قصه هاى شما 57

نویسنده



قصه هاى شما (57)

مریم بصیرى


بچه هاى باران ـ فهیمه اربابیان ـ نوشآباد کاشان
انتظار ـ نرگس اربابیان ـ نوشآباد کاشان
جاسوس ـ قلب من شکست ـ امیر قشمشم ـ بایگ تربت حیدریه
ستاره ـ طیبه جلالى پور ـ شهرکرد
روبان نارنجى ـ هاجر عرب ـ شهرکرد


همراهان صمیمى!
احمد رضوانى نژاد از اندیمشک, فائزه زرافشان از میبد یزد, مجتبى ثابتى مقدم از بایگ, فاطمه اقبالى زارچ از زارچ یزد, منیره مقدم زاده از چابکسر, و علیرضا گایینى, راضیه سادات حسینى, ایمانه افضلى, معصومه قزلقاشى و فاطمه نیکان از قم.
آثار خوبتان را خواندیم, همچنان چون گذشته منتظر دیگر آثارتان هستیم.
همواره موفق و موید باشید.


همراهان صمیمى!
احمد رضوانى نژاد از اندیمشک, فائزه زرافشان از میبد یزد, مجتبى ثابتى مقدم از بایگ, فاطمه اقبالى زارچ از زارچ یزد, منیره مقدم زاده از چابکسر, و علیرضا گایینى, راضیه سادات حسینى, ایمانه افضلى, معصومه قزلقاشى و فاطمه نیکان از قم.
آثار خوبتان را خواندیم, همچنان چون گذشته منتظر دیگر آثارتان هستیم.
همواره موفق و موید باشید.

فهیمه اربابیان ـ نوشآباد کاشان
دوست عزیز, نباید فکر کنید که اثرتان فاقد ارزش مى باشد و به درد کودکان مى خورد. خوب است بدانید نویسندگى براى کودکان نیز تخصصى است و آن طور که شما فکر مى کنید آسان نیست, چرا که همه مطالب را نمى توان براى کودکان گفت و همچنین کودکان توانایى درک هر مطلبى را ندارند; لذا محدودیت در این کار بسیار است و یک نویسنده کودک باید با صبر و حوصله زیادى دست به کار بزند.
توصیه مى کنیم براى اینکه این مرحله را پشت سر بگذارید چندین داستان کودک بنویسید تا فکر و ذهنتان از چنین سوژه هایى خالى شود و بعد با فراغت بیشترى به داستان مورد علاقه خود که خاص بزرگسالان است بپردازید. براى نوشتن داستان کودک, ابتدا باید کتابهاى داستانى خاص آنان را مطالعه کنید و سپس به کودکى خود بازگردید. با کودکان حرف بزنید, با آنها دوست بشوید و در رفتارشان دقیق شوید. از روزنامه ها و نشریات به دنبال سوژه بگردید. مثل یک کودک بیندیشید و از زاویه دید او به دنیا بنگرید. لزومى ندارد که کودکان داستان شما چون بزرگسالان حرف بزنند و عمل کنند.
مسإله دیگر که باید همیشه مد نظرتان باشد این است که کودکان آمادگى دریافت پیام را دارند ولى از نصیحت بیزارند. لذا باید در عین سرگرم کنندگى, نکته هاى اخلاقى را با ظرافت در داستان گنجاند تا کودک غیر مستقیم متوجه آن بشود.
مهمترین مسإله که عده اى از آن غافل مى شوند استفاده از زبان عامیانه و لهجه دار است. از آن جایى که کودک در کتابهاى درسى خود فقط با شکل درست نویسى کلمات آشنا شده است لذا خواندن کلمات محاوره و یا لهجه هاى بومى براى وى مشکل است و طبیعتا آنها را کنار خواهد گذاشت. استفاده از واژه هاى دشوار و توصیفاتى که در حد درک و تعقل کودک نیست از این جمله مى باشند.
امیدواریم با تجربه نوشتن چندین داستان کودک و نوجوان و سپس بزرگسالان, علایق و استعداد خود را محک زده و بعد با دقت و توجه کامل در آن زمینه قلم بزنید.

نرگس اربابیان ـ نوشآباد کاشان
خواهر گرامى, داستان زیباى شما را خواندیم; گرچه به قول خودتان این داستان, فقط یک واقعیت بود. چیزى که باعث شده تا اثر شما دچار ضعف شود همین واقعى بودن آن است, چون قرار نیست ما در داستان نویسى عین واقعیت را به روى کاغذ بیاوریم چرا که در چنین صورتى, نوشته ما فقط روایتى قدیمى مى شود که دیگر رنگ و بویى از تازگى در آن دیده نمى شود.
براى رفع چنین نقایصى باید اصل طرح را از واقعیت بگیرید ولى در پرداخت آن, از عناصرى بهره بگیرید که کار را از شکل خاطره بیرون بیاورد و تبدیل به یک داستان زنده و جذاب بکند.
((با اصرار زیادش وسایل تیمم را آماده کردم. بعد هم در حالت خوابیده شروع به خواندن نماز کرد. در حین نماز خواندن گاهى لبهایش از حرکت باز مى ایستاد ولى دوباره با تلاش زیاد نمازش را مى خواند. به انگشترى که در میان دستانم عرق کرده بود نگاهى انداختم. آن را میان دو انگشتم قرار دادم و وارد انگشتش کردم, بعد هم به آرامى به او گفتم: ((قبول باشد, التماس دعا.)) چشمهاى نیمه بازش کمى بازتر شد, لبخند کمرنگى بر روى لبانش نقش بست و گفت: ((محتاجم به دعا.)) بعد هم چشمایش را بست و دوباره بى حال شد. خوشحال بودم, از سلامتى اش و همچنین انتخاب درست و شایسته خود سجده شکر به جا آوردم.))
ابتدا یادتان باشد که نباید در داستان و مخصوصا پایان آن, به اشتباه و یا درستى رفتار خود اعتراف کنیم و لذت درک این موضوع را از خواننده بگیریم. این به هنر و خلاقیت شما بسته است که چگونه از زندگى واقعى خود داستانى بسازید که در عین تخیلى بودن, واقعیت داشته باشد. ((هنرى فیلدنیگ)) در این باره مى گوید: ((مزه داستان خوب کاملا وابسته به هنر آشپزى داستان نویس است.))
اگر دوست دارید هنوز روى این سوژه و یا چنین سوژه هایى کار کنید, بهتر است که قدرى کشمکش, هیجان, اضطراب و تشویش به کار اضافه کنید تا داستان جذاب تر شود.
موفق و موید باشید.

امیر قشمشم ـ بایگ
برادر محترم, اولین داستان شما به دستمان رسید. باید اعتراف کنیم که قدرت تخیل خوبى دارید و مى توانید از زوایاى مختلفى اندیشه خود را وسعت دهید. اما عیب کارتان در این است که اصلا به جزئیات و چگونگى بروز حوادث نمى پردازید و در یک کلى گویى فقط به نقاط مهم داستان اکتفا مى کنید یادتان باشد که در ادبیات داستانى نباید کلى بافى کرد. جزیى نگرى باعث مى شود که کار شما پیشرفت کند و خواننده با داستان ارتباط برقرار نماید.
در اثر اول شما پسرى به علت شکست در دروسش به کارهاى خلاف کشیده شده و بالاخره جاسوس مى شود و شما چنان راحت به این مسایل اشاره مى کنید که گویا دارید در باره مراحل یک سفر ساده درون شهرى صحبت مى کنید.
((همان روز عصر به راه افتادند. با ماشین به فرودگاه مهرآباد رفتند. در آنجا آقانصرت ماشین را به مرد دیگرى سپرد و هر دو با گذرنامه ها سوار هواپیما شدند. ساعت 9 صبح به برلین رسیدند. آن روز را در برلین گذراندند. ساعت 4 بعدازظهر آنان با هواپیماى دیگرى به سمت واشنگتن حرکت کردند و ساعت 5 / 9 صبح به آمریکا رسیدند. در آنجا دو ناشناس به استقبال آنها رفتند و آن دو را تا جلو یک ساختمان بزرگ راهنمایى کردند. در آنجا مرد دیگرى آمد و مهرداد را به یک اتاق برد و به او گفت که آقاى رییس با تو کار دارد. در آنجا او در جلوى مردى ایستاد که رییس شعبه جاسوسى در ایران بود. به مهرداد گفت: باید مخفیانه اطلاعاتى را از نیروگاه اتمى بوشهر تهیه و براى ما فاکس کنى.))
خودتان خوب مى دانید که عضو شدن در چنین شبکه هایى به همین راحتى نیست و جداى از آن هرگز یک عضو کم اهمیت نمى تواند با اشخاص رده بالاى سازمان, به همین راحتى دیدار کند. خوب است فعلا نوشتن چنین آثارى را کنار بگذارید و از چیزهایى حرف بزنید که اطلاعات کامل در باره آنها دارید. حتى ندانستن جزییاتى چون مسافت بین کشورها و ساعات پرواز مى تواند براى داستان شما ضعف محسوب شود. در داستان دوم خود نیز همین اشتباه را مرتکب شده اید و در باره یک نوجوان فلسطینى نوشته اید در حالى که خودتان هم تا به حال از نزدیک یک فلسطینى ندیده اید لذا نمى توانید به همین راحتى در باره محیط زندگى و روحیات مبارزه جویى آنها حرف قابل قبولى بزنید. مثل اینکه شما علاقه فراوانى به نوشتن ندانسته هاى خود دارید ولى فعلا فقط در باره دانسته هاى خود بنویسید.

مجتبى ثابتى مقدم ـ بایگ
همراه همیشگى قصه هاى شما, باز هم یکى از داستانهاى خوب شما به دستمان رسید. شروع و پایانهاى آثارتان خیلى مناسب هستند, فقط کمى در پرداخت میانه داستان و گسترش طرح مشکل دارید.
در یک طرح خوب شخصیت محورى به رغم مخالفتها و مشکلاتى به دنبال هدف خود مى رود. در نهایت نیز یا برنده مى شود و به اهداف خود دست مى یابد و یا مى بازد و از خیر آن مى گذرد.
در طرحهاى شما آدمها خیلى راحت پیروز مى شوند و یا دست از مبارزه مى کشند. در حالى که پیچیدگى معقول طرح و ایجاد مشکلاتى بر سر راه شخصیت اصلى در راه رسیدن به هدف, مهمترین عامل ایجاد جذابیت است. البته داستان به طبقات مختلفى چون ادبى, عامه پسند, پرمحتوا و ... تقسیم مى شود و هر طبقه, مخاطبان خاص خود را دارد. برخى طرحهاى پیچیده و بغرنج را مى پسندند و بعضى دیگر فقط به هیجان کاذب مى پردازند و تنها انتظار رویارویى با طرحى ساده ولى پر از عمل و اکشن را دارند.
با کمى صبر و حوصله مى توانید میان داستان خود را بر اساس پیچیدگى طرح, بهتر پرداخت کنید. ((آدمها خشک و سرد ایستاده بودند و نگاه مرده شان را دور کلبه مى چرخاندند. کلبه دیگر سقف نداشت. کسى جلو نمى رفت تا جنازه پیرزن را از زیر آوار بیرون بیاورد. همه ساکت ایستاده بودند. پسر دیگر پیرزن کنار آدمها بود. بینى اش را بالا مى کشید و انگار داشت حرف مى زد. سقف مثل یک سوراخ بزرگ بدنمایى مى کرد. مثل یک زخم کبود داغمه بسته. صداى عو عوى سگها نزدیک شد و صداى زوزه شغالها فاصله گرفت.))
امیدواریم باز هم داستانهاى زیباترى از شما به دستمان برسد و روزى شاهد چاپ مجموعه آثار شما به شکل مجموعه داستان باشیم.

طیبه جلالى پور ـ نایین
دوست خوش ذوق, از اینکه در مسابقه ادبى شهرتان شرکت کرده و موفق به دریافت جایزه و تقدیرنامه شده اید, بسیار خوشحالیم و امیدواریم که بتوانید آثار بهترى خلق کنید.
((ستاره)) خانم دکترى است که در همان ابتداى داستان باخبر از ازدواج یکى از همکارانش به گذشته مى رود و به یاد ماجراى ازدواج خودش و مشکلات مربوط به آن مى افتد تا اینکه در نهایت این فلاش بک طولانى در آخر داستان پایان مى یابد.
شروع داستان جذاب و گیرا نیست. نویسنده اى به نام ((لرى بین هارت)) مى گوید: ((صحنه هاى آغازین کتاب باید قوى باشد. اگر خواننده را نتوانى در صفحه اول پاراگراف اول و جمله اول جلب کنى, خواندن را کنار مى گذارد. مطمئن باشید.))
در ضمن نامى که براى شخصیت انتخاب کرده اید بسیار زیبا و در عین حال کلیشه اى است. نام ستاره و ارتباط آن با ستارگان آسمان چیزى است که دیگر در داستان ایرانى تکرارى شده و بسیار از آن استفاده ى شود. البته این به این معنا نیست که نباید از این اسم بهره بگیرید بلکه استفاده مکرر و در شکلى یکسان باعث شده است که کمى از ارزش این نام کاسته شود. اما باید حواستان باشد که انتخاب نام شخصیتهاى داستان خیلى مهم است. برخى از نامها استفاده هاى سمبولیک دارند و گاه به مفاهیم اساطیرى توجه مى نمایند. حتى شکل ظاهرى کلمات, آهنگ کلام و تلفظ نام شخصیتها از دید خواننده و همچنین موسیقى برخاسته از این تلفظ خود بار عاطفى زیادى را در پى دارد.
((مارسل پروت)) نویسنده شهیر معتقد بود که اسامى داراى جادویى هستند و مى توانند بار عاطفى و تداعى معانى ایجاد کنند. رابطه این نامها با مضمون داستان بسیار مهم مى باشد و گاه ممکن است نقش کلیدى داشته باشد.
با آرزوى موفقیتهاى بسیار براى شما در عرصه داستان نویسى.

هاجر عرب ـ شهرکرد
خواهر پرتوان ما, بالاخره ((روبان نارنجى)) را دوباره بازنویسى کردید. اگر چه نسبت به گذشته کارتان بهتر شده است ولى انتظار مى رفت که با تواناییهاى خاص خود بتوانید بهتر از اینها از عهده پرداخت نهایى کار بربیایید. چاره اى نبود, خودمان دست به کار شدیم و داستانتان را کمى دستکارى کردیم تا بتوانیم به پاس حس زیباى شخصیت زن و توصیف آن به وسیله قلم شما, آن را چاپ کنیم.
البته بهتر است در آثار بعدى خود به اعمال و گفتار شخصیت بیشتر و بهتر بپردازید. اعمال اشخاص در حالات روحى و اخلاقى خودشان در برخورد با خود, دیگران و حتى اشیإ شکل مى گیرد. شخصیتهاى اصلى و حتى فرعى, گاه از روى عادت هر روز کارى انجام مى دهند و گاه ناگهان خواننده را در مقابل عملى غیر منتظره قرار مى دهند و به این شکل روحیه خود را آشکار مى نمایند.
گفتگو نیز امرى طبیعى است که از هر انسانى در هر شرایطى سر مى زند, پس, از این رو باید در به کار بردن آن دقت لازم را اعمال نمود. البته همان طور که قبلا هم در همین بخش گفته ایم, نویسنده نباید از این موقعیت سوء استفاده کند و عقاید و تفکرات خود را در دهان شخصیتهایش بگذارد, مخصوصا که اگر آن حرفها و کارها اصلا با روحیه کاراکترهایش هیچ سنخیتى نداشته باشد.
یک منتقد روسى به نام ((میخائیل بافتین)) در مورد دیالوگ و طریقه نوشتن آن مى گوید: ((نویسنده, شخصیت را براى گفتگو خلق مى کند. شخصیت در درجه اول براى سخن گفتن خلق مى شود, سخن گفتنى که با آن هستى او پدیدار مى شود. سخن گفتن منجر به کنش مى شود. پس هر سخن کنشى است و هر کنش برابر با سخن گفتن. بنابراین شخصیت داستانى در درجه اول یک انسان سخنگوست. از سوى دیگر هر شخصیتى داراى زبان مخصوص به خود است. زبانى که اگر چه متإثر از زبان عمومى است اما با آن تفاوت دارد. پس زبان شخصیت داستانى نیاز به ترجمه دارد. شخصیت موجودى است که با آنچه مى گوید شناخته مى شود.))
امیدواریم این توصیه ها را در آثار بعدى خود به کار گیرید و دیالوگهاى پرقدرت در دهان شخصیتهاى خود بگذارید. در انتها ((روبان نارنجى)) که ماحصل زحمات شماست, به همه علاقه مندان هنر و ادب تقدیم مى شود.