برگزیدگان الهى


برگزیدگان الهى

سیدمهدى موسوى کاشمرى

سوال: چرا در آیه 73 سوره هود مى خوانیم: ((رحمت خدا و برکات او مخصوص شما اهل بیت رسالت ما را هم خدا خلق کرده, گناه ما چیست که جزء برگزیدگان خداوند نشدیم؟
ف. همتى
پاسخ:
براى یافتن جواب پرسش بالا توجه به نکاتى ضرورى است:
1ـ انسان و حرکت به سوى کمال
موجودات داراى حیات نسبت به موضوع حرکت به جانب کمال بر دو گونه اند:
الف: برخى همچون ملائکه از ابتداى آفرینش خود تا قیام قیامت, در یک حد ماندگارند و تکامل نسبت به آنان وجود ندارد. البته هر کدام مرتبه اى ویژه دارند و اختلاف رتبه بین آنان هست, ولى هر یک در همان مقام تعیین شده خویش ثابت و لایتغیرند. و دلیل آن هم روشن است زیرا خداوند از همان آغاز خلقت, اراده فرموده است تا کار جهان را توسط فرشتگان سامان داده و اداره فرماید و لذا هر کمالى را که بایسته آنان است و هر معرفت و لیاقتى را که به اجرا در آوردن فرمان الهى و پیاده کردن مقاصد او در آفرینش بدان نیاز داشته و بدان منوط است به آنان عنایت و عطا فرموده است و همان فعلیت, کمال, شناخت و قدرتى که جریان دادن امورات جهان, هم اکنون و در آینده بدان نیازمند است, پیش از این نیز براى آن ضرورى و لازم بوده است.
برخى از کارهایى که قرآن کریم براى آنان نام برده است از این قرار است: گرفتن ارواح انسانها, نازل کردن وحى الهى بر پیامبران, جریان باد و باران, نگاهبانى از انسانها, کتابت اعمال آنان حمل عرض الهى, نگهبانان دوزخ و دهها مورد دیگر. (1)
قرآن کریم در وصف آنان مى فرماید: ((لا یعصون الله ما إمرهم و یفعلون ما یومرون; آنان نافرمانى خداوند نمى کنند و آنچه بدان مإموریت یافته اند ـ به درستى ـ عملى مى کنند.))(2)
ب ـ برخى موجودات دیگر مانند نبات, حیوان و انسان داراى حرکت به سوى کمال اند, که هر یک از آنها سیر خود را از نقطه اى آغاز و با نبود مانع و آفت, کمال لایق خود را تا نهایت خواهند پیمود.
در این میان تکامل نوع انسانى داراى چند ویژگى است.
1 ـ 1 ـ گیاهان و حیوانات داراى سیر محدود و تعیین شده اى هستند و قابلیت و استعدادشان براى کمال, اندازه معینى دارد, هر یک از اقسام نباتات و هر کدام از اصناف حیوانات وقتى به درجه خاصى از رشد مى رسند, از حرکت مى ایستند و به نقطه پایان مى رسند, در حالى که این حرکت در مورد انسان به هیچ حدى محدود نیست و از بى نهایت برخوردار است فقط آن را در دایره طاقت بشرى دانسته اند ولى این تا کجاست؟ کسى تعیین نکرده است.
انسان که رشحه اى از رشحات الهى بوده و نفس رحمانى دارد, براى کمالش نیز مرزى متصور نیست.
2 ـ 1 ـ حرکت کمالى نبات و حیوان, تنها در دایره ماده و جسم, جریان داشته و بعد روحانى ندارد, ولى انسان گذشته از تکامل جسمى مشترک با حیوانات, داراى حرکت کمال جویانه در عمق روح و روان خویش است و حقیقت کمال و رشد انسانى نیز در همین حرکت نهفته است.
نقطه تمایز انسان با حیوان ویژگى روحى اوست و پروراندن همان است که او را تا عرش اعلى بالا مى برد و دامنه عروج او را تا اوج ملکوت گسترش مى دهد, در حالى که تنها پرورش جسم و تن و نپرداختن به روح او را زمین گیر کرده و موجودى برابر با خاک مى سازد. و همین نیز راز نامتناهى بودن حرکت تکاملى انسان است.
3 ـ 1 ـ گیاه و حیوان در صورت بروز مانع و نپیمودن مسیر کمال شایسته خویش, در همان نقطه مانده و یا حداقل عقب گردى بسیار ناچیز دارد, در صورتى که انسان اگر راه کمال نپیماید, چه بسا در سراشیبى سقوط افتد و به عقب گردى هولناک دچار گردد و اگر ـ خداى نخواسته ـ چنین شود, راه پس روى و انحطاط او نیز بى پایان و بى فرجام است و حتى پس از مرگ نیز ممکن است پىآمد آن دامن گیر او شده و لحظه به لحظه بر سقوط و هلاکتش بیفزاید.
قرآن کریم در این باره مى فرماید: ((و التین و الزیتون و طور سینین و هذا البلد الامین لقد خلقنا الانسان فى احسن تقویم ثم رددناه اسفل سافلین الا الذین آمنوا و عملوا الصالحات فلهم اجر غیر ممنون;
سوگند به انجیر و زیتون و این شهر امن که ما به یقین انسان را در نیکوترین صورت آفریدیم سپس او را تا پست ترین جایگاه مى رانیم جز آنان که ایمان آورند و کارهاى شایسته کنند, آنان پاداشى قطع ناشدنى دارند(3).))
باز مى فرماید: ((و لقد ذرإنا لجهنم کثیرا من الجن و الانس لهم قلوب لا یفقهون بها و لهم إعین لا یبصرون بها و لهم آذان لا یسمعون بها اولئک کالانعام بل هم اضل اولئک هم الغافلون;
قطعا ما بسیارى از جنیان و انسانها را ـ گوییا ـ براى جهنم آفریدیم. آنان داراى قلب اند ولى با آن نمى اندیشند. چشم دارند و با آن به دید بصیرت نمى نگرند. گوش دارند ولى شنوایى ندارند. آنان بسان چارپایان بل از آن هم گمراهترند و در غفلت به سر مى برند.(4)
4 ـ 1 ـ از ویژگیهاى حرکت تکاملى بشر این است که این سیر بر خلاف سایر موجودات در اختیار او نهاده شده است. این حرکت ارادى به سوى ارزشها و بایدها کم فضیلتى نیست که خداوند متعال به بشر ارزانى داشته است, او در بین موجودات و پدیده هاى هستى تنها این شرافت را به بنىآدم داده است که صفتى از اوصاف خویش را بدانان موهبت فرموده است.
او این عنایت ویژه را به انسان کرد, پس از آنکه به او در اصل خلقت, امتیازات وافر داد و او را در ((احسن تقویم))(5), آفرید و ((کرامت)) و ((فضیلت))(6) داد تا او هنگام عرضه امانت سنگین و کمرشکن الهى که آسمانها و زمین تاب تحمل آن را در خود ندیدند, در خود استعداد حمل آن را یافت و با آغوش باز پذیرا شد.(7)
برخى از مفسران مقصود از این امانت را اطاعت اختیارى خداوند دانسته اند(8).
قرآن کریم مى فرماید: ((و على الله قصد السبیل و منها جائر و لو شإ لهدیکم اجمعین;
خداوند طریق روشن و مستقیم را بیان مى کند و برخى از راهها رساننده به حق نیستند و اگر مى خواست همه شما را ـ به اراده حتمى و جبرى ـ هدایت مى کرد.(9)))
در این آیه کریمه دو احتمال مى رود; یکى آنکه, اگر خداوند مى خواست شما را نیز همچون ملائکه هدایت یافته و به مقصود رسیده مىآفریدیم و به همه قوایتان از همان ابتدا فعلیت مى بخشیدیم.
دیگر آنکه, چنانچه اراده الهى تعلق مى یافت این مسیر هدایت را نه به اراده و خواست خود که به اراده تکوینى الهى همچون سایر موجوداتى که حرکت کمالى جبرى دارند, مى پیمودند.

2ـ مقصد حرکت
گفتیم هر موجودى به سوى نقطه کمال خود در حرکت است, پس مقصد حرکت کمال است, ولى از این جهت که معدن کمال و سرچشمه آن خداوند بوده و او عین کمال است و کمال هر موجودى از او برمى خیزد, لذا همه موجودات آهنگى الهى دارند و به سوى او مى روند.
حضرت امام خمینى در بیان یکى از احتمالات جمله ((الحمد لله)) در تفسیر سوره حمد همه کمالات را از خداوند دانسته و تمامى ستایشها را به آن ذات اقدس باز مى گردانند.
ایشان مى گویند: ((... حمد واقع نمى شود الا ((لله)) شما خیال مى کنید که از خط خوب تعریف مى کنید؟ تعریف از خداست. از نور خیال مى کنید تعریف مى کنید؟ خیال مى کنید مدح عالم مى کنید؟ این مدح عالم نیست, مدح ((الله)) است ... هیچ مدحى براى غیر او واقع نمى شود براى اینکه کمالى غیر از کمال او در کار نیست ... همه کمالات عالم کمال اوست در مقام ظهور هر کسى هم که مدح مى کند, مدح براى کمال مى کند, پس هر مدحى که واقع مى شود براى او واقع مى شود ...)).(10)
قرآن کریم در آیات مختلف, سیر موجودات و آهنگ آنها را به سوى خداوند معرفى مى فرماید.(11)

3ـ بستر حرکت تکاملى انسان
راه و روش انسان شدن و وصول به هدف اصلى و غرض نهایى از سیر انسان, در کتاب تشریع خداوند بیان شده است, و آنچه در کتابهاى آسمانى و به ویژه قرآن کریم بیان فرموده است, راه سعادت, نیکبختى و کمال بشرى است. توحید, نفى شرک, پرستش خداوند, در دایره قانون او بودن, تعلیمات تمامى ادیان الهى است که دین حضرت پیامبر خاتم(ص) کاملترین, جامع ترین و سرآمد و پیشواى تمامى آنهاست. به گونه اى که اگر بنا بود انسان هدایتى جبرى و تکوینى مى داشت, همین راهى را که قرآن کریم براى سعادت او ارائه مى دهد, در متن خلقت او به جریان مى افتاد و بشر در همین مسیر به پیش مى رفت. و همان قانونى که در آن صورت مى بایست عملى شود, تا انسان به مقصد اصلى خود نایل شود, صورت تدوینى و تشریعى آن همین تعلیمات و راهکارهاى قرآن مجید است. و به همین دلیل در قرآن کوچکترین چیزى که در هدایت انسان دخیل است فروگذار نشده و نیز به همین دلیل قرآن گذشته از جنبه فصاحت و بلاغت, به لحاظ محتوا نیز خود از معجزات رسول اکرم(ص) است, زیرا آوردن و عرضه چنین کتابى با این ویژگى جز از خالق انسان و جهان, که آگاه به تمامى رازها و اسرار خلقت و قوانین و سنتهاى آفرینش است, براى دیگرى میسر نیست.

4ـ مزاحمان طریق کمال
ابتلاى به مانع و مزاحم از آفتهاى هر حرکت رو به کمال است. اهمیت این آفت در مورد انسان وقتى رخ مى نماید که ما به وجود و حضور شیطان بر سر راه هدایت او توجه کنیم. شیطانى که از دیدها پنهان است, ما او را نمى بینیم ولى او به خوبى ما را مشاهده مى کرده و کارها, اخلاق و نیاتمان را زیر نظر دارد(12), و نقطه اصلى هدف گیرى خود را قلبهاى مردم قرار داده(13) و با وعده هاى کاذب و آرزوهاى دراز دور از واقع(14) و جلوه دادن و زیبا نمایاندن باطل و معصیت در دیدگان افراد بشر(15) و ترساندن و تهدید آنان در پیمودن راه خدا(16), عزم قطعى بر منحرف کردن بندگان حق کرده(17) و در این راه از تمامى امکانات خویش بهره مى برد, لشکر و همکاران خویش را در این راه به کار مى گیرد(18) و با دشمنى تمام, لحظه به لحظه بىآنکه هیچ اشتغال دیگرى داشته باشد و یا آنى از این هدف شوم خود خسته و ناامید و رویگردان شود, بنىآدم را در محاصره شدید خود و لشکریانش قرار مى دهد(19) و تا جایى که در توان دارد, از قافله بشرى که آهنگ خدا کرده است گروه گروه ربوده و به سوى گمراهى خود مى کشاند.(20) البته با همه اینها از شیطان جز دعوت, نیرنگ و فریب نمىآید و هیچ سلطه اى غیر از آن بر ابنإ بشر ندارد.(21)

5ـ انسان نیازمند الگو
از آنچه گفتیم روشن شد که حرکت تکاملى انسان, سیرى است تا بى نهایت و مقصد آن هم خدا و مبدإ هستى است که در بستر هدایتهاى وحیانى و عقلانى جارى است و در نقطه نقطه این مسیر شیاطینى در کمینند, تا سالکان کوى حق را از این راه منحرف کرده و به سویى دیگر بکشانند. این راه با این وصف, طریقى است پرخطر با فراز و نشیبهاى بسیار, و عوامل بازدارنده فراوان. اصل مسیر گرچه روشن است, ولى سلوک در آن خالى از دشوارى نیست. یقینا پیمودن آن بى دستگیرى و کمک انسانى که خود این راه را رفته و با هر فراز و نشیب و گردنه هاى صعب العبور آن آشنایى داشته و شیاطین و عناصر مزاحم آن را شناخته و نیرنگهاى رنگارنگ و پرفریب آنها را به خوبى دانسته و دریافته باشد, و با توان و معرفت بالایى که دارد مغلوب هیچ یک از آن اهریمنان نشده باشد, امکان پذیر نخواهد بود. و این از الطاف خداوندى است که اگر از روى حکمت به شیطانها اجازه وسوسه و دعوت داده است تا انسانها در مسیر حرکت خود با درگیرى با آنها ریاضت کشند و بنیه اى قوى یابند و هم آزمون شوند, در کنار آن کسانى از نوع بشر را به دادرسى و کمک آنها فرستاده است, تا آنان را در این طریق دستگیرى و امداد کنند و راههاى مبارزه مطمئن و پیروزمند را به آنان بیاموزند, هم, راه را با سخن و گفتار خود نشان دهند و هم, طریقه پیمودن آن و راهکارهاى عملى مبارزه با موانع, آفات و عوامل بازدارنده پرخطر آن را تعلیم داده و خود پا به پاى آنان طى راه کنند, اینان همان برگزیدگان الهى اند.

6ـ اسوه ها و لطف ویژه حق
اینان که وصفشان گذشت بى لطف ویژه حق و بى امداد اراده تکوینى او در این مقام جاى نمى گیرند. چنین کسانى را خداوند تعالى در اصل خلقت برمى گزیند و چون غیر او آنان را نمى شناسد, به مردم معرفى مى فرماید. این گزینش و لطف خاص به دو دلیل باید در باره آنها انجام شود.
1 ـ 6 ـ چون وجود الگو و اسوه هاى کمال, از اسباب قطعى هدایت و از مولفه هاى حتمى آن است, این موضوع نیز باید همچون مولفه هاى دیگر در مجموعه این عوامل و عناصر در نظر گرفته شود و با همان اراده اى که انسان, مختار قرار داده شده و قرآن کریم, نازل گردیده و فرشتگان در وحى و رسولان در ابلاغ, به کار افتاده و شیاطین اجازه وسوسه یافته اند, باید افرادى برگزیده و عالى ترین نمونه هاى کمال انسانى نیز در این مجموعه حضور داشته باشند, تا کار, صورتى ناقص به خود نگیرد و مردمان را بر خداى حجتى نباشد, و این از لطف الهى است که اگر در این مسیر پرخطر به شیاطین اجازه شرارت داده است, در کنار آن بندگان خود را تنها و بى کمک کار رها نساخته و آنان را با دشمنان سعادتشان بى یاور نگذاشته است.
2 ـ 6 ـ همان طور که گفتیم راه حرکت انسان حد و مرزى ندارد, هر چه دراین مسیر طى طریق کند باز قله هاى پیمودنى تازه اى روبه روى او قرار مى گیرد و چون در هر مرحله اى باشد گذار از آن به سلامت, بى مقتدا نامیسر است و فلسفه حضور اسوه در هر قطعه از این صراط مستقیم, همچون مجموعه آن به طور یکسان وجود دارد, باید برگزیدگانى باشند که توانایى امداد هر انسان سالکى را در هر مرتبه و مقام که قرار گیرد داشته باشند; حتى کسانى همچون زینب کبرا, حضرت ابوالفضل, حضرت جعفر طیار, حضرت معصومه (صلوات الله علیهم اجمعین) و پس از آنان عالمانى همچون شیخ مفید, مقدس اردبیلى, شیخ انصارى, آیت الله بروجردى, امام خمینى (رضوان الله علیهم)) و این کار محقق نمى شود مگر به اراده ویژه الهى, تا همواره آنان, در افقى بسیار بالاتر و جلوتر از انسانهاى عادل باشند تا در هر مرتبه اى بتوانند دستگیر قافله بشرى باشند.
براى این منظور هم باید اراده تکوینى الهى در کار باشد و هم اختیار خود آنان دخیل باشد, اراده تکوینى خداوند, براى رساندن آنان به آن مقام و قرار دادنشان در آن جایگاه, که جز به عنایت ویژه الهى عملى نمى شود و اختیار آنان نیز براى این است که کسانى بهانه نگیرند که ما را به آنها چه کار؟ آنها که سختى راه ندیده و گرد آن بر رویشان ننشسته و مشکلات آن را نچشیده به مقصد رسیده اند, حق ندارند ما را به استقامت, و تحمل دشواریها و شکیبایى در سختیهاى آن و کار و تلاش براى آن دعوت کنند.
اوج اراده تکوینى خداوندى در آیه کریمه تطهیر نشان داده شده است که مى فرماید:
((انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا; یقینا خداى متعال اراده کرده است تا پلیدى را از شما اهل بیت برده و دور سازد و دامنتان را به تطهیرى ویژه پاکیزه بدارد.(22)))
قطعا این خواست, تکوینى بوده زیرا اراده تشریعى نسبت به پاکدامنى, براى همگان بوده و اختصاصى به اهل بیت پیامبر(ص) ندارد.
و رساترین سخن در باره دخالت اختیار و عمل و استقامت آنان در سوره ((هل اتى)) آمده است که پس از بیان آن ایثار شگفت انگیز, در نهایت این داستان مى فرماید: ((و جزاهم بما صبروا جنه و حریرا)) پروردگار متعال به آنان پاداش بهشت داد به جهت صبر و استقامتى که در راه خشنودى خداوند از خود نشان دادند.))(23)
نقش این اختیار به حدى است که آنان با اینکه از تإییدات الهى برخوردار بوده و بار یافته درگاه خداوند بودند عاملترین, کوشاترین, رنجدیده ترین و ستمدیده ترین مردمان در راه خدا بودند و حتى برخوردارى از آن اراده تکوینى و عنایت ویژه در ازل به قبول این فداکاریها و بلادیدگیها و استقامتهاى طاقت شکن منوط شده است.
در دعاى ندبه این چنین مى خوانیم ((اللهم لک الحمد على ما جرى به قضائک فى اولیائک الذین استخلصتهم لنفسک و دینک اذ اخترت لهم جزیل ما عندک من النعیم المقیم الذى لا زوال و لا اضمحلال بعد ان شرطت علیهم الزهد فى درجات هذه الدین الدنیه و زخرفها و زبرجها فشرطوا لک ذلک و علمت منهم الوفإ به ...;
بارخدایا حمد و سپاس تو را نسبت به آنچه از قضا و خواست خود در باره ا ولیایت جریان یافته است, همانان که ویژه خود و دینت خالص گردانده اى, زیرا گزیده ترین نعمتهاى بى پایان خود را که زوال و تمامى ندارد خاص آنان قرار دادى, پس از آنکه پیمان گرفتى تا نسبت به مقامات و جلوه ها و زینتهاى گمراه کننده و فریبنده دنیا زاهد و بى اعتنا باشند و آنان هم این پیمان را پذیرفتند و تو نیز دانستى که آنها بر این عهد خود پایدار و پاى بر جا خواهند ماند ...(24))).

نتیجه گیرى
خواست خداوند به این است که این مسیر کمال تنها با اختیار و خواست مردم طى شود و اراده تکوینى او در این جهت در کار نباشد و خود فرمود: ((و لو شإ لهدیکم اجمعین; اگر اراده اش تعلق مى گرفت همه تان را هدایت کرده و به مقصد مى رساند.(25) البته امدادهاى غیبى, غیر آنکه از آن به توفیقات و تإییدات الهى تعبیر مى شود, نسبت به مومنان و سالکان کوى الهى وجود دارد, ولى این حوزه اى جدا از آن اراده تکوینى حضرت حق, در خصوص برگزیدگان است.
اصل کلى و قانون عام الهى در این باره همین است و دخالت دادن اراده تکوینى خداوندى, امرى استثنایى در موارد خاص و به قدر لازم است و به گونه اى که در پیش گرفتیم در مجموعه عوامل هدایت امرى ضرورى و بایسته است و بیش از آن و تسریه آن به سایر مردم خلاف حکمت الهى به شمار مى رود و با مقتضاى مصلحت سازگار نیست.
پى نوشتها:
1ـ سوره هاو آیات انفال/ 50, شورى/ 51, رعد/ 11, طارق/ 4, یونس/ 21, غافر/ 7, تحریم/ 6, فاطر/ 1, ذاریات/ 4 ـ 1, مرسلات/ 1 ـ 5 و آیات دیگر.
2ـ سوره تحریم, آیه 6.
3ـ سوره تین, آیات 6 ـ 1.
4ـ سوره اعراف, آیه 179.
5ـ سوره تین, آیه 4.
6ـ سوره اسرإ, آیه 70.
7ـ سوره احزاب, آیه 72.
8ـ سید عبدالله شبر, تفسیر القرآن الکریم, بیروت, دار احیإ التراث العربى, ص405.
9ـ سوره نحل, آیه 9.
10ـ تفسیر سوره حمد, انتشارات وحدت, ص44.
11ـ براى نمونه: ن.ک. سوره مائده, آیه ;18 حدید, آیه ;5 آل عمرال, آیه 83.
12ـ سوره اعراف, آیه 27.
13ـ سوره ناس, آیه 4 ـ 3.
14ـ سوره نسإ, آیه 120.
15ـ انعام, آیه ;43 نمل, آیه 24.
16ـ سوره آل عمران, آیه ;175 بقره, آیه 268.
17ـ سوره ص, آیه 82.
18ـ سوره اسرإ, آیه 64.
19ـ سوره زخرف, آیه ;36 سوره اعراف, آیه 17 ـ 16.
20ـ سوره حجر, آیه 39.
21ـ سوره ابراهیم, آیه 22.
22ـ سوره احزاب, آیه 33.
23ـ سوره دهر, آیه 12.
24ـ مفاتیح الجنان, قسمت آخر, ابتداى دعاى ندبه.
ـ25 سوره انعام, آیه 149.