چرا فقط عیبها را مى بینی


 

چرا فقط عیبها را مى بینى؟

همسرم,
بله, بله, قبول دارم که تو در جهت خوشبختى و بهبود زندگى مشترکمان حق انتقاد کردن و پیشنهاد دادن را به من دارى. بله, قبول دارم من ایرادهاى کوچک و بزرگ زیادى دارم که تو حق دارى بالحنى دوستانه آنها را به من متذکر شوى و من وظیفه دارم براى سعادت و بقاى زندگى مشترکمان در جهت رفع آنها بکوشم. اما آیا این درست است مدام ذره بینى در دست گیرى و به دنبال اشکالى در وجود من بگردى؟ آیا این درست است که به جاى رفع عیوب من, هر باره گزکى از همسرت بگیرى و آنقدر در این کار افراط کنى تا او را به ستوه آورى؟
همسرم,
مردانى که درک عمیقى از زندگى دارند مى توانند به درستى و خوبى از کرامتها و نجابت همسر خود استفاده کنند و از حلاوت زندگى مشترک بهره مند شوند. تنها مردانى مى توانند در زندگى زناشویى طعم شیرین سعادت را بچشند که جنبه هاى مثبت شخصیتى همسر خود را در نظر داشته و براى پیدا کردن و جستن نقاط ضعف او مدام کنکاش ننمایند.
همسرم,
من تمام تلاش خود را به خرج مى دهم تا براى تو خانه اى آراسته و پیراسته فراهم آورم. سعى مى کنم که بانوى خانه تو باشم. سعى مى کنم ((خانه مان)) محل آسایش و آرامش تو باشد. من مى دانم ریشه هاى موفقیت اجتماعى و شغلى تو در خانه است. من مى دانم تو از صبح تا شب با انواع مشکلات و گرفتاریها پنجه در پنجه مى افکنى بنابر این شب که به خانه برمى گردى مى خواهم از تمام امکانات براى آرامش و رفع خستگى ات استفاده کنم. اما تو نمى گذارى, تو نمى خواهى. زحمات مرا نادیده مى گیرى و از هر ایراد کوچکى پیراهن عثمانى مى سازى. تو با این ایرادگیرىهایت آرامش و آسایش را از من و بچه ها که هیچ, از خودت هم سلب مى کنى.
همسرم,
تو باید متوجه باشى که با عیب جویهاى بى دلیل و مدام خود, مرا که همسرت باشم آزار مى دهى و زندگى مشترک را به کامم تلخ مى کنى. تو مرا مجبور مى کنى که در مقابل سرزنشهاى بى موردت واکنش و درشتى نشان دهم. آخر صبر من هم حدى دارد.
همسرم,
حتما مى دانى بیشتر افرادى که در زندگى مشترک خود شکست خورده اند و کارشان به جدایى انجامیده, کسانى بوده اند که به نکات منفى شخصیت همسرشان چشم دوخته اند و از نقاط قوت صرف نظر کرده اند. آنها به عمد و یا به سهو زندگى را به کام خود و خانواده شان تلخ کرده اند. چرا ما باید از جمله اینان باشیم؟