وصف وارستگى
مرورى بر شرح حال سیده نفیسه
قسمت دوم

غلامرضا گلى زواره


شعله مقدس ملکوتى
سیده نفیسه در ژرفاى ضمیر خویش گرایش خاضعانه به سوى حقیقتى مقدس و برتر داشت که این جاذبه درونى منشإ تلاش و تکاپویش به سوى کمال بود. او به مدد پرورشهاى خانوادگى و بهره مندى از نور ولایت این شناخت را در خویشتن به مرحله آگاهانه رسانید تا آنکه مشعلى نورانى درونش را روشن کرد و بدین گونه در مسیر عبودیت گام برداشت و کوشید از هر عاملى که دلش را از یاد حق غافل مى کند اعراض نماید و چون تعلقات فناپذیر را ترک گفت و روى دل تنها به سوى درگاه حق نموده بود به تدریج حب الهى در کانون دلش مشتعل گشت و از این رهگذر تمامى آثار خودخواهى و لذائذ دنیایى را از خود زدود:
مژده وصل تو کز سر جان برخیزم
طایر قدسم و از دام جهان برخیزم
در مدینه منوره در حال زهد و پارسایى ببالید, روزها را روزه مى داشت و شبها را به نماز و عبادات سپرى مى کرد و از حرم رسول اکرم(ص) جدایى نمى گرفت, سى مرتبه که غالبا با پاى پیاده بود, حج گزارد و چون خانه خدا را زیارت مى کرد سخت مى گریست و به پرده کعبه مىآویخت و عرض مى کرد:
((الهى و سیدى و مولاى, متعنى و فرحنى برضاک عنى فلا سبب لى اتسبب به یحجبک عنى;
اى خداى من و اى آقایم و مولایم با رضا و خشنودیت از من, مرا شادمان ساز و بهره مند نما چون وسیله اى ندارم تا با توسل و تمسک بدان غضبت را از من مخفى کند. ))(1)
او بسیار حج گزارى مى کرد تا از این طریق بتواند خود را به مقام قرب برساند و رحمت و مغفرت الهى را جلب کند و در این سفرهاى روحانى به تمرین صبر و پایدارى در برابر آلام و رنجها مبادرت ورزد, از این واقعیت غافل نبود که با چنین تمرین معنوى در انجام تکالیف شرعى انگیزه اش رو به فزونى مى رود و لذتهاى معنویش زیاد مى شود. ارمغان دیگر این برنامه برایش آن بود که با مومنین به تفاهم و همدلى برخاست و براى دستگیرى از درماندگان و فقیران قیام کرد و دل را از خصومت با افراد جامعه پالایش داد در سعى بین صفا و مروه ضمن آنکه تلاش توإم با اخلاص و رنج وافر هاجر را از ذهن گذراند و به عرصه رحمت الهى گام نهاد و طلب آمرزش و خشنودى کرد. او حلاوت عبادت را چشید و رضا و تقرب حق را جست و بسیار گریست تا آنکه جان را از آلودگیهاى دنیایى تصفیه کرد.
زینب دختر یحیى متوج (برادرزاده نفیسه) مى گوید: چهل سال تمام در خدمت عمه ام بودم ندیدم شبها جز اندکى بخوابد و یا روزها غذا بخورد, به او گفتم آیا به نفس خودت ارفاق نمى کنى؟ جواب داد: چگونه چنین کنم در حالى که مقابلم گذرگاههاى سخت و خطرناکى وجود دارد که نمى توان از آنها عبور کرد جز آنکه جزو رستگاران باشم. او غیر از قوت تدارک دیده توسط شوهرش اسحاق, غذایى تناول نمى کرد و در حالى که قرآن تلاوت مى نمود زار زار مى گریست.(2) وقتى از زینب دختر یحیى پرسیدند خوراک عمه ات چیست گفت هر سه روز یک دفعه طعام مى خورد و چون به سوى چیزى تمایل نماید سبدى در مصلایش آویخته است و هرچه را بخواهد, در آن بیابد و من نزد او چیزى درمى یابم که به خاطرم خطور نمى کند و نمى دانم از کجا بدو مى رسد; از این حال درشگفت شدم. چون سیده نفیسه تعجب مرا مشاهده کرد, گفت: هر کس در پیشگاه پروردگار استقامت ورزد و در مسیر بندگى او اهتمام نماید و از آنچه غیر اوست اعراض کند, آنچه بخواهد در اختیارش خواهد بود.(3)

ارمغان معنوى
توجه سیده نفیسه به عالم ربوبى, مواهب معنوى وافرى را برایش به ارمغان آورد و چون دل به سوى ساحت قدس خداوندى نهاد همچون آیینه اى که در برابر تابش آفتاب قرار گیرد انواع فیوضات الهى را به تناسب استعداد و آمادگى خود دریافت و در جذبه هاى حاصل از مشاهده نور حق لحظه لحظه بر ایمان و باور خویش افزود و خویشتن را به پایگاه عظیمى متصل کرد به نحوى که تندبادهاى حوادث نتوانست در روح و ذهن او هیچ گونه تلاطمى ایجاد کند و چون لذت مناجات و ذکر خداوند را در ذائقه وجود خویش چشید از لذائذ دیگر بى نیاز گردید و دل از تمامى آنها برکند به نحوى که با وجود آنکه امکانات مادى و تسهیلات زندگى کاملا برایش فراهم بود از چنین مظاهرى اعراض کرده و مجذوب عبادت حق بود و تنها انس با نماز و نیایش به او آرامش مى داد, چنین روندى بر بصیرت او اثر نهاد و به تشخیص صریح حق از باطل نایل آمد, صفحه عقل و ذهنش شفاف گردید:
ذکر آرد فکر را در اهتزاز
ذکر را خورشید این افسرده ساز
و بدون آنکه نزد اساتید به تحصیل و کسب معارف بپردازد و یا به مدرسه برود به معارفى والا دست یافت و حکمت واقعى, خانه دلش را منور ساخت چرا که ((العلم نور یقذفه الله فى قلب من یشإ)) (حدیث نبوى) به همین دلیل احمد ابوکف مصرى خاطرنشان مى نماید: نفیسه نفحه اى از نفحات اهل بیت بود که در خلال زندگى خود با تهجد, تعبد و خصالى شریف چون ورع و پارسایى به آن درجه اى از دانش و معارف به همراه فصاحت لسان رسید که دانشمندان, عارفان و فقیهان به محضرش مى شتافتند تا از چشمه دانش و اندیشه اش بهره گیرند, گویى علم و تقوا را با هم جمع کرده بود.(4) دمیرى گفته است: سیده نفیسه درس نخوانده بود اما احادیث بسیارى شنیده و اهل خیر و صلاح بود و در اواخر عمر چون از خواندن نمازهایش با آن سوره هاى طولانى در حال قیام عاجز شده بود, نشسته نماز مى خواند و از شدت روزه دارى قواى بدنیش به تحلیل رفته بود.(5)

حلاوت تلاوت قرآن
نفیسه خاتون در زمره بانوانى است که در تاریخ اسلام به قرائت و ختم کننده قرآن مجید مشهور است و چون از سلاله خاندان طهارت بود و در حدیث و تفسیر هم مهارت داشت این کتاب آسمانى را از روى بصیرت تلاوت مى کرد و آیات قرآن بر جان پاک و دل مهذبش مى نشسته است و در حال خواندن این نور ملکوتى جذبات شوق و عشق الهى او را فرا مى گرفته است.(6) بنا بر قولى قرآن را هزار و نهصد بار ختم کرده و برخى گفته اند در قبرى که در اواخر عمر براى خویش در منزل خود حفر نمود چندین بار به تلاوت و ختم قرآن مبادرت ورزید.(7) از کثرت و دفعات بسیارى که قرآن را وى خوانده نباید شگفت زده شد زیرا او حافظ قرآن بود و کسى که این کلام آسمانى را از بر دارد قادر است در مدت بسیار کمترى از حد متعارف و متداول آن را ختم نماید. آنچنان آیات قرآن در ذهن و دلش جاى گرفته بود که هرگاه مى خواست به مناسبتى در باره آیه اى بحث کند یا در هنگام بیان مطلبى به قرآن تمسک یابد از گنجینه حافظه خویش مدد مى گرفت و نیز تفسیرش را هم مى دانست.(8)
نفیسه لحظه اى از این چشمه مقدس غافل نبود, در آیاتش تدبر مى کرد و در واقع این کتاب آسمانى و مصحف شریف, هادى او در سیر و سلوک بود و راهنمایش در شکوفایى استعدادها و قابلیتهایش. چون به آیه اى مى رسید که در آن ذکر بهشت بود از خداوند آن را مسإلت مى نمود و هر کجا که از آتش دوزخ سخن مى رفت از عذاب جهنم به خداوند پناه مى برد در حالى که گوهر اشک را از دیدگان بر گونه ها جارى مى ساخت. در شبهاى تار با آیات آن انس داشت و با تفکر در آنها شب زنده دارى مى کرد و در هنگام سجده ها و نمازهایش آیات قرآن را تلاوت مى کرد, او مإوى و منزل خویش را در مدینه و مصر با کلام حق صفا داد و دیده درونى را ملکوتى نمود و بدین گونه شفا بودن قرآن را درک کرد و با تإثیرپذیرى از انوار معنوى این کتاب مقدس نه تنها خود در مسیر سعادت واقعى گام نهاد بلکه مشتاقان را به سوى راه حق سوق داد.

در ثمین
شرح حال نگاران و مورخان نفیسه را با القابى نیکو و پسندیده وصف کرده اند. احمد ابوکف لقبهایى چون نفیسه الدارین, نفیسه الطاهره, نفیسه العابده, نفیسه المصریه و نفیسه المصریین را برایش ذکر مى کند(9) و اضافه مى نماید: سیده نفیسه بانویى عابد, عارف و اهل عمل صالح بود. او نفیسه هر دو جهان نامیده شده است براى اینکه توانست پاکیزه و با عبودیت زندگى کند و براى مصرىها گوهر گرانبهایى بود زیرا آنان در طى طریق حق از وى استمداد مى طلبیدند.
این نویسنده مصرى مى گوید: سیده نفیسه کریمه الدارین است چرا که مردم مصر در زمان حیاتش و حتى بعد از رحلت این بانو از وى کراماتى شگفت دیدند.(10)
ذهبى در اثر معروف خود, وى را سیده صالحه گفته است(11) و زرکلى در کتاب مشهور خود, القابى چون تقیه, صالحه, عالمه بالتفسیر و الحدیث را براى این بانوى زاهد و دانشور ذکر مى نماید.(12)
استاد توفیق ابوعلم مصرى, وى را سیده الفتوه و التصریف و السیده الشریفه العلویه نامیده و از او به عنوان نقى, زاهد, ساجد, راکع, محدثه, متبحره, متضلعه سخن مى گوید و مى افزاید او را نفیسه العلم گفته اند زیرا در استنباط انواع دانشهاى عصر خود و نیز کشف غموض معارف و برطرف کردن مشکلات علمى افراد, توانا بود و مردمان تشنه حقایق از شهرها و روستاهاى دور و نزدیک به سوى مقر اقامتش کوچ مى کردند و حکمت و علوم قرآنى و دانش اهل بیت را نزدش فرا مى گرفتند, همچنین وى را نفیسه الطاهره گفته اند چرا که اهل پاکى و طهارت نفس و صفاى باطن بود و به شدت تعبد داشت و مطیع امر الهى بود, خویشتن را از رذائل و خصال مذموم, مبرا ساخته و به خاطر پرهیزگارى و پارسایى صفحه دل و ذهنش از شائبه ها, لغزشها و کژیها پاک گشت. به وى نفیسه دارین هم گفته اند چون فروتنى, خضوع و شفقت داشت و نیز به خواست خداوند متعال در سراى جاویدان شافع برخى انسانها خواهد بود.(13)
سیده نفیسه وقتى به مقام انس رسید گویى فرشته اى بود که از افلاک به سوى خاک آمده تا مردمان را از تعلقات دنیوى برهاند و روحشان را با عالم عرشى پیوند بزند و به دلیل فضایل معنوى و استقامت در راه پرهیزگارى محبوب قلبها گشت و گویى توفیق او در پیمودن طریق کمال توهمهاى آن کوتاه فکران را کاملا ابطال مى کند که مى گویند زنان قادر نخواهند بود به مقامات معنوى دست یابند و بر ساحل بى کران یکتاپرستى, ملکوت را نظاره گر باشند.
عبدالحى بن عماد حنبلى مى نویسد: ابن هلال گفته است سیده نفیسه از زنان پارسا, زاهد و عابد بود و سلسله نسبش و اتصال او به خاندان نبوت و نیز اخذ حدیث کردنش, موقعیت بالاى او را در عصر خودش به اثبات مى رساند و آشکارا موید آن است که تا چه اندازه مورد توجه مسلمین و حتى خواص از آنان بوده است.(14)
ابونصر بخارى مى نویسد: آرامگاهش در مصر زیارتگاه مردم است, آنان مقامش را بزرگ مى شمارند و حتى براى ثابت کردن ادعاى خویش به وى سوگند یاد مى کنند.(15)
شیخ محمد صبان (دانشور اهل مصر) مى گوید: این بانو اوقات خویش را به پرستش خداوند متعال سپرى مى کرد و در نهایت زهد روزگار مى گذرانید و در حالى که امکانات مادى و دارایى فراوانى برایش فراهم بود در نهایت قناعت و ساده زیستى بود. مردم از عوام و خواص به او تمایل پیدا کردند و در شدائد و مصائب خواستار رفع مشکلاتشان از وى بودند.(16)
سخاوى نیز در کتاب مزارات خود خاطرنشان مى نماید وقتى این بانو به کشور مصر وارد گردید به دلیل فضایلى که در او سراغ داشتند اهالى به دیدنش مى رفتند و از او تبرک مى جستند.
یافعى یمنى, سیده نفیسه را بانویى صاحب مناقب معرفى مى کند و مى افزاید: او در عصر خود زنى شایسته و بزرگوار بود.(17)
جمال الدین ابن تغرى بردى, یادآور شده که مشهدش در مصر معروف و مشهور است و از وى کرامات زیادى مشاهده شده که شرق و غرب عالم را فرا گرفته است.(18)
عارف نامدار شعرانى مى گوید در سخنهاى شیخ ابوالمواهب شاذلى مشاهده کردم که گفته است: رسول اکرم(ص) را در خوابى صادق دیدم که مى فرمود: هرگاه حاجتى از خداوند خواستى براى سیده نفیسه نذر کن اگرچه اندک باشد, خداوند متعال در اثر همین نذرت خواسته هایت را برآورده مى کند.(19)
محمود شرقاوى در معرفى این بانو چنین اظهار نظر کرده است: چون ستاره اى فروزان در آسمان خاندان طهارت به پرتوافشانى پرداخت, این پاره تن رسول اکرم(ص) در خاندانى بزرگ و شریف دیده به جهان گشود, انوار پرفروغش همه جا را فرا گرفت و مردم از معارف و دانش او بهره مى بردند. مناقبش جهانى شد و دلهاى زیادى را به سوى خود متوجه کرد.(20)
تقى الدین احمد بن على مقریزى مى گوید: نفیسه در پرهیزگارى و اعراض از دنیا و اهلش در مقامى قرار گرفت که این خصلت همراه با عبادت او موجب شهرتش در بین مردم گردید. ترجیح مى داد به منظور روزه دارى, تهجد و نیایش مشقتهاى زیادى را تحمل کند تا رحمت الهى را به سوى خویش جلب نماید و تذکرات اقوامش در خصوص ادامه این وضع بر او سودى نداشت.(21)
ابن خلکان سیده نفیسه را در زمره زنان صالح و متقى معرفى کرده و مهارت او را در روایات ستوده و افزوده است برخى از بزرگان از وى حدیث نقل کرده اند.(22)
زرکلى در معرفى این بانو یادآور شده است: وى بانوى دانشمند و پرهیزگارى بود که در تفسیر قرآن و حدیث تبحر وافرى از خود بروز داد و این در حالى است که نزد کسى به تحصیل و کسب معارف در این شاخه از علوم نپرداخته است لکن تعدادى از معاریف از او حدیث شنیده اند.(23)
صالح الوردانى نوشته است: سیده نفیسه در زمره نیکوکاران, خیرخواهان, متدینان و از راویان حدیث است, در تقوا به حدى رسید که کسى افزون بر او در عصرش دیده نمى شد, سى بار حج گذارد و از خوف خدا گریست, قرآن را از حفظ داشت و با علم تفسیر آشنا بود.(24)
ابن عنبه خاطرنشان مى نماید: این بانو براى مصریان شإن والا و منزلتى عظیم دارد زیرا به نامش قسم مى خورند و برایش نذر مى کنند(25) و سید محسن امین گفته هاى این نسب شناس را نقل کرده است.(26)
مرحوم حاج شیخ عباس قمى مى نویسد: زوجه اسحاق بن جعفر, علیا مخدره نفیسه بنت حسن بن زید بن حسن بن على بن ابى طالب(ع) به جلالت مقام مشهور مى باشد که در مکه نشو و نما کرد و در مدینه به زهد و عبادت پرداخت, صاحب مال بود و به عموم مردم خصوصا افراد مریض و زمین گیر احسان مى نمود.(27)
ترجمه قصیده اى در مدح و منقبت سیده نفیسه: ((اى کسى که در این جهان حاجتى دارى, بر تو باد که دست توسل به دامان سیده طاهره دراز کنى او نفیسه است و مصطفى جد اوست. اسرار و حقایق او در میان جمیع اهل علم ظاهر است. در شرق و غرب عالم داراى شهرت مى باشد, انوار درخشان با تلالو او پیوسته بالا مى رود و بر همه غلبه دارد. چه بسیار از کرامتهایى که برایش آشکار است و چه مقامات فاخره اى را که او بدان نایل شده است. زنى است اهل عبادت و زهد, آنکه خیر دنیا و عقبى را در خود جمع نمود. در هر اقلیمى از نواحى جهان نامش بلند است که عالمه اى است والا. به برکت اوست که در وقتى که روستاها و آبادیها از ریزش باران خشک مانده, نزولات جوى آغاز مى شود. پاک و منزه مى باشد آن پروردگارى که قدر و منزلتش را ارتقا داده زیرا او در میان مردمان نادر مى باشد.))(28)

شرنگ آشفتگى
دورانى که سیده نفیسه در مدینه اقامت داشت از جهاتى رویش معنویت و فضیلت را برایش به ارمغان آورد زیرا مى توانست از بارقه ملکوتى بارگاه مطهر حضرت رسول اکرم(ص) و مرقد طیب و طاهر جدش امام حسن مجتبى(ع) و نیز مضجع منور امام سجاد(ع) و امام باقر(ع) بهره گیرد و از پرتوهاى پرمایه آن فروغهاى فروزان برخوردار شود, کانون امامت هفتمین در درخشان آسمان ولایت که برادر همسرش بود نیز در این شهر منور قرار داشت و چنین موقعیت را براى خود مباهاتى بزرگ مى دانست بر خود مى بالید که در پایگاه نشر توحید و در مرکز درخشندگى نبوت هفتمین فروغ امامت از فرهنگ قرآن و عترت صیانت مى نماید و با تلاشهاى ژرف و ریشه دار خویش به ارشاد و هدایت مسلمین مى پردازد اما از جهتى دیگر دلتنگ مى گشت و شنیدن برخى اخبار ناگوار او را به شدت متإلم و محزون مى ساخت زیرا گروهى دلقک سیاسى با خدعه و نیرنگ غاصبانه لباس خلافت بر تن کرده بودند و حضرت امام موسى بن جعفر(ع) با آن لیاقتها و فروزندگى فراوان تحت فشار حکومت عباسى و اختناقى که آنان فراهم کرده بودند روزگار توإم با مشقت و مرارت را سپرى مى نمود. جو ارعاب و خفقان حاکم بر مدینه روز به روز شدت مى یافت, حقوق علویان از بیت المال قطع مى گردید, سادات و شیعیان حوزه حکومتى بازداشت شدند و هر روز آنان را به مرکز امارت آورده و به شکلى حقارتآمیز از آنها حاضر و غایب کرده و اگر کسى نمىآمد بهانه اى براى مجازاتش به دست مىآوردند.
گسترش انقلابهاى علویان و سادات حسنى موجب تشدید مراقبت و سخت گیرى نسبت به امام هفتم و امامزادگان ساکن در مدینه گردید. واهمه از ابهت معنوى امام هفتم و اقدامات یارانش که در میان مردم محبوبیتى شایسته داشتند به حدى رسید که حضرت موساى کاظم(ع) را تحت نظر از مدینه به بغداد انتقال دادند و آن اسوه فضایل و مکارم را سالها در زندانهاى مخوف نگاه داشتند و به احدى اجازه ملاقات با امام را نداده و سرانجام هارون آن فروغ امامت را در سال 183 هجرى به شهادت رسانید. چون این خبر جانگذار به گوش سیده نفیسه رسید سخت متإثر شد, غم در نهانخانه دلش ریشه دوانید و در غروبى غمناک و آن تاریکى توإم با ستم چشمه اشکش جارى شد زیرا او با آن معرفتى که داشت به خوبى مى فهمید که اجتماع اسلامى چه شخصیت برجسته اى را از دست داده است. انسانى ملکوتى که در زمان خودش کسى در برترى مقام علمى و معنوى ایشان تردید نداشت. اگرچه از سال 183 هجرى حضرت امام رضا(ع) بر مسند باجلالت امامت تکیه زد و این برنامه موجبات شادمانى سادات و علویان و از جمله سیده نفیسه را فراهم ساخت اما فشارهاى دستگاه جور و استبداد علیه منسوبین به اهل بیت باشدت و حدت افزونتر ادامه داشت.
برنامه هاى فکرى, معنوى و رشددهنده امام هشتم و نیز تشکل علویان در مدینه به رهبرى حضرت امام رضا(ع), هارون الرشید را دچار آشفتگى ساخت به همین دلیل فرمانده اى را به سوى دیار مزبور روانه کرد و به وى دستور داد تا به خانه هاى آل ابى طالب حمله کند و لباس زنان را غارت کند و براى هر کدامشان تنها یک لباس بگذارد, همراه این فشارها هر لحظه یکى از سادات یا بنى هاشم دستگیر و روانه زندان مى گردید و احیانا بر اثر شکنجه و مانند آن به شهادت مى رسید, با هلاکت هارون در سال 193 هجرى بر سر خلافت کشمکشها و نزاعهاى خونینى در میان بود و قیامهاى متولى نیز جریان داشت و دستگاه خلافت مى کوشید به ایجاد انحراف فکرى و تغییر سیر فرهنگ اسلام بپردازد اما امام هشتم با کمک علویان مانع از این گردید تا جرثومه هاى فساد بتوانند نقشه هاى شوم و نیات پلید خویش را عملى نمایند. با وقوع این رویدادهاى دردناک سیده نفیسه احساس کرد باید سرزمین حجاز را با تمامى فضایلى که دارد ترک کند و هجرت اختیار کند چه آنکه در این اختناق خونین و مرگبار نه مى توانست فعالیتى انجام دهد و نه آنکه در تربیت و پرورش حس دینى خود و جامعه تإثیر داشته باشد, دیگر جاى ماندن نبود و باید به طرف ناحیه اى برود که نسبت به این سامان شرایط سیاسى اجتماعى مساعدترى داشته باشد, او نمى توانست در خانه و زندگى خویش بماند و در برابر هر گونه ستم و بى عدالتى خاموش بماند. آرى او چون چشمه اى در سرزمین حجاز جوشیده بود پرشور از عشق علوى و بى قرارى و جوشان به آغوش اقیانوس نبوى, خواست تا از جمود و خمود دست بردارد و به سوى دشتهاى تشنه روان گردد و براى جویندگان فضیلت صفاى معنوى و زلال ایمانى به ارمغان آورد.
گسستن از جامعه اى که آرامش آن را بازستانیده اند و در آن نیکان و پاکان دربندند و توطئه هاى اهل خدعه, آسمان صاف آن را دچار ابرى سیاه و توفانى کرده برایش ضرورت داشت. شور هجرت و آتش گریز از تار و بند حکومت غاصبان عباسى قلبش را امیدوار ساخت, از امکانات زیادى که در مدینه برایش فراهم بود صرف نظر کرد و جرقه مقدس ایمان را در درون خویش برافروخته تر از گذشته ساخت و از تاریکیهاى آغشته به جهل, غفلت و ستم اعراض کرد و به تلاشى در مسیر راستین تکامل فکرى و روحى دست یازید و به وسیله آن ذخیره هاى روحانى و ملکوتى که بر اثر عبادت و تقوا در اعماق روح و روان خویش فراهم ساخته بود تلاشى ارزشمند را آغاز کرد.

به سوى فلسطین
سیده نفیسه در ذیحجه سال 193 هجرى براى سى امین بار با پاى پیاده به سوى مکه عزیمت نمود تا بار دیگر خانه خدا را زیارت کند. در این سفر معنوى اسحاق موتمن (شوهرش) او را همراهى مى کرد. وقتى در بیت الله الحرام به سر مى برد با حالتى از خشوع و خضوع از خداوند خواست او را در زیارت بارگاه مطهر جد اعلایش حضرت ابراهیم خلیل(ع) موفق نماید. پروردگار متعال دعایش را اجابت کرد و او پس از آخرین حج دیگر توقف در مدینه را بر خود روا ندانست و همراه با همسر دانشور خویش به سوى سرزمینى رهسپار گردید که رسولان الهى و سفیران نور را در دامان خود پرورش داده و خطى روشن از خاک تا افلاک بر آن کشیده است همان جا که زاده بلد امین و برگزیده پیامبران به سوى آن سیر داده شد و معراجش به طرف آسمان از این مکان (بیت المقدس) آغاز گردید.
سیده نفیسه بستر صحراى خشک و سوزان عربستان را آرام آرام پشت سر نهاد تا آنکه پس از تحمل مشقات فراوان در حالى که گرد خستگى بر تن داشت و داغ تشنگى بر لبانش نقش بسته بود, آستان بیت المقدس را در مقابل دیدگانش دید که چون درى گرانبها مى درخشید, لحظاتى نگذشت که دروازه این مکان مقدس آن کاروان کوچک را در آغوش گرفت. سیده نفیسه همراه با شوهرش از مرکبى که بر آن سوار بود به زیر آمد غبار لباسش را تکاند, روبنده سیاه خود را به روى چهره کشید, نگاهى به اطراف کرد, بیت المقدس را غرق در نور و معنویت دید, موجى از افکار آرام بخش ذهن او را نوازش دادند و بر اعماق وجودش نسیم شادى نشانیدند. با راهنمایى فردى که در آن حوالى بود به سوى مسجد بیت المقدس رفت و پس از انجام عبادت در این مکان و به جاى آوردن آداب ویژه اش به سوى شهر کوهستانى الخلیل رفتند تا حرم حضرت ابراهیم(ع) را در این دیار ابرار زیارت کنند. اینجا همان مکانى است که وقتى سیده نفیسه قرآن تلاوت مى کرد مى گریست و مى گفت: بار الها! زیارت آن را روزیم کن زیرا در آن مرقد پیامبرى بزرگ و رسول عزیزت واقع شده که در قدرت ایمان, اخلاص و تقرب به درگاهت ضرب المثل و در ایثار و گذشت شهره جهانیان است. پس از اینکه در کنار مضجع مطهر حضرت ابراهیم خلیل قرار گرفت با حالتى از زارى و ندبه خطاب به روح ملکوتى آن فرستاده الهى گفت: اى رسول گرانقدر پروردگار! به اتفاق همسرم پس از طى راهى دور و دراز به این مکان رسیدم و اکنون در برابر ضریح پاکت قرار گرفته ام و این اشکها که مشاهده مى کنى از دیدگانم روان است و قطرات آن رواق تو را نمناک مى کند و از شوق و اشتیاق حکایت دارد, گویى که طنابى غیبى روحم را به این فضاى معنوى پیوند زده است, من میهمان تو هستم و این افتخار را دارم که فرزندى از نسل تو مى باشم. پس اى نبى گرامى! تو که در نزد حضرت رب جلیل منزلتى دارى واسطه باش تا از دریاى بى کران حقیقت بیش از پیش بهره مند گردم و فرجام نیک و پرونده اى مورد تإیید پروردگارم داشته باشم.
پس از این درددلها آیاتى چند از کلام الله مجید را که در حافظه داشت تلاوت کرد و با خشوع وصف ناپذیرى به ذکرگویى و مناجات با خداى خویش مشغول گشت و بعد عرض کرد: اى جد بزرگ من, اینک با جان و تن در جوارت حاضر گردیده ام در حالى که قبلا روحم در اینجا بود, از تو مى خواهم که مرا از چشمه فضیلت محفوظ سازى. در این هنگام ندایى از قبر ابراهیم خلیل(ع) شنید که مى گفت: اى دخترم, بر تو مژده دهم که خداوند عز و جل از بانوان صالح و شایسته ات قرار داده و تو را موفق به اطاعت و تقوا کرده است اما گوشزد مى نمایم که سوره مزمل را قرائت کنى و در مفاهیم آیات آن تدبر نمایى, توصیه مى نمایم که در مسیر عبودیت خود را به مشقت نیفکنى. شکر خداى را به جاى آور که تو را در زمره پارسایان قرار داد و بدان که تا پایان عمر چنین توفیق بزرگى قرین تو خواهد بود. از این پس چون مشعلى فروزان به جامعه فروغ خواهى بخشید و براى امت مسلمان و خصوصا بانوان, الگویى ارزنده خواهى بود و آنان به سویت روى مىآورند. در این هنگام نفیسه اظهار داشت اى خلیل خداوند دستوراتت را فرا گرفتم و سعى مى کنم در حد توان به کار بندم اما از تو مى خواهم که در این مسیر دشوار حمایتم کنى و روحم را تقویت نمایى و از خداوند بخواهى توفیق عبادت و زهد را بیش از گذشته به من عنایت بفرماید و از خطاهایم درگذرد و مرا از زمره صالحان قرار دهد.(29)
سیده نفیسه پس از آنکه چند صباحى در فلسطین اقامت اختیار کرد از شوهرش خواست تا به سوى مصر بروند زیرا گروهى از علویان قبلا به این ناحیه مهاجرت کرده و مردمانش به دین و ولایت علاقه دارند و عباسیان در این ناحیه نفوذ آنچنانى ندارند.
ادامه دارد.

پى نوشت:
1ـ نور الابصار فى مناقب آل بیت النبى المختار, شیخ شبلنجى, ص254.
2ـ مإخذ پیشین, ص;255 السیده نفیسه, توفیق ابوعلم, ص12.
3ـ ناسخ التواریخ (امام کاظم(ع)), ج سوم, ص;119 زن, موجود ناشناخته, بانو علویه شکرانى, ج3 و 4, ص218.
4ـ آل بیت النبى فى مصر, ص106 ـ 107.
5ـ نورالابصار, ص257.
6ـ نور ملکوت قرآن, آیت الله تهرانى, ج4, ص497.
7ـ همان مإخذ, ص;487 ریاحین الشریعه, ج5, ص92.
8ـ الخطط, مقریزى, ج4, ص639.
9ـ آل بیت النبى فى مصر, ص111.
10ـ همان, ص107.
11ـ تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام ذیل سیده نفیسه.
12ـ الاعلام زرکلى, ج8, ص44.
13ـ السیده النفیسه, توفیق ابوعلم, ص11 ـ 13.
14ـ شذرات الذهب, ذیل حوادث سال 208 هجرى, ج اول, ص21.
15ـ سر السلسله العلویه, ص29.
16ـ اسعاف الراعنین, شیخ محمد صبان, ص254.
17ـ مرإت الجنان, ج2, ص13.
18ـ النجوم الزاهره, جزء اول, ص185 ـ 186.
19ـ طبقات الشعرانى, ج اول, ص66.
20ـ نک: اهل البیت, محمود شرقاوى (چاپ لبنان).
21ـ المواعظ و الاعتبار ..., ص638 ـ 639.
22ـ وفیات الاعیان, ابن خلکان, ج5, ص423 ـ 424.
23ـ الاعلام, ج8, ص44.
24ـ شیعه در مصر, صالح الوردانى, ترجمه قاسم مختارى, ص126 ـ 127.
25ـ عمده الطالب, ص90.
26ـ اعیان الشیعه, ج10, ص227.
27ـ منتهى الامال, ج2, ص299 و سفینه البحار, ج2, ص604.
28ـ نورالابصار, ص;260 ناسخ التواریخ, ج سوم, ص128 ـ 129.
29ـ السیده النفیسه, توفیق ابوعلم, ص17 ـ ;19 گوهر خاندان امامت, عزیزالله عطاردى, ص14 ـ 16.