مشاور شما

نویسنده


 


مشاور شما

مشاور این شماره: دکتر آمنه ملاباشى


این شماره:
خواهر گلپونه ...
خواهر ز.م ـ شاهرود
خواهر س.ى ـ فارس
س.ف ـ تهران

یادآورى:
1 ـ خواهران و برادرانى که مایل به دریافت کتبى پاسخهاى خود در اولین فرصت مى باشند لازم است نشانى کامل خود یا یکى از دوستانشان را همراه طرح مشکلات خویش درج نمایند.
2 ـ آن دسته از نامه هایى که به خاطر فقدان یا نقص نشانى, امکان ارسال پاسخ براى آنها نیست, پس از آماده شدن پاسخ در اولین شماره مجله منتشر خواهد شد.
3 ـ بخش مشاوره مجله خود را امانت دار نامه ها و مطالب آن مى داند و حداکثر دقت را در حفظ اسرار و مسایل خصوصى صاحبان نامه ها خواهد نمود و با رعایت این مهم, طرح مشکلات و پاسخها را براى عموم خوانندگان مفید و حتى راهگشا مى داند.
4 ـ در صورتى که مایل به درج نام کامل خویش در مجله نیستید مى توانید از حروف فارسى اختصارى استفاده کنید و تقاضاى ما این است که از درج حروف لاتین اجتناب شود.
5 ـ لطفا در نامه هاى خود از یک طرف کاغذ استفاده کنید.

خواهر گلپونه ...
دخترى 19 ساله هستم. در دوران ابتدایى گرفتار هتک حرمت توسط مردى شدم. خانواده من از این موضوع اطلاع دارند و از کودکى نگاههاى تحقیرآمیز را حس کرده ام. در کوچکى, یک بار مى خواستم خود را بکشم! متإسفانه از همان سنین دچار انحراف شدم. در دوران راهنمایى دو بار دلبسته شدم. هوسى در کار نبود و در جستجوى محبت بودم. من پایبند مسایل دینى بودم و نمى گذاشتم دچار هتک حرمت شوم. خانواده ام به این موضوع پى بردند. بار دیگر سعى کردم خودکشى کنم. از آن به بعد دچار افسردگى شدم. یکى از پسران فامیل به من پیشنهاد دوستى داد و پسر قبلى با شخص دیگرى ازدواج کرد. ابتدا به پسر دوم به علت اینکه خانواده او آدمهاى بوالهوسى بودند, بى اعتنایى کردم, ولى سپس با او طرح دوستى ریختم, اما بعدا دچار بى اعتنایى و شنیدن فحش و تهدید شدم. سپس مشکل جسمى مرا گرفتار ساخت. غمگین و افسرده و دچار شک و بدبینى شده بودم.
دو باره با شخصى آشنا شدم که باعث شد بیشتر توانایى هاى خود را بشناسم. فقط شکها و تردیدهایش اذیتم مى کرد و از آنجا که زشتم, او این موضوع را به رخم مى کشید. پس از یک سال از او هم جدا شدم. چند ماه قبل به خاطر سرگیجه و تارى چشم و طپش قلب به پزشک مراجعه کردم که او افسردگى را عامل آنها دانست.
آیا انحراف آثار خیلى بدى روى فیزیک بدن مى گذارد؟ ضمنا من دوستى ندارم که به من کمک کند. فقط یک دختر بهانه گیر, لجباز, عصبى, افسرده و شاید زشت هستم!
خواهر گرامى!
از خواندن سرگذشت شما متإثر شدیم, چرا که باز انسان بى گناهى گرفتار دیو پلید انحراف شده و مرد بدسرشتى که نفس شیطانى بر او غلبه کرده, دامن نجابت او را آلوده کرده است, آنچنان که علاوه بر درد و رنج و مصیبت زودهنگام, در بزرگسالى دچار عوارض جسمى و روحى شده است. باز چون گذشته اشاره مى کنیم بسیارى اوقات بى توجهى و سهل انگارى خانواده ها و درگیرى پدر و مادر با مشکلات و گاه عدم تفاهمشان, آنها را از کودک خود که چون غنچه گلى است, غافل کرده, دست پلید افرادى آنها را دچار مشکلاتى مى سازد. گویا والدین در قبال فرزندان و در پیشگاه الهى, مسوولیت ندارند. اما همیشه با دیده تردید و عدم اعتماد به فرزند خود نگریسته و او را گناهکار به شمار مىآورند! حال آنکه اگر از وجدان خود سراغ بگیرند, خود گناهکار اصلى اند.
آشنایى زودرس کودک با مسایل خاص, آن هم به صورت انحرافى و غیر اخلاقى, براى او بلوغ زودرس و باورها و تصورات اشتباه مىآورد و روح و روان او را دستخوش ترس و اضطراب مى کند.
از انحراف نام برده اید که نسبت به آن احساس گناه مى کنید. بعضى از نوجوانان و جوانان که خود را دچار انحراف مى کنند, به گمان خودشان جهت رفع تنش و اضطراب اقدام به این کار مى کنند حال آنکه عوارض روحى و جسمى بیشترى گریبانگیرشان مى شود. با اراده محکم و توکل به خدا و رعایت تذکراتى که در شماره هاى پیشین برشمردیم و گفته اید بر آنها واقفید, مى توانید بر آن غلبه کنید.
شما به جستجوى محبت در بیرون از محیط خانواده اقدام کرده اید و اکثر پسرانى که با آنها آشنا شده اید, جز براى سرگرمى و از روى هوس و وقت گذرانى اقدام به دوستى با شما نکرده اند. بسیارى اوقات با اینکه مى دانسته اید اشتباه مى کنید مثلا در مورد پسرى که خصوصیات منفى خانواده اش را مى شناخته اید, باز اقدام به دوستى کرده اید. از این دوستیها چه طرفى بسته و چه نتیجه اى برده اید, جز حسرت و ناکامى, جز کوله بارى از تجربه هاى تلخ و گاه حتى توهین و تحقیر؟! جایى مى گویید شخصى باعث شده به توانایى هاى خود پى ببرید, ولى بعدا مى گویید شما را به خاطر زشتى, تحقیر مى کند! معیار زشتى و زیبایى چیست؟ آیا زشتى و زیبایى به ظاهر شخص بستگى دارد؟ آیا بیش از حد خود را کوچک نکرده و خود را با عینک بدبینى و منفى بافى نمى نگرید و نقصهاى خود را بزرگ نمى کنید؟ همه اینها مى تواند ناشى از تحقیرها و سرزنشها و عدم توجه کافى خانواده و افسردگى که دچار آن شده اید باشد. در نتیجه چند بار اقدام به خودکشى نموده اید.
خواهر عزیز, بایستى به درمان افسردگى خود روى بیاورید و از کارشناسان در این زمینه, یارى بجویید. مى دانید ناامیدى از رحمت خدا, گناه بزرگى است. همه درها به روى شما بسته نیست, و با پشت سر گذاشتن تجربیاتى هر چند آزارنده و بد, اینک باید بتوانید بهتر و عاقلانه تر با مسایل زندگى, روبه رو شوید. خودکشى, راه فرارى است که نه تنها انسان را نجات نمى دهد بلکه تازه اول گرفتاریهاى اوست. به جاى فرار از مشکلات, سعى در مبارزه با آنها و حل مسایل داشته باشید.
این طور که مشخص است, شما هویت کاملى کسب نکرده اید و در انتخاب راه زندگى و شخص مورد علاقه اى که با او پیوند زندگى ببندید, سردرگم بوده و در تردید به سر مى برید. با مراجعه به مشاوره هاى خانواده یا افراد ذیصلاح و معتمد مثل دبیران و روحانیون مى توانید معیارهاى صحیح ازدواج را تعیین کنید.
گفته اید به خدا روى آورده اید, پس بدانید بهترین معیارها آنهایى است که مورد قبول و نظر خدا باشد از جمله: داشتن ایمان, فضایل اخلاقى, پایبندى به خانواده, مسوولیت پذیرى, هماهنگى تحصیلى و فرهنگى و توانایى نسبى اداره زندگى, دورى از اعتیاد و ... اینک شما به خوبى به عواقب دوستیهاى بوالهوسانه و خیابانى که بنیان محکمى ندارد پى برده اید. پس بیایید از روى عقل و تإمل, تصمیم گیرى نمایید. در طى درمان افسردگى به کمک روانشناس, ممکن است به مشاوره خانوادگى دست زده و والدین شما با شرکت در این جلسات, به درک بهترى از شما نایل شوند.
پیروز باشید.

خواهر ز.م ـ شاهرود
خواهر گرامى!
در سنین کودکى, خیالبافى و روى آوردن به رویا و داشتن همبازیهاى خیالى تا حدود زیادى طبیعى است که تا حدود 12 سالگى را ذکر مى کنند. اما دچار شدن شدید به خیالبافى و غرق شدن در رویاهاى واهى و دور و دراز, انسان را از واقعیتها دور مى دارد و گاه اراده او را در انجام کار متزلزل مى نماید و در صورت روبه رو شدن با واقعیتها و حقایق زندگى که چه بسا تلخ بوده و مورد پسند ما نباشد, دچار ترس و اضطراب مى شویم. انسانى که از عزت نفس والا و قدرت اراده خوبى برخوردار باشد, با چشم حقیقت بین به دنیا مى نگرد و سعى مى کند عاقلانه و به دور از خیالات, تصمیم گیرى کند. چه بسیار نوجوانانى که در خیال خود, فرد ایدهآلى را تصور مى کنند که خصوصیات او از هر جهت مطابق میل آنها باشد و سپس در تصمیم گیرى براى ازدواج, طرحهاى طرف مقابل را به علت برخوردار نبودن از تصورات خیالى خود به آسانى رد مى کنند, یا آرزوى سفر به خارج و زندگى در آنجا گاه چنان فکر و ذهن جوانان را مشغول مى دارد که خود را به آب و آتش مى زنند تا با هر مشقتى به آنجا برسند اما در آنجا با سراب روبه رو مى شوند, نه آن مدینه فاضله اى که در تصور داشته اند. تا سن 6 ـ 5 سالگى, کودک مفهوم راست و دروغ را به درستى تشخیص نمى دهد و گاه دروغ گفتن براى فرار از تنبیه و مجازات و شاید براى خودشیرینى و جلب توجه باشد. دروغگویى و عدم صداقت, باعث کاهش اعتماد و از دست دادن دوستیهاى خوب, در نتیجه تنهایى مى باشد. اگر شخصى از عقده حقارت رنج ببرد و در مقایسه با دیگران, ارزشهاى شخصیتى خود را کم ببیند و یا ارزش را به داشتن خانواده چنان و خانه و ثروت بداند, سعى مى کند با لاف و گزاف یا دروغگویى, شخصیتى توخالى و پوچ از خود بسازد, اما سرانجام ماه پشت ابر نمى ماند و دروغهاى او برملا مى شود. هر دروغ, دروغهاى بزرگترى را در پى دارد. ارزش انسان به متصف بودن به فضایل و صفات نیک است. کسى که اعتماد به نفس کافى ندارد, مدام در پى جلب نظر دیگران و در صدد گرفتن تحسین و توجه آنها است. در صورتى که آنها به تمجید او نپردازند, دچار تزلزل و اضطراب مى شود. او شخصیت خود را در گرو ارزش گذارى و تإیید دیگران مى داند. حال آنکه نظریات افراد, متفاوت است و ما نمى توانیم همه را راضى نگه داریم. در درجه اول خودپذیرى و باور خود, اهمیت دارد. اگر انسانى خود را قبول نداشته باشد, چگونه امکان دارد دیگران به ارزشهاى وجودى او پى ببرند.
به مقتضاى سنتان که در جستجوى محبت و گرایش به جنس مخالف هستید, به پسر همسایه تان علاقه مند شده اید.
به خاطر اینکه مطمئن نیستید این علاقه دوجانبه باشد, نبایستى کار نسنجیده اى بکنید و مثلا به طور مستقیم با او ارتباط بگیرید, چون ممکن است باعث سوء تفاهم شده و دختر جلف و سبک سرى قلمداد شوید. ممکن است سعى در جلب توجه او کنید و در صورتى که دست رد به شما زند, خود را مغبون و سرشکسته بدانید. خودتان گفته اید به سن ازدواج نرسیده اید و دو خواهر بزرگتر دارید. پس فرصت زیادى در پیش دارید و مى توانید از زمانى که در اختیار دارید, بهترین توشه را براى آینده خود برگیرید که کسب دانش و هنر و دست یافتن به هویت است. در غیر این صورت با از دست دادن زمان, جز پشیمانى و حسرت چیزى به بار نمىآید. سعى کنید همیشه در زندگى در ارتباط با دوستان, خانواده و بخصوص همسرتان, صداقت و راستگویى و درستکارى را ملاک قرار دهید. زندگى که پایه آن بر دروغ باشد, جز ندامت در پى نخواهد داشت. جاى خوشبختى است که علاقه به پسر همسایه را با خواهرتان که مسلما خیرخواه شما است مطرح کرده و به کمک او تا حدى مسإله را به فراموشى سپرده اید. البته آن آقا در صورتى که به شما علاقه داشته باشد, بعدا ممکن است نظر خود را مطرح کند. ولى شما چندان به این موضوع, دل نبندید و موقعیتهاى مناسب دیگر را از دست ندهید. به هر حال با بالا رفتن سنتان و با کسب تجربه, دید شما نسبت به زندگى تغییر مى کند. روشن است که اعلام علاقه تنها باید از طریق رسمى توسط خانواده خواستگار با خانواده شما مطرح شود.
در خصوص دوست جدیدتان که باز براى او خانواده اى خیالى را به تصویر کشیده اید! بهتر است هرچه زودتر دست از این کار برداشته و مسإله را براى او روشن سازید تا با شنیدن از دیگران و پى بردن به دروغگویى شما, رنجش او بیشتر نشده, شاید شما را ببخشد و بتواند به شما اعتماد نماید. از دروغهاى قبلى چه طرفى بسته و چه نصیبى برده اید؟ جز اینکه مدام در اضطراب لو رفتن و برملا شدن جریان هستید! آیا نمى توانید با روشهاى دیگر مثل محبت نشان دادن یا صداقت, همدلى و همکارى و سعى در کمال یافتن, نزد دوستان ارزشى یابید و پایه دوستیتان محکمتر شود؟ با دروغگویى کم کم دوستان و آشنایان از دور شما پراکنده شده و صداقتتان زیر سوال مى رود. با عادت به این کار ناپسند, در زندگى دچار مشکل شده و شکست خواهید خورد.
خداوند راهنما و پشتیبانتان باشد.

خواهر س.ى ـ فارس
تنها مشکلم, بزرگى بینى ام است
دخترى 23 ساله هستم. تنها غصه ام در دنیا این است که بینى ام بزرگ است و نمى دانم چکار کنم. با اینکه دانشجوى سال دوم هستم, ولى هیچ گاه روى خوش زندگى را ندیده ام. در بحثهاى اجتماعى شرکت نمى کنم. حتى بعضى مواقع که باید در مهمانى هاى فامیل شرکت کنم, همیشه دستم جلوى دهانم است تا کسى به بزرگ بودن بینى ام پى نبرد. شاید باور نکنید حتى موقع صحبت با دوستانم نمى گذارم خوب تماشایم کنند, به دکتر مراجعه کردم و او گفت که عمل جراحى پلاستیک حدودا سیصد هزار تومان خرج برمى دارد, که قادر به پرداخت آن نیستم. هر ماه 3 ـ 2 کیلو از وزنم کم مى شود و این غصه گریبانگیرم است. گاهى حتى در کلاسها شرکت نمى کنم و این باعث افت تحصیلى ام شده است. حتى از رفتن به اردو با همکلاسانم خوددارى مى کنم. این را هم مى دانم که دیگران حتما مى گویند: فلانى چقدر زشت است یا بینى اش بزرگ است! نمى خواهم ناشکرى کنم چرا که هر روز افرادى را مى بینم که وضعیت شان از من بدتر است ولى نمى توانم جلو این غصه را بگیرم.
خواهر گرامى!
هر کسى براى خود مشکلات و مسایلى دارد. اگرچه به نظر دیگران چندان اهمیتى نداشته باشد, اما براى شخص, مهم است. ما ناراحتى شما را درک مى کنیم و سعى مى نماییم تا جایى که ممکن است و از دستمان برمىآید, شما را راهنمایى کنیم. شما بسیارى از خصوصیات و نکات مثبت شخصیتى خود را نادیده گرفته و بر جسم خود, به طور وسواس گونه, تکیه مى کنید. موفقیتهاى شما مثل تحصیل در دانشگاه, داشتن خانواده اى خوب و سلامت جسمى, همه نعمتهاى خدادادى هستند که از آن برخوردارید. شما دچار اختلالى به نام ((ترس از بدشکلى بدن)) شده اید که برایتان ایجاد افسردگى نموده و شما را بى حوصله, ناامید و بى انگیزه ساخته, باعث افت عملکرد تحصیلى و اجتماعى تان شده است. این اختلال بخصوص دچار دختران جوان مى شود. گاه حتى وجود یک جوش کوچک روى صورت براى آنها فاجعهآمیز تلقى مى شود. مدام براى شخص مشغولیت ذهنى با ظاهر و جسم بوجود آورده, در آینه مى نگرد و به وارسى جسم خود مى پردازد. به خاطر تصور و تفکر غلط خود, از دیگران و ظاهر شدن در جمع, اجتناب مى ورزد و نظر دیگران راجع به ظاهرش برایش اهمیت مى یابد. ممکن است به پزشکان و جراحان مراجعه کند و دست به عمل جراحى بزند. با این حال باز از نتیجه کار, راضى نباشد یا به عواقب و عوارض عمل جراحى دچار شود. مثلا در مورد بینى: عفونت, خونریزى, تنگ شدن مجراى بینى و ...
اما واقعا آن طور که فکر مى کنید ممکن است دچار بینى زشتى نباشید.
اصولا زشتى و زیبایى نسبى است و در طیفى قرار دارد و هیچ کس داراى زیبایى یا زشتى کامل نیست, همان طور که از لحاظ روحى و معنوى شخصى داراى کمال نمى باشد و باز در طیفى قرار دارد. ارزش واقعى انسانها به کمالات و ارزشهاى معنوى آنهاست. چه بسا افرادى با ظاهر زیبا باشند, اما صفات پست یا اخلاق ناپسند دارند که دیگران از آنها گریزانند, یا برعکس افرادى با ظاهر نه چندان زیبا اما داراى روحى بلند مرتبه و متعالى و مورد پسند مردمند و با رفتار نیکو و سخنان شیرین دیگران را جذب مى کنند. از کجا مى دانید دیگران نسبت به شما چگونه مى اندیشند و چه نظرى دارند؟ اگرچه, شما با نپذیرفتن و قبول نداشتن خود, ناخودآگاه باعث مى شوید دیگران شما را نپذیرند. یعنى در درجه اول باید ((خود)) را دوست داشته باشید و بپذیرید تا دیگران نیز به شما احترام بگذارند. آنچه که بیشتر در ظاهر فرد به چشم مى خورد و بر برداشت دیگران از او تإثیر مى گذارد, پاکیزگى, لباس مناسب و آراسته, نه گران قیمت و رفتار متین او مى باشد. شما چنان گرفتار اشتغال ذهنى با این معضل شده اید که از کار و بار و زندگى عقب افتاده اید.
در صورتى که اقدام به عمل بینى نمایید, چه بسا توجه و تمرکز شما به بخش دیگرى از ظاهرتان معطوف شود. چنانکه ما بارها در محیط کار خود شاهد بوده ایم افرادى دست به عمل جراحى براى تغییر قیافه و ظاهر خود زده اند اما یا از نتیجه کار راضى نبوده و یا بر قسمت دیگرى از ظاهر و جسم خود متمرکز شده اند. هنگامى که ارزش خود را متناسب با ظاهر و جسمتان بدانید, از جسم خود توقع زیادى خواهید داشت و در صورتى که مطابق میل شما نباشد, از آن خوشتان نیامده, کم کم دچار تنفر مى شوید. بدانید آنهایى که زیبا و داراى ظاهرى تقریبا بى نقص هستند, ناچار و به مرور سن, زیبایى را از دست مى دهند و سرانجام گرد پیرى بر آنها خواهد نشست. پس چرا به دنبال کسب ارزشهایى نباشیم که با افزایش سن اهمیت خود را از دست نمى دهند. ارزش حقیقى انسان, حقیقتى غیر مادى است که به راحتى نمى توان در باره آن قضاوت کرد و در عمل خود را نشان مى دهد. ارزش خود را در انسانیت, کمک به همنوع و کسب خصایل نیکو بدانید. بدانید کامل بودن و کمال گرایى مطلق, ممکن نیست و شخص از خود انتقاد و سرزنش مى نماید. اگر از اعتماد به نفس کافى برخوردار باشید, نظریات دیگران چندان برایتان اهمیت ندارد و مدام در پى تحسین طلبى و جلب توجه آنها نمى باشید. یکى از علل روى آوردن نوجوانان و جوانها به انواع و اقسام مدها, جلب توجه دیگران و تعریف و تمجید آنهاست, که در صورت عدم ابراز آن, خود را فاقد ارزش مى دانند. سعى نمایید با افزایش عزت نفس و با عزم و اراده راسخ, در اجتماعات شرکت فعالى داشته باشید. در موقع صحبت با دیگرى, مستقیم به او نگاه کرده و با کلامى استوار سخن بگویید و نظر خود را بیان کنید. حتى به جاهایى که بیشتر پرهیز دارید, بروید و با اشخاصى که براى نظر آنها بیشتر ارزش قائلید, روبه رو شوید. در حین تمرینات آرام باشید. روزانه چندین بار به خود یادآور شوید: ظاهر و بینى من بدون عیب و نقص است و من از ظاهر خود راضى هستم. من خود را به همین شکل مى پذیرم. طرز تفکر و تلقى و برداشتى که از خود داریم, تإثیر بسزایى روى روحیه و اعمال ما دارد. اگر به جنبه هاى مثبت هر چیز و یا داشته هاى مثبت خود فکر کنیم, یا به اتفاقات خوبى که به طور روزمره برایمان پیش مىآید, از روحیه اى پرنشاط سرشار شده و با عزمى استوار به پیش مى رویم, ولى وقتى تمرکز ما روى جنبه هاى بد و منفى ظاهر و زندگى خود باشد, دچار دلزدگى از زندگى شده, با روحیه اى منفى, از روبه رو شدن با کارها یا اشخاص طفره مى رویم. پس چه بهتر که به ((خودپذیرى)) روى آوریم و فکر, انرژى و اراده خود را صرف پیشرفت, ترقى و سازندگى سازیم.
دست حق همراهتان.

س.ف ـ تهران
دخترى هستم که در کلاس دوم دبیرستان مشغول تحصیل هستم. من تنها فرزند خانواده هستم. خانواده من ظاهرى مذهبى دارند و در وجودشان خبرى از اسلام حقیقى نیست و تنها جلوى مردم, ظاهر را حفظ مى کنند. در دبیرستان دوستى به نام (ز) که فرد مومنى بود, مرا با حقیقت دین آشنا نمود. سپس کم کم نور ایمان در دلم جا گرفت و شروع به حفظ حجاب و رعایت مسایل شرعى کردم. پسرعمویى دارم که او نیز مثل خانواده من دیندار نیست و در مغازه پدرم کار مى کند. او تمایل دارد با من ازدواج کند و خانواده ام هم همین را مى خواهند و اصرار بر این کار دارند. قبلا من جلوى او بى حجاب بودم و اظهار علاقه هایش را مى پذیرفتم. ولى پس از آشنایى ام با مسایل دینى فهمیدم که داشتن رابطه بین ما درست نیست. و دیگر او را براى ازدواج نمى پسندم. و دلم مى خواهد با فرد مومنى ازدواج کنم. ولى او دست بردار نیست. در کلاسهاى کامپیوتر مسجد با جوانى آشنا شدم که در آنجا تدریس مى کرد و فرد باایمان و بااخلاق درستى بود. آنها همسایه ما هستند, کم کم از او خوشم آمد, روزى که با مادرم به خانه شان رفتیم, کتابى قرض کردم, زمانى که آن را پس دادم شاخه اى گل همراه آن دادم. پس از آن او را نسبت به خود بى اعتنا مى دیدم. تا اینکه زمانى که از مسجد بیرون مىآمد, به دنبالش رفته و سلام کرده و باز کتابى را که از او به امانت گرفته بودم پس دادم. او گفت: ((چرا آن گل را به من دادى.)) گفتم: ((مگر محبت گناه دارد)), گفت: ((محبت باید دوطرفه باشد.)) گفتم: ((مگر نیستى.)) چیزى پاسخ نداد. و گفت: ((باید با کسى مشورت کنم.)) بار دیگر که او را دیدم و از او سوال کردم, گفت: منتظرم. تا زمانى که دوستم (ز) مجله شما را به من نشان داد, و دیدم نامه اى را او نوشته که همه مشخصات ما را دارد و از ((عشقهاى خیابانى, پرسه زدن در کوچه ها, رفتارهاى کودکانه و ...)) سخن رانده. من خیلى ناراحت شدم. علاقه من از ایمان سرچشمه گرفته بود نه براى گناه. زمانى پس از بیرون آمدن او از مسجد, منتظرش ایستادم, و گفتم ((جوابت رسید؟)) و مجله را به او نشان دادم که تعجب کرد. و گفت: ((تو مرا گرفتار محبت خود کرده اى و مسوولیتى به عهده ام گذاشته اى. بیا این بار مشورت کنیم ولى از طرف تو)) و این شد که من سرگذشتم را براى شما نوشتم و منتظر جواب هستم.
خواهر گرامى!
چه خوب است که خدا دوست باایمانى مثل (ز) را نصیب شما کرده که شما را به طرف دین واقعى, هدایت کند و بر شما چنین تإثیر مثبتى گذاشته است. متإسفانه همان طور که خودتان اشاره کرده اید, برخى از افراد جامعه و خانواده ها از پایه ایمان قوى برخوردار نیستند که این نیز ناشى از تربیت سست و غلط آنها در کودکى بوده. برخى با وجود داشتن پدر و مادران مذهبى, به علت بى توجهى آنها و جاذبه برخى تبلیغات و ظواهر به اصطلاح متجدد و امروزى, که در زمان قبل از انقلاب رواج داشته (و چه بسا هنوز برخى از آنها دارد) از دین دور شده اند. و گاه حتى خشونت و تنبیه هات غلط والدین که آنها را به اجبار به انجام فرایض مجبور مى کرده اند, برعکس آنها را نسبت به دین دلزده کرده. و اما به برکت انقلاب اسلامى و فضاى ایجاد شده, بخصوص در محیطهاى آموزشى مثل مدارس, فرزندان آنها با چهره واقعى اسلام آشنا شده و بسیارى به دین حقیقى روى مىآورند. حجاب را برمى گزینند و به ایمان قلبى دست مى یابند. و چه بسا ممکن است این تغییر عقاید آنها در محیط خانه با دیگران ایجاد تضاد کند. تضاد با پدر و مادرانى که در محیط بیرون, خود را معتقد و مذهبى جا زده, اما در مهمانیهاى خصوصى و خانه خود, بویى از دین نبرده اند. هیچ چیز ارزشمندتر از این نیست که شما, ایمان خود را حفظ کنید و به هر قیمت و بهایى شده آن را از دست ندهید. اگر نتوانستید, اطرافیان از جمله پسرعموى خود را هدایت کنید, ازدواج با او به صلاح شما نیست. چرا که اختلاف عقیدتى که رکن و اساس زندگى بر پایه هماهنگى عقاید است, از همان ابتداى زندگى باعث ایجاد تشنج در زندگیتان مى شود. اطاعت از پدر و مادر لازم است. اما اگر آنها شخصى را به امور خلاف دین رهنمون شوند, دیگر لزومى به اطاعت از آنها نیست. هیچ کس نمى تواند شما را مجبور کند تا خلاف خواسته خود که با شناخت و سعى و تلاش به حقیقت دین, نایل آمده اید, عمل کنید.
خواهر خوب, شما با آقایى باایمان آشنا شده اید. البته بهتر بود شما به طور مستقیم به ایشان اظهار علاقه نمى کردید, و خود او, زمانى که وقار و متانت شما را مى دید در صورت تمایل ممکن بود پیشنهاد دهد. به هر حال بهتر است ابتدا شما خانواده خود را مجاب کنید که به خاطر اختلاف عقایدتان, نمى توانید با پسرعمویتان ازدواج کنید. آنگاه فرد دوم با خانواده خود به خواستگارى شما بیاید و شما نیز با بررسى بیشتر, به شناخت کاملترى نایل آیید. شما مى توانید توسط مشاور یا دبیران مدرسه, مخالفت خود در مورد ازدواج با پسرعمویتان را با خانواده مطرح کنید.
دست حق همراهتان.