جوابیه مقاله ضـــاله رفــع حجــــاب


جوابیه مقاله ضاله طالبین رفع حجاب
(تإلیف سال 1305 شمسى)

 

زینب بیگم[ شیرازى]
به کوشش رسول جعفریان

 

 

 

مقدمه
بحث از کشف حجاب در ایران, اندکى پس از ورود مبحث تجدد و نوگرایى, و بیشتر در روزهاى پس از مشروطه, مطرح گردید. در واقع, تجددى که از غرب برآمده بود, به طور طبیعى, تمامى لوازم و تبعات خود را به همراه داشت. این مباحث, همزمان با طرح مسإله زن و برابرى آن با مرد و حضور بیشترش در عرصه اجتماع آغاز شده و حجاب به عنوان مانعى بر سر راه این امر, مورد انتقاد قرار گرفت. طبعا به دلیل استوارى سنت اسلامى حجاب در ایران و در آمیختن آن با اصل غیرت دینى و اخلاقى, سخن گفتن بر ضد آن در آغاز چندان آسان نبود; اما دریده شدن پرده حیا در مطبوعات مشروطه, طى دو سال پس از پیروزى آن جنبش, سبب شد تا هر سنتى اعم از آنکه دینى, ملى و یا عرفى باشد, مورد حمله شدید قرار گیرد.
بدون تردید, انقلاب مشروطه تا آنجا که به طبقه جدید یعنى متجددین بر مى گشت, به هدف راه اندازى تجدد در ایران صورت گرفت و از میان همه اصولى که به ظاهر براى آن پدید آمده بود, از قبیل نفى استبداد و تحقق عدالت, فاصله گرفت و به دولت رضاخان منتهى شد. بنابراین باید این ارزیابى را درست دانست که ((رژیم رضاشاه ماحصل تلاشهاى منورالفکران تندرو از مشروطه به بعد بود)).(1) مهم ترین کار رضاخان, ویران کردن سنتهاى دینى و ملى بود که سبب شد ایران هویت گذشته خویش را از دست بدهد و نتواند به هویت جدیدى برسد; امرى که امروز آثار آشفته آن را شاهد هستیم و بلایى که مانند آن را در ترکیه هم مى بینیم.
یکى از نخستین زنانى که در این مسیر گام برداشت, صدیقه دولت آبادى خواهر یحیى دولت آبادى, مشروطه خواه بابى ازلى معروف (نویسنده کتاب حیات یحیى) است که در سوربن درس خواند و زمانى که به سال 1306 شمسى به ایران برگشت, رسما بى حجاب در خیابانهاى تهران ظاهر شد. وى در وصیت نامه اش هم نوشت: زنانى را که با حجاب بر مزارم بیایند نخواهم بخشید.(2) با توجه به سابقه بى حجابى قره العین در جریان شورش بابیان, انتخاب این مسیر توسط این شخص, امرى دور از انتظار نبود. البته از سال 1303 در تهران سخن از انجمن ضد حجاب به میان آمده است.(3)
با طرح جسته گریخته بحث کشف حجاب در مطبوعات, به تدریج علماى دین, حتى کسانى که به نوعى علاقه مند به جریان تجدد بودند, متوجه خطرناک بودن آن شده و به نوشتن رساله هایى دست زدند. تإلیف این رساله ها از حوالى سال 1340 تا 1345 قمرى (1300 ـ 1305 ش) آغاز شد و تا زمان اجبارى شدن قانون کشف حجاب (سال 1314 ش) استمرار یافت و بعد از آن نیز رساله هاى متعددى تإلیف شده است.
شدت یافتن آن نیز بیشتر پس از طرح کشف حجاب در ترکیه بود که تحولات شگرف آن در انحلال خلافت و نیز مسایلى چون کشف حجاب طى سالهاى 1302 و 1303 مرتب در مطبوعات ایران انعکاس مى یافت و همه را به وحشت مى انداخت. در آغاز, رضاخان, پیروى از سیاستهاى غیر دینى را از اساس انکار مى کرد(4); اما پس از آنکه پایه سلطنت خویش را استوار ساخت, به آرامى از این قبیل سیاستها سخن گفت. بحث از کشف حجاب به آرامى مطرح گردید; اما رسمیت آن تا سال 1313 به تإخیر انداخته شد. پس از آن, از سال 1314 به طور جدى دنبال گردید. این قانون در سالهاى نخست حکومت پهلوى دوم با فشار علما ملغى گردید.
در ادامه تلاشهاى علما در برابر کشف حجاب که همراه با استدلالهاى عوام فریبانه در مطبوعات روشنفکرى نشر مى یافت, علما شمارى کتاب و رساله نوشتند که بسیارى از آنها در همان روزگار به طبع رسید.(5) یکى از این رساله ها, رساله اى است که در ادامه خواهد آمد و توضیحاتى در باره آن داده ایم. پیش از آن تنها اشاره مى کنیم که براى بحث کشف حجاب عجالتا مى توان به این کتابها مراجعه کرد:
فاطمه استاد ملک, حجاب و کشف حجاب در ایران, (رساله دکترى در سال 1346 در پاریس), تهران, مطبوعات عطایى, 1368 ش
واقعه کشف حجاب, به کوشش سازمان مدارک فرهنگى انقلاب اسلامى, تهران, 1371
خشنونت و فرهنگ, اسناد محرمانه کشف حجاب (1313 ـ 1322), به کوشش مدیریت پژوهش انتشارات و آموزش, تهران, 1371
تغییر لباس و کشف حجاب به روایت اسناد, مرکز بررسى اسناد تاریخى وزارت اطلاعات, تهران, 1378
حکایت کشف حجاب, 2 ج, به کوشش موسسه فرهنگى قدر ولایت, تهران, 1378
همچنین در باره مواضع علما در برابر کشف حجاب بنگرید:
بصیرت منش, حمید, علما و رژیم رضاشاه, تهران, عروج, 1376, صص 491 ـ 514
به رغم تلاشهایى که در باره مسإله کشف حجاب, به ویژه از دید اسناد دوره رضاخان صورت گرفته, هنوز تلاش عالمانه علماى دین در این دوره, مورد بررسى کافى قرار نگرفته است. رساله حاضر در آن زمره تلاشهاست که امیدواریم پس از نشر آن, رساله هاى کوتاه دیگرى را نیز در این زمینه نشر کنیم.

در باره این رساله
حکایت تإلیف این رساله بر اساس اطلاعاتى که از متن آن به دست مىآید, چنین است که در نشریه حبل المتین (سال 35, ش 20, چاپ کلکته, به مدیریت مویدالاسلام) مقاله اى به قلم محمدتقى اصفهانى با عنوان ((فقیه شهر به رفع حجاب مایل نیست))(6) درج مى کند. نویسنده مقاله حاضر که خود را ((المهجوره العلویه زینب بیگم)) نامیده و مولف مقاله چاپ شده در حبل المتین را مى شناخته ـ چنان که در متن, از کروات و فکل و اندیشه هاى طبیعى او یاد کرده ـ این رساله را در رد بر او تإلیف کرده است. بخش نخست رساله وى که اساسا پیش از طرح بحث اصلى او در رد بر مقاله اصفهانى است, عنوان ((منازعه الهى وطبیعى)) را یافته و پس از چند صفحه, به طرح مناظره ((مهجوره)) و ((اصفهانى)) مى پردازد که رد بر مقاله پیشگفته است.
نویسنده آگاهى بیشترى از خود بر جاى نگذاشته و تنها یادآور شده است که رساله خود را در روز مباهله ـ 24 ذى حجه ـ سال 1345 قمرى تإلیف کرده است. عنوان چاپى رساله جوابیه زینب بیگم از مقاله ضاله طالبین رفع حجاب نام گرفته که به خط ابراهیم مشکین قلم در ربیع الاول 1346 قمرى (25 شهریور 1306 شمسى) کتابت شده و در مطبعه سعادت شیراز به چاپ رسیده است. با توجه به چاپ رساله در شیراز و ارجاع مولف به نشریه استخر که آن هم در شیراز طبع مى شده, مى توان تصور کرد که مولف, دست کم در این شهر زندگى مى کرده است.
همچنین گفتنى است که سبک چاپ آن شبه مجله الاسلام, به مدیرت محسن فقیه شیرازى است که همان زمان در شیراز چاپ مى شده و در آن نیز مقالات متعددى به نفع حجاب بوده است.
زینب بیگم به تصریح خودش از کتابى با عنوان عصم العفائف که به زبان فارسى و در باره حجاب بوده استفاده کرده است. نویسنده این اثر نیز یک نفر شیرازى با نام شریف میرزا محمد جواد فرزند میرزا رضاى واعظ دارابى است. وى بیش از پنج مورد مطلب از آن نقل کرده و به احتمال, بخش زیادى از مطالب اصلى رساله خود را از وى برگرفته است.
عمده مباحث کتاب, فقهى و علمى است و کمتر به مباحث اجتماعى و استدلالهاى عقلى که در برخى از رساله هاى حجابیه آن روزگار وارد شده بوده, پرداخته شده است. دلیلش نیز آن است که اصل رساله, در رد بر همان مقاله پیش گفته بوده و نویسنده آن مقاله, کوشیده است تا به نوعى وجوب شرعى حجاب را زیر سوال ببرد. با این حال, در پایان بحث به چند انتقاد اجتماعى در باب حجاب نیز پاسخ داده شده است. از جمله آنکه ((به واسطه حجاب غالب جوانان ترک ازدواج کرده اند)) یا این که ((حجاب باعث بد عملى و امراض مسریه است)) و امثال اینها.
طبعا نثر رساله, مربوط به حدود هشتاد سال پیش است. با این حال کوشیده ایم تا با ویرایش بسیار جزئى, خواندن آن را آسان سازیم. در متن چاپى, رساله یاد شده تا صفحه 43 به پایان رسیده و پس از آن, کاتب این رساله که متن به خط او به صورت چاپ سنگى ارائه شده, قصیده اى را در باب حجاب در رد بر آنچه که ایرج میرزا و غیر او در باره کشف حجاب سروده اند, دیده که آورده و خاتمه اى نیز بر آن ملحق کرده که خود رساله اى مستقل در این باب به شمار مىآید.
رساله حاضر, هم به عنوان اثرى علمى ـ فقهى در باب حجاب و هم اثرى از یک زن فرهیخته مسلمان, رساله اى است با ارزش که در ضمن مى تواند به عنوان یک تجربه تاریخى از طرح مباحث نوگرایانه در باره حجاب و مقابله علما با آن, مورد توجه قرار گیرد.

متن رساله
[مقدمه مولف]
خداى تبارک و تعالى پس از بیان پاره اى از احکام نسوان در سوره نسإ فرموده: یرید الله لیبین لکم ویهدیکم سنن الذین من قبلکم ویتوب علیکم والله علیم حکیم والله یرید إن یتوب علیکم ویرید الذین یتبعون الشهوات إن تمیلوا میلا عظیما. (7)
از بدو خلقت آدم تا انقراض امم, پیوسته دو دسته از نوع بشر در منازعه با یکدیگر بوده و خواهند بود و هر زمانى به مقتضاى صلاح و فساد امم, غلبه با یکى از ایشان است. یک دسته, الهى دین پرور که نوع بشر را به سوى صلاح و نجات دنیا و آخرت سوق مى دهند و تعبیر از این دسته به انبیإ و رسل و اوصیإ و حجج و علماى حقه ربانیه مى نمایند. دسته دیگر, طبیعى شهوت پرست که مبدإ و معادى را معتقد نباشند و بشر را حیوانى دانند; مثل سایر حیوانات عجم; و لذا ایشان را به سوى شهوت رانى و خودآرایى مى کشانند و چون زمانى نتوانند مقاومت با دسته اول نمایند, در صورت ادیان بالنبسه مختلفه درآمده و از راه دیانت, ریشه احکام دین بر مى کنند. به تاریخ انبیاى کاذبه و خلفاى جور و زنادقه و علماى سوء مضیعه رجوع شود تا حقیقت امر کشف گردد. و از این رو, امروز که دور ترقى معارف است و شعشعه انوار اسلام عالم را روشن کرده, خرد خرد فلسفه احکامش به افکار غیر معتقدینش ظاهر مى شود, طبیعى شهوت پرست متوحش گشته دست و پا مى زند; و چون فاقد سیف و سنان است, به شمشیر زبان و نیزه قلم, جدیت و تضییع اسلام و اماته احکامش کرده و هرگونه نسبتهاى سوء به قائدین و مروجینش مى دهد, براى پیشرفت مقاصد خویش (یعنى بستن روزنه هاى انسانیت و گشودن درهاى حیوانیت) از آن جمله در میدان رفع حجاب از زنان مسلمانان افتاده, جولان مى زند تا مانند طبیعى هاى بلاد کفره, خرسندانه و بلامانع به ملاذ شهویه خود نائل گردند.
لهذا این مهجوره را که حسب التکلیف پیروى احکام دین خود مى کنم و تازگى کتاب عصم العفائف(8) که تإلیف یکى از مروجین اسلام و خدام شهر عالى مقام است, مطالعه نموده ام, لازم افتاد تا شرح نزاع کنونى بین این دو فریق را, على ما هو تحقیق عندهما, داده باشم تا ازاحه شبهه از جاهل به مقاصد طرفین گردد. ان شإ الله تعالى.

منازعه الهى و طبیعى
بسم الله الرحمن الرحیم
الهى گوید: در زمان جاهلیت مردان و زنان, درعى مى پوشیدند که گلو تا پشت پا را ستر مى کرد و دامنه اش به خاک مىآلود;(9) چنانچه در کتب لغت و تاریخ و حدیث سماعه و غیره است; و چون رسول الله (ص) نهى فرمود از بلندى لباس, ام سلمه عرض کرد: زنها چه کنند؟ فرمود: به قدر یک شبر از مردان بلندتر کنند. عرض کرد: اذا تنکشف اقدامهن. در این هنگام پشت پاهاى آنها کشف شود. فرمود: اذا یرخین ذراعا.(10) در این صورت به اندازه دو شبر فرو افکنده, بلند نمایند تا پشت پاها پوشیده گردد; و آستین در درع کفها را نیز مى پوشانید که براى معامله مجبور بودند کف را از آستین بیرون آورند. چنانچه در حدائق است; و خمارى مى پوشیدند که سر را ستر مى نمود; ولى چون از پس گوش فرو مى افکندند, صورت و گلو و جیب که شکاف پیراهن است و خطى از سینه نمایان است, مستور نبود; چنانچه در کتاب مستطاب کافى از حضرت باقر(ع) است و مردم خرسندانه نگاه به همسران خویش و بیگانه مى کردند و مفاسدش لایتناهى شد, به قسمى که ذوات الاعلام, علمها را بر افراشتند و گاهى رسما زنى دو شوهر اختیار مى کرد و گاهى زنان خود را معاوضه مى کردند و سرانه داده یا مى گرفتند و عاقبت کار حلیت وطى به تراضى طرفین شد و ...
چون اسلام فى الجمله قوت گرفت, جمیع این مفاسد کاسد شد و آیات غض ابصار, ضرب خمار و تحریم اظهار زینت, یعنى همه بدن زن ـ به تفسیر اهل بیت عصمت ـ از سر تا قدم نازل شد: قل للمومنین یغضوا من إبصارهم ویحفظوا فروجهم ذلک إزکى لهم ان الله خبیر بما یصنعون وقل للمومنات یغضضن من إبصارهن ویحفظن فروجهن ولا یبدین زینتهن الا ما ظهر منها ولیضربن بخمرهن على جیوبهن ولا یبدین زینتهن الا لبعولتهن إو...(11) و در اثر این امر شریف, پیغمبر حنیف فرمود: نظر, زناى دیدگان است. (12) و فرمود: هر کس یک نظر حرام به سوى زنى کند, خدا پر مى کند دیدگانش را از آتش. باز فرمود: هر کس چشمان خود را از حرام آکنده سازد, خداى تعالى میخهاى آتشین در دیدگان او فرو برد در روز قیامت; پس آنها را از آتش سوزنده آکنده فرماید; سپس امر مى شود که او را در دوزخ برند.(13) ایضا فرمود: سخت باشد غضب خدا بر هر زنى که چشم خود را به سوى نامحرم دوزد; همانا اگر چنین کارى از او سر زد, خداوند تعالى حبط مى فرماید هر عملى را که به جا آورده است.(14) چنانچه, در کتب معتبره به اسانید صحیحه وارد شده; پس زنان مسلمین گوش و نحر و سینه و مواضع زینت و ساعد و ساق از سر تا قدم به خمار و درع پوشیدند و نگاه نامحرمان از آن ماه رویان کوتاه شد. پس پیغمبر اکرم (ص) امر فرمود تا زنان براى خود ترتیب جلابیب (چادرها) و ازر دادند; چنانچه در حدیث جناب طبرسى است: قال رسول الله (ص): للزوج ما تحت الدرع; و للابن و الاخ ما فوق الدرع, و لغیر ذى محرم إربعه إثواب: درع و خمار و جلباب و ازار.(15) فرمود: براى شوهر حلال است آن چه در زیر درع است (همه بدن) و براى پسر و برادر (یعنى محارم) حلال است از آن چه بالاى درع است, و براى نامحرم چهار جامه لازم است: درع تا بدن را پوشد. خمار تا سر و گردن و زینت سینه را ستر کند, و جلباب و ازارى تا لباس زیرین را مستور دارد. و جلباب چادر زن است که از سر تا کمر یا تا پشت پا را پوشد; و ازار جامه اى است که از کمر تا قدم را ستر کند که امروز زنان ایران اسفل آن را بسته چاقچورش نامند.
چون کم کم به احتجاب عادت شد, آیه مبارکه ادنإ جلباب که وجوب حجاب روى را ثابت مى کند, نازل شد: قال الله تعالى: یا إیها النبى قل لا زواجک وبناتک ونسإ المومنین یدنین علیهن من جلا بیبهن;(16) ترجمه: اى پیغمبر! بگو به همخوابگان خود و دختران خود و زنان گروندگان به اسلام که, فرو اندازند پاره اى از چادرهاى خویش بر روهاى خود; زیرا که اگر مراد ستر وجه نباشد, العیاذ بالله, این آیه رإسا لغو خواهد بود; چه ادنإ جلباب, فرع بر لبس آن است, و جمیع مفسرین که از آن جمله فیض در صافى و اصفى و طبرسى در مجمع البیان و طریحى در مجمع البحرین و ارباب تفاسیر مفاتیح الغیب و[ تفسیر] بیضاوى و روح البیان و غرائب القرآن و مدارک التنزیل و لباب التنزیل و کشاف و ابى السعود و جلالین و غیرهم, همه تصریح کرده اند که معناى آیه یغطین بها وجوههن وقت خروجهن للحاجه مى باشد; یعنى باید پوشند روهاى خود را به چادرهاى خود در وقت بیرون شدن از خانه براى ترویج حوایج خویش. و ابوعبیده و سدى و ابن عباس که در علوم به خصوص تفسیر تلامیذ حضرت امیر است, طریقه روى گرفتن را هم گفته اند که تمام روى را بپوشند با مقنعه و جلباب به جز یک چشم براى ضرورت دیدن در صورت عدم برقع و نقاب. ائمه لغت گفتند: اذا زل الثوب عن وجه المرإه, یقال له: ادنى ثوبک على وجهک; یعنى هر وقت لباس از روى زن پس شود, گفته مى شود از براى او این کلمه را که معنیش پوشیدن روى است. به کشاف و غرائب القرآن و غیرهما رجوع شود.
پس معلوم شد که این آیه در انجام ایجاب رو گرفتن زنان مسلمین است و چون آیه کریمه حجاب نازل شد و زنان رسول الله (ص) با این عفت کامله و امومت مومنین حکم شد که در حجاب شوند, در وقت بودن در خانه, از هر خویش و بیگانه, به امر پیغمبر, جمیع زنان مسلمین که نسبت به ایشان حجاب اولى بود, در حجاب شدند: قال الله تعالى: واذا سإلتموهن متاعا فاسإلوهن من ورإ حجاب;(17) هر گاه سوال مى کنید از آن زنها متاعى را, پس سوال کنید از پشت پرده.
انصافا در وقتى که سوال از زن, از عقب پرده واجب باشد, خرامیدنش در کوچه و بازار و خیابانهاى لاله زار با روى گشاده جایز آید؟
بالجمله از بعد از نزول آیه حجاب, زنان سخت احتجاب ورزیدند. حتى از محارم, کار دشوار افتاد. شکایت را به دربار رسول کردگار بردند. آیه نازل شد: لا جناح علیهن فى آبائهن ولا إبنائهن ولا ... پس حجاب براى محارم مرفوع و براى اجانب موضوع شد. و از این پس, تإکیدات رسول اقدس در امر حجاب زیاد شد; حتى آنکه ام سلمه گوید: بعد از مإمور شدن زنها به حجاب, من و میمونه در خدمتش بودیم که ابن ام مکتوم اعمى وارد شد; به ما فرمود: احتجبا. در حجاب شوید. عرض کردیم: مگر نه کور است که ما را نمى بیند؟ فرمود: إفعمیا و ان إنتما إلستما تبصرانه؟ آیا شما هم کورانید; آیا نه این است که شما مى بینید او را.(18) و نیز به عایشه و حفصه فرمود, در وقت ورود کور مذکور در یوم دیگر: قوما فادخلا البیت; برخیزید و داخل حجره شوید. آنها همان را عرض کردند, و حضرت همان را جواب فرمود.(19) و از این روى, حضرت امیرالمومنین در نهج البلاغه که مسلم بین الفریقین است, از دو لب مبارک آن حضرت خارج شده, فرمود: و اکفف علیهن من إبصارهن بحجابک ایاهن فان شده الحجاب إبقى علیهن;(20) یعنى بازدار زنان را از نمایانیدن ایشان به مردان به سبب حجاب درآوردن تو ایشان را; که همانا به تحقیق, سختى حجاب پاینده تر دارد بر ایشان هر چیز را. و حذف متعلق مفید عموم است; یعنى جمیع اخلاق و آداب و صفات و حالات نسوان در سایه حجاب پاینده ماند. و در تعدیه ((کف)) به على, اشاره اى است به سوى سختى حجاب; و از این رو, حضرت صدیقه طاهره علیها السلام فرمود: بهترین واجبات بر زن, این است که ایشان را مردان نبینند و نه ایشان مردان را بنگرند. (21) و ایضا از آن خاتون دو جهان مشهور و در کتب شیعه و سنى مسطور است که از عبدالله بن ام مکتوم در وقت تشرفش به حضور باهرالنور رسول الله (ص) در پرده و حجاب شد و تا خارج نگردید, آن مخدره از پرده بیرون نیامد. رسول الله (ص) بر سبیل امتحان فرمود که, عبدالله کور است, تو را نمى بیند. عرض کرد: اگر او مرا نمى بیند, من وى را خواهم دید. رسول الله (ص) فرمود: الحمد لله الذى إرانى فى إهل بیتى ما سرنى. سپاس خداى را که نمایاند به من در اهل بیت من آنچه را که خرسند ساخت مرا. در منهج الصادقین منقول و در جواهرالکلام به سوى آن اشاره و قریب به آن در دعائم الاسلام نیز روایت شده است.(22) و ایضا از این جهت بود, که ائمه اطهار علیهم السلام زنان پاکدامن خود را در پشت پرده و حجاب براى استماع مصائب حضرت سید الشهدإ مى نشانیدند. به کتب اخبار و تواریخ و حکایت دعبل و ابى هارون مکفوف رجوع شود. و از این روى, حضرت صدیقه علیها سلام الله, گاهى که به خانه پدر بزرگوارش مى رفت, با قرب جوار, برقع بر روى مى زد: فتجلببت بجلبابها و تبرقعت ببرقعها و إرادت النبى صلى الله علیه وآله. (23) پس خود را در چادر پیچید و رو را به برقع مستور فرمود و آغاز تشرف خدمت حضرت پیغمبر (ص) نمود.
و حضرت ام کلثوم با آن صغر سن در فوت حضرت فاطمه, برقع بر روى مى زند و به مسجد رفته خطاب به (قبر) رسول الله مى کند: و خرجت ام کلثوم و علیها برقعه و تجر ذیلها متجلله بوداع;(24) بیرون آمد ام کلثوم از خانه, و بر روى آن حضرت برقعه بود و دامن پیراهن عربى را بر خاک مى کشید و خود را در رداى جلالت و عصمت درآورده بود. ـ و تقریر سه امام بر این فعل است ـ از این روى, در وقت ورود حضرت فاطمه به مسجد در لیله هشتم از فوت رسول الله (ص) براى سوگوارى, چراغهاى مسجد را خاموش کردند که اگر از شدت مصیبت بیخود شوند, یا از احتجاب غفلت ورزند, ظلمت شب حجاب روى زنان شود: و اطفئت المصابیح, لئلا[ لکیلا] یتبین صفحات النسإ;(25) و خاموش شد چراغها براى آنکه آشکار نگردد بر روى مردها صفحات رخسار زنان.
و از این رو اسراى کربلا, هر کس را که برقع او به غارت نرفته[ بود] در سایه حجاب اسلامى خود مستور بود: و خطبت ام کلثوم من ورإ کلتها;(26) خطبه خواند ام کلثوم از پشت پرده و حجاب خود. و در حدیث سهل بن ساعد است: فإقبلت جاریه و على وجهها برقعه و تجر ذیلها متجلله بردإ, هر کس نقابش ربوده شده بود, حفظ روى را به آستین و کف مى فرمود; مانند سکینه خاتون چنانچه در روایت سهل بن سعید است: گفت زنى را دیدم که: تستر وجهها بکفیها اذ لم تکن عندها خرقه تستر وجهها; مى پوشید روى خود را به دو کف خویش براى آنکه او را پارچه اى نبود که روى خود را به آن ستر کند. الى غیر ذلک از امثال که ضیق مجال مانع از ذکر آنها است.
و نیز پس از نزول آیه جلباب و حجاب بود که حولإ عطاره بدون برقع به خانه رسول الله نرفت: فلما إصبح الصباح نصبت و تبرقعت ببرقعها و إخذت على رإسها ردإ و إرادت النبى;(27) پس چون صبح شد, برخاست و برقع بر روى زده و عباى خویش را بر سر انداخت و قصد خانه رسول الله (ص) نمود. از این رو حضرت موسى الکاظم در جواب مکاتبه جناب صفار که صدوق مى فرماید که آن توقیع به خط رفیع آن حضرت نزد من است که سوال از شهادت بر زن در حالتى که در پس پرده است مى کند; مرقوم مى فرماید: تتنقب و تظهر للشهود(28). نقاب بزند و براى شهود حاضر گردد. با آنکه کشف روى و نظر موقع شهادت, از مستثنیات در شریعت است, و از این روى حضرت صادق علیه السلام در حق زنان محرمه که احرامشان در کشف روى است, فرمود: المحرمه تسدل الثوب على وجهها من إعلاها الى النحر[ اذا کانت راکبه;](29) همانا زن احرام دار, بیاوزاند چادر خود را بر رویش از بالایش تا گودى گلو. و در حدیث دیگر فرمود که زن احرام دار, احرامش در کشف روى اوست: و ان مر بها رجل, استترت منه بثوبها;(30) یعنى این وقتى است که مردى نبیند روى او را. و اگر مردى بر وى بگذرد, خود را از او بپوشد به جامه خود تا بر وى ننگرد; اما چون احرامش در کشف روى است, بایستى طورى باشد که جامه مانند نقاب بر آفتاب روى نیفتند و روى همچون آفتاب, منظره هر شیخ و شاب نگردد; چنانچه از حضرت باقر علیه السلام در احادیث معتبره دستور رسیده.
باز هم اعاده مطلع کنم. خداى تعالى دست بردار نشد; باز براى تإکید احتجاب آیه ((قرار در بیوت)) نازل فرمود تا زنان از خانه خارج نشوند مگر در موقع ضرورت واجبه, آن هم مشروط به عدم تبرج به زینت و به نهایت تستر فرمود. قال الله تعالى: وقرن فى بیوتکن ولا تبرجن تبرج الجاهلیه الا ولى(31); در خانه خودتان قرار گیرید و ظاهر نشوید, مانند ظاهر شدن زنان جاهلیت نخستین که با روى گشاده و به زینت آراسته ظاهر مى شدند. در اثر این آیه مبارکه حضرت رسول براى آنکه بدانند که مخصوص زوجات آن حضرت نیست, امر فرمود مردان را ـ که قوامت بر زنان دارند به حکم آیه الرجال قوامون على النسإ(32) ـ که آنها را در خانه مستور دارند; حضرت صادق (ع) از حضرت باقر علیه السلام در جعفریات حدیث فرماید. قال رسول الله صلى الله علیه وآله: النسإ عوره, فاحبسوهن فى البیوت و استعینوا علیهن بالعرى;(33) زنان عورت اند; پس حبس کنید ایشان را در خانه ها و یارى جویید بر نگاهدارى آنها به پاینده ها که کنایه از شدت احتجاب است. و در کافى و علل الشرایع و بحارالانوار و غیرها به اسانید معتبره از حضرت صادق (ع) روایت کنند که فرمود: همه النسإ فى الرجال, فاحبسوا نسائکم;(34) یا معشر الرجال, همت زنان در مردهاست; پس نگاه دارید زنان خود را اى گروه مردان. و از این قبیل کلمات از شارع مقدس اسلام به تواتر رسیده. من در هر قسمت یک کلمه متعرض شدم و این جمله زنان مسلمین را در حجاب کرد که از صدر اسلام تاکنون یک زن روگشاده دیده نشد; مگر اهل بوادى که از صدر اسلام تاکنون در کلیه احکام شریعت, حتى عقاید تقصیریه قصور دارند و گرنه آنها هم مإمور به احتجابند; چنانچه از روایات کافى و علل و من لایحضره الفقیه مستفاد مى شود.
طبیعى مى گوید: اى آقایان! اگر مى خواهید حرف بد نشنوید و به شما تهمت نزنیم, دست از این کهنه پرستیها بردارید; وجدان ما زیر بار این حرفها نمى رود. هشتاد و پنج سال است که بزرگ ما به ما تعلیم داده است که دیگر گوش به این حرفها ندهیم. این چه انصافى است که ما از پرى پیکران و ماه رویانى که الذ مشتهیات نفسانیه و مفرح روح و قواى حیوانیه است و با این قد دلآرا و روى زیبا در کوچه و بازار در پیش چشم ما مى خرامند, ما به این کلمات دست بردار شویم. ارباب دانش گفته اند:
ثلاثه یذهبن عن قلب الحزن
المإ و الخضرإ و الوجه الحسن

مإ و خضرإ براى حیوانات عجم و وجه حسن براى حیوان ناطق که اسمش انسان است, مى باشد. محیط ایران و اسلامیت پدران ما اجازه نمى دهد که رسما انکار این آیات قرآنیه و احادیث صحیحه را بنماییم; اگرچه در پرده منکر باشیم. اولا احترام مى کنیم. ثانیا ملاحظه مى نماییم و اگر تعقیب کردید, ناچاریم عقیده خود را بروز داده, جدا انکار کنیم و به قوه قهریه هم که باشد, مقاصد خود را در منصه ظهور و بروز گذاریم. واعجباه! امروز که آزادى مثل سیل به سوى افراد بشر روىآور است, شما دست از جان ما ایرانى ها بر نمى دارید. گلرخانى که طبیعت براى التذاذ ما آفریده, در کیسه و توبره و چاقچور مى کنید.
الهى مى گوید: انکار و اقرار شما ضرر و نفعى براى اسلام ندارد ـ و للبیت رب یحمیه.
گر جمله کاینات کافر گردند
بر دامن کبریائیش ننشیند گرد
احکام اسلام جواهر نفیسه بود که مجانا به دست نوع بشر افتاد. هر کس برداشت, مفتخر و غنى شد و خود را نجات داد و هرکس واگذاشت, مفتقر و محروم شده, خود را در هلاکت انداخت. اینک که شیخ محمدتقى اصفهانى که در جریده حبل المتین شماره 20 از سال سى و پنج به ساحت قدس آقایان ربانیین اصفهان نسبتهاى لایق به خود مى دهد, چه کرد؟ کى اعتنا به سخنش نمود؟ فایده اى که برد این بود که مردم تجسس کرده او را شناختند که کیست و معاشش از چه راه و دلسوختگى او از چه نقطه است.
طبیعى گوید: آقایان اگر راست گویند, جواب مقاله را بدهند.
الهى گوید: این آدم, پس از تجسس دانسته شد که او مردى است لاابالى که فکل و کرواتش, به عبارت اخرى صلیب گردنش, از همه فرنگى مآبها بلندتر و ستره و شلوارش از همه تنگ تر و صورتش به ماشین خودتراشى از همه تر کرده; گاهى مکلا , گاه معمم به عمامه طابقیه تجارت خود را نمایش مى دهد. از یکى از بستگان خویش استفسار حالاتش کردم. گفت: این آدم, گاه منکر نجاست مسکرات, گاه, منکر حرمت آنهاست. سایر افعالش[ را] باید از رفقایش سوال نمود. چنین آدم, کجا قابل است که طرف مجادله با کسى بشود؟
طبیعى گوید: بزرگان گفته اند: انظروا الى ما قال و لاتنظروا الى من قال.
الهى گوید: ما قال او هم لایق جواب نیست; زیرا مغالطه کردن و دزدى و ترجمه حدیث نمودن و نفهمیدن احکام اسلام و قیاس مع الفارق کردن و فحش به مردم دادن که قابلیت جواب ندارد; جوابش بى اعتنایى است.
طبیعى: جواب ندارید, و الا مى گفتید.
الهى: این مسإله از ابده بدیهیات است, و بدیهى چون در میدان قیل و قال جولان کرد, نظرى خواهد شد; پس واجب آن است که جواب آن را موکول به بداهتش نماییم, بلکه کفار هم مى دانند که حجاب از خصائص اسلام است.
طبیعى: طفره از جواب نروید.
الهى: این مهجوره که زنى از مسلمانان هستم, جواب مى گویم. اگرچه مى دانم که مقصود شما نتیجه گرفتن است از قاله قاله در مطلب; ولى چون گمان کردى طفره است, ناچارم عرض کنم. امید که از عهده جواب هر مروج شرع نیچر(35) و طبیعت و احیا کننده طریقه بابک و مزدک برآیم, بعون الله تعالى.

جواب از مقاله شیخ محمدتقى اصفهانى که تعبیر از نامش من بعد به اصفهانى مى نماییم
اگرچه در تعیین وطن مإلوف خود هم خلاف واقع گفته; زیرا که از توابع اصفهان است نه خود شهر اصفهان.
اصفهانى: اول عنوان خود را ((فقیه شهر به رفع حجاب مایل نیست)) نموده.(36)
مهجوره: ایرانى ها مخصوصا هر کس طهران و مشهد رفته, دانسته که بافنده این اشعار چه کس بوده و افعالش چه چیز و عقیده اش چگونه. و آنکه خود را از طایفه ضاله مضله مى دانسته, ولى به آنها هم دروغ گفته, بلکه مروج شرع نیچر و طبیعت بوده که از مردنش مسلمانان خنک دل و براى فوتش عباراتى خوشگل سروده اند. قصایدى که در شرب خمور و لواط و زنا و سایر فسق و فجور خود گفته و قائل به حلیت آنها شده, معروف است.
اصفهانى گوید: آنچه از آیات و احادیث و عقل اطلاع حاصل کردم, مى نگارم.
مهجوره: از جواب این ضعیفه ناچیز ظاهر خواهد شد که سرکار هیچ اطلاعى پیدا نکرده اید, بلکه خدعه کردى یا وارونه فهمیدى.
اصفهانى گوید: در تفسیر ملافتح الله ـ رحمه الله علیه ـ[ منهج الصادقین] وقتى آیه حجاب را به قول آقایان تفسیر مى کند, عقاید مفسرین را مختلف مى نویسد. بعضى مى گویند واجب است و بعضى مى گویند واجب نیست.
مهجوره: اولا آن مرحوم حجاب را به قول ائمه اطهار علیهم السلام تفسیر مى کند نه به قول آقایان. ثانیا در ذیل تفسیر غض ابصار, اقوال سه نفر از مفسرین را گفته نه در تفسیر آیه حجاب; و خودش استثنإ وجه و کفین را در صلات دانسته نه در احکام نظر.(37) و مفسرین در وجوب حجاب متفقند نه مختلف. ثالثا سرکار چرا آخر کلامش را که از کنزالعرفان در تفسیر الا ما ظهر منها آورده, نقل ننمودى که مى فرماید: مراد از زینت ظاهره, ثیاب است فقط و این اصح است در نزد من, به جهت اطباق فقها بر آنکه همه بدن زن عورت است مگر بر زوج و محارم, تا آنکه فرماید: اما باقى اقوال در زینت ظاهره که آن وجه و کفان یا کحل یا خضاب یا خاتم است, ضعیف است و غیر محققانه; پس اگر ضرورت واقع شود به کشف آن و حرج لازم آید, همین مقدار به خاطر ضرورت مباح است نه به خاطر آیه که چیزى از آن به دست نمىآید(38). و کنز العرفان از فاضل مقداد ـ قدس سره ـ و از کتب معتبره و موثقه است در تفسیر آیات احکام قرآن. رابعا آیه حجاب فاسئلوهن من ورإ الحجاب است و ملا فتح الله در آنجا مى فرماید: مروى است که چون آیه حجاب فرود آمد, همه زنان پرده فرو گذاشتند. آبإ و ابنإ و اقارب ایشان گفتند: یا رسول الله! چون حکم شد که زنان پرده نشین شوند, ما را نیز به ایشان از پس حجاب گفت و شنود باید کرد؟ آیه آمد که و لا جناح هیچ گناهى نیست علیهن بر زنان فى آبائهن در روى نمودن به پدران خود و لا إبنائهن و نه به پسران خویش الى آخر. و مثل آن را حرفا بحرف کاشفى در تفسیر خود (مواهب علیه) فرموده. خامسا چرا از تفسیر ملافتح الله نیاوردى آیه جلابیب را که در تفسیر آن مى نگارد: یدنین نزدیک گردانند و فروگذارند علیهن بر رو و پهلوهاى خود; من جلابیبهن چادرهاى خود را; یعنى وجوه و ابدان خود را بدان بپوشند. و نظیر آن است تفسیر کاشفى.
پس سرکار که از آیات و این تفاسیر هیچ اطلاعى پیدا نکرده اید و نیز معلومت شد که آیه حجاب غیر از آیه نظر است; و آیه جلباب غیر از هر دو است. آیه حجاب حکم فرماید که چون نامحرم وارد خانه شود, زن به توسط پرده خود را مستور دارد. آیه جلباب حکم فرماید که چون از خانه خارج شود, به توسط جلباب لباس زینت خود را و به توسط او با جلباب روى خود را مستور دارد و این هر دو تکلیف زن است و غض بصر تکلیف هر دو تن است; چنانچه از صدر اسلام تا حال, عمل جمیع مسلمین بر آن است. آقاى عزیز! احدى از علما و مفسرین در دو حکم اول اختلافى ندارند. آیت الله بزرگ علامه حلى ـ قدس سره ـ در تذکره مى فرماید: اتفاق جمیع مسلمین است بر منع خروج زنان رو گشاده. چنانچه متفق اند که نظر به شهوت و ریبه و خوف افتتان حرام است مطلقا, به هر کس باشد سواى زوج و زوجه. چیزى که اختلاف دارند آن است که نظر خالى از ما ذکر, حرام است یا مطلقا جایز; یا نظر اول جایز و ثانى و ثالث فصاعدا که در حکم آن است اطاله نظر اول, حرام است. و در این مسإله مثل سایر مسائل خلافیه, مقلد باید عمل به فتواى مجتهد اعلم کند.
اصفهانى مى گوید: و از لایبدین زینتهن الا ما ظهر منها مقصود مواقع زینت است و الا نگاه به زینت که حرام نیست. پس مقصود بودن صورت و دست و پا که غیر از این سه محل هم محل زینتى نیست, کشف باشد, عیب ندارد.
مهجوره: این عبارت اگر از تفسیر ملافتح الله نقل مى کنى, دروغ و خیانت در نقل کردى, زیرا که این عبارت در آن نیست. بلى از مجمع البیان[ است] که مراد از آیه, آنکه ظاهر نکنند مواضع زینت را از براى غیر محرم و هر که در حکم آن است; چون اطفال ممیز و غیر آن و مراد نفس زینت نیست; زیرا که رویت زینت حرام نیست; چه این مطلب مسلم و واضح است. هرگاه رویت زینت حرام بود, در بازارها و دکاکین نباید اسباب زینت جهت فروش بگذارند. بلکه مراد مواضع زینت است و عبارت ((پس مقصود تا آخر)) را ندارد. نگارنده گوید: از آیه چنین ظاهر است که زینت زن مانند حلى و لباسهاى رنگین که براى شهوت شوهران مى پوشند, مادامى که پوشیده اند حرام است کشف آن; چنانچه جمعى از مجتهدین تصریح به آن فرموده اند. پس مواضع آنها به طریق اولویت که آن را دلیل فحوى نامند, حرام است; چنانچه به اجماع و اخبار متواتره هم ثابت شده است. پس بنابر قول سرکار که غیر از این سه محل که صورت و دست و پا باشد, محل زینت نیست, واجب آید پوشیدن آنها نه آنکه عیب ندارد. و اگر این عبارت از خود سرکار است, معلوم مى شود که در حال بیخودى انشإ فرموده اید; زیرا که به مقتضاى عبارت پیش, بایستى بگویى کشف این مواضع عیب دارد و شما به عکس گفته اید. خوب بود توضیح مى دادید که این پس به کدام پیش مى خورد. یک نکته شما را ملتفت کنم تا بدانى که از آیات وارونه فهمیدى. گفتید: کشف پا عیب ندارد, به توهم آنکه از زینت ظاهره است با آنکه خلخال که زینت پاها است, خداى تعالى آن را از زینتهاى باطنه شمرده است. قال الله تعالى: ولا یضربن بإرجلهن لیعلم ما یخفین من زینتهن(39) پس معلوم شد که پا و خلخال آن از زینت خفیه و صدایش هم باید مستور شود.
اصفهانى گوید: دلیل دیگر را کشف وجه و دست و پا در نماز قرار داده است.
مهجوره: اولا دست و پا نیست; کفان و قدمان است. کف معلوم است; و اما قدم پشت پاهاست از زیر قوزک. ثانیا آن هم مسإله خلافیه است و مشهور از مجتهدین در قدم بلکه کف بر وجوب ستر آنها هستند در صلات. و اما صورت هم, رئیس طایفه شیعه واحیا کننده شریعت سید مرتضى که از جانب حضرت امیر ملقب به علم الهدى گردید و فضائلش محتاج به بیان نیست, در کتاب جمل و سید ابوالمکارم ابن زهره که از فحول مجتهدین و از روساى مذهب امامیه است در کتاب غنیه و صاحب عقود در کتاب عقود ـ رحمه الله علیهم ـ ستر آن را واجب مى دانند, مگر موضع سجود; و چنین ظاهر مى شود که جواز کشف این مواضع در نماز براى رفع عسر و حرج و سهولت رکوع و سجود و قیام است و الا واجب مى شد. پس در این مسإله هم مقلد باید رجوع به حى اعلم با احتیاط کند. ثالثا [برفرض,] ستر این مواضع در نماز واجب نباشد, چه ربط دارد با جواز کشف در نزد نامحرم. مگر فقها فرموده اند در حضور نامحرم باید ستر نمود؟ مگر این مواضع را چنانچه کشف ماسواى عورتین در نزد زنان مثل خود جایز و در نماز حرام و موجب بطلان نماز است ولو در حضور زنان باشد یا ابدا کسى نباشد اجماعا و از این جهت قیاس در مذهب شیعه باطل است اجماعا.
اصفهانى مى گوید: دلیل دیگر را حدیث جواهر الکلام از حضرت صادق علیه السلام و جابر قرار داده.(40)
مهجوره: اولا گفتیم حکم حجاب غیر از نظر است; چنانچه حجاب بدن بر مرد واجب نیست و نگاه کردن زن به سوى او حرام است اجماعا.
ثانیا این یک حدیث یا دو حدیث است که تو استفاده کردى از آنها که حجاب روى نبوده; و اما احادیثى که صراحت دارد در حجاب روى لاتحصى; و احادیث حرمت نظر هم لاتعد است که بعضى آنها در مقدمه ذکر شد. اى بیچاره! رسول الله نظر را زنا نام گذارده: لکل عضو من ابن آدم حظ من الزنى فالعین زناه النظر(41) ... از براى هر عضوى از اعضاى بنىآدم بهره اى است از زنا; پس چشم زنایش نگاه کردن است. و اگر جواهر الکلام را دیده بودى, هر آینه این دوم حدیث شریف معتبر را که از کافى آورده به لحاظت مى گذشت که حضرت باقر علیه السلام و حضرت صادق علیه السلام نظر را حکم زنا داده, فرمودند: ما من احد الا و هو یصیب حظا من الزنا, فزنا العینین النظر و زنا الفم القبله و زنا الیدین المس;(42) احدى نیست مگر آنکه نصیبى از زنا دارد و در خطاى زنا خواهد افتاد; پس زناى دیدگان نگاه کردن و زناى دهان بوسیدن است و حضرت امیرالمومنین علیه السلام در کلمات خود در نهج و غرر و غیرهما گاه آن را ((دیده بان زنا)) و گاه ((دام شیطان)) و گاه ((دام هلاکت و فتنه)) و ((تیر زهرآلود ابلیسش)) خوانده و گاهى در اشعار خود آن را خیانت نامزد فرمود (دیوان):
لا یإمنن على النسإ إخ إخا
ما فى الرجال على النسإ إمین
کل الرجال و ان تعفف جهده
لا بد إن بنظره سیخون
نباید امین بداند البته البته بر زنان هیچ برادرى برادر را; زیرا که نیست در مردان ایمنى بر زنان و هر یک از مردان اگرچه کوشش و جد و جهد کند, در عقب خود ناچار به یک نگاه به سوى زنان خیانت خواهد نمود.
ثالثا این دو حدیث دلالت ندارد; زیرا که مراد نظر اول است; اگر حمل بر نظر قهرى نکنیم, کما اینکه بسیارى از مجتهدین کرده اند و این به جهت خبرى است که از خود حضرت صادق علیه السلام و حضرت رسول صلى الله علیه و اله و حضرت امیرالمومنین علیه السلام روایت شده که فرمودند: النظره الاولى لک و الثانى علیک و الثالثه فیها الهلاک;(43) یعنى نگاه اول تراست; و دوم بر علیه تو و حرام است و سوم, در آن هلاکت است که تعبیر شده است دوم به معصیت صغیره و سوم به کبیره و محال است که حضرت صادق تناقض در احکام دین بفرماید. و جمع کثیرى از مجتهدین نظر اول را هم حرام دانند و خبر را منزل بر نظر قهرى که به ناگاهى افتد, نمایند. و حدیث جواهر به واسطه ضعف از چند جهت عمل نکنند و روایت مذکوره را چنین ترجمه فرمایند. نگاه اول که به ناگهانى افتد ترا است, و نگاه دوباره که اول عمدى است حرام, و سوم بار درآن هلاکت است. خود جابر بن عبدالله مى گوید: سإلت رسول الله عن نظر الفجإه فإمرنى إن إصرف بصرى.(44) پرسیدم از رسول خدا از نگاه ناگهانى که به نامحرم افتد. پس حضرت امر فرمود مرا که برگردانم چشم خود را که نظر عمدى نشود.
رابعا سرکار در ترجمه حدیث خلاف واقع مرتکب شده اید. ((دست)) ترجمه ید است که از سر انگشتان است تا زیر بغل, و هر قسمت از آن اسمى دارد: انامل, اصابع, کف, زند, ذراع, مرفق, عضد; و ((پا)) رجل است از سر انگشتان است تا بیخ ران. و هر قسمت از آن اسمى دارد: اصابع, کعب, عقب که این جمله را قدم گویند. مفصل, ساق, رکبه, فخذ. پس باید حدیث ((الوجه و الیدان و الرجلان)) باشد و چنین حدیثى در هیچ کتاب از کتب اسلامیه نه شیعه و نه سنى دیده نشده و هیچ کافرى نگفته که جائز است نظر به سوى دست زنان مردم تا زیر بغل و پاى زنان مردم تا بیخ ران. و این حیله در ترجمه است براى پیشرفت مقصود نیچرىها, یعنى کشف نمودن زنان را به لباس فرم جدید که پس از رفع چادر مستور نیست الا عورتین.
خامسا حدیث اول که از جواهر آورده اى و در ترجمه خدعه کردى, روایت مردک عبید بن[معاویه] است و او از بعض نقل کرده و نام بعض را نبرده است. شاید بعض مجهول, هم عقیده اصفهانى خان بوده است در انکار حجاب; اگرچه پس از نزول آیه حجاب, یک مسلمان انکار نکرده است; ولى حدیث مرسل است و محل اعتنایى نیست. و لذا صاحب جواهر چون خواسته احتراما آن را طرد نکند, حمل بر نظر ناگهانى کرده و فتوا بر خلاف مضمونش, یعنى حرمت نظر داده است.(45)
سادسا شرط عمل به حدیث چند چیز است: اول صحت سند که جمیع افراد سلسله اش اسم برند و شیعه اثناعشریه عدل ضابط باشد یا معمول به در نزد اصحاب باشد. دوم صحت متن. سوم صراحت دلالت. چهارم وجودش درکتب معتبره. پنجم عدم اعتراض اصحاب. ششم عدم حدیث معارض دیگر که با وى معارضت کند. و این حدیث, هم مرسل است و هم دلالتش تمام نیست و هم معارض قوى دارد. و در خصوص قدمین, اعراض اصحاب هم ثابت شده است; و از این جهت حدیث جابر اضعف از آن است; زیرا که جابر نامى روایت کند از امام که او روایت کند از جابر بن عبدالله; و جابر اول مشترک است بین ثقه و غیر ثقه. ثانیا دو نفر مجهول المذهب در سلسله سندش هستند: احمد بن ابى عبدالله و عبید بن معاویه. و یک نفر خلاف مذهب در آن است و آن عمرو بن شمر است(46) که چه بسا به واسطه عداوت مذهبى با حضرت فاطمه کبرى علیها السلام خواسته از راه تعریف به زهد, فاطمه علیها السلام را تضییع کند و الا به قول صاحب جواهر, فاطمه که از ابن ام مکتوم در حجاب مستور مى شود که جمیع کتب معتبره با احادیث صحیحه نقل کرده اند, چگونه در حضور جابر مىآید به قسمى که او به دقت و عمد, نظرى به سوى او کند و تمیز زردى و سرخى روى او دهد. و لذا صاحب جواهر گوید یقین داریم که چنین امرى واقع نشده است. بلى, اگر بخواهیم احتراما تکذیب حدیث نکنیم, مى گوییم قبل از نزول آیه حجاب بوده, چنانچه صاحب عصم العفائف فرموده, یا نظر ناگهانى که اتفاق مى افتد بر زن; چنانچه صاحب جواهر فرموده. ثالثا این خبر با این ضعف معارض است با حدیث صحیح عالى جعفریات که شیخ حر عاملى در ترجمه اش[ شرح حالش] فرموده: الجعفریات هى الف حدیث باسناد عظیم الشإن.(47) و حدیث صحیح مقدم است, خصوص صحیح عالى که قلیل الواسطه است, بلکه ما این دو حدیث را مى نگاریم تا سیه روى شود هر که در او غش باشد و خود مسلمین تمیز میان صحیح و سقیم و صادق و کاذب بدهند ,اگرچه تمیز مذکور مبتنى بر مقدماتى است که شإن فقیه است لاغیر ولى حال این دو حدیث طورى است که عوام هم تمیز مى دهند. اما روایت جابر:
بسم الله الرحمن الرحیم. عمرو بن شمر خلاف مذهب, از جابر مشکوک الثقه از حضرت باقر علیه السلام روایت کند از جابر بن عبدالله انصارى که گفت: با رسول الله وارد خانه فاطمه شدم. و اذا وجه فاطمه اصفر کإنه بطن جراده; ناگاه رویش زرد مانند شکم ملخ بود. رسول خدا سبب پرسید. عرض کرد از گرسنگى است. حضرت دعا کرد فوالله لنظرت الى الدم ینحدر من قصاصها حتى عاد وجهها احمر فما جاعت بعد ذلک الیوم;(48) پس به خدا سوگند, هر آینه نگاه کردم به سوى خون که فرو مى ریخت از منتهاى روئیدن گاه موى سر فاطمه علیها السلام تا رویش سرخ شد. پس, بعد از آن روز گرسنه نشد. اینک روایت جابر تمام شد.
اما روایت جعفریات: بسم الله الرحمن الرحیم. حضرت امام جعفر صادق از پدرش حضرت باقر علیهما السلام روایت کند که فرمود: ان فاطمه بنت رسول الله استإذن علیها إعمى, فحجبته. فقال النبى(ص): لم حجبته؟ فقال: یا رسول الله! ان لم یکن یرانى فإنا إراه و هو یشم الریح. فقال النبى (ص): إشهد إنک بضعه منى.(49) همانا کورى از فاطمه استیذان کرد که داخل شود. حضرت پرده انداخت براى او و در حجاب شد. پیغمبر (ص) فرمود: چرا چنین کردى؟ عرض کرد: اى پیغمبر! اگر او نتواند مرا ببیند, من که مى بینم او را و او بوى خوش استشمام مى کند. پیغمبر فرمود: گواهى مى دهم که تو پاره اى از من هستى. عصم العفائف گوید: سوال از فاطمه براى آزمایش فقه فاطمه است تا حمد خداى را در باره دختر خویش بجا آورد یا براى دانسته شدن مسإله است بر آن کور و سایر مردم.
على کل حال, این مهجوره, مسلمانان را خطاب مى کنم: آیا حدیثى که عمرو بن شمر که برخلاف مذهب شیعه بوده, از حضرت باقر روایت مى کند, صدق و صحیح مى دانید و در صورت معارضه ترجیح مى دهید یا حدیثى که حضرت صادق از حضرت باقر علیهما السلام روایت کند. هر دو نتوان صدق دانست, مگر آنکه حمل بر تقیه در صدور یا نظر قهرى شود و الا حضرت باقر علیه السلام تناقض گفته و مردم را نسبت به حکم خدا در ضلالت انداخته; این کفر است و اگر بگوییم حضرت صادق دروغ بسته به حضرت باقر, این هم کفر است و نمى گویید. پس ناچار مى گویید عمرو بن شمر دروغ گفته بر حضرت باقر نه امام جعفر صادق که در نزد دشمنان هم معروف به صادق بود. خواهید گفت عبارتش هم گواهى مى دهد. مگر ذره بین داشت که خون بدن فاطمه را دید که جوشید تا بر رو دوید و روى را گلگون ساخت. گمان نکنم شوهر هیچ وقت به این دقت نگاه به صورت زن خود کند. اینجا معلومت شد که سرکار از احادیث هم هیچ اطلاعى پیدا نکرده اید.
اصفهانى: علاوه تا قول او بنابر قوانین علم اصول(50) بعضى امرها واجب نیستند مگر ادله دیگر ضمیمه شود.
مهجوره: سبحان الله! گویا مى خواهى از عناد با دین خدا, غض بصر را که رسول الله و ائمه اطهار و جمیع فقهاى ابرار, از شیعه و سنى, حکم به وجوبش داده اند, از وجوب خارج کنى تا مقتضى سخن شما این باشد که نگاه به سوى بدن زن ـ[ را] تا چه رسد از روى ـ حلال کنى. خدا قادر است دینش را از تحریف غالبین و انتحال منتحلین حفظ و از آن, کفار داخلى و خارجى[ را] دفع فرماید; چنانچه وعده فرموده. آقاى اصفهانى بیک! اگر ندانسته اى بدان که علاوه بر آنکه اگر چنین هم بود, این امر براى وجوب است. قوانین اصول شیعه مى گوید که امر, حقیقت در وجوب است و براى غیر آن, ضمیمه قرینه مى خواهد نه به عکس که سر کار مى گویى. از بچه طلبه ها بپرس یا کتاب معالم و قوانین[ را] نگاه کن.
اصفهانى: اگر حجاب واجب بود, علما متفق بودند و سخت مى گرفتند; اختصاص به شهرى نمى دادند و شرع بر آن مجازاتى معین مى کرد.
مهجوره: وجوب حجاب از مسلمات دین اسلام است و علماى اعلام بر آن متفق اند; چنانچه از علا مه شنیدى و از کلمات ایشان آشکار است; چنانچه در کتب فقهى به نحو ارسال مسلم متعرض اند که هر گاه شخصى زنى را عقد کند و صداقش را تعلیم سوره اى قرار دهد, سپس قبل از دخول او را طلاق گوید, اینجا مجتهدین دو قسمت شدند. مشهور از ایشان بر آنند که باید نصف اجرت تعلیم را زوج به زوجه رد کند; زیرا که پس از طلاق, تعلیم ممکن نیست. شهید ثانى در لمعه فرموده: لانه و ان إمکن تعلیم نصفها عقلا الا إنه ممتنع شرعا لانها صارت إجنبیه. یعنى علت انتقال به سوى اجرت, این است که اگر چه ممکن است تعلیم نصف سوره عقلا, مگر آنکه ممتنع و محال است شرعا; زیرا که این زن اجنبیه گردیده است. بعضى رفته اند به سوى آنکه تعلیم نصف مذکور را از پشت پرده باید بدهد و اجرت کفایت نمى کند. چنانچه شهید اول در لمعه فرموده: و قیل یعلمها النصف من ورإ حجاب و هو قریب. یعنى گفته شده است که تعلیم کند او را نصف سوره اى که بر ذمه اوست از پشت پرده و این فتوا قریب است به قواعد فقهى. صاحب عصم العفائف فرموده: سرش این است که در اینجا دو محذور است: یکى رویت اجنبیه و آن به حجاب رفع شود و دوم سماع صوت او چون مندوحه ندارد مثل حجاب; و اداى دین هم واجب است و انتقال به سوى اجرت هم دلیلى ندارد. پس مورد از موارد اضطراریه است; چنانچه شهید ثانى در شرح آن فرموده; زیرا که حرمت سماع صوت اجنبیه مشروط است به حالت اختیار و در اینجا ضرورت است. پس معلوم شد که علما در وجوب حجاب متفقند و ایضا سختى[ سخت گیرى] علماى اعلام در جمیع ادوار ثابت است به قسمى که اگر یک زن رو گشاده ببینند, نهى از منکر مى کنند.
و کشف بوادى[ اهل بادیه] از باب لزوم حرج است; به جهت آنکه ایشان در کلیه احکام شریعت حتى نماز و روزه و عقاید تقصیر و قصور دارند و به نهى احدى منتهى نشوند و مدرک آن احادیث معتبره است در کافى و من لایحضره الفقیه و علل الشرایع. (51) و مجازات نداشتن; اگر مقصودت مجازات معینه است که آن را حد گویند, بسیارى از معاصى کبیره ندارد, مانند کذب, تهمت, افترإ, رشوه, ترک صلات که آن را کفر مى شمارد در اخبار. ربا که خداوند مى فرماید در قرآن که اگر ترک نمى کنید, اعلان جنگ با خدا و رسول بدهید; گناهى چنین بزرگ مجازات معینه ندارد. و اگر مقصودت مجازات مطلقه است که آن را تعزیر نامند, اخبار حدود و تعزیرات فرماید: ان الله جعل لکل شىء حدا و جعل على کل من تعدى حدا من حدود الله حدا;(52) اگر خدا حد زننده را ظاهر سازد, عمل به این حدیث شریف و اجراى این حدود و تعزیرات خواهد شد; ان شإ الله تعالى.
اصفهانى: ربع زنهاى ایران حجاب ندارند.
مهجوره: دروغ فاش و خلاف حس است. به جز اهل بوادى, یک زن بى حجاب نیست. حتى زنهاى طبیعى هاى ما, طالبین رفع حجاب که بحمدالله از رعب شریعت مقدسه جرإت نمى کنند بى روبنده و نقاب بیرون آیند. آخر دروغ گفتن حدى دارد. سیره قطعیه مسلمین از امروز تا نزول آیه حجاب بر احتجاب نسوان ثابت شده است و از احکام برجسته دین اسلام است که حتى کفار هم دانسته اند و از جمله ایرادات کشیشهاى فرنگى بر حضرت محمد بن عبدالله حکم حجاب است که به همین خیالات فاسده شهویه سرکار عالى و دیگران بر خلاف مذاق خود دانسته, ایراد کرده اند. به کتاب انیس الاعلام(53) رجوع کن.
اصفهانى: از این پس شروع به بى حیایى و فحش نموده اند.
مهجوره: البته منع کننده از عمل حرام باید فحش و تهمت را بر روى خود بخواند. چگونه شود کسى را که از راهى اعاشه یا تفریح کرده اند, او را جلوگیر باشند, از سوز دل حرفهاى باطل نگوید. حسنش این است که همه سرکار و بستگانت را مى شناسیم و اعمال آنها را مى دانیم; لاف در غریبى گفته اند. سبحان الله! گمان نمى کردم قلم این طور آزاد باشد. اگر کریمه ان الذین یحبون إن تشیع الفاحشه فى الذین آمنوا لهم عذاب إلیم(54) جلوگیرى نمى کرد, آنچه را مى دانستم مى نگاشتم. بماند براى عقاب اخروى که الهى معتقد است و مکافات دهرى که طبیعى قائل است.
اصفهانى: به واسطه حجاب غالب جوانان ترک ازدواج کرده اند الى آخر.
مهجوره: اولا این کلام تاکنون حقیقت پیدا نکرده است. ثانیا اغلب نسوان شوهر دارند. سرکار مى خواهید چشم چرانى زن دختران مردم را بنمایید, به دسیسه آنکه جوانى مى خواهد زنى عقد کند, باید او را ببیند, پس باید جمیع زنان روگشاده شوند. ثالثا نظر, تمیز زشت و زیبا را دهد لاغیر و اهمیت اخلاق بیش از آن است و آن به کشف وجه و نظر تمیز داده نشود; بایستى همان بدعت فرنگان را اعمال بفرمایید که قبل از عقد در خلوات و جلوات در حال مستى و هوشیارى با هم باشند; گاه است آبستن هم شده است به حرام و اخلاق پسندیده نشده; چنانچه جدیت در رفع حجاب و تمسک به این دلیل مقدمه همان است; لا وفقکم الله. رابعا انکشاف از ترس این محذور, براى شریعتى است که طلاق و تعدد ازدواج و انکحه مختلفه در آن نباشد. خامسا این امر مجوز نمى شود که حجاب برداشته شود رإسا, بعد از آنکه شارع مقدس استثنا کرده براى متزوج نظر به سوى وجه و کفین و موضع دست ... حتى ترقیق ثیاب را براى او, چنانچه مفاد بعضى اخبار است و اختصاص به یک نظر هم ندارد. چنانچه توهم شده, بلکه تکرار هم جایز است. حضرت رسول صلى الله علیه و اله براى مغیره فرمود در وقت خواستگارى کردنش زنى را: انظر الى وجهها و کفیها.(55) حضرت صادق فرمود: لابإس إن ینظر الى وجهها و معاصمها اذا إراد إن یتزوجها.(56) حتى تمشى کردن بدون چادر کوچه هم در نزد او تجویز فرموده, مگر آنکه امام علیه السلام مى فرماید .. .(57) اگرچه تا این مقدار مکروه است و در این استثنا هم دلالتى است بر وجوب پوشیدن روى از غیر متزوج و آنکه زنان از بدو اسلام مستتره الوجوه بوده اند و الا استثنإ بى محل بود. و اما عمل نکردن به این حکم شریف, تقصیر صاحب شریعت نیست و موجب اضمحلال حکم دیگرش نباید بشود, و اگر سرکار و امثال شما قصدى غیر از این ندارید, ایراد کنید که چرا به این حکم شریف عمل نمى کنید نه آنکه حرام خدا را حلال کنید به هواى نفس.
اصفهانى: حجاب باعث بد عملى و امراض مسریه است و مثال به اهل دهات و ایلات زده که در آنها[ حجاب] نیست; این دلیل عقلى است.
مهجوره: چرا مثال به اهالى اروپا نمى زنى که به واسطه عدم حجاب زنان در اعمال خود آزاد شده اند به قسمى که از تاب لابدى بکارت را که امر حسى است منکرند; چنان که معروف ومشهور است بلکه کارشان به جایى کشید که بودن نطفه از صلب شخص[ را] امر اعتبارى دانسته اند. و رضاى طرفین را کافى دانند و لو شوهردار باشد و ممانعت دولت از غیر صورت تراضى است; چنانچه در تحفه العالم مى نگارد;(58) و هر کس رفته دانسته است و به این سبب, امراض مسریه در آن بلاد شیوع دارد,]...] . و نبودن امراض مسریه در ایلات و دهات به جهت آن است که معاشرت با سرکار و فرنگى مآب هاى دیگر که به سبب معاشرت با فرنگان و زنان ایشان غالبا مبتلا به سفلیس هستند, دور افتاده اند; چرا که چهل سال قبل در تمام ایران دو نفر سفلیسى پیدا نمى شد و امراض جلدیه نهایت قلت داشت.
اصفهانى: به مصداق الانسان حریص على ما منع همیشه زنهاى روبسته را تعقیب مى کنند.
مهجوره: نزول آیه غض ابصار را سبب این شد که جوانى از انصار را نظر به سوى زن روگشاده اى افتاده و در تعقیب او شتافت تا رویش به دیوار تافت و خون جارى شد. در حال جبرییل نازل شد و حکم وجوب پوشانیدن نظر از نامحرم آورد و سپس رسول الله صلى الله علیه و اله جدیت در منع از نظر و کشف نسوان فرمود. چنانچه در کافى از حضرت باقر علیه السلام منقول است.(59)
ثانیا لازمه حرف سر کار آن است که منع از زنا و لواط و دزدى و خیانت و جمیع محرمات هم نکنند; زیرا که به مصداق الانسان حریص على ما منع بیشتر شایع مى شود. این هم ظاهرا دلیل عقلى شما باشد. بسیار شبیه است دلیل شما با دلیل اروپایى ها در کشف حجاب بدن و عورتین زن که در جریده استخر(60) شماره 32 (از سال 1344 هجرى) درج کرده بود: ((اخیرا عده زیادى از اروپایى ها راه حسن تربیت اخلاق را این طور یافته اند که محصلین و محصلات همه برهنه, حتى بى ساتر عورت و بدون هیچ گونه مانع با هم جوشش کنند. و دلیل آورده اند که پسرها و دخترها که همه چیز یکدیگر را مى بینند و با هم انس مى گیرند, دیگر از روى شهوت به هم نگاه نخواهند کرد و به این سبب فسق و فجور در عالم کم مى شود.)) و جواب سرکار و ایشان همان است که مدیر محترم استخر داده: ((خدا قادر است که نوع بشر را از این جنون نجات دهد)).
اصفهانى: دلیل دیگر آنکه گویند وقتى که چشم دید دل مى خواهد و نقض به لیره کرده که چشم مى بیند و نمى تواند برباید, از جلوگیرى صاحبش یا دولت.
مهجوره: اولا کسى آن را دلیل حجاب قرار نداده. به حکم آیات قرآنیه و احادیث رسول الله (ص) و ائمه اطهار (ع) از اقوال و افعال و تقریرات آن, ابراز سیره قطعیه مسلمین و اجماع ایشان بر منع خروج زن مسافره الوجوه (روگشاده) ثابت است. صاحب جواهر فرموده: بى حجاب و نظر به سوى اجنبیه از منکرات دین اسلام شمرده مى شود. اینها ادله فقه است که جمیع احکام به یکى از آنها ثابت شده; چه جاى از همه, و آن دلیل عامیانه است که جواب از سخنان عامیانه است.
ثانیا بر فرض تسلیم که دلیل باشد, رسول الله ,امیرالمومنین و ائمه اطهار فرموده اند: العین رائد[ القلب] الفتن(61) (یا الزنا), چشم دید بان فتنه (یا زناست). العیون مصائد الشیطان;(62) چشمها دامهاى شیطان است. ایاکم و النظره فانها تزرع فى قلب صاحبها الشهوه و کفى بها لصاحبها فتنه;(63) بپرهیزید از نگاه به نامحرم; زیرا که زرع مى کند در دل نگاه کننده, تخم شهوت و خواهش را و همان بس است براى هلاکت. النظره سهم من سهام ابلیس مسموم;(64) نگاه کردن به نامحرم خدنگ زهرآلودیست از خدنگهاى شیطان. الى غیر ذلک از احادیث معتبره که در کتب اربعه و نهج البلاغه و سایر کتب شیعه روایت شده و به حد تواتر رسیده است. پس آقاى عزیز! شما ایراد و انکار بر خدا و رسول و ائمه اطهار دارید و جواب آن است که طرف سخن ما کسانى هستند که معتقد به قرآن, خدا و سنت رسول الله مى باشند, نه طبیعى شهوت پرست که مصداق این بیت است:
ز بندگان طبیعت مجو مسلمانى
که این سیاه دلان کافرند در همه کیش
اصفهانى: قول مى دهم اگر زنهاى شهرى روباز شوند, خجالت مى کشند از روى نحس نجس خود; دیگر این نوع عشوه در بازار یا محضر آقا ننمایند.
مهجوره: صحت قول سرکار معلوم شد. انجمن طالبین رفع حجاب که زن و مرد مخلوط به یکدیگر جلسه داشتند, افعالشان را همه فهمیدند, به قسمى که نظمیه مجبور به تفرقه آنها شد. زنانى که در بازار عشوه مى کنند, بینک و بین الله یا بینک و بین الوجدان و الطبیعه, هرچه را معتقدى, آیا غیر از زنان نیچرى و طالبین رفع حجاب هستند که امروزه بیست سال است که در اثر صداى آزادى پیدا شده اند؟ چرا قبل از این نبودند؟
اصفهانى: یقینا لیره که به هزار درد مى خورد, بیشتر دوست مى دارید. در بازار هم مى بینید که درب دکانهاى صراف گذارده, چرا بر نمى دارید و عاشق نمى شوید؟ همان قوه که از ربودن لیره جلوگیر است, از زنا هم جلوگیر است (یعنى قوه دولت. این هم دلیل عقلى اوست.)
مهجوره: اولا قیاس مع الفارق کردى, گول عوام زدى. محبت لیره نوعى است و محبت نر ماده را یا بالعکس نوع دیگر است. و در دوم, معاضدت به شهوت و تخیلات شهویه و غرور جوانى و مشتهیات نفسانیه است به خلاف اول; و لذا لیره را در آن راه صرف مى کنند. الاغ با کثرت عشق او به سبزه و جو, به مجرد آنکه بوى ماده به مشامش رسید, از آنها باز مانده, افسار کنده, به سوى آن مى دود. خوب مردم را احمق فرض کرده اید; این مثال تراشى ها مى کنى که احکام رسول الله صلى الله علیه وآله را تحریف کنى, هیهات, هیهات.
ثانیا بر فرض تسلیم, عشق هرچیزى و روبودنش به حسب حیثیات اوست. عشق لیره است که مملکتهاى اسلامى به آن فروخته شده. عشق لیره است که عرضها بر باد داده و مى دهد. عشق لیره است که هرچه غرض خارجیهاست, رواج مى گیرد. عشق لیره است که سرکار صفحات روزنامه مقدس حبل المتین را با این حرف ها اشغال کرده اید. ما یکدیگر را خوب مى شناسیم; چرا آن قوه بازدارنده از حرص به لیره که فرمودى باز دارنده است از زنا و فحشا, سرکار را باز نمى دارد. به علاوه, شعر چه ضرور که محتاج به قافیه شوید. تغییر حکم خدا و رسول براى چیست؟ اگر براى جلوگیرى از فساد شهوى است که نتیجه به عکس خواهد داد. اگر سرکار نفهمى, مردم مى فهمند. و اگر براى استفادات مملکتى است, نکته سنجان عقلا مى فهمند که این هم مغالطه و امر به عکس خواهد بود.
اگر دلتان براى دین و دنیاى مردم مى سوزد, چرا تعقیب در رفع منکرات مملکت نمى کنید؟ مانند امریکا که با آنکه مفاسد دینیه و اخلاقیه و بدنیه مسکرات لایتناهى است. و اگر دلتان براى وطن مى سوزد, چرا تعقیب در منع از لباس تجمل و خرازیهاى بى نفع بلکه مضر نمى کنید که هستى مردم را به باد داد و ایران را اسیر خارجه کرد. اینها قند و چایى و دوا نیست که نبودنش موجب اختلال باشد; عمده در نجات مملکت, استخراج معادن مکنونه ایران و قطع احتیاج به خارجه است که همه ساکت اند. بالجمله معلوم شد که سرکار از عقل هم چیزى نفهمیدى; زیرا که دلیل عقل احکام مستقله آن است, مثل قبح ظلم و حسن عدل نه قیاس ابلیس اساس و نه استحسان مرسل و تشبیه مجمل.
اصفهانى: پس از این کلام, بعضى جسارتها به آقایان عظام و تمسخر به زنهاى خوزستان نموده و امضاى خادم خدام شرع کرده.
مهجوره: اما جسارت, باید جوابش را همسر خودش بدهد; اما تمسخر; خداى تعالى در سوره هود آیه چهلم از لسان نوح علیه السلام جوابش داده; در وقتى که طبیعیها تمسخر کردند به مومنین: قال ان تسخروا منا فانا نسخر منکم کما تسخرون فسوف تعلمون من یإتیه عذاب یخزیه.(65) و اما امضإ دروغ است; زیرا که فکل و کروات او خدمتى نسبت به ساحت قدس خدام شرع محمدى نکرده است; مگر آنکه مقصودش شرع مزدک و بابک خرمى و به عبارت اخرى شرع طبیعت نیچر ناتور باشد که در این صورت صدق است.
این مهجوره در خاتمه عرض مى کنم, چون معلوم است این آوازه ها که ثلمه به احکام اسلام مى زند, از حلقوم چه کس بیرون مىآید که به توسط جعبه هاى ناقل الصوت خود مى زنند, بر همه واجب مى دانم که اقتداى به علماى حقه و حجج اسلام اعتاب مقدسه و ایران که عده آنها محصور است بنمایند که ابدا در صدد جواب این مزخرفات تاکنون برنیامدند و مهجوره هم بى تاب شده که این جوابیه را در تاب آوردم و هر کس زیاده بر این بیان و برهان خواهد, به کتاب عصم العفائف رجوع کند.
ولى به جهت حسن ختام, تبرک به این کلام معجز نظام حضرت امیرالمومنین علیه السلام جسته و بر اخوان دینى خود عرضه مى دارم که اگر کشف نسوان جائز و در سالف از زمان معمول بود, هر آینه جد امجدم آن را نسبت به تجدد و حدوث ندادى و در شمار مفاسد آخرالزمان که افسد ازمنه و جاهلیت ثانیه است نیاوردى. در کتاب عصم العفائف از جناب اصبغ بن نباته از حضرت امیرالمومنین (ع) روایت نموده که آن حضرت فرمود: یظهر فى آخر الزمان و اقتراب الساعه و هو شر الازمنه نسوه کاشفات عاریات متبرجات من الدین, داخلات فى الفتن, مایلات الى الشهوات, مسرعات الى اللذات, مستحلات للمحرمات, فى جهنم خالدات.(66) ترجمه: هویدا گردد در آخر الزمان و نزدیک ساعت ظهور حضرت صاحب الزمان و نشور خلائق و مردمان و آن بدترین زمان هاست, زنانى که بى حجاب و روگشاده باشند و در میدان جنگ و کارزار بدر آیند و خود را آرایش داده, فاش شوند و از دین پیغمبران خود بیرون روند و در فتنه ها و گمراهیها درآمده مداخله کنند و به سوى شهوات میل و رغبت نمایند و به سوى لذات و خوشیها بشتابند و محرمات الهیه را حلال دانسته, مرتکب شوند (مانند روگشودن به نامحرم و آمیزش با او و قیادت و سحق و زنا و رقص و غنا و شرب خمور و فسق و فجور) و ایشان در نیران جهنم سوخته و در عذاب و شکنجه همیشه پاینده باشند. و السلام خیر ختام.
حررته العلویه المهجوره زینب بیگم
فى یوم المباهله24[ ذیحجه] 1345

1. بصیرت منش, حمید, علما و رژیم رضاشاه, ص 517 (تهران, 1376).
2. بنگرید: ژانت آفارى, انقلاب مشروطیت ایران, ترجمه رضا رضایى, صص 247 و بعد از آن (تهران, 1379) در آن بخش اطلاعات دیگرى هم در این باره آمده است.
3. خاطرات عین السلطنه, ج 9, ص 6837 (تهران, 1379).
ـ4 به بیانیه وى که در خاطرات عین السلطنه, ج 9, ص 6879 درج شده بنگرید.
5. فهرستى از کتابها و رساله هایى که در باره حجاب نوشته شده, در این منبع آمده است: استادى, رضا, چهل مقاله تاریخى, ص 339 ـ 343 (قم, 1371).
6. این عنوان, مصرعى است از شعر معروف ایرج میرزا در انتقاد از حجاب: (دیوان, ص 13, به کوشش محمد جعفر محجوب, تهران, 1353)
نقاب دارد و دل را به جلوه آب کند
نعوذ بالله اگر جلوه بى نقاب کند
فقیه شهر به رفع حجاب مایل نیست
چرا که هر چه کند حیله در حجاب کند
چو نیست ظاهر قرآن به وفق خواهش او
رود به باطن و تفسیر ناصواب کند.
7. نسإ, 26 ـ 27.
8. عصم العفائف, فارسى در باره لزوم حجاب, از شریف میرزا محمد جواد فرزند میرزا رضاى واعظ دارابى شیرازى. بنگرید: ذریعه, ج 15, ص 272, ش 1771.
9. امرو القیس گوید:
خرجت بها إمشى تجروا ورائنا
على اثرنا إذیال مرط مرحل.
10. تحفه الاحوذى, کتاب اللباس, حدیث ;1734 سنن ترمذى, ج 3, ابواب اللباس, باب ما جإ فى ذیول النسإ, حدیث 5335.
11. نور, 30.
12. فزنا العینین النظر: وسائل الشیعه, ج 19, ص405.
13. من ملا عینیه من امرإه حراما حشاهما الله یوم القیامه بمسامیر من نار و حشاهما نارا حتى یقضى بین الناس, ثم یومر به الى النار: وسائل, نشر آل البیت, ج 20, ص ;194 بحارالانوار, ج 76, ص 366.
14. وسائل, ج 20, ص 232. 15. مجمع البیان, ج 7, ص 290.
16. احزاب, 59.
17. احزاب, 53.
18. وسائل, ج 20, ص ;232 مکارم الاخلاق, ص 233.
19. کافى, ج 5, ص 534.
20. کافى, ج 5, ص ;237 وسائل, ج 20, ص ;64 مستدرک الوسائل, ج 14, ص ;183 شرح نهج البلاغه, ج 16, ص 121.
21. متن حدیث چنین است: قال النبى صلى الله علیه و اله لها: إى شىء خیر للمرإه؟ قالت: إن لاترى رجلا و لایراها رجل. فضمها الیه و قال: ذریه بعضها من بعض. مناقب ابن شهرآشوب, 3, ص ;341 دعائم الاسلام, ج 2, ص ;215 بحارالانوار, ج 43, ص ;84 مستدرک الوسائل, ج 14, ص 182, 289.
22. بنگرید: دعائم الاسلام, ج 2, ص ;214 مستدرک الوسائل, ج 14, ص 289.
23. علل الشرایع, ج 1, ص 163.
24. بحارالانوار, ج 43, ص 191 (مولف نام مصباح الانوار را به عنوان منبع در متن افزوده است).
25. بحار, ج 43, ص 174.
26. کلته بالکسر پشه خانه و پرده تنگ و باریک و طره پشم سرخ که بر هودج گذارند جهت آرایش. (منتهى الارب). 27. مستدرک, ج 14, ص 239.
28. من لایحضره الفقیه, ج 3, ص ;67 تهذیب, ج 6, ص 255.
29. من لایحضره الفقیه, ج, ;43 وسائل, ج2, 495.
30. من لایحضره الفقیه, ج 2, ص 344.
31. احزاب, 32.
32. نسإ, 34.
33. مستدرک, ج 14, ص 181.
34. علل الشرایع, ج 2, ص ;498 وسائل, ج 19, ص ;35 ج 20, ص 64, ;66 مناقب ابن شهرآشوب, ج 4, ص 269.
35. نیچر عبارت است از طبیعت و طریقه نیچریه همان طریقه دهریه است. (یادداشت مولف).
36. اشاره کردیم که این مصرعى از ایرج میرزا است که اشعار فراوانى در نکوهش حجاب در دیوانش دارد. زینب بیگم از این شعر آگاه بوده و به اشعار دیگر ایرج میرزا در باب فسق و فجور و غیر ذلک در سطور بعد اشاره کرده است.
37. منهج الصادقین, ج 6, ص 296 (و اصح آن است که این در حال صلات است نه در نظر; زیرا که همه بدن حره عورت است, و مر غیر زوج و محرم را جایز نیست نظر کردن به شىءاى از آن مگر به جهت ضرورت چون معالجه و تحمل شهادت.)
ـ38 کنز العرفان, ج 2, ص 222 (تهران, المکتبه المرتضویه, 1385) مصحح: ترجمه را مطابق متن عربى آوردیم زیرا در ترجمه خود زینب بیگم اشکالاتى وجود داشت.
39. نور, 31.
40. مقصود حدیث جابر است که در آن به آمدنش همراه پیامبر(ص) به خانه حضرت زهرا (س) ودیدن روى آن حضرت دارد که خواهد آمد.
41. مستدرک, ج 14, ص 269, 340 از جامع الاخبار.
42. وسائل الشیعه, ج 20, ص 191, 326.
43. من لایحضره الفقیه, ج 3, ص ;474 در سنن ابى داود (1 / 496) این روایت به این مضمون آمده است: یا على! لاتتبع النظره بالنظره, فان لک الاولى و لیست لک الاخره.
44. کتاب مسلم, ج 3, حدیث شماره ;2159 مختصر تفسیر ابن کثیر, ج 2, ذیل آیه 30 سوره مبارکه نور.
45. متن روایت در کافى, ج 5, ص 528 ـ 529 آمده است.
46. سند کتاب کافى چنین است: عده من إصحابنا, عن إحمد بن ابى عبدالله, عن اسماعیل بن مهران, عن عبید بن معاویه بن شریح, عن سیف بن عمیره, عن عمرو بن شمر, عن جابر, عن ابى جعفر علیه السلام, عن جابر بن عبدالله الانصارى.
47. وسائل الشیعه, ج 10, ص 320, ش 13506.
48. کافى, ج 5, ص 528 ـ 529.
49. مستدرک, ج 14, ص ;289 بحار, ج 43, ص ;91 الجعفریات, ص ;95 دعائم الاسلام, ج 2, ص 214.
50. عبارت در اصل چنین است.
51. براى نمونه این روایت: لابإس بالنظر الى شعور نسإ اهل تهامه و الاعراب و إهل البوادى من إهل الذمه و العلوج, لانهن اذا نهین لاینتهین. من لایحضر, ج 3, ص ;469 علل الشرایع, ج 2, ص 565.
52. کافى, ج 7, ص ;174 وسائل, ج 28, ص 15.
53. انیس الاعلام فى نصره الاسلام از میرزا محمد صادق فخرالاسلام (م پیش از 1330). فارسى در رد بر مسیحیت.
54. نور, 18.
55. مستدرک, ج 14, ص 194.
56. کافى, ج 5, ص ;365 و بنگرید: تهذیب, ج 1, ص 428.
57. یک کلمه ناخوانا.
58. بنگرید: تحفه العالم, (تهران, طهورى, 1363), ص 295 ـ 296.
59. کافى, ج 5, ص 521.
60. نشریه استخر, به مدیریت محمد حسین استخر در شیراز منتشر مى شده و نخستین شماره آن در سال 1297 شمسى انتشار یافت. در باره آن بنگرید: صدر هاشمى, تاریخ جراید و مجلات ایران, ج 1, ص 155 ـ 157.
61. غرر الحکم, ش 667.
62. مستدرک, ج 14, ص 271.
63. مستدرک, ج 14, ص 270.
64. کافى, ج 5, ص 559.
65. هود, 38 ـ 39.
66. کتاب من لایحضره الفقیه, ج 3, ص 390 (حدیث را مطابق آنچه در منبع آمده, آوردیم).