زن در نهج البلاغه با نگرش روانشناختى 1


((مقاله وارده))
زن در نهج البلاغه با نگرش روان شناختى
((قسمت اول))

مریم معین الاسلام

مقدمه
آنچه در این نوشتار مىآید, پژوهشى است در باره زن از دیدگاه امام على(ع) و جایگاه وى در نهج البلاغه که یکى از جدىترین مسایل اجتماعى ـ فرهنگى و تفکر دینى در روزگار ما است, چرا که این موضوع یکى از زمینه هاى پرسش نسبت به مذهب بالاخص شیعه گردیده است, دشمن با استفاده از عدم اطلاع و احاطه کافى افراد نسبت به مضامین گرانقدر و حیات بخش این کتاب ارزشمند شروع به سم پاشى و خراب نمودن اذهان افراد به ویژه زنان و دختران جوان دانشجو کرده است.
در این نوشتار سعى بر این است که در حد بضاعت خود در پرتو خورشید اندیشه هاى تابناک امام قرار گیریم تا شاید بتوانیم از انوار تابناک این گوهر جهان افروز, وجود پر از ظلمت خود را روشنایى بخشیم. ان شاالله.

نگاه قرآن به زن
قبل از پرداختن به مبحث اصلى لازم است که چند مساله را به عنوان مقدمه بحث مطرح نماییم. مهمترین سند, شناختن شخصیت زن از منظر امام على(ع) قرآن است, چرا که قرآن کتابى است دست نخورده و تحریف نشده که باید دیگر آثار و منابع دینى را با آن سنجید و در صورت سازگارى و عدم مغایرت پذیرفت. براى دستیابى به راى قرآن در زمینه شخصیت زن باید ابتدا به مساله آفرینش زن و مرد در قرآن توجه شود:

برابرى زن در آفرینش
بررسى آیاتى از قرآن کریم که خلقت زن و مرد را طرح مى فرماید, نشان مى دهد که این زمینه در وجوهى که به انسانیت آنان برمى گردد وحدت نظر دارد. و منشا خلقت نفس واحدى است که سرمایه هاى متنوعى در آن تعبیه گردیده است.
نمونه اى از این آیات بیان اشتراک زن و مرد در اصل خلقت است:
((و الله جعل لکم من انفسکم ازواجا و جعل لکم من ازواجکم بنین و حفده و رزقکم من الطیبات ...;(1)
خدا براى شما از خودتان همسرانى قرار داد و براى شما از همسرانتان فرزندان و نوادگانى پدید آورد و چیزهاى پاکیزه روزیتان کرد.))
قرآن کریم وقتى مساله زن و مرد را مطرح مى کند مى گوید این دو را از چهره مرد بودن و زن بودن نشناسید بلکه از چهره انسانیت بشناسید و حقیقت انسان را روح او تشکیل مى دهد نه بدن او, انسانیت انسان را جان او تامین مى کند نه جسم او و نه مجموع جسم و روح. قرآن کریم حقیقت هر انسانى را روح او دانسته و بدن را ابزار روح مى داند.(2)
و صراحتا مى فرماید: ((فاذا سویته و نفخت فیه من روحى;(3)
پس وقتى آن را درست کردم از روح خود در آن دمیدم.))
زن در آفرینش در بعد روحى و جسمى, از همان گوهرى آفریده شده است که مرد آفریده شده است و هر دو جنس در جوهر و ماهیت, یکسان و یگانه اند و تمایز و فرقى در حقیقت و ماهیت میان زن و مرد نیست.

تسویه و تعدیل در خلقت
آیات قرآن صراحتا بر این مساله دلالت دارد که نظام هستى یکى نظام احسن است که در آن هیچ گونه نقصان و کجى مشاهده نمى شود, همان طور که در کتاب الهى به این مساله اشاره شده است:
((لقد خلقنا الانسان فى احسن تقویم;(4)
براستى انسان را در نیکوترین اعتدال آفریدیم.))
و در سوره انفطار آیه 6 و 7 به بحث تسویه در خلقت انسان اشاره مى کند و مى فرماید:
((یا ایها الانسان ما غرک بربک الکریم الذى خلقک فسواک فعدلک;
اى انسان چه چیز تو را در باره پروردگار بزرگوارت مغرور ساخته؟ همان کس که تو را آفرید و اندام تو را درست کرد[ آنگاه] تو را سامان بخشید.))
((و ... فتبارک الله احسن الخالقین;(5)
تبارک باد بر خدایى که بهترین خلق کننده هاست.))

برابرى زن و مرد در کمال یابى و بالندگى
تکامل در اصطلاح به معنى تحول کیفى افزایشى و شکوفایى و به فعلیت رسیدن قوا و استعدادهایى مى باشد که خداوند در نهاد هر موجودى قرار داده است.
صدرالمتالهین نیز کمال را به معناى فعلیت و شکوفایى استعدادهاى خاص هر موجود مى داند. به تعبیر دیگر, سیر کمال هر چیزى را نوع و جنس استعدادها و ساختار هر موجودى تعیین مى کند و تکامل با ساختمان و نیازهاى هر موجودى هم جنس و متناسب مى باشد.(6)
در قرآن کریم یک اصل معیار کمال است و همواره سایر کمالات را در پرتو آن اصل مى سنجد و آن تقرب به خداست که از او به عنوان تقوا یاد شده است. و به تعبیر حضرت آیت الله جوادى آملى, کمالات انسانى در سایه عبادت و اطاعت حق است و اطاعت و عبادت, بین زن و مرد مشترک است, قهرا راه تکامل مشترک خواهد بود. به عنوان نمونه دعاها و نیایشها یکى از بهترین راههاى تکامل انسانى است, زیرا کمال یک انسان در این است که به خداوند که علم محض و هستى صرف و قدرت صرف است نزدیک بشود. و به اخلاق آن کامل محض, متخلق بشود و راه تخلق به اخلاق الهى و تقرب به آن کمال را, عبادتها و نیایشها به عهده دارند.(7)
و نیز بالاترین ستایشهاى معنوى در قرآن کریم از مریم به عمل آمده است و با واژه هایى بلند ستوده شده چون: ((اصطفاک و طهرک))(8) و همو بارها مورد خطاب و سخن فرشتگان الهى قرار مى گیرد و فرشتگان با وى تکلم مى کنند: ((اذ قالت الملائکه یا مریم ...)).(9)
همچنین رسول خدا(ص) آن هنگام که سلمان از لباس کهنه فاطمه(س) دختر پیامبر(ص) نگران بود و اشک مى ریخت فرمود: ((ان ابنتى فاطمه لفى الخیل السوابق;(10)
دخترم فاطمه در کاروان پیشتازان است.))
و نیز نقل شده که امام حسین(ع) در آخرین لحظات عمر خویش به زینب فرمود:
((یا اختاه لاتنسینى فى نافله اللیل;(11) خواهرم مرا در نماز شب از یاد مبر.))
حمیده همسر امام صادق(ع) چنان از مقام والاى معنوى برخوردار است که امام صادق در باره اش فرمود: ((حمیده مصفاهٌ من الادناس; حمیده از هر پلیدى و آلودگى منزه است.)) و نیز امام باقر(ع) نسبت به او فرمود: ((حمیده فى الدنیا محموده فى الاخره; او در دنیا و آخرت ستودنى است.))
برخى بر آنند که زنان در سلوک معنوى بیش از مردان آمادگى دارند زیرا:
1ـ مسافت سیر زنان کوتاهتر از مردان است.
2ـ زنان سبکتر از مردانند چرا که علایق آنان از مردان کمتر است.
3ـ موانع سلوک مردان بیش از زنان است و به دشوارى مى توانند خود را خلاص کنند.(12)
محى الدین عربى مقامات عرفانى را مختص مردان ندانسته و بلکه زنان را نیز در آن شریک مى داند:
((مقامات عرفانى ویژه مردان نیست, بلکه زنان نیز در آن سهم دارند و از آن رو که غلبه با مردان بوده به اسم مردان یاد مى شود.))
علامه طباطبایى در این زمینه مى فرمایند:
مشاهده و تجربه حکم مى کند که زن و مرد دو فرد از نوع واحد هستند. یعنى دو فرد انسانى. زیرا تمام آثار که در مردان آشکار است در زنان نیز پیدا است. بروز آثار یک نوع نشان دهنده تحقق خارجى آن نوع است. بلى میان این دو صنف در آثار مشترک, شدت و ضعف وجود دارد, اما این تفاوت موجب بطلان حقیقت نوع در فرد نیست. از اینجا روشن مى شود که کمالات نوعى که براى یک صنف میسور است براى صنف دیگر نیز دست یافتنى است, همان گونه که کمالات معنوى نیز چنین است و جامع ترین سخنى که این مطلب را ادا مى کند این آیه قرآن است:
((انى لا اضیع عمل عامل منکم من ذکر او انثى بعضکم من بعض)).(13)
قرآن کریم راه سلوک معنوى را در برابر زنان چنان گشود که از مریم و همسر فرعون به عنوان دو مثل و الگو براى همه مومنان یاد کرد:
((و ضرب الله مثلا للذین آمنوا امرات فرعون, اذ قالت رب ابن لى عندک بیتا فى الجنه و نجنى من فرعون و عمله و نجنى من القوم الظالمین و مریم ابنت عمران التى احصنت فرجها فنفخنا فیه من روحنا و صدقت بکلمات ربها و کتبه و کانت من القانتین;(14)
خداوند براى کسانى که ایمان آورده اند زن فرعون را مثل مى زند آن گاه که گفت: اى پروردگار من, براى من در بهشت نزد خود خانه اى بنا کن و مرا از فرعون و عملش نجات ده و مرا از مردم ستمکار برهان. و مریم دختر عمران را که شرمگاه خویش را از زنا نگه داشت. و ما از روح خود در آن دمیدیم و او کلمات پروردگار خود و کتابهایش ار تصدیق کرد و از فرمانبرداران بود.))
لذا مى بینیم که نام زنان زیادى از عرفاى بلندمرتبه در سلوک معنوى در تاریخ ثبت شده است. ابوعبدالرحمن سلمى (321 ـ 412) کتابى را در شرح حال زنان عابد و صوفى به تحریر در آورده و از 84 زن عارف پیشه یاد کرده است.(15)
ابوعبدالرحمن جامى نیز در ((نفحات الانس)) از چهل زن عارف مسلک یاد مى کند.(16)
آیت الله جوادى آملى به سخنانى از زنان عارف اشاره مى کند که حکایت از روح بلند و علو مرتبه معنوى آنها دارد:
رابعه شامیه, همسر احمد بن الحوارى وقتى سفره غذا مى گستراند به همسرش مى گفت بخور: ((فانها ما نضجت الا بالتسبیح)) این غذا تنها با تسبیح پخته شده است. حال معنایش آن است که هنگام آشپزى تسبیح مى گفتم یا اینکه این غذا محصول تسبیح است.(17)
به هر حال زن در مسیر بالندگى و کمال همچون مرد مى تواند حرکت کند و از جهت تکوینى و تشریع هیچ گونه ممانعتى در این راه به عمل نیامده است, چرا که مسیر کمال, همان نقطه نهایى سیر یک انسان است که در آن زن و مرد اشتراک دارند همان طور که قرآن در باره این برخوردارى از امکانات رشد و کامیابى مردان و زنان مى فرماید:
((آن روز که مردان و زنان مومن را مى بینى که نورشان پیشاپیش و به جانب راستشان روان است[ به آنان مى گویند:] امروز شما را مژده باد به باغهایى که زیر درختان آنها نهرها روان است. در آنها جاویدانید. این است همان کامیابى بزرگ.))(18)

برابرى در برخوردارى از حیات طیبه
یکى دیگر از برابریهایى را که قرآن به طور مساوى براى زنان و مردان قایل مى باشد برخوردارى از حیات طیبه است:
((من عمل صالحا من ذکر او انثى و هو مومن حیوه طیبه))
یعنى در رسیدن به حیات طیب فقط دو چیز نقش دارد; یکى حسن فعلى به نام (عمل صالح) و دیگرى حسن فاعلى به نام (مومن بودن روح) خواه بدن مونث باشد خواه مذکر, این ((هو مومن)) ناظر به حسن فاعلى است, یعنى جان باید مومن باشد و ((عمل صالحا)) ناظر به حسن فعلى است, یعنى کار باید صحیح باشد. کار صحیح از کارگر صحیح; این دو حسن که کنار هم ضمیمه شدند, حیات طیب را به بار مىآوردند.(19)

موقعیت زنان در قرآن
قرآن این کتاب همیشه جاویدان, در طرح انسان شناسى خود, برابرى زن و مرد را در چهار بعد مطرح مى کند:
1ـ برابرى در اصل و ریشه در آفرینش
2ـ برابرى در قابلیت در نظام ارزشى
3ـ برابرى در قابلیت کمال یابى و بالندگى
4ـ برابرى در حقوق انسانى.(20)

تفاوت زن و مرد از دیدگاه قرآن
همان طور که قبلا گفته شد از نظر قرآن زن و مرد در این انسانیت همسانند, و در اصل و ریشه انسانیت که همان روح مى باشد هیچ گونه تمایزى وجود ندارد. ولى على رغم این همسانى در عرصه روح و اصل انسانیت, در زمینه روان و جسم تفاوتهاى قابل توجهى بین این دو صنف مختلف وجود دارد که این تفاوتها موجب تمایز بین این دو گردیده است.
باید توجه داشت که مساله تفاوت بین زن و مرد یکى از عجیب ترین شاهکارهاى خلقت است و باید اذعان نمود که همین تفاوتها هست که زمینه جذب و انجذاب و عشق و همکاریهاى فى ما بین و درک متقابل را براى زن و مرد ایجاد مى کند.
لذا قرآن کریم مى فرماید:
((اهم یقسمون رحمه ربک نحن قسمنا بینهم معیشتهم فى الحیوه الدنیا و رفعنا بعضهم فوق بعض درجات لیتخذ بعضهم بعضا سخریا و رحمت ربک خیرهما یجمعون.))
ما مردم را با استعدادهاى مختلف و شرایط گوناگون آفریدیم و اگر همه در یک سطح از استعداد و یک سطح از قدرت بودند نظام هستى متلاشى مى شد. چون کارها گوناگون است و کارهاى گوناگون را باید استعدادهاى گوناگون به عهده بگیرد لذا باید تفاوت باشد. به هر حال شکى نیست که تفاوتهاى میان افراد ناشى از حکمت الهى است و عامل تمامى حرکتها, تعالیها و رمز و راز تکامل است.
لذا مى بینیم مولاى متقیان فرمودند: ((خیر مردم در تفاوت آنهاست و اگر همه مساوى باشند, هلاک مى شوند.))(21)
قرآن کریم با اشاره به تفاوتهاى فردى مى فرماید: ((ما لکم لا ترجون لله وقارا و قد خلقکم اطوارا; چرا در برابر خدایى که شما را گوناگون آفریده است تعظیم نمى کنید؟!)) ...

سیره قولى و عملى على بن ابى طالب(ع) در باره زنان
سیره شناسى در واقع سبک شناسى است, رفتارشناسى است. شناخت ((اصول و سبکها و روشها)) است که هر فرد در رفتار و اعمال خود دارد. پس سیره شناسى به معناى سبک شناسى است.
پس سیره در واقع اصولى است پایدار که تعیین کننده سبک رفتار در یک حوزه معین باشد; به عبارت دیگر سیره منطق عملى است.
همچنان که در منطق فکرى, همه مردم فکر مى کنند لکن منطقى فکر نمى کنند, در رفتار هم کمى افراد پیدا مى شوند که رفتارشان بر اساس یک سلسله معیارهاى مشخص باشد که از آن معیارها و از آن اصول هرگز جدا نمى شوند و الا اکثر مردم رفتارشان منطق ندارد.(22)
و اکثر مردم همان گونه که هرج و مرج بر فکرشان حاکم است بر رفتارشان هم حاکم است. آنچه در این نوشتار براى ما مهم است یافتن اصول فکرى مولاى متقیان على بن ابى طالب(ع) است اصولى که حضرت در زمینه زنان و برخورد با آنان دارد. یعنى اینکه بیابیم حضرت على(ع) در زمینه زنان چه اصولى را دارند و چه اصولى باعث این گونه رفتار عملى با زنان مى شود. پس شناخت سیره على(ع) در زمینه زنان یعنى شناخت این اصول و منطق.

 رابطه تنگاتنگ نهج البلاغه با قرآن
از آنجا که اهل بیت رسول خدا(ص), گشاینده ابواب فیض قرآن براى بندگان و سخنگویان کلام الهى مى باشند, لذا سیره قولى آنها برگرفته از منبع بیکران الهى مى باشد و در واقع آنان مفسران راستین قرآن و نگهبانان حریم کتاب خدایند و آنانند که کتاب صامت الهى را به سخن در مىآورند و واسطه اى امین براى بهره گیرى پیروان قرآن از این چشمه بیکران و زلال الهى مى باشند, همان طور که امیرالمومنین على(ع) در شان اهل بیت رسول خدا(ص) که قرین قرآن هستند مى فرمایند:
((هم الذین یخبرکم حکمهم عن علمهم و صمتهم عن منطقهم و ظاهرهم عن باطنهم لایخالفون الدین و لا یختلفون فیه فهو بینهم شاهد صادق و سامتٌ ناطق;(23)
اهل بیت(ع) کسانى هستند که شما را حکمشان از علمشان و سکوتشان از منطقشان و ظاهرشان از باطنشان خبر مى دهد, هرگز با دین خدا مخالفت نمى کنند و هرگز در امر دین اختلاف نظر نمى نمایند. پس قرآن در میانشان شاهدى صادق و صامتى ناطق مى باشد.))
در جایى دیگر مى فرمایند: ((ذلک القرآن فاستنطقوه و لن ینطق و لکن اخبرکم عنه;(24)
آن قرآن است, پس از قرآن سخن گفتنى درخواست کنید در حالى که هرگز سخن نخواهید گفت و لیکن من از قرآن به شما خبر مى دهم.))
ائمه اطهار(ع) از بهترین متمسکان به قرآن هستند و هرگز به مخالفت با این کلام الهى نپرداختند. و در سیره قولى آنان جز تبعیت و همخوانى با کلام الهى چیز دیگرى یافت نمى شود و آنچه که قایل به آن هستند, برگرفته از قرآن این کلام الهى است.
و به همین جهت است که بهترین راه دسترسى به سیره قولى حضرت على(ع) در زمینه موضوع مورد بحث ما که زنان است, قرآن است.
و همان طور که قبلا اشاره کردیم, قرآن کریم, از طرفى زن را یک انسان کامل برخوردار از تمامى مواهب الهى و داراى هویتى انسانى مشترک با مردان و برخوردار از کمالهاى معنوى و بالندگى و برخوردار از حقوق انسانى مساوى با مردان مى داند و در حدى که نمونه عالى ایمان براى ایمانآورندگان را یک زن معرفى مى کند و از سوى دیگر نمونه بارز کفر را هم از بین زنان معرفى مى کند.
تمامى آنچه را که از منظر قرآن در رابطه با زن بیان کردیم, در اندیشه تابناک مولاى متقیان(ع) هم نسبت به زنان قطعا وجود دارد. چطور ممکن است که از دیدگاه قرآن, زن یک انسان کامل و برخوردار از حیات طیبه و داراى بالندگى باشد ولى حضرت على(ع), یعنى قرآن ناطق, زن را موجودى ناقص العقل و ناقص الایمان و یا عباراتى چون عقرب, شر و از آنها یاد نماید.
و این تعارض آشکار بین کلام قرآن و کلام مبین و مفسر قرآن را چگونه مى شود توجیه کرد. در حالى که نهج البلاغه برگردان از قرآن است, محتواى نهج البلاغه همان قرآن است که امیرالمومنین على(ع) آن را در قالبى نوین ریخته است. تفاوت آن در این است که قرآن به صورت کلى بر فراز عصرها و نسلها سخن گفته است. اما نهج البلاغه این مسایل را در رابطه با ملتى مطرح کرده است و بدین وسیله به ما نشان داده است که چگونه مى توان مسایل کلى قرآن را در مورد ملتى به مطالعه گذاشت و با زندگى یکى جامعه آن را مطابقت داد. بنابراین بررسى نهج البلاغه جداى از قرآن مانند نگریستن به کالبدى بى روح است; تفکیک قرآن از نهج البلاغه, تفکیک روح از کالبد است.(25)
به عبارت دیگر زبان على(ع) از یک سو زبان الهى است, یعنى زبانى که به وحى تکیه دارد. (همان زبان پیامبر(ص) یعنى زبان پیامبر تخصصى نیست بلکه همان گونه حرف مى زند که مردم سخن مى گویند مثلا وقتى مى گوید آب, همان آب است که روزانه مردم مى خورند. در حالى که سیاستمدار و شیمى دان برداشت دیگرى دارند) و از سوى دیگر به عقل انسان متصل است, زبان على(ع) زبانى است امى که دریچه هاى تخصصى را گشوده است. ضمن نشان دادن معادن, آغاز راه, شقوق مختلف و تجزیه معادن و راههاى دسترسى به آنها را نیز نشان داده است. وقتى از تاریخ سخن مى گوید, نمودهاى بنیادى از فلسفه تاریخ را بر ملا مى سازد, هنگامى که از روانشاسى سخن مى گوید بسترى را مى گسترد که در آن مجهولاتى از روان انسان را معلوم مى نماید. و وقتى از جامعه سخن مى گوید دریچه هاى جامعه شناسى را نیز مى گشاید. براى این است که مى گوییم زبان على(ع) زبانى است که از یک سو به وحى الهى متصل است و از سوى دیگر به عقل جزیى انسان. او با اتکا به وحى راه تخصص را مى پوید.(26)
آنچه که در نهج البلاغه از زن ترسیم شده است, طرحى یک بعدى از چهره کامل زن در قرآن است و همان طور که قرآن از زن هم به عنوان نمونه عالى ایمان در قرآن یاد مى برد و هم به عنوان نمونه عالى کفر و از دو جهت و از دو بعد به مساله زن مى پردازد. نتیجه کلام اینکه: براى فهمیدن سیما و چهره شخصیت زن در نهج البلاغه باید به قرآن مراجعه کرد و در کنار قرآن و با تطبیق با قرآن به مطالعه نهج البلاغه پرداخت.

 آسیب شناسى دینى و نقش زنان در آسیب زایى دینى از نگاه امام على(ع)
نهج البلاغه به عنوان یک کتاب تفسیر قرآن, در زمانى که در جوى آکنده از فتنه هاى زنانه و دسیسه هاى سیاسى, لب به سخن گشوده است. لذا به ناچار در این رهگذر, به بعد نارساییها و کمبودهاى زنان پرداخته است. لذا در نهج البلاغه سخن از شخصیت زن در میان نیست بلکه آنچه هست بیان نارساییها و کمبودها است و به همین جهت است که نظریه پردازان دین باور, بر این مساله تاکید زیاد دارند که همان طور که براى فهم بهتر قرآن باید به شان نزول آن توجه نمود باید براى فهم بهتر نهج البلاغه شان صدور کلام حضرت را حتما مورد توجه قرار داد. لذا آنچه که در نهج البلاغه راجع به زن آمده است, اگر چه خطابات آن عام است ولى ناظر است به زنان موجود در جامعه حضرت على(ع), نه به جنس زن در جمیع ادوار. پس باید حتما مناسبت تاریخى که موجب ایراد خطبه و یا تقریر نامه از طرف حضرت شده است را حتما مورد توجه قرار داد.
به طور مثال: در خطبه 80 نهج البلاغه که حضرت سخنان مفصلى راجع به زنان مطرح کرده اند, که این سخن بخشى از یک نامه طولانى است که امام در زمان اشغال مصر به وسیله عمرو بن عاص و پس از شهادت محمد بن ابى بکر آن را نوشت و به مصر فرستاد.(27)
در این نامه طولانى امام کلیه حوادث بعد از رحلت پیامبر را که جامعه اسلامى به خود دیده است تشریح مى کند و در حقیقت اجمالى از تاریخ سیاسى اسلام بعد از رحلت پیامبر را بیان مى فرماید تا به جریان جمل مى رسد و آن را انگیزه به وجود آورنده این فتنه و فاجعه مى داند. و از زمینه هایى که باید در جامعه از بین برود تا این فتنه به وجود نیاید سخن مى گوید و در این رابطه است که امام به مساله زن مى رسد, زن آن موجودى که در برپایى این فاجعه و این فتنه نقش عظیم داشته است و کار چنین شده است. یعنى امام از نقطه ضعفهایى صحبت به میان مىآورند که هر گاه در جامعه موجود باشد هر فتنه گر و توطئه گرى مى تواند از آن استفاده کند.(28)
البته باید توجه داشت که امام, رسالت هدایت و راهنمایى انسانها را در تمامى عرصه ها و زمانها بر عهده دارند; در عین حال که خطبه 80 امام با توجه به جریان خاص جمل مطرح شده است ولى امام ضمن طرح این مساله خاص, بنا دارند که به تمامى انسانها در زمانها و مکانهاى مختلف, نسبت به آسیبهاى جدى که منجر به تلاشى پیکره دین و ارزشها در جامعه مى شود هشدار دهند. و عواملى که موجب بهره بردارى و سواستفاده دشمنان دین مى شود را به طور پررنگ و ملموس جلوه دهند تا توجه همگان را به این نقطه ضعفها در طول تاریخ جلب نمایند.
گرچه غائله جنگ جمل مربوط به زمان وقوع آن بود و خاتمه پیدا کرد, لیکن اثرات چنین فاجعه اى که به رهبرى دو تن از اصحاب رسول خدا(ص) و همسر وى روى داد, مبدا بسیارى از فجایع تاریخى و فرقه گراییهاى اسلامى گردید و اثرات نامطلوب آن در طول تاریخ جامعه اسلامى را متاثر گرداند.
علاوه بر آن گرچه غائله جنگ جمل پایان یافت ولى توطئه گران همیشه در پى ایجاد غائله هاى دیگر براى از بین بردن آیین حیات بخش اسلام هستند لذا باید تمامى انسانها از آموزه هاى درسآموز حضرت على بن ابى طالب(ع) استفاده کنند تا این گونه, جامعه دستخوش حوادث ناگوار نشود. و به عبارت دیگر, نگهبانى از دین یکى از هدفهاى عمده امامت ائمه اطهار(ع) مى باشد.

 چگونگى رفتار حضرت با خانواده خود
یکى دیگر از اصولى که براى درک بهتر شخصیت زن از منظر امام على(ع) باید به آن توجه نمود, مساله سیره عملى حضرت است در ارتباطات خانوادگى و شخصى با همسران و دختران خود. زیرا همان طور که قبلا اشاره کردیم, شان امام و معصوم این است که عملکرد وى برخوردار از معیار و اصول صحیح باشد. به این معنى که رفتار امام از هر گونه هرج و مرج و بى قاعدگى به دور است. و رفتار وى بر اساس یک سلسله معیارهاى مشخص مى باشد, طبیعتا برخورد عملى حضرت در رابطه با زنان برگرفته از همان معیارها و اصول فکرى حاکم بر امام است.
اگر اصول حاکم بر تفکر امام نسبت به شخصیت زن, حکایت از نقصان و شر بودن داشته باشد, حتما بر سیره عملى حضرت این اصول باید حاکم باشد و امام با توجه به این اصول فکرى با خانواده خود و یا خانمهاى دیگر جامعه برخورد مى کرد.
ولى آنچه که از چگونگى برخورد حضرت بالاخص در برخورد با خانواده به ما رسیده است نشان دهنده این مساله مهم است که شخصیت زن در منظر امام, از یک جایگاه بالاى انسانى و برخودار از تمامى کمالات است و در واقع اصول حاکم بر رفتار امام با زنان, همان اصول برگرفته از قرآن است که این اصول منجر به برخوردى بسیار پسندیده و قابل تحسین با زنان گردیده است.
در اینجا به صورت گذرا و مختصر به برخى از این رفتارها اشاره مى شود, باشد که درسى باشد براى تمامى شیعیان حضرت در برخورد با زنان.

1ـ استناد حضرت على(ع) به سخنان فاطمه زهرا:
حضرت على(ع), انسانى که خود برخوردار از مقام عصمت و با آن عظمت علمى و معنوى با عنوان امام و انسان کامل, در صحبتهاى خود در سفارش به مردم که در مراسم تجهیز مرده ها گفتار خوب داشته باشد چنین گفته است:
((فان فاطمه بنت محمد(ص) لما قبض ابوها ساعدتها جمیع بنات بنى هاشم فقالت: دعوا التعداد و علیکم بالدعا;
حضرت زهرا بعد از ارتحال رسول اکرم(ص) به زنان بنى هاشم که او را در ماتم یارى مى کردند و زینتها را رها کرده و لباس سوگ در بر نموده اند, فرمود: این حالت را رها کنید و بر شماست که دعا و نیایش کنید.))
حضرت على(ع) معصوم بوده و تمام گفته هاى او حجت است ولى براى تثبیت مطلب به سخن همسر خود فاطمه زهرا(س) تمسک مى کند. و معنى این مساله این است که حضرت على(ع) همان طور که حرف خود را حجت خود مى داند, رفتار و گفتار و نوشتار حضرت زهرا(س) را هم حجت خدا مى داند و از این نظر هیچ گونه تمایزى بین زن و مرد قایل نیست.(29)

2ـ زهرا(س) مایه فخر حضرت على(ع):
یکى دیگر از جلوه هاى عملى و قولى برخورد حضرت على(ع) با حضرت زهرا(س) این است که حضرت على(ع) در مجموع افتخاراتى که براى خود قایل است و به آن فخر مى فروشد به وجود مبارک حضرت فاطمه(س) به عنوان همسر خود مباهات مى کند و در نامه 28 نهج البلاغه مى فرمایند:
((منا خیر نسا العالمین; از ماست بهترین زنان جهانیان.))
مباهات به وجود همسر توسط امام باز یکى دیگر از مسایلى است که حکایت از جایگاه والاى زن در منظر امام دارد.

3ـ ابراز همدلى و دلسوزى نسبت به حضرت زهرا(س)
در کتب روایى ما آمده است که حضرت على(ع) وقتى مشاهده مى کردند که انجام امور منزل براى همسرشان سخت است و او را آزرده خاطر مى کند, احساس دلسوزى و نگرانى داشتند و خودشان سعى مى کردند در انجام امور منزل مشارکت داشته باشند تا این بار را کم کنند و با زهرا(س) همدلى نمایند.
((عن ابى عبدالله(ع) قال: کان امیرالمومنین(ع) یحتطب و یستقى و یکنس و کانت فاطمه تطحن و تعجن و تخبز))(30)
امام صادق(ع) فرمود: امیر مومنان(ع) هیزم تهیه مى کرد, آب مىآورد و جاروب مى کرد و فاطمه, آرد مى کرد, آرد را خمیر مى کرد و نان مى پخت.
حضرت على(ع) مى فرماید:
زهرا(ع) به قدرى در منزل آب مى کشید که اثر طناب در سینه او مشاهده مى گردید و به قدرى دستاس مى کشید که دستهایش پینه بسته بود و به قدرى خانه را رفت و روب مى کرد که غبار بر لباس او مى نشست و به قدرى آتش در زیر دیگ مى سوزانید که لباس او رنگش تغییر کرده بود و دایما آن از خدمت خانه به زحمت بود.(31)
به همین جهت حضرت به دیگران هم سفارش مى کردند: ((و لا تحملوا النسا اثقالکم ...;(32) بارهاى سنگین خود را به دوش زنانتان مگذارید.))
به همین جهت حضرت خودشان بار منزل را حمل مى کردند و مى فرمودند:
((لا ینقص الکامل من کماله
هاجر من نفع الى عیاله;
چیزهایى که براى عیال انسان سودمند است بردن آن براى افراد با کمال موجب نقض نخواهد بود.))
و بعد از ضربت خوردن فرزندان خود را حاضر ساخت و به آنان و همه انسانها در طول تاریخ سفارشهاى ارزشمند نمود و در ضمن آن توصیه ها, سفارش زنان را کرد و فرمود: ((الله الله فى النسا ... فان آخر ماتکلم به نبییکم ان قال اوصیکم بالنسا ...; خدا را, خدا را, در باره زنان, ... آخرین سخنى که پیامبر شما بر زبان راند این بود که فرمود: سفارش زنان را به شما مى کنم.))(33)

4ـ عدم ممانعت از فعالیتهاى اجتماعى حضرت زهرا(س)
یکى دیگر از جلوه هاى برخوردى در زندگى مشترک حضرت على(ع) و فاطمه زهرا(س) مساله عدم ممانعت براى انجام فعالیتهاى سیاسى ـ اجتماعى و علمى حضرت زهرا(س) بوده است.
خلاصه سخن در این بخش این است که آنچه که از زندگى شخصى حضرت على(ع) و شیوه برخوردى حضرت با همسر خود آمده است همه حکایت از وجود یک شخصیت متعالى از زن در منظر امام على(ع) است چرا که در بخش گذشته اشاره کردیم از ویژگیهاى امام و معصوم این است که کلیه اعمال و رفتار او برگرفته از اصول و معیارهاى ثابت است و نحوه سلوک امام با خانواده حکایت پایگاه ارزشى و انسانى زن در منظر امام على(ع) است. آیا عواملى چون احترام گذاشتن, افتخار کردن, درک کردن, همدلى و هم احساسى و عدم ممانعت در فعالیتها و حرکتهاى کمالآور, همکارى, عدم تحمیل بار زندگى, ابراز عشق و محبت ... نشانه ارزش و جایگاه والاى یک زن در منظر یک مرد نمى باشد؟!!
قسمت پایانى مقاله را در شماره بعد مى خوانیم.

1ـ سوره نحل, آیه 72.
2ـ زن در آینه جلال و جمال, ص68.
3ـ حجر, 29.
4ـ سوره تین, آیه 4.
5ـ سوره مومنون, آیه 13.
6ـ مقدمه اى بر روانشناسى زن با نگرش علمى و اسلامى, سیدمجتبى هاشمى رکاوندى, ص127 ـ 128.
7ـ زن در آئینه جلال و جمال, آیت الله جوادى آملى, ص210 ـ 211.
8ـ سوره مومنون, آیه 10.
9ـ آل عمران, آیه 42 ـ 41.
10ـ الحیاه, ج2, ص217.
11ـ اعلام النسا المومنات, ص381.
12ـ ر.ک, زن, مهدى مهریزى, ص 54 ـ 53 ـ 52.
13ـ المیزان فى تفسیر القرآن, جلد 4, ص89.
14ـ سوره تحریم, آیه 10 ـ 11.
15ـ ذکر النسوه المتعبدات, الصوفیات, ابوعبدالرحمن السلمى.
16ـ نفحات الانس, ص615 ـ ;635 ر.ک, زن, مهدى مهریزى, ص59.
17ـ زن در آئینه جلال و جمال, ص236 ـ 238.
18ـ حدید, 12.
19ـ زن در آئینه جلال و جمال, ص 76.
20ـ روانشناسى زن, دکتر شکوه نوابى نژاد, ص62.
21ـ لایزال الناس بخیر ما تفاوتوا فاذا ستووا هلکوا (بحار طبع قدیم, ج17, ص101).
22ـ سیره نبوى, دلشاد تهران, ص12 ـ 30.
23ـ نهج البلاغه, خ147.
24ـ همان, خ268.
25ـ ر.ک: زن در نهج البلاغه, فاطمه علایى, ص42.
26ـ آفات شخصیت, عباس نصر, ص38 ـ 39.
27ـ مصادر نهج البلاغه و اسانیده, ص86.
28ـ یادنامه دومین کنگره هزاره, نهج البلاغه, ص80 ـ 81.
29ـ نک: زن در آئینه جلال و جمال.
30ـ وسائل الشیعه, ج14, ص39.
31ـ بحارالانوار, ج85, ص329.
32ـ غررالحکم و دررالکلم, ص826.
33ـ تحف العقول, ص30.