه با کمک تمثیلات, حرکات و آوازهاى ایرانى, روایت تازه اى از این حوادث تلخ و شیرین ارایه مى دهد. مفاهیمى چون عشق, مرگ, سرنوشت, بدى و نیکى و قدرت تازه مى شوند و پس از گذشتن از ذهن خانم صابرى, با توجه به نمادها و نشانه هاى انتخابى او حال و هواى دیگرى را به بیننده ارائه مى کنند. البته گاه صداى طبل و شیپور و نوع لباس بازیگران آدمى را فقط به یاد تعزیه مى اندازد و نمایشى براى تزکیه نفس. اما باید مد نظر داشت که قالب نمایش تعزیه در ایران براى مفاهیمى خاص به کار برده مى شود و تماشاگر همیشه منتظر درگیرى دو گروه خیر و شر مطلق مى باشد ولى در اثر خانم صابرى نمى تواند به چنین مشابهت هایى دست پیدا کند. در هر حال به روى صحنه بردن یک نمایش کلاسیک توسط یکى از تواناترین کارگردانان زن تئاتر را باید به فال نیک گرفت.
افسون معبد سوخته
نویسنده: نغمه ثمینى
کارگردان: کیومرث مرادى
در ابتدا قبل از شروع نمایش طراحى صحنه مناسب کار, کاملا مخاطب را به معبد بوداییان رهنمون مى شود. زن و مردى نزد استادى به طى طریق مشغولند تا اینکه مرد به زن علاقه مند مى شود. استاد به شادگردان خود مى گوید هر کدام در اثر ریاضت و عبادت بیشتر به کلام مقدس دست بیابند صاحب گردنبند بودا خواهند شد. مرد کلام را مى یابد ولى از آن جایى که زن مى خواهد اولین مادینه رهرو به نزد بودا باشد به مرد مى گوید که در ازاى گفتن کلام مقدس حاضر مى شود با وى ازدواج کند. مرد گرچه مایل به کار نیست ولى در نهایت عشق به زن او را مجبور مى کند تا کلام را به وى بگوید. زن کلام را به استاد باز مى گوید و گردنبند بودا را مى ستاند و به ریاست معبد آبنوس گمارده مى شود. مرد که هم از گردنبند و هم زن بى نصیب مانده است دست به توطئه اى مى زند و در هیبت یک کاهن زن با پسرى که آب و ذاتى از نیلوفر دارد وارد معبد زن مى شود. ذات پسر به شیوه اى است که هر زنى او را ببیند عاشق وى مى شود ولى خود پسر عارى از احساس عشق ورزیدن است. زن پس از سالها عبادت با دیدن پسر به او دل مى بازد و از کاهن که همان مرد زخم خورده است مى خواهد که شاگردش را نزد او بگذارد. مرد در عوض گردنبند بودا را طلب مى کند و پس از ستاندن آن, راز پسر را فاش مى کند. زن بعد از اینکه مى فهمد چه بر او رفته و گردنبند دیگر به دستش باز نمى گردد معبد را به آتش مى کشد.
کارگردانى بسیار زیباى کار همراه با متن برگزیده اثر, هر دو دست به دست هم مى دهند تا نمایش کارى خوب از آب در بیاید. هدایت درست بازیگران که نشان از نمایشهاى ژاپنى دارد و الهام گرفته از ((کابوکى)) است کاملا فضاى معبد را القا مى کند. تنها چیزى که در عین جذابیت تا حدى خسته کننده به نظر مى رسد شیوه روایت نمایش است; یعنى هر بار قسمتى از داستان معبد توسط یکى از شخصیتها روایت مى شود و او از دید خود ماجرا را تعریف مى کند. همین تکرارها هستند که در عین شیرین بودن, خسته کننده به نظر مى رسند هرچند که در هر روایت گوشه اى از ماجرا عیان شود; ولى در کل هماهنگى منسجم کار هم از لحاظ طراحى صحنه و لباس و هم کارگردانى و متن, دست به دست هم مى دهند تا فرهنگ ژاپنى در قالب یک نمایش جذاب براى تماشاگر ایرانى زنده شود.
ماریاى بى نام
نویسنده: لیدیااسکورمان هوراک
کارگردان: نرگس هاشم پور
زنى که هیچ کس هویت او را نمى داند در آسایشگاهى بسترى است. از دید دیگران او زنى بى هویت است که نامش را ماریا گذاشته اند ولى این زن در خلوت خود تمامى خاطرات خوشش را قبل از بمباران بوسنى به یاد مىآورد. خاطره خانه اى که در آن زندگى مى کرد, باغچه هاى سبزى, بوته هاى تمشک, عروسکى که با آن بازى مى کرد و...
فضاى یکسره سپید نمایش از سقف و دیوار و کف و تخت و میز و پاراوان جداکننده اتاقها تا لباس ماریا و پرستاران همه نشان از پاکى و مظلومیت اندیشه مردم بوسنى دارد. موسیقى ملى بوسنى نیز که از تلویزیون آسایشگاه پخش مى شود در القاى این فضا تإثیر به سزایى دارد و تمامى اینها کمک مى کند تا زن خوشیهاى گذشته و خشونت صربها را به یاد بیاورد. با توجه به مضمون مناسب نمایش و بازى به جاى شخصیت ماریا, چیزى که تماشاگر را مىآزارد, مونولوگهاى طولانى کار است که در نهایت به کشمکش اصلى و آینده ماریا نمى انجامد.
البته بهتر است فراموش نگردد که نحوه نورپردازى و قرار گرفتن پاراوانها باعث مى شود تا بخشى از کار شبیه به تئاتر سایه باشد و ما فقط شاهد بازى سایه ها از پس پرده باشیم.
وقت خواب ماهیها
نویسنده و کارگردان: محمدامیر یاراحمدى
در این نمایش زنى جایگزین زن دیگرى مى شود و نقش او را در اجتماع بازى مى کند. حکایت از این قرار است که زنى بازیگر که زیبایى چهره اش را از دست داده است و به بن بست رسیده, در اثر این مشکلات دیگر حاضر نیست در جامعه حضور پیدا کند پس خواهرش را به جاى خویشتن برمى گزیند تا به جاى او در اجتماع حضور بیابد, تا اینکه با بازگشت مردى که در گذشته به این زن ـ ماهى ـ علاقه مند بوده, او از ترس اینکه مبادا خواهرش خود را به جاى وى جا بزند برمىآشوبد و تمامى نمایش به تخیلات ماهى در این زمینه مى انجامد و رویاگونه اى همراه با تصاویر شاعرانه مى شود.
کارگردان خواسته تا با نشان دادن زنى تقریبا افتاده حال و سنگین با زنى بى ریشه, وضعیت این دو را مقایسه کند و نشان دهد که اگر روزى چهره اى در پس چهره اى دیگر پنهان شود چه خواهد شد. میزانسنها نیز گویا فقط براى ایجاد حرکت و عدم ایستایى صحنه طراحى شده اند و نه براى خلق حرکات و مفاهیم نمایشى.
خاله ادیسه
نویسنده: نغمه ثمینى
کارگردان: بابک توسلى
باز هم متنى دیگر از خانم ثمینى به اجرا در مىآید. وى نشان داده است که علاوه بر تدریس در دانشگاه مى تواند همچنان جزو یکى از برترین نمایشنامه نویسان زن کشور باشد و جایزه بهترین متون جشنواره را نیز از آن کند.
این نمایش برداشتى آزاد از اثر ((هومر)) یعنى ((ادیسه)) مى باشد که در نهایت با همان قصه قدیمى خاله سوسکه ادغام شده است و نویسنده خواستگارهاى خاله سوسکه را با خواستگاران شخصیت اصلى ادیسه تلفیق کرده و نمایشنامه خاله ادیسه را نگاشته است که در واقع متإثر از همان ادبیات کهن خودمان مى باشد.
دخترى که پدرش صاحب هفت همسر مى باشد هر بار توسط یکى از نامادریهاى خود به یک خواستگار معرفى مى شود ولى در نهایت هیچ کدام از آنها را که آدمهاى متمولى هستند انتخاب نمى کند.
سنساره
نویسنده: ناهید امین نژاد ـ نصرالله قادرى
کارگردان: نصرالله قادرى
زنى به نام ((لاهامو)) در ایران باستان محکوم به مرگ شوهرش مى شود در حالى که خود وى مى گوید شوهرش را نکشته است. شاه که در پى تصاحب زن است به او مى گوید اگر همسر وى شود در امان خواهد بود وگرنه به تیغ جلاد سپرده خواهد شد. لاهامو که از شاه بیزار است و در مقابل لاف گوییهاى وى به تنگ آمده, فریاد برمىآورد شاهى که این همه به مردانگى خود تفاخر مى کند از زهدان زنى بیرون آمده و محتاج زنى است تا در کنار او آرام گیرد. شاه که به هیچ طریق نمى تواند زن را راضى کند حکم مرگ وى را صادر مى کند و این بار ((لاهامو)) رازى را فاش مى کند و عنوان مى کند که اگر وى را بکشند شخصیت مردانه اى که در درون وى بیگناه مى باشد نیز از بین خواهد رفت, و در مقابل تعجب همگان ابراز مى دارد که هم زن است و هم مرد و گرچه شوهرش مرده ولى از کنیزى صاحب فرزند شده است. هیچ کس این قصه را باور نمى کند تا اینکه خبر مى دهند ایلیا مى تواند این معما را حل کند ولى قاصدى که از سرزمین ایلیا مىآید خبر مىآورد که وى به ضرب شمشیرى در عبادتگاهش به قتل رسیده و لاهامو که دوستدار ایلیاست از شنیدن این خبر خود را به دار مىآویزد.
نمایش سنساره برگرفته از روایتى اسلامى است و این روایت حکایت از آن دارد که زنى را به نزد حضرت على(ع) مىآورند و مى گویند که وى دو جنسى است و هم زن دارد و هم شوهر. حال نویسندگان این نمایش با بهره گیرى از این روایت و تلفیق آن با اوضاع و احوال خاص آن زمان ایران نمایشى هراسآور نوشته اند و ((لاهامو)) را زنى پرقدرت و زبان باز خلق کرده اند که توان مقابله با شاه را دارد و مى خواهد که او را به خاطر اعمال ننگینش شرمنده سازد.
البته تبدیل یک روایت به نمایشى مخاطب پسند و در عین حال گیرا و حرفه اى جاى تقدیر دارد ولى باید دید آیا جایگاه ایلیا نیز به درستى در نمایش حفظ مى شود یا نه و آیا نویسندگان بیشتر از آنکه به خود روش و ایده ایلیا بپردازند به روایت عاشقانه کار بسنده مى کنند یا نه؟
حماسه انقلاب سنگ
نویسنده و کارگردان: هادى مرزبان
این نمایش مربوط به انتفاضه فلسطین مى باشد و کاملا بدون کلام و همراه با حرکات موزون بازیگران آن به اجرا در مىآید و در یک کلام مى توان گفت که یک اپراى ایرانى است. از همان آغاز کار اسلایدهاى زیبایى از بیت المقدس پشت سر هم روى پرده پخش مى شود و صف نمایشگران با استفاده از امکانات دکور و صحنه تالار وحدت در طبقات مختلف, با حرکات موزون و نمادین رو به سوى قدس به نیایش مشغول مى شوند. پس از آن شهرى در فلسطین زنده مى شود که بچه هاى آن با شور و شادى در حال بازى هستند و سپس مراسم عروسى در پى مىآید و گروه مردم شهر که با حرکات هماهنگ خود گروه رقصندگان را بازى مى کنند. انتخاب مناسب لباس و نورپردازى در جاى جاى کار کاملا به چشم مىآید بویژه در همین صحنه عروسى که با قدرت نورپردازى لباس هر شخص به رنگى درمىآید و مجلس سرشار از شادمانى مى شود تا اینکه ناگهان صهیونیستها با لباس سرخ و سیاهى چون خفاش وارد شده و شروع به کشتار مى کنند. اسلایدها هم همزمان با صحنه ها تغییر مى کنند تا اینکه بعد از کشتار خورشید به خون مى نشیند و قدس از پشت سیمهاى خاردار نمودار مى شود. عزادارى به شکلى نمادین انجام مى شود و مردم چفیه اى بر سر و صورت مى بندند و انقلاب سنگ شروع مى شود. بچه هایى که قبلا در حال بازى بودند اینک در حال سنگ انداختن هستند و با هم سرود فلسطین را مى خوانند و آموزش نظامى مى بینند. این نمایش با خلق تصاویر و حرکاتى دینى و جذاب و با بهره گیرى از میزانسهاى سنجیده و هماهنگ در زیباترین شکل و بدون هیچ کلام و شعارى فلسطین را به صحنه نمایش مىآورد و در قالب فرم, صدا, نور و حرکت حماسه انقلاب سنگ را جاویدان مى کند.
آغا محمدخان قاجار, کالیگولا
نویسنده و کارگردان: سیروس شاملو
کارگردان با به کارگیرى شیوه بازى در بازى, ابتدا از کالیگولا, قیصر روم مى گوید که در اثر افسردگى بسیار حاصل از مرگ خواهرش به سر مى برد و حکمهاى عجیب و غریبى در باره کشتار مردم مى دهد. او ناراحت است که چگونه پادشاهى است که نمى تواند دستور دهد تا خورشید از مغرب طلوع کند. پس دیوانه وار به کشتار مردم و غصب اموال آنها مى پردازد و حتى همسر خویش را به قتل مى رساند. با ورود آغامحمدخان قاجار معلوم مى شود که تمامى این صحنه ها نمایشى است که توسط مطربان براى سرگرمى خان تدارک دیده شده است. آغامحمدخان که تحت تإثیر این نمایش قرار گرفته است در جستجوى یک قربانى است و همان کارهاى کالیگولا را تکرار مى کند. شاید کارگردان مى خواسته بگوید که تاریخ تکرار مى شود, چه براى مردم و چه شاهان, و همان چیزى که در فضاى کلاسیک آن دوران اتفاق افتاده دوباره مى تواند در فضاى سنتى این دوران رخ بدهد. اما بازیهاى کاملا سرد و بى روح نمایش اصلا تماشاگر را به خود جذب نمى کند و این فقط کالیگولا است که رفتار مالیخولیایى خویش را به رخ بیننده مى کشد و مالیخولیاى قدرت شاهانه را براى تماشاگران زنده مى کند.
جستارى بر افسانه صلح آرش
کارگردان: مهتاج نجومى
نجومى این نمایش را بر اساس متنى از ((زکریا دادمهر)) نگاشته است. حکایت نشان از آن دارد که همانطور که در اوستا آمده, پس از غلبه افراسیاب بر منوچهر, قرار مى شود مرز ایران و توران با پرتاب تیر یکى از پهلوانان ایران معین شود. آرش براى این کار انتخاب مى شود و بر فراز کوه البرز مى رود و دورترین جاى را نشانه مى گیرد و با پرتاب آن تیر, تیر زندگانیش نیز از کمان تن مى جهد. تیر آرش در تنه گردویى کهنسال فرود مىآید. تصویرسازى در این نمایش با یارى یک سرى حرکات ریتمیک و کمیک صورت مى گیرد و دکور خاص نمایش که گاه گوشه اى هم به زمان حال مى زند, نشان از خلاقیت کارگردان در به کارگیرى نمادها ونشانه هاى تئاترى است. یکى دیگر از ویژگیهاى این نمایش استفاده از فاصله گذارى است, طورى که بازیگران در ابتدا نقش خویش را بازى مى کنند و از مشکلات تئاتر ایران و خانه هنرمندان مى گویند تا اینکه با ورود تمامى تماشاگران قصه آرش را شروع مى کنند.
سفر پرهیاهوى خاله جان مشتى
نویسنده: پرویز نظیرى
کارگردان: محمد ربانى پور
پیرزن 80 ساله اى به نام خاله جان تصمیم دارد به نزد تنها پسرش در فرانکفورت برود, همین مسإله آغاز کشمکش نمایش است. پیرزن براى خروج از کشور باید اجازه شوهرش را داشته باشد و یا گواهى فوت او را ارائه دهد. شوهر خاله جان که هویتى فراموش شده دارد و هیچ شناسنامه اى در زمان حیات نداشته و حتى در قباله ازدواج نیز نام درستى از او برده نشده است بدون گواهى به خاک سپرده شده و تلاش اقوام پیرزن براى به دست آوردن اجازه سفر و صدور گذرنامه بى نتیجه مى ماند تا اینکه یک نفر پیشنهاد مى دهد تا پیرزن با مردى همنام شوهرش ازدواج کند, تا اینکه بتواند رضایت او را براى سفر بگیرد. پیرزن بى خبر از همه جا در هنگام خواندن خطبه عقدش با سمسار چهل ساله محل, بله اى مى گوید! بیش از اینکه نمایش نشان دهنده وضعیت تلخ زنان براى خروج از کشور و گرفتن گذرنامه باشد, کار بیشتر شبیه یک طنز رادیو و تلویزیونى است که سعى دارد با درگیریهاى پیش آمده در ادارات مختلف خنده بر لب تماشاگر بیاورد.
بویژه در صحنه گورستان اسکلتى که خود را مسوول بایگانى دنیاى زیر زمین اعلام مى کند, مى گوید قبر مشتى در طرح شهردارى افتاده و تازه عوارض نوسازى آن را هم ارائه نداده بود.
هتل عروس
نویسنده: چیستایثربى
کارگردان: سیما تیرانداز
دو زن به همراه رییس خود به یک ماموریت ادارى مى روند. با گذشت زمان معلوم مى شود که رییس براى انتخاب اتاق مناسب خانمها بیش از حد بهانه گیرى مى کند تا اینکه تلاشهایش بى ثمر مى ماند. نمایش به شیوه فاصله گذارى یا بیگانه سازى کار شده است, یعنى تماشاگر مى داند که بازیگران در حال بازى کردن نقش فلان شخص هستند و خود آن آدم نیستند. در واقع بین نقش و تفکر بازیگر تقابل وجود دارد و یا به قولى بازیگر با آن نقش بیگانه است. لذا تماشاگر هم به درستى با نقش آن دو زن همذات پندارى نمى کند چرا که مى داند آنان در حال بازى کردن آن دو شخصیت زن در هتل هستند و در واقع خود آنان نیستند. با این همه ورود ((سیما تیرانداز)) را به جرگه کارگردانان زن تئاتر, با اجراى دو نمایش باید به فال نیک گرفت.
یک دقیقه سکوت
نویسنده و کارگردان: محمد یعقوبى
سال 59, زنى به نام شیوا از خواب سه ساله و یا به تعبیرى خواب خرگوشى بیدار مى شود و متوجه مى گردد که خواهرش شهرزاد با شوهر او ازدواج کرده و مردش وى را طلاق داده است. کارگردان به خوبى در زمان بازگویى واقعیت از زبان شهرزاد براى شیوا, از قصه شهرزاد قصه گو استفاده مى کند و گاه گریزى به واقعیت مى زند و در میان تعریف قصه,واقعیت را براى خواهرش فاش مى کند. شیوا با دانستن واقعیت دوباره به خواب مى رود. البته اضافه شدن ماجراى دیگر خواهران شیوا به داستان و پیشبرد نمایش در جهت اهداف بعضا سیاسى کارگردان از دیگر خصیصه هاى ((یک دقیقه سکوت)) مى باشد. استفاده از نمایش فیلم و اسلاید که اخیرا در نمایشهاى ایرانى جشنواره نیز باب شده است کمک مى کند تا کارگردان با تمام توان خویش به اهداف و نظرات خود جولان دهد و با شیوه خاص کارى خود, تماشاگر را بر جاى خود میخکوب کند. البته استفاده مکرر و بیجا از تلفن بسیار آزار دهنده است. علیرغم عدم استفاده از تلفن در آثار نمایشى, این کار به وفور از تلفن استفاده مى کند و گاه این وسیله را موقعیتى براى گریز به گذشته مى داند و به وسیله آن از حال به گذشته و بالعکس مى رود و به حالات روحى شیوا مى پردازد.
نقش زن
نویسنده: فرهاد آییش
کارگردان: محسن عرب زاده
زنى به انتظار شوهرش نشسته است تا او از سفر باز گردد ولى مدتهاست که از مرد خبرى نیست تا اینکه خبر مرگ وى مىآید. زن دچار این توهم مى شود که شوهرش به دست اهالى جریزه به قتل رسیده است لذا در صدد انتقام برمىآید و در نهایت خودش مبتلا به جنون مى شود. بازیگر به خوبى نتوانسته با این نقش روانشناسانه کنار بیاید و مفهوم درستى از کار ارایه دهد ولى با این همه ابزار و اشیإ در هنگام بازى او با آنها معناى دیگرى پیدا مى کنند و تماشاگر را وادار به کشف نمادها مى نمایند. شخصیت در قالب بازیگرى که چنین نقشى را ایفا مى کند, متجلى مى شود و نمایش در ادامه به جنون یک زن بازیگر مى پردازد.
بخش خارجى
صالح العبد صالح
فلسطین
این نمایش به انتفاضه و چگونگى رویارویى مردم فلسطین با اشغالگران کشورشان مى پردازد. صالح العبد صالح , شهروندى فلسطینى است که زندگى در سرزمین اشغالى او را به تنگ آورده است. وى از دنیا بیزار شده و در هیچ مبارزه اى شرکت نمى کند. یک روز این مرد با همسرش مشاجره مى کند و زن علیه شوهر به نیروهاى پلیس شکایت مى برد. در این هنگام به دلیل تشابه نام مرد با صالح محمدصالح معروف به ((مولوتوف)) که یکى از مبارزان سرشناس فلسطین است و نیروهاى اسراییلى را به ستوه آورده, تحت تعقیب قرار مى گیرد. نیروهاى خودگردان و نیروهاى اسراییلى دست به دست هم مى دهند تا این فرارى را دستگیر کنند. براى این کار ساکنان آبادیهاى یهودىنشین و نیروهاى اسراییلى با هم بسیج مى شوند. و حتى صالح العبد صالح پى مى برد که به خاطر تشابه اسمش مورد تعقیب مى باشد, تصمیم مى گیرد دیگر چون گذشته بى طرف نباشد و در انتفاضه شرکت کند. در این نمایش از تمامى نیروهاى مبارز دعوت مى شود که امکانات خود را علیه دشمن به کار گیرند و در برابر دشمنى که جز قتل و نابودى نمى داند, متحد شوند.
تحول شخصیت مرد در زیر تک درخت صحنه که در نورپردازى زیباى کار شاخه هایش را به شکل هولناکى به اطراف پراکنده است از نکات مثبت نمایش مى باشد. مرد در ابتدا خاطراتش را براى درخت باز مى گوید و اینکه حاضر نیست در هیچ کار سیاسى شرکت کند ولى بعد خود را قهرمانى تصور مى کند که مى تواند به انتفاضه کمک نماید.
لئوناردو
پرتغال
این نمایش به زندگى لئوناردو داوینچى نقاش معروف دوره رنسانس مى پردازد. او علاوه بر نقاشى به هنرهاى دیگرى هم مشغول بود ولى از آن جایى که آثارش براى عموم فاش نشد لذا فقط به عنوان یک نقاش معروف گشت. وى یک آناتومى شناس, مهندس, ریاضى دان, موسیقى دان, طبیعت شناس, آرشیتکت و مجسمه ساز بود و این نمایش به قسمتهاى مختلف زندگى او از جمله تولدش, چگونگى خلق آثار ((شام آخر)) و ((مونالیزا)) به آخرین روزهاى زندگى, بررسى آناتومى و اسرار خصوصى زندگى وى مى پردازد و همچنین به چگونگى روابطش با همکاران, شاگردان و راهبان کلیسا. نمایش با اعمال چهار بازیگر که موسیقیدان مى باشند, آغاز مى گردد. این چهار تن در حین پرداختن به کار خودشان, قسمتهاى مهم زندگى لئوناردو را به اجرا در مىآورند. گاه خلق موقعیتهاى کمیک کمک مى کند تا آنان تماشاگر را به خود جذب نمایند و علاوه به نمایش گذاشتن زندگانى لئوناردو, اهداف خود را نیز بازگو نمایند.
یکدنده
سیرالئون
یکدنده نمایشى است آیینى برگرفته از داستانهاى فولکوریک کشور آفریقا که تماشاگران را بسیار مجذوب خود مى کند. پوششهاى رنگارنگ و مختلف بازیگران و حرکات تند و چرخشهاى سریع آنان همگام با ریتم طبلها و آواز بازیگران از جمله عوامل تماشاگرپسند این کار مى باشد. البته هر دو داستان نمایش به نحوى در دیگر فرهنگها نیز موارد مشابهى دارد, چون قصه ((ماه پیشانى)) ما که در اجراى آفریقا, داستان دخترى مى شود که توسط نامادرى و ناخواهرى خود مورد بدرفتارى قرار مى گیرد و یک روز که براى برداشتن آب به چشمه رفته است, کوزه اش مى شکند. ارواح رودخانه که دلشان براى او مى سوزد کوزه اى پر از جواهرات به وى مى دهند. وقتى نامادرى ماجرا را مى فهمد دخترش را به چشمه مى فرستد ولى ارواح رودخانه کوزه اى پر از شیاطین و ارواح بد به او مى دهند. در داستان دوم, دخترى زیبا که به همه خواستگارانش جواب منفى مى دهد, عاقبت عاشق غریبه اى مى شود و با او ازدواج مى کند اما غریبه که در حقیقت شیطان در لباس مبدل است, دختر را به نابودى مى کشاند. تم هر دو نمایش به لجاجت و یکدنگى بشر برمى گردد که به خاطر خودخواهى خویشتن در نهایت به نابودى و فنا کشیده مى شود وسیرالئون مى تواند در قالب نمایشى جذاب با بهره گیرى از رنگ و ریتم, این تم را به نمایش درآورد.
حماسه هلالیه
مصر
وقتى نوبت به ایلیاد دنیاى عرب مى رسد مى توان گفت هلال, ایلیادى دیگر است که حماسه اى نو مىآفریند. دهقانانى که در عربستان زندگى مى کنند این حماسه را همچون سرزمین پدرى خویش حفظ کرده اند. حماسه هلالیه به دوران خاصى از تاریخ باز مى گردد, حماسه اى که مربوط به مهاجرت قبایل چادرنشین عربستان به سمت مصر است. این مهاجرت واکنشى نسبت به مهاجرت بزرگى است که سبب قتل عام شیعیان به دست سنیها بود. این مهاجران در کشمکش با خلیفه مصر هستند که خود را حامى و پشتیبان خلفاى عباسى بغداد مى دانند. هلال در این میان کسى است که دست به شورش مى زند. توده هاى عظیمى از چوپانان چادرنشین که به همراه زن و فرزند خود راهى بیابانهاى مصر شده اند او را مى ستایند و وى را حامى و نجات دهنده خویش مى پندارند.
طراحى صحنه و لباس مناسب یکى از خصوصیات بارز ((حماسه هلالیه)) مى باشد .
آنتیگون
شازده کوچولو
آلمان
((روبرتو چولى)) کارگردانى است که در طول چند سال که جشنواره بین المللى شده است هر سال با دو نمایش از کشورش روى صحنه تئاتر ایران حاضر مى شود. این بار وى آنتیگون را به روایت خود به نمایش در مىآورد. جالب اینجاست که ((آنتیگون)) با سه اجراى مختلف از ایران, آلمان و یونان در جشنواره خودى نشان مى دهد و هر کشور با توجه به فرهنگ و هنر خویش و دریافتهاى خاص, آن را تصویر مى کند. آنتیگون آلمان در سکوت کامل اجرا مى شود, تمامى دیالوگها جاى خود را به موسیقى و حرکت مى دهند. همه چیز نمادین است و خبرى از هیاهو و دیالوگهاى پر طمطراق نیست. گاه این سکوت آنقدر خسته کننده مى شود که با توجه به ریتم کند و کشدار کار براى تماشاگر کسالتآور مى گردد. البته ناگفته پیداست که در هنر نمایش, سکوت زبانى خاص براى خودش دارد مخصوصا در موقعیتهاى خطرناک و نفس گیر تماشاگر.
شاید بتوان این سکوتها را چنین توجیه کرد که کارگردان, آنتیگونه را در موقعیتى خطرناک قرار داده است لذا سکوت را لازمه کارش مى داند. البته سکوت عنصرى است که در تمامى کارهاى اجرا شده چولى حتى در سالهاى گذشته صحنه را به تسلط خود در آورده بود.
شازده کوچولو هم حکایت پیرمردى در حال مرگ است که توسط یک دوست موقعیتهاى مختلفى را در زندگیش تجربه مى کند این نمایش برداشتى آزاد از شازده کوچولوى ((اگزوپرى)) مى باشد.
مگسها
اسلوانى
بازیگر در طول کارش باید با حرکت و فرمهایى که براى بدنهاى معمولى ناآشنا هستند مورد استحاله و تغییر قرار گیرد. ((مگسها)) با لحظه صورت گرفتن این تغییرات و دگردیسیها سر و کار دارد و از آن چیزهایى که ما در درون خویشتن داریم و شخصیت ما را شکل مى دهد, سخن مى گوید. در این میان موضوع مگسها وارد کار مى شود, آنهایى که به عنوان چیزهایى زشت, مضر و رنج دهنده اما همچنان بادوام براى زنده ماندن تلاش مى کنند. آنان با دیدى کاملا ناشناخته دنیا را مى بینند و از این دیدگاه مگسها, در نمایش استفاده شده است. سه بازیگر نمایش در میان دکورى ساده با همراهى موسیقى و نور در حال دور کردن مگسها از خود هستند و کم کم نیز گویا خود تبدیل به مگس مى شوند و با حرکاتى موزون در صحنه به چرخش درمىآیند. البته همراهى تصاویر سینمایى را که در تئاتر قرن بیستم باب شده است نباید فراموش کرد. فیلمى بر پرده نمایش داده مى شود و بازیگران جلوى پرده به ایفاى فرمهاى مختلفى مى پردازند. بیننده در طول نمایش درگیر اشکال و حالات بدنى بازیگران است و سعى دارد آنها را با موارد آشناى دنیاى اطراف خود مطابقت دهد. البته باید قبول داشت که برخى از تصاویر و تابلوهاى این نمایش و دیگر نمایشهاى بخش خارجى براى تماشاگران ایرانى مفهوم نیست.
اورکت
بلغارستان
((اورکت)) براساس نمایش معروف ((شنل)) از گوگول به اجرا در مىآید. اصل نمایشنامه یک تراژدى کمدى است که در اجراى بلغارستان به یک بداهه تبدیل شدن است. کارمندى دون پایه که به تازگى براى خویش کتى خریده است ناگهان متوجه مى شود که کتش را دزدیده اند, لذا غم از دست رفتن کتش او را روانه آن دنیا مى کند و روح وى بعد از مرگش کت مردم را مى دزدد. آغازى دلپذیر و پایانى غیرمنتظره. با توجه به دیدگاه کارگردان کاملا پیداست, از دید وى پیام نمایش آزادى روح بشر از قید تعلقات دنیوى است. خصوصا بلغارستان که به گفته خانم کارگردان کشورى بوده که سالها در قفس کمونیسم اسیر بوده و حال مى خواهد با نمایش و انتخاب این متن براى کار, آزادى را تجربه کند!
ارداویرافنامه
ایران و ایتالیا
((شهرو خردمند)) کارگردان ایرانى مقیم ایتالیا با همکارى بازیگران هر دو کشور متنى از فرهنگ ایرانى را براى اجرا انتخاب مى کند. بعد از حمله اسکندر به ایران و آتش سوزى کتابخانه تخت جمشید, نسخه هاى اصلى اوستا از بین مى روند و به دلیل اختلاف نظر میان نسخه هاى مختلف بین موبدان درگیرى ایجاد مى شود. به همین دلیل شورایى تشکیل مى شود تا مسافرى برگزیده به آن دنیا فرستاده شود تا خبر بیاورد واقعیت امر چه بوده است. از میان همه پاکان روزگار هفت تن انتخاب مى شوند و ارداویراف از میان این هفت تن براى سفر برگزیده مى شود. نمایش مراحل سیر و سلوک روحى این موبد را در جهان پس از مرگ نشان مى دهد. وى با راهنمایى دو فرشته از برزخ عبور مى کند و وارد جهنم و بهشت مى شود و کارگردان به خوبى از دنیاى او و تفکراتش پرده برمى دارد.
آثار بسیارى بودند که آوازه قدرتشان در جشنواره پیچیده بود ولى فرصتى براى دیدار آنها نبود. باید در انتها گفت که نوزدهمین جشنواره واقعا نمره اش بیست نیست و هنوز مانده است تا اجراى نمایشهاى ایرانى و نحوه برگزارى جشنواره بتواند به مطلوبیت واقعى مرکز هنرهاى نمایشى و علاقه مندان به هنر تئاتر برسد. از دیگر سو باید دید که کدامین موضوعات مى توانند در قالب تئاتر به روى صحنه بروند و در انتقال مفاهیم موثر عمل نمایند و آیا مى توان تمامى سوژه ها را با نشانه هاى صحنه اى منتقل کرد و باعث تعالى فرهنگ مخاطب شد؟
ما نیز مانند تمامى دوستداران این هنر همیشه زنده امیدوار هستیم این هنر بتواند به درستى در ایران شناخته شود و جشنواره تئاتر تنها بهانه اى براى معرفى بیشتر هنر ایرانى به ایرانیان و جهانیان باشد.
اعلامیه اسلامى نقش زن در توسعه جامعه مسلمان در مجمع فقه اسلامى ضمن محکوم کردن اقدامات برخى از دولتها در منع زنان مسلمان در حفظ پوشش و حجاب اسلامى, دولتها را به جدا کردن آموزش دختران از پسران براى تإمین حقوق مشروع زنان دعوت مى کند.