زینب سلام الله علیها کربلاى جارى

نویسنده


در استقبال از پنجم جمادى الاول سالروز فرخنده ولادت حضرت زینب(س)
زینب, کربلاى جارى

سخنرانى آیت الله سیدمحمدحسین فضل الله
ترجمه: مجید مرادى

با سپاس خداى بزرگ و درود بر سرور بزرگ ما محمد(ص) و خاندان پاک و یاران برگزیده اش و تمامى پیامبران خدا.
از گرامى داشت یاد حضرت زینب(س) چند هدف را پى مى جوییم:
هدف نخست: تداوم رابطه عاطفى با شخصیتهاى اسلامى بزرگ که توانستند تاریخ اسلام را پویایى ببخشند و مفاهیم اسلامى را تعمیق و ترویج دهند. زیرا ارتباط عاطفى با شخصیتهاى موثر اسلامى ما را با فضاى فکرى و رفتارىاى که آنها در آن مى زیستند ارتباط مى دهد. ما نیاز به آمیختن عنصر عاطفه با عنصر عقل داریم. زیرا عاطفه سبب تعمیق اندیشه در وجدان انسان مى شود و در این حالت است که انسان در آنچه و آنکه دوستش دارد ژرف مى نگرد. این از آن رو است که منطقه احساس, اثرگذارتر است بر انسان تا منطقه عقل. براى همین است که ما در جهت آمیختن احساس و عقل مى کوشیم تا عقل رقیق شود و به وجدان راه یابد و احساس نیز به گونه اى در آید که در دل, به روى افکار و اشخاص بگشاید.

نیاز به الگوهاى زنانه
دوم: اینکه در تاریخ اسلامى ما, بسیارى از الگوهاى زنانه کارا و سترگ را که ارزشهاى اسلامى را در حرکت خود عینیت داده اند, نادیده گرفته است. ما در تاریخ اسلام با بسیارى از مردان آشنا مى شویم که در مسیر دعوت و جهاد و دانش و دیگر عرصه هاى حیات تلاش کردند. در طول تاریخ, جوامع, جوامع مردان بوده است و زن فرصت حضور در بسیارى از عرصه هایى را که مى توانسته بلوغ و اندیشه و پویایى خود را در آن نشان دهد, نیافته است و بلکه همواره در حاشیه مردان زیسته است. بنابراین باید از حضور برخى الگوهاى زنانه که توانسته اند جریانى را در مسیر دفاع از ارزشهاى اسلامى به راه بیاندازند و حرکت و شخصیتشان در حافظه تاریخ اسلامى ثبت شده است, بهره ببریم و یادشان را زنده بداریم تا بتوانیم به زن معاصر که وارد عرصه چالشها شده است و در معرض بسیارى از اوضاع منفى اخلاقى و اجتماعى قرار گرفته است, الگوهایى را عرضه دهیم که سیماى زن مسلمان مجاهد شجاع و آگاه را نشان مى دهد. یکى از این الگوها, حضرت زینب است که در سخت ترین شرایط مبارزه حضور یافت و در مسیر دشوار حق و عدالت بر راه راست استوار ماند.
زینب(ع) از الگوهاى زنانه پیشتاز در عرصه دفاع از ارزشهاى اسلامى است. البته او الگوى همه انسانها ـ از زن و مرد ـ است. زیرا مى دانیم که قرآن زن شایسته را الگوى همه زنان و مردان شایسته دانسته است, بنابراین زمانى که ارزشهاى معنوى و اخلاقى, در یک زن تجسم مى یابد ـ چنانچه در مرد, هم ـ او را به عنصر ارزشى پویایى تبدیل مى کند که زنان و مردان همگى نیازمند الگوگیرى از اویند.

کربلا الگوى مبارزه
هدف سومى که مى توان در زنده داشت یاد زینب(س) در نظر گرفت این است که کربلا یا معرکه حماسه عظیم حسینى, همه الگوهاى بشرى را در حرکت پویاى خویش گرد آورده است. در این معرکه پیرمرد هفتاد ساله در کنار جوان بیست ساله و کودک خردسال و زن در کنار مرد درخشیده اند. در عرصه این حماسه بزرگ عنصر رنج و مصیبت از سویى و عنصر مواجهه و مبارزه از سوى دیگر نمود یافته اند. سهمگینى رنج و مصیبت را در همه این الگوها مى توان نگریست و حرکت و مبارزه را هم مى توان در سیماى همه این الگوها به تماشا نشست. این دو بعد, کربلا را الگوى مبارزه و حرکت و انقلاب قرار داده است. تنوعى که در الگوهاى این حماسه وجود دارد, یعنى از کودکى که جهاد مى کند تا جوانى که مبارزه مى کند تا پیرمردى که در خط مقدم پیکار قرار مى گیرد تا زنى که خطبه مى خواند و مى گرید و تشویق و تقویت مى کند, همگى مجموعه متنوعى از این حرکت ساخته است که شبیه آن را در طول تاریخ در هیچ جاى دیگر مشاهده نمى کنیم.
از راه شناخت زینب مى توانیم نقش شایسته زن مسلمان را در ساحت مبارزه و جهاد بشناسیم. زنى که در کنار مبارزه و جهاد, بار رنجها و مصیبتها را به دوش کشید و خط جهاد را پس از کربلا امتداد داد. و فرصتى بى نظیر یافت تا با مصیبت سازان کربلا سخن بگوید. در بخشهایى از حرکت زینب, به سخنان او برمى خوریم. از مهمترین این سخنان, خطبه او در میان کوفیان است. پس از حادثه کربلا, بازماندگان, به اسارت رفتند. این اسارت که در اسلام سابقه نداشت, جنایت بزرگى بود که سرمشق حاکمان جنایت پیشه دیگر شد. مى دانیم که در طى جنگهایى که مسلمانان وارد آن مى شدند, عنوان ((اسیر)) تنها شامل مردان و زنان غیر مسلمان مى شد. زیرا در شریعت اسلام سابقه نداشت که مسلمانى, زن مسلمانى را در جنگ به اسارت در آورد. زمانى هم که امام على(ع) در جنگ جمل پیروز شد, ام المومنین عایشه را به رغم آن همه کارهایش با احترام کامل و تحت پوشش حفاظتى گروهى از زنان به مدینه فرستاد. در هیچ یک از مراحل تاریخى که پیش از کربلا به وقوع پیوست, سابقه نداشت که زنان به اسارت روند, تا چه رسد به زنان و کودکان و مردان اهل بیت به اسارت روند.
اسیر کردن خاندان پیامبر که نخستین بار به دست یزید و ابن زیاد انجام شد, جنایتى بود که هیچ مشابهى در تاریخ اسلام نداشته است. این کار یکى از جنایتهاى بزرگى است که در کارنامه حکومت اموى به ثبت رسیده است.
زینب همراه با تمام زنان بنى هاشم و برخى زنان انصار به اسارت رفت. در میان کاروان اسیران امام على بن حسین(ع) هم حضور داشت. کاروان, اسیران را شهر به شهر مى گرداند. به گونه اى که این کاروان وارد هر شهرى که مى شد مردم فوج فوج براى تماشاى آنان مىآمدند. اگر در نظر بگیریم که این کاروان در حالى وارد شهرها مى شد که سر بریده امام حسین(ع) و دیگر شهیدان در پیشاپیش زنان و کودکان حرکت داده مى شد, عمق جنایت امویان را در خواهیم یافت.

موضع جهادى در کوفه
زینب(ع) در مسیر پررنج و شکنج خویش همه دردها را در خود انباشته بود. او در عین اسارت مسوول حفظ همه کودکان و زنان اسیر بود. کاروان به کوفه مى رسد. زینب که رهبر این کاروان است مدیریت اوضاع را در دست مى گیرد. او به خود اجازه گریه کردن و ضجه کشیدن نمى دهد و چه بسا زمانى که مى خواست طفلى را از جرعه مهربانى اش سیراب کند یا سیل اشک زن داغدیده اى را فرو بنشاند, لبخندى را هم بر لبان خود مى نشاند.
زینب به کوفه رسید. این نخستین بار بود که در مجلس ابن زیاد وارد مى شد. وى ـ چنانکه سیره نویسان نوشته اند ـ خود را پنهان مى داشت. ابن زیاد به او اشاره کرد و پرسید: این زن, کیست؟
گفتند: او زینب دختر على است.
ابن زیاد از ناحیه نسب خویش احساس عقده حقارت مى کرد. مردم در نسب او ـ و اینکه پدر او کیست ـ اختلاف نظر داشتند. محیط تربیتى اش هم مایه هیچ آبرویى براى او نبود. حال که خود را بر مقدس ترین شخصیت اسلام در آن زمان ـ یعنى حسین بن على, فرزند فاطمه دختر رسول خدا(ص) که رسول خدا دوستش مى داشت و او و برادرش حسن بن على را سروران جوانان بهشت مى نامید ـ پیروز شده است, خواست تا پستى و حقارت و کاستى نهفته در نهادش را جبران کند. در برابر او زینب ایستاده است. زینبى که جانشین حسین(ع) در حرکت جهادىاش است. ابن زیاد زبان به جملات حسدآمیز و نفرت انگیز مى گشاید و مى گوید: خدا را سپاس که شما را رسوا کرد و کشت و افسانه تان را باطل کرد.
اما زینب چگونه پاسخ ابن زیاد را مى دهد؟ او انسان مسلمان نمونه اى است که حتى با دشمن خود به شیوه اى که خدا در قرآن سفارش کرده ـ و قل لعبادى یقولوا التى هى احسن ـ به شایسته ترین وجه سخن مى گوید. او بزرگى و سربلندى خاندان و نسب خویش را که گهواره نبوت است, به رخ ابن زیاد مى کشد. پاسخ مى دهد: ((خدا را سپاس که ما را به سبب پیامبرش محمد(ص) گرامى داشت)) و بزرگى نسب خود را یاد آورد: ((و ما را از پلیدیها تطهیر کرد)). زینب با این سخنش به پلیدى نسب ابن زیاد اشاره دارد و آن را با طهارت اهل بیت مقایسه مى کند. گویى مى خواهد بگوید: شگفت است که انسانى پست و پلید در برابر انسانى پاک که فیض طهارتى که خدا بر خاندانش سرازیر کرده از او جارى است, سخن مى گوید.
سپس گفت: ((خدا تنها فاسق را رسوا مى سازد و بى شرم را تکذیب مى کند و آن ما نیستیم, و خدا را سپاس!)). زینب توانست در عین فرهیختگى, با شدیدترین سخن به ابن زیاد پاسخ دهد. معناى سخن او را هم ابن زیاد و هم اطرافیان به خوبى درک کرده بودند و فهمیده بودند که زینب مى خواهد بگوید: تو فاسقى و تو دروغگویى و ما کسانى هستیم که خدا تطهیرشان کرده است و امکان ندارد که دروغ و فسق به ساحت ما راه یابد.
ابن زیاد که سخن پیشین اش چیزى از کینه اش نکاسته بود پرسید: ((معامله خدا را با برادر و اهل بیت خود چگونه دیده اى؟)) ابن زیاد مسإله را به خدا نسبت مى دهد. گویى او در کار کشتن این برگزیدگان پاک و بهترین و خالص ترین بندگان خدا, وکیل خدا بوده است!
زینب پاسخ مى دهد: ((جز زیبایى ندیدم. اینان گروهى بودند که خدا کشته شدن را برایشان مقدر کرده بود. پس به سوى آرامگاه هایشان پیشى جستند.)) یعنى شهادت آنان اجلى بود که خدا بر اساس سنت خویش و نه به عنوان مجازات و غضب بر آنان نوشته است. سنت خدا در عرصه زندگى این است که هر انسانى به واسطه سببى که شرایط زندگى اش اقتضا مى کند, در اجلى که براى او مقدر شده به مرگ تن در دهد. ((و به زودى خدا تو را و ایشان را گرد خواهد آورد و آنگاه با هم محاجه خواهید کرد. آنگاه خواهى دید که چه کسى در پیشگاه الهى زبانى به حق, گویا خواهد داشت و چه کسى گنگ و زبان بند خواهد بود. مادرت به عزایت بنشیند اى پسر مرجانه!)) ابن زیاد چندان عصبى شد که خواست زینب را بکشد اما با نصیحت اطرافیانش منصرف شد. سپس رو به زینب کرد و گفت: خدا دلم را با کشته شدن سر کرده شما و گردنکشان خاندانتان شفا بخشید.
سخن ابن زیاد به اینجا که رسید دل زینب شکست و عاطفه مقدسش به جوشش در آمد و اشکش سرازیر شد. آنگاه به ابن زیاد گفت: سرور مرا کشتى و شاخه و ریشه ما را برکندى, اگر شفاى تو در این است که شفا یافته اى. موضع شجاعانه زینب در مجلس ابن زیاد نشانه بزرگى روح و روحیه این زن است که از دشمن نمى ترسد و مى داند که چگونه سخن بگوید و چگونه عاطفه اش را در جایگاه عاطفه به کار گیرد. و چگونه سخن دشمنش را با سخنى شدیدتر و در عین حال فرهیخته تر و متین تر پاسخ گوید و در این گفتگوها سنگینى و وقار و صبر خویش را از دست ندهد. او نمونه زن مسلمانى است که در مقابل طاغوت زمان مى ایستد و در برابر طغیانش نه تنها به زبونى نمى افتد که با او مبارزه مى کند.
پس از این مجلس, زینب وارد جمع اهل کوفه مى شود تا آنان را نکوهش کند و عمق جنایتشان ـ چه کسانى که به جنگ یزید رفتند و چه کسانى که از یارىاش سر باز زدند ـ را برملا کند, سیره نویسان نوشته اند که مردم کوفه یکسره مى گریستند ولى زینب اعتنایى به گریه اشان نمى کرد زیرا در ژرفاى گریه اشان, طهارت اندوه را نمى دید. این گریه تنها نشانه ملامت نفس گذرایى بود که در درون چندان نمى پایید.
اوج نقش زینب را در شام و در مجلس یزید مى بینیم. در جایى که یزید این اشعار ابن زبعرى را تکرار مى کرد:
لیت اشیاخى ببدر شهدوا
جزع الخزرج من وقع الاسل
لاهلوا و استهلوا فرحا
ثم قالوا: یا یزید لا تشل
کاش نیاکان من در جنگ بدر مى دیدند که ایل خزرج از زخم نیزه هاى ما به فغان آمده است. تا شادى از سر و رویشان جارى مى شد و آنگاه مى گفتند: اى یزید, بس است.
یزید زبان به شماتت خاندان پیامبر گشود. زینب در این موقعیت حساس خود را آماده مبارزه اى دیگر کرد. او در این مجلس نشان داد که تربیت یافته مدرسه قرآن است. او به ما یاد داد که در هر وضعیتى ـ از وضع مبارزه و جهاد گرفته تا دعوت و ... ـ سخن خدا را منطق و مبنا و فصل الخطاب خود قرار دهیم. زیرا این کتاب, کتاب حقى است که باطل را در آن راهى نیست و حقیقتى است که مى توان هر سخنى را با مقیاس آن سنجید و هرچه که زمان تحول و تکامل و فرهنگها تنوع یابد, قرآن همچنان گوهر اصلى فرهنگ و تفکر و حرکت ما است. این درسى است که مى توانیم از زینب فرا گیریم. از او که در برابر یزید با منطق قرآن سخن مى گوید.

اعتراض به اسارت خاندان پیامبر
زینب در بخش نخست خطبه اش عمل زشت یزید در اسیر کردن خاندان پیامبر را مورد اعتراض قرار داد: الحمدلله رب العالمین و صلى الله على رسوله و آله اجمعین. صدق الله اذ یقول ((ثم کان عاقبه الذین اساوا السوإى ان کذبوا بآیات الله و کانوا بها یستهزون; (سپاس سزاوار خدا, پروردگار جهانیان است و درود بر پیامبر و همه خاندانش. سخن خداى راست است آنجا که مى گوید: سپس عاقبت کسانى که کردار بد کردند, این بود که نشانه هاى خدا را دروغ خواندند و آن را به ریشخند گرفتند). زینب این آیه را براى یزید مى خواند تا به او بگوید که تو از آیه بد استفاده کرده اى و در عمل ـ اگر نه در درون ـ آیات خدا را تکذیب کرده اى و آن را به ریشخند گرفته اى.
ریشخند بر آیات قرآن و آنگاه بر مفهوم و الفاظ آیات است و گاه بر آیات ناطق و بر انسانهایى که تجسم عینى قرآن اند.
زینب ادامه مى دهد:
اظننت یا یزید حیث اخذت علینا اقطار الارض و آفاق السمإ, فاصبحنا نساق کما تساق الاسارى ان بنا على الله هوانا و بک علیه کرامه و ان ذلک لعظم خطرک عنده فشمخت بانفک و نظرت فى عطفک جذلان مسرورا حین رإیت الدنیا لک مستوسقه و الامور متسقه و حین صفا لک ملکنا و سلطاننا مهلا مهلا;
اى یزید, اکنون که زمین و آسمان را بر ما تنگ گرفته اى و ما را چونان اسیران به این سو و آن سو مى برى, گمان برده اى که ما در نزد خدا خوار و تو در نزد او ارجمند شده اى؟! و اکنون بر خود مى بالى و مى نازى که جهان سر به فرمان تو نهاده است و کارها وفق مراد تو است و مقامى که از آن ما بود به تصرف تو در آمده است؟! چنین نیست. توسن سرکشى را آرامتر بران و بدان که شادىات دیرى نمى پاید.

کدام پیروزى
زینب به یزید مى گوید: تو گمان برده اى که پیروزى با ابزارهاى مادى, پیروزى حقیقى است و چنین کسى نزد خدا گرامى و محبوب و مورد رضایت است؟! و آنکه به سبب شرایط واقعى و عینى پیرامونش نتوانسته به پیروزى برسد نزد خدا خوار و بى مقدار است؟! این, پندارى باطل است. زیرا آیاتى داریم که از کسانى سخن مى گوید که خدا فرصت طولانى به آنان مى دهد تا آنان را بیازماید و آنان هر آنچه را که در اندرون دارند بیرون ریزند تا خدا صحبت را بر آنان تمام کرده باشد که همه فرصتها و امکانات را به آنان داد تا به راه راست درآیند, اما آنان این امکانات را در راه تباهى به کار گرفته اند. و لا یحسبن الذین کفروا انما نملى لهم خیر لانفسهم, انما نملى لهم لیزدادوا اثما (آل عمران178/); آنان که کفر ورزیدند گمان نبرند که مهلتى که به آنان دادیم برایشان مایه خیر است, ما مهلتشان مى دهیم تا بر گناهشان بیفزایند. یعنى اینکه, همه فرصتها را به آنان دادیم اما خود آنان از آن بهره نبردند و بار گناه خود را سنگین تر کردند و عذاب خوارکننده را به جان خریدند.
زینب مى خواهد به یزید بگوید که خدا به تو مهلت داده است تا اسلام تو را ـ که اعتقادى بدان ندارى ـ و انسانیت تو را بیازماید و تو مانند همانان که بر گناهان خویش افزودند و عذاب دردناک در انتظارشان است, سقوط کرده اى.
زینب(س) در ادامه سخنان خود ذلتى را که خاندان ابوسفیان در برابر رسول خدا کشیدند به او یادآورى مى کند. و با کنیه ((ابن الطلقإ)) (پسر آزاد شدگان) یزید را مخاطب قرار مى دهد. او پسر کسانى است که پس از فتح مکه, زمانى که با جد زینب ـ پیامبر اکرم(ص) ـ رویارو شدند, پیامبر از آنان پرسید: ما ترونى فاعلا بکم؟ (انتظار دارید با شما چه کنم؟) پاسخ دادند: اخ کریم و ابن اخ کریم (تو برادر بزرگوار و پسر برادر بزرگوار ما هستى). پیامبر(ص) که روحش لبریز از عطر دلاویز رسالت بود خواست تا طعم عفو و گذشت رسالت و انسانیت را به آنان بچشاند و الگوى اخلاق عظیم خویش را به آنان بنمایاند. به آنان فرمود: اذهبوا فانتم الطلقإ (بروید که شما رهایید). پیامبر با این کار به آنان فهماند که تجربه عملى اشان در زندگى بر محور خشونت بوده است. او با رها ساختن دشمنان دیروز و اسیران امروز خود تجربه اى جدید به آنان مى بخشد تا آنان پس از روزگارى که در کفر و عصیان گذرانده بودند, ایمان و اطاعت خدا را تجربه کنند.
زینب چنین خطاب مى کند:
((إ من العدل یابن الطلقإ تخدیرک حرائرک و امائک و سوقک بنات رسول الله سبایا قد هتکت ستورهن و ابدیت وجوههن یحدو بهن الاعدإ من بلد الى بلد و یتشرفهن اهل المناقل و یبرزن لاهل المناهل و یتصفح وجوههن القریب و البعید و الغائب و الشهید و الشریف و الوضیع و الدنىء و الرفیع لیس معهن من رجالهن ولى و لا من حماتهن حمیم عتوا منک على الله و جحودا لرسول الله و دفعا لما جإ به من عند الله و لا غرو منک و لا عجب من فعلک و انى یرتجى مراقبه من لفظ اکباد الشهدإ و نبت لحمه بدمإ السعدإ;
اى زاده بردگان! آیا عادلانه است که تو دختران و کنیزکان خود را در پس پرده بدارى و دختران رسول خدا را چون اسیران بگردانى و به حجابشان بى حرمتى کنى و چهره اشان را مکشوف دارى و دشمنان آنان را از شهرى تا شهر دیگر بگردانند تا مردم شهر و بادیه, پست و شریف تماشاگر آنان باشند و از دور و نزدیک به آنان چشم بدوزند و همراهشان هیچ مردى و نگهبانى نباشد. این کارهاى تو سرکشى نسبت به خدا و انکار رسول خدا و رد آیات الهى است. البته از تو که زاده کسانى هستى که جگر شهیدان را دریدند جاى شگفتى نیست و نمى توان از چون تو کسى انتظار عاطفه داشت. تو زاده کسانى هستى که گوشتشان از خون پاکان روییده است.))
زینب با این سخنان ماجراى هند جگرخوار را یادآورى مى کند و به تاریخ نیاکان یزید اشاره مى کند که جنگها, علیه اسلام به راه انداختند و بسیارى از اصحاب رسول خدا را کشتند.
زینب در ادامه چنین مى گوید: ((و کیف یستبطىء فى بغضنا اهل البیت من نظر الینا بالشنف و الشنآن و الاحن و الاضغان ثم تقول غیر متإثم و لا مستعظم: و اهلوا و استهلوا فرحا ثم قالوا یا یزید لا تشل, منتحیا على ثنایا ابى عبدالله تنکثها بمحضرک و کیف لا تقول ذلک و قد نکإت القرحه و استإصلت الشإفه باراقتک دمإ ذریه محمد صلى الله علیه و آله و سلم و نجوم الارض من آل عبدالمطلب و تهتف باشیاخک;
چگونه در کینه ورزى نسبت به ما کوتاهى کند, کسى که از روى نفرت به ما مى نگرد و خاطره هاى دور زندگى اش او را به انتقام جویى وا مى دارد؟ بى هیچ شرم و پشیمانى مى گویى که اى کاش بزرگان ما که در بدر کشته شده اند, بودند و مى دیدند و شادمان مى شدند و ... بى شرمانه با چوب خیزران بر دندانهاى ابوعبدالله مى زنى.
چرا چنین نکنى؟ با آنکه ریختن خونهاى پاک خاندان محمد(ص) و ستارگان زمینى خاندان عبدالمطلب, بر زخمهاى ما نمک پاشیدى و ریشه پاکى را از بن کنده اى. و اینک پدران خود را صدا مى زنى و گمان دارى که آنان پاسخ تو را بدهند. اما به زودى به دادگاه الهى احضار خواهى شد و آنگاه آرزو خواهى کرد که اى کاش لال و کور بودى.))
زینب(س) پس از سخنانى که خطاب به یزید ابراز داشت براى اثرگذارى بر وجدان توده مردمى که به خطابه اش گوش فرا داده بودند, یکباره رو به خدا مى کند و در حالتى که گویى تمامى رنجها و مصیبتها را فراموش کرده است خدا را چنین مى خواند:
((اللهم خذ بحقنا من ظالمنا و احلل غضبک بمن سفک دمائنا و قتل حماتنا;
خدایا داد ما را از آنکه به ما ستم کرده بستان و خشم خود را بر آن کس که خونهایمان را ریخت و حامیان ما را کشت روا دار!))
زینب با این دعا تإثیر روانى عمیقى بر مردم گذاشت. او مى خواست به این وسیله به یزید بگوید که اگرچه تو اکنون نیرومندى و ما ضعیف هستیم و نمى توانیم حق خود را از تو بستانیم اما خداوند در آینده حق ما را خواهد ستاند و انتقام ما را از تو خواهد گرفت زیرا تو به ما ستم کردى. به زودى خشم خدا بر تو روا خواهد شد زیرا او بر ریختن خون پاکان خشم مى گیرد. سپس به یزید چنین گفت:
((فوالله ما فریت الا جلدک و لا حرزت الا لحمک;
یزید! به خدا سوگند جز پوست تن خویش را ندریدى و جز گوشت خویش را نبریدى.))
در حقیقت منظور زینب این است که تو با این کار خود گور خود را کنده اى.
((و لتردن على رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم بما تحملت من سفک دمإ ذریته و انتهکت من حرمته فى عترته و لحمته حیث یجمع الله شملهم و یلم شعثهم و یإخذ بحقهم;
به زودى در روز رستاخیز بر رسول خدا وارد خواهى شد, در حالى که ننگ ریختن خون فرزندان او و گناه هتک حرمت خاندان و پاره هاى تن او را بر پیشانى دارى, آن روزى است که خدا پیامبر و خاندانش را گرد مىآورد و پراکندگانشان را کنار هم مىآورد و حقشان را مى ستاند.))
سپس به این آیه قرآن اشاره کرد که: ((و لا تحسبن الذین قتلوا فى سبیل الله امواتا بل احیإ عند ربهم یرزقون; گمان مبرید آنان که در راه خدا کشته شده اند مردگانند, بل آنان زنده اند و نزد پروردگارشان روزى دارند.)) یعنى آنان که به دست تو کشته شدند گام در راه خدا نهاده بودند اما تو در راه شیطان گام مى زنى و هر آن کس که در راه خدا گام بردارد, در نزد پروردگارش از رضوان و کرامت و نعمت برخوردار است و اینها روزى همه شهیدان است.
((حسبک بالله ولیا حاکما و بمحمد صلى الله علیه و آله و سلم خصیما;
در آن روز خدا زمامدار و حاکم است و محمد ـ که درود خدا بر او و خاندانش باد ـ دادخواه است.))

تحقیر یزید
زینب پس از این سخنان عظمت و بزرگى خود را که برخاسته از ایمان و رسالت و عزتش بود به رخ یزید کشید و گفت: تو ارزش آن را ندارى که با تو سخن بگویم اما برخى شرایط انسان را وا مى دارد تا با کسى که مستحق خطاب نیست, سخن بگوید: ((انى لاستصغر قدرک و استعظم تقریعک لکن العیون عبرى و الصدور حرى;
من تو را بسیار بى ارزش مى دانم و حتى ملامت تو را خطا مى دانم. اما چه کنم که چشمها گریان و دلها پر از آه است.))
زینب در این خطابه پرشور فرهنگ کربلا را براى همه انسانهایى که شاهد حوادث کربلا نبوده اند, به گونه اى جاودانه ترسیم کرد و در پایان با قاطعیت تمام بر سر یزید بانگ زد که ((و لا تمیت وحینا)) تو نمى توانى شعله وحى را در خاندان ما خاموش کنى. وحى در خانه ما نازل شده است و ما ملتزم به وحى بوده ایم و هستیم. اما ننگ بر تو در تمام تاریخ خواهد ماند و هزاران لعنت نثار تو خواهد شد.

کدام زینب؟
این همان زینب است, در اوج عظمت معنویت و ایمان. زینب پرورش یافته در سایه سار فرهنگ قرآن, زینب قهرمان, زینب سخنور چیره زبان.
در بزرگداشت یاد او زنان باید این درس را از او بیاموزند که به رغم خواسته کسانى که مایلند تا زن را در حاشیه عرصه زندگى نگاه دارند و سستى و ناتوانى را بر عقل و روحیه اش تحمیل کنند و او را از مسوولیت پذیرى در عرصه برخوردها به دور دارند باید در متن زندگى باشد.
زینب به زن مسلمان مى گوید: به سوى من بیا. من که در دامن مادرى پرورش یافتم که الگوى حق محورى بود. من وارث فاطمه ام, وارث خدیجه که همه چیزش را ـ عقل و روح و عاطفه و مال و جاه اش را ـ به رسول خدا بخشید و در همراهى با رسول خدا تن به فقر داد.
من زینبم. همان که پرچم حرکت حق محورانه در عرصه برخورد حق و باطل را در تمام زندگى اش بر دوش دارد. من دوست دارم تا خطر سیر زن ـ حتى در سخت ترین شرایط ـ بر محور حق باشد و با فکر و سخن و حرکتش در خدمت اسلام باشد. این نداى زینب است به زن مسلمان.
زنان مسلمان باید به نداى زینب گوش فرا دهند و اسلام را مایه عقب ماندگى و رانده شدن از عرصه زندگى و عزلت گزینى ندانند.
زینب در میدان گسترده جهاد که نهرهاى خون از آن جارى شد, ایستاد و در حالى که سخت مصیبت زده بود اما عنان اندیشه و اختیار را از کف نداد و اندیشید که هدف این خونها چیست؟ دردهاى او دردهایى رسالت مندانه است و درد دین است. باید از زینب این درد متعهدانه را بیاموزیم. زینب چنین زنى است. پس او را نباید تنها در دایره اشکهایمان محصور کنیم. باید او را در موضع جهاد و نزاع بین حق و باطل قرار دهیم. ما از زن مسلمان مى خواهیم که زینب باشد, هرچند تنها 20%.
فتشبهوا ان لم تکونوا مثلهم
ان التشبه بالکرام فلاح
به بزرگان تشبه کنید اگرچه مانند آنان نیستند, زیرا تشبه به بزرگان رستگارى است.