نویسنده


شش رهنمود یک پزشک براى زندگى رضایت بخش

نوشته: دکتر برنى اس.سیگل
ترجمه: الف.امیردیوانى


گاه به زحمت مى توان به کسى ثابت کرد که شیوه هاى قدیمى زیست چندان مفید فایده نیست. در چنین زمانهایى است که او باید براى واکنش نشان دادن, راهکارهاى جدیدى پدید آورد. در سال 1974 من این روش ابتکارى را یاد گرفتم. آن هنگام در ((ییل)) به جراحى کودکان اشتغال داشتم و داراى همسرى نازنین و پنج فرزند زیبا بودم. زنم بر حسب معیارهاى زیادى, شخص کامیابى بود, ولى من دلى ناشاد داشتم. همچون بیشتر پزشکان فرا گرفته بودم که بین خود و بیمارانم فاصله ایجاد کرده و با آنان رابطه عاطفى برقرار نکنم. بیمارىهایشان را درمان مى کردم, لیکن خودم را از زندگى شان دور نگه مى داشتم. با چنین اندیشه اى, دیوارى میان خودم و آنها بنا نهاده بودم و در پشت آن حصار چنان احساس درماندگى و افسردگى مى کردم که به فکر افتادم قید طبابت را بزنم!
هرچند پیش از انجام این کار, بر آن شدم که در پزشکى, شیوه دگرگونى را پیشه خود سازم, به این ترتیب که کوشیدم نسبت به کسانى که تحت درمانم هستند, عشق و علاقه نشان دهم. خوشوقتانه در همان گام نخست دریافتم که براى پزشکان, جدا بودن و فاصله داشتن از بیمارانشان چقدر عجیب و باور نکردنى است. آرى, یک جراح به ریشه کنى سرطان مى پردازد, اما این مرض خانمان سوز همچنان در اشخاص ریشه مى دواند, رشد مى کند و اسیرشان مى سازد. بنابراین از پشت میزم بلند شدم و از بیمارانم خواستم مرا به اسم کوچک صدا کنند. دنیایم تغییر کرد و در حال حاضر بزرگترین افتخار و پاداش زندگى ام این است که به عنوان یک پزشک, به مردم یارى رسانم تا بهتر و طولانى تر زندگى کنند.
بسیارى از افرادى که فاجعه یا بیمارى حادى را تحمل مى کنند, از تجربه اى برخوردار مى شوند که آنان را از زیبایى زندگى آگاه مى گرداند. لیکن نباید منتظر باشید که مصیبت, مربى شما باشد. در اینجا روشهایى را برایتان شرح مى دهم تا از زندگانى تمام و کمالى بهره مند شوید:

1ـ از اشتباهات خود پند بگیرید
از پیمانکارى خواسته شد که راه ورودى خود روى خانه اى را آسفالت کند. وقتى که کار او به پایان رسید, براى دریافت دستمزدش به در منزل صاحب خانه رفت. لکن در آنجا متوجه شد که راه ورودى منزل کس دیگرى را آسفالت کرده است. با این حال زن صاحب خانه به پیمانکار گفت که راه ورودى خودروى منزل آنها هم به آسفالت احتیاج داشته و مى خواستند در عرض چند روز آینده, کسى را براى انجام این کار خبر کنند. وى مى خواست دستمزد پیمانکار را بپردازد, ولى او از دریافت آن سر باز زد و گفت که تقصیر خودش بوده که نشانى خانه را عوضى گرفته است و کوچکترین ادعایى از این بابت ندارد.
بعد وسایلش را جمع کرد و به خانه پهلویى که مى بایست مى رفت, برد. خب, وقتى همسایه ها این جریان را شنیدند, نظرشان چه بود؟ همه آنها گفتند که چه مرد خوبى است! بعدها هر کس که نیاز به انجام این قبیل تعمیرات داشت, به او خبر مى کرد.
اشتباه کارى و ابراز مهر و محبت بعدى پیمانکار, بهترین تبلیغ برایش شد و کسب و کارش پر رونق تر گردید. نگذارید اشتباهاتتان شما را ناامید کنند. خطاکاریهاى انسان, فرصتهایى در اختیارش مى نهند تا با مشکلات زندگى پیکار نماید.

2ـ حق شناس باشید
این توصیه همیشه سودمند است و هیچ گونه عوارض جانبى سویى ندارد. همین امروز مهر و دلبستگى خویش را به یکى از اعضاى خانواده تان بروز دهید. گفتنى است که این عمل را مى توان به اشکال گوناگون صورت داد; از آن جمله با فرستادن یادداشت, دسته گل, در آغوش گرفتن و یا بیان عواطف, آن هم با صداى بلند. دخترم ((کارولین)) پیوسته این نیاز روحى را به یاد دارد و شوق و محبت خویشتن را به نوعى مى نمایاند. موقعى که او روى میز کارش برایم پیام و یا نوشته اى مى گذارد, در انتهایش مى نویسد: ((بابا, مامان, دوستت دارم.)) هر بار که همسرم ((بابى)) و من پیام را مى بینیم, احساس مى کنیم که انگار چند شاخه گل سرخ دریافت کرده ایم.

3ـ انتقادپذیر باشید
زمانى که پزشک جوانى بودم, نمى توانستم تشخیص دهم که خرده گیرى کار خوبى است یا نه؟ حالا مى فهمم که مردم مى دانند شما مى خواهید و مایلید که خودتان را عوض کنید. من به خاطر انتقادهاى مثبت و سازنده نه تنها در زندگى بلکه در کارم نیز خوشبخت بوده ام. پرستاران, فهرست شیوه هایى همراه با پیشنهادهاى عملى را در اختیارم مى نهادند تا روز به روز بهتر شوم. مانند اینکه در آنها ذکر شده بود که موقع نیاز به چیزى نعره نکشم بلکه از بلندگو استفاده کنم. بیماران از من مى خواستند که با نگاه جدىام آنها را نترسانم. در راهرو به فکرشان باشم و در اتاق به رویشان لبخند بزنم.
خانواده ام نیز به من یارى مى رساندند. موقعى که در خانه قیافه جدى به خود مى گرفتم, آنها به من مى گفتند: ((تو الان در اتاق عمل نیستى!)).
اگر بفهمید که کى هستید و به خود احترام بگذارید, خرده گیرى مثبت را به جان و دل مى پذیرید و آن را نه به عنوان مشکل بلکه به منزله فرصتى جهت پیشرفت مى پندارید. هرگز از نمره ها و امتیازهایى که دیگران به شما مى دهند, دلسرد نگردید, بدترین نمره اى که در دانشکده گرفتم ((ج)) و مربوط به درس ((نویسندگى خلاق)) بود. لکن در عین حال مإیوس نگشتم و آنقدر به این کار ادامه دادم تا پرفروش ترین کتابها را نوشتم. شما هم ممکن است چنین نمره ضعیفى بگیرید ولى بعدها بر اثر کار و کوشش فراوان خواهید توانست به کمال موفقیت برسید.

4ـ از رویارویى با دشواریها و نابسامانیها نهراسید
از سختیها و گرفتاریهاى زندگى مى شود به پیامدهاى مثبت رسید. این مورد مهم را یک زن سرطانى به من گوشزد کرد و همواره آن را به یاد دارم. وى مى گفت: ((مطابق نظر پزشکان ناچار بودم شیمى درمانى کنم, ولى انجام این عمل, تإثیر ناخوشایندى بر روحیه ام گذاشته بود به طورى که بر آن شدم معالجه هایم را ناتمام رها سازم.)) پزشک معالجم غر مى زد: ((تو دیر یا زود مى میرى! سرطان, عوارض جانبى هم دارد!))
او گفت: ((من به خانه رفتم و مطالبى را راجع به اثرات سوء سرطان مطالعه کردم و دانستم که برخى از آنها مثبت و اعجاب انگیزند.)) خب, اگر شما جاى من بودید, با شنیدن این جمله ها چه واکنشى از خود نشان مى دادید؟ ((تإثیرات مثبت و اعجاب انگیز سرطان؟!)) ... اما با این وصف پس از مدتى بررسى دریافتم که او در پى بیمارى مورد بحث, به سه کار اساسى دست یازیده بود; یعنى ایمانى که باز یافته, عملى که در باره خودش صورت داده و ارتباط با دیگران را که بهبود بخشیده بود, به دگرگونى زندگى و روحیه اش انجامیده بود.
به مشکلات موجود خود راضى باشید و خدا را شکر کنید که شمارشان بیش از این نشده اند. هرگز نیندیشید که گرفتارىهایتان به آخر مى رسند. پس به نظر شما انسان در زندگى از چه چیزى باید سپاسگزار باشد؟ به خاطر زنده بودن و روزگار خوش داشتن ممنون باشید.
چنانچه قدرشناسى اتان بسته به چیزى باشد که زندگى یا افراد دیگر به خاطر شما و یا به شما مى دهند, در این حالت اغلب بیش از آنکه حق شناس باشید, زندگیتان بدان گونه خواهد شد که ارزش شکرگزارى را پیدا کند.
این وضع ممکن است به صورت منطق ادوارى در شما متجلى گردد, لیکن نگرشتان واقعا اثرى در نتیجه امور دارد. حتى وقتى که قادر نیستید زندگیتان را دگرگون سازید, با این همه مى توانید برخوردتان را تغییر دهید.
فرصتهاى زیادى براى ابراز عشق و محبت دارید و تعجب خواهید کرد از اینکه دریابید عشق تا چه حد به سوى شما بازتاب خواهد داشت.

5ـ از بدخواهان خودتان روى برنتابید
آیا دلیلى وجود دارد تا کسانى را که بر شما ستم روا داشته و آزرده تان کرده اند, دوست داشته باشید؟ آرى, چنین است. اگر بخواهید فکر و ذهنتان از آرامش واقعى برخوردار باشد, باید به این کار اقدام ورزید. عشق و محبت حتى یاراى آن را دارد که بتواند سردترین و بى عاطفه ترین قلبها را نیز گرمى بخشد.
زنى را مى شناسم که به سرطان سینه دچار بود و با وجود این در خلال بیمارىاش راجع به نیروى عشق مطالبى فرا گرفت. وى در یک خانواده معتاد و الکلى بزرگ شده و به همین دلیل از خانواده اش ناخشنود و گریزان بود. موقعى که این زن جوان به دام سرطان اسیر گشت, تصمیم گرفت شیوه پندار و کردارش را عوض کرده, به رغم آسیبى که خانواده اش به وى وارد کرده بودند, آنها را ببخشد و دوستشان بدارد.
مادرش به خانواده او نقل مکان کرد و هر روز صبح که این زن جوان عازم محل کار مى شد, به مادرش مى گفت: ((دوستت دارم.)) اما او هیچ واکنشى از خود نشان نمى داد!
سه ماه بعد یک روز صبح که دیرش شده بود, شتابان و بدون خداحافظى با مادرش از منزل خارج گردید. مادر خود را به آستانه در رساند و داد زد:
ـ یک چیز یادت رفت.
ـ چى؟
ـ فراموش کردى بگویى ((دوستت دارم!))
اینجا بود که مادر و دختر همدیگر را در آغوش گرفته و گریستند و از آن به بعد روابطشان صمیمانه شد.
شاید دوست داشتن خانواده, دشوارتر از مهر ورزیدن به دشمنان باشد. این نغمه را همیشه با خود زمزمه کنید: ((نکات مثبت را با جان و دل بپذیر و نکات منفى را از سر بران.)) به این ترتیب به خانواده خود عشق مى ورزید.
آخرین دفعه اى که یکى از افراد خانواده تان را مورد انتقاد قرار دادید, به یاد بیاورید. حال واپسین بارى را که با گفتن کلامى یا انجام کارى سبب شده اید یکى از افراد خانواده تان به ژرفاى عشق و علاقه شما پى ببرد به خاطر آورید. خب, از تجدید خاطره کدام یک بیشتر احساس رضایت مى کنید؟ ایرادگیرى یا مهرورزى؟ به این مورد بیندیشید که چگونه مى توانید روحیه عیبجویى تان را به حالت مهرآمیزى بدل سازید تا نکات مثبت را بپذیرید و نکات منفى را از ذهن بزدایید.

6ـ زندگى هدفمندى داشته باشید
شاگردان راهب روشنفکرى یک بار نزد وى رفتند و از او که در باغ خویش سرگرم باغبانى و گلآرایى بود, پرسیدند: ((اگر همین حالا به شما بگویند که تنها 15 دقیقه زنده هستید, چه مى کنید؟)) راهب تبسمى کرد و جواب داد: ((همین عمل را و به کارش ادامه داد.))
اگر شما هم خبر داشته باشید که فقط 15 دقیقه زنده اید, دست به چه کارى مى زنید؟ بهتر است کارتان را رها کنید تا ببینید زندگیتان به کدام سو کشیده مى شود. از خود بپرسید: ((من براى چه اینجا هستم؟ قرار است دوران باقى مانده عمرم کدام کارى را به پایان ببرم؟ به یاد بسپارید که در این دنیاى زودگذر, وقت زیادى براى تصمیم گیرى ندارید. تنها زمان محدودى زنده هستید. پس همین حالا دست به کار شوید. ))
[ مترجم, این مقاله را با تک بیتى از ((حسن بیک رفیع)), شاعرى دردآشنا پایان مى دهد:
عمر اگر خوش گذرد, زندگى نوح کم است
ور به سختى گذرد, نیم نفس بسیار است
رضى الدین آرتیمانى]