گفتگو با جوان عصر حاضر
((قسمت اول))
احمد عابدینى
در مقاله هاى گذشته در باره جوان و فرهنگ عصر جدید, بین دو جوان که یکى در مهد اسلام و با تعالیم آن پرورش یافته بود, با دیگرى که در محیطى غیر مذهبى و تربیت نایافته از مکتبهاى الهى, خصوصا اسلام رشد کرده بود, مقایسه اى شد و روشن گردید جوان تربیت یافته در فرهنگ اسلامى داراى روانى سالم و بى دغدغه و عاطفه اى گرم نسبت به پدر و مادر و روحیه اى شکرگزار نسبت به خدمتگزاران خود مى باشد و در دوران اول زندگى خود, بر همگان سیادت و آقایى کرده و در دوره دوم پرورش یافته و تعلیم دیده, در دوره سوم همکار و یاور خانواده است, اما جوان عصر جدید ـ عصر ماشین ـ از این ویژگیها محروم است و به همین جهت روانى آزرده دارد و استرسهاى گوناگون بر او وارد مى شود و از همه چیز بیزار مى شود و با پدر و مادر با بى مهرى برخورد مى کند و حس شکرگزارى در او پرورش نیافته است.
حال اولین سوالى که براى هر کسى, خصوصا خوانندگان مقاله هاى قبلى پیش مىآید, این است که: آیا دین اسلام براى نجات جوان عصر حاضر راه و برنامه اى دارد تا او را به جوان مورد نظر اسلام تبدیل کند و روان پراضطراب و آزرده او را آرامش بخشد و عواطف انسانى او را به گونه صحیح تنظیم کند و حس شکرگزارى از خدا و خلق, خصوصا پدر و مادر را در وجودش ایجاد کند؟
مقاله حاضر جواب به همین سوال است و مى خواهد اهتمام و جواب مثبت دین به این سوال را با استدلال بیان کند. بنابراین نیازمند توجه و دقت همراه با نشاط و شادابى است تا خشک بودن احتمالى مطالب, موجب خستگى خوانندگان عزیز نشود.
امکان اصلاح جوان عصر حاضر
اولین بحثى که باید صورت بگیرد این است که آیا امکان تربیت و اصلاح جوان عصر حاضر وجود دارد؟
الف) نگاههاى بدبینانه
ممکن است کسانى با دیدى بدبینانه و مإیوسانه بگویند چنین امکانى وجود ندارد, زیرا اولا جوان عصر حاضر داراى غرور علمى است. ثانیا فریب خورده فناورى (تکنولوژى) پیشرفته جهانى است. ثالثا بر بى مهرى و بى عاطفه اى و جدایى از پدر و مادر خو گرفته است. بنابراین چون داراى غرور علمى است, براى خداوند کرنش نمى کند و چون فریب خورده فناورى است, سر در مقابل تعالیم آسمانى فرود نمىآورد و چون بر بى مهرى خو گرفته است, نظیر درختى گشته که ساقه آن محکم شده است و تغییر آن به راحتى امکان پذیر نیست. پس تفکر براى اصلاح او هدر دادن عمر است.
ب) نگاههاى واقع بینانه
واقعیت این است که صاحبان دیدگاه فوق, جوان عصر حاضر را نشناخته اند و تصورى را که از انسانهاى عصر نیوتن و لاپلاس, در ذهنشان به وجود آمده است, بر جوان عصر حاضر منطبق مى کنند, در حالى که پس از کشف نیروى جاذبه و امورى نظیر آن, در دوره کوتاهى غرورى علمى, دانشمندان را فرا گرفت, به گونه اى که ((لاپلاس)) خود را بى نیاز از خدا مى دید و همه روابط عالم را روشن و همه قوانین را کشف شده مى دانست, ولى امروزه اکثر قریب به اتفاق دانشمندان, به مجهولات بیشتر از معلومات, اعتراف دارند و ناشناخته هاى جهان را افزون از شناخته شده ها مى دانند و به ویژه در باره انسان و چگونگى پرورش یافتن روح و روان او به ناآگاهى خود اعتراف دارند. به همین جهت, هر احتمال و هر فرضیه را در دستور کار خود قرار مى دهند تا با محک تجربه, آن را بیازمایند. آنها در مقابل داده هاى دینى, چونان گذشته موضع گیرى نمى کنند و پس از یکى دو قرن غرور علمى, اکنون بازگشته و سخن بوعلى سینا را آویزه گوش خود قرار داده اند که ((کلما قرع سمعک من العجائب فذره فى بقعه الامکان; ما لم یزدک عنه قاطع البرهان;
هر چه از عجایب که به گوشت مى خورد[ انکار نکن و] در حیطه ممکنها قرارش ده تا وقتى که دلیل قاطعى بر رد آن بیابى.)) بنابراین در چنین عصرى, سخن و پیام دین, گوشهاى شنوا دارد و احتمال صحت آن منتفى نیست.
اما در مورد بى مهرى و بى عاطفگى جوان عصر حاضر شایان یادآورى است این مشکل, مشکل ذاتى او نیست, بلکه زندگى ماشینى چنین حالاتى را بر او تحمیل کرد, و نبودن پرورش دینى, رشد نیافتن عواطف انسانى او را موجب شده است. در واقع او نیز همچون سایر انسانها در طول تاریخ داراى گرایشهاى فطرى بوده و هست, اما متإسفانه کسى به فکر پرورش فطرت نوع دوستى او نبوده, بلکه با غفلت از آن و فشار مشکلات عصر ماشینیسم, به خمودى گراییده, اما نابود نشده است, زیرا که اولا فطرت نابودشدنى نیست و ثانیا کلمات و رویکرد کنونى آنان به مکاتب الهى, گواه بقاى رگه هایى از فطرت در وجود آنان است.
بنابراین سخن و دیدگاه بدبینانه در مورد جوانان عصر جدید قابل قبول نیست.
ویژگیهاى مثبت جوان عصر حاضر در مقایسه با جوان عصر جاهلى
بر خلاف کسانى ک جوان عصر حاضر ـ خصوصا جوانهاى کشورهاى غربى ـ را منحرف و غیر قابل هدایت مى دانند, به نظر مى رسد با یک مقایسه اجمالى بین جوانان این عصر با جوانان عصر نزول قرآن, روشن مى شود زمینه هاى هدایت اینان به مراتب بیش از آنان است. بنابراین به راحتى مى توان نتیجه گرفت اگر آنان هدایت شدند و بهترین صحنه هاى عاطفى و عقلانى و عبادى را آفریدند, جوان عصر حاضر بهتر مى تواند از این موهبت بهره مند شود.
ویژگیهاى جوان عصر جاهلى
از بررسى آیات قرآن و روایتهاى رسیده و قضایاى تاریخى و حالات و روحیات و رفتارهاى انسان عصر جاهلى روشن مى شود. برخى از مهمترین آنها چنین است:
1. آنان انسانهاى متعصبى بودند که حتى اگر حق برایشان واضح و روشن مى شد, در مقابلش سر تسلیم فرود نمىآوردند و حتى مى گفتند اگر آنچه مى گویى حق است, ما مرگ را بر پذیرفتن حق ترجیح مى دهیم:
((و اذ قالوا اللهم ان کان هذا هو الحق من عندک فامطر علینا حجاره من السمإ او ائتنا بعذاب الیم;(1)
و[ یاد کن] هنگامى را که گفتند: خدایا! اگر این همان حق از جانب توست, پس بر ما از آسمان سنگهایى بباران یا عذابى دردناک بر سر ما بیاور!))
2. آنان بسیار به حرف و سخن پدران و بزرگان خود معتقد بودند و در مقابل سخن آنان حتى عقل خود را تخطئه مى کردند. بنابراین هیچ حرفى حتى کلام خدا را برنمى تافتند. قرآن در این باره مى فرماید:
و چون به آنان گفته شود: از آنچه خدا نازل کرده است, پیروى کنید, مى گویند: نه, بلکه از چیزى که پدران خود را بر آن یافته ایم, پیروى مى کنیم!(2)
در اینجا خداوند, رسوایى آنان را نمایان مى سازد, به گونه اى که تعجب همگان را برمى انگیزد و مى پرسد:
((ا و لو کان آبائهم لا یعقلون شیئا و لا یهتدون;(3)
آیا هر چند پدرانشان چیزى را درک نمى کرده و به راه صواب نمى رفته اند,[ باز در خودپرستى هستند]))؟!
نظیر این مضمون در آیه 104 سوره مائده که آخرین سوره نازل شده بر پیامبر اکرم(ص) است, نیز وجود دارد و نشان مى دهد این روحیه چنان در مردم آن عصر رسوخ کرده بود که به راحتى قابل سلب نبود. جستجوگر در آیات قرآن بیش از ده نمونه آیه که با صراحت بر این مطلب دلالت کند, مى تواند بیابد.
3. ویژگى دیگر مردم آن عصر, خشونت و بى رحمى و سنگدلى بود, که ناشى از گرمى هوا و خشونت طبیعت حجاز و نبود امکانات محیط بود. برخى صفات خشن, طبیعت ثانوى آنان شده بود و از نسلى به نسل دیگر منتقل مى شد. آنان دختران را زنده به گور مى کردند(4) و پسران را به خاطر ترس از فقر مى کشتند.(5) هر طایفه اى به مجرد اینکه قدرت و نیروى بیشترى پیدا مى کرد, بر قبیله مجاور حمله مى کرد و آنان را از بین مى برد تا علاوه بر به دست آوردن مال و دارایى, مزاحمى در استفاده از طبیعت و منابع قلیل آبى, برایش وجود نداشته باشد. در بین آنان این مثل معروف بود که من و پسرعمویم در مقابل بیگانه با هم هستیم و در هنگام فراغت از بیگانه, دشمن یکدیگریم! نگاه اجمالى به کتابهایى که قبیله هاى عرب را طرح مى کند, گامى است تا معلوم شود برخى از طوایف گاهى منقرض مى شد و هیچ کس از نسلشان باقى نمى ماند. بیشتر این انقراضها در اثر جنگهایى بود که طایفه قوى بر طایفه ضعیف تحمیل مى کرد.
4. ویژگى دیگر مردم آن عصر, جهالت به معناى خاص آن یعنى عجز و ناتوانى از خواندن و نوشتن بود, به گونه اى که باسوادان آنان از تعداد انگشتان تجاوز نمى کرد. در نتیجه امکان مفاهمه و ارتباط علمى با آنان بسیار محدود بود و تنها ممکن بود آنان را از راه شنیدن و شنواندن مستقیم به راه حق سوق داد.
5. فساد و انحرافات اخلاقى در بین آنان به شدت رواج داشت و حتى براى موجه جلوه دادنش, آن را میراث پدران و فرمان الهى مى دانسته اند. قرآن مى فرماید:
((و اذا فعلوا فاحشه قالوا وجدنا علیها آبإنا و الله إمرنا بها;(6)
و چون کار زشتى کنند, مى گویند: پدران خود را بر آن یافتیم و خدا ما را بدان فرمان داده است.))
خداوند در جواب آنان مى فرماید:
((قل ان الله لا یإمر بالفحشإ;(7) بگو: قطعا خداوند به کار زشت فرمان نمى دهد.
6. ویژگى دیگرى که جوانان آن عصر با آن مواجه بودند این بود که رهبران از جهالت آنان استفاده مى کردند و از نذر و نیازهاى آنان براى بت و غیر بت بهره مى بردند. بنابراین پیوسته مواظب بودند آگاهى و شعور در جوانان نباشد و آنان در خواب خرگوشى باشند, تا رهبران به منافع خود برسند. جوانان نیز از این توطئه بى خبر بودند و به همین جهت براى اینکه سخنى از پیامبر اکرم(ص) به گوششان نرسد, در هنگام طواف خانه خدا یا جاهاى دیگر که احتمال برخورد با پیامبر اکرم(ص) و شنیدن سخنان او را مى دادند, در گوشهاى خود پنبه مى گذاشتند!
این, برخى از ویژگیهاى جوانان عصر نزول قرآن بود که با توجه به مجموع آن, هر کس یقین مى کند راه هدایت و راهنمایى و اصلاح چنین مردمى تقریبا, به طور کامل مسدود بود, ولى هدایت شدن آنان در پى زحمات طاقت فرسا و شبانه روزى پیامبر اکرم(ص) این نوید را به همگان مى دهد که راهنمایى و هدایت و اصلاح همه جوامع انسانى امکان پذیر است. اگر چه این کار در برخى جوامع, نظیر آنچه در صدر اسلام اتفاق افتاد, به معجزه بیشتر شبیه است. اگر کسى اصلاح شدن انسانهاى آن چنانى و تبدیل آنان به انسانهاى رووف و مهربان و داراى عاطفه و حافظ قرآن را از معجزات حضرت پیامبر(ص) بداند, سخنى گزاف نگفته است.
به هر حال, با توجه به آنچه گذشت روشن مى شود هدایت انسانهاى عصر حاضر, امرى ممکن, بلکه بسیار راحت تر از آنچه در صدر اسلام اتفاق افتاد, مى باشد.
ویژگیهاى جوان عصر حاضر
اگر چه در مقاله هاى قبل اشکالات و ایرادهاى زیاد جوان عصر حاضر, در مقایسه با جوان پرورش یافته در مهد دین را بیان کردیم, ولى بیان آن اشکالها و ایرادها هیچ گاه جوان عصر حاضر را در حد انسانهاى دوران جاهلى سقوط نداده است و اساسا مقایسه بین جوانهاى عصر حاضر با جوانهاى عصر جاهلى بى معنى است, زیرا اکثر ویژگیهاى اینان کاملا بر عکس ویژگیهاى انسانهاى آن عصر است, از باب نمونه:
1. جوان عصر کنونى, پیروى بى قید و شرط از گذشته را هرگز نمى پذیرد, و نه تنها از پدر و مادر تقلید کورکورانه نمى کند, حتى سخن دانشمندان را بدون دلیل و برهان نمى پذیرد. به عبارت دیگر: انسان این عصر, به مرحله اى از عقلانیت و شعور رسیده است که به تمامى میراث گذشتگان با دید سوال مى نگرد و مى خواهد با نور علم و تجربه بر آنها نور بتاباند و سره از ناسره جدا سازد. وى اگر چه در عصر رنسانس, مقدارى راه افراط را پیمود و بر تمامى داشته هاى گذشته خط بطلان کشید, ولى امروزه به آنها با دید سوال مى نگرد تا راهى براى اثبات یا رد پیدا کند.
2. جوان عصر کنونى تا حد زیادى از تعصب دور است و مطلب خوب و علمى و مطابق با ذوق و عاطفه بشرى را هر کجا که یافت, استقبال مى کند. براى او مهم نیست گوینده سخن فارس یا عرب و یا انگلیسى باشد, بلکه برایش مهم است سخن علمى باشد و در آن, امکان رخنه و شبهه نباشد, و اگر سخنى این جهانى و مادى است, قابل تجربه و اثبات علمى باشد.
3. انسان عصر حاضر از خشونت و بى رحمى متنفر است, به گونه اى که تصویر حمله چند اسرائیلى به یک کودک فلسطینى, او را به عکس العمل وا مى دارد و جنگ و جنایت در سراسر جهان را محکوم مى کند. همین ویژگى است که راه سوء استفاده و دروغ پردازى را براى یهودیان باز کرده تا آمار غیر واقعى از کشتار یهودیان به دست نازیهاى آلمان را ارائه دهند و کوره هاى یهودسوزى را بزرگ جلوه دهند تا با مظلوم نمایى, اهداف خود را پیگیرى کنند.
به هر حال انسان عصر حاضر خواهان احقاق حقوق خود مى باشد و در مقابل از بین برنده حقوق خود کوتاه نمىآید, ولى ترجیح مى دهد گرفتن حق, حتى الامکان از راههاى مسالمتآمیز یعنى از راه گفتگو و مذاکره و پیروى از عقل و برهان باشد.
حال این صلح طلبى چه محصول پیشرفت علمى باشد یا محصول زندگى شهرنشینى یا محصول بى حالى و بى تحرکى جوانان, فرقى نمى کند. مهم این است که از خشونت, به عقل و منطق پناه بردن ویژگى بسیار خوب و ارزشمندى است. در عصر حاضر در مقایسه با عصرهاى گذشته, خشونت کاربرد کمترى دارد.
4. بر خلاف مردم عصر جاهلیت که اکثر قریب به اتفاق آنان اعم از پیر و جوان و زن و مرد و شهرى و روستایى از نعمت خواندن و نوشتن محروم بودند و ارتباط فکرى با آنان, تنها از راه گفتن و شنیدن حضورى امکان پذیر بود, مردم این عصر, همگى از حداقل سواد بهره مندند و با روزنامه و کتاب سر و کار دارند. علاوه بر آن فیلمهاى سینمایى و رادیو و تلویزیون و عکس و تلفن و کامپیوتر و اینترنت مى توانند وسیله برقرارى ارتباط و در انتقال دانش موثر باشند. پس انتقال دانش به او, بسیار سریع انجام مى پذیرد.
5. فساد و انحرافات جنسى در آن دوره و این دوره, بوده است و نمى توان دوره اى را از دوره اى دیگر بهتر دانست, اگر چه ممکن ست کسى ادعا کند در زمان حاضر وسایل تحریک کننده شهوت جنسى بیشتر است, ولى در مقابل مى توان گفت در این زمان, شعور جمعى, بالاتر رفته و بسیارى از امور جنسى از زندگى افراد شهوتران بیرون رفته است و آنها به دفع شهوت از راههاى معقول تر روى آورده اند.
6. سوء استفاده نوع حکومتها از مردم و تلاش براى استفاده ابزارى از آنان در هر زمانى بوده, اگر چه ابزار آن متفاوت بوده است.
در قسمت پنجم و ششم شاید انسانهاى هر دو عصر مشابه باشند.
ج) نتیجه مقایسه
به هر حال جوان عصر حاضر با انسان عصر جاهلیت در چهار جهت اصلى که در فهم دین و پیروى صحیح از آن, دخالت مستقیم دارد, متفاوتند و انسان عصر حاضر در هر چهار جهت به گونه اى است که زمینه روى آوردن به حقایق دینى برایش بیشتر فراهم است. بنابراین, نه تنها امکان اصلاح جوان عصر حاضر وجود دارد که زمینه هاى هدایتى او به مراتب بیشتر از اعصار گذشته است. در نتیجه اگر قرآن و سخن پیامبر اکرم(ص) توانست در آن زمان چراغ هدایت را در دل افراد متعصب و بى سواد و خشن روشن کند, همان منابع نورانى در عصر حاضر خواهند توانست نور هدایت را در دل انسانهاى باسواد و عارى از خشونت و تعصب روشن کنند.
بلى اگر قرآن یا حدیث درست فهمیده نشود و بیان نگردد یا خصوصیات زمانى و مکانى لحاظ نشود, ممکن است تإثیر معکوس داشته باشد, که آن بحث دیگرى است.
ناکارآمد بودن ابزار و وسایل هدایتى
ممکن است گفته شود اصل هدایت پذیرى انسانها مسلم است و اینکه مردم و جوانان عصر ما امکانات هدایت پذیرى بهترى نسبت به مردم عصر پیامبر اکرم(ص) دارند, قابل تردید نیست, لیکن ابزار و وسایلى که در آن زمان مورد استفاده قرار گرفت تا مردم را به سوى حق و حقیقت هدایت کند و آنان را از گمراهى برهاند, امروزه موجود نیست یا اگر موجود است, همان ابزار قدیمى است که براى آن عصر کاربرد داشت و براى این عصر کاربرد چندانى ندارد.
به عبارت صریح و روشن, در مباحث گذشته از قرآن و سخنان پیامبر اکرم(ص) به عنوان امورى که مى تواند جوان امروزى را به سوى حق و حقیقت سوق دهد, نام برده مى شد, در حالى که قرآن مربوط به هزار و چهار صد سال پیش است و از مثالها و تشبیهاتش پیداست براى جامعه آن زمان و جوامع نظیر آن تهیه شده است و براى جوامع پیشرفته کنونى و انسانهایى که فضا را نیز مسخر خود قرار داده اند, مناسب نیست. از طرف دیگر سخنان پیامبر اکرم(ص) سالم به دست ما نرسیده و آن قدر کم و زیاد شده و دروغهایى در بین آنها قرار داده شده که یقین به گفتن آنها توسط آن حضرت مشکل است.
علاوه بر اینها در آن زمان پیامبر اکرم(ص) بود و اخلاق و رفتارش, جذب کننده انسانها به اسلام بود, ولى متإسفانه اکنون چنین معصومى بین ما نیست. بنابراین ابزار هدایت گرى در زمان ما ناقص و ناکارآمد است.
کارآمد بودن ابزار و وسایل هدایتى
روشن است که هیچ یک از اشکالات مطرح شده, قابل قبول نباشد و آنها را بتوان جواب گفت و اثبات کرد قرآن فرازمانى و فرامکانى است و سخنان پیامبر اکرم(ص) امروز نیز همچون گذشته نقش هدایتگرى دارند و وجود نداشتن شخص معصوم و داراى مکارم اخلاقى در این زمان, مانعى در راه هدایت پذیرى انسانها ایجاد نمى کند. بنابراین انسانهاى این زمان نیز ابزارهاى هدایت را در اختیار دارند.
الف) کارآمد بودن قرآن
امروزه اشکالهایى بر قرآن وارد مى کنند و آن را غیر کارآمد و غیر مفید براى این عصر و عصرهاى بعدى قلمداد مى کنند, در صورتى که این اشکالها قابل پاسخگویى است, ولى شنیدن پاسخ و درک آن نیازمند صبر و تحمل و خسته نشدن از مطلب و بالاخره دقت در جواب و درک آن است, زیرا همگان مى دانند شبهه اندازى کار راحتى است, اما پاسخ گویى به آن, بسیار مشکل و طاقت فرساست و هیچ کس نباید انتظار داشته باشد جواب شبهات, به آسانى خود شبهات باشد. در عین حال تلاش خواهد شد مطالب این بخش, بسیار ساده و قابل درک در چند بند بیان شود:
1. شبهه کنندگان دستى از دور بر آتش دارند و قرآن را آن طور که هست نشناخته اند, همان گونه که هیچ انسان شیعه و سنى و حافظ قرآن یا مفسر آن ادعاى فهم کامل قرآن را ندارد. هر کس به هر چه عالمتر باشد عجز و جهلش در مقابل قرآن بیشتر است.
بى جهت نیست که خداوند با قرآن یا حتى با سوره اى از آن, همگان را به مبارزه طلبید و فرمود:
((و ان کنتم فى ریب مما نزلنا على عبدنا فإتوا بسوره من مثله و ادعوا شهدائکم من دون الله ان کنتم صادقین;(8)
اگر در آنچه بر بنده خود نازل کردیم, شک دارید, پس سوره اى مانند آن بیاورید و گواهان خود را ـ غیر خدا ـ فرا خوانید, اگر راستگو هستید)).
قرآن کریم این ادعا را چندین مرتبه به صورتهاى مختلف, تکرار کرده است.(9)
اگر انسانهایى ادعا دارند قرآن مربوط به عصر گذشته است و امروز عصر اتم مى باشد, تلاش کنند سوره اى همانند قرآن بیاورند, به گونه اى که هیإت منصفه جهانى از مسلمان و غیر مسلمان و دانشمندان عرب و غیر عرب بر برابرى آن سوره با سوره هاى قرآن یا ترجیح آن بر سوره ها گواهى دهند.
در جهانى که هر روز فناورى جدیدى, فناوریهاى قبلى را تحت الشعاع قرار مى دهد و فرضیه دانشمندى, تئوریها و فرضیه هاى قبلى را به چالش مى کشد و ادبیات و هنر تازه اى, دلها و دیدگان را خیره مى سازد و عقول همه را به حیرت وا مى دارد, چگونه است که هیچ ابرمردى پیدا نمى شود کلامى بیاورد, حتى اگر در کوچکى همانند سوره کوثر باشد و با آن مبارزه طلبى و تحدى هزار و چهار صد ساله قرآن را پاسخ گوید؟!
مگر نه این است که هر نویسنده اى در اول کتاب خود و در جاى جاى آن از اشتباهات احتمالى پوزش مى طلبد و تقاضا مى کند اشکالات و نقاط ضعف او را به دید اغماض بنگرند, ولى قرآن با صراحت مى گوید: هیچ باطلى در کتابش وجود ندارد, بلکه باطل را به آن راهى نیست:
((و انه لکتاب عزیز لا یإتیه الباطل من بین یدیه و لا من خلفه و تنزیل من حکیم حمید(10);
به راستى آن کتابى ارجمند است. از پیش رو و از پشت سرش, باطل به سویش نمىآید [ زیرا] وحى, نامه اى است از حکیمى ستوده)).
پس باید اعتراف کرد هنوز عمق کتاب خدا شناخته نشده است تا صحبت از مفید بودن یا نبودن, کافى بودن یا نبودن آن براى عصر حاضر به میان آید. این بحث دامنه طولانى دارد که براى خارج نشدن از موضوع اصلى بحث به همین مقدار اکتفا مى شود.
2. در یک تشبیه ساده خداوند به عنوان فرستنده قرآن به عنوان کتاب زندگى, و مردمان آن عصر و این عصر به عنوان درسآموزندگان آن را مى توان به یک شیمى دان ادیب که آرزو دارد تمامى علوم و فنون خود را به کودک تازه به مدرسه رفته بیاموزد تشبیه کرد که چون بچه توان درک آن مفاهیم را ندارد, پدر مطالب را به صورت داستانهایى براى او بیان مى کند و کودک از آن داستانها لذت مى برد و آنها را حفظ مى کند و در جاهاى مختلف مى نویسد و ... اما هر چه بیشتر درس مى خواند و به علوم و فنون روز مجهز مى شود, در بازگشت به کتاب پدر و دقت در آن, رمزى از رمزهاى کتاب بر او گشوده مى شود و علاوه بر داستان, نکته اى جدید از آن برداشت مى کند, که قبلا توان فهم و برداشت آن را نداشت.
کاروان بشرى از عقول محدود حرکت کرده, کم کم به دوره فعلى رسیده است. در دوره هایى از تاریخ, انسانها تنها به ادراکات حسى تکیه مى کردند و خداوند در حد درک آنان معجزه هاى حسى نظیر شتر صالح و عصاى موسى را مى فرستاد, اما در عصر ظهور اسلام, مردم به حدى از شعور رسیده بودند که کتاب به عنوان معجزه پیامبر اکرم(ص) قرار داده شد, آنان به این مرحله از رشد رسیدند که آن را نابود نکنند و چون به جنبه هاى ادبى و فصاحت و بلاغت و داستانى بودن توجه مى کردند و در همین امور قرآن را برتر از متون ادبى خود مى دانستند, در مقابلش سر تعظیم فرود آوردند و آن را بزرگ شمردند.
با پیشرفت علم و روشن شدن بسیارى از حقایق و کشف بسیارى از قواعد, وقتى دانشمندى با آیه اى که در آن به رمز کشف شده توسط آن دانشمند, اشاره اى واضح داشت مواجه مى شد, ناگهان صداى تسبیح و تقدیسشان بلند مى شد. در خاطر است چند سال پیش, در بین خلبانان نیروى هوایى آنان از سختى پرواز و فشارى که در هنگام صعود فانتومها بر آنان وارد مى شود سخن مى گفتند, این آیه به ذهن آمد:
((یجعل صدره ضیقا حرجا کإنما یصعد فى السمإ(11);
دلش را سخت تنگ مى گرداند, چنان که گویى با زحمت در آسمان بالا مى رود)).
وقتى براى آنان خوانده شد, چنان متهیج شده بودند که وصف ناشدنى است, زیرا قرآن سخنى گفته است که اکنون در عصر فضا, آنان با تمام وجود آن را لمس مى کنند.
طبیبى که کشف کرده است سلولهاى انتقال درد سوختگى در سراسر پوست بدن پراکنده اند و در گوشتها از آنها خبرى نیست, وقتى با آیه ((کلما نضجت جلودهم بدلناهم جلودا غیرها لیذوقوا العذاب(12); هر چه پوستشان بریان گردد, پوستهاى دیگرى بر جایش نهیم تا عذاب را بچشد)) مواجه مى گردد, مطمئن مى شود فرستنده کتاب از بیان الفاظ, معانى گوناگونى را قصد کرده که شدت عذاب آخرت یکى از آنهاست و توجه دادن اینکه سلولهاى انتقال درد سوزش, در زیر پوست است و در گوشت نیست! شاید نکته هاى دیگرى نیز داشته باشد که در آینده روشن شود.
جاى سخن در این است که قرآن گرچه ظواهرى نظیر ((حور مقصورات فى الخیام(13); حوریان پرده نشین در خیمه ها)) دارد که چه بسا با زندگى بدوى اعراب سازگار است, ولى حاوى نکته ها و امورى است که در عصر علم و فناورى روشن مى شود. بنابراین با پیدا کردن چند لفظ یا چند داستانى که ممکن است به تناسب فرهنگ و ادبیات دوره نزول نازل شده باشد, نمى توان فرازمانى و فرامکانى بودن قرآن را زیر سوال برد, بلکه همان گونه که در احادیث متعددى وارد شده, قرآن دریایى است که شگفتى هایش پایان ندارد(14) و همیشه تازه است و خداوند در قرآن بر مردم تجلى کرده است, یا آن گونه که در خود قرآن آمده ((نور))(15) و بیانگر همه چیز است.(16)
بنابراین به شهادت قرآن و روایات و گفتار دانشمندان, قرآن کتابى است که مطالب تازه و نو دارد و در هر عصرى جدید است. بنابراین اولین اشکال از اشکالات سه گانه رفع شد و روشن گردید قرآن اکنون نیز مطالبى دارد که باید استخراج گردد و در باره آن دقت شود. آنچه اکنون به عهده ماست, یافتن روشهایى است که با آن بتوان با انسان عصر جدید گفتگو کرد و او را چون انسانهاى صدر اسلام پرورش داد.
ب) کارآمد بودن سنت نبوى
اشکالى که در باره سنت نبوى یا به طور کلى سنت و احادیث و روش معصومان مطرح است, این است که بدخواهان و مخالفان و گاهى ساده اندیشان, دروغهایى جعل کرده و به اسم حدیث در بین مردم رواج داده اند و گاهى افرادى سخن معصوم را اشتباه یا غلط فهمیده و همان گونه نقل کرده اند. بنابراین اگر چه سخن معصوم, نور و هدایت و راهنما و انسان ساز است, ولى اکنون یافتن آن سخنان بسیار مشکل است.
در جواب مى توان گفت: پس از وجود عقل و وجدان و تثبیت قرآن, مشکلى باقى نمى ماند, زیرا ما موظفیم روایات را بر عقل عرضه کنیم; سخنى که خلاف عقل و برهان است, از امام و معصوم گفته نمى شود, چون گفتن کلامى خلاف عقل, با عصمت آنان ناسازگار است.
پس از سازگارى کلامى با عقل, آن را با قرآن مى سنجیم. اگر با ظاهر قرآن مخالف بود, آن سخن توسط پیامبر و معصوم گفته نشده است.
با این دو معیار مى توان سره را از ناسره جدا ساخت. بنابراین هر حدیث اخلاقى و عقیدتى, که با عقل سازگار بود و با ظاهر قرآن مخالفت نداشت, قابل اخذ و اعتماد است.
حدیثهاى فقهى ویژگى خاص خود را دارد و به همین جهت سند آنها نیز ارزیابى مى شود.
گفته نشود که ممکن است احادیثى با سند صحیح و موافق با عقل و قرآن در اخلاقیات و اعتقادیات جعل کرده اند و به پیامبر اکرم نسبت داده اند, زیرا مى گوییم: در صدر اول مثلا تا صد سال پس از هجرت, افراد فهیمى که پس از تدبر و شناخت, حدیث جعل کنند, وجود نداشته, بلکه جاعلان, انسانهاى احمق و مال دوستى بودند که از قرآن خبرى نداشتند و احادیثى براى جلب منفعتهاى دنیایى یا لجبازى فقهى جعل کرده اند که در عصرهاى بعدى مفتضح و رسوا شده اند. افراد عاقل و فهمیده اى که ظاهر قرآن و عقل را بفهمند و بعد تفسیرى جعلى ـ گرچه درست ـ از بطون قرآن ارائه و آن را به معصوم نسبت دهند, وجود نداشته اند. بنابراین در معانى دقیق قرآنى و امور دقیق عقلى و امور تربیتى اگر احادیثى از صدر اول به دست ما رسید که با عقل و ظاهر قرآن سازگار بود, کافى است که آن را بپذیریم. اگر این مطالب مورد قبول واقع نشود, مى توانیم بگوییم: در زمان فعلى افراد بسیارى هستند که شغلشان حدیث شناسى و تشخیص سره از ناسره است. با معیارهایى که آنان ارائه مى دهند و همگى بر آن توافق دارند, مى توان حدیثهاى صحیح را از ناصحیح تشخیص داد. همچنین احادیث و سنتى که همه فرقه ها با دیدگاههاى مختلف بر آن توافق دارند, قطعى است. پس نمى توان گفت در این عصر, از تمامى سنن و احادیث پیامبر اکرم(ص) و ائمه معصوم محروم هستیم. نکته مهم دیگر این است که در همان قرنهاى نخست حدیث شناسان ما براى گزینش روایات صحیح و کنار زدن روایات جعلى تلاش عالمانه اى کرده اند و کتابهاى حدیثى قابل اعتمادى را بر جاى گذاشته اند که اینک مإخذ و منبع دینى به شمار مى روند.
ج) الگوى عملى
سومین اشکالى که مطرح شد این بود که انسان عصر جدید الگوى عملى ندارد; یعنى امروز شخصى مانند پیامبر اکرم(ص) وجود ندارد که با دیدن او و رفتارش و اخلاق خوب و احترام به بزرگترها و تواضعش در برابر مردم و کرنشش در مقابل خداوند, افراد به سوى اسلام و مسیر هدایت جذب شوند.
در جواب مى توان گفت: متإسفانه عصر حاضر از حضور عملى معصوم محروم است, ولى این محرومیت به هدایتگرى اسلام و هدایت پذیرى انسانها ضربه اى اساسى وارد نمى کند, زیرا قبلا بیان شد که بشر ـ به طور کلى ـ روز به روز از محسوس به سوى معقول حرکت تکاملى دارد. به همین جهت معجزه هاى انبیا از امور محسوس, به کتاب تغییر یافت. در نتیجه مى توان گفت در صدر اسلام که هنوز عقلانیت رشد چندانى نکرده بود, نیاز به الگوى عملى و اسوه, احساس مى شد, ولى در عصرهاى بعدى با رشد عقلاینى بشر این نیاز تنزل کرد, به گونه اى که اکنون همگان بین عالم و عامل تفاوت مى گذارند و از عالم غیر عامل, علم را فرا مى گیرند و خود به آن عمل مى کنند.
مردم مى توانند بین حیثیت علمى افراد باحیثیت هواى نفس و دل بخواهى آنان تفاوت قایل شوند, ولى در گذشته این توان در بشر کمتر یافت مى شد. علاوه اینکه بسیارند عالمان و دانشمندانى که پاسخگوى نیازهاى علمى و عملى مردم در جهت هدایت به خوبیها و ارزشها و احکام دینى مى باشند; کسانى که سلوک و اعمالشان نه در حد معصومان(ع) ولى در حد انسانهاى بسیار والا و متخلق قرار دارند و مى توانند الگوى عملى جوامع و انسانهاى کمال جو قرار گیرند.
نتیجه بحث ابزار و کارآمد بودن آن
از مباحث گذشته روشن شد ابزار هدایتى که براى مردم صدر اسلام بود, امروزه نیز مى تواند ابزار هدایت باشد. پس مى توان گفت امکان هدایت انسان عصر جدید موجود است و ابزار آن فراهم است. بنابراین اکنون باید با عقل و درایت به بهره گیرى از این منابع عظیم پرداخت و روشهایى را آموخت که با این زمان و این اوضاع مناسبت داشته باشد, زیرا همان گونه که از مباحث گذشته روشن شد قرآن براى اینکه در آن عصر بتواند راهنما باشد, در بسیارى از موارد مثالها و تشبیهات و کلمات عرف آن زمان را به کار برده و مطالب خود را در آن قالبها بیان کرده است, که امروزه باید از آن قالبها گذشت و روح آن مطالب را استخراج کرد. در جاهایى که مطالب را مطلق و خالى از شکل و قالب خاصى بیان کرده است, نیز باید دقت شود, زیرا آنها امورى است که با فطرت انسانى مطابق است و فطرت, تغییر و تبدیل ناپذیر است. پس آنها همان گونه که هستند, آموخته مى شوند و در مرحله عمل به آن عمل مى شود.
ممکن است امور عقلى عمیقى باشد که باید با تدبر و تعقل گوشه اى از آنها را فرا گرفت, نظیر آیات سوره توحید و آیات نخست سوره حدید و اواخر سوره حشر, که در روایات آمده است: مردمى از آخرالزمان این آیات را مى فهمند.ادامه دارد.
پى نوشتها:
1ـ سوره انفال, آیه 32.
2ـ سوره بقره, آیه 170.
3ـ همان.
4ـ ((و اذا المووده سئلت, بإى ذنب قتلت; هنگامى که از آن دخترک زنده به گور بپرسند که به کدامین گناه کشته شده اى؟!)), سوره تکویر, آیه هاى 8 ـ 9.
5ـ رجوع شود به سوره انعام, آیه 151 و سوره اسرإ, آیه 31, که خداوند آنان را از کشتن فرزندان به خاطر فقر و تنگدستى منع مى کند.
6ـ سوره اعراف, آیه 28.
7ـ همان.
8ـ سوره بقره, آیه 23.
9ـ سوره یونس, آیه 38 و سوره هود, آیه 11.
10ـ سوره فصلت, آیه هاى 41 و 42.
11ـ سوره انعام, آیه 125.
12ـ سوره نسإ, آیه 56.
13ـ سوره الرحمن, آیه 72.
14ـ نهج البلاغه صبحى صالح, خطبه 18 و 152.
15ـ سوره مائده, آیه 15 و نسإ, آیه 174.
16ـ سوره نمل, آیه 89 و اعراف, آیه 157 و تغابن, آیه 8.