غدیر خم بینشهاى ناب در نگاه دخت آفتاب 4

نویسنده


 

 بینشهاى ناب در نگاه دخت آفتاب (4)

غدیر خم

احمد لقمانى

  سپیده سخن

قسم به جان تو اى عشق, اى تمامى هست

که هست هستى ما از خم غدیر تو مست

در آن خجسته غدیر تو دید دشمن, دوست

که آفتاب برد آفتاب بر سر دست

نشان ز گوهر آدم نداشت هر که نبود

به خم سراى ولایت خراب و باده پرست(1)

شکوه باعظمت و شادى پرمعنویت حج, دلها و دیده ها را سرشار از شیرینى و لذت خاص کرده بود. قلبها در هاله اى از روحانیت فرو رفته بود و نام و یاد لحظه هاى مراسم در جانها انعکاس جاودانى داشت. حج آن سال که به ((حجه الوداع)) در آخرین سال حیات رسول خدا(ص) شهرت یافت, با یاران بسیار زیاد آن حضرت و با تعدادى بیش از یکصد هزار نفر انجام شد و افزون بر مردم مدینه النبى(ص), مسلمانانى از دیگر نقاط شبه جزیره عرب براى فیض حضور حج در محضر آخرین فرستاده الهى شرکت کرده بودند.

آفتاب پرسوز با شعاعى بیش از تحمل حاجیان همه جا را آکنده کرده بود اما طراوت و شادابى این سفر روحانى, تمامى سختیها را سهل و آسان نموده بود تا آنکه ظهر نزدیک شد و آرام آرام سرزمین ((جحفه)) و در پى آن بیابانهاى خشک و سوزان ((غدیر خم)) از دور نمایان مى شد. محلى که در حقیقت چهارراهى است که مردم سرزمین حجاز را از هم جدا مى کند; راهى به سوى مدینه در شمال, مسیرى به طرف عراق در شرق, طریقى جهت غرب و سرزمین مصر و راهى نیز به سوى سرزمین یمن در جنوب.

آن روز, پنجشنبه سال دهم هجرت و هشت روز پس از عید قربان بود و تا ساعتى دیگر این جمعیت عظیم و بى کران به صورت رودهایى پرموج به سوى شهر و دیار خویش رهسپار مى شوند تا سوغات افتخار تاریخى بزرگ خود یعنى حج در حضور بزرگترین رسول خدا(ص) را به آشنایان و دوستان هدیه کنند, اما دیرى نپایید که از سوى پیامبر اسلام(ص) دستور توقف به همه مسلمانان داده شد! مسلمانان با صداى بلند آنهایى که پیشاپیش قافله بودند به بازگشت دعوت کردند و حاضران را به صبر و بردبارى خواندند تا عقب افتادگان به دیگران بپیوندند.

خورشید از بلنداى آسمان گذشت و موذن رسول خدا(ص) با صداى الله اکبر همه حاضران را به نماز ظهر دعوت کرد. مردم به سرعت آماده نماز مى شدند اما هوا به قدرى داغ بود که بعضى مجبور شدند قسمتى از عباى خود را به زیر پا و طرف دیگر را به روى سر بیفکنند. جمعى به چندین درخت عریان پناه برده بودند و با انداختن پارچه اى بر روى درختان سایبانى در صحراى پرسوز و بىآب و علف خم تهیه کرده بودند اما بادهاى داغ به زیر این سایبانها مى خزید و گرماى سوزان آفتاب را در زیر آن پخش مى کرد.

با پایان نماز ظهر, مسلمانان تصمیم داشتند به خیمه هاى همراه خود پناهنده شوند ولى پیامبر(ص) به آنها اطلاع داد که همه باید براى شنیدن یک پیام تازه الهى که در ضمن خطبه مفصلى بیان مى شد, خود را آماده کنند.

منبرى از جهاز شتران ترتیب داده شد و پیامبر(ص) بر فراز آن قرار گرفت و نخست حمد و سپاس پروردگار به جا آورد و خود را به خدا سپرد, سپس مردم را مخاطب ساخت و چنین فرمود:

((من به همین زودى دعوت خدا را اجابت کرده, از میان شما مى روم; من مسوولم شما هم مسوولید. شما در باره من چگونه شهادت مى دهید؟))

جمعیت یکصدا و بلند گفتند: ((نشهد انک قد بلغت و نصحت و جاهدت فجزاک الله خیرا;

ما گواهى مى دهیم تو وظیفه رسالت را ابلاغ کردى و شرط خیرخواهى را انجام دادى و آخرین تلاش و کوشش را در راه هدایت ما نمودى, خداوند تو را جزاى خیر دهد.))

سپس از آنان نسبت به یگانگى خدا, رسالت خود, حقانیت روز جزا و برانگیخته شدن مردگان در آن روز گواهى خواست, حاضران همگى شهادت دادند, فرمود: ((خداوندا گواه باش!))

پس از آن اطمینان از شنیدن صداى خود از سوى مخاطبان پیدا کرد و فرمود:

((اکنون بنگرید با این دو چیز گرانمایه و گرانقدر که در میان شما به یادگار مى گذارم چه خواهید کرد؟))

یکى از میان جمعیت صدا زد کدام دو چیز گرانمایه یا رسول الله؟!

پیامبر(ص) بى درنگ گفت: اول ثقل اکبر. کتاب خداست که یک سوى آن به دست پروردگار و سوى دیگرش در دست شماست, دست از دامن آن برندارید تا گمراه نشوید و اما دومین یادگار گرانقدر من خاندان من هستند. خداوند لطیف به من خبر داد که این دو هرگز از هم جدا نشوند تا در بهشت به من بپیوندند از این دو پیشى نگیرید که هلاک مى شوید و عقب نیفتید که باز هلاک خواهید شد.

در این هنگام حاضران دیدند رسول خدا(ص) به اطراف خود مى نگرد, گویا کسى را جستجو مى کند, همین که چشمان آن حضرت به على(ع) افتاد, خم شد, دست او را گرفت و بلند کرد, به گونه اى که سفیدى زیر بغل هر دو نمایان شد و همه مردم او را دیدند و شناختند که سردار والامقام لشگر اسلام و فرمانده شکست ناپذیر رسول الله(ص) است.

صداى پیامبر اکرم(ص) رساتر و بلندتر گردید و فرمود:

((ایها الناس من اولى الناس بالمومنین من انفسهم؟

اى مردم! چه کسى از همه مردم نسبت به مسلمانان از خود آنها سزاوارتر است؟!))

گفتند: خدا و پیامبر(ص) داناترند. رسول خدا(ص) ادامه داد و فرمود:

((خدا مولا و رهبر من است و من مولا و رهبر مومنانم و نسبت به آنها از خودشان سزاوارترم.)) آنگاه با صداى رسا سه تا چهار بار فریاد برآورد:

((فمن کنت مولا فعلى مولا;

هر که را هستم منش مولاى او

پس پسرعمم على مولاى اوست.))

سپس سر به آسمان برداشت و عرض کرد:

((اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و احب من احبه و ابغض من ابغضه و انصر من نصره و اخذل من خذله و ادر الحق معه حیث دار;

پروردگارا! دوستان على را دوست بدار و دشمنان على را دشمن. محبوب بدار آن کس که او را محبوب دارد و مبغوض بدار آن کس که او را مورد غضب خویش دارد. یاران على را یارى کن و آنان که او را از یارى خود محروم مى کنند از یارى خویش محروم ساز و حق را همراه او بدار و او را از حق جدا مکن.))

آنگاه رو به حاضران در بیابان خم کرد و فرمود:

((الا فلیبلغ الشاهد الغائب;

آگاه باشید, همه حاضران وظیفه دارند این خبر را به غائبان برسانند.))

خطبه خدایى رسول خدا(ص) به پایان رسید در حالى که سر و روى آن حضرت و وصى او على(ع) سرشار از عرق بود و هنوز جمعیت پراکنده نشده بودند. ناگاه امین وحى الهى نازل شد و این آیه را بر پیامبر(ص) نازل کرد:

((الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتى و رضیت و لکم الاسلام دینا;(2)

امروز آیین شما را کامل و نعمت خود را بر شما تمام کردم و اسلام را به عنوان دین شما ـ با این امتیاز ـ برگزیدم.))

با شنیدن سخن سراسر سرور و شادمانى جبریل امین, رسول اسلام(ص) فرمود:

((الله اکبر, الله اکبر على اکمال الدین و اتمام النعمه و رضى الرب برسالتى و الولایه لعلى من بعدى;

خداوند بزرگ است, همان خدایى که آیین خود را کامل و نعمت خویش را بر ما تمام کرد و از نبوت و رسالت من و ولایت على(ع) پس از من راضى و خشنود گردید.))

با پایان یافتن سخن رسول اکرم(ص), شور و غوغایى در جمعیت آغاز شد, گروه گروه خود را به على(ع) مى رساندند و او را به خاطر این انتصاب پرعظمت تبریک مى گفتند. در بین آنان افرادى سرشناس چون ابوبکر و عمر دیده شدند که چون نزد امام(ع) آمدند, این جمله را بر زبان جارى کردند:

((بخ بخ یابن ابى طالب! اصبحت و امسیت مولاى و مولا کل مومن و مومنه;(3)

آفرین بر تو باد! آفرین بر تو باد! اى فرزند ابوطالب! تو مولا و رهبر من و تمامى مردان و زنان باایمان شدى.))(4)

 

حادثه بزرگ و حماسه سترگ غدیر خم در هجده ذیحجه سال دهم هجرت به فرمان خداوند(5) توسط رسول اکرم(ص) انجام شد تا راه رشد و رویش نبوت با استمرار امامت برقرار ماند, نگاه و نگرش انسانها فراتر از جلوه ها و جنبه هاى زودگذر زندگى, همراه با کمال و تکامل به سوى ارزشهاى والاى الهى گردد و زنجیر زرین هواها و هوسهاى منیت و مادیت از دل و دیده خداباوران و حق جویان گسسته شود, اما با هزاران هزار تإسف و حسرت, بیش از هفتاد روز از معرفى شفاف و به دور از هر گونه ابهام امام(ع) نگذشته بود که بددلیها و خیره سرىهاى جاهلیت, کینه هاى بدر و خیبر همراه با تبلیغات دروغین, شایعه و تحریف و در کنار آن دورى مردم از قدرت تحلیل, بینش صحیح و معرفت والاى امامت, مسیر سراسر سبز و سعادت گون نبوت از امتداد امامت منحرف گردید و در بیراهه هاى غبارآلود و پرپرتگاه خلافت و سلطنت قرار گرفت.

فضاى رعب و وحشت و خفقان به گونه اى ترسبار و ترسناک سراسر مدینه را فرا گرفت و تهدید با زور و تطمیع با زر و تبلیغ با تزویر آنچنان تإثیر خود را در عمق جانها گذارد که از جمعیت عظیم غدیر ـ که از 90 تا 124000 نفر نقل شده است ـ تنها 3, 5 و یا 7 نفر صاحب بصیرت و داراى ولایت علوى دیده شدند!! اینان نیز هر روز مورد بى مهرى, توهین و تحقیر و یا محرومیت و تبعید قرار مى گرفتند!

 

فاطمه زهرا; غدیر خم رسالت و مسوولیت بزرگ

با غروب خورشید فروزان محمدى(ص) در 28 صفر و دگرگونى حوادث در مدینه النبى(ص), سوز ستم در باره فدک, سیاهى غصب خلافت و غبار غربت, اندیشه خردورزان و عشق و عاطفه شیفتگان را آزار مى داد به گونه اى که کمتر کسى یاراى حضور در صحنه اعتقادى و دفاع در عرصه سیاسى را در خود مى دید, اما در این میان بانوى بزرگ, فاطمه زهرا(ع) برتر از هزاران مرد قدرتمند, بیرق باورهاى پاک و تابناک آسمانى و علم کار و پیکار با سران ستم و غصب و غارت را بر دوش گذارد و تنها اما طوفان زا و پرخروش به دل تباهیهاى جهالت و غفلت زد تا هدایت نبوى و سعادت علوى را پاس دارد و به گوش فردا و فرداییان برساند.

روزى ((نادانى و بى خردى)) حاضران در غدیر خم را در سخنان خویش مطرح کرد و اصحاب سست عنصر و بى ایمان را مورد خطاب قرار داد و فرمود:

((من ملتى را چون شما نمى شناسم که این گونه عهدشکن و زشت خصلت باشد. پیکر پاک رسول خدا را در دست ما گذاشتید و رها کردید و عهد و پیمانهاى میانتان را بریدید و فراموش نمودید و ولایت و رهبرى امام على(ع) و ما اهل بیت را انکار کردید و حق مسلم ما را باز نگردانیدید, گویا از حادثه غدیر خم هیچ آگاهى و خبرى ندارید؟ !))(6)

روزى دیگر ((غفلت و بى خبرى)) آنان را بر زبان جارى کرد و براى بیدارى از خوابهاى نفسانى و هوشیارى از فریبهاى شیطانى فرمود:

((انسیتم قول رسول الله یوم غدیر خم من کنت مولاه فعلى مولاه؟ و قوله انت منى بمنزله هارون من موسى;

آیا فراموش کردید سخنان رسول خدا را در روز غدیر خم که فرمود: هر که را من مولا و رهبر مى باشم, على نیز مولاى اوست. و سخن پیامبر را به على که: یا على! مقام و منزلت تو نسبت به من همانند هارون به موساى پیغمبر است.))(7)

شگفتى از برخورد حاضران در غدیر خم, نوعى دیگر از عکس العمل دخت رسول خدا(ص) بود که در گفتار گرانقدر آن حضرت تجلى مى یافت. از این رو به حاضران رو مى کرد و مى فرمود:

((واعجباه انسیتم یوم غدیر خم؟ سمعت رسول الله یقول:

على خیر من اخلفه فیکم و هو الامام و الخلیفه بعدى و سبطاى و تسعه من صلب الحسین ائمه الابرار ...;(8)

شگفتا! آیا حادثه عظیم غدیر خم را فراموش کرده اید؟

شنیدم که پیامبر اسلام فرمود: على بهترین کسى است که او را جانشین خود در میان شما قرار مى دهم, على امام و خلیفه بعد از من است و دو فرزندم (حسن و حسین) و نه نفر از فرزندان حسین, که پیشوایان نیکان هستند.))

هرازگاهى آن بانوى بابصیرت و سرشار از شناخت و بینشى خط بطلان به تمامى بهانه هاى اطرافیان مى کشید و مردم را به حقیقتى که در روز غدیر از سوى رسول اسلام و به امر خداى متعال توجه مى بخشید و مى فرمود:

((فما جعل الله لاحد بعد غدیر خم من حجه و لا عذر;(9)

پس از حادثه عظیم غدیر خم, خداوند براى هیچ کس عذر و بهانه اى باقى نگذاشته است.))

و آنگاه که مهاجرین و انصار در عذرخواهى پافشارى مى کردند با فریادى رسا لب به سخن گشود و رو به آنان فرمود:

((الیکم عنى فلا عذر بعد تعذیرکم و الامر بعد تقصیرکم هل ترک ابى یوم غدیر خم لاحد عذرا;(10)

دور شوید و مرا به حال خود واگذارید, پس از کوتاهى و سهل انگارى جایى براى عذرخواهى نمانده است, آیا پدرم پس از روز غدیر خم راهى براى عذرتراشى و بى تفاوتى شما باقى گذارده است؟))

... روزها گذشت و فاطمه(ع) بلندین فریاد اعتراض خود را با سخن و سکوت خویش در شهر مدینه به گوش تمامى آزادگان و دین باوران تاریخ مى رسانید و در پایان حیات خون رنگ و کبود خویش, با شیوه اى هوشمندانه پرچم مبارزه با مدعیان خلافت را تا همیشه تاریخ برافراشته نگاه داشت تا شیعیان شیفته و مسلمانان فرهیخته هرگز با تهدید و تطمیع و تبلیغ ناحق, دچار تردید و تضعیف و تحقیر نشوند و میدان مبارزه را خالى نکنند.

 

پرسشى از دیروز; پاسخى براى هر روز

پرسشى که ـ براى برخى ـ ناآشنایان با فرهنگ ناب شیعى ـ پدید مىآید آن است که:

فلسفه مبارزه بى امان فاطمه(ع) با صاحبان زر و زور و قدرت در آن زمان چه بود؟ آیا وسعتى اندک از زمین و باغ در مدینه به نام فدک و دوره اى کوتاه از حکومت ظاهرى, ارزش چنان رویارویى سخت و جانفرسا را داشت تا زهراى مرضیه(س) مورد بى احترامى قرار گیرد!

اگر اهل بیت(ع) به دنبال مال و مقام دنیا نبودند که نبودند, آیا بهتر نبود به جاى جنگ و گریز, گذشت و مهربانى, به جاى اندوه و شیون, لبخند و شادمانى و به جاى قهر و غضب, صلح و سلامت در شیوه زهراى اطهر(ع) دیده مى شد؟ تا پس از قرنهاى بسیار امروز نیز ما شاهد اختلافها و کینه ها نبودیم و همه با هم با دلى سرشار از رضایت و محیطى لبریز از شادى و شادمانى, روزگار خوشى مى گذراندیم و تاریخ گذشته را هر روز و هر ساعت زنده نمى کردیم!! با این نگرش رفاهآمیز و شادىبخش هر یک از ما غدیر خم را روزى چون دیگر روزها مى یابیم و حادثه سقیفه را تصمیم براى انجام عملى چون دیگر اعمال انسانها مى بینیم که برخى مرتکب شدند و روز قیامت باید پاسخگو باشند, اما آن روز و این حادثه به هر حال تمام شده است و زنده نگاهداشتن هر یک, غیر از فروزان نگاهداشتن آتش خشم و خشونت, هیچ نتیجه اى در بر نخواهد داشت!!

پاسخ را با بیان نکاتى اصولى پى مى گیریم.

 

1. آفرینش, مدرسه اى بى کران

با شروع تکلیف و آغاز مسوولیتهاى انسانى و الهى, دو دیدگاه برجسته و شفاف در برابر آینه اندیشه انسانها نمایان مى شود. دیدگاه نخست آن است که زندگى پارک تفریح و شادى و میدان خنده و شادمانى است; باید شیرین نوشید و شیک پوشید و به دور از هر گونه باید و نباید, رفاه و راحتى را هرچه بیشتر نصیب خود ساخت تا خوشبخت حقیقى دانسته شویم. و دیدگاه دیگر آن است که ((زندگى مدرسه اى است با دو زنگ, زنگ اول دینى, آخرین زنگ حساب!!)) با شروع تکلیف هر یک از ما مسوولیت انسانى و الهى سنگینى بر دوش خویش احساس مى کنیم و آن عبودیت و بندگى نسبت به خداوند, رسالت بس والا نسبت به ارزشهاى نهفته در خویش و مسوولیت بسیار نسبت به جامعه و همنوعان خواهد بود.

یک نگاه و نگرش, نگاهى مادى و حیوانى است که در مسیر نگاه افراد خوراک, پوشاک, شهوت و مسکن خودنمایى مى کند, اما نگرش دوم نگاهى الهى و ملکوتى است که در آن انسانها در مثلثى سه ضلعى داراى ارتباط و اتصالى آسمانى نسبت به خود, خدا و خلق خدا دیده مى شوند و توان برترى نسبت به تمامى موجودات, حتى فرشتگان خواهند داشت.

 

2. آرمان گرایى در زندگى

آرزوها عیار و معیار دانش و بینش انسانهاست و سخنان سفیر صفات آنان. کسانى که خوردنیها, پوشیدنیها و نوشیدنیهاى گوناگون هدف اصلى کار و تلاش روزانه آنان است تمامى پدیده هاى حیات را مادى, خاکى و زودگذر مى نگرند و آنان که هماره به پرسشى اینچنین ((ز کجا آمده ام, آمدنم بهر چه بود؟)) پاسخى سنجیده و صحیح مى دهند, همیشه لحظات خود را با جلوه هایى فراتر از خوشیهاى زودگذر زندگى, لبریز مى کنند و هرگز آفرینش عظیم و آفریده هاى رفیع را در دایره اى محدود با شعار ((خوردن براى دویدن, دویدن براى خوردن)) محدود نمى کنند. از این رو مى اندیشند, عشق به آفریدگار و آفریده ها دارند و چونان رسولان آسمانى صفت در پى تعلیم کتاب و حکمت,(11) پاکسازى اخلاق,(12) تکامل انسانها,(13) خارج ساختن مردم از ظلمت ضلالت به نور هدایت(14) و بیرون بردن انسانها از زنجیر ذلت بار بردگى و ستم ستمگران به عبودیت و بندگى پروردگار مهربان(15) خواهند بود.

از این رو از آغاز تا فرجام زندگى آنان همراه با ((آرمان گرایى)), ((هدفمندى و پویایى)) است و گامى از ((صراط مستقیم)) عقب نمى نهند.

 

3. شناخت, معرفت, عشق; صحیفه انسانیت انسان

روزهاى آغازین زندگى, ((شخص)) انسان در نشست و برخاستها مطرح است اما با گذر از ایام کودکى و نوجوانى و پشت سر گذاشتن توفان احساسات, ((شخصیت)) افراد ملاک و معیار ارزشها و ضد ارزشها قرار مى گیرد. از نظر معارف تابناک اسلام, شخصیت انسانها در شناخت و معرفت نسبت به حقایق پایدار زندگى و عشق و دلبستگى به یکایک مبانى سعادت بخش و انسان ساز تجلى مى کند تا هر روز او بهتر از دیروز او شود و کمال و تکامل ملکوتى و معنوى فرا روى او قرار گیرد.

انسانها در پى ارمغانى این گونه گرانبها, هرگز اسیر سرابها نمى شوند و فریب فریادهاى پرجاذبه را نمى خورند و الگوهاى ماندگار و اسوه هاى آسمانى, نمونه هاى ناب پیروى را براى آنان محسوب مى شوند. این ویژگى برجسته که مفهوم دوستى, دوستدارى و قبول پیشوایى نام دارد و در نگاه آموزه هاى دینى ((ولایت)) نام گرفته است, اکسیرى حیات بخش و سعادت ساز براى امروز و فرداى زندگى است و راه را بر تمامى بیراهه هاى هلاکت بار مسدود مى سازد.

 

فاطمه زهرا(ع), غدیر خم; راز رفتارها و گفتارها

با نگرشى ناب به مجموعه آموزه هاى زندگانى دخت آفتاب, فاطمه زهرا(ع), آشنایى و روشنایى آن حضرت را با حقایق پایدار هستى مى توان به دست آورد. ایشان گام نخست حیات و حرکت خویش را شناخت روشن و روشنگرى نسبت به آفرینش و آفریدگار قرار داده بود و براى دستیابى تمامى انسانها به این قله عظمت و قداست تلاشى بسیار مى نمود. بر آن بود یکایک افراد از مرز ((شخص ظاهرى)) خویش به ((شخصیت واقعى)) خود رو کنند و با عبور از غوغاى زندگى, ((حقیقتى جاودان)) گردند.

از این رو هماره آن روى سکه فدک و خلافت در آینه نگاه فاطمه(ع) نمایان بود, ((غدیر خم)) را ((جغرافیاى خاکى هستى)) نمى دید, بلکه ((تاریخ افلاکى آفرینش)) مى دانست. آن را رحلى به قامت تمامى رسولان الهى مى نگریست که بر آن ((آیت حق)) و ((قرآن ناطق)) براى هدایت و سعادت یکایک انسانها تلاوت شده است. در نگاه زهراى مرضیه(ع) ((غدیر خم)) بیابان خشک و تفتیده حجاز و یا روزى گذرا و پرشتاب نبود, بلکه ((مدرسه اى به وسعت تمامى تاریخ بشریت)) و ((آینه اى تمام نما از برترین فرمانهاى هدایتآفرین)) بود که در آن ((پیام رشد و پویایى)) قرائت گردیده است و ((بیرق بیدارى)) نمایان شده است.

زهراى عزیز, حرکت و هدایت انسانها را بدون امام نور, سکون و هلاکت مى دانست و زمامدارى زیانآلود نااهلان را باعث دور ماندن توده ها از صراط مستقیم هدایت در سالیان سال مى دید, بدین خاطر دفاع و حمایت از مقام ((امامت)) و ((امام راستین)) را سرلوحه مسوولیتهاى خویش قرار داده بود و با تمام توان به ارائه رهنمودهاى شایسته, مبارزه با زرمداران و زورمحوران مى پرداخت.

او کتاب فضایل على(ع) را در پنج محور بنیادین گشود تا فردا و فرداهاى تاریخ, همگان با مطالعه گفتار گرانبار وى پى به حقایق هستى برند و راه را از بیراهه ها تشخیص دهند.

در فصل نخست, على(ع) را در برابر خداوند عبدى تمام عیار معرفى مى کرد که بسیارى از شبها از شوق عبادت و ترس فراوان بر روى خاک نخلستانها مدهوش مى شود!!(16)

در فصل دوم, او را نسبت به رسول خدا مى سنجید و مى فرمود, على بهترین جانشین پیامبر,(17) برادر, امام برگزیده و دوست بى همانند رسول الله(ص) است.(18)

در دیگر فصل سخن از مقام امامت و ولایت امیر مومنان(ع) نسبت به امت اسلامى به میان مىآورد, او را ((امامى ربانى و الهى)), ((آفریده اى روشن و نورانى)) و ((جایگاه اصلى و بنیادین امامت پیشوایان الهى))(19) معرفى مى کرد که تنها و تنها او شایسته پیروى و لیاقت خلافت و رهبرى امت اسلام را خواهد داشت; کسى که چون رسول الله(ص), پدر این امت است, کجى ها را راست و انحرافات را اصلاح مى نمایند و مردم با اطاعت, رهایى از عذاب جاویدان نصیبشان مى شود و با همراهى و یاورى آنان, نعمتهاى همیشگى خداوند ارزانیشان خواهد شد.(20)

او را نخستین مسلمان و دین باور با سابقه اى سراسر سبز و پرشکوه,(21) تلاشگرى پرتوان و باایمان در راه خدا,(22) بخشنده ترین انسانها,(23) صاحب حق عظیم و ارزش رفیع(24) مى دانست, از این رو وظیفه اى بزرگ براى خویش نسبت به امام برمى شمرد و آن توصیف صفات و برکات بى پایان على(ع) تا واپسین لحظات زندگى بود!(25)

گاه که سخن از جلوه هاى جاودان شخصیت همسر مهربانش در امور خانه و خانواده مى شد, با شناختى روشن و به دور از احساس, او را ((بهترین زوج(26) و برترین شوهر))(27) معرفى مى کرد که ((همدل و همراه در مسوولیتهاى خانوادگى))(28) است. فاطمه(ع) این فصل از ویژگیهاى شایسته امام را با نقش هدایت و رهبرى راستین او چنان تإثیرگذار و هدایت بخش مى دید که براى تحقق امامت و خلافت آن حضرت زبان به بیان فداى جان خویش براى امام گشود(29) و خود را آماده این فداکارى معرفى نمود!

مقام بلندمرتبه شیعیان على(ع) در امروز و فرداى حیات فصلى دیگر از صفات آن حجت الهى است که از سوى یاس یاسین(س) بیان شده است. آن بانوى بابصیرت با اعتقادى قلبى سخن پدر را بازگو مى کرد و على و شیعیان او را اهل بهشت برین(30) خداوند مى دانست و ماجراى شب معراج رسول خدا را نقل مى کرد که بر پرده اى زیبا نوشته شده بود: بخ بخ من مثل شیعه على؟(31)

مبارک باد! مبارک باد! چه کسى همانند شیعه على است.

گاهى شعاع شخصیت شیعیان على(ع) را آشکار مى کرد, دوستى و ولایت امام را کیمیاى سعادت مى شمرد و مى فرمود: ((همانا سعادت و رستگارى, همه خوبیها و خوشبختیها, حقیقت سعادت در کسى است که على را در دوران حیات او و پس از آن دوست داشته باشد. ))(32)

... به راستى با معرفتى چنین فروزان و پرگستره, هدایت امت در هر مکان و هر زمان و حمایت از امام با مطرح ساختن غدیر خم, رسالتى راستین و آرمانى آسمانى محسوب نمى شد و خزیدن در خانه و تن دادن به زندگى ظاهرى به بهانه رفاه و راحتى خود و دیگران با شعار سکوت و صلح و سلام, ستم به انسانهاى بسیار از آغاز بعثت تا فرجام خلقت تلقى نمى گردید.

بى شک آنان که شناختى عمیق و دقیق به دست آورند و پیشوایان هدایت بخش جامعه را در جلوه هاى مخالف بشناسند, از آن سوى دیده ظاهرى و برخاسته از اندیشه و عشق باطنى سروده هایى اینچنین سبز و سعادتآفرین زمزمه مى کنند:

در غدیر خم ولایت متجلى است

((عید)) شرع شیعى ((مولا على)) است

این ((غدیر خم)) مقام ((مرتضا))ست

احسن التقوم ((عید اولیا))ست

حوریان آهنگ هلهل ساختند

در ((غدیر)) از خاک دل ((خم)) ساختند

شوکت اسلام از اسم ((ولى)) است

ذات ((مهدى)) معنى نام ((على)) است(33)

پى نوشت:

1ـ نصرالله مردانى.

2ـ مائده, ;67 ر.ک: تفسیر المیزان, ج6, ص66 ـ ;100 البرهان, ج1, ص;488 اطیب البیان, ج4, ص;422 مجمع البیان, ج3, ص;342 روح البیان, ج2, ص;417 المنار, ج6, ص463.

3ـ ر.ک: سنن ابن ماجه, ج1, ص55 و ;58 مسند احمد حنبل, ج1, ص84, 88, 118, 119, 331, 281 و 370. نقل از تفسیر نمونه, ج5, ص8 ـ 19.

4ـ ر.ک: تفسیر المیزان, ج6, ص87 ـ 95 (مترجم) علامه طباطبایى(ره) حدیث غدیر را حدیثى متواتر یعنى پى در پى از سوى سنى و شیعه مى داند که به بیش از یکصد طریق از جمع بسیارى از صحابه نقل شده است که از آن جمله عمر بن خطاب, سعد بن ابى وقاص, زید بن ارقم, جابر بن عبدالله, انس بن مالک و عمران بن حصین به چشم مى خورند.

5ـ پروردگار حکیم با نزول آیه: ((یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک فان لم تفعل فما بلغت رسالتک;

اى رسول ما آنچه از جانب پروردگارت به سوى تو نازل شده, ابلاغ کن و اگر نکنى, رسالت خویش را ابلاغ نکرده و به پایان نرسانده اى.)) فرمان اجراى حادثه غدیر را به پیامبر خود ابلاغ کرد. (مائده, 67).

6ـ الاحتجاج, ص51 و ;80 بیت الاحزان, ص73 و ;70 کتاب عوالم, ج11, ص;595 امالى شیخ مفید, ص;50 اعیان الشیعه, ج2, ص;463 الغدیر, ج5, ص;372 کوکب الدرى, ج1, ص193.

7ـ احقاق الحق, ج21, ص26 و ;27 الغدیر, ج1, ص;197 البدر الطالع, ج2, ص297.

8ـ کوکب الدرى, ج1, ص;235 احقاق الحق, ج21, ص26 و ;27 الصراط المستقیم, ج2, ص123.

9ـ دلائل الامامه, ص;38 خصال, ج1, ص;173 معانى الاخبار, ص;354 ریاحین الشریعه, ج2, ص;50 احتجاج طبرسى, ج1, ص;146 امالى شیخ طوسى, ص384.

10ـ معانى الاخبار, ص;354 ریاحین الشریعه, ج2, ص;50 کتاب عوالم, ج11, ص605.

11ـ هو الذى بعث فى الامیین رسولا منهم یتلو علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمه (جمعه, 2).

12ـ یعلمهم الکتاب و الحکمه و یزکیهم (بقره, 129).

13ـ و ما قدروا الله حق قدره اذ قالوا ما انزل الله على بشر من شیىء (انعام, 91).

14ـ و لقد ارسلنا موسى بایاتنا ان اخرج قومک من الظلمات الى النور (ابراهیم, 5); ر.ک: مائده, ;16 ابراهیم, 2.

15ـ و لقد بعثنا فى کل امه رسولا ان اعبدوا الله و اجتنبوا الطاغوت (النحل, 36); ر.ک: زمر, 17.

16ـ ثواب الاعمال, ص;116 لئالى الاخبار, ج4, ص;36 بحارالانوار, ج84, ص196.

17ـ کوکب الدرى, ج1, ص;235 الصراط المستقیم, ج2, ص;123 احقاق الحق, ج21, ص26 و 27.

18ـ کتاب عوالم, ج11, ص;487 بیت الاحزان, ص;146 احقاق الحق, ج10, ص427 ـ 430.

19ـ ریاحین الشریعه, ج1, ص93.

20ـ تفسیر ـ منسوب به ـ امام حسن عسگرى(ع), ص;330 تفسیر البرهان, ج3, ص;245 بحارالانوار, ج23, ص259.

21ـ احقاق الحق, ج10, ص;427 بیت الاحزان, ص;146 کتاب عوالم, ج11, ص487.

22ـ کتاب الشافى, سیدمرتضى, ص;231 کتاب طرائف سید بن طاووس, ص;263 معانى الاخبار, ص354.

23ـ امالى شیخ صدوق, ص;258 تفسیر البرهان, ج4, ص412 و ;413 فضائل الخمسه من الصحاح السته, ج1, ص258.

24ـ نهج الحیاه, ص296.

25ـ مناقب ابن شهر آشوب, ج3, ص;330 بحارالانوار, ج43, ص;38 کوکب الدرى, ج1, ص143.

26ـ کنزالعمال, ج13, ص;108 جامع الاحادیث, ج4, ص;377 المراجعات, ص303.

27ـ کوکب الدرى, ج1, ص;166 بحارالانوار, ج43, ص133 و 117.

28ـ مسند احمد, ج6, ص;298 ذخائر العقبى, ص;105 احقاق الحق, ج10, ص266.

29ـ کوکب الدرى, ج1, ص;196 تاریخ بغداد, ج12, ص;289 المناقب خوارزمى, ص67.

30ـ ینابیع الموده, ص;257 تاریخ بغداد, ج12, ص;289 غایه المرام, ص;584 ارجح المطالب, ص531.

31ـ بحارالانوار, ج68, ص76 ـ 77.

32ـ مقتل الحسین(ع), ص;46 ذخائر العقبى, ص;92 ریاض النضره, ج2, ص214.

33ـ شجاع الدین ابراهیمى.