قصه هاى شمـا(49)
مریم بصیرى
این شماره:
طلوع ـ اقدس لطفى ـ اهواز
کابوس ـ طیبه جلالى پور ـ نایین
کودک 2000
هواى سرد و پاییزى ـ ربابه محمدزاده ـ محمودآباد مازندران
دریادلان را نشان از دریا مى رسد ـ مریم زاهدىنسب ـ شوش دانیال
همراهان گرامى!
فرشته سیفى از خلخال, صغرى آقامحمدى از کرج, فاطمه عرب از شهرکرد, حوریه بزرگ از کاشان, سید داود شاهولایتى از خوانسار, مجتبى ثابتى مقدم از بایگ, زهرا نیکرو از کلاته سیدعلى, بى بى زهرا قاضوى از نایین و فاطمه گلابى از قم.
داستانها و نامه هاى پر از مهر شما را خواندیم. شما نیز در آینده اى نزدیک نظرات ما را در باره داستانهاى خود خواهید خواند.موفق باشید.
اقدس لطفى ـ اهواز
از اینکه روز به روز, دوستان بیشترى به استعدادهاى خود پى مى برند و در صدد رشد و شکوفایى خویشتن هستند, بسیار خرسندیم و همیشه امیدواریم این علایق ریشه هاى محکمى داشته باشد و خلاقیت از درون هر داستان نویس جوان بجوشد.
((طلوع)) داستان زنى است که طى یک مشاجره لفظى با شوهرش خانه را ترک کرده و خواهان طلاق است ولى شوهرش او را متقاعد مى کند که اختلاف آنها بى اساس است لذا دوباره به همین سادگى با هم آشتى مى کنند. زندگى که مى رفت به این سرعت در دادگاه از هم بپاشد و جان طلوع را بگیرد, ناگهان با چند جمله مرد دوباره از سر گرفته مى شود. ((طلوع زل زده بود به من و در حالى که صورتش سرخ شده بود, همین طور اشک مى ریخت. از دادگاه که بیرون آمدم, به پارک رفتم. خوشبختانه پارک خلوت بود. راحت توانستم به بدبختى خودم فکر کنم. به اولین صندلى که رسیدم نشستم و در فکر فرو رفتم. همه اش خودم را به خاطر این کار سرزنش مى کردم. وجدانم آسوده نبود, بعد از ساعتها که با خودم کلنجار رفتم, تصمیم گرفتم که براى جبران به خانه شان بروم و از او معذرت خواهى کنم. به گل فروشى رفتم و یک دسته گل رز و مریم که طلوع خیلى دوست داشت خریدم. وقتى که به در خانه شان رسیدم, کمى تردید داشتم و بعد از چند دقیقه زنگ زدم ...))
عمده ترین مشکل شما در امر نوشتن ساده انگارى زندگى و همچنین داستان است. با آن توصیفاتى که شما در دادگاه از طلوع و شوهرش ارائه داده اید, خواننده هرگز به فکرش خطور هم نمى کند که آنها بخواهند بعد از چند ساعت دوباره با هم آشتى کنند. در واقع گره این کار آنقدر شل است که دست نزده خودش باز مى شود. اما این را بدانید که گره داستانى باید بر اساس دلایل محکم و در اثر بحث و درگیرى بین اشخاص و یا حادثه اى ایجاد شود و به این راحتى ها هم باز نشود; تا اینکه در اثر تغییر شرایط و یا تحول شخصیتها و یا باز هم دلایلى محکم و قابل باور, گره گشایى انجام شود و در واقع داستان پس از یک اوج پرکشمکش, به یک فرود و سکون اولیه برسد.
شما از ((وجدان)) نام مى برید ولى نقش آن را به درستى در داستان مشخص نمى کنید. آسوده نبودن وجدان فقط یک توصیف مستقیم و خشک و خالى است, اما اگر با چند توصیف و یا دیالوگ دیگر تإثیر این وجدان را بیشتر آشکار مى کردید, خیلى بهتر مى شد. بد نیست بدانید ((داستایوفسکى)) بالاترین عامل بازدارنده و محاکمه گر انسان را وجدان مى دانست. با اینکه این موضوع در کلى ترین شکلش درست است, ولى او در روند رمانهایش با اصل قرار دادن وجدان و غفلت از عوامل دیگر, عملا نمى توانست نقش اجتماع در شکل گیرى شخصیت و وجدان افراد بیابد. ذهن گرایى از خصیصه هاى اصلى داستانهاى داستایوفسکى بود که روند داستان با آن شروع مى شد و شکل مى گرفت و سرانجام و پایانش نیز به روانى شروع رقم مى خورد.
پس بعد از این با آگاهى کامل به معانى واژگان و کاربرد آنها در جمله, کلمات و جملات خویش را انتخاب کنید و سعى نمایید از کمترین واژه, بیشترین مفهوم را منتقل نمایید.
دروازه هاى هنر و ادب همواره بر شما گشوده باد.
طیبه جلالى پور ـ نایین
دوست پر از احساس ما, نمى دانیم چرا ((کابوس)) زیادى هم کابوس نیست و اصلا حس و حال وهم و خیال که خاص کابوس است در آن دیده نمى شود. زنى در شرایطى سخت به زندگى خویش ادامه مى دهد. شوهرش معتاد است و زن مجبور مى باشد براى امرار معاش قالى ببافد. در حالى که او مى خواهد طلاق بگیرد و شوهرش در شرف زندانى شدن است ناگهان کابوس پایان مى یابد و زن از خواب مى پرد. ((ناگهان از جا پرید. بى اختیار در جایش نشست. على را دید که با عجله چراغ را روشن کرد و به طرفش آمد. تمام بدنش خیس عرق بود. على با دستپاچگى پرسید: چى شده زهرا؟ خواب دیدى؟
زهرا همان طور گیج نشسته بود و به اطرافش نگاه مى کرد, مى خواست مطمئن شود که همه اینها یک کابوس بوده. دستهاى على را گرفت. دستهایش قوى و مردانه بود. مطمئن شد که بیدار است. نگاهى به اطرافش انداخت, تنها دختر سه ساله اش کنارش خوابیده بود. على در حالى که مضطرب بود گفت: آخرش هم این داستانهایى که مى خوانى کار دستت مى دهد. با خودش فکر کرد کاش همه بدبختى هاى دنیا یک خواب بود و خیلى زود این کابوس تمام مى شد.))
ما هم مثل شما دلمان مى خواهد که تمام مشکلات عالم کابوسى بیش در زندگى ما نباشند ولى خوب مى دانید که این امرى نشدنى است. با توجه به اینکه اولین داستان شما در همین بخش چاپ شده است, انتظار ما نیز افزایش یافته و دیگر هر داستانى را از شما قبول نمى کنیم. اول از همه اینکه اسم داستان اصلا مناسب نیست و به تمامى پایان آن را لو مى دهد و خواننده متوجه مى شود که همه چیز کابوس بوده است. از طرفى دیگر بهتر است کابوس در مورد عملى باشد که فرد در آن مجبور به امر انتخاب مى باشد; آن هم در کوتاهترین مدت, نه اینکه بخواهید یک داستان کاملا عادى را در طول چندین روز حکایت کنید و در نهایت بگویید که همه چیز کابوس بوده است. مهمتر از همه صحنه پردازى خاص کابوس مى باشد. یعنى باید حال و هوا را کاملا ابهامآور و پر از رمز و راز معرفى کنید و چنان هیجان را به بدنه شروع داستان تزریق نمایید که مخاطب فرصت نفس کشیدن هم پیدا نکند و هر لحظه در پى این باشد که لحظه بعد چه اتفاقى خواهد افتاد نه اینکه مثل داستان شما, چند روز به چند روز, اتفاقى بیفتد. در ضمن در اوج هیجان و تعلیق کابوس باید به اوج خود برسد و احتمالا گره گشایى صورت بگیرد و یا اینکه در همان بحرانى ترین وضعیت شخص از خواب بیدار شود. البته باید تمامى این مراحل را با ظرافت بسیارى دنبال کنید, طورى که خواننده کاملا آن را بپذیرد. به قول معروف, خواب و خیال را چنان واقعى و در چنان موقعیتى مناسب ارائه دهید که خواننده باورش بشود. در واقع این به قصه گویى ما برمى گردد که چگونه چنین صحنه هایى را با وهم و گمان بیامیزیم که خواننده هر لحظه فکر کند در دنیاى واقعیت است و لحظه اى بعد حدس بزند که با خیالات یک فرد روبه روست.
پس با این حساب, اگر بدون گره گشایى کابوس به پایان برسد, باید کارى کنید که عمل شما تصادف داستانى جلوه نکند و مخاطب نگوید چون نمى توانست مشکل شخصیت را حل کند پس ماجرا را کابوس جلوه داد تا بى سرانجام کار را به پایان ببرد. در ضمن اگر بعد از پایان کابوس, ماجراى آن را با زندگى واقعى شخصیت ربط مى دادید خیلى بهتر بود تا اینکه بگویید در اثر خواندن کتاب داستان دچار چنین وهمیاتى شده است.
امیدواریم در زمینه داستان نویسى موفقیتهاى بزرگى کسب نمایید.
ربابه محمدزاده ـ محمودآباد
خواهر عزیز, هر دو اثر شما را خواندیم. پیداست که حرفى براى گفتن دارید ولى هنوز قالب مناسب مفهوم خود را پیدا نکرده اید. گویا قصد داشته اید داستان بنویسید چرا که ((کودک 2000)) به تمامى ویژگیهاى آغاز یک داستان کوتاه را دارد ولى ناگهان تبدیل به یک قطعه ادبى شده است و از مشکلات اجتماعى و وضعیت کودکان در قرن حاضر سخن گفته است. حتى اگر قصد داشته باشید که قطعه ادبى بنویسید, باز هم راه را درست نرفته اید. در قطعات ادبى علاوه بر احساس و عاطفه نسبت به سوژه, باید عنصر تخیل و توصیف را نیز وارد کار کرد. توصیفات بجا, تشبیهات مناسب, کلمات و جملات خیال انگیز, تصاویر ذهنى و عینى کار را جذاب مى کنند و قطعه را به سیالى آب و هوا در ذهن مخاطب جریان مى دهند. باید با تفکر و تعقل بهترین واژگان و مفاهیم را از میان کلمات مشابه انتخاب کنید و با جهت بخشى به آنها در راستاى ارائه پیام خود, آنان را در جملاتى زیبا قرار دهید تا در انتها تمامى جملات و کلمات مفهوم خاصى را به خواننده القا کنند.
در حال حاضر, نثر شما خشک و بى روح است و فقط قسمتهایى از آن به داستان و قطعه شبیه است و در انتها کاملا تبدیل به یک مقاله انتقادى شده است.
البته در ((هواى سرد و پاییزى)) کمى وضعیت بهتر شده و کار شبیه داستان از آب در آمده ولى مشکل بر سر همان نثر خشک و مقاله گونه است. مردى که در شب میلاد حضرت على(ع) پریشان و غمگین, خانه مى رود ولى به محض ورود درمى یابد که کارخانه دوباره او را به کار دعوت کرده است و دخترش که بیمار بود کاملا بهبود یافته و زنش نیز بسیار شادمان است. در چنین گره گشایى شخصیتهاى اصلى بدون اینکه با مشکلاتش کلنجار بروند و در اثر وجود آنها سختیهاى بسیارى را متحمل شوند, ناگهان از غیب کارشان درست مى شود و بدون اینکه کوچکترین دخالتى در ماجرا داشته باشند همه چیز به خیر و خوشى به پایان مى رسد; در حالى که اصل داستان همین نحوه رویارویى شخصیت با مشکلاتش و طریقه حل شدن آنهاست نه روایت ساده و بدون حادثه یک ماجراى تکرارى.
توصیه مى کنیم که آثار داستانى بیشترى بخوانید و سعى کنید هنگام نوشتن یک اثر, نثرتان لطیف و داستانى باشد. از کلمات سنگین و خاص مقالات استفاده نکنید و عنصر توصیف و تخیل را فراموش ننمایید.
سبز و بهارى باشید
مریم زاهدىنسب ـ شوش دانیال
دوست کوشا و پرتوان ما, باز هم نوشته هاى زیباى شما به دستمان رسید. امیدواریم که شما و تمامى دوستان همچنان پرقدرت پیش بروید. یک داستان و سپس مقاله اى از شما به دستمان رسید که در باره زنان داستان نویس ایران گردآورى شده بود. پیداست زحمت بسیارى براى تهیه و تحقیق در باره این مقاله کشیده اید ولى اثرتان هنوز هم ناقص است و به تمامى گویاى فعالیت زنان نویسنده نیست. اگر بتوانید تحقیق کاملترى فراهم کنید حتما سعى مى کنیم آن را چاپ کنیم. ولى در همین بخش به پاس زحمات شما قسمتى از مقاله تان را مىآوریم: ((موضوعات داستانها, رمانها و نمایشنامه هاى زنان نویسنده گوناگون و پربار است. این نمونه ها و موضوعات تنها در باره زنان نیست, بلکه موضوعات مربوط به مردان را نیز شامل مى شود. اما عمده مسایل مربوط به زنان, مایه اصلى آثار داستانى زنان نویسنده مى باشد.
تحصیلات زنان داستان نویس عمدتا کم مى باشد و شمار چهره هایى چون دکتر سیمین دانشور که داراى تحصیلات عالى دانشگاهى و استاد کرسى زیبایى شناسى مى باشد و به زبان و فرهنگ بیگانه نیز آشناست, اندک و انگشت شمار مى باشند. بیشتر زنان داستان نویس به آفرینش رمان روى آورده و کمتر به داستان کوتاه و داستانک روى خوش نشان داده اند ...))
و اما ((دریادلان را نشان از دریا مى رسد)) بعد از بازنویسى خیلى بهتر شده است و مشکلات قبلى تا حدودى از بین رفته اند. باز هم توصیه مى کنیم که هنگام نوشتن تردیدها را کنار بگذارید و با قدرت تمام قلم را بر روى کاغذ بگذارید. بد نیست بدانید ((جان اشتاین بک)) در باره رازهاى موفقیت یک نویسنده چنین مى گوید:
((1ـ این فکر را که مى خواهى بالاخره نوشته ات را تمام کنى از سر بیرون کن, کارى به چهارصد صفحه نداشته باش, مقدارى را که باید هر روز بنویسى, تمام کن.
2ـ آزادانه و با سرعت تمام بنویس. همه چیز را روى کاغذ بیاور و تا نوشته ات تمام نشده چیزى را اصلاح و بازنویسى نکن. دوباره نویسى در گرماگرم کار بهانه اى است براى ننوشتن, علاوه بر این مانع تداوم ضرباهنگ اثر, که از روح نویسنده نشإت مى گیرد, مى شود.
3ـ به مخاطب عام فکر نکن, زیرا این مخاطبان بى نام و نشان کارى خواهند کرد که از وحشت قالب تهى کنى و ثانیا آنان مانند تماشاگران تئاتر شاهد و ناظر بر کارت نیستند. در حقیقت در هنگام نوشتن مخاطبت یک فرد خیالى است که مى توانى او را در ذهن مجسم کنى.
4ـ اگر صحنه اى از نوشته, آزارت مى دهد, آن را همان طور به حال خود رها کن و به نوشتن ادامه بده. مطمئنا وقتى اثر کامل شد, خواهى دید که آن صحنه لازم است ولى در جاى درستى به کار نرفته است.
5ـ مبادا به صحنه اى از داستان بیش از بقیه بها بدهى و بعدا متوجه بشوى که تازه این صحنه را هم درست تصویر نکرده اى.
6ـ موقع نوشتن گفتگوها آنچه را که مى نویسى با صداى بلند ادا کن. چون فقط از این طریق مى شود فهمید که گفتگوها شبیه به حرفهاى مردم هست یا نه؟))
البته شما اعتماد به نفس دارید ولى بهتر است این صفت را در خود تقویت کنید و با مهارت تمام داستانهاى خود را بنگارید. در همین اثر نهایى نیز نسبت به گذشته خوب توانسته اید زمینه و شرایط لازم را براى به وجود آمدن موقعیت بعدى فراهم کنید و پله به پله تا ماجراى ماهى برسید. ولى اگر بیشتر در مورد منطقه عملیاتى ((محمد)) سخن مى گفتید و وجود دریا و یا رودخانه را در آن منطقه پرداخت مى کردید, مشکل باورپذیرى خیلى کمتر مى شد. با توجه به انتخاب زاویه دید هم مشکلى در این مورد نداشتید و مى توانستید بیشتر در مورد فضا و صحنه هاى مختلف مانور دهید. در هر حال داستان شما را به تمامى دریادلان تقدیم مى کنیم.
در ضمن از اینکه توانستید بالاخره با تلاشهاى پیگیر خود و تشویقهاى ما انجمن ادبى نویسندگان شهر شوش دانیال را پایه ریزى کنید بسیار خوشحالیم و از طرف مجله به شما تبریک مى گوییم و پیام تقدیر و تشکرتان را چاپ مى کنیم و امیدواریم تمامى مسوولان در اندیشه ارتقإ فکر جوانان شهرشان باشند.
((بدین وسیله از فرماندار محترم و فرهنگ دوست شهر باستانى شوش دانیال(ع), جناب آقاى دهقان به خاطر توجه به مسایل فرهنگى جوانان این شهرستان سپاسگزارى مى کنیم. ))