بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با بانوان نماینده مجلس شوراى اسلامى


 


بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در دیدار بانوان نماینده در مجلس شوراى اسلامى


[ بانوان نماینده در مجلس شوراى اسلامى, در تاریخ 14/7/1380 به حضور رهبر معظم انقلاب, حضرت آیت الله خامنه اى رسیدند. در این دیدار, هر یک از بانوان نماینده نقطه نظرهاى خویش را در باره مسایل زنان و خانواده به استحضار مقام رهبرى رساندند. سپس ایشان, ضمن تإکید بر فرهنگ عمومى جامعه به عنوان مهمترین مسإله زنان, از همه دست اندرکاران از جمله بانوان نماینده خواستند که در جهت رفع این مشکل تلاش کنند. آنچه مى خوانید متن کامل سخنان رهبرى معظم است که به درخواست پیام زن, توسط دفتر معظم له در اختیار مجله قرار گرفته است].

بسم الله الرحمن الرحیم

نکات خوب و باارزش و قابل توجهى در اظهارات خانمها بود. البته ـ همان طور که اشاره شد ـ وقت کم است; لذا من هم چند جمله اى را عرض مى کنم. هر کدام از مباحثى که مطرح شد, درخور این است که در باره اش صحبت و تبادل نظر شود; هم من از نظرات خانمها استفاده کنم و هم نظراتم را عرض کنم.
به نظر من, ما در یک برهه طولانى از زمان, کمبود کار و انگیزه و توجه داشتیم; شرایط هم به گونه اى بوده که اقتضاى همان غفلت و بى توجهى را مى کرده است. سالهاى متمادى ـ شاید بشود گفت قرنها ـ گذشته, اما به نکته قرآنى در باره زن و مرد توجه نشده است. در معارف اسلامى, مسإله دو جنس, واقعا یک مسإله خیلى ساده و معمولى است; مثل اینکه دو نفر از یک جنس, یکى قدش بلندتر است, یکى قدش کوتاه تر است. در اسلام هیچ دوگانگى اى بین حقوق اساسى و اصلى و مسایل جارى زندگى براى زن و مرد وجود ندارد; اما به این نکته توجه نشده و نتیجه این شده است که زنها در مدتى طولانى در جامعه ما مورد ستم قرار گرفتند; مخصوص اینجا هم نبوده; در همه جاى دنیا این گونه بوده است; منتها توقع این بوده که در محیط اسلامى, با توجه به معرفت اسلامى در باره زن و مرد, آن حالت رایج وحشیگرانه اى که در بین مردم غیر مسلمان در دنیا مطرح بوده, وجود نداشته باشد. آن حالت وحشیگرانه, همین چیزى است که من بارها گفته ام: چون جنس مرد از لحاظ ترکیب جسمانى به طور غالب قوىتر از جنس زن است و در معاوضه بر سر منافع بین قوى و ضعیف, همیشه قوى حق ضعیف را پامال مى کند, همین حالت به طور عموم بین زنها و مردها در طول تاریخ وجود داشته است. این حالت در همه کشورها وجود داشته است; در اروپا هم وجود داشته, در جاهاى دیگر هم وجود داشته, در کشورهاى اسلامى هم وجود داشته است. توقع ما این بوده است که در کشورهاى اسلامى, با توجه به نگرش درستى که اسلام به مسإله جنسیت دارد, این حالت وجود نمى داشت.
ما مدتهایى را با این غفلت گذراندیم; بعد در دوره فرنگى مآبى در کشور ما آمده اند و به قول معروف, سرنا را از سر گشادش دمیدند; یعنى شکل غلط قضیه را انتخاب کردند. وقتى وارد مسإله زن و مرد شدند, علاج را در این دیدند که به طور کامل از ظواهر پدید آمده یا وجود داشته در اروپا تبعیت و تقلید کنند. مسإله کشف حجاب و آزادى زن و تمتعهاى نامشروع از جنسیت و برداشتن حجاب و حفاظ بسیار ظریف و پیچیده اى که در اسلام بین زن و مرد وجود دارد ـ که این حجاب به هیچ وجه به معناى حجاب ظاهرى نیست; یک چیز دیگر است که با دقت و با لطیف نگریستن به مسإله مى شود آن را فهمید و سنجید که چقدر حکیمانه است ـ نمونه اى از این تقلید و تبعیت بود.
البته در اروپا این حفاظ و حجاب از قدیم نبوده, اما در عین حال همیشه به زن ظلمهاى مکرر و مضاعفى مى شده است. البته در اروپاى قرنهاى گذشته, آزادى زن ـ به معناى خاص روزگار ما ـ وجود نداشته; نه از لحاظ لباس و ظواهر, و نه از لحاظ بقیه جهات اخلاقى و غیره; لیکن آن حجاب و حفاظ هم وجود نداشته; اما در عین حال همان ظلمها هم مى شده است. ما اگر مى خواستیم به زن نگرش انسانى داشته باشیم و از ستم به او جلوگیرى مى کردیم, راهش این نبود که بیاییم آن چیزى را که عامل اصلى و تإثیرگذار نیست, مورد توجه قرار دهیم. در فرنگى مآبى, این اشتباه را کردند; آمدند این را مورد توجه قرار دادند.
بعد انقلاب اسلامى پیش آمد و زن در جامعه ما ـ به معناى حقیقى کلمه ـ گل کرد. اینکه امام بارها در باره نقش زن در انقلاب فرمودند و دیگران هم گفته اند, تعارف نیست; واقعا اگر زنها به انقلاب نمى پیوستند, بدون شک این انقلاب اتفاق نمى افتاد. اگر فرض کنیم مردان یک جامعه به نهضتى گرایش پیدا کنند و زنان مخالف آن باشند; بعد صورت عکس مسإله را ملاحظه کنیم ـ زنان یک جامعه به نهضتى عقیده داشته باشند, اما مردها بى اعتقاد باشند ـ چنانچه تإثیر این طرفدارى را در پیشرفت نهضت اندازه گیرى کنیم, به نظر من درجه دومى بالاتر است; یعنى اگر جامعه زنان به حرکت و نهضتى معتقد بودند, این مى تواند به پیشرفت آن حرکت کمک کند; و این در جمهورى اسلامى اتفاق افتاد. مردانى بودند که در خانه ها نشسته بودند, اما زنها اینها را براى نهضت از خانه ها بیرون فرستادند. مردان فراوانى بودند که اگر زنانشان مخالف بودند, اراده هاى آنها متزلزل مى شد; اما زنها اراده آنها را مستحکم کردند. بنابراین تإثیر مجموعه زنان در انقلاب و بعد از انقلاب و در جنگ و مقاطع دیگر, بدون تردید تعیین کننده بود. زن به وسط میدان آمد. نتیجه همان حضور است که شما امروز مى بینید در آزمون کنکور ـ به قول شما ـ شصت و چند درصد, دختران پذیرفته شده اند; این یک چیز معمولى و ناگهان پدید آمده نیست; همان حرکت حیات بخش انقلاب و خونى که جوشید و در رگ جامعه زنان به حرکت در آمد, به این چیزها و به خیلى چیزهاى دیگر و به فهم سیاسى شما ـ که در مسایل سیاسى, درک خوب, دقیق و در مواردى, خیلى روشن دارید ـ منتهى مى شود. بنابراین سطح فکر جامعه زنان بالا آمد. الان ما مى خواهیم این راه را ادامه بدهیم. چگونه ادامه بدهیم؟ این, آن نکته بسیار اساسى است; این نگرانى من است.
همان طور که خانم راکعى اشاره کردند, من همیشه این دغدغه را داشته ام; مربوط به حالا نیست; از قبل از انقلاب هم نگاه غیر عادلانه به زن, یکى از دغدغه هاى من بوده و از این مسإله رنج مى بردم; بعد از انقلاب هم در آن حدى که توانسته ام و فرصت داشته ام, در این زمینه حرفهایى زده ام و کارهایى صورت گرفته است; لیکن من همیشه این نگرانى را دارم, حالا که ما آمده ایم و مى خواهیم براى پایان دادن به یک ستم بزرگ ـ که در همه جاى دنیا هم هنوز معمول است ـ اقدامى بکنیم; باز در دام همان اشتباهاتى که دیگران کردند, بیفتیم. البته خانمهاى فرزانه و هوشمند در دانشگاهها و محیطهاى فعالیت اجتماعى, علمى و دینى, همه وظیفه دارند; منتها شما که در جاى حساسى مشغول به کار هستید, این توانایى را دارید که با قانونگذارى, کار را عملیاتى و اجرایى کنید; ولى آنها مى توانند فقط در سطح عمومى روى فرهنگ اثر بگذارند.
به نظر من وظیفه اى که الان وجود دارد, این است که شما بیایید مسایل را تقسیم بندى کنید; ببینید کدام مسایل اصلى است, کدام مسایل تبعى; چون اگر مسایل اصلى حل شود, مسایل تبعى به دنبال آن حل خواهد شد. اگر دیدید چیزى جزو مسایل اصلى نیست, آن را از حوزه فعالیت متمرکز همت طلب خود خارج کنید و به مسإله اصلى بپردازید. مثلا در خلال همین جلسه ما, راجع به مسوولیت در وزارت یا ریاست جمهورى یا ـ اگر دست کم بگیرید و قناعت کنید ـ مسوولیت در سطوح میانى صحبت شد; من این را اصلا جزو مسایل اصلى نمى دانم. بحث اینکه زنى وزیر بشود یا نشود, یا در مجلس عضو هیإت رییسه باشد یا نباشد; این اصلا مسإله اى نیست که ما آن را در قضیه زنها تإثیرگذار بدانیم; به هیچ وجه این طورى نیست. شما ملاحظه بفرمایید, مثلا در بنگلادش که این خانم سر کار است و قبل از او یک خانم دیگر مسوولیت داشته, مگر در برطرف کردن مشکلات زنان در کشور بنگلادش چقدر اثر داشته اند؟ یا قبل از انقلاب که در کشور سریلانکا نخست وزیر مقتدرى سر کار بود, آیا مشکلات زنان در این کشور برطرف شده بود؟ یا در هند که خانم ایندیرا گاندى نخست وزیر بود, چقدر از این مشکلات کاسته شده بود؟ بنده ایشان را از نزدیک دیده بودم; زن خیلى فرزانه, عاقل و مقتدرى بود و سالها در مبارزات شرکت داشت; اما آیا در رفع مشکلات زنان کشور هند اثر گذاشته بود؟ البته من در این زمینه تحقیقى نکرده ام; جا دارد شما تحقیق کنید. آن طور که من دورادور نگاه مى کنم, مى بینم اینها هیچ اثرى نداشته اند. بنابراین مسإله اصلى زن, اینها نیست. اینکه یک زن, معاون وزیر یا استاندار و یا سفیر بشود, مگر چقدر اثر دارد؟ مگر دنیا در خصوص رشد و تمییز یک کشور در برطرف کردن مشکل زن و مرد, به این چیزها نگاه مى کند؟ مگر قضاوت دنیا در باره بنگلادش این است که اینها مسایل زنها را حل کردند؟ مگر کشورى مثل امریکا, در طول این دویست سال چند نفر رییس جمهور زن داشته است؟ خود آنها مدعى همه دنیایند; اما به نظر من مشکلات زنها در امریکا, اگر از جاهاى دیگر بیشتر نباشد, کمتر نیست. البته من در طول زمان آمارهایى دیده ام که نشان مى دهد مسإله زن در امریکا, از کشور ما بسیار بدتر است; یعنى آن نقاط مورد توجه و حساسیت طلب بنده و امثال بنده و یقینا شما, در امریکا خیلى بیشتر است. من مى گویم به مسإله اصلى نگاه کنید. مسإله اصلى, فرهنگ عمومى جامعه است. ما دچار یک مشکل فرهنگى هستیم.
البته من این نکته را هم در اینجا مطرح کنم; ببینید, ما در اسلام قوانینى داریم که تبعیض بین زن و مرد را مشاهده مى کنیم; مثل قانون ارث; ((للذکر مثل حظ الانثیین)). ممکن است از نظر کسانى این تبعیض مورد تردید قرار بگیرد. البته همه شما مطمئنا مومن و متدین و پاىبند احکامید; اما مى خواهم پیشنهاد کنم بیایید آن چیزهایى را که در فقه مسلم اسلامى و در ظواهر قرآن و حدیث, بین زن و مرد تمایز قائل شده است, کنار بگذارید و روى اینها بحث نکنید; بخصوص آن چیزهایى که در قرآن مورد تصریح است. البته این به معناى آن نیست که شما از حق زن دفاع نکنید; بلکه به این معناست که احتمال بدهید همین موارد, دفاع از حق زن است. برداشتها مختلف است. الان ملاحظه مى کنید که این خانم در باره طلاق دیدگاهى را درست نقطه مقابل دیدگاه رایج مطرح مى کنند; در صورتى که تا الان بحث بر سر این بوده است که ما جلوى طلاق را بگیریم; الان همه دنیا هم همین را مى گویند. در آن سفرى که من به امریکا رفتم و در سازمان ملل سخنرانى کردم; چون بخشى از سخنرانى من مربوط به خانواده بود, به من اطلاع دادند که خیلى از تلویزینهاى امریکا این بخش سخنرانى را مکرر پخش کرده اند; زیرا مورد استقبال واقع شده بود. در مورد سخنرانى بنده, مصاحبه هاى مغرضانه و یک جانبه اى تهیه و پخش کردند; اما کسانى که خبرهاى این سفر را دنبال مى کردند; مى گفتند قسمت مربوط به خانواده, مورد تإیید بسیارى از کسانى بود که با آنها مصاحبه شده بود; یعنى آنها تشنه این حرفها بودند; در صورتى که ایشان مى گویند ما بیاییم بگوییم طلاق در شرایطى خیلى هم خوب است; براى خاطر اینکه گاهى اوقات طلاق در زندگى وجود دارد; در حالى که ظاهرا صیغه طلاق جارى نشده است. من مى گویم شما از کجا مى دانید که در مسإله ارث ـ که ممکن است به نظر بعضى برسد که دارد به زن ظلم مى شود ـ دیدگاه مترقى و فکور و عمیقى پیدا نشود که نشان بدهد اتفاقا این هیچ ظلم نیست; یا همین طور در قضیه طلاق و قصاص و قضایاى دیگرى که وجود دارد؟ بالاخره قرآن است, سخن خداست, حکمت الهى است, حکمت نبوى است; شوخى که نیست; نمى شود به آسانى گفت که ما این طور مى فهمیم; نه, پشت این آیات, حکمتهایى وجود دارد. گفت: ((چو بشنوى سخن اهل دل مگو که خطاست)). حالا اهل دل کجا, خالق دل کجا؟ بنابراین نمى شود گفت من این طور مى فهمم; نه, این را کنار بگذارید و به مسایل دیگر بپردازید.
مکرر به من توصیه مى شود که به حوزه هاى علمیه بگویید روى این گونه مسایل کار کنند; اما تعداد این مسایل خیلى کم است. مسایلى که حوزه هاى علمیه در مورد خانمها باید دنبال کنند, مسایل دیگرى است. چند نفر از خانمهاى مجتهده ـ که خیلى هم خوب و فاضل هستند ـ بارها پیش من آمده اند و من مکرر به آنها گفته ام که در فصولى از فقه, شما مى توانید مرجع تقلید باشید; من نمى توانم باشم; چون موضوع را اصلا تشخیص نمى دهم و نمى توانم بفهمم; موضوع را شما مى فهمید; این یک واقعیت است. سراغ این چیزها بروید و اینها را از حوزه هاى علمیه مطالبه کنید. یا معضلاتى که از لحاظ فرهنگى وجود دارد. اخیرا نامه اى براى من آمده است که آن را براى شما ـ کمیسیون خانمهاى مجلس ـ فرستادم تا شما روى آن فکر کنید. دخترى از اهواز براى من نوشته که سى و چند سالش است; زمان جنگ, اواخر دبیرستان بوده یا درسش را تمام کرده بوده; اما به خاطر عشق به جنگ, ازدواج نکرده است. ما با این گونه معضلها چگونه باید برخورد کنیم؟ مگر همین یک نفر است؟ همه اینها فرهنگ سازى مى خواهد, و این کار شما و امثال شماست. البته نماینده مجلس, به حیث نمایندگى نمى تواند فرهنگ سازى کند; اما مى تواند قانونگذارى و تمهید مقدمات کند; هرچند بعضى از شما ـ مثل خانم راکعى که شاعرند ـ مى توانید فرهنگ سازى هم بکنید. بنابراین در این زمینه ها به مسایل اصلى بپردازید.
من مکرر مى بینم که خانمها وقتى با من روبه رو مى شوند, نگرش فمینیستى را نسبت به مسایل زنان رد مى کنند; اما متإسفانه در عمل, حرفها و گرایشها, همان باد فمینیستى است که دارد اینها را مى کشاند! چرا جنس ستیزى کنیم؟ آن شاعر بسیار برجسته زمان ما ـ رهى معیرى ـ که غزلسراى خیلى خوبى است و من از غزلهایش خیلى خوشم مىآید, شعرى علیه زنها سروده بود که از وقتى من این شعر را از او شنیده ام, اصلا دلم چرکین شده است. یک نفر به زن این گونه نگاه مى کند; نقطه مقابلش هم یکى بیاید و زن گرایى افراطى کند ـ ولو مردستیزى هم نکند ـ این هم غلط است. زن و مرد دو جنسند; خداى متعال اینها را آفریده تا مکمل هم باشند; تا با تفاهم و سکون و آرامشى که اینها ایجاد مى کنند, جامعه اسلامى وجود داشته باشد. هر کدام از زن و مرد وظیفه اختصاصى دارند. زن ـ چه بخواهیم, چه نخواهیم ـ جنسى است که باید جنبه لطف و آرامش و رحمت و سکون را در جامعه تإمین کند. بچه پسر همیشه شیطان تر از بچه دختر است; آنهایى که بچه دارند, این را مى دانند. خداى متعال در این جنس این گنجینه را گذاشته که هم خود زن و هم خود مرد به آن احتیاج دارند; ولى ما بیاییم این گنجینه را از او سلب کنیم و جنبه ستیزه گرى مردگرایانه را به او منتقل کنیم; این کار چه لزوم و فایده اى دارد و چه افتخارى براى زنها به وجود مىآید؟
چند روز پیش از این, شعرى را در نشریه اى مى خواندم که متإسفانه نام شاعرش یادم نیست. مضمونش این است: مى گوید خدا همه چیز را به همه کس نمى دهد; به یکى علم مى دهد, به یکى هم پول مى دهد. این نگاه خیلى عجیبى است; منظورم رندى شاعر و درک دقیق اوست. خداوند به یکى علم داده, به یکى هم پول داده; چرا کسى که خدا به او علم داده, باید به کسى که پول دارد, حسرت بخورد; اما کسى که پول دارد, به کسى که علم دارد, حسرت نخورد؟ آیا این جز از یک ضعف در نگرش ناشى مى شود؟ وقتى یک استاد دانشگاه فاضل مسلط روى کرسى درس قرار مى گیرد ـ به قول مرحوم آقا نجفى قوچانى ـ مثل کرسى سلطنت متمکن مى شود. واقعا اقتدار کرسى تدریس و پراکندن علم, بالاتر از اقتدار حکومت است; مگر این چیز کمى است؟ چرا ما این را دست کم بگیریم؟ چرا همه اش خیال مى کنیم که اگر معاون وزیر, یا معاون استاندار یا فرماندار فلان شهر دوردست شدیم, ارزش پیدا مى کنیم؟ من مى خواهم شما این نگرش را در جامعه تصحیح کنید. البته من هیچ معارضه اى ندارم; بالاخره اگر پیشامدها به گونه اى شد و تصادفا زنى یک خرده بیشتر به حالات ماجراجویانه مردانه بخش سیاسى گرایش داشت و مهارت و زیرکى نشان داد, البته در جاى خودش قرار بگیرد; هیچ مانعى ندارد. البته الان فرهنگ جامعه, مناسب این تغییرگرایى نیست. شما که مى خواهید در زمینه فرهنگ کار کنید ـ که توصیه من این است ـ باید در همه زمینه هاى فرهنگى کار کنید. بنابراین من یکى از کارهاى اصلى خانمها را تصحیح فرهنگ عمومى جامعه نسبت به زنان مى دانم; آن هم نسبت به گرفتاریهاى اساسى جامعه ما در زمینه مسایل زنان ـ که این کار خیلى مشکل است ـ یکى هم مسإله قوانین است; همین مسایل عسر و حرج و امثال اینها; یعنى پیدا کردن گرهها و مشکلاتى که به طور روزمره در زندگى زن وجود دارد. مردى که زنش را مى اندازد و مى رود, اینجا عسر و حرج به آن معنا نیست; چون عسر و حرجى که شما مى گویید, ناشى از ازدواج است. آن چیزى که مى تواند شرعا ازدواج را به هم بزند, عسر و حرجى است که ناشى از ازدواج باشد; این ناشى از رها کردن زن است; همان ایلإ که در قرآن چند آیه در باره آن وجود دارد.
چند روز پیش از این در یک بحث فقهى, این نکته را به مناسبت مطرح کردم که بعضى از قدما فتوا داده اند که اگر مرد چهار ماه زندگى را رها کند; نه حاضر باشد زن را طلاق بدهد, نه حاضر باشد به معناى حقیقى کلمه با او زناشویى داشته باشد; حاکم شرع او را به قتل مى رساند; یعنى یک مجازات به این سنگینى براى کارى که خیلى هم به چشم نمىآید; اما بعضیها ده سال است که زن و زندگى شان را رها کرده اند; گویى هیچ اتفاقى نیفتاده است! به نظر من گرههاى ریزى که به وسیله قوانین اسلام باز مى شود, اینها را باید دنبال کرد; این همان جایى است که حوزه هاى علمیه باید نگاهى نو و نگرشى کاملا منطبق با مسایل داشته باشند.