بینشهاى ناب در نگاه دخت آفتاب (1)
(دوست شناسى و دشمن شناسى)
احمد لقمانى
صبح سخننور حق همواره در جلوه گریست
آنکه آگه نیست از بینش بریست
گلبن ما باش و بهر ما به روى
هم صفا از ما طلب هم رنگ و روى
تا نباشى قطره, دریا چون شوى
تا نه اى گم گشته, پیدا چون شوى(1)
آغاز حضور ما در عرصه هاى مختلف اجتماعى, شروع ظهور انتخابها و گزینشهاى گوناگون خواهد بود. این پدیده که با طلوع ایام نوجوانى و جوانى نمایان مى شود, تاثیرى بسیار در فصلهاى دیگر کتاب حیات انسان ایجاد مى کند و گاه دوران میانسالى و کهنسالى را از غبارها و تیرگیها رهانیده, به زندگانى جاودان پیوند مى دهد.
با نگاهى نو به ((کنشها و واکنشها))ى ایام زندگانى, تمامى گفتار و رفتار انسانها را رهاورد ((گرایشها))ى آنان مى یابیم و در پى آن گرایشهاى گوناگون را ارمغان ((بینش))هاى مختلف مى بینیم.
از این رو رسالت نخست تمامى رسولان الهى در ((تغییر بینشها و باورهاى ناشایست)) نگریسته مى شود; رسالتى که در آن نوع نگاه گمراهان به آفرینش و شیوه نگرش آنها به آفریدگار, دگرگون مى شود و در یک کلام, داراى ((جهان بینى توحیدى)); جایگزین تمامى گمانها, خیالات و توهمات, روشناى یقین و بینش صحیح مى شود و در پى آن گفتار, رفتار و پندار انسانها آسمانآسا مى گردد. پروردگار حکیم نیک نهادانى که صاحب بینشى اینچنین مى شوند, با صفت ((بصیر)) و ((سمیع)) مى ستاید و مى فرماید:
((انذ الذین آمنوا و عملوا الصالحات و اخبتوا الى ربهم اولئک اصحاب الجنه هم فیها خالدون مثل الفریقین کالاعمى و الاصم و البصیر و السمیع هل یستویان مثلا افلا تذکرون;(2)
بى گمان کسانى که ایمان آورده و کارهاى شایسته کرده و[ با فروتنى] به سوى پروردگارشان آرام یافتند, آنان اهل بهشتند و در آن جاودانه خواهند بود. مثل این دو گروه, چون نابینا و کر[ در مقایسه] با بینا و شنواست. آیا در مثل یکسانند؟ پس آیا پند نمى گیرید؟))
و در سخنى دیگر برکات بى پایان بصیرت و بینش را ((اطمینان, آرامش, امید و ایمان))(3) معرفى مى کند که تنها نصیب صاحبان بینش و بیدارى در مسیر پرهیجان زندگى خواهد شد.
از آن سو پیروى اکثریت بى بصیرت از ظن و گمان را نکوهش کرده و پیروى از آنان را موجب ضلالت و ظلمت بیان مى کند:
اگر راه جویى ز خلق زمین
نمایند گمراهت از راه دین
که هرگز نپویند جز بر گمان
گرفتار شکند در هر زمان
به غیر از فریب و گمانهاى پست
ندارند ابزار دیگر به دست;(4)
((و ان تطع اکثر من الارض یضلوک عن سبیل الله ان یتبعون الا الظن و ان هم الا یخرصون)).(5)
صاحبان بصیرت و روشنایان بینش
آفرینش از دیدگاه اسوه هاى آسمانى چونان آموزشگاهى بیکران و دانشگاهى گسترده است که ((معلم اول)), پروردگار دانا و حکیم, همگان را به بصیرت و بینش فرا خوانده است. نخست ((هدایت)) و ((رحمت))(6) را دستاورد آن معرفى مى کند, سپس ایجاد ((اندیشه))اى عرشى و در پى آن ((انگیزه))اى قدسى را به تمامى دین باوران مىآموزاند تا صراط مستقیم رستگارى با شناختى بس روشن و انتخابى آگاهانه برگزیده شود. از این رو به رسول راستین خود, حضرت محمد(ص) چنین مى فرماید:
((قل هذه سبیلى ادعو الى الله على بصیره انا و من اتبعنى;(7)
بگو این است راه من, که من و هر کس پیروىام کرد با بصیرت و بینایى به سوى خدا دعوت مى کنیم.))
و افزون بر آن از تمامى خداجویان درخواست مى کند که از پروردگار خود این ارمغان آسمانى را آرزو کنند و هماره لب به نیاز گشوده, بگویند:
((اللهم اعطنى بصیره فى دینک و فهما فى حکمک;(8)
خداوندا! مرا بصیرت در آیین خود عطا کن و قدرت فهم در حکم خویش را ارزانى بدار!))
از آنجا که آفرینش را آموزشگاه پرگستره معرفى کرده که بصیرت و بینش تحفه هاى هدایتآفرین و رحمت بخش در آن محسوب مى شود, سه کتاب براى کسب این نعمت بى نظیر معرفى مى کند تا یکایک انسانها دانشجویى خردورز در این عرصه شمرده شوند و خود را به بلنداى برکات بى کران آن برسانند. این سه کتاب عبارتند از:
1. کتاب خلقت یا تکوین
بوى گل مىآید از چمن گویى که یار آنجا بود
در باغ جشنى دلپسند از یاد او برپا بود
بر هر دیارى بگذرى بر هر گروهى بنگرى
با صد زبان, با صد بیان در ذکر او غوغا بود(9)
کتاب خلقت نخستین کتابى است که براى انسانها فراهم شده است (خلق لکم ...)(10) و در اختیار آنان قرار گرفته است (سخر لکم ...)(11) تا با سرانگشت اندیشه یکایک اوراق آن را بنگرند (سیروا فى الارض ...)(12) و در این واژه ها از آن, صحیفه اى از بصیرت و بینایى براى خود فراهم سازند (فانظروا ...)(13) تا به خوبى دریابند که:
دست هر برگى در اینجا دفترى است
هر گلى در این زمین پیغمبریست(14)
2. کتاب معرفت یا تشریع
قرآن مجید, کتاب تشریع و باید و نبایدهاى الهى است که همگام با فطرت, عشق و اندیشه انسانها تدوین شده است. آنان که از جلوه هاى هدایتآفرین اعتقادى, اخلاقى, اقتصادى و اجتماعى استفاده اى شایان نصیب خود سازند, انسانى کامل و متکامل گردیده که در پندار, رفتار و گفتار الگوى دیگران خواهند بود.
3. کتاب وجود انسان
انسان برترین آفریده الهى است که امیر مومنان على(ع) او را این گونه توصیف مى کند:
اتزعم انذک جرمٌ صغیر
وفیک انطوى العالم الاکبر
و انت الکتاب المبین الذى
باحرفه یظهر المظهر(15)
آیا گمان مى کنى موجودى کوچک هستى؟
در حالى که در وجود تو عالمى بزرگ نهفته است.
و تو کتابى روشنگر هستى که
با یکایک حروف خود حقایق هستى را پدیدار مى کنى.
به یقین آنان که حروف این کتاب را با نگاهى ژرف نظاره کنند, خود را در مثلثى به طور کامل متصل مى یابند که یک ضلع آن به سوى آسمان, با ((خداوند)) اتصال دارد, ضلعى دیگر بر زمین با ((خلق خداوند)) ارتباط دارد و سومین ضلع نیز با ((اندیشه و عشق درونى خود)) هم سو و متصل خواهد بود. این نگرش عرشى, روشناى بینش و بصیرتى پدید مىآورد, که با هیچ توفانى از تردید و غبارى از شبهه, قابل تیرگى و تاریکى نخواهد بود.
افزون بر این نگاه تابناک, شیوه اى دیگر براى دستیابى به معرفت و بصیرت به چشم مى خورد که جاذبه اى برتر براى همگان به ویژه شیعیان شیفته خواهد داشت و آن آشنایى با سیره و سخن معصومان(ع) به عنوان اسوه هایى قابل اعتماد, الهى و تمام عیار در عرصه هاى مختلف ـ است. انسانهایى ربانى که از سیناى عصمت و رواق معرفت خویش, حقایق هستى را نگریسته و فراتر از جلوه هاى زیبا و فریباى ظاهرى, ژرفاى حوادث را نظاره مى کنند. در این میان نقش درسآموز دخت آفتاب, فاطمه زهرا(س) نقشى چشمگیر و ویژه است. او پاک بانویى جوان و جاودان در بین معصومان(ع) بود که در هجده بهار حیات خویش, بینشهاى روشن و روشنگرى از خود به یادگار گذارد تا گستره زمان و مکان را در نوردیده, به دور از هیجانات و جریانات زودگذر, جلوه هایى جارى براى همیشه ایام یابد.
دوست شناسى و دشمن شناسى
دوست شناسى و دشمن شناسى موضوعى برجسته, کاربردى و خردورزانه از گنجینه گرانسنگ سیره و سخنان زهراى مرضیه(ع) است که به خاطر سرعت بسیار پدیده ها از آغاز تا فرجام زندگانى او, تحولات خیره کننده و فراز و فرود آخرین حوادث صدر اسلام, جامعیت و عیارى تمام و کمال یافت. افزون بر پدیده هایى آنچنان و تحولاتى اینچنین, همدلى و همراهى با همسرى والا که از نشان ((امامت)) و ((عصمت)) برخوردار بود و در فهرست صفات او دایره المعارف عظیمى از حسنات و برکات بى پایان به چشم مى خورد, مجموعه سیره و سخن را برترى ویژه اى بخشیده بود که در زندگانى دیگر معصومان(ع) این خصوصیت برجسته احساس نمى شود.
گویى معصومیت و مظلومیت بیش از پیش در شاخسار وجود این دو همسر اسوه, شناخت دوست و دشمن را در افقى روشن تر جلوه گر ساخته است. از این رو امیر مومنان على(ع) پیش از هر سخنى نخست ((دوستان خدا)) را توصیف مى کند و مى فرماید:
((انذ اولیا الله هم الذین ... ترکوا منها ما علموا انه سیترکهم;(16)
همانا اولیا خدا همان کسانى اند که چون دانستند دنیا آنان را ترک خواهد گفت, آن را ترک گفته اند.))
سپس بنا به نگاه و نگرش عرشى خود, ((راه دوستى و شیوه دشمنى)) را ترسیم کرده, در حکمتى روشنگر مى فرماید:
((احصد الشر من صدر غیرک بقلعه من صدرک;(17)
دل خود را از کینه و بدبینى نسبت به دیگران پاک نما تا بتوانى از دل دیگران, کینه و بدبینى را نسبت به خود بزدایى.))
امام ((محبت ورزى را نیمى از خردمندى))(18) مى دانست و بهترین دوست را اینچنین توصیف مى کرد:
((دوست خوب کسى است که ابراز دوستى او در غیاب تو گواه بر صداقت دوستى او باشد.))(19)
با چنین باورى, در نامه اى به یور دلبند خود, مى نویسد:
((فاحبب لغیرک ما تحبد لنفسک و اکره له ما تکره لها;(20)
اى فرزند! براى دیگران همان را که براى خود دوست دارى, دوست بدار! و همچنین آنچه که براى خود ناخوشایند مى دارى براى دیگران نیز ناخوشایند بدان!))
حاکم خود باش و به دانش بسنج
هرچه کنى راست به معیار خویش
بنگر و با کس مکن آن ناسزا
آنچه نداریش سزاوار خویش(21)
محبوب ترین عمل از نظر امام(ع) عملى دانسته شده که ذخیره اخروى محسوب شود و آن ((عمل صالح))(22) است. آن حضرت بینش خود را نسبت به موضوع ((دشمن شناسى)) اینچنین ترسیم کرده, مى فرماید:
((اعداوک ثلاثه: ... عدوذک و عدو صدیقک و صدیق عدوک;(23)
دشمنان تو سه دسته اند: دشمن تو, دشمن دوست تو و دوست دشمن تو.))
در فرازى دیگر از سروستان سخنان آسمانى آن امام روشن اندیش, هوشیارى در برابر دشمن مطرح شده است. آنجا که رو به اصحاب ساده لوح و ظاهربین کرده, مى فرماید:
((آن هنگام که معاویه و مزدورانش قرآنها را به عنوان حیله, مکر, فریب و نیرنگ بالاى سر بردند, شما نگفتید که اینان برادران و هم کیشان ما هستند؟[ و به سادگى فریب آنان را خوردید]!.))
سپس به تحلیلى کوتاه از عوامفریبى معاویه پرداخته و راهکارى هدایتگر به همگان ارائه مى فرماید:
((هذا امرٌ ظاهره ایمانٌ و باطنه عدوانٌ;(24)
این کار در ظاهر ایمان خواهى و اصلاح طلبى است ولى در واقع دشمنى و ریشه کنى است.))
فاطمه زهرا(س);
معیار دوست و دوستیها
آشنایى با عیار محبت و علاقه ها و معیار دوست و دوستیها از سوى یاس خوشبوى آفرینش, حضرت زهرا(س), زمینه ساز نوسازى باورها و پاکسازى دلها و دیده ها مى گردد. در سخنى از آن حضرت سه ویژگى بنیادین در ((محبوبیت)) مى یابیم. نخست ارتباط خالصانه با آفریدگار, سپس نگرش عاشقانه به رسول خدا(ص) و سرانجام, رسیدگى به خلق خدا.
به دیگر سخن خودیت و منیت یا خودخواهى هاى انحصارگرانه و به دور از معیارهاى الهى و انسانى از رواق اندیشه و عشق فاطمه زهرا(س) دور بوده و آن حضرت راهى روشن از نور صفا و صداقت و اخلاص پیش روى خویش قرار داده بود تا از زهد خودخواهانه, علاقه فریبکارانه و انفاق ریاکارانه مصون و محفوظ باشد.
به سخن آن بانوى روشن اندیش بنگریم که فرمود:
((حبب الى من دنیاکم ثلاثٌ: تلاوه کتاب الله و النظر فى وجه رسول الله و الانفاق فى سبیل الله;(25)
از دنیاى شما سه چیز محبوب من است: تلاوت قرآن, نگاه به چهره رسول خدا, انفاق در راه خدا.))
با نگاهى فراتر از ظواهر عبارات و الفاظ درمى یابیم که برترین دوستیهاى دوستان خدا در مجموعه اى از ((توحید)), ((نبوت و امامت)) و ((ذخیره سازى براى معاد و روز قیامت)) تجلى مى گردد که با این شیوه هرگز تلاش انسان در عرصه هاى گوناگون زندگى غبارآلود, بى ثمر و نافرجام نخواهد بود.
به راستى آنان که هرازگاهى در باره جاودانگى, تاثیر و طراوت همیشه سخن و سیره معصومان(ع) جویا مى شوند, با نگاهى این گونه, اندکى تردید نسبت به روشنگرى سخنان پاک بانوى آفرینش در دهها و صدها قرن و براى تمامى عصرها و نسلها خواهند داشت؟!
معیارهاى راستینى که در دوستیهاى حضرت زهرا به چشم مى خورد موجب گردید که روزى از برخى دوستیها بیزارى جوید و با صراحت و شفافیت تمام لب به سخن گشوده فرماید:
((انى لا احبد الدنیا;(26)
من دنیا[ ى شما دنیاپرستان] را دوست ندارم.))
آرى او که امروز زیبا و فریباى زندگى را فنا, و فرداى پاداش و حیات را بقا مى دید, به خوبى از پایدارى و پویایى جلوه هاى مختلف آگاهى داشت و این نگرش خویش را براى همگان بیان فرمود تا درسآموزان و عبرت پذیران بهره اى والا نصیب خود سازند.
از این رو هنگامى که پدر عزیز او, سخن از دعایى ارزشمند مطرح ساخت, فاطمه(ع) به دور از هر گونه احساس زودگذر و همراه با شناختى بس روشن پاسخ داد:
((یا ابه لهذا احب الى من الدنیا و ما فیها;(27)
پدر جان! چنین دعایى از دنیا و آنچه در آن است, نزد من محبوب تر است.))
تازه جهان هم قفسى بیش نیست
پیر شود هر که در او بیش نیست
پا به فرار است از این تنگ جاى
جان به فشار است در این تنگناى
جان تو, مرغى است بلند آشیان
خو نکند با قفس خاکیان
چون قفس خاکى تن بشکند
کون و مکان عرصه جولان کند(28)
به یقین ویژگیهاى بس شایسته زهراى بتول(ع) در گفتار و رفتار موجب گردید که رسول اکرم(ص) به عنوان برترین انسان هستى ((معیار دوستى با خویش)) را این گونه بیان فرماید:
((فمن احبذ فاطمه ابنتى فقد احبذنى أ;(29)
هر کس فاطمه دختر مرا دوست داشته باشد, همانا مرا دوست داشته است.))
و در صحنه هاى مختلف ((دست, سینه و سر)) دخت دلبند خود را ببوسد تا از آن هنگام تا هنگامه رستاخیز همه پیروان او, لحظه اى از پیروى فاطمه(ع) کوتاهى نکنند و به خوبى آگاه باشند که ((اعمال, احساس و اندیشه)) زهراى عزیز, مورد قبول پیامبر(ص) خواهد بود. ارزش ((دوستى)) اهل بیت(ع) صحیفه اى دیگر از کتاب بینش فاطمى است که به گونه اى گویا و پویا براى امروز و هر روز ما ـ به ویژه نسل نو ـ بیان شده است. ماجرا از آنجا شروع شد که مردى از شیعیان همانند بسیارى از ما نسبت به عیار عشق و علاقه خود نسبت به اهل بیت(ع) دچار تردید گردید, از این رو همسرش را روانه خانه دخت رسول خدا(ص) کرد تا از او بپرسد:
آیا شوهرم از شیعیان شما محسوب مى شود؟
نخست زهراى مرضیه(ع) پاسخى کلیدى و کلى بیان فرمود:
((ان کنت تعمل بما امرناک و تنتهى عما زجرناک عنه فانت من شیأعتنا و الا فلا;
اگر به آنچه به شما امر مى کنیم عمل مى کنى و از آنچه شما را برحذر مى داریم دورى مى نمایى, از شیعیان مایى و الا نخواهى بود!))
او چون پاسخ فاطمه(ع) را شنید, نگاهى به سستیها و کاستیهاى خود در ابعاد گوناگون اعتقادى, اخلاقى, اجتماعى و اقتصادى کرد و بیش از پیش دچار اضطراب و ترس شده با خود گفت:
واى بر من که با کارنامه اى اینچنین همیشه در آتش جهنم که به دست خود برافروخته ام, خواهم بود!
همسرش با اندوه و نگرانى حال او را خدمت دخت رسول خدا(ص) واگویه کرد, شاید امان و امیدى براى شوهر خود به دست آورد.
حضرت پاسخ داد:
((قولى له لیس هکذا شیعتنا من خیار اهل الجنه و کل محبینا و موالى اولیائنا و معادى اعدائنا و المسلم ...;(30)
از قول من به همسرت بگو چنین نیست که او قضاوت کرده است. شیعیان ما از بهترین افراد بهشتند و همه دوستان ما و دوستان دوستان ما و دشمنان دشمنان ما همه در بهشت خواهند بود ...))
در سخنى دیگر و بار دیگر آن بانوى اندیشمند و روشن نگر سخن از ((دوستان و شیعیان)) خود به میان آورد و در باره حقوق اقتصادى و ارزشهاى معنوى دوستى آنان به خلیفه دوم فرمود:
(( ... و اما الخمس فقسذمه الله لنا و لموالینا و اشیاعنا کما یقرا فى کتاب الله ...;(31)
اما خمس را خداوند براى عموم دوستان و شیعیان ما تقسیم فرموده است, همان گونه که در قرآن خوانده مى شود.))
فاطمه زهرا(س);
شناخت دشمن و معیار دشمنیها
شناخت دشمن و آگاهى از معیار دشمنیها, اندیشه اى روشن در فراز و فرودهاى زندگى فردى و اجتماعى به انسان مى بخشد; آمادگى, آینده نگرى, استقبال از حوادث پیدا و پنهان و حضورى جدىتر از دیگران فراهم مى کند تا در عرصه هاى مختلف افزون بر دورى از جهالت, دچار غفلت نگردیم و هماره پیش تر از پىآمدها رو به اتخاذ تصمیمهایى هوشیارانه و اندیشمندانه کنیم.
بدون شک این آثار ارزشمند هرگاه با ارائه شیوه هاى دشمنان و ریشه هاى دشمنى و در پى آن ترسیم وظیفه هاى دین باوران از سوى برترین انسانهاى هستى همراه شود, چونان مشعلى فروزان و روشنگر خواهد بود که هرگز در تندبادها و تاریکیهاى حوادث امروز و فردا, رو به خاموشى نخواهد رفت و درسآموزان و پندپذیران را از هلاکت و ضلالت نجات خواهد بخشید.
دخت آفتاب با سخن آسمانى خود معیار نخستین ((شناخت دشمن و معیار دشمنى)) را دشمنى و مخالفت با اهل بیت رسول خدا(ص) معرفى مى کند و با صراحت بسیار مى فرماید:
((... و من عادانا فقد عادى الله و من خالفنا فقد خالف الله و من خالف الله فقد استوجب من الله العذاب الالیم و العقاب الشدید فى الدنیا و الاخره;(32)
هر کس با ما دشمنى کند, با خدا ستیز کرده است و آن کس که با ما مخالفت نماید با پروردگار رو در رو شده است و آن کس که با خدا دشمنى و مخالفت کند, عذاب دردناک و مجازات شدید الهى در دنیا و آخرت بر او لازم و واجب مى گردد.))
آرى کلام کارگشاى آن بانوى والامقام, طراوت و درخششى پایدار و جاودان به خود گرفته است که هرگز رو به تیرگى و تاریکى نخواهد رفت و در شناخت درست تصمیمها و محک صحیح انتخابها در گزینش دوست, همسر, همسایه, همکار و یا غمخوار کارآمد خواهد بود.
هرگاه در آینه سخن و سیره آن حضرت بنگریم به خوبى درمى یابیم ستایش دوستان و نکوهش دشمنان خط پایانى نخواهد داشت و چونان زهراى عزیز, گاه با ارائه تدبیرى خردمندانه, عرصه ستم ستیزى و میدان مبارزه با دشمن را فراتر از امروز حیات, تا فردا و فرداها گسترش بخشیده تا تمامى افراد از ارزش دوستیهاى آسمانى و زشتى دشمنیهاى شیطانى تا روز رستاخیز آگاهى یابند.
از این رو فاطمه(ع) خطاب به همسر عزیز خود چنین وصیت کرد:
((اوصیک ان لا یشهد ... فانهم عدوى و عدو رسول الله ...;(33)
تو را وصیت مى کنم که هیچ یک از کسانى که به من ظلم کرده اند و حق مرا غصب نموده اند, نباید در تشییع پیکر من شرکت کنند زیرا آنان دشمنان من و دشمنان رسول خدا هستند و اجازه مده فردى از آنها و پیروانشان بر من نماز بخوانند ...
آرى:
ولاى آن پیغمبر بود معراج روح من
به جز این آسمانها آسمانى کرده ام پیدا
بحبل الله مهر اهل بیت است اعتصام من
براى نظم ایمان ریسمانى کرده ام پیدا
ز مهر حق شناسان هرچه خواهم مى شود حاصل
درون خویشتن گنج نهانى کرده ام پیدا
به خاک درگه آل نبى پى برده ام چون فیض
براى خود ز جنت آستانى کرده ام پیدا
عصا اینجا و عصیان را شفیع آنجاست مهر او
دو عالم گشته ام تا مهربانى کرده ام پیدا(34)
ادامه دارد.
1ـ پروین اعتصامى.
2ـ هود, 23 و 24.
3ـ همان, 17. (افمن کان على بینه من ربه و یتلوه شاهدٌ ...) ر.ک: رعد, 16 و 19.
4ـ ترجمه منظوم قرآن, امید مجد, ص142.
5ـ انعام, 116. ر.ک: همان, 22.
6ـ اعراف, ;203 قصص, ;43 جاثیه, 20.
7ـ یوسف, 108.
8ـ بحارالانوار, ج87, ص271.
9ـ دیوان اشعار امام خمینى, ص103.
10ـ بقره, 29.
11ـ ابراهیم, 32 و ;33 نحل, ;12 جاثیه, 13. ر.ک: زمر, ;5 فاطر, ;13 لقمان, 20 و ;29 عنکبوت, 61.
12ـ آل عمران, ;137 انعام, ;11 نحل, ;69 عنکبوت, ;20 روم, 42.
13ـ آل عمران, ;137 نحل, ;36 نمل, ;69 عنکبوت, ;20 روم, 42.
14ـ کفشهاى مکاشفه, احمد عزیزى.
15ـ نهج البلاغه, حکمت 2/432.
16ـ بحارالانوار, ج69, ص319.
17ـ همان, ج75, ص212.
18ـ نهج البلاغه, حکمت 142.
19ـ همان, نامه 110/31.
20ـ همان, نامه 55/31.
21ـ ناصرخسرو.
22ـ نهج البلاغه, نامه 7/53.
23ـ همان, حکمت 295.
24ـ همان, خطبه 5/122.
25ـ وقایع الایام, ص295.
26ـ الغدیر, ج2, ص;318 نزهه المجالس, ج2, ص226.
27ـ بحارالانوار, ج92, ص404 و 405.
28ـ دیوان شهریار, ج2, ص974.
29ـ بحارالانوار, ج28, ص303 و ج43, ص199 و ;203 صحیح مسلم, ج2, ص;72 صحیح بخارى, ج5, ص;5 مسند احمد, ج1, ص;6 تاریخ طبرى, ج3, ص202.
30ـ همان, ج65, ص;155 تفسیر البرهان, ج4, ص;21 کتاب عوالم, ج11, ص620.
31ـ همان, ج28, ص;302 مستدرک الوسائل, ج7, ص291.
32ـ همان.
33ـ طبقات ابن سعد, ج7, ص;79 احتجاج طبرسى, ص;59 بحارالانوار, ج43, ص209 و ج78, ص253 و 256.
34ـ دیوان فیض کاشانى, ص12 و 417.