توزیع ناعادلانه آموزش و اشتغال براى زنان

 

 

آموزش یکى از زمینه هاى زیر بنایى تقویت آگاهى افراد و از منابع حیاتى توسعه بوده که باعث مى شود افقهاى جدید و نویى فراروى انسانها قرار بگیرد. یکى از ابعاد مهم و اساسى آموزش آن است که دامنه فراخى از انتخاب و اختیار را به روى آدم مى گشاید و آنان را در انتخاب, توانا مى سازد.
در این ارتباط مى توان خاطر نشان ساخت که یافته هاى حاصل از پژوهش نشان مى دهند که حتى زنانى که تا حدى از آموزش ابتدایى برخوردارند مدیرانى کوشا و توانمند براى اداره منابع خانه دارى بوده و در زمینه فعالیتهاى مربوط به تندرستى, بهداشت, تغدیه و تعلیم و تربیت و... موجبات ارتقا و بهزیستى خانواده را فراهم مىآورند. علاوه براین آموزش و پرورش این امکان را براى زنان فراهم مىآورد که بر پیش داوریهاى اجتماعى غلبه نموده و سررشته زندگى را خود به دست گیرند و در زندگى اجتماعى مشارکتى بیشتر داشته باشند. لیکن, مطالعات, گویاى وضعیت اسف بار عدم دسترسى زنان و دختران به آموزش (در مقایسه با مردان و پسران) مى باشد.
طبق گزارش یونیسف 60 میلیون دختربه آموزش ابتدایى دسترسى ندارند که این تعداد 20 میلیون نفر بیشتر از پسران مى باشد. از 83 کشور در حال توسعه در 68 کشور نسبت ثبت نام دختران در مدارس ابتدایى کمتر از پسران است و در 58 کشور از 78 کشور این نسبت در ارتباط با مدارس تکمیلى کمتر مى باشد.
در این گزارش آمده است در کشورهاى در حال توسعه میزان با سوادى زنان دو سوم مردان است و از 960 میلیون بزرگسال بیسواد در جهان 640 میلیون شامل زنانى مى شوند که یا هیچ گاه امکان رفتن به مدرسه را نداشته اند یا مدرسه را ناتمام ترک کرده اند.
لازم به ذکراست در جهان امروزین اعتقاد براین است که منابع انسانى پایه اصلى ثروت ملتها را تشکیل مى دهند. چرا که سرمایه و منابع طبیعى, عوامل تبعى تولیدند حال آنکه انسانها عوامل فعالى هستند که سرمایه را متراکم ساخته, از منابع طبیعى بهره بردارى نموده, سازمانهاى اجتماعى, اقتصادى و سیاسى را پایه ریزى کرده و توسعه ملى را به جلو مى برند. بنا براین اگر کشورى قادر نباشد مهارت و دانش مردم را توسعه بخشد و از آن در اقتصاد ملى به نحو موثرى بهره بردارى نماید, نخواهد توانست چیز دیگرى را توسعه بخشد.
از این رو کشورهایى که خواهان دستیابى به مدارج بالاى توسعه یافتگى مى باشند, سعى وافر در به کارگیرى عوامل لازم جهت ارتقاى دانش, بینش و مهارت عوامل انسانى خویش داشته و در این راه از شیوه ها و روشهاى مختلف و متفاوتى سود مى جویند. لذا مى توان گفت آموزش رسمى همان آموزش مدرسه اى بوده و شامل آن قسمت از نظام آموزشى است که از کودکستان آغاز و تا اتمام آموزش عالى ادامه مى یابد. این نوع آموزش, حالتى بسیار سازمان یافته داشته و داراى ساختارى مشخص مى باشد و از سلسله مراتب منطقى پیروى مى نماید. به بیان دیگر مى توان آموزش رسمى را به عنوان آموزش متدیک یا کلاسیک صرف, قلمداد نمود. این نوع آموزش اگر چه در جوامع مختلف از توان بالنسبه متفاوتى برخوردار است و لیکن همواره به عنوان تنها راه ارتقاى دانش و توسعه افراد انسانى, به عنوان اصلى ترین عامل آموزشى مورد نظر بوده است.
در اینجا باید خاطر نشان نمود پنانسیل آموزشى موجود نه تنها در جوامع مختلف جهانى متفاوت مى باشد بلکه میزان و چگونگى توزیع آن در مناطق مختلف یک جامعه واحد همچون یک کشور نیز یکسان نمى باشد. مورد مذکور یکى از عمده ترین دلایل عدم توفیق کامل آموزش رسمى در جوامع کشورهاى جهان سوم مى باشد که اوج عدم موفقیت آموزشهاى رسمى در جوامع توسعه نیافته و کمتر توسعه یافته, در توزیع ناعادلانه این گونه آموزشها میان زنان و مردان مى باشد. به بیان دیگر, گرچه آموزشهاى رسمى با هدف افزایش سطح آگاهى افراد به منظور بهره گیرى مناسب و بهینه از منابع مادى و سرمایه اى و همچنین کاهش فقر, توزیع عادلانه درآمد, افزایش تولید و ... پدید آمده, ولیکن بنا به دلایل متعدد, در انجام رسالت خویش از ناکامى محسوسى برخوردار بوده است.
برخى از عوامل موثر در این ناکامى و عدم دسترسى زنان و دختران به آموزش عبارت بوده اند از:
1ـ نیاز شدید والدین به نیروى کار دختران
2ـ عدم توجه کارشناسان و برنامه ریزان آموزشى به نیازهاى آموزشى زنان و دختران
3ـ عدم وجود مدارس یا مکانهاى مناسب براى آموزش زنان و دختران
4ـ وجود و برپایى کلاسهاى مختلط (پسر و دختر)
5ـ هزینه هاى تحصیلى
6ـ عدم تصور نقش حیاتى براى دختران
7ـ وجود برخى سنن و اعتقادات اجتماعى و فرهنگى غلط در مورد دختران
8ـ ازدواج زودرس
9ـ دسترسى به اشتغال, استخدام و درآمد.
در اغلب نقاط دنیا زنان از مزایاى اشتغال, کار دستمزدساز و درآمد محرومند. تعداد بسیار کمى از آنها در بخشهاى رسمى مشغول به کار مى باشند و بقیه که در بخشهاى غیر رسمى فعالیت دارند, اغلب مزدى دریافت نکرده و یا مزد بسیار کمى مى گیرند.
با توجه به اینکه دسترسى به آموزش, دسترسى به اشتغال را میسر و تسهیل مى نماید و به دنبال آن بسیارى از مشکلات دختران و زنان را چاره ساز است, باید متذکر گردید که در اغلب نقاط دنیا زنان از مزایاى اشتغال, کار دستمزدساز و درآمد محروم مى باشند حال آنکه زنان 50 درصد از جمعیت بالغ دنیا و یک سوم از نیروى کار رسمى دنیا را تشکیل مى دهند اما با وجودى که نزدیک به دو سوم ساعت کار, به فعالیت مشغولند تنها یک دهم درآمد جهان را دریافت داشته و کمتر از یک درصد داراییهاى دنیا به آنان تعلق دارد. بر اساس آمار در کشورهاى صنعتى میانگین حقوق زنان, در سطحى بین 50 تا 80 درصد حقوق مردان در مقابل ساعات کار مساوى است. در اکثر کشورها, کارفرمایان در ازاى مشاغل خاصى که براى زنان در نظر مى گیرند مزد کمترى پرداخت مى کنند.
اقتصاددانان نیز کار بدون پاداش زنان را از حسابهاى ملى حذف مى کنند و از در نظر گرفتن زنان خانه دار به عنوان قسمتى از جمعیت فعال خوددارى مى نمایند. شاید بتوان مهمترین مشکل اشتغال زنان را موارد ذیل دانست:
1ـ کار خانگى زنان که متضمن دریافت پاداش مادى نمى باشد و نقش آنان در خانواده منحصر به بارورى و تولید مثل است که آن هم تابعى از قدرت و اراده شوهر است.
2ـ زنان از ایفاى نقشهاى تولیدى و از امکانات برابر در اشتغال برخوردار نیستند. بسیارى از مشاغلى که به زنان واگذار مى شود داراى کمترین مزایاى مادى و امکان پیشرفت است.
3ـ محرومیت زنان از زندگى اجتماعى و سیاسى, بر اشتغال آنان اثر منفى مى گذارد. سوادآموزى, بهبود دانش فنى نسبت به کارهاى خانه و دسترسى به تعلیمات فنى و حرفه اى, اقداماتى هستند که هر یک جنبه خاصى از مسإله زنان را مدنظر داشته اما آن را با درکى جامع از جامعه, سازمان و نحوه کار آن ادغام نکرده اند.

بر اساس مطالعات دفتر امور زنان سازمان بهزیستى کشور, در ارتباط با اشتغال زنان, سه دیدگاه وجود دارد:
1ـ بینش مخالف با اشتغال زنان: بر اساس این بینش, زن باید در محدوده خانه زندانى شود و هر فرصت براى کار و تلاش موثر از او سلب گردد و کار او تنها به شوهردارى, بچه دارى و خانه دارى منحصر شود. در این گزارش بینش مذکور, را ناشى از دو عامل مى داند:
یکى جهل و ناآگاهى نسبت به تعالیم مقدس اسلام و دیدگاههاى این آیین حیات بخش و زندگى آفرین در ارتباط با زنان و دیگرى اوضاع نامطلوب اجتماعى در دوران سلطه رژیم ستم شاهى به دلیل فساد و فحشا و بهره بردارىهاى ناصواب از حضور زنان در عرصه هاى اجتماعى و رشد و گسترش مشاغل کاذب در میان زنان در آن دوران.
2ـ بینش موافقین افراطى با اشتغال زنان: این بینش زاییده تفکر و فرهنگ غرب مى باشد که به عنوان آزادى زنان, آنان را در بیراهه هاى جاهلیت مدرن غلطانیده و از جسم او براى تإمین مطامع سیاستمداران و سرمایه داران بزرگ سوء استفاده مى کند.
3ـ بینش موافق با اشتغال معقول و متعادل زن: در این بینش, هرگز شخصیت و منزلت زن فداى اهداف و انگیزه هاى اقتصادى نمى شود و زن را بالاتر از آن مى داند که شإن و هویت انسانى اش را در لجنزارهاى شهوانى و نفسانى آلوده کند. این بینش هرگز حاضر نیست که هویت انسانى زن با سود و بهره بردارى معامله شود.

منابع و ماخذ:
1ـ صندوق کودکان سازمان ملل متحد (یونیسف), دختربچه ها سرمایه گذارى براى آینده, نیلوفر پورزند (مترجم), تهران, انتشارات دفتر یونیسف در ایران, چاپ اول, تابستان 71.
2ـ لینر آجنتا, جانستون آنتون, سوادآموزى بزرگسالان در جهان سوم, مرتضى مشتاقى (مترجم), تهران, انتشارات مدرسه, چاپ اول, تابستان 1371.
3ـ دفتر امور زنان سازمان بهزیستى کشور, اهمیت اشتغال زنان در تکامل جامعه (بخش اول), تهران, روزنامه اطلاعات, آذر 72.
4ـ شعبانعلى فعى, حسین, معیارهاى تواناسازى زنان در توسعه, ماهنامه جهاد, شماره 170.