نویسنده

 

 

قصه هاى شما (56)

مریم بصیرى


آخرین جایزه ـ حسین ثابتى مقدم ـ بایگ تربت حیدریه
مادربزرگ, صندلى خالى ـ ف.اقبالى زارچ ـ یزد
زندگى با عشق ـ زهره کرمى ـ خمین
تنهاترین ستاره ـ طاهره رحیمى ـ قم
دختر انتظار ـ مریم زاهدىنسب ـ شوش دانیال

وفاداران صمیمى!
صغرى آقا محمدى از کرج, فاطمه اقبالى زارچ از یزد, بتول جغتایى از سبزوار, مریوان عبدلى از اندیمشک, منیره مقدم زاده از گیلان, صفیه و صدیقه شاهسون از شهرکرد و علیرضا چمنى از کرمان.
آثار و نامه هایتان به دستمان رسید. چون گذشته در شماره هاى آتى به بررسى داستان هایتان خواهیم پرداخت و آثار برتر را چاپ خواهیم کرد.
امیدواریم هر چه زودتر دروازه هاى موفقیت و پیروزى را بر روى خود بگشایید.

حسین ثابتى مقدم ـ بایگ
برادر گرامى, پیوستن شما را به جمع صمیمى دوستان ((قصه هاى شما)) تبریک مى گوییم و امیدواریم این داستان شما فتح بابى باشد براى رسیدن به قلل مرتفع علم و ادب. ((آخرین جایزه)), در باره معلمى است که مى خواهد بازنشسته شود و در ضمن آخرین جایزه را نیز به بهترین شاگرد بدهد. پسرک فقیرى که شاگرد اول کلاس است مطمئن مى باشد که جایزه را دریافت خواهد کرد ولى یکى دیگر از همکلاسى هایش امیدوار است که خود وى جایزه خواهد گرفت. در نهایت در پایان کشمکش, جایزه نصیب قهرمان کوچک داستان مى شود و وقتى او با خوشحالى به خانه مى رود با ظرفى پر از نقل روبه رو مى شود و مى فهمد که مادرش نیز براى او جشن تولد گرفته است و آن روز, روز تولد اوست.
داستان, خاص کودکان است و در نهایت سادگى نوشته شده است. باید توجه داشته باشید که داستان کودک و نوجوان از لحاظ پرداخت عناصر چیزى کمتر از داستان بزرگسال ندارد و نمى توان به بهانه گنجینه کوچک اطلاعات مغز کودک, وى را بى اهمیت تلقى کرده و داستانى ضعیف نوشت. البته شما در حد خودتان درست عمل کرده اید و به خوبى از عناصر بهره جسته اید. اما یادتان باشد دو ویژگى عمده اى که داستان را از دیگر قالبهاى نگارشى جدا مى کند, بهره گیرى از تخیل و احساس برانگیزى است و این همان چیزى است که در داستان شما دیده نمى شود.
بعد از اینکه جرقه داستان در ذهنتان زده شد و طرح را نوشتید, تازه باید شروع به پرداخت کنید تا در نهایت ساختمان داستان را کامل نمایید. براى یافتن فکر اولیه و یا همان جرقه, باید زندگى را بشناسید و از نزدیک با مردم در تماس باشید و تعادل و یکنواختى موجود در زندگى روزمره آنها را بهم بزنید تا بتوانید به موقعیت دلخواه دست پیدا کنید. حضور در مکانها و زمانهاى مختلف و همدمى با آدمهاى خاص و پرداختن به علایق و سلایق خاص آنها مى تواند در این زمینه راهگشا باشد تا شما بتوانید به تمامى با تکیه بر تخیلات خویش, احساسات خواننده را برانگیزانید. با آرزوى موفقیت بسیار براى شما, منتظر آثار دیگرتان هستیم.

ف.اقبالى زارچ ـ یزد
دوست ارجمند, داستانهاى شما را مطالعه کردیم ولى افسوس که در ابتدا فقط با یک قطعه ادبى و جملات زیبا روبه رو بودیم. یک نویسنده ماهر و نکته سنج, زمینه و حواشى داستانش را طورى توصیف مى کند که در ارتباط با اصل ماجراى اثرش باشد نه اینکه بتوان به راحتى آن توصیفات را از ابتداى داستان حذف کرد, طورى که هیچ لطمه اى به کل آن نخورد. ((ارنست همینگوى)) در مورد به کارگیرى این جملات زیبا و بى ارتباط با داستان مى گوید: ((داستان را بنویسید و سپس تمام جملات زیبایى را که در آن گنجانیده اید حذف کنید و ببینید آیا هنوز داستان بر پاى خود استوار است یا نه؟ ))
البته اگر از این جملات بگذریم مضمون هر دو داستان شما زیباست و برگرفته از یک حس درونى و انسان دوستانه مى باشد و مخاطب را با عواطف دیگران درگیر مى کند. در واقع اثر شما کارکردى مى باشد و جداى از ضعفهایش مى خواهد پیام بزرگى را به خواننده منتقل کند. خوب است شما هم بدانید که بزرگان دنیاى داستان و رمان, کارکردهاى مختلفى براى این قالب ادبى قایل هستند و مى گویند داستان در ابتدا نگاهى بىآلایش به خود و هستى دارد. نویسنده و خواننده در زمان نگارش و مطالعه داستان از زندگى عادى جدا مى شوند و خودشان را در هستى لایتناهى ارزیابى مى کنند. دوم اینکه مخاطب با افراد و حوادثى که تا به حال برخورد نداشته است, روبه رو مى شود و همین رویارویى با حوادث تلخ و شیرین براى وى هیجانآور است. حس مى کند که در کنار آن شخصیتها زندگى مى کند و از هواى اتاق آنان تنفس مى نماید و گاه پا را فراتر گذاشته و با توجه به مهارت نویسنده در بازگویى داستان احساس ((همسان پندارى)) و یا همان ((همذات پندارى)) به او دست مى دهد و فکر مى کند آن اتفاق براى خودش افتاده است و او در شرایط شخصیت اصلى داستان است, لذا فکرش را به کار مى اندازد و به دنبال راه حلهایى براى رفع مشکلش مى گردد.
در درجه سوم داستان باعث مى شود که مخاطب از حیطه جغرافیایى و تاریخى روستا, شهر و کشور خود خارج شود و با احساسات و عواطف آدمهایى که شاید هرگز در زندگى عادیش با آنها برخوردى نداشته باشد, آشنا شود. باید به جرإت گفت که در آثار شما کمابیش هر سه کارکرد مشاهده مى شود اما براى قوت هرچه بیشتر داستانهایتان و همچنین کارکردهاى آن باید یک کار دیگر نیز انجام مى دادید و آن کند کردن نبض زندگى و یا ((اسلوموشن)) و یا تند کردن آن یعنى ((فست موشن)) مى باشد. شما با این دو طریق گاه بر مسایل دور و برتان دقیق مى شوید و به آرامى به آنها مى پردازید و مثلا چند دقیقه از زندگى شخصیت را آنچنان کند نشان مى دهید تا دقیقا ذره ذره آن حوادث و یا احساسات را درک کنیم و گاه در زمان لازم وقتى که ضرورت داستان ایجاب مى کند و اتفاق خاصى رخ نمى دهد با اشاره سریع به زمان و مکان, چند روز را به سرعت طى مى کنید و دوباره هنگام رسیدن به یک حادثه و بحران همان دید جزئى نگر و بطئى خود را در پیش مى گیرید.
حضور فعال رمان و داستان مى تواند در جامعه مفید و کارساز باشد طورى که حتى نظام روانى جامعه را بر هم بزند و آن را به سمت اعتدال و یا ایدهآل رهنمون شود. ما هم آرزو مى کنیم که آثار شما نیز چنین خصوصیتى داشته باشد و لااقل بتواند جمع کوچکى از اجتماع را به اندیشه و عمل وا دارد.

زهره کرمى ـ خمین
خواهر عزیز, اولین قدمهایتان در عرصه داستان نویسى قابل توجه است ولى براى اینکه گامهایتان را استوارتر کنید باید بیش از اینها به اسکلت بندى و طرح داستان بیندیشید و سپس انرژى خود را بر سر پرداخت, داستانى بگذارید که طرحى نو و منسجم دارد. اکثر نویسندگان معتقد هستند که طرح داستان را مى توان بر پایه سه اصل استوار کرد. عمل, منش و اندیشه سه عنصرى هستند که مى توانند به تنهایى طرح یک داستان قوى را تشکیل دهند.
در طرح عمل در سرنوشت قهرمان دگرگونى کاملى ایجاد مى شود حال چه تغییرات تدریجى باشد و چه ناگهانى بروز کند. این دگرگونى هم در نتیجه منش و اندیشه قهرمان ایجاد مى شود. در این نوع طرح به بیرونیات توجه داریم و از درون اشخاص بى خبر مى باشیم. مثلا شخص دست به یک اشتباه مى زند و دیر متوجه آن مى شود و ما فقط شاهد اعمال بیرونى او هستیم.
در طرح منش دگرگونى کاملى در فضایل اخلاقى قهرمان ایجاد مى شود که همه برگرفته از عمل وى است و پیامدهاى آن در رفتار و اندیشه و احساسات شخصیت ظاهر مى شود. منش فرد تغییر کرده و به اوج بلوغ مى رسد و یا اینکه بر اثر فشار زمانه از خواسته هایش عقب نشینى مى کند.
در طرح اندیشه, مبناى ترکیب کننده عبارت است از دگرگونى کامل در اندیشه و در نتیجه در احساسات قهرمان که ناشى از عمل و منش اوست. فرد به تربیت خود مى پردازد و مى فهمد که باید رفتارش را تغییر دهد و دگرگونى مثبتى ایجاد کند.
گاه این سه نوع طرح همه با هم در یک اثر نمود پیدا مى کند; مثل رمان ((کلیدر)) اثر ((محمود دولتآبادى)) که در آن شخصیت از اول تا آخر رمان; عمل, منش و اندیشه اش به سوى تکامل مى رود.
پس در مرحله اول نوشتن یک طرح قوى و سپس پرداخت قوى آن طرح, منجر به خلق یک داستان جذاب مى شود که به تمامى حس و حال شخصیت و محیطى را که در آن زندگى مى کند به خواننده منتقل نماید.
مسإله دیگر جمع بندى پایانى کار شماست که اصلا ضرورتى ندارد, آن هم در این شکل که ((مراسم عقد و عروسى به صورت ساده و مختصر برگزار شد و مریم براى همیشه به عقد حسین در آمد. آنها در نزدیکى خانه خاله زینب خانه اى گرفتند و در آنجا ساکن شدند. زندگى آنها همراه با شور و نشاط و سرشار از تفاهم و یکرنگى بود.)) این روایت مستقیم و بدون لطف و جذابیت نه تنها به قوت داستان شما نمى افزاید بلکه آن را ضعیف تر جلوه مى دهد. پس بعد از این, پس از فرود داستان, دیگر وارد زمان خطى نشوید و دوباره یک زندگى یکنواخت و بدون مشکل را وعده ندهید.
موفق باشید.

طاهره رحیمى ـ قم
داستان نویس جوان, ستاره داستان شما دخترکى 6 ساله است که به سرطان مبتلا مى باشد ولى با ادراک خاص بزرگسالان با بیماریش درگیر مى شود, تا اینکه ستاره زندگیش به ظاهر خاموش مى شود, چرا که این دخترک کوچک در هنگام مرگش مى گوید ((ستاره ها هیچ وقت نمى میرند.)) و معلوم نیست این تفکر چگونه در مغز کوچک او جایگزین شده است.
یادتان باشد که در یک داستان کوتاه همواره باید اختصار, ابتکار, روشنى و تازگى را در طرح و شیوه پرداخت رعایت کنید تا اثرتان رنگ و بویى از کهنگى نداشته باشد و خواننده بتواند با آن احساس نزدیکى برقرار کند.
((ژان پل سارتر)) مى گوید: ((موضوع مورد بحث در داستان بر اثر کثرت توصیفات, موجودیت نمى یابد بلکه به سبب پیچیدگى و تعدد روابطى که با اشخاص مختلف داستان دارد, به عمق هستى مى رسد و آنگاه واقعى تر مى نماید که به دفعات بیشترى آن را لمس کنند, بچرخانند, بردارند, بگذارند و خلاصه اشخاص داستان از حد آن بگذرند و به سوى هدفهاى خاص خود بروند. همچنین است جهان مخلوق داستان, یعنى مجموعه اشیإ و آدمیان و براى اینکه آنها به حداکثر نقل خود برسند باید ((آفرینش آشکارگر)) که از طریق آن خواننده, جهان داستان را کشف مى کند نیز در حین عمل التزام مخیل باشد و به عبارت دیگر هرچه علاقه خواننده به تغییر و تبدیل جهان مخلوق داستان بیشتر باشد, آن جهان زنده تر مى شود.))
در ضمن حواستان باشد که مطالعه را فراموش نکنید و به دقت تمام به آن بپردازید. همان طور که نوشتن داستان و رمان و یا سرودن شعر کلاسیک و نو هنر است, مطالعه دقیق نیز مى تواند یک هنر باشد. خواننده اى حرفه اى در طول مطالعه داستان به تمامى ذهنش فعال است و به جاى دنبال کردن ماجراى داستان و جذابیتهاى ظاهرى آن به دنبال چرایى و علت وقوع حوادث مى گردد و هر لحظه از خودش مى پرسد چرا این شخصیت چنین کارى کرد؟ چرا چنین حرفى زد؟ حالا در برخورد با این مشکل چه عکس العملى نشان مى دهد؟ در این صورت خواننده با عناصر داستان آشنا شده و از مهارت نویسنده در بکارگیرى این عناصر لذت مى برد. وى با پى بردن به راز و رمز درون داستان از خواندن آن لذت مى برد و پى بردن به این رموز نیز در گرو آشنایى او با عناصر داستانى است. امیدواریم شما نیز پس از این به این روش مطالعه کنید.

مریم زاهدىنسب ـ شوش دانیال
دوست خوش ذوق ما, باز هم داستانى دیگر از شما به دستمان رسید که به لرستان و زنان آن دیار مى پردازد و به زیبایى از زندگى مردمان این منطقه کشور سخن مى گوید. اما اولین اشکال شما از همان اولین جملات آشکار مى شود. پیرزنى به عروسش مى گوید که منتظر شوهرش نباشد چرا که دیگر خبرى از او نیست و پشت سرش در جملات بعدى خبر آمدن ((امید)) را مى دهید. اگر کمى دقت کنید متوجه مى شوید نباید قبل از اینکه انتظار خواننده به سر آید در همان شروع ماجرا خودتان همه چیز را به خواننده بگویید و لذت کشف ماجرا را از او بگیرید. پس باید بیش از اینها دقت کنید تا کارتان دچار ضعف نشود. همان طور که خودتان هم مى دانید جذابیت داستان شما به خاطر موضوع ناب و نوى آن نیست بلکه در ایجاد فضایى خاص و منطقه اى متفاوت با دیگر آثار داستانى مشابه مى باشد.
در ضمن به قول ((مارگارت چیتن دن)) گرفتن شخصیتهاى داستانى از متن زندگى به این معنى نیست که آدمها را همان طور که در زندگى مى بینیم در داستان بگذاریم. باید چهره اى را از یک فرد, رفتارى را از دیگرى, طریقه برخورد و سخن گفتن را از شخصى دیگر و خلاصه ویژگیهاى خاصى را از مردم اطرافتان سر هم بکنید و موجودى تازه خلق نمایید که رفتارش شبیه به هیچ کدام از نمونه هاى همسان وى نباشد. اگر قرار باشد شخصیت همان کارى را انجام دهد که آدمهاى حقیقى دقیقا در زندگى خود انجام مى دهند, دیگر لزومى ندارد که خواننده خود را درگیر چنین اشخاصى کند و در جهان داستان به سراغ آنها برود.
در نهایت شخصیت پردازى دختر لر کاملا مطابق با خواسته هاى شما به اتمام مى رسد; گویا دختر مى خواسته به نحوى با نامزدش حرف بزند و وقتى حرف دلش را مى زند سبک مى شود و دیگر هیچ اعتراضى ندارد و مى گذارد این زخم خورده جنگ با زخم دل خودش تنها باشد.
داستان شما با تمامى ضعفها و قوتهایش هدیه این شماره مجله به تمامى دوستداران بخش ((قصه هاى شما)) مى باشد.