گفتگو با سرکار خانم دکتر طاهره صفارزاده
گفتگو: منیژه آرمین
هنگامى که دانشجو بودم ((طاهره صفارزاده)) را به عنوان یک شاعر آوانگارد مى شناختم که داراى اندیشه سیاسى است. در هنگام انقلاب, این نام بیشتر بر سر زبانها بود, بعد یکباره متوجه غیبت ایشان در دانشگاه و در محافل فرهنگى شدیم و بعد به وسیله دوستى که شاگرد ایشان بود به حضور ایشان رسیدم. در سالهاى اخیر همه مى دانستند که ایشان تمام هم خود را صرف ترجمه قرآن به زبان انگلیسى و فارسى کرده اند. ما سعى مى کنیم شرح آنچه در این سالها گذشت و اکنون به شکل اثرى ارزشمند در دسترس تمام مردم و فرهیختگان جهان قرار گرفته, در این مصاحبه فراهم شود.
امروز ساعت هفت بعدازظهر روز چهاردهم تیر ماه و یکى از روزهاى گرم تابستان است و ما در دفتر خانم صفارزاده هستیم و باید اذعان کنم که پذیرش خانم دکتر صفارزاده و گفتگو با ایشان براى من و همکاران مجله پیام زن افتخار است به خصوص که موضوع مورد بحث هم از عظمت شگرفى برخوردار است.
خانم صفارزاده, من چون از قدیم شما را به عنوان شاعر مى شناختم در همین مقدمه کتاب ((ترجمه مفاهیم بنیادى قرآن مجید)) که یک سال قبل از ترجمه قرآن منتشر شده توجهم جلب شد به نگاه خاصى که به این موضوع داشته اید و سوال من این است که تدبر در آیات چه تاثیرى مى تواند در روند زندگى داشته باشد و چگونه مى شود در جاى, جاى زندگى حضور داشته باشد؟
بسم الله الرحمن الرحیم. تشکر مى کنم از اینکه شما که خودتان بانویى هنرمند هستید براى مصاحبه تشریف آورده اید. تدبر در آیات, امر صاحب قرآن مجید است مى فرماید: افلا یتدبذرون القرآن, در این پرسش انکارى, حکمت و امر نهفته است. تدبر در آیات, یعنى اندیشیدن با دقت و تامل به آیات که این نوع اندیشیدن وسعت تعقل ایجاد مى کند, انسان مستغرق مى شود در عوالم معنوى و حکمت پدیده ها حتى وقتى که آیات از امور مادى و محسوس یاد مى کنند هیچ کتابى در دنیا پیدا نمى شود که جامع خرد باشد به جز قرآن مجید.
اندیشیدن به آیات قرآن موثرترین وسیله براى رسیدن به حقانیت عقل است. تعقل آن قدر مهم است که خداوند انسان را کرارا مورد خطاب قرار مى دهد ((آیا تعقل نمى کنید؟)) ((آیا نمى اندیشید؟)) در واقع خداوند مى فرماید: تعقل کنید! بیندیشید! در اثر تعقل و اندیشه است که انسان وجه تمایز خود را با غیر انسان, در حالى که آنها هم از نعمتهاى مادى برخوردارند درمى یابد. در واقع خداوند مى فرماید اگر تعقل نکنید به منزلت انسان بودن نایل نمى شوید. خداوند در چند آیه مختلف فرموده است: ((ما براى شما و چهارپایانتان نعمت رزق و روزى خلق فرمودیم)) مرتب انسان را در کنار چهارپایان قرار مى دهد, مگر اینکه انسان با تعقل و تفکر و خداشناسى وجه تمایز خود را به اثبات برساند.
خانم دکتر, البته هر انسان اندیشمندى, اندیشه, منشا عملش است ولى من خواهش مى کنم که بفرمایید این بینش و این اندیشیدن و این تعقل را چگونه مى توانیم جامه عمل بپوشانیم و به آن عینیت بدهیم, در همه ابعاد سیاست, فرهنگ و زندگى روزمره؟
O وقتى اندیشه منشا رفتار آدمى قرار بگیرد خود به خود به آن عمل مى شود; اگر غیر از این باشد معلوم مى شود که اندیشه در وجود فرد تثبیت نشده است. معمولا آزمون که پیش بیاید معلوم مى دارد که ثبات اندیشه پیدایى یافته یا نیافته. بله این یک قدرى مشکل است; براى اینکه انسان مرتب توجیه مى کند و مى گوید: ((قرآن این جورى مى گوید ولى شرایط من الان فرق مى کند.)) همین جاست که فرد باید تکلیف خود را معلوم کند آیا مى خواهد که یک خداشناس مبارز راه حق باشد, آیا مى خواهد که به طرف کمال برود, آیا مى خواهد که وجه تمایز انسانى خود را مشخص بکند؟ براى این خواستنها باید عمل کند. دانستن یک سو و عمل یک سو. زیرا عمل, چهارچوب دستورالعمل را مى پذیرد. چهارچوب آن فکر و آن بینش است که شما از یک مکتب به دست مىآورید. شما باید براى آزمون صحت عمل, به مراقبه بپردازید تا ببینید آن چیزى که مى گویید با آنچه که عمل مى کنید هماهنگى دارد یا نه; مراقبه خیلى مهم است و فرهیختگى از زمانى شروع مى شود که انسان به مراقبه در باره همسویى فکر و عمل خود بر اساس معیارها, مى پردازد.
چرا بعضى از آدمهایى هم که با قرآن آشنا هستند به آن عمل نمى کنند؟
O یک فرد مسلمان مدام در اثر مراقبه و خود را در قالب مراقبت قرار دادن باید به اصلى ترین مدخل دین یعنى ایمان به غیب توجه داشته باشد. در قرآن ایمان به غیب مقدم بر نماز توصیه فرموده شده است: ((الذین یومنون بالغیب و یقیمون الصلاه)) یعنى اگر شما اذعان نداشته باشید به اینکه دستگاه الهى ناظر بر اعمال شماست اگر قرآن را از حفظ بخوانید و شماره آیات را هم بدانید, ولى قلبا اعتقاد نداشته باشید که حسابى هست, انتقام الهى هست; هم در دنیا هم در آخرت, وقتى این روشنایى به باطن شما نرسیده و آن نگرش عمیق را نداشتید, خلاف نصایح قرآن عمل مى کنید. بنابراین همان طور که خداوند فرموده اسلام آوردن و مسلمان بودن یک موضوع است و ایمان داشتن موضوع دیگر. این ایمان است که اهمیت دارد. من هر وقت مسلمانهایى را مى بینم که با وجود دانش قرآنى خلاف اسلام عمل مى کنند با خود مى گویم: ((اینها یقینا به قیامت اعتقاد ندارند, به نظارت الهى اعتقاد ندارند, ترس از خدا ندارند.)) در ترجمه ها به ویژه ترجمه انگلیسى سعى کرده ام این مفهوم را برسانم که ((ترس از خدا)), ترس از نتیجه عدم اطاعت از دستورات الهى است و نتیجه عدم اطاعت برمى گردد به خود انسان; خداوند مى فرماید: ((ستمکاران و کافران به خود ستمگرانند)) زیرا بر اساس قوانین الهى هر عمل خلافى مجازاتى در پى دارد. پس سوال شما این است که مى گویید فلان آدم اگر مسلمان است, چرا دروغ مى گوید, چرا رفتارش ظالمانه است, چرا رشوه خوار و حرام خوار است؟ بله براى اینکه با لفظ و شهادت لفظى مسلمان است ولى ایمان ندارد.
البته این سوال را قبلا نداشتم ولى الان براى من پیش آمد و این بحثى که بر سر حکومت دین است. برخى چه بسا این پرسش را داشته باشند که اصلا حکومت دینى باید باشد یا اینکه نه حکومت دینى نباشد. مردم خودشان به وظایف دینى عمل مى کنند چون مسلمانند. نظر شما چیست؟
اولا حکومت دینى در کشور ما نتیجه یک انقلاب است که به نام و نیروى دین بر پا شده و محققا خواست الهى پشت این واقعه بوده است. اگر مسوولان و مدیران و همه مردم به احکام و اخلاق اسلامى عمل کنند آن وقت حاکمیت اسلام به منصه ظهور مى پیوندد. حکومت اسلامى عیبى ندارد اینکه ما عمل نمى کنیم عیب دارد. اینکه ما خلاف حق حکم مى دهیم, این عیب دارد. حکومت اسلامى حکومتى است که خداوند با نزول قرآن امر فرموده که باشد یعنى حکومت قرآن بر همه انسانها. چون که کرارا مى فرماید ((ما قرآن را براى تمام جامعه بشرى وسیله هدایت قرار دادیم)) و خداوند در همین معنا وعده فرموده که نورش را به طور کامل عیان خواهد فرمود و البته همچنین فرموده که پس از روشن شدن حق از ناحق, اجبارى در دین نیست. حقیقت این است که اسلام به ذات خود ندارد عیبى, اگر ما موفق نیستیم به این دلیل نیست که حکومت اسلامى است, بلکه به این دلیل است که مطابق اسلام عمل نمى شود, یعنى اعتقاد به نظارت الهى کم است و این خود باعث نزول عذاب و پریشانى است. ان شاالله که همگى به خود بیایند و قدر انقلاب با عمل به معیارهاى الهى دانسته شود.
من هم خودم بعد از مطالعه کتاب ((ترجمه مفاهیم بنیادى قرآن مجید)) به این نتیجه رسیدم که اگر ما یک ترجمه روان داشته باشیم قرآن در متن زندگى مردم حضور پیدا مى کند. خانم صفارزاده من یاد آن دوران شش سالگى شما افتادم که در شعر ((در انتظار کلام)) در کتاب ((دیدار صبح)) از آن یاد کردید:
ملا ى خوب من
انوار آشنایى یاسین را
همراه حافظه من کرد
و یا در جایى دیگر گفته اید:
من در سال دو هزار از ملاى خود نام خواهم برد
که روزهاى شنبه
گونه هاى سرخ مرا مى بوسید
و هفت دانه انجیر زیر زبان من مى گذاشت
O این در جاى دیگر که گفتید کتاب ((طنین در دلتا))ست. عجیب است الان به نظرم رسید. من در سال 49 این شعر را سروده ام و درست در سال 2000 در مقدمه کتاب ((ترجمه مفاهیم بنیادى قرآن مجید)) از ملا یعنى, معلم قرآن خود یاد کرده ام. تصادف ارزشمند و جالبى است. بارى من قرآن را در مکتب خواندم. در همان مدرسه قرآنى محل. استعداد خوبى داشتم. برخى سوره هاى بزرگ جز سى ام را به طور کامل حفظ کرده بودم. ملا هم خیلى به من علاقه داشت. هر صبح شنبه مرا تشویق مى کرد و تشویقش هم هدیه دادن انجیر بود. الحق, آموزش قرآن در کودکى اثر شگرفى در زندگى افراد دارد. مثل اینکه خداوند محافظانى مقرر مى فرماید براى کسانى که در کودکى مورد تعلیم قرآن قرار گرفته اند و آنها بالاخره به تعبیر عرفا دستگیرى مى شوند.
قرآن خواندن در کودکى حتى در درک و دریافت ادبیات خیلى موثر است. یعنى فرد با واژگان فرهنگى که بخش عظیمى از آن در زبان ما هست آشنا مى شود. به همین دلیل بود که من با راحتى مولوى و سعدى و حافظ را خواندم. مثلا یکى از نویسندگان معاصر اظهارنظر کرده اند که نثر من نثرى قرآنى است. خواندن قرآن تاثیرهاى زیادى در زندگى دارد. حساسیتهاى مثبت ایجاد مى کند. من در زندگى خودم عینا دیده ام; حالاتى پدید مىآید که انسان مدام گرایش توسل به خداوند را دارد چه آگاه و چه ناآگاه و من همه را از برکات قرآن مى بینم.
ما در سالهاى اخیر یا بهتر است بگویم در چندین سال اخیر مى دانستیم که شما مشغول این کار عظیم هستید. اما کار را به صورت عملى از کى شروع کردید؟
ارادت من به قرآن با تفسیرخوانى شدت یافت. دو سال پیش از انقلاب که از دانشگاه به دلیل گرفتاریهاى مبارزاتى اخراج و خانه نشین شدم.
اتفاقا من این سوال را داشتم که شما دو بار خانه نشین شدید, یک بار قبل از انقلاب و یک بار بعد از انقلاب.
قبل از انقلاب یک بینش دینى جدى و اصیل برایم ایجاد شده بود و مرتب در استدلال مقام حق, از آیات قرآن در شعرم مدد مى جستم و شعر من در آن زمان یک واقعه بود. زمانى که از دانشگاه اخراج شدم مشغول خواندن تفاسیر قرآن شدم. به این فکر افتاده بودم که قرآن را درست بشناسم. حتى براى خودم وقت گذاشتم و گفتم من از روزى دویست صفحه کمتر نباید بخوانم. همه تفاسیر موجود را خواندم و یادداشت برداشتم. دو سال تمام وقت, کار کردم به طورى که وقتى یادداشتها را کنار این پنج سال اخیر پرکارى گذاشتم, دیدم آن دو سال به کمک این پنج سال آمده. بسیارى از یادداشتها لزومى به مراجعه مکرر نداشتند. منظورم کار تمام وقت است و الا مطالعات نیمه وقت من به 27 سال مى رسد. در سالهاى اخیر طبق عهدى که با خودم براى به انجام رساندن پروژه ترجمه کرده بودم هیچ شبانه روزى کمتر از 16 ساعت یعنى دو برابر زمان رسمى کار که 8 ساعت است کار نکردم; بنابراین در قطع معاشرتها و امور غیر ضرورى اراده راسخ به خرج دادم تا طبق نظم کار پیش برود. هشت ساعت براى نماز و خواب و خوراک, گاهى یک غذا را سه روز متوالى مى خورم اما خدا مى داند هیچ گاه احساس خستگى و کسالت نکردم. شکرا لله.
وقتى هم انقلاب شد یکسره کار قرآنى کردم. به دانشگاه که برگشتم ضمن تدریس درس ((بررسى ترجمه هاى متون اسلامى)) که به پیشنهاد خودم در مقام مسوول برنامه ریزى براى زبانهاى خارجى در برنامه درسى رشته زبانهاى خارجى گنجانده شده بود, به این نتیجه رسیدم که تنها خواندن و یادداشت بردارى کافى نیست و من باید ترجمه کنم تا پیشنهادات جدید علمى خود را در هر دو زبان بگنجانم. باز یک برنامه نیمه وقت مقرر کردم. دو روز در هفته به خواندن تفاسیر و ترجمه ها براى آیاتى که اشکال داشتم و لیست آنها را تهیه کرده بودم مى پرداختم. بعد هم که خانه نشین شدم, با فراغت به این کار و خدمت شریف پرداختم. یعنى خداوند مرا در بوستان تفاسیر دانشمندان الهى وارد فرمود و من شروع به کار کردم.
خیلى جالب است که شما دو بار خانه نشین شدید قبل از انقلاب و بعد از انقلاب. خوب قبل از انقلاب که دلیلش معلوم است یعنى جریان آن کاملا واضح است ولى بعد از انقلاب چه جریانى موجب خانه نشینى شما شد؟
در حالى که همه معتقد بودند که من داشتم خدمت مثبتى را به ثمر مى رساندم این واقعه اتفاق افتاد. ما در رژیم سابق کتابهاى زبان تخصصى نداشتیم, چه در زمینه علوم ریاضى و فنى و تجربى و چه در زمینه علوم انسانى و هنر. استادان, پلى کپى هایى بدون برنامه مى دادند و دانشجویان بدون برنامه به روخوانى متون اکتفا مى کردند و به این ترتیب عده اى پزشک مى شدند بدون اینکه زبان تخصصى رشته خود را بدانند و یا مهندس مى شدند به همین ترتیب. من بعد از انقلاب این فکر را مطرح کردم که کتاب براى زبان تخصصى در کشور تهیه کنیم و خودم هم مسوول اجراى طرح شدم. در این مسوولیت من توانستم استادان زبان را متقاعد کنم که آموزش زبان علمى براى مملکت, خیلى مفیدتر از هر آموزش دیگر است. خوب, ادبیات خارجى به جاى خودش ولى وقتى ما مى خواهیم کشورى صنعتى داشته باشیم, باید بتوانیم در دانشگاه زبان علم را تدریس کنیم و استفاده از زبان خارجى به عنوان وسیله انتقال علوم یک ضرورت است. البته بعضى از استادان با شان خود مغایر مى دانستند که زبان تخصصى تدریس کنند ولى بعد که خودشان مولف این کتابها شدند, همکارى لازم را به عمل آوردند و براى تمام رشته هاى دانشگاهى از انرژى اتمى تا پرستارى کتاب تهیه شد و آموزش زبان علمى و تخصصى رونق گرفت و بسیارى از تحقیقات دانشگاهى در پرتو این کتابها انجام پذیر گردید تا اینکه از سوى ناشر دولتى که همیشه تشکر مى کرد و همیشه اظهار رضایت مى کرد و حتى در قرارداد کتبى آورده بود که ((چون عدم چشمداشت مادى و کوشش بى دریغ خانم صفارزاده باعث توفیق چنین خدمتى به دانشگاههاى کشور شده باید مادام العمر نظارت ایشان بر امور علمى کتابها محفوظ بماند و نام و مقدمه ایشان روى کتابها بماند)), ناگهان در برابر پیشنهاد من براى بررسى کتابهاى نیمه تخصصى که متون آنها کهنه شده بود و هنوز هم معتقدم باید به مصلحت سلامت علمى کتابها, متون جدید جایگزین شوند, به بهانه کمبود بودجه مقاومتى غیر منطقى به عمل آمد; بعد اظهار شد که برنامه خصوصى سازى در راه است, بعد گفتند از حجم صفحات کتابها باید کاسته شود. هر روز بهانه جدیدى براى بر هم زدن بخش ما به وجود مىآوردند, من هر چه مسالمت به خرج دادم نشد, خوشبختانه کتابها را تا مرحله سوم, یعنى مرحله تخصصى رسانده بودم, مرحله عمومى, نیمه تخصصى و مرحله تخصصى, حتى براى رشته پزشکى دوازده کتاب تهیه شده بود. براى مهندسى گمانم هشت کتاب و کتابها در تیراژ بالا چاپ مى شد. وزارت علوم جلوى این اجحاف را نگرفت بعد هم مصالحه هایى به عمل آمد که من راهها را بسته دیدم, ما هیچ گاه از آفات عوامل نفوذى که ساده دلهاى حکومت را اغفال مى کنند مصون نبوده ایم; سپس فرصت را غنیمت دانستم که بنشینم و به طور تمام وقت به ترجمه قرآن بپردازم و براى اخذ انتقام به خداوند قادر متعال پناهنده شدم و آن خدمات را هم تقدیم جامعه کرم. اینهم پاسخ شما که در دلتان گفتید پس در برابر حکم آیه مبارکه فمن اعتدى علیکم فاعتدوا علیه بمثل ما اعتدى علیکم چه کردید؟ چون در این گونه شرایط قدرت مقابله تنها نزد خداوند است.
خانم دکتر من فکر مى کنم یکى از دلایلى که در ترجمه این قرآن براى شما مطرح است اعتقاد شما به تاثیر حضور قرآن است در متن زندگى.
بله. نظر من این است که ما اگر عقب ماندگى داریم به این دلیل است که مسلمان هستیم ولى قرآن را نمى شناسیم. همان سوالى که اول مطرح کردید, یعنى قدرت تدبر در قرآن را نداریم. آیا بدون اینکه معناى آیات براى خوانندگان روشن باشد, مى توان توقع تفکر و تدبر داشت؟ پس باید راه مطالعه قرآن را براى مردم پدید بیاوریم یعنى آن کس که مى تواند ترجمه کند و نهادهایى که مى توانند چاپ و توزیع کنند باید به امر مهم تهیه ترجمه هاى ساده و متنوع بپردازند. زیرا قرآن تنها شامل احکام شرعى نیست که بگوییم به رساله ها مراجعه کنند. در بیانات الهى حکمتها نهفته است که با روح ارتباط پیدا مى کنند و روح احساس ورود نور در خود مى کند. پس باید ترجمه هاى ساده وجود داشته باشد. از هم اکنون فکر مى کنم که چه باید کرد که این زبان باز هم ساده تر شود. من ضمن ترجمه, به جنبه بلاغى و ادبى قرآن توجه نداشتم و توجهم بیشتر به پیام الهى بود تا ((شناسایى مبنایى)) براى خوانندگان بهتر فراهم شود.
من فکر مى کنم یکى از مواردى که به ترجمه شما ارزش خاصى مى دهد, همان توجهى است که از جهت مفهومى به این ترجمه داشته اید.
براى شناسایى مفاهیم لغت باید به متن و موضوع آیه مراجعه شود. مثلا کلمه ((واسعٌ علیم)) در آیات مختلف, معناى مختلف پیدا مى کند, وقتى موضوع نعمت بخشیدن خداوند به انفاق کنندگان است ((نعمتگستر)) ترجمه مى شود; جاى دیگر موضوع طالوت است که یهود مخالف پادشاهى اویند و مى گویند چون او ثروت ندارد لیاقت پادشاهى بر ما را ندارد, پیامبر زمان به مردم مى گوید: ((در عوض خداوند به او علم و قدرت جسمانى بخشیده)), اینجا واسعٌ علیم ((قدرت بخشنده)) است نه نعمت گستر پس واژه را باید در متن ببینیم; سعى من در رساندن این اصل متمرکز بوده که واژه و اصطلاح در متن دیده شود.
من در زمینه تدریس ترجمه در دانشگاههاى ایران آموزش نقد عملى ترجمه را پایه گذاشتم, یعنى آموزش نقد عملى را من شروع کردم. کتاب ((اصول مبانى ترجمه)) هم راه و رسم این درس را به ویژه در بررسى ادبیات نشان مى دهد.
در اولین ملاقات در فرهنگستان, مرحوم آرام به من گفتند: ((هر صفحه کتاب ((اصول و مبانى ترجمه)) به اندازه یک کتاب به مترجمان درس مى دهد.)) ایشان تواضع علمى داشتند, خدا رحمتشان کند. خلاصه در ((هنر بیدارى)) هم کتابهاى درسى را بررسى کردم, در ((ترجمه مفاهیم بنیادى قرآن)) به ترجمه به عنوان وسیله اى که انسان را به تفکر در باره آیات وا مى دارد پرداختم نه یک برگردان عادى و بدون پشتوانه.
من در همین کتاب ترجمه مفاهیم بنیادى قرآن که نگاه کرده ام همان خانم صفارزاده شاعر را مى بینم بخصوص در چینش کلمات ...
در ترجمه کلام الهى ممکن است مفهوم و پیام کلى در سه یا چهار و حتى پنج آیه پشت سر هم روشن شود, آن وقت پیدا کردن معناى هر کلمه یا به قول شما چینش کلمات آسان مى شود. پس مهم درک معنى است, بعد انتخاب واژه کار مشکلى نیست. خواندن و مکرر خواندن و غور و تفکر کردن راهنمایان خوبى هستند.
باز مى رسیم به همان تدبر حتما در این کار عظیم با مشکلات و مسایلى روبه رو بوده اید, احتمالا به بن بستهایى هم برخورده اید و ...
من در تمام مدت الطاف الهى را شامل حال خودم مى دیدم و گاهى از شدت وضوح عنایت, شدیدا گریه مى کردم. کشور ما سرزمین دانشمندان و علماى قرآنى است و کارهاى ارزنده اى بخصوص در زمینه تفسیر انجام شده و من از همه آنها بهره برده ام ولى در بسیارى از موارد که من تحول در امر ترجمه را ضرورى مى بینم قبلا توجه نشده. من این را هم از عنایات الهى مى دانم یعنى اراده فرموده شده حالا که من این همه دقت مى کنم, سهمى در مسیر به کمال رساندن ترجمه کلام الهى نصیبم شود. در مورد بعضى از معانى متداول با خودم مى گفتم ((امکان ندارد خداوند این طورى فرموده باشند)) بعد پژوهش و پیگیرى مى کردم و اغلب موفق مى شدم. در گذشته وقتى تفاسیر را مى خواندم, بارها با خودم مى گفتم ((در اینجا به مفسر الهام شده و خداوند عنایت فرموده که این موضوع را درک کرده)) و یقین دارم که خداوند به واقع عنایت خود را شامل حال من هم فرموده علاوه بر دریافت الهامات در حین کار, گاهى اشتباهى که نادیده گرفته شده بود ناگهان جلو چشمم ظاهر مى شد. مى رفتم سر آن صفحه و آن را اصلاح مى کردم و مى گفتم شکرا لله. همین طور کار پیش مى رفت با وجود کمبودها به واسطه اینکه کمک و دستیار و نمونه خوان متخصص نداشتم. ما باید ضمن فعالیت و همت در کلیه امور, دانش جزیى خود را مدیون سرپرستى علم عظیم الهى بدانیم. انسان را مرکز همه علوم و داناییها دانستن, آیا دلیل کفران نعمت و حق ناسپاسى نیست؟
یعنى یک بار از اومانیسم لطمه دیدیم و این بار دوم است؟
آن جنبش مربوط به زمان و موقعیت خاص بوده. ما تجربیات مهمى را پشت سر گذاشته ایم. ما به معرفت دینى به شکل عینى در انقلاب نزدیک شدیم. ما دیدیم جوانها چطور جسمشان تبدیل به روح و تبدیل به نور مى شد. ما نباید غناى فرهنگى خودمان را دست کم بگیریم. البته همه جوامع مشکلاتى دارند ولى ما که به واسطه قرآن مجید در معرض عنایات الهى بوده و هستیم وظیفه داریم که در رویارویى با مشکلات از موضع انفعالى برخورد نکنیم. با مفاسد اجتماعى و بى عدالتى ها باید مبارزه کرد اما مبارزه و اصلاحات باید بر اساس معیارهاى اسلامى که قسط و عدل را تامین مى کنند انجام بگیرد.
خانم صفارزاده, من یکى از مصاحبه هاى قدیمى شما را خواندم, یک جمله جالبى در آن دیدم که در برابر روشنفکرهاى غربزده فرموده بودید: ((چرا آنها از ما یاد نگیرند.))
حرف جدیدى نیست. دانشمندان مسلمان ایرانى سهم بزرگى در پیدایش علوم داشته اند. در پزشکى, ریاضیات, نجوم, فیزیک و شیمى و غیره پیشگامان مهمى داشته ایم و من در مقدمه کتابهاى زبان تخصصى مرحله سوم, نوشتم که جوانهاى ما باید اعتماد به نفس داشته باشند, نسبت به پیشینه علمى کشور خود مفتخر باشند و این بدان معنا نیست که درجا بزنیم و یا از علوم و فنونى که در دنیا وجود دارد قدردانى نکنیم. ما قدر شگفتیهاى علوم را مى دانیم ولى علم بدون معرفت به چه درد انسان مى خورد؟ بله ما سهم مهمى در پیدایش علوم داشته ایم و باید قدر بدانیم و باید سعى کنیم خود را به گذشته مان برسانیم نه اینکه بگوییم حالا که دنیاى ارتباطات است. ما باید در نشان دادن شیفتگى خود به آن, رکورد اهل جهان را بشکنیم. من یک آدمى با ذهنیت علمى هستم که در برابر شما نشسته ام و مفیدترین سالهاى عمر خود را صرف خدمات علمى موثر کرده ام زیرا عقیده داشته ام و دارم که جهان سومى ها باید براى حفظ استقلال فرهنگى استقلال علمى و صنعتى پیدا بکنند اما اینکه یکسره, ستایشگر کامپیوتر و فراورده هاى آن باشیم به نظرم امرى منطقى و درست نیست. نگاهى منصفانه به آسمان به ما مى فهماند که اگر این سرپناه عظیم نورانى که نور و آب یعنى دو ماده اصلى حیات را به انسانها مى بخشد همچنان به قدرت الهى استوار و منظم بر پا نباشد ختم ارتباطات مادى و معنوى بشر اعلام مى شود. پس ما هرگز بى نیاز از وابستگى به خالق آسمان نبوده و نخواهیم بود. البته ما قدرشناس هستیم. قدر طیاره را مى دانیم, قدر فریزر را مى دانیم, قدر کامپیوتر را مى دانیم, قدر همه صنایعى که محصول پژوهشها و زحمات دانشمندان غربى است مى دانیم ولى این قدرشناسى نباید آن چنان اغراقآمیز باشد که توجه جوانان را به دنیاى غرب بکشانیم و مجوز صدور آنها را از کشور فراهم آوریم.
برگردیم به آخرین سخن در باره ترجمه قرآن, تصور مى کنم که ترجمه به دو زبان براى جوانان خیلى رغبت انگیز باشد و شما این وسیله را براى آنها فراهم آورده اید, موفق باشید.
متشکرم.