یک ستاره متولد مى شود
مریم بصیرى
فیلم: مریم مقدس
نویسنده: حجت الاسلام محمدسعید بهمن پور
کارگردان: شهریار بحرانى
بازیگران: پرویز پورحسینى, محمد کاسبى, شبنم قلى خانى, مریم رضوى
((بحرانى)) در ششمین فیلم خود پس از تجربیاتى در سینماى جنگ به سراغ سینماى دینى مى رود و ژانر تاریخى را تجربه مى کند. پس از ساخت چندین سریال و فیلم سینمایى از تاریخ زندگانى امامان(ع), ((مریم مقدس)) اولین فیلمى است که در باره پیامبران ساخته مى شود, بدون اینکه به سینماى تجارى و گیشه توجهى داشته باشد. این فیلم قصه هاى قرآنى را به تصویر مى کشد تا ارتباط عمیق تر و ظریف ترى با تماشاگر برقرار کند و پیام طهارت و پاکى براى نسل جوان کشور باشد.
البته در نسخه هاى پیشین که محصول سینماى غرب است مرکز توجه روى عیسى مسیح مى باشد, و دیگر پیامبران و همچنین حضرت مریم در حاشیه قرار دارند ولى در ((مریم مقدس)) این بانوى بهشتى مرکز ثقل اثر مى باشد و به دیگر پیامبران چون ((عمران)), ((زکریا)), ((یحیى)) و ((عیسى)) در حاشیه زندگى او اشاره مى شود. تمامى توجه فقط روى شخصیت مادر عیسى است و چگونگى آمادگى وى براى پذیرش چنین امر مهمى از سوى پروردگار; لذا فیلم از تولد مریم تا تولد عیسى را در بر مى گیرد. البته بدون آنکه نگاه تازه اى به تاریخ داشته باشد و در متن اثر گره افکنى خاصى ایجاد کند. حتى براى دراماتیزه شدن فیلم کمتر از اوج و فرود, قهرمانان و ضد قهرمانان استفاده مى شود و تنها کشمکشى مختصر بین کاهنان رخ مى دهد.
قهرمان اصلى ((مریم)) است و زکریا دیگر قهرمانى است که او را در رسیدن به اهدافش یارى مى دهد. تنها ضد قهرمان پر قدرت کار ((یساکار)) یکى از کاهنان بزرگ است و ((هرود)) پادشاه یهود نیز ظاهرا یکى دیگر از ضد قهرمانان است که هیچ کارى از دستش برنمىآید و برخورد مشخصى با مسیحایى که مى خواهد جاى او را بگیرد, ندارد.
16 سال قبل از میلاد, عمران نبى, پیامبر قوم بنى اسراییل پیشگویى مى کند که فرزندش مسیحاى قوم یهود خواهد شد. با تولد مریم, پادشاه یهود شادمان مى شود, چرا که هرگز دخترى نمى تواند در پادشاهى او خللى وارد کند. خویشان ((حنا)), مادر مریم, او را تمسخر مى کنند و دخترش را مایه ننگ مى دانند و فقط زکریا و همسرش ((الیصابات)) است که از تولد فرزند خوشحال مى شوند. از آن جایى که حنا نذر کرده است فرزندش مریم, خدمتگزار خداوند باشد, لذا او را با وجود عشق بسیار, نذر معبد مى کند.
در سکانس بعدى, 6 سال گذشته است و مریم کوچک, در میان دشت و گلها راه مى رود و به کوهها مى نگرد که مادرش گفته, پشت آنها اورشلیم است و او باید در آنجا زندگى کند. تا آن زمان بارها کودکان بسیارى به خاطر نذر مادرانشان به خدمت معبد گمارده شده اند ولى سابقه نداشته که دخترى به خدمت معبد در آید, چون که ورود زن و دختر به معبد حرام است و مریم کوچک از این ناراحت است که آیا خداوند او را در اورشلیم خواهد پذیرفت یا نه.
اما زکریا که به این نذر حنا ایمان دارد, حجره اى جداگانه براى مریم مى سازد تا وى بتواند على رغم مخالفتهاى کاهنان در آنجا ماندگار شود. مریم نیز دعا مى کند که ((پروردگارا منم مریم, خدمتکار تو, مى دانى که پدر ندارم و از مادر جدا مى شوم تا براى خدمت به نزد تو بیایم. خدایا به این کنیز خدمتکارت نیرویى عطا بفرما که دورى مادرش را تحمل کند و به مادر قدرت عنایت کن تا این دورى را بپذیرد.)) سپس با صلابت بسیار و همراه با موسیقى کوبنده فیلم از میان کاهنان عصبانى و خیل کبوتران در حال پرواز وارد حیاط معبد مى شود و سجده شکر به جاى مىآورد.
در سکانس بعد, 6 ماه و 17 روز گذشته است و مریم منتظر است تا مادرش به دیدن او بیاید غافل از اینکه حنا فوت کرده و مریم کاملا یتیم شده است, لذا دلشکسته و غمگین تسبیحش را در دست مى چرخاند و این تصویر روى تصویر مریم 16 ساله دیزالو مى شود که در همان مکان تسبیح مى گرداند و گویا این دختر تمام این 10 سال را در همان نقطه به عبادت مشغول بوده است. وى در اثر عبادت بسیار پایش درد گرفته است و مى لنگد. مردمان بسیارى نه براى زیارت معبد, بلکه براى دیدن مریم و شفا گرفتن به آنجا مىآیند و کاهنان به این امید هستند که مردم روزى از مریم خسته شوند و رهایش کنند. حال آنکه به قول زکریا آنان خودشان هر روز از خداوند دورتر و دورتر مى شوند و بوى شیطان مى گیرند. حتى شروع به تمسخر زکریا مى کنند که فرزندى ندارد تا چراغ خانه اش روشن شود. زکریا دلشکسته مى گرید و بنا به گفته مریم از پروردگار مى خواهد که حجتى برایش بفرستد تا دل سوخته اش تسکین یابد. سپس در محراب نماز مى خواند و مى گوید: ((من از عموزادگانم بیم دارم, اما تو بى حساب عطا مى کنى به هر کس که بخواهى, پس به من فرزندى عطا کن که وارث یعقوب باشد.)) و صداى جبرییل را مى شنود که پاسخ مى دهد: ((بشارت باد به تو فرزندى که نامش یحیى است و پیش از آن کسى به این نام متولد نشده است.))
زکریا که خود را پیرى خشکیده مى داند و همسرش را نازا, ناگهان در مى یابد که الیصابات حامله مى باشد و او چون ابراهیم(ع) در پیرى صاحب فرزندى خواهد شد. مریم به دیدار همسر زکریا مى رود و هنگام در آغوش گرفتن یحیى مى گوید که کودک چه چهره دلپذیر و آشنایى دارد و گویى سالها او را مى شناسد.
پس از آن مریم به معبد باز مى گردد و مى شنود که کسى به او مى گوید: ((این پیام پروردگار توست که تو را برگزیده و پاک گردانیده و از میان همه زنان تو را براى امر بزرگى انتخاب نموده است. مریم از دستورات پروردگارت اطاعت کن و براى او سجده کن و به نماز بایست.)) مریم براى اولین بار به داخل معبد مى رود و در صف نماز کاهنان مى ایستد. آنان با دیدن وى برمىآشوبند و همهمه اى عظیم در مى گیرد. سپس زکریا را فرا مى خوانند و او را شماتت مى کنند که پیش از این مى گفتى بر تو وحى نازل مى شود و حال مى گویى بر مریم. کاهنان معتقد هستند که تا به حال خداوند با هیچ زنى سخن نگفته و فقط با مردان سخن گفته و اگر قرار بود با کسى سخن بگوید باید بر کاهن اعظم, حیدر, وحى نازل مى شد. آنان زکریا را دروغگو و دیوانه مى پندارند که دخترکى وى را سحر و جادو کرده است. در نظر آنها قوم یهود برترین نژاد روى زمین است و هر کس بخواهد جلوى آنها را بگیرد نابود خواهد شد. کاهنان مجازات ورود زن به صحن معبد را مرگ مى دانند, ولى زکریا معتقد است حقیقت آیین یهود براى زنان شخصیت قایل است, چون مردان از تربیت آنها شخصیت مى یابند.
تازه بعد از این است که شخصیت پردازى زکریا نمودى پیدا مى کند و او به عنوان یک پیامبر شروع به پند و اندرز قومش مى کند و دیگران را ارشاد مى نماید; و وقتى از مریم مى پرسد که براى چه به او وحى شده است در پشت سر افراد بى ایمانى چون یساکار نماز بخواند, مى شنود که در آن هنگام حجاب از دیدگان مریم برداشته شده بود و آن شب فرشتگان پیشگام وى بوده اند و صدایى مى شنیده که به وى مى گفته او جزو چهار زن برگزیده عالم است و به همراه آن بانو که دختر پیامبر آخر زمان است, از جمله زنان بهشتى مى باشد.
بعد از حکم قتل مریم, بین کاهنان درگیرى ایجاد مى شود; یساکار, جاى کاهن اعظم را مى گیرد و مریم را از معبد بیرون مى راند, که ناگهان خبر باردار شدن مریم در شهر مى پیچد و کاهنان خوشحال هستند که بهانه اى براى مجازات مریم دارند. از آن سو مریم در بیابان از درد به خود مى پیچد تا اینکه در کنار تنه خشک نخلى مى نشیند و عیسى متولد مى شود. زکریا در خانه اش اولین کسى است که تولد مسیح را درک مى کند و سپس در پاى همان درخت بر مریم وحى نازل مى شود که ((مریم بیمناک نباش, به زمین زیر پایت نگاه کن, چشمه اى خارج مى شود از آن بنوش و خود را سیراب کن. نخل خشکیده را تکان بده تا برایت خرما بیفکند. شادمان باشد و مسیح را شیر بنوشان.))
مریم به اورشلیم باز مى گردد. مردم جلوى معبد جمع شده اند تا او و فرزندش را که ثمره یک گناه است بسوزانند چرا که وى براى قوم بنى اسراییل و معبد مقدس رسوایى ایجاد کرده است. اما از آن جایى که پروردگار, مریم و پسرش را معجزه و آیتى براى جهانیان قرار داده است, ناگهان طفل سخن مى گوید: ((من عیسى مسیح بنده خدا هستم. خدا به من کتاب آموخته و به من نبوت داده است و هر جا که باشم برکت خدا با من است. او مرا به نماز و زکات امر کرده است. سلام من به روزى که متولد شدم و روزى که از دنیا خواهم رفت و روزى که دوباره مبعوث خواهم شد.))
کاهنان از دیدن چنین صحنه اى از تعجب و وحشت پا به فرار مى گذارند و فقط زکریا و یاران اندکش از این اتفاق شاد و مسرور مى باشند.
((مریم مقدس)) با بهره گیرى از تصاویر عریض سینمایى, فیلمبردارى زیبا و پر قدرت کار, همراه با حرکات عظیم دوربین و استفاده از حرکات و زوایاى مختلف فیلمبردارى, طراحى صحنه و لباس پر طمطراق, همراه دکورهاى حجیم و البسه پر زرق و برق کاهنان, دیالوگهاى سنگین و گریمهاى اغراق شده و ... باعث ایجاد جذابیت براى تماشاگر مى شود. مخصوصا که از موسیقى فولکلوریک استفاده مى شود که حس و حال کارهاى مذهبى و تاریخى را افزایش مى دهد و مى توان گفت بیشترین بار دراماتیکى فیلم نیز بر عهده آن است و همین موسیقى است که در جشنواره فیلمهاى دینى یزد جایزه اول موسیقى را از آن خود مى کند.
در مقابل ضعف دراماتیکى کار, تحقیقات فیلم بسیار موفق عمل کرده و به خوبى جریانات حاکم بر شهر اورشلیم و تضادهاى فکرى و عملى بین مذهبیون و به ظاهر مذهبیها را بر اساس مستندات تاریخى, به تصویر کشیده است.
شخصیت پردازى اشخاص نیز کمرنگ از آب در آمده است. طورى که شخصیت هرود کاملا در حاشیه قرار دارد در صورتى که وى باید اولین مخالف صد در صد با مریم و زکریا باشد و مانع فعالیت آنان شود.
البته شخصیتهاى مثبت فیلم نیز دچار چنین مشکلى هستند, مثلا ما فقط مى دانیم که زکریا دوست ندارد از درآمد معبد امرار معاش کند و ترجیح مى دهد با نجارى روزگارش را بگذراند و گاهى هم دیگران را نصیحت کند. اما نباید فراموش کرد که وجه تمایز زکریا و دیگر کاهنان خوب از آب در مىآید و علاوه بر نحوه گفتار و کردار و پوشاک, کارگردان از یک چوبدست نیز براى شخصیت پردازى بهره مى برد. تمامى کاهنان چوبدست دارند که هر کدام به فراخور وضعیتشان تزییناتى دارد و فقط چوبدست زکریاست که کاملا ساده مى باشد و پارچه اى دور آن پیچیده شده است. البته چوبدست مریم این پیچه را هم ندارد و فقط یک تکه چوب است.
در مقایسه با دیگر شخصیتها, مریم به تبع قهرمان بودنش بیشتر شخصیت پردازى مى شود و در سکانسهاى مختلف جزییاتى از رفتار و کردار او براى تماشاگر آشکار مى گردد. مثلا وقتى زنى او را مریم قدیس خطاب مى کند, وى جواب مى دهد که فقط مریم است و یا وقتى که یکى از فرماندهان هرود که یهودى هم نیست, فرزند بیمارش را پنهانى به نزد او مىآورد و همسرش ((سرافینا)) خواستار شفاى وى مى شود, مریم مى گوید که فقط مى تواند دعا کند و شفا, کار او نیست و در نهایت به فرمانده متذکر مى شود که عشق او به همسر و فرزندش باعث نجات وى خواهد شد. اما همین مریم در برخورد با زکریا تواضع را فراموش مى کند و مى گذارد همیشه اول زکریا سلام دهد و او فقط پاسخ گوید.
بازیهاى خوب و حسى زکریا و مریم 16 ساله از نقاط قوت کار هستند ولى در کل مى توان گفت که بازیها بشدت متإثر از تئاتر مى باشند و سنگینى خاصى را در فضاى اورشلیم ایجاد مى کنند.
از دیگر ویژگیهاى فیلم نشان دادن معجزه و وحى است. در صحنه هاى نزول وحى بر زکریا و مریم فقط صداى جبرییل را مى شنویم, اما هنگام خبر تولد مسیح, جبرییل حضورى فیزیکى و نامإنوس پیدا مى کند. مردى نورانى در کنار چشمه آب بر مریم ظاهر مى شود. دختر ترسیده و عقب مى کشد و به مرد مى گوید: ((اگر مرد پرهیزکارى هستى و از خدا مى ترسى به من آسیب نرسان.)) و مرد پاسخ مى دهد که ((از من نترس, من جبرییل فرستاده پروردگار تو هستم تا پسرى به تو عطا کنم.)) و در مقابل حیرت مریم مى افزاید که ((پروردگار هرچه بخواهد مىآفریند و چون چیزى را اراده کند مى فرماید باش, پس مى شود. پس بشارت باد بر تو فرزندى که عیسى است.))
البته ظهور و ناپدید شدن جبرییل و استفاده از افه هاى تصویرى و بازى با نور بسیار زیباست ولى این حضور خود جبرییل است که تماشاگر را بهت زده مى کند و باورهاى او را در هم مى ریزد, طورى که ناگهان فیزیکى مشخص در مقابل خود مى یابد و روحانیت خاص در فضا را از یاد مى برد.
البته یکى دیگر از صحنه هاى زیباى فیلم و استفاده از لکوپاژى مناسب و فیلمبردارى عالى, صحنه نزول مائده آسمانى است. مریم که روزها روزه مى گیرد و شبها غذایش را به عنوان تبرک به مردم گرسنه مى دهد, خود در اثر عبادت و روزه دارى بسیار از حال مى رود و ناگهان در دل شب نور سپیدى از پنجره به درون مى تابد و میوه هایى که بیشتر شبیه به خیال و رویا هستند کم کم رنگ و شکل زمینى به خود مى گیرند و سپس نور محو شده و همه چیز به حالت عادى برمى گردد, درست مانند همان طریقه استفاده از نور و تصویر در صحنه ظهور جبرییل.
از دیگر صحنه هاى فیلم که باعث جذابیت و احساس نزدیکى بیشتر بیننده با فیلم شده است, وارد کردن ستاره شناسان ایرانى است که به گفته کارگردان, بر خلاف دیگر روایات که از قرآن نقل شده است, این روایت از انجیل آمده است. ستاره شناسان که در آسمان, ستاره دنباله دارى دیده اند, مى پندارند با درخشش آن ستاره, منجى یهود که از هزاران سال قبل آمدنش وعده داده شده, به دنیا مىآید. آنها بى خبر از بدخواهى هرود نسبت به این منجى, نزد وى مى روند و دعا مى کنند تا اهورمزدا, هرود را در پناه خود نگاه دارد و در عوض وى جاى مسیح را به آنها نشان دهد. در انتهاى فیلم هم همین ستاره شناسان هستند که همراه با زکریا بیش از همه شادمان مى شوند و هدایاى خود را به مسیح و منجى قوم یهود هدیه مى دهند.
((مریم مقدس)) در یک موقعیت خاص ساخته و اکران مى شود و با توجه به تبلیغات بسیار آن از سوى رسانه هاى جمعى مى تواند فروش موفقى را براى تهیه کنندگان آن به ارمغان آورد. اما جداى از مسإله تبلیغات آیا نمى توان چنین استنباط کرد که روح مردم و خصوصا جوانان, تشنه دیدن تاریخ زندگى انبیاست و مخاطبان دوست دارند هر آنچه را که در باره مذهب خوانده و شنیده اند بر پرده سینما ببینند تا از زبان هنر هفتم, بیشتر و زیباتر آن را درک کنند.
در چنین دوره اى که سینماها گاه در اسارت فیلمهاى خانوادگى اشک انگیز و عشقهاى پوچ و دوستیهاى بى سرانجام و ... نفس نفس مى زنند, ظهور ((مریم مقدس)) و پرداختن به معنویات و به تصویر کشیدن جزییات تاریخ دینى را مى توان آزادى سینماها دانست تا شاید آنها هم براى چند صباحى از دست فیلمهاى تکرارى نفسى تازه کنند.
البته امید است که تمامى ضعفهاى فیلم به خاطر زمان اندک براى پرداخت 16 سال, باشد و لااقل در نسخه سریالى ((مریم مقدس)) شاهد شخصیت پردازى بیشتر آدمها و همچنین بسط و شرح وقایع و اتفاقات موجود باشیم و همچنان دلمان به این خوش باشد که در آینده باز هم فیلمنامه نویسانى پیدا خواهند شد که وقایع مذهبى را از دل تاریخ بیرون بکشند و کارگردانان و تهیه کنندگانى نیز موجود خواهند بود تا این متون معنوى و دینى را به تصویر تبدیل کنند و چند ستاره درخشان دیگر را در پرونده سینماى دینى کشور به درخشش وا دارند.