مشاور شما

نویسنده


 

مشاور شما

مشـاوران این شماره:
دکتر زهرا آکوچکیان
دکتر آمنه ملاباشى

 

خواهر ف.ن ـ اصفهان
خواهر س.م ـ قم
برادر ک.ک ـ زنجان
خواهر ح.غ ـ شوشتر
تنهاترین پرستو! ـ درچه

یادآورى:
1 ـ خواهران و برادرانى که مایل به دریافت کتبى پاسخهاى خود در اولین فرصت مى باشند لازم است نشانى کامل خود یا یکى از دوستانشان را همراه طرح مشکلات خویش درج نمایند.
2 ـ آن دسته از نامه هایى که به خاطر فقدان یا نقص نشانى, امکان ارسال پاسخ براى آنها نیست, پس از آماده شدن پاسخ در اولین شماره مجله منتشر خواهد شد.
3 ـ بخش مشاوره مجله خود را امانت دار نامه ها و مطالب آن مى داند و حداکثر دقت را در حفظ اسرار و مسایل خصوصى صاحبان نامه ها خواهد نمود و با رعایت این مهم, طرح مشکلات و پاسخها را براى عموم خوانندگان مفید و حتى راهگشا مى داند.
4 ـ در صورتى که مایل به درج نام کامل خویش در مجله نیستید مى توانید از حروف فارسى اختصارى استفاده کنید و تقاضاى ما این است که از درج حروف لاتین اجتناب شود.
5 ـ لطفا در نامه هاى خود از یک طرف کاغذ استفاده کنید.

مى خواهم هیچ مردى وارد زندگى ام نشود
خواهر ف.ن ـ اصفهان
مشاور: آمنه ملاباشى
دخترى هستم دیپلمه و 22 ساله. پدر من کارگر ساده اى بود بسیار مهربان و مادرم زنى صبور و فداکار, ولى خودخواه و مغرور! پدر را بیشتر از مادر دوست داشتم و در خانه مان زن سالارى حکمفرما بود. شکست مالى براى ما رخ داد و پدرم ناگهان فوت نمود. آن موقع مثل مرده متحرکى بودم و حتى شوق نماز خواندن نداشتم ولى اکنون هم شوق نماز خواندن و هم شوق قرآن خواندن دارم. ما با حقوق اندک پدر سر مى کردیم. من از ابتدا از مردها و پسرها متنفر بودم و آنها را تحقیر مى کردم. اما اکنون مى دانم کارم اشتباه است. روزى خنده را در چشمان مادرم دیدم و به من خبر داد پسر خاله ام از من خواستگارى کرده است. از آن روز دلبسته او شدم و تمام حرفها را زدیم و به شدت به هم علاقه مند شدیم. البته خاله و دخترش با این وصلت موافق نبودند. آنها در شهر دیگرى زندگى مى کردند و پسر خاله ام به خاطر تحصیل, در شهر ما بود. او على رغم مخالفت مادرش مى خواست با هم ازدواج کنیم. خاله پشت سر ما صحبت مى کرد و اینها به گوشمان مى رسید. از آن پس مادر با بیرون رفتنهاى ما مخالفت کرد و این باعث نزاع بین او و پسر خاله ام شد و هر دو در این میان مرا سرزنش مى کردند. فعلا او شش ماه است پا به خانه ما نگذاشته است و من فداى غرور و خودخواهى آنها شده ام. چند هفته پیش که خاله به اصفهان آمد, مادرم با وجود همه حرفهایى که بیان شده بود, به دیدن او رفت و مى گفت: او بزرگتر است و نباید کدورتى بین ما باشد. مى دانم رابطه ما کار درستى نبوده است ولى به هر حال مادر مرا با یک دنیا آرزو خرد کرد و شکست. حالا آدمهاى اطرافم را خوب شناخته ام و مى خواهم نگذارم مردى وارد زندگیم شود. دیگر در زندگى آرزویى ندارم چون رسیدن به آن ممکن نیست. هدفى هم ندارم. در ضمن مادرم را به اندازه ستاره هاى آسمان دوست دارم!
خواهر گرامى!
سرگذشت خود را که داستانى دیگر از داستانهاى زندگى است براى ما به روشنى شرح داده اید. شما با مشکلات زیادى در زندگیتان روبه رو شده اید: تنگدستى, مسایل بین والدین, فوت نابهنگام پدرى زحمت کش و رنجور و بار مسوولیت زیادى که بر دوش مادر صبورتان افتاده است. جایى از غرور و خودخواهى مادر و نظام ((زن سالارى)) حاکم در خانواده تان اسم برده اید, اما اگر بى طرفانه به این مسإله بنگرید, خواهید دید مادر شما زن فداکارى بوده که همپاى همسرش در راه بهتر کردن زندگى خود و خانواده اش کوشیده و مشکلات زیادى را در سر راه خود داشته است. به هر حال شما داراى روحیه اى حساس و آسیب پذیر شده اید; چون که طعم درد و رنج را چشیده اید. اما آنجا که از دید خود نسبت به مردان صحبت کرده اید, از بدبینى نسبت به این جنس نام برده اید. آیا شما در زندگى برخورد نامناسبى از این جنس دیده اید؟ فکر نمى کنید حتى در صورت دارا بودن خصایل بد در برخى مردان, نمى توان بدیها را به تمامشان تعمیم داد؟ اصولا انسانها چه مرد و چه زن در برابر خداوند یکسانند و میزان برترى آنها جز تقوا نیست. شاید سرچشمه چنان افکارى از زمینه فرهنگى و سنتى جامعه برمى خیزد, که تا حدود زیادى در خانه ها مرد سالارى حاکم بوده و زنان, خود را جنس دوم و پایین تر مى پنداشته اند. شاید شما از زمان کودکى در میان گفته هاى دیگران, عیوب و نقصهایى را که برخى زنان به مردان نسبت مى دهند, تا خود را مظلوم جلوه دهند, شنیده و احساس کرده اید بایستى از این جنس حذر داشت. فعلا انگار در نگرش شما تغییرى حاصل شده و با درخشیدن پرتوهایى از انس و محبت و مودت دید شما تغییر یافته و اقلا یکى از جنس مردان مورد پسندتان قرار گرفته است.
خواهر عزیز, خداوند در انسانها, ویژگیها و خصوصیاتى قرار داده که از فطرتى خدایى سرچشمه گرفته است و بشر به طور فطرى توجه به آفریدگار داشته و تقوا, میزان برترى او به شمار مى رود, نه جنسیت. پس بهتر است از موضع گیریهاى نامعقول در مقابل دیگران بپرهیزیم.
به هر حال مودت و علاقه شما و پسر خاله تان مى تواند پایه زندگى مشترک مطلوبى را پى بریزد, به شرط آنکه به طور صحیح و اصولى و بر اساس شرایط عرفى, شرعى و اخلاقى جامعه رشد نموده و پایه هاى یک زندگى نمونه را استوار سازد. ذکر نکرده اید دلیل مخالفت خاله تان با ازدواج چه بوده است, شاید خودتان نیز هنوز به این مسإله واقف نباشید. آیا بهتر نیست با تعقل و با در میان گذاشتن موضوع با افراد ریش سفید و معتمد خانواده که مسلما خیر و صلاح شما را در نظر دارند, ابتدا قضیه رابا مادر خود در میان گذاشته و از طریق آنها به طور منطقى از خاله تان جویاى دلایل مخالفت او باشید؟ شاید با وساطت مادر یا دیگر اطرافیانتان یا خود پسر خاله, رفع کدورتها بشود و در صورتى که هنوز متمایل به این ازدواج است, بخصوص با راضى نمودن خانواده اش, خواستگارى رسمى صورت بگیرد. برخورد مادر شما که به دیدن خواهرش رفته و به او احترام گذاشته است تا کدورتها از بین برود, امر پسندیده اى بوده است و شاید راهگشا باشد.اگر چه با برخى حرفهاى بیهوده و لجبازیها حرمت میان مادر و پسرخاله تان, شکسته شده, اما به هر حال قابل حل است. آن وقت که مادر شما بیرون رفتنهاى شما را محدود مى کرد, نیز کار مثبتى انجام داده است, چرا که از لحاظ شرعى و عرفى به هم محرم نبوده اید. اگر پسرخاله خواهان شما باشد, باز قدم پیش مى گذارد و در این میان, بهتر است شما رفتار معقول و صمیمى داشته باشید و سر خود را با یادگیرى علوم و هنرهاى مفید مشغول کرده و زندگى خود را پر بار بسازید, نه اینکه زانوى غم به بغل بگیرید و خیال کنید با یک شکست ـ به عقیده خودتان ـ دیگر مردان قابل اعتماد نیستند و کسى نمى تواند همدم شما شود و آرزو ندارید و هدفى ندارید و دنیا به آخر رسیده است! به قول مولانا:
عشق باید کز خودت بستاندت
پس صفات تو بدل گرداندت
یعنى عشق بایستى شما را در جاده کمال رو به رشد و ترقى هر چه بیشتر ببرد و تغییرات مثبتى در شما به وجود آورد نه اینکه دست و پا گیرتان شود و مانع کمال و ترقى تان. تکرار مى کنیم با یک بار شکست خوردن نباید آن را به موارد دیگر تعمیم داد که این از باورهاى غلط شناختى است که وقتى انسان دچار افسردگى باشد, همه چیز را تیره و تار و غیر قابل باور مى داند و توان مقابله با مشکلات و انگیزه از بین بردن آنها را ندارد. سعى کنید در زندگى با عقل و درایت و منطق نه فقط از روى احساس و عاطفه صرف, به انتخابى شایسته دست یابید. در این راه از خداوند متعال یارى بخواهید. هر چه بیشتر به او رو کنید, لطف او نیز بیشتر شامل حالتان خواهد شد.
اگر بتوانید به ادامه تحصیل بپردازید و با سعى و تلاش, به بار علمى خود بیافزایید, مى توانید به شغل مناسبى دست یابید. جامعه نیازمند زنانى با آگاهى بالا در زمینه هاى اجتماعى, علمى و فرهنگى است. شما قادر هستید و مى توانید به پشت سرتان ننگرید, زیرا آینده از آن شماست, اگر بخواهید.پیروز باشید.

با شوهرم مشکل دارم, مى خواهم طلاق بگیرم فرزندانم حالت عصبى دارند
خواهر س.م ـ قم
مشاور: زهرا آکوچکیان
خواهر گرامى!
شما مى توانید با مجله تماس بگیرید و مسایل خویش را مطرح نمایید.
در مورد سوالهاى شما بایستى عرض کنیم در مورد طلاق گرفتن اگر شما بدون دلیل محکمه پسند بخواهید از شوهرتان طلاق بگیرید, بایستى حقوق خود را به او ببخشید, ولى در صورت اعلام عسر و حرج از جانب شما و اثبات ادعاى خود مبنى بر آزار دیدن یا دریافت نکردن حقوق و نفقه خود از طرف شوهر, مى توانید به دادگاه مراجعه نمایید و درخواست خود را مطرح کنید. معمولا کمیسیونهاى بانوان ـ که دبیر کمیسیون مشاور استاندار مى باشد ـ یک مشاور حقوقى دارند که احتمالا با مراجعه به آن و تماس با مشاور حقوقى, از حقوق خود در این زمینه آگاهى پیدا مى کنید.
در مورد علت عصبى شدن فرزندانتان, احتمالا دلیل آن را خودتان بهتر مى دانید. هر مشکل رفتارى یا روانى که کودکان به آن مبتلا شوند, معمولا ریشه در خانواده و روابط حاکم بر آن دارد. وقتى محیط منزل ناامن, ناآرام و مملو از خشونت, تشنج و بى احترامى باشد, کودکى که در این محیط زندگى مى کند, به هیچ رو نمى تواند به طور طبیعى و سالم رشد کند.
کودکان در این محیط, همیشه از اضطراب, نگرانى, ترس و وحشت رنج مى برند. وقتى والدین با هم درگیرى دارند, دیگر زمانى براى توجه به فرزندان ندارند و حتى خیلى از مواقع خشم خود نسبت به یکدیگر را روى بچه ها خالى مى کنند, چون بى دفاع تر از آنها دور و بر خود نمى بینند. پس خیلى بدیهى است کودکانى که در چنین اوضاع ناامن و خالى از عواطف و محبت رشد مى کنند, کودکانى عصبى و خشن مى باشند. آنها روش برخورد با مشکلات را از والدین مىآموزند و آموخته اند اگر نسبت به کسى عصبانى شدند بددهانى یا با خشونت رفتار کنند. آنها صبورى, محبت, احترام, همدلى و گذشت را از پدر و مادر نیاموخته اند که حالا در برخورد با ناکامیها بخواهند آرام و متین باشند. اولین توصیه و مداخله براى اصلاح اختلالات رفتارى و عاطفى کودکان, تغییر محیط زندگى آنها و اصلاح رفتار و روابط اطرافیان است. اغلب مواقع وقتى محیط کودک و نوع رابطه اطرافیان با او تغییر کند, به طور چشمگیرى بسیارى از مسایل حل مى شود.
براى کسب آگاهى بیشتر مى توانید به مشاور خانواده مراجعه نمایید.
در مورد اصلاح روابط خود با شوهرتان, به مشاوره حضورى احتیاج دارید. گرچه گفته اید یازده سال خیلى از روشها را امتحان کرده اید, ولى شاید هیچ کدام روش مناسبى براى حل مشکل نبوده و حتما بسیارى از آنها روشهاى تجویز شده توسط اطرافیان است. قبل از اقدام به طلاق بیشتر فکر کنید و عواقب آن را در نظر بگیرید. اولین حاصل طلاق, فشار روانى بیشتر روى فرزندانتان و جدایى اجبارى آنها از شماست, زیرا طبق قانون حضانت, آنها بایستى نزد پدر باشند, مگر آنکه بتوانید عدم صلاحیت پدر را به دادگاه اثبات نمایید. اگر هم فرزندان نزد شما باشند, در مورد امرار معاش زندگى خود فکر کرده اید؟ آیا براى آن برنامه ریزى مناسبى دارید؟ گرچه طلاق در جایى که هیچ راه اصلاحى وجود ندارد, بهترین اقدام است, ولى اگر بدون توجه به تبعات و نتایج آن و برنامه ریزى براى پیامدهاى آن انجام بگیرد, تنها باعث مى شود یک مشکل از شما حل شود, اما مسایل دیگرى پیش رویتان خودنمایى کند. براى برخورد با مشکلات و پیامدهاى آن بایستى آمادگى کامل داشته باشید و احساسى برخورد نکنید. قبل از هر اقدام, راههاى جدید را با مراجعه به مشاور یا کمیسیون بانوان بیاموزید.دست حق یارتان.

برادر ک.ک ـ زنجان
مشاور: زهرا آکوچکیان
برادر محترم!
ما نیز از وضعى که بر دوست شما رفته است, متإثر شدیم.
ایشان با توجه به وضعیت حاکم بر خانواده و رفتار خشن پدر و بى توجهى یا ناتوانى مادر مشکلات پیچیده عاطفى و روانى پیدا کرده اند که حداقل آن, افسردگى و انحراف رفتارهاى جنسى است. ایشان گرچه با مشاور صحبت کرده اند و توصیه هایى جهت ایشان شده است, ولى توصیه اکید ما مراجعه به روانپزشک و دادن شرح حال کامل خویش مى باشد. اگر درمانهاى روانپزشکى با مشاوره و روان درمانى توإم باشد, مى توان به ایشان کمک کرد و در حد مطلوبى از مشکلات عاطفى و رفتارى ایشان کاست.
موفق باشید.

مى خواهم توبه واقعى کنم و خانواده ام را ترک کنم
خواهر ح.غ ـ شوشتر
مشاور: آمنه ملاباشى
دخترى 20 ساله هستم. فکر مى کنم دوران عمرم را با معصیت, ترس و اضطراب, دلهره, عدم داشتن اعتماد به نفس, دروغ و ریا گذرانده ام. وقتى به آن ایام نگاه مى کنم تمام وجودم را احساس ندامت و پشیمانى و شرم فرا مى گیرد. مدتى است که تصمیم به توبه گرفته ام اما نه توبه هاى همیشگى ام, بلکه این بار توبه نصوح.
ممکن است بگویید نه از خانواده خود نوشته ام و نه از روحیات و اشتباهاتى که انجام داده ام, اما از شما مى خواهم به من کمک کنید. به نظرم باید هرچه زودتر از خانه و خانواده که شاید بار گناهان من بر دوش آنهاست, جدا شوم. البته من به اعضا خانواده ام عشق مى ورزم و امیدوارم به اهدافى که در زندگى دارند برسند. از پدر و مادرم شرمنده ام ولى وقتى فکر مى کنم, مى بینم در حق من کوتاهى کرده اند. من در کنکور شرکت کرده و در رشته آمار قبول شدم که به خاطر ضعف مالى خانواده نتوانستم بروم. حالا دارم خود را براى کنکور سال آینده آماده مى کنم, ولى تصمیمم را عوض کرده ام و به خاطر عدم احساس آرامش روحى که به آن گرفتار هستم تصمیم دارم هرچه زودتر خانواده را ترک کرده و به جایى بروم که بتواند به من این آرامش را بدهد, و آن جایى نیست جز حوزه علمیه قم.
خواهش مى کنم به سوالات من جواب کامل بدهید:
1ـ چه وقت انسان پس از توبه, به آرامش قلبى مى رسد؟
2ـ نظر شما راجع به این انتخاب چیست؟
3ـ با توجه به وضع روحى بدم آیا رفتن به دانشگاه بهتر است یا حوزه علمیه؟
4ـ از شما مى خواهم شرایط پذیرش حوزه را شرح دهید.
5ـ با توجه به وضعیت مالى بد خانواده ام آیا حوزه آنها را تإمین خواهد کرد؟
6ـ آیا با ورود به حوزه امکان ادامه تحصیل در دانشگاه براى طلاب وجود دارد؟
7ـ آیا امسال براى دانشگاه درس بخوانم یا حوزه؟

خواهر گرامى!
براى ما از افسردگى, دلتنگى, افسوس گذشته را خوردن و گناه و معصیت نوشته اید. اما از اشتباهات خود و یا مشکلاتى که در روابط شما و خانواده تان رخ داده, سخنى به زبان نیاورده اید که چه بوده است. شما دست به چه اشتباهات و فرضا گناهانى زده اید؟ چه امرى پیش آمده که شما را تا این حد مرعوب ساخته و از خانه و خانواده تان دلزده کرده است که قصد دور شدن از آنها را دارید؟ از سخنانتان برمىآید, دچار افسردگى خفیف یا متوسط و به اصطلاح ((کج خلقى)) شده اید. اکثر افکار و احساسات شما ناشى از این مى باشد. اینکه چه مشکلاتى را پشت سر گذاشته اید که تا این حد بر ذهن و روح و خلق شما تإثیر گذاشته, بر ما نامعلوم است. در افسردگى, شخص, عینکى از بدبینى بر چشم داشته و دیدى منفى بافانه نسبت به خود, دیگران و آینده دارد و از کمبود انرژیى که به زندگى او انگیزه بدهد, رنج مى برد. دودلى و بلاتصمیمى نیز از علایم و نشانه هاى افسردگى مى باشد. اینکه گاه تصمیم به تحصیل در دانشگاه و گاه حوزه مى گیرید و تردید دارید و یا اینکه گاه خانواده خود را در سرنوشتتان مقصر قلمداد کرده و گاه احساس محبت زیادى, نسبت به آنها دارید, ناشى از ناراحتى خلقى شماست.
حضرت على(ع) مى فرماید: ((چیزى مانند شک و دو دلى نمى بینم که مانع ترقى و پیشرفت شود)).
به هر صورت اولین و بهترین راه حل این است که با مشورت با روانپزشک و سپس روانشناس, اقدام به درمان بیمارى افسردگى کنید که با نظر آنها درمان دارویى و حتى در صورت لزوم روان درمانى صورت پذیرد. در آن صورت احتمالا تغییرات زیادى در خلق و روحیه شما پدید آمده, با دیدى سالمتر و بهتر مى توانید به تصمیم گیرى بپردازید.
تصور نکنید با ترک خانواده, به آرامش مى رسید و اوضاع بر وفق مراد مى شود. تا به حال نیز, وجود آنها بوده که باعث پیشرفت و حتى قبولیتان در دانشگاه شده است, بگذریم که به خاطر مشکلات مالى فعلا قادر به تحصیل نبوده اید.
با رفتن به دانشگاه و حوزه علمیه در حقیقت سعى دارید محیط خانه و خانواده تان را که قابل تحمل نمى یابید ترک کنید. اما آیا بهتر نیست به طور منطقى, مشکلاتى را که بین شما و اعضاى خانواده تان هست, با در میان گذاشتن با روانشناس یا مشاور مجربى, به حل و فصل آنها بپردازید, چرا که عضو خانواده اید و در طول زندگى با آنها سر و کار خواهید داشت. سعى نمایید هر رشته و دانشگاهى را انتخاب مى کنید از روى علاقه و پس از پرس و جو از افراد مطلع باشد, چون در آینده اگر به مشکلاتى از این دست بربخورید, همیشه سعى در فرار خواهید داشت حل مسإله.
فکر نکنید شرایط ورود به حوزه آسان است. آنجا محیطى است که باید از جهت ذهنى و روحى آمادگى ورود به آنجا را داشته باشید. حوزه اگر بر بار مالى خانواده شما نیافزاید اما کمکى نیز نخواهد کرد. شما مى توانید براى آگاهى بیشتر مستقیما با جامعه الزهرا در قم تماس بگیرید. شماره تماس این است:((267 داخلى ـ 925111 ـ 0251)).
شما در آینده مسلما با مسایل دیگرى روبه رو خواهید شد که به عنوانى زنى جوان بایستى از عهده حل آنها برآیید. پس سعى در تقویت روحیه تان و همچنین منطقى نگریستن به وضع محیط اطرافتان را داشته باشید.
از توبه نصوح صحبت کرده اید. وقتى از عمق جان حس کردید از اعمال خود پشیمانید و ذره اى شک و شبهه در مورد برگشت ندارید, سعى وافر در پاک نمودن عوارض گناه داشته باشید. آنگاه کم کم به حالتى مى رسید که توبه شما مورد قبول حضرت حق واقع مى شود.
خواهر محترم, مسلما خوبیها و نیکى هایى که خانواده بالاخص والدین در مورد شما به جا آورده اند, بیشتر است تا احیانا اشتباهات و قصور آنها.
بدانید هم والدین به گردن فرزندان حق دارند و هم فرزندان نسبت به آنها. امیدواریم با صبر و حوصله و درایت بیشتر بر ذهنیات خود مرورى داشته باشید و البته از راهنمایى مجرب یارى بگیرید.
پیروز و سربلند باشید.

آیا کسى هست که مرا از تنهایى نجات دهد؟
تنهاترین پرستو! ـ درچه
مشاور: آمنه ملاباشى
مى خواهم با شما درددل کنم مثل تمام نیلوفرهاى زخم خورده تنها. نیلوفرهایى که سخنان غمناک آنها در صفحه مشاوره به چشم مى خورد.
من پرستویى تنها و بىآشیانه ام. با قلبى شکسته, با دلى تنگ, با دیدگانى اشک بار, با روحیه خسته و افسرده و با عشقى پاییزى ... به کجا بروم که خورشید هیچ گاه در آنجا غروب نکند. من مثل تمام نیلوفرهاى تنها, حرفهایى در سینه دارم که نمى دانم چطور آنها
را بر روى دفتر دلتنگى بیاورم.
چون درخت غمگینم در کویر ناکامى
شاخ و برگ من حسرت, میوه ام پریشانى
هر زمان به تنهایى با دلم کنم خلوت
سایه هاى غم آید از درم به مهمانى
من در این میان دارم حال و روز زندانى
نمى دانم تمام حرفهایى که در صندوقچه تنگ دلم جا داده ام پایانى خواهند داشت؟ نمى دانم آیا چشمان من روز سپید را خواهند دید؟ روزى که آغاز رهایى از قفس تنهایى فرا رسد. کاش کسى مرا از این مرداب دلگیر نجات دهد. این پرستوى تنها نمى داند به کجا برود که فرقى بین پرستوهاى آنجا نگذارند. کاش کسى پیدا مى شد و مرا با خودش مى برد و از این قفس تنگ و خسته کننده, رهایى مى بخشید.
نمى دانم آیا من مى توانم گره عقده هایم را با شما باز کنم؟ لطفا جواب مرا بفرستید چون دسترسى به مجله ندارم و نمى دانم چطور باید آن را تهیه کنم.
خواهر گرامى!
شما که خود را تنهاترین پرستو, پرستویى بىآشیانه, با بالهاى تیرخورده و با سینه اى پر از سوز و آه, قلبى شکسته, دلى تنگ و افسرده مى نامید و باز از خود به عنوان نیلوفرى تنها, مثل ناخدایى در شبهاى طوفانى و حال و روزى چون حال و روز زندانى, یاد کرده اید, به واقع همان طور که خود اشاره کرده اید نمى دانید از کجا شروع به نوشتن کنید و درددلهایتان را بر جریده نقش زنید. این مسإله موجب گردیده در نوشته خود به تکرار گرفتار آیید و اصل مطلب و قضیه اصلى را براى ما بازگو ننمایید. اما آنچه از لابه لاى نامه شما برمىآید, نشانه افسردگى, بى حوصلگى, عدم امید به آینده, احساس ناامیدى و دلتنگى مى باشد. اینکه چه عواملى در زندگى شما مسبب ایجاد چنین حالاتى بوده چنین احساس یإس و پوچى را در شما به وجود آورده است, را نمى توانیم از سخنان شما دریابیم و اینکه این عوامل در چه جنبه اى از زندگى شما رخ داده است. آیا در میان خانواده احساس تنهایى دارید و نمى توانید صمیمانه با آنها ارتباط برقرار کنید و یا حتى با برخى اعضاى خانواده عدم تفاهم دارید, یا اینکه فاقد دوستى صمیمى و داراى خصایل نیکو هستید که بتواند لحظات تنهایى شما را سیراب از مهر و عطوفت کند و گفتار و کردار نیک او راهنما و الگوى شما باشد, یا اینکه چنین دوستانى دارید و خداى ناکرده میانتان شکر آب شده است؟ شاید مسإله چیز دیگرى است و اینکه شما با نیافتن شریکى مناسب براى زندگى آینده تان یا شکستهایى در این زمینه, دچار یإس و ناامیدى شده اید. پس در صورت امکان و تمایل, براى ما روشنتر و واضح تر مشکل خود و عوامل موثر را توصیف و تشریح نمایید تا به نحو بهترى پاسخگویتان باشیم.
شاید, خودتان یکى از عوامل ایجاد حالت تنهایى و دلتنگى باشید. یعنى نتوانسته اید با گفتار و اعمال خود در جذب اطرافیان, دوستان خوب در روابط اجتماعى, موفق باشید و اشکال از نحوه ارتباط شما و ندانستن راههاى صحیح آن است که شاید با تعمق و تفحص بیشتر و حتى با یارى گرفتن از مشاور بتوانید هنر ارتباط را بهتر فرا گرفته و به کار گیرید.
وقتى مى توانیم از لحظات تنهایى مفید و پربارى برخوردار شویم که با مطالعه, عبادت و مناجات به درگاه احدیت و تعقل صحیح باشد. این ((تنهایى)) سازنده است. همان طور که ره گشاى بسیارى از عرفا بوده است.
خواهر گرامى, ناامیدى و مإیوس شدن از لطف خدا, گناه است. مطمئن باشید با سعى و تلاش و یارى گرفتن از الگوهاى صحیح و افراد زبده, مى توانید بر مشکلات فایق آمده, از تنهایى و دلتنگى به در آیید و با انجام اعمال و رفتار پسندیده مثل کمک به ناتوانان و مستمندان, کار و عبادت در راه خدا, خوشرویى در جمع و یادگیرى, بر عزت نفس خود افزوده و خط بطلان بر اوقات کسالتآور بکشید. ابتدا باید ((خود)) را بشناسید و ((دوست)) بدارید تا دیگران نسبت به شما چنین کنند, که راه ((خداشناسى)) از ((خودشناسى)) مى گذرد.
موفق و موید باشید.