زنان در تعزیه
((قسمت دوم))
غلامرضا گلى زواره
ایام سوگوارى ماههاى محرم و صفر, فرصتى به دست داد که به موضوع نقش زن در تعزیه و شبیه خوانى بپردازیم. در بخش نخست مقاله, پس از پرداختن اجمالى به جایگاه خود تعزیه, شواهدى تاریخى را بازگو کردیم که حضور زنان در تعزیه ها, به عنوان تماشاگر و یا مجرى را نشان مى داد. سپس به موضوع تشبه مردان به زنان در تعزیه پرداخته شد و در پایان توضیح داده شد که از فن تعزیه خوانى براى اجراى نمایشهاى مسرت بخش نیز بهره برده مى شده است. اینک بخش پایانى را تقدیم مى دارد.
مقایسه مصایب
یکى از جلوه هاى هنرى تعزیه این است که ضمن آنکه سوگوارى و گزارش وقایع و حوادث را از صحنه هاى کربلا به رویدادهاى قبل و بعد از این ماجرا تسرى داده و چگونگى مصایب انبیإ را گوشزد کرده ولى بین این رخدادها و حماسه هاى عاشورا وجه اشتراکى ایجاد نموده و افزوده است: در مقابل مصیبت کربلا هر گونه بلایى که متوجه پیامبران و خاندان آنان بوده کوچک جلوه مى کند. یکى از این مجالس ((شبیه قربانى کردن ابراهیم اسماعیل را در راه خدا)) است که در مجموعه لیطن (محقق اروپایى) یافت شده و توسط مهدى فروغ به چاپ رسیده است. از لحاظ موضوع این شبیه را باید در دسته پیش واقعه ها جاى داد هر چند که به لحاظ داستانى استقلال کامل دارد; در این ماجرا ذبح اسماعیل با چگونگى شهادت على اکبر(ع) در صحراى کربلا ارتباط دارد, ابراهیم به این ذبح رضایت کامل مى دهد و از هاجر مى خواهد که اسماعیل را خبر کند. هاجر فرزندش را که نزد معلمى قرآن مى خوانده خبر مى کند و با هم نزد ابراهیم مىآیند, هاجر در آغاز وقتى درمى یابد که پسرش مى خواهد قربانى شود هراسان مى گردد ولى چون متوجه مى شود در این کار رضاى خدا نهفته است مى گوید:
کنون که هست رضاى خداى عالمیان
رضا شدم که شود نورچشم من قربان
اسماعیل پس از وداع با مادر از پدر مى خواهد تا اجازه دهد او به مکتب برود و از دوستان و معلم خود خداحافظى کند اما گویا هاجر همچون ام لیلى (مادر على اکبر) دلتنگ او مى شود:
دمى بایست که ببینم دوباره روى تو را
دمى بایست زنم بوسه من گلوى تو را
دمى بایست که دیدار آخرت بینم
گلى ز گلشن رخسارت اى پسر چینم
اسماعیل خواهان بوسیدن دست مادر است و خواستار آن است که شیرى را که به او داده حلال کند. بعد از آن ابراهیم فرزند را رو به قبله مى خواباند تا سر از تنش جدا سازد. در این حال هاجر با ناله از وى مى خواهد تا آبى به گلوى اسماعیل بریزد. در اینجا بهترین فرصت براى گریز به صحراى کرب و بلا و یادآورى تشنگى امام حسین(ع) و فرزندان اوست. هاجر از شوهر خود مى خواهد که زمین کرب و بلا را به او نشان دهد. ابراهیم از میان دو انگشت حوادث آن دشت خونین را به وى نشان مى دهد, با مشاهده این صحنه ها, هاجر مى گوید:
فغان و آه عجب دشت پر ز خون دیدم
تمام کوه و در و دشت لاله گون دیدم
چه واقعست خدایا در این دیار الم
که کشته ها همه بى سر فتاده بر سر هم ...(1)
این نمایش از کتاب روضه الشهداى ملاحسین کاشفى اقتباس گردیده است.
ترکیب شادى و عزادارى
در مجموعه آنریکو چرلى (خاورشناس اروپایى) مجالس تعزیه اى مشاهده مى شوند که به حضرت خدیجه اختصاص دارد که اسامى آنها عبارتند از: ((زفاف خدیجه)),(2) ((آمدن خدیجه خدمت رسول(ص))), ((آمدن زهرا(س) و خدیجه کبرا به خانه خولى)), ((وفات عیال پیامبر)), ((وفات خدیجه)).(3)
سوگنامه وفات حضرت خدیجه همواره در مقدمه مجلس تعزیه عروسى حضرت زهرا(س) مطرح مى گردد و نقشآفرینان این صحنه عبرت بلافاصله از قلمرو سوگ و اندوه بزرگ بانوى اسلام و همسر رسول خدا(س) به دایره سور و شادى زهراى بتول انتقال مى یابند و رخت عزا به جامه شور و نوا تبدیل مى گردد. در مجموعه اى که بدان اشاره شد, مجالس تعزیه متعددى وجود دارد که به حضرت فاطمه زهرا اختصاص یافته اند. یکى از معروفترین آنها ((عروسى قریش)) یا ((مجلس به عروسى رفتن فاطمه زهرا(س))) مى باشد, این مجلس را زنان پادشاهان قاجار ترتیب داده اند که مضمونى بسیار ساده دارد و با آداب و رسوم ایرانى گره خورده است.(4) بر اساس روایت این تعزیه خواهر عبدالعزیز با جماعتى از زنان قریش جشن عروسى بر پا کرده و حاضر نمى باشند که در مجلس رحلت خدیجه مادر فاطمه حضور یابند زیرا نمى خواهند مجلس عیش و عشرت خود را بر هم زنند. حضرت فاطمه که در غم وفات مادر سوگوار است از جواب خواهر عبدالعزیز ناراحت مى شود. از آن سوى زن قریشى مزبور به این بسنده نکرده و از سر اذیت و آزار, حضرت فاطمه را به مجلس عروسى فرا مى خواند چه مى داند که آن حضرت از شدت فقر و کم بضاعتى لباسى در خور مجلس عروسى ندارد و با آمدن در بین زنان قریش که جملگى آراسته به جواهر و زینتآلات مى باشند موجبات ناراحتى او ایجاد مى شود. دعوت به مجلس عروسى دل فاطمه را به درد مىآورد و او فغان برمى دارد که:
شما جماعت اعراب سخت بى شرمید
خدیجه مرده شما در نشاط سرگرمید
فاطمه دعوت زنان قریش را رد مى کند اما خواهر عبدالعزیز رسول اکرم(ص) را واسطه قرار مى دهد تا فاطمه به مجلس عروسى آید. در همین حال, جبرئیل بر پیامبر نازل شده و از او مى خواهد که به فاطمه اجازه دهد در مجلس عروسى شرکت کند. پیامبر فاطمه را به رفتن راضى مى کند اما دختر خطاب به پدر مى گوید:
بگو به مجلس عشرت چگونه رو آرم
بکهنه جامه بگو من چه آبرو دارم
من غریب به این کهنه جامه با دل ریش
روم چه سان به بر این جماعت بدکیش
اما ناگهان جبرئیل به همراه حوریان بهشتى از راه مى رسند و جامه هاى نفیسى براى فاطمه مىآورند. آن بانوى دوسرا با جاه و جلالى ملکوتى در حالى که حوریان به دورش حلقه زده اند به مجلس عروسى وارد مى شود. عروس که در انتظار دیدن فاطمه در لباسى مندرس بوده از دیدن چنین
منظره اى از حال مى رود و مجلس شادى به عزا تبدیل مى شود. خواهر عبدالعزیز از حضرت فاطمه(س) مى خواهد که دست به دعا بردارد تا عروس عمر دوباره بیابد. او هم دعا مى کند و عروس به هوش مىآید و خطاب به فاطمه مى گوید:
السلام اى دختر شاه جهان
شافع ما عاصیان و گمرهان
شد وجودت باعث احیاى من
ورنه بودى در سفر مإواى من
دوستانت شاد و خرم در نعیم
دشمنانت را بدیدم در جحیم
جمشید ملک پور درباره این تعزیه مى نویسد: عروسى دختر قریش دو موقعیت نامتجانس را ایجاد کرده و از عدم تجانس این دو, حالت و عکس العمل اشخاص در برابر آنهاست که زمینه براى خنده پدید مىآید. این دو موقعیت از ناهمگونى بین کردار مقبول فاطمه زهرا و اعمال نارواى خواهر عبدالعزیز و زنان قریش به وجود آمده است.(5) اعتمادالسلطنه در باره اجراى این شبیه و اثر جنبه هاى کمدى آن در تکیه دولت نوشته است:
((... دیشب تعزیه عروسى رفتن فاطمه در تکیه بیرون آوردند. این تعزیه را به قدرى رذل کردند ... و خنده اهل حرم طورى از بالاخانه به صحن تکیه مىآمد که اشخاصى که در آنجا بودند نقل مى کردند که از تماشاخانه مضحک فرنگستان خیلى باخنده تر بود ...)).(6)
به همین دلیل برخى گفته اند نمایشهاى اروپایى در تعزیه ها اثر گذاشته و سبب پیدایش مجالسى به نام گوشه و شبیه مضحک شده است.
از مجلس تعزیه تزویج فاطمه زهرا با حضرت على(ع) یا عروسى زهرا که به تعزیه نزول زهره هم معروف است. نسخه هاى متعدد وجود دارد. بر اساس این حکایت از جانب خداوند به پیامبر اکرم(ص) وحى مى شود که فاطمه را شوهر دهند, خواستگاران زیادى به خواستگارى مىآیند; از جمله حضرت على(ع), رسول اکرم نمى داند که کدام یک را به عنوان همسرى دختر خود برگزیند که ستاره زهر نازل مى شود و آن حضرت در مى یابد که تنها حضرت على(ع) لیاقت دارد با فاطمه پیمان ازدواج ببندد.(7)
بدین وصف فاطمه زهرا عازم خانه حضرت على(ع) مى شود در حالى که جبرئیل از جانب راست و میکائیل از سوى چپ و فوج ملایک از عقب آن بانو روان بودند. عده اى از جوانان نیز شمشیر برکشیده و رجزخوانان به وصف نوعروس و نوکدخداى نظر کرده مى پردازند. پایان این مجلس تعزیه به شیوه گریز زدن به صحراى کربلا صورت مى گیرد و گوشه اى از سوگ و ماتم سالار شهیدان به نحو اجمالى مطرح مى شود اما چون فاطمه به خانه اسدالله غالب پا مى نهد, زن فقیرى مىآید و از نداشتن لباس براى پوشانیدن خود سخن مى گوید, بتول عذرا پیراهن نوى را که براى به حجله رفتن پوشیده بود به آن زن نیازمند بخشیده و لباسى کهنه بر تن مى کند, در این حال راوى چنین مى گوید:
فاطمه که نتوانست ضعیفه عاجزه را عریان ببیند کجا بود در وقتى که زینب و کلثوم با سایر اهل بیت وارد مجلس ابن زیاد و یزید بى بنیاد مى گردیدند.(8)
گوهر اشک
طبق نقل مجلس ((تعزیه پشم ریسى فاطمه)) آن حضرت به ریشتن پشم مى پردازد و مزد آن را به مصرف زندگى و انفاق درماندگان مى رساند, شبیه خوانان تعزیه دیگرى را به نمایش مى گذارند که مجلس ((انار آوردن جبرائیل)) نام دارد. در این ماجرا فاطمه زهرا(س) بیمار مى شود. طبیب انار تجویز مى کند حضرت على(ع) این میوه را در هیچ جا به دست نمىآورد تا آنکه به خانه شمعون کلیمى رفته و از او انار طلب مى نماید. او هم یک عدد انار به ایشان مى دهد, حضرت در راه به مریضى برمى خورد که همان کسالت فاطمه(س) را دارد و با این میوه بهبود مى یابد, در مقابل عجز و الحاح او تاب مقاومت ندارد و انار را به آن بیمار مى بخشد و دست خالى و اندوهگین به خانه بازمى گردد. در همین احوال جبرئیل از آسمان نازل مى شود و سبدى انار براى حضرت فاطمه به ارمغان مىآورد, طبق روایت مجلس تعزیه ((نان پختن فاطمه زهرا(س))) آن حضرت نانوایى مى کند و تولیدات خود را به فقیران مى دهد.(9) یکى از مجالس تعزیه که نسبتا مفصل است, مجلس ((غصب باغ فدک)) مى باشد. در این تعزیه باغ فدک را که به پیامبر تعلق دارد غصب کرده اند و باغبان آن از این بابت ناراحت است زیرا با فشار و تهدید ناچار شده کلید آن را تحویل غاصبان بدهد. فاطمه زهرا(س) از شوهر خود مى خواهد به او اجازه دهد براى احقاق حقوق خود اقدام کند, او هم اجازه مى دهد و دختر پیامبر به نزد غصب کنندگان فدک مى رود و از فرزند خود امام حسن مى خواهد تا فرمایش پیامبر را در مورد صاحب اصلى فدک جویا شود و او هم مى فرماید:
بدان ز جد کبارم ز روى صدق و صفا
شنیده ام من محزون به هر صباح و مسا
که گفت باغ فدک مال حضرت زهراست
دهم شهادت که این گفته رسول خداست
حضرت امام حسین(ع) نیز گواهى مى دهد ولى مورد قبول واقع نمى شود, تا آنکه سلمان فارسى به خواهش فاطمه زهرا مىآید و تإیید مى کند که پیامبر فدک را به دخترش ـ حضرت زهرا(س) ـ بخشیده است. مدعیان با آنکه این حقایق را مى دانند قبول نمى کنند و سند باغ مزبور توسط مخالفین پاره پاره مى شود. تعزیه مزبور با این حادثه پایان مى یابد که به در خانه حضرت على(ع) براى بیعت کردن مىآیند و چون در گشوده نمى شود بر آن لگد مى زنند و در به پهلوى زهراى اطهر اصابت مى کند, فاطمه زهرا گوید:
پدرجان دشمنانت کینه بستند
ز در پهلویم اى بابا شکستند
پدرجان فاطمه حالى ندارد
چو مرغى کو پر و بالى ندارد ...(10)
متإسفانه در این مجلس تعزیه به عنوان زبان حال فاطمه(س) مطالبى گفته مى شود که با شإن و منزلت آن بانو سازگارى ندارد. از طرف دیگر طبق روایت نسخه تعزیه اى که خوجکو (فرانسوى لهستانى الاصل) جمعآورى نموده حضرت فاطمه گوید:
بزرگوار خدایا به حق پیغمبر
به حق مرتبه و جاه حیدر صفدر
به حق محسن در خاک و خون تپیده من
به حق پهلوى پردرد و آب دیده من
به حرمت حسنین و به دیده هاى ترم
که در گذر ز گناهان امت پدرم(11)
در مجلس تعزیه وفات حضرت فاطمه زهرا(س), آن بانو در فراق باب خود مى گرید و مردم مدینه از این جهت ناراحتند و از حضرت على مى خواهند که فاطمه یا به شب آرام گیرد یا در روز نگرید. در ادامه حضرت زهرا(س) از بلال خواستار اذان گفتن است تا با این ذکر نام بابش تداعى گردد و او از آن احساس آرامش کند. سپس فاطمه به امور خانه چون شستشوى لباس, دستاس کردن و مانند آن مى پردازد و در همین حال ضمن خواندن اشعارى حادثه کربلا را تذکر مى دهد. سپس از کنیز خود فضه مى خواهد که کافور و کفن براى ایشان مهیا کند. چون بقچه حاوى کفن آماده مى شود فاطمه خطاب به آن مى گوید:
اى به تن رخت غم و محنت من
اى مبارک کفن اى خلعت من
بوى جان از تو رسد اى کفنم
زیر خاکى تو به تن پیرهنم
مشعل محفل تاریک منى
همه دورند و تو نزدیک منى(12)
امام حسن و امام حسین که از مکتب خانه مىآیند از اینکه مادرشان کفن تهیه کرده در شگفتند. در این حال حضرت فاطمه دختر خود زینب را فرا مى خواند و با او گفتگویى دارد که گزارش کربلا در آن نهفته است. در پایان عزرائیل مىآید و پس از احوالپرسى با فاطمه مى گوید:
بگیر این سیب از دستم تو بو کن
به سوى گلشن فردوس رو کن
در این مجلس بار دیگر جبرئیل در لحظه اى که پیکر پاک حوراى انسیه فاطمه صدیقه را بر خاک لحد مى گذارند مصیبت کربلا را از میان دو انگشتش به رسم گریز عیان مى سازد. هر چند آگاهیم که در آن دم هنوز واقعه کربلا به وقوع نپیوسته و دردانه زهرا ـ حسین ـ خود بر کفن و دفن مادر ناظر و در فراق او غمین است اما چه باک که شبیه خوانان به موهبت پیش داورى به استقبال آینده رفته و در هنگامه اى که سوگى برپاست ماتم دیگرى را تذکر مى دهند. جبرئیل گوید:
بیا و در دو انگشتم نظر کن
قتیل قوم اعدا را نظر کن
فاطمه: ببینم من زمینى پر ز اعدا
کجا باشد تو دانى زود فرما(13)
در شبیه نامه هاى مربوط به حوادث عاشورا نیز حضرت فاطمه(س) حضور دارد و در عالم رویا به خواب امام حسین(ع) حضرت زینب و فرزندان او مىآید. جالب آنکه فضه ـ خادمه حضرت زهرا(س) ـ در تعزیه اى تحت عنوان ورودى قتلگاه یا شیر و فضه از گریه و فغان حضرت زینب ناراحت است و چون سبب را مى پرسد, آن بانو جواب مى دهد که دشمنان مى خواهند اسب بر بدن شهدا بتازانند. فضه مى گوید:
دمى تو بى بى دل خون ز سوز دل مخروش
دهم بتو خبرى گر دهى به عرضم گوش
بدان که دوش در این بیشه شیر نالانى
ز سوز سینه همى داشت آه افغانى
اگر دهى تو اجازه به نزد شیر روم
پى شکایت زمره شریر روم
قسم به شیر دهم بنام شیر خدا
بیارمش ز پى پاسبانى شهدا
و چون آدمیان حرمت آن شهیدان را رعایت نمى کنند, حیوانى به یارى بازماندگان آنان مى شتابد تا از بدنهاى کشتگان مراقبت کند. متإسفانه در تعزیه از زبان حضرت فاطمه زهرا مضامینى خوانده مى شود که چهره یک زن درمانده, رنجور و ناتوانى را ترسیم مى کند که از جور چرخ و ستم فلک در افغان است و تنها زمانى شادمان مى باشد که امت گنه کار پدرش بخشیده شوند و گویا تمام مصایبى که بر او و فرزندانش مى رود براى آن است که عاصیان و خلافکاران راه نجاتى بیابند و این فرهنگ در قاموس اهل بیت راه ندارد و آن وجودهاى درخشان در تمام عرصه هاى زندگى با خلافکارى و تبهکارى مبارزه کردند.
افشاگر ستم
در تاریخ شکوهمند تشیع, حضرت زینب رشیدزنى است که در گذرگاه عهد و میثاق علم شهامت برمى افرازد و به عنوان بانویى قهرمان به دفاع از حریم امامت مى پردازد و سرپرستى اسیران را عهده دار است و با خطبه هاى آتشین خود و فصاحت و بلاغتى که از پدر به ارث برده با زبانى همچون تیغ برا همانند آذرخش ضمن افشاى ستم بر دلهاى کور اثر مى گذارد و آنان را دگرگون مى کند. زنى غیور که از سوى خود دست مى شوید و به همراه قافله سالار کربلا به دشت پربلاى نینوا عزم رحیل مى نماید. هموست که در مقابل حوادث شکیبایى ورزید و با استوارى و استقامت مصایب را به جان خرید و از اطفال امام حسین(ع) و دیگر بازماندگان کربلا مراقبت کرد و در تمامى مراحل زندگى صبر و پایداریش اسوه عام و خاص مى باشد. اما در تعزیه, زینب با عباراتى چون نشان تیر بلاى سپهر دون, ستم کش فلک دون نواز, رفیق الم, غریب بیابان, غریق تعب, مبتلاى افگار, زینب زار نالان, ستم کشیده ایام, مبتلاى رنج, علیله بیدل, دل افسرده, محزون خسته, زار مضطر, افگار نالان, محنت کش دوران خطاب مى گردد و زینبى که شبیه خوانان معرفى مى کنند زن برادر مرده اى است که که روزگارش سیاه شده. از خیمه که بیرون مىآید تا شهیدان را مى بیند از خود بیخود مى شود به چرخ و آسمان و فلک نیلگون بد مى گوید. از روزگار شکایت مى کند, ناراحت است که چرا فلک کج مدار, الم و غم نصیبش کرده است و امام به او دلدارى مى دهد که ناراحت نباش. از روز ازل و بر حسب حکم جبرى زینب را براى محنت و غم ساخته اند و وى باید بر حسب سرنوشتى محتوم و غیر قابل تغییر که برایش رقم زده اند زار و مضطر باشد و از زبان امام مى گویند: راضى گشتم که زینب خوار گردد!!; شهید هاشمى نژاد از این عبارت سخت برمىآشوبد و مى گوید: ((آیا با این منطق سازش دارد که ما به آن حضرت و یاران عزیزش نسبت خوارى و ذلت بدهیم! اگر حسین(ع) مى خواست بانوى قهرمان کربلا یعنى زینب خوار گردد, در برابر یزید تسلیم مى شد و با او بیعت مى نمود ولى فرزند پیغمبر نه تنها براى نجات خواهر بزرگ خود از خوارى بلکه براى نجات اسلام و انسانها از ذلت و ننگ آن فداکارى عجیب و فوق طاقت بشرى را انجام داد(14))).حضرت امام حسین(ع) مى فرماید: این ناپاک مرا بین دو کار مخیر ساخت یا ذلت را بپذیرم و در برابرش تسلیم شوم یا آنکه کشته شوم, اما از ما خاندان, ذلت و خوارى به دور است, نه خدا براى ما ذلت مى خواهد و نه پیامبرش و نه مومنین و پاکدلان و نه دامنهاى منزهى که ما را در میان خود پرورش داده است.(15) آرى زینبى که رسالتى سنگین تر از رسالت حسین را بر دستهاى على وار خویش گرفته و آن ادامه نهضت کربلا علیه نظام خیانت, دروغ و وحشت است آن هم در اوضاعى که قهرمانان به شهادت رسیده اند و مردان پیشگام اسلام دم فرو بسته اند, خواهر حزین و زار و نوحه گر و نالانى شده که باید بر او نوحه کرد و از سرنوشتى که فلک غدار برایش رقم زده محزون شد. امام خطاب به زینب در تعزیه:
منال اى خواهر محنت کشیده
تو را حق بهر محنت آفریده!!
و خود زینب در شبیه نامه وهب:
اى خدا زینب بى کس به غریبى خوار است
یک نفر نیست که در گریه کند امدادم!!
زینب در تعزیه به جاى آنکه به ستمگران اعتراض کند از فلک شاکى است و با در و دیوار تکلم مى کند و گاهى از آنان که در عالم غیب و یا برزخ هستند استمداد مى طلبد. نقش وى در شبیه نامه ها وظایفى را هم عهده دار است: خبر دادن امام از آمدن اشقیا, رابط بین امام و سایر افراد حرم, بستر انداختن براى حریم آل اطهار, کفن دوزى, آماده کردن اسب و استر و لباس و سلاح رزم براى برادر و فرزندان برادرانش. زینب در تعزیه سخت مراقب کودکان و نوجوانان است و همراه آنان نوحه خوان است و به شیوه هجران خوانى مى گوید:
پریشان شد دگر احوال زینب
دگر برگشته شد اقبال زینب
بنجامین در خصوص شبیه حضرت زینب مى نویسد: ((در آغاز صحنه در حالى که روپوش سراپا سیاهى پوشیده بود در گوشه اى نشسته بود و به سرنوشت و تقدیر دردناک خود مى گریست و عده اى کودک نیز که اهل بیت امام حسین(ع) را مجسم مى کردند, دور او جمع شده بودند و در عزادارى با او شرکت مى نمودند)).(16)
عروسى قاسم
یکى از مجالس تعزیه که در آن زنان حضورى فعال دارند, شبیه نامه عروسى قاسم مى باشد. بر اساس این نمایش که از کتاب روضه الشهداى ملاحسین کاشفى گرفته شده قاسم بن حسن(ع) نوجوانى است که پدرش آرزو داشت با دخترعمویش فاطمه ازدواج کند. امام حسین(ع) تصمیم مى گیرد که به وصیت برادر جامه عمل بپوشاند و این در حالى است که على اکبر به شهادت رسیده است. سرانجام حجله رنگارنگ عروسى را وارد صحنه ساخته و عروس و داماد را از میان راهروهاى باریک به آن طرف هدایت مى کنند. نواى عروسى ورودشان را همراهى مى کند ناگاه از پشت سر حضار اسب على اکبر(ع) بدون سوار هویدا مى گردد. از این نشان شهادت على اکبر همه مردم به اندوه مى نشینند. قاسم صحنه اصلى (حجله) را وا گذاشته به میدان جنگ مى رود. لحظه اى بعد پیشاپیش عده اى که نعش على اکبر(ع) را روى سپرهایى حمل مى کنند به صحنه اصلى باز مى گردد. سرانجام نعش بر صحنه اصلى روبه روى حجله گاه عروسى قرار داده مى شود. در طرفى از صحنه مراسم عزا باگوشه هایى از غمنوا تشکیل مى شود. تماشاگران موى مى پریشند و بر سینه مى زنند و در طرف دیگر, مراسم عروسى با همراهى نواى سرورانگیز ادامه مى یابد, صداها متنافر است. حاضران از سویى به سوى دیگر مى روند و مویه به خنده تبدیل مى شود. مادر قاسم از این وضع تعجب مى کند و خطاب به امام حسین مى گوید:
که اى جناب فداى تو باد مادر قاسم
به این طریق چگونه کنم عروسى قاسم
که دیده است که بندد ز خون حنا داماد
اساس حجله او همچو گل رود بر باد
ولى امام پاسخ مى دهد:
بلى در زیر چرخ آبنوسى
گهى ماتم بود گاهى عروسى
مادر قاسم بانگ برمىآورد که چون على اکبر به خاک غلتیده و مادرش ام لیلا مکدر است انصاف نمى باشد که عروسى سر گیرد; با این حال و به توصیه امام نزد ام لیلا مى رود و اصرار مى ورزد که در تدارک عروسى با وى همکارى کند. لیلا در حالى که کاه بر سر خود مى پاشد ناله کنان و بر سینه زنان عروسى را تبریک مى گوید. مادر قاسم بنا به سنت ایرانى از لیلا مى خواهد که کف از حنا رنگین کند و جامه عزا را از تن بر گیرد. امام حسین هم زینب را نزد ام لیلا مى فرستد و از او مى خواهد که دست از شیون و ماتم بردارد و دعوت مادر قاسم را پذیرا شود. همه چیز براى عروسى آماده مى شود, بعد بنا به رسم باستانى ایرانیان زینب به فاطمه نوعروس مى گوید سوار عقاب یا مرکب على اکبر شود تا به حجله گاه برسد و چون از سوار شدن بر آن امتناع مى کند, امام ذوالجناح خود را برایش مى برد. درست در هنگامى که مراسم عروسى مى خواهد خاتمه یابد و قاسم مهیاى زفاف مى گردد به میدان جنگ فرا خوانده مى شود. لحظاتى چند مى گذرد, سپس قاسم آگاه از سرنوشت دلخراشى که در انتظار او و نوعروس اوست اقدام به ترک وى مى کند. فاطمه زارى سر مى دهد:
فداى جان تو این رسم بى وفایى نیست
بیا دمى بنشین موسم جدایى چیست
صحبت بر روز قیامت متمرکز مى شود. عروس از داماد مى خواهد که نشانى به او بدهد تا بتواند در صحراى محشر قاسم را بشناسد. قاسم مى گوید که به آستین دریده و تن صد چاک و چشمان غمناک در خدمت پدر (حسین) شناخته خواهد شد. سپس قاسم به میدان جنگ مى رود و بر صف اشقیا یورش مى برد که آنان در برابر این جوان سلحشور و خوبروى امام حسن(ع) به وضع مسخرهآمیزى پا به گریز مى نهند, سرانجام او در مصاف با لشکریان زیاد اموى کشته مى شود.(17)
این داستان که به مجالس تعزیه راه یافته از جمله تحریفات عاشوراست و علامه مجلسى مى نویسد این قصه دامادى قاسم را در کتب معتبر ندیده ام.(18) محدث نورى صاحب کتاب مستدرک الوسایل, عروسى قاسم را جزو اخبار موهنى مى داند که بزرگان علماى گذشته به آن اعتماد و اعتنا نکرده اند(19) و محدث قمى خاطرنشان نموده که حکایت مزبور صحت ندارد.(20) شهید آیت الله قاضى طباطبایى داستان عروسى قاسم را فاقد اعتبار مى داند و مى گوید آن فاطمه که در کربلا بوده به عقد ازدواج حسن مثنى (برادر قاسم) آمده است که در منابع مستند ذکر گردیده است.(21) شهید مطهرى مى گوید: ((یکى از چیزهایى که از تعزیه خوانهاى ما هرگز جدا نمى شد عروسى قاسم نوکدخدا یعنى نوداماد بود در صورتى که این در هیچ کتابى از کتابهاى تاریخى معتبر وجود ندارد ...))(22)
حضرت آیت الله خامنه اى فرموده اند: ((... نباید بوى ذلت و خاکسارى نسبت به ائمه و شجاعات کربلا در اشعار استشمام شود, بعضى از روضه هایى که خلاف واقع است ... انسان باید حتى المقدور از خواندن آنها خوددارى کند. براى مثال روضه دامادى حضرت قاسم چیزى است که قطعا یا به احتمال زیاد رد آن ثابت شده است ...))(23)
ابر اندوه
عروسى شهربانو با امام حسین(ع) در شبیه نامه عروسى شهربانو به نمایش گذاشته مى شود. در تعزیه اى دیگر که غارت خیمه گاه یا شهربانو نام دارد به آتش کشیدن و غارت خیمه ها و اسارت بازماندگان نشان داده مى شود. در این تعزیه شهربانو همسر ایرانى امام حسین(ع) بنا به وصیت امام چون ذوالجناح بى سوار بازمى گردد و براى آنکه تسلیم دشمنان نشود از معرکه فرار مى کند. مجلس تعزیه اى تنظیم کرده اند تحت عنوان دره الصدف که در آغاز آن دخترى به همین نام از پدرش مى خواهد به او اجازه دهد همراه با دخترعموى خود که مشترى نام دارد براى تفریح به سوى باغ و دشت بروند که پدر موافقت مى کند اما این مرد (عبدالله) چون به خواب مى رود در عالم رویا منادى حوادث کربلا را به وى یادآور مى شود. جالب این که طبق نقل این تعزیه عبدالله در خواب با شمر, ابن سعد و سنان به مکالمه مشغول مى شود و بر آنها معترض است که چرا این جنایت را در کربلا مرتکب شدند. چون دره الصدف به خانه مىآید احساس مى کند پدرش ناراحت است. به دنبال آن عبدالله دختر را از فاجعه کربلا باخبر مى کند و مى گوید همه جوانان کربلا شهید شده اند اما بازماندگان آنها در کوفه و شام وضع ناراحت کننده اى دارند. دره الصدف از این ماجرا اندوهگین مى شود و تصمیم مى گیرد لباس رزم بپوشد و به همراه دخترعموهاى خود براى رهایى اسیران کربلا اقدام کند. در راه به جوانى به نام حنظله مى رسد و مقصود خود را به او مى گوید:
بدان رویم به جنگ گروه بى پروا
پى تلافى ذریه رسول خدا
که بلکه زینب و کلثوم را خلاص کنیم
به این جماعت شاهى ز کین قصاص کنیم
در, ورودى شهر حلب دره الصدف با اسیران نینوا مواجه مى شود که توسط ظالمان با آنان بد رفتارى مى شود. هر کدام از زنان اهل بیت نیز در حال سوگوارى براى شهیدان هستند. دره الصدف به همراه دختران خویشاوند و چند نفرى که در راه به قافله او پیوسته اند به صف مخالفان یورش مى برد تا اسیران را آزاد کند و در این کار هم موفق مى شود:
هزار شکر به درگاه قادر منان
که فتح لشکر ما شد به جنگ قوم خسان
ایا تو ابن عمم ((مشترى)) ز راه وفا
بیا رویم به نزد اهل بیت شیر خدا(24)
در مجلس تعزیه ((دختر نصرانى)) دخترى از مسیحیت شیفته حضرت على اکبر(ع) مى شود و به قصد دیدار او عازم کربلا مى گردد اما وقتى به این سرزمین مى رسد متوجه مى شود آن جوان هاشمى به شهادت رسیده است. در شبیه نامه ((میهمانى یهود)) زنى از دوستداران امام حسین(ع) روزى به تعزیه مى رود و چنان تحت تإثیر قرار مى گیرد که بیهوش نقش زمین مى شود و قادر نمى باشد به خانه بازگردد و براى میهمانان خود که یهودى هستند غذا تهیه کند. از آن سوى به صورتى شگفت انگیز حضرت فاطمه(س), زینب(س) و سکینه(س) به خانه اش مى روند و تدارک تهیه غذا و پذیرایى از میهمان را براى آن زن سوگوار فراهم مى کنند. این مجالس تعزیه که اجمالا معرفى شدند از نظر منابع مستند تاریخى و روایى فاقد اعتبارند و تنها به ذوق و سلیقه تعزیه نویسان و براى جلب احساسات مردم و افزایش هیجان تماشاگران تعزیه تنظیم شده اند و هنوز هم در برخى نقاط کشور به اجرا درمىآیند.
مجلس تعزیه اى است تحت عنوان فاطمه صغرا که آن را همه ساله در اربعین حضرت امام حسین(ع) مى خوانند. طبق این نقل, دخترى تحت عنوان فاطمه به همراه قافله پدرش (امام حسین(ع)) به کربلا نیامده و همراه جده اش در مدینه به سر مى برد, در آغاز این مجلس فاطمه صغرا مى گوید:
بزرگوار خدایا نمانده تاب فراق
نماند همچو من غم کشیده در آفاق
ز دورى پدر مهربان دلم خون شد
ز خون دیده کنارم چو رود جیحون شد
در این حال مرغى از راه مى رسد و خبر مى دهد که امام و یارانش در کربلا شهید شده اند, فاطمه اندوهگین مى شود تا آنکه به خواب مى رود و در عالم رویا با برادرش على اکبر مکالمه مى کند و احساس مى نماید که براى آن جوان اتفاقى روى داده است. فاطمه از خواب برمى خیزد و به همراه جده و برخى خویشاوندان قرآن بر سر مى نهند و دعا مى کنند که مسافران او سالم به وطن برسند در این حال خبر مى رسد که اسیران کربلا به مدینه رسیده اند جده خطاب به فاطمه:
مژده ده فاطمه به من دیگر
عمه هاى تو آمدند ز سفر
آمده خواهرت سکینه زار
همرهش عابدین غمخوار
عمه ات زینب از سفر آمد
تا دلت را ز غصه بگشاید
فاطمه هنوز مطمئن نیست که اتفاق ناگوارى روى داده, مسافرین هم مى خواهند از او پنهان کنند تا آنکه سکینه بر اثر اصرار خواهر و سوگند دادن او به قرآن, اظهار مى دارد پدر و برادران کشته شده اند. فاطمه از شدت فراق و غصه جان به جان آفرین تسلیم مى کند و تعزیه با وفات وى پایان مى یابد.(25)
علماى شیعه و مورخان اسلامى وجود دخترى به نام فاطمه صغرا را که در کربلا بوده مورد تإمل دانسته اند و این تعزیه هم از نظر اعتبار تاریخى استحکام آنچنانى ندارد. مجلس تعزیه متوکل و پیرزن که طى آن زنى مى خواهد به کربلا برود و توسط مإموران متوکل عباسى به دریا افکنده مى شود و سپس حضرت عباس او را نجات مى دهد نیز به لحاظ مستندات تاریخى معتبر نمى باشد.
دیگر مجالس تعزیه که در آنها زنان نقش غالب را دارند به شرح ذیل هستند: عاق والدین, وفات عیال پیامبر, شاه بلخ و تهمت زدن به زن قاضى, کارد و رسن آوردن هاجر, دخترفروشى, زن شمر, زن خاسر, چرخ ریسى زن صالحه, زن علویه, زن زرگر سنى, کنیزکشى, آب آوردن زنان, وفات مریم, عروسى قابیل, زن خولى, سوغاتى آوردن شمر جهت دختر, رحلت رقیه پیامبر, وفات رقیه (دختر امام حسین), وفات سکینه, گل فرستادن فاطمه صغرا, خواب دیدن فاطمه صغرا, وداع شهربانو, هند جگرخوار, دستور دادن زنان قبیله بنى تمیم, وفات بى بى زبیده, خواهش کردن دختر قیس کوفى از پدر, زن علویه, حدیقه دختر شاه ختن, وفات مرضیه در بیابان شام, وداع نمودن زینب با همسرش, فاطمه بنت اسد, عروسى رفتن حضرت زینب در خانه ظهرى, در خواب دیدن دختر شاه مصر جمال على اکبر را, آمدن زنان بنى اسد در کربلا, گم شدن سکینه از خرابه (شام), مرد یهودى و آوردن دختر خود را خدمت فاطمه صغرا, شفا یافتن دختر یهودى, رخت عروسى فروختن, شانه زدن حضرت زهرا, خواب دیدن سکینه زهرا را, آمدن سیدالشهدا در خرابه شام و خواب رقیه, حرکت بى بى زینب دختر موسى بن جعفر به اصفهان, آمدن حضرت زهرا در شب عاشورا پشت خیمه ها, خطیب و فاطمه صغرا, مادر عزادار, وفات حضرت فاطمه معصومه.(26)
1ـ جمشید ملک پور در کتاب ادبیات نمایشى در ایران, ج اول, ص243 ـ 245 و کتاب سیر تحول مضامین در شبیه خوانى, ص133 ـ 149 این نمایش را آورده است اما جابر عناصرى در کتاب نمایش مصیبت ص17 ـ 29 با تفصیل افزونترى به معرفى این شبیه نامه پرداخته است.
2ـ در برخى منابع تحت عنوان عروسى خدیجه آمده است.
3ـ نک: فهرست توصیفى نمایشنامه هاى مذهبى ایران, ترجمه جابر عناصرى.
4ـ از صبا تا نیما, یحیى آرین پور, ج اول, ص323.
5ـ سیر تحول مضامین در شبیه خوانى, ص116.
6ـ روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه, ص132.
7ـ تعزیه و تعزیه خوانى, ص57.
8ـ نمایش مصیبت, جابر عناصرى, ص152.
9ـ این مجلس تعزیه در مجموعه انریکو چرلى معرفى شده است.
10ـ به نقل از تعزیه مجلس غصب فدک استنساخ شده از روى نسخه ملا دخیل سلامى زواره.
11ـ جنگ شهادت, به اهتمام زهرا اقبال (نامدار), ج اول, ص97.
12ـ به نقل از نسخه خطى مجلس وفات فاطمه زهرا.
13ـ تعزیه نمایش مصیبت, ص177.
14ـ درسى که حسین به انسانها آموخت, شهید سیدعبدالکریم هاشمى نژاد, ص393.
15ـ نهج الشهاده, ص204.
16ـ سفرنامه بنجامین, ترجمه حسین کردبچه, ص294.
17ـ تعزیه هنر بومى پیشرو ایران, ص16 و نیز ص29 ـ 30.
18ـ جلإالعیون, علامه مجلسى, ص404.
19ـ لولو و مرجان, میرزا حسین نورى, ص193.
20ـ منتهى الامال, ج اول, ص70.
21ـ تحقیق در باره اول اربعین حضرت سیدالشهدا, شهید قاضى طباطبایى, ص686.
22ـ حماسه حسینى, شهید مطهرى, ج اول, ص27 ـ 28.
23ـ مصایب امام حسین(ع), تهیه کننده غلامعلى رجائى, ص15.
24ـ این مجلس تعزیه در کتاب تعزیه نمایش مصیبت معرفى شده است.
25ـ مجلس تعزیه وفات فاطمه صغرا(س), نسخه خطى به تحریر ملا دخیل سلامى, رونویس نگارنده.
26ـ این تعزیه ها در مجموعه آنریکو چرلى معرفى شده اند.