سرود فردا

نویسنده


سرود فردا

نرگس گنجى

الهام هوشمند ـ شوشتر
((سهم عشاق
در این جمعه پاییز
از این سوغاتى
که غروب آورده
رویش بعض غریبى است که فرزند دل است ...))

این عباراتى منتخب از سروده هاى خوب شما است. از اینکه سروده و پیشنهادهاى خود را براى مجله فرستاده اید, سپاسگزاریم. اینکه همه مطالب رسیده و نقد و بررسى و یا اصلاح شوند, امکان ندارد. مثلا خود شما چهار دوبیتى و دو شعر نو فرستاده اید که بررسى مختصر هر یک از آنها نیز نیم صفحه مطلب است و مجموعا سه صفحه را شامل مى شود و نوبتى براى پاسخ به دیگر دوستان اهل و شعر و ادب نمى رسد. همین قدر به شما بگوییم که ذهن شما با برخى اوزان شعر فارسى آشنایى خوبى دارد و شعرتان صادقانه و خالى از تکلف است. دقت کنید که در شعرهاى نو از عبارات و اصطلاحاتى که زیاد کهنه شده اند, مانند ((همچو)), ((فلک)) و ... استفاده نکنید و تعابیرى مانند ((مثل)), ((چون)) و ((زمانه)), ((روزگار)) و مانند آن را جایگزین کنید.
و اما پیشنهادتان در باره مسابقه ادبى; از آنجا که ما خلاقیت ادبى را امرى آزاد مى دانیم و تصور مى کنیم تعیین چارچوب موضوعى, ممکن است موجب تکلف و مانع خلاقیت آزاد شود, کمتر به مسابقه اندیشیده ایم, زیرا در یک مسابقه واقعى ادبى باید موضوع و قالب هر دو از قبل مشخص باشند. با این حال اگر شما مسابقه خاصى را در نظر دارید مطرح کنید, ممکن است مفید و مورد استفاده باشد.
در باره قبول ((شاعر یا نویسنده افتخارى)) و به قول شما, و ((همکارى در مجله)) به قول ما, باید بگوییم همین که سروده هاى خود را براى مجله فرستاده اید نوعى شروع همکارى است, به شرط آنکه در دو کار پى گیرى و مداومت داشته باشید:
1ـ ((مطالعه)) کتب مفید بویژه آثار ادبى.
2ـ ((مکاتبه)) منظم با مجله و فرستادن آثار جدیدتان.
این مطالعه همراه با تمرین ـ به یارى خدا ـ سروده ها و نوشته هاى شما را به مرحله کیفیتى خوبى مى رساند, به گونه اى که بتوانیم هرازگاهى گزیده اى از آنها را در صفحات ادبى مجله (شعر و داستان) بگنجانیم.
براى استفاده از آثار خوانندگان در مجله, جالب بودن اشعار از نظر موضوع و محتوا و ارزش ادبى آنها کافى است و شرطى از لحاظ سن یا میزان تحصیلات و ... فعلا وجود ندارد.
موفقیت و سلامت همواره قرین شما باد.

رعنا یکه فلاح ـ آبیک
خواهر گرامى!
مدتها از آشنایى ما با شما و نخستین شعرهاى شما که ما را به تحسین وا داشت مى گذرد و شادمان بودیم که در این مدت, مجله خودتان را فراموش نکرده اید و هر از چندگاهى یک بار چند سروده از شما به دستمان مى رسد و برخى از آنها زینت بخش مجله مى شود. مثلا در مجله شماره (105) آذرماه سخن اهل دل را با دو شعر کوتاه ((تولدى دیگر)) و ((انتظار)) از شما آغاز کردیم.
شما این اواخر دفتر غزل واره هاى خود را تقریبا بستید و به شعرهاى سپید روى آوردید. در حال و هواى شعرتان نیز تغییراتى مى دیدیم. به خود مى گفتیم: جوانند دیگر! باید قالبها و مضامین متعددى را آزمایش کنند تا نقاط قوت و ضعف خود را بشناسند و سبک و سیاقى را که با ساختار ذوقى و ذهنى آنان تناسب دارد, انتخاب کنند. از آن گذشته,از همان آغاز به شما و شعرتان امید بسته بودیم و به شما گفته بودیم که قدر خود را بدانید. حال مى بایستى مى نگریستیم و مى خواندیم تا چه مى گویید و به کجا مى روید. تا اینکه دیدیم شعرهاى اخیرتان ـ یا شاید بهتر که بگوییم, نامه اخیرتان[ که این آخرى بدون عنوان ((...)) بیشتر نامه بود تا شعر و آن اولى هم که شعر بود اسمش ((نامه)) بود]. آرى

نامه اخیرتان کابوسواره اى را که در آن مرگ و عروسى به هم آمیخته اند, در برابرمان تصویر کرد. چرا؟
شما که گفتید ((عشق شاهکار خدایان است/نه بازیچه من و تو/یا آن یکى)) چگونه خود مانند کسى حرف مى زنید که بازیچه حوادث است که تنها به این دل خوش دارد بار دیگر در هیإت ((سنجاقک)) یا ((باد)) بازگردد؟! تکامل ما همین بود؟! آیا سهم شما این است که به گذشته باز گردید که با ((هدایت)) و بوف کورش دمخور باشید یا در ((بامداد)) در جا بزنید. آنها و راهى که طى کردند به گذشته تعلق دارد و شما به آینده. و بهتر است بگوییم آینده به شما تعلق دارد. مبادا فکر کنید مى گوییم ((نخوانید)): برعکس, کسى که این کلمات را مى نگارد خود از دوازده سالگى شعر بامداد را زمزمه کرده است و هم از آن زمان سه قطره خون, سگ ولگرد, بوف کور و بسیارى دیگر را بارها خوانده, ((فروغ)) را در همه کتابهایش شناخته و هنوز هم گه گاهى ((تولدى دیگرش را نجوا مى کند; اما هرگز با هدایت و ((پیرمرد خنزر ـ پنزرى و دیگر قهرمانان عالم اجنه بر لب ایوان ننشسته است! چرا سرى به نگاه آسمانى سهراب سپهرى نزنیم که با وجود سرطان خود مى گوید: ((بو کنیم اطلسى تازه بیمارستان را))؟
چرا با مولانا و غزلیات شمس دمخور نباشیم که وجد و حالش هرگز دست از گریبانمان برنخواهد داشت:
اى توبه ام شکسته, از تو کجا گریزم
اى در دلم نشسته, از تو کجا گریزم
اى نور هر دو دیده, بى تو چگونه بینم
وى گردنم ببسته, از تو کجا گریزم ...
گر بندم این بصر را, ور بگسلم نظر را
از دل نه اى گسسته; از تو کجا گریزم؟!
دوست گرامى, همه زندگى شعر نیست, بلکه شعر بخشى از زندگى است و شعر و زندگى هر دو از حقیقى والا روشنى مى گیرند که بى او هر دو تیره و بى معنایند. در برخورد با حوادث نمى توان بى اعتنایى شاعرانه ورزید, شانه بالا انداخت و خود را به باد داد. زندگى بازارى است که کالاى آن عمر ماست, باید سود و زیان خود را بشناسیم و ببینیم در ازاى گذران عمر چه چیزى به دست مىآوریم و اگر در جایى احساس کردیم که تجارت ما زیان بار است به هیچ روى تن به آن ندهیم ولى اینکه ابعاد مختلف حوادث را نبینیم و با منطق ((هرچه بادا باد)) برخورد کنیم و یا تکلیفمان با خواسته هاى حقیقى خودمان روشن نباشد, و در این میان سرمایه عمر عزیز را بر باد دهیم, جز خود کسى را نمى توانیم سرزنش کنیم. سرسرى گذشتن از مشکلات باعث مى شود که آنها به جاى برطرف شدن, بزرگتر شده و به شکل کابوسى به سراغ ما آیند و جسم و روح ما را فرسوده سازند.
به هر حال شعر و نامه شما نقاط مبهم بسیارى داشت که به حکم دوستى, ما را براى آینده شعریتان ـ و آینده هاى دیگر! ... نگران ساخت و امید است به زودى با ارتباط مستقیم ترى که خواهیم داشت, همه چیز روشن تر شود. شما راهى دراز در پیش دارید و نیازمند ره توشه اى مناسب هستید و ((یک دسته گل بنفشه)) و ((مشتى خاطره غبار گرفته)) نمى تواند زاد راه چنین سفرى باشد.
خداوند یاور و توفیق رفیقتان باد.

خواهران گرامى:
سمیه نادرى ـ اراک
معصومه آعبدالله ـ تهران
آثار شما رسید. عواطف شما را که به قالب کلمات در آمده ارج مى نهیم و امیدواریم با مطالعه بیشتر آن را غنا و محتواى قوىترى ببخشید.
عزیزان! در فرهنگ شرقى به ویژه در ایران زمین شعر و ادبیات جایگاه والایى دارد و همین مسإله هم ما را در انتخاب اشعار مشکل پسندتر مى کند و هم مسوولیت دشوار سخنورى را روشن مى سازد. شاید جز ایران جایى در عالم نباشد که شاعران بزرگ آن با القاب ((حکیم)), ((شیخ)) و ((مولانا)) شناخته شوند. درفرهنگ ما شعر و ادبیات تنها مشتى کلمات زیبا و خوشآهنگ نیست, بلکه حکمت است و نور هدایت. از این رو است که مردم کسانى چون فردوسى, نظامى و ناصرخسرو را ((حکیم)), حافظ را ((لسان الغیب)), سعدى را ((شیخ)) و جلال الدین رومى را ((مولانا)) مى دانند.
این بزرگان مقام سخن و سخنورى را با سخنان خود که مصداق سخن نبى اکرم(ص) ((ان من البیان لسحرا)) است, چنان بالا بردند که نمى توان از آثار ارزشمند آنها بى خبر و از مطالعه اشعار آنان فارغ بود و داعیه شاعرى و سخنورى داشت.
از سویى دیگر اصولا مطالعه آثار ادبى نباید مخصوص و محدود به کسانى باشد که خود مى خواهند گام در وادى شاعرى و نویسندگى زنند. ادبیات ما با معارف دینى و حکم قرآنى و فلسفه و عرفان و تاریخ و علم آمیخته است و همه ما به همان اندازه که به آشنایى با این معارف نیازمندیم به آشنایى با ادبیات, بویژه ادبیات منظوم ایران نیازمند هستیم.
متإسفانه این روزها شاهدیم که برخى از جوانان بدون توشه برداشتن از میراث گرانبهاى فرهنگى و ادبى گذشتگان, به مطالعه متون ترجمه شده از ادبیات اروپا و آمریکا و ژاپن و آمریکاى لاتین و ... روى مىآورند و سروده هاى آنان شبیه به ترجمه اى ناشیانه از شعر زبانهاى دیگر است که در ذهن خواننده حرفه اى ادبیات جایى باز نمى کند. اگر مى خواهیم از این آسیب در امان باشیم و اندیشه خود را لطیف کنیم و ذهن خود را از معانى ظریف باور سازیم, چاره اى جز مطالعه آثار بزرگان شعر و ادب نیست زیرا هر که شاگردى نکند به استادى نرسد.
سلامت و موفقیت شما را آرزومندیم.

دوستان گرامى:
اکرم آیین پرست ـ جزین, طیبه جلالى پور ـ نایین, زهرا فاضلى و سارا ضیایى ـ تهران, مینا شعبانى ـ قم
آثار خوب شما رسید. دستتان درد نکند. نوشته هاى شما نشان مى دهد که با وزن و موسیقى شعر آشنایى اجمالى دارید و جهان شعر براى شما جهانى آشنا و محسوس است. در اشعار هر یک از شما مى توان سطور یا ابیاتى پیدا کرد که گامهایى به سوى شعرى زیبا و روان هستند. ترجیح مى دهیم به جاى آن شما را به تغییر یا اصلاح همین شعرها دعوت کنیم, منتظر آثار بهتر شما در آینده باشیم; زیرا براى جوانان هر کارى در صورتى که سنجیده و مفید باشد, مى تواند تمرینى براى کارهاى پخته تر و کامل تر در آینده باشد.
آثار دیگر خود را نیز براى مجله بفرستید. در همین صفحه جوابى را که به خانم ((آیین پرست)) و چند تن از دوستان مجله داده ایم, نیز بخوانید.
در پناه حق باشید.

احمد باقریان ـ جهرم
برادر گرامى!
شعر جناب عالى در باره کتاب شریف صحیفه واصل شد. این شعر حدود چهل بیت است. قصد ما صحبت در باره حتى نیمى از ابیات آن هم خارج از مجال ما و مجله است. اما اگر گاهى تغییر و اصلاحى که به نظر ما ضرورى مى رسد در شعر شما و دیگر همکاران صفحات ادبى اعمال مى کنیم, نوعى نقد غیر مستقیم است که مى خواهیم عملا به دوستان تذکر دهیم که با آثار خود شتابزده برخورد نکنند و یا ضمن سرودن و اگر نشد پس از اتمام سروده خود, به بازنگرى و اصلاح و تعدیل آن بپردازند و ببینند که چطور حتى با جابجا کردن یا تغییر یک کلمه, تغییر واضحى در کیفیت شعر به وقوع مى پیوندد. در چنین جرح و اصلاحى خود شاعر از هر کس دیگر سزاوارتر است. زیرا چه بسا حذف تعدادى از ابیات یا تغییر در آنها مطابق برداشت ما بوده و خلاف ذوق دوستان شاعر باشد و آنها را رنجیده خاطر سازد. زیرا هر کسى به اثر خود علاقه مند است. بنابراین توصیه ما این است که قبل از ارسال سروده هاى خود, نقش اولین نقاد شعر را, خود سرایندگان ایفا کنند و سپس نوبت به اظهار نظر دیگران برسد. پیشنهاد دیگر ما آنکه در صورت امکان, بهتر است شعرتان تنها ستایش کلى و اجمالى آن کتاب ارزشمند نباشد و در ضمن آن به محتواى صحیفه بویژه مضامینى از دعاهاى معروف آن مانند دعاى مکارم الاخلاق و دعا براى مرزداران و ... اشاره شود.
در پناه حق باشید.

برادر محمدى ـ تهران
برادر ارجمند, عواطف خالصانه و غیرت دینى شما را ارج مى نهیم. یکى از شماره هاى آینده مجله به شعر حوزه اختصاص دارد که در آن شماره از آن استفاده خواهد شد و در غیر این صورت سعى خواهد شد در اولین مجال مناسب از سروده شما استفاده شود.
خداوند یارتان باد.