تواناسازى در گفتار و عمل توسعه


 


کلمه اى براى زمانها, ولى مفهوم آن چیست؟
تواناسازى در گفتار و عمل توسعه
((قسمت دوم))

نویسنده: جو رولندزJo Rowlands) )
ترجمه: دکتر فروزنده جعفرزاده(1)


ساختن یک مدل تواناسازى
Constructing a Model of Empowerment
به وسیله کار درPAEM نگارنده به این حقیقت پى برد که تواناسازى پدیده پیچیده اى است که اشکال مختلفى در جنبه هاى متفاوت زندگى زنان دارد. فرآیند تواناسازى براى زنان در سطح فردى تجربه اى انحصارى بوده, حتى اگر یک زن تجربیات مشابهى با سایر زنان داشت. این تواناسازى ((فردى)) فرآیند ممتاز و جدایى از تواناسازى گروهى و جمعى است. به عبارت دیگر فرآیند تواناسازى براى زنان در ارتباط با روابط نزدیک شخصى, بویژه با همسر و اعضاى نزدیک خانواده, متمایز از تجربیات فردى و گروهى آنان است. نگارنده چنین تفاوتى را بین تواناسازى فردى و گروهى, و تواناسازى در روابط نزدیک را دریافته است: یک تمایز ضرورى و سودمند براى تفکر بیشتر در باره فرآیند تواناسازى و اینکه چگونه مى توان یک رویکرد مفهوم ساز که اهداف عملى سازمانى و برنامه ریزى فراهم کند, بوجود آورد.
تجربه تواناسازى فردى که زنان درPAEM به دست آوردند, اشکال مختلفى داشت که شامل قادر شدن به ترک خانه بدون همراه, حرکت به سوى موقعیتهاى فعال رهبرى در سازمان و در جوامع بزرگتر بود. در بررسى تجربیات هر یک از زنان, امکان تشخیص تغییراتى که در آنها به سبب مشارکت در سازمان ایجاد شده بود, و نیز شناسایى عوامل مختلفى که در موقعیت وى بوده, در زمینه فرهنگ, سازمان و نظیر آنها که یا امکان مشارکت مثبت در تغییر داشت و یا به طریقى در ممانعت از تغییر عمل مى کردند, وجود داشت. به همین ترتیب در تواناسازى جمعى گروهها در طى زمان تغییراتى کردند, و شناسایى جوانب و روشهایى که آنها سازماندهى شده بودند, فعالیتهایى که آنها انجام مى دادند, روابط داخلى و فى مابین آنها, روابط با جوامع بزرگتر و موسسات رسمى که یا فرآیند تواناسازى را پیش برده و یا مانع از آن مى شد.
تشخیص تواناسازى در روابط نزدیک بسیار مشکل بود. گوش فرا دادن به سخنان زنانى که در باره روابطشان با همسر, پدر و همچنین مادر و مادرشوهر صحبت مى کردند نشان دهنده این واقعیت بود که تغییرات در این قسمت بسیار سخت صورت مى پذیرد. این محدوده و مکانى بود که خود زنان به عنوان یک فرد, خودشان مخالف (تغییر در) آن بودند, و جایى بود که جنبه هاى مثبت و منفى زندگى آنها به یکدیگر پیچیده شده بود. برخى از زنان به تغییرات قابل ملاحظه اى در روابط خود و همسرانشان نایل آمده بودند. بعضى دیگر از آنها تغییراتى را گزارش نمى کردند, و یا نمونه هاى برخورد و ممانعت گزارش شد. به هر حال, هنوز امکان بررسى عواملى که موقعیت پیشرفت و دلگرمى و یا مانع تغییر در این محدوده مشکل زندگى زنان است, وجود دارد.
به نظر مى رسد که تواناسازى در حال وقوع است, زیرا تغییراتى که در طول زمان رخ مى دهد سبب دستیابى بیشتر زنان به یک یا انواع مختلف اشکال قدرت مى شود. در این مثال نمونه هاى بسیارى از افزایش توانایى زنان به نمایش و یا درک ظرفیتهایشان براى ارائه نظریات, استفاده بهینه از زمان, کنترل منابع, برقرارى ارتباط با دیگران, آغاز کردن فعالیتها, پاسخ به وقایع, و مانند آنها به چشم مى خورد. اینها نمونه هایى از افزایش ((قدرت به)), ((قدرت با)), ((قدرت از درون)) و رخداد ((قدرت بر)) مى باشند. گرچه آنها به خودى خود وجود ندارند, ولى نمایشگر فرآیند تواناسازى هستند: آنها مظهر و محصول فرآیند تواناسازى هستند. شواهدى که رخ داد تواناسازى را نشان مى دهد. به منظور وقوع چنین تغییراتى, وجود یک سرى عوامل اصلى ضرورى به نظر مى رسد. بنابراین نگارنده تحقیقاتش را در هندوراس, به شرح زیر عنوان مى کند:

هر فرد یا گروهى داراى پیشینه و تجربیات مقدمى (تاریخچه زندگى) است که ممکن است برخى از این عوامل را دارا باشد, ولى افزایش آنها به طریقى به عنوان یک عامل اساسى مطرح است; این افزایش به نظر مى رسد که در مورد تمامى این عوامل و نه فقط براى یکى یا دو مورد از آنها ضرورى باشد. به عنوان مثال, داشتن اعتماد به نفس و احترام به خویش فراوان, به خودى خود سبب تولید قدرت بیشتر نمى شود; (ولى) بدون داشتن یک احساس توانایى انجام به کار و عمل در این دنیا, و یا بدون داشتن احساس و مفهوم وجود یک عامل بالاتر از این جهان خاکى, آنها بى معنى خواهند بود.
شإن و وقار به عنوان یک عامل اصلى تواناسازى احتیاج به توضیح بیشتر دارد, زیرا نگارنده این کلمه را به دلیل معنى خاصى که در زبان اسپانیایى دارد, استفاده نموده است. این کلمه اى است که بسیارى از مصاحبه شوندگان آن را به کار بردند, نه تنها با معانى که در زبان انگلیسى از آن استفاده مى شود, ولى به عنوان احترام به خود, ارزش گذاشتن به خویش, افتخار و انتظار دریافت کردن آن, و داشتن حق براى دریافت احترام از سوى دیگران.
مرکز و اصل فرآیند تواناسازى در محدوده روابط نزدیک کمى متفاوت است. نگارنده تمایل دارد که چنین بیان کند که به منظور نیل به تواناسازى در این محدوده از زندگى یک فرد, تواناسازى فردى در یک حد ضرورى است: چنین مشاهده شده است که این محدوده اى است که تغییرات در آن در نتیجه تواناسازى فردى به وقوع مى پیوندد. اصولى که نگارنده براى این جنبه شناسایى کرده عبارتند از:

به وسیله شناسایى اصل و مرکز فرآیند تواناسازى, و پى بردن به این امر که امکان شناسایى عواملى که سبب ترغیب یا ممانعت از آن مى شوند, اکنون مى توان به تجزیه و تحلیل هر موقعیتى پرداخته و استادانه چیزها را به گونه اى سازمان دهى کنیم که فرآیند تواناسازى را تقویت و پشتیبانى کنند. این امر مى تواند یا به وسیله افزایش عوامل تقویت کننده و تشویق کننده و یا کاهش و خنثى کردن عوامل بازدارنده باشد.
بسیار اساسى و مهم است که آگاه باشیم که در اینجا ما به فرآیند به صورت خطى نمى نگریم. با گذشت زمان, تغییرات حاصل شده مى توانند سبب تقویت عوامل اصلى و مرکزى شوند, بنابراین تصویر یک لوپLoop) ) و یا تصور حلزونى شکل بسیار بهتر از تصور خطى خواهد بود. به هر حال حرکت به سوى جلو همیشگى و حتمى نیست; همان طور که گروههاىPAEM در مقابل مشکلات و درگیریهایى که در بالا ذکر شد و فشارهاى بسیار قوى که بر آنها وارد شد, قادر به ادامه حیات نبودند. براى همه یک عامل ((بازدارنده)) محیطى همیشه, نمى تواند با موفقیت خنثى شود. همچنین کاملا امکان دارد که فرآیند تواناسازى یک فرد سبب ناتوان سازى (عدم تواناسازى) براى فرد دیگر گردد, به دلیل اینکه یا آنها در موقعیتى سهیم هستند که روابط قدرتى متفاوت تإثیرات متفاوتى را به جاى مى گذارند. مثالPAEM نشان مى دهد که وقایع و موقعیتهاى خاص مانع از تواناسازى براى برخى و تشویق براى تواناسازى دیگران مى شود: براى برخى از زنانPAEM , بویژه آنهایى که نقشهاى رهبرى نداشتند, درگیرى مشابهى موجب انگیزه رشد بسیار سریع در عوامل اصلى تواناسازى شد. بنابراین براى زنان به صورت فردى (یا گروهى), یک فرآیند تواناسازى برخاسته از فرهنگ, اخلاق, موقعیت تاریخى, اقتصادى, جغرافیایى, سیاسى و اجتماعى; از جایگاه او در چرخه زندگى, تجربیات خاص زندگى وى و از تإمل و عکس العمل تمامى عوامل فوق با روابط جنسیتى که در اطراف او شایع و رایج است شکل مى گیرد.

بازتاب نقش افراد خارجى / عوامل توسعه
Reflectims on the Rote of the Gutsider / Aevelopment Agency.
استلزام تفکر درست در باره تواناسازى زنان, براى افراد خارجى که با زنان کار مى کنند بسیار ضرورى است. وقتى که تواناسازى در ارتباط با دوره ها و موضوعات تشکیلات قدرت, ویژگى فرآیند آن, دقیقا تعریف شود, عقیده ((رویکرد تواناسازى)) به توسعه براى زنان به عنوان یک ابزار مفید براى تحلیل برنامه ها, معیار روابط نزدیک تواناسازى فردى, و در معیار بسیار بزرگ روابط بین المللى, و یا نقاط واسطه, استفاده خواهد شد. با یک تعریف از ((تواناسازى)) این امکان بوجود خواهد آمد که دقیقا در باره فرآیند(ها) در ارتباط با زمینه خاص, تفکر گردد (چه در موقعیت ((یک فرد بومى)) یا ((یک فرد خارجى))). یک مجموعه از پرسشها را مى توان براى شناسایى محدوده عمل که موجب تسریع فرآیند تواناسازى در یک جنبه خاص مى شود, طرح ریزى کرد. به عنوان مثال: در چه جنبه هایى از زندگى ما / آنان, اعتماد به نفس وجود دارد؟ چه کمبودهایى موجب است؟ چرا؟ چه عواملى در آن موقعیت وجود دارند, که به هنگام وجود یا عدم وجود (غیبت) آنان, اعتماد به نقس تقویت یا تضعیف مى شود؟ در کجاها (چه مواقعى) ما / آنها خودمان / خودشان را چگونه درک مى کنیم / مى کنند؟ آیا ما / آنها احساس مى کنیم / مى کنند که ارزش مورد احترام بودن براى دیگران را (و نیز) براى خودمان / خودشان را داریم / دارند؟ آیا ما / آنها به یک ضمیمه بزرگتر ارتباط داریم / دارند؟ محدوده آن چقدر است؟ چرا؟ سپس در ارتباط با برنامه ریزى و طرح ریزى برنامه ها, پروژه ها یا فعالیتها: چگونه ما / آنها با مسایلى که در سوالات اولیه شناسایى شدند برخورد مى کنیم / مى کنند؟ چه فعالیتهایى نیاز است؟ چه ساختارهاى موجود و یا جدیدى نیاز خواهد بود؟ چه پشتیبانیها یا تشویقهایى ممکن است ایجاد تغییر (تفاوت) نماید؟ از چه کسى؟ در طى مسیر چه چیزى ممکن است اتفاق بیافتد (وارد شود)؟ چگونه مى توان آن را تعدیل کرد؟ چه چیزى مى تواند فرآیند را تشویق کند؟ چگونه مى توان آن را تقویت کرد؟ ما باید به دنبال یافتن چه تغییراتى باشیم؟ چه روش و متدولوژى را مى توانیم به کار ببریم که مى باید شامل فرآیند باشد؟ چگونه ما مى توانیم مفهوم مناسبى از زمان را بگنجانیم, یا آیا این توجیه نامربوط است؟ روابط قدرتى ما با گروه (به عنوان خارجى) چیست؟ چه اشکالى از قدرت ما مى توانیم براى این کار براى گروه مهیا سازیم؟
نقش عامل تغییر (انگیزنده), در برنامه هایى که با قصد ارتقإ تواناسازى با زنان اجرا مى شوند به صورت بالقوه موثر و محورى است. عوامل تغییر معمولا (اگرچه نه همیشه) خارجى هستند; آنها اغلب کارکنان ترویجى و به شکلى ((متخصص)) هستند. عقیده و نظرى که آنها در کارشان مىآورند و شکلى که کار آنها مى گیرد, مى تواند تإثیر عظیمى, مثبت یا منفى, بر روى مردمى که با آنها کار مى کنند, داشته باشد. با در نظر داشتن تواناسازى, براى یک عامل تغییر ضرورى است که داراى بسیارى از نگرشها و مهارتى باشد که از مباحث مذکور ناشى مى شود. نگرشهایى که براى کار با زنان ضرورى است (عبارتند از) ایجاد و تقویت اعتماد به نفس, احترام به خود و احساس آنکه آنها قادر به عمل در سطح گسترده تر نیز هستند. آنها شامل احترام کامل به هر کدام از افراد و براى گروه; فروتنى و خواستن (آرزومند بودن) و (شاید, اشتیاق) به یاد گرفتن مشترک بودن و تعهد به فرآیند تواناسازى مى گردند. مهارتهاى عامل تغییر باید هماهنگ با طبیعت باز بودن فرآیند (شامل): مهارت تسهیل گرى, مهارت شنیدن فعال, مهارت پرسش غیر جهت دهنده, باشد. نقش یک عامل تغییر اساسا همانند یک کاتالیزور است. بجز آنکه بر خلاف کاتالیزورهاى شیمیایى, عامل تغییر اساسا بدون تغییر نمى ماند. تمامى انسانها محصول پیشینه زندگى و فرهنگ ویژه خود هستند, براى یک عامل تغییر حیاتى است که خودآگاهى از تمایلات, اولویتها و محدودهاى شباهت / تفاوت در ارتباط با زنانى که با آنها کار مى کند, داشته باشد.
در منظر مذکور (در آنچه که گفته شد) آموزش یک عامل تغییر یک مسإله مهم است. مهارتها و عقایدى که در بالا ذکر شد به سرعت به دست نیامده و مستلزم تمرینات فراوان و ارزیابى منظم است. نگارنده در اینجا قصد بیان جزئیات و اینکه چگونه مى توان به آن رسید را نداردWilliams. et at. 1995) (e.gAraki 1991 / , بجز اینکه ذکر نماید که گمان مى کند چنین آموزشى باید مداوم و شامل موقعیتهاى بسیارى براى خودانعکاسى و خودارزیابى باشد که مى تواند در آموزشهاى رسمى و یا یک فرآیند غیر رسمى به کار رود. به عنوان مثال, در مطالعه موردىPAEM , ((ماریا استیر)) نقش عامل تغییر با سازمان را به عهده داشت, تعلیمات وى ترکیبى از آموزشهاى رسمى و برخى از آموزشهاى غیر رسمى ضمن خدمت, با تجزیه و تحلیل مرتب فرآیند, و پشتیبانى مناسب براى نبرد جداسازى بود.
سازمانهایى که مى خواهند فرآیند تواناسازى را در گروههاى پایین اجتماع و یا در سازمانهاى توسعه اى غیر دولتى ملى یا محلىNGDO s) ) تقویت کنند (که اینجا نگارنده به عنوان سازمانهاى پشتیبانى کننده از آنها یاد مى کند) نمى توانند آن را تحمیل کنند, زیرا سبب شکست اهداف خواهد شد. این امر مى تواند به یک معضل بیانجامد. چه, به عنوان مثال, اگر در یک مورد خاص, زنان درک کنند که با مصرف کننده شدن ـ خریدن تلویزیون و سایر چیزهایى که سمبل موفقیت آنهاست موجب تواناسازى آنان خواهد شد ـ اگر سازمان حمایت کننده موافق با کمک به زنان براى رسیدن آنان به اهدافشان باشد, یک ریسک با یک نگرش محدود از امکانات موجود است, و رها کردن زنان با تغییرات قلیلى در توانایى براى فعالیت نافذ در موقعیت خویش, است. اگر به هر حال, آن (سازمان) اهداف زنان را حمایت نکند, و آن اهداف را در ارتباط با تواناسازى زنان نپندارد, مخاطره تحمیل اهداف و موضوعات خود سازمان وجود داشته و سبب عدم تواناسازى زنان مى گردد. بنابراین, مبارزه و تلاش براى تشویق زنان براى انتخاب اهداف به وسیله خودشان و نیز ترغیب آنان به پرسش در مورد فرضیات خود (و فرضیات دیگران) در باره اینکه چه امکاناتى موجود است: رها کردن زنان است به مسوولیت خودشان در حالى که باید با ((مظلومیت درونى)) که آنها را به پذیرش چیزى کمتر از آنچه ظرفیت توانایى آنهاست, مجبور مى کند, مبارزه شود. متدولوژى که براى این مسإله استفاده مى شود بسیار اساسى است.
اگر بخواهند به هدف تواناسازى نایل شوند بنابراین نقش سازمان حمایت کننده بسیار حساس است. بر اساس تعریف نمى تواند, یک نقش جهت دهنده باشد. به طریقى یک نقش همبستگى است, به جز اینکه همبستگى مى تواند منفعل باشد. نگارنده دریافته است که مناسب خواهد بود اگر آن را به صورت پیوندهاى ساختمانى ذکر کنیم. پیوندها نه تنها پشتیبانى کننده بوده و همبستگى دارند بلکه در جاهایى که نیاز باشد پشت شما حامى تان هستند در حالى که شما را در مقام مسوولیت قرار مى دهند. پیوندها علاقه مند هستند که شما به اهداف خود برسید, زیرا برخى راههاى اساسى آنها موجب رسیدن آنان به اهدافشان مى شوند. سازمانهاى حمایت کننده به مثابه پیوندها براى گروه یا سازمانى درگیر در فرآیند تواناسازى, با مشکلات دیگرى مواجه هستند. یکى از این مشکلات حمایت از هدف تواناسازى است; این در حالى است که وجود خویش را در فرآیند انکار مى کنند. این امر همیشه موافق فرآیند به نظر مى رسد. بنابراین منبع مالى, چرخه گزارش دهى و شاخصهاى موفقیت یا شکست که موجب فشار مى شود و بر خلاف استلزامات رویکرد تواناسازى کار مى کند. به عنوان مثال, منبع مالى که براى پروژه هاى کوتاه مدت در نظر گرفته مى شود موجب فشار براى سرعت, نتایج واضح و آشکارکمى است. در حالى که فرآیندهاى تواناسازى مى تواند درازمدت بوده و نیازمند یک رویکرد بازOpen - ended) ) با نتایج غیر قابل پیش بینى و ناتمام است. صحبت از ((پروژه هاى تواناسازى)) ممکن است در شرایط متناقضى تداعى کند, زیرا پروژه را معمولا کوتاه مدت (5 ـ 3 ساله), با فعالیت خاص و اهداف از پیش تعیین شده, مشاهده مى کنند. با یک رویکرد تواناسازى نیاز است خود زنان موضوعات را تعیین کرده و تغییرى را حاصل نمایند. براى سازمانهاى حمایتى که در حیطه قانون خیریه انگلیسlaw) (British charity کار مى کنند مشکل دیگرى نیز وجود دارد که آنها باید در فعالیتشان ((غیر رسمى)) باقى بمانند و بتوانند موقعیت خیریه اى خویش را و امتیاز مالیاتى که به همراه آن است حفظ کنند. گرچه مشاهده مى کنیم که تواناسازى در باره چیزى نیست مگر در باره قدرت و بنابراین شدیدا یک موضوع سیاسى است, و لو اینکه در تعاریف ((سیاسى)) گسترده تر از مفهومى است که در ارتباط با انگلیس به کار برده مى شود. رقابتى که سازمانهاى پرداختهاى خیریه اى دارند در گذشته متناقض با تصور تواناسازى بوده, و یا تصور ملموسى, مانند سیستم جدید توزیع آب و یا برنامه هاى ایمن سازى است. برنامه هاى تواناسازى یک تصور رقت انگیز را که به طور سنتى براى دریافت بودجه ارائه مى شود, نشان نمى دهند. این امر براى اغلب اهداکنندگان که بازآموزى شده اند و به موضوعات مثبت و شاید کمتر رقت انگیز پاسخ مى دهند, کاربرد دارد. تلاشى براى برخى از سازمانها است که در برخورد با آنها احتیاج به کوشش بیشترى است. یکى دیگر از مشکلاتى که سازمانهاى حمایت کننده با آن روبه رو هستند, کار کردن همراه با ((شرکاى پروژه)) است, که خود آنان هیچ علاقه خاصى در تواناسازى زنان ندارند. سازمانهاى مردمى, محلى و ملىNGDO s و سازمانهاى معروف تولیدات فرهنگى هستند که در آن قرار گرفته اند, مگر آنکه آنها سازمانهاى زنان فمینیست باشند, نمى توانند رویکردى که در آن اولویتهاى تواناسازى که مورد نیاز زنان باشد, بوجود آورد. بنابراین یک مبارزه خنثى سازى ساختارى است که در بهترین حالت از تواناسازى زنان چشم پوشى کرده و در بدترین حال فعالانه به عدم تواناسازى زنان مى کوشد, با این حال از تحمیل دستورات خارجى در این امر مى کوشد. به علاوه, سازمانهایى که در جستجوى بودجه هستند در شناسایى شاخصهاى دریافت بودجه سریع بوده, و به طور استراتژیک, و یا حتى با فرومایگى, کلماتى را در خواست بودجه خویش به کار مى برند که آن به تصویب برسد. این روش آزادانه به وسیله چندین سازمان که نگارنده در زمان تحقیق با آنها صحبت کرده, به کار گرفته مى شد. ((تواناسازى زمان)) یکى از این تمایلات است.
مسإله مرکزى تواناسازى ((فرآیند)) آن است. اصل تواناسازى که در اینجا شناسایى شده است مى تواند به هزاران راه پشتیبانى گردد, برخى از آنها به خوبى با رویکردهاى تواناسازى همخوانى دارد. و بعضى دیگر با تغییرات محسوس مرتبط هستند. شما مى توانید به طریقى (این فرآیند را) بنیان گذارید که پشتیبانى تواناسازى زنان به وسیله تشویق آنها به تحلیل تصمیم گیرى و به دست گرفتن کنترل زندگى خودشان, باشد. شما مى توانید به زنان بیاموزید که به طریقى مطالعه کنند که بحث انگیز و تجزیه و تحلیل کننده بوده و در آنها اعتماد به نفس بیشترى ایجاد نماید و پشتیبان آنان براى انجام عمل بیشتر باشد. هر کدام از این نوع فعالیتها مى تواند ((با)) مردم به جاى ((براى)) مردم برنامه ریزى شود; ویرینگاWieringa) ) چنین مشاهده کرده است:
هر پروژه اى در ارتباط با زنان مى تواند بالقوه شامل عوامل تغییر باشد. دوره هاى خیاطى, برنامه هاى سوادآموزى, دروس آشپزى مى تواند به طریقى مطرح شود که اجازه بحث در باره تقسیم جنسیتى کار, و از کنترل زنان بر منابع درآمدى خویش را, مى دهد Wieringa 1994:843) ).
به بیان دیگر, نکته اى که سازمان حمایت کننده نیاز است که به دنبال آن باشد, نقطه اعمال فشار است. بکارگیرى رویکرد تواناسازى براى کار با زنان, نیازمند کشف رویکردهاى جدید و نیز بازنگرى روشهایى که در گذشته از آنها استفاده مى شده, است. به عنوان مثال, شبکه و حمایت و تقویت سازمانهاى زنان از جمله فعالیتهایى نیست که بودجه اى به آن تعلق گیرد. با رویکرد تواناسازى, آنها به طور موثر به کار گرفته مى شود که در رویکردهاى دیگر قابل تشخیص نیستند. ممکن است که نقش مناسب چانه زنى براى سازمانهاى حمایتى وجود داشته باشد. در حالى که فرض بر این دارند که اگر آنها را براى این کار حمایت کنیم, زنان خودشان مى توانند خودشان براى خویش چانه بزنند. در اینجا شایان ذکر است که منابعى که سازمانهاى حمایتى براى فرآیند تواناسازى مىآورند فقط به سادگى مالى نیست. منابع غیر مالى مى تواند تإثیر موثرى داشته باشد, مانند پشتیبانیهاى فردى در لحظات کلیدى, انجام ملاقات با افراد یا سازمانهاى مربوطه, پشتیبانى فرآیند شبکه اى, و از این قبیل. سازمانهاى حمایتى در ارتباط با سازمانهاى ترکیبى و نه فقط سازمانهاى زنان نقشى را ایفا مى کنند که کاربردى در سوالات تحلیلى که در ابتدا مطرح شد, دارند. در این مورد, هر عامل تغییرى که توانایى تمرکز بر تواناسازى زنان را به عنوان یک مسإله جنسیتى در خود تقویت کرده و به حد کافى مهارت داشته باشد, فرآیند را پیش برده بدون آنکه به وسیله دینامیک قدرت موجود ربوده شود.
رویکرد تواناسازى, براى سازمانهاى حمایتى, کاربردى در ارزیابى از فعالیتها دارد. به منظور تصرف (نیل) به درجه تإثیر رویکرد, شاخصهاى موفقیت باید تعریف شوند. حقیقتى که به خوبى بنا گذاشته شده و یا اینکه زنان آموخته اند که بخوانند و این امر فرآیندى را که زنان به این مهم دست یافته اند را نشان نمى دهد. شاخصهاى کیفى یکى از قسمتهاى مهم و اساسى ارزیابى هستند, اگرچه آنها باید با دقت بسیار زیاد به کار گرفته شوند تا از ابزارى شدن زنان اجتناب شودFeuerstein 1986) ).
یکى دیگر از کاربردهاى یک رویکرد تواناسازى براى کار با زنان براى سازمانهاى حمایتى در ارتباط با فرهنگ سازمانى خود این سازمانها است. التزام به فرآیند تواناسازى زنان وقتى که بسیارى از فشارهاى اجتماعى, سیاسى و فرهنگى بر خلاف آن کار مى کنند, آسان نخواهد بود و وقتى که فرهنگ سازمانى شما تواناسازى زنان را ترغیب نکند, این امر مشکل تر خواهد بود. چندین نفر از زنانى که براى آژانسهاى توسعه اى به عنوان متخصص جنسیتى کار مى کردند اعلام داشتند که سازمان آنها به طور سیستماتیک کار متخصص جنسیتى را حاشیه اى مى کند در حالى که به ظاهر تعهدى به توسعه زنان و حتى به طور ویژه به تواناسازى زنان دارند. این مى تواند نتیجه کار ظاهرى و غیر موثر باشد. نیازهاى اعلام شده به وسیله عوامل تغییر که در بالا ذکر شد, و به همراه نیازهایى که به وسیله خود سازمان اعلام شده در موثر بودن هر کارى براى حمایت فرآیند تواناسازى خارج از سازمان به وسیله فرهنگ سازمانى که بر خلاف تواناسازى زنان است, تإثیر منفى خواهد شد.
انتقاداتى به تواناسازى به عنوان یک کلمه است که بالقوه, درگیرى مبهمى از علایق بین گروههاى مختلف زنان, روابط پنهانى قدرتى را نشان مى دهدDavies 1994) - Yuval ). این به یک مسإله مهم اشاره دارد: تواناسازى براى چه هدفى؟ تواناسازى زنان فقط یک مسإله زنانه نیست, بلکه یک مسإله جنسیتى است که احتیاج به بازنگرى روابط جنسیتى داشته, که چگونه در نهایت مستلزم تغییرات مردان و نیز زنان است. همچنین این یک مسإله توسعه اى است, از آنجا که زنانى که توانا مى شوند قادر به عمل در جنبه هاى گسترده تر بوده و ایفاى نقش فعال ترى نه تنها در فعالیتهاى اقتصادى, بلکه در اعمال فشارهاى سیاسى براى تغییر در راههاى گوناگون خواهند بود. ما باید از هر ایده تواناسازى شاید حتى توسعه اى, را به معنى چیزى که مى توان آن را ((به مردم)) و یا ((براى مردم)) است اجتناب ورزیم. تواناسازى نه تنها به عنوان یک ایده ابزارى یا نشانه وابسته مهم است, بلکه به عنوان یک ابزار فعال است که اگر به درستى از آن استفاده شود, مى تواند به یک تغییر عادلانه بیانجامد.
1ـ منبع: کتاب_ H.Afahsr. Macmillan Press. / 1998 / London. Women and Empowerment Illustrations from the Third World