سخن اهل دل


 

 سخن اهل دل

 

اشاره:

محمدعلى صائب, مشهور به صائب تبریزى از شعراى عصر صفوى است که بیشتر با غزلها و تک بیتهاى حکمتآمیزش معروف است و قصائد بسیار زیباى او کمتر مورد توجه قرار گرفته است. در مجله شماره 111, خرداد 1380, قصیده اى از او را در مدح امام رضا(ع) در همین صفحات درج کردیم. اینک در آستانه دو عید پیاپى ((قربان)) و ((غدیر)) فرصت را غنیمت دانسته, قصیده بى نظیرى را در وصف کعبه که با مدح امیرالمومنین(ع) و مقام آن حضرت در رهبرى مسلمین پایان مى پذیرد, به خوانندگان گرامى تقدیم مى کنیم. این قصیده نیز مانند غزلهاى صائب سرشار از کنایات و اشارات است که تنها با توضیح مواردى از این اشارات و کنایات در پانوشت کوشیده ایم, معانى ابیات را براى عزیزانى که با این سبک آشنایى کمترى دارند به ذهن نزدیک سازیم:

 

نگین رحمت پروردگار

محمدعلى صائب تبریزى

[ در وصف کعبه و تخلص به مدح امیرالمومنین على(ع]((1)

اى سواد عنبرین فامت سویداى زمین

مغز خاک از نکهت مشکین لباست خوشه چین(2)

موجه اى از ریگ صحرایت: صراط المستقیم

رشته اى از تار و پود جامه ات: حبل المتین(3)

غنچه پژمرده اى از لاله زارت: شمع طور

قطره افسرده اى از زمزمت: در ثمین(4)

در بیابان طلب یک العطش گوى تو: خضر

در حریم قدس یک پروانه ات: روح الامین(5)

مصرع برجسته اى دیوان موجودات را

از حجر اینک نشان انتخابت بر جبین(6)

میهماندارى به الوانهاى نعمت خلق را

چون خلیل الله دارى هر طرف صد خوشه چین(7)

طاق ابروى ترا تا دست قدرت نقش بست

قامت افلاک خم شد, راست شد پشت زمین(8)

مردم چشم جهان بین سپهر اخضرى

جاى حیرت نیست گر باشد لباست عنبرین(9)

شش جهت چون خانه زنبور پرغوغاى توست

کهکشان از نوشخند توست جوى انگبین(10)

عالم اسباب را از طاق دل افکنده اى

نیست نقش بوریا در خانه ات مسندنشین(11)

تا به کف نگرفته بود از سایه ات رطل گران

در کشاکش بود از خمیازه رگهاى زمین(12)

با صفاى جبهه صاف تو از کم مایگى

چون دروغ راست مانندست صبح راستین

آب شورى در قدح دارى و از جوش سخا

مى کنى تکلیف خلق اولین و آخرین

از ثبات مقدم خود عذرخواهى مى کنى

پاى عصیان هر که را لغزید از اهل زمین

روى عالم را ز برگ لاله دارى سرختر

گرچه خود چون داغ مى پوشى لباس عنبرین

بوسه در یاقوت خوبان دارد آتش زیر پا

بر امید آن که خدام ترا بوسد زمین(13)

گرد فانوس تو گشتن کار هر پروانه نیست

نقش دیوارست اینجا شهپر روح الامین

تا ز دامنگیریت کوته نماند هیچ دست

مى کشى چون پرتو خورشید دامن بر زمین

هر گنهکارى که زد بر دامن پاک تو دست

گرد عصیان پاک کردى از رخش با آستین

ساغر لبریز رحمت را تو زمزم کرده اى

چون به رحمت ننگرى در سینه هاى آتشین؟

تا به روى خاک تردامن نیفتد سایه ات

پهن سازد هر سحر خورشید دامن بر زمین

تا شبستان فنا جایى ناستد چون شرر

گر به روى آتش دوزخ فشانى آستین

انبیا چندین چه مى کوشند در تعمیر تو

گنج رحمت نیست گر در زیر دیوارت دفین؟(14)

در هواى حسن شورانگیز آب زمزمت

جمله از سر رفت دیگ مغزهاى آتشین

نیستى گر مهردار رحمت پروردگار

چون نگین بهر چه دارى این سیاهى بر جبین؟

هست اسماعیل یک قربانى لاغر ترا

کز نم خونش نکردى لاله گون روى زمین

گر زبان ناودانت چون قلم مى داشت شق

پاک مى شد از غبار معصیت روى زمین(15)

تا در تکلیف بر روى جهان وا کرده اى

در پس درمانده است از شرم, فردوس برین(16)

در حریم جنتآساى تو اهل دید را

در نظر مىآید از هر شمع جوى انگبین

ناودان گوهرافشانت ز رحمت آیه اى است

از حریم لطف نازل گشته در شإن زمین

گر نه اى روشنگر آیینه دلها, چرا

جامه و دست و رخت پیوسته باشد عنبرین؟(17)

ایمنند از آتش دوزخ پرستاران تو

حق گزارى شیوه توست اى بهشت هشتمین

غفلت و نسیان ندارد بر مقیمان تو دست

برنچیند دانه اى بى ذکر مرغى از زمین

هیچ کس ناخوانده نتواند به بزمت آمدن

چون در رحمت ندارى گرچه دربان در کمین

مى زنى یک ماه دامن بر میان در عرض سال

مى دهى سامان کار اولین و آخرین(18)

هیچ تعریفى ترا زین به نمى دانم که شد

در تو پیدا گوهر پاک امیرالمومنین(19)

بهترین خلق بعد از بهترین انبیا

ابن عم مصطفى داماد خیرالمرسلین

تا ابد چون طفل بى مادر به خاک افتاده بود

ذوالفقار او نمى برید اگر ناف زمین

خانه زنبور دل بى شهد ایمان مانده بود

گر نمى شد باعث تعمیر او یعسوب دین(20)

تا نگرداند نظر حیدر, نگردد آسمان

تا نگوید یا على, گردون نخیزد از زمین

در زمان رحمت سرشار عصیان سوز تو

مد آهى مى کشد گاهى کرام الکاتبین(21)

نقطه بسم اللهى فرقان موجودات را

در سواد توست علم اولین و آخرین(22)

شهپر رحمت بود هر حرفى از نام على

این دو شهپر برد عیسى را به چرخ چارمین(23)

سرفراز از اول نام تو عرش ذوالجلال

روشن از خورشید رویت نرگس عین الیقین(24)

چون لباس کعبه بر اندام بت, زیبنده نیست

جز تو بر شخص دگر نام امیرالمومنین(25)

پى نوشت:

1ـ این بخش از قصاید از نسخه س نقل شده است.

2ـ سواد عنبرین فام: سیاهى به رنگ عنبر. سواد به معناى سیاهى و نیز به معناى ناحیه است و عنبر ماده اى خوشبو و سیاه رنگ است. این بیت اشاره به رنگ خانه کعبه دارد; سویدا: در اصل به معناى سیاهى کوچک و در اصطلاح: مرکز قلب است.

3ـ جامه: اشاره به پوشش پرده و تقدس آن که تار و پودش را براى تبرک مى برند.

4ـ شمع طور: اشاره به آتشى که موسى(ع) در منطقه طور مشاهده کرد و در همان جا به پیامبرى مبعوث شد; در ثمین: مروارید گرانبها.

5ـ خضر: پیامبرى که گویند به چشمه آب بقا دست یافت; روح الامین: جبرئیل.

6ـ معناى اجمالى این بیت این است که اگر همه موجودات به منزله دیوان شعرى باشند, تو بهترین مصرع آن هستى و حجرالاسود نشانه اى است که حکایت از انتخاب تو دارد.

7ـ الوان نعمت: نعمتهاى گوناگون; خلیل الله: حضرت ابراهیم(ع), کسى که کعبه را بنا کرد.

8ـ معناى اجمالى بیت: از وقتى تو در روى زمین ساخته شدى, زمین سرافراز شد و آسمانها در برابر عظمت زمین خمیدند.

9ـ معناى اجمالى: سیاهى جامه تو مانند سیاهى مردمک چشم است, آخر تو براى آسمان سبزفام مانند مردمک چشم هستى.

10ـ کهکشان از ...: کهکشان از برکت تو به منزله جوى عسل (اشاره به نعمتى بهشتى) است; تو همه سوى عالم به سوى خود جلب کرده اى و همه جا را چون خانه زنبور پر از وسوسه ساخته اى.

11ـ عالم اسباب: دنیا; از طاق دل افکندن: بى توجه به چیزى بودن; بوریا: فرش حصیرى.

12ـ زمین بدون تو چون خمارى که نیازمند باده است, پى در پى خمیازه مى کشید تا آنکه تو به او ساغرى سرشار دادى.

13ـ معناى بیت: بوسه بر لب خوبان جهان مانند کسى که پا بر آتش دارد بى طاقت است و بى قرار تا بیاید و خاک پاى خادمان تو را ببوسد.

14ـ اشاره به جریان حضرت خضر(ع) که دیوار خرابه اى را تعمیر کرد زیرا مى خواست گنجى که در آن خرابه نهفته است به دست نااهل نیفتد. مى گوید: انبیإ سعى در حفظ بنا و تعمیر تو داشته اند زیرا تو نیز گنجى را نهفته دارى و آن نیز گنج رحمت الهى است.

15ـ ناودان بام تو اى کعبه اگر چون قلم نى شق است و نوشتن مى توانست, بر تمامى گناهان مردم زمین خط عفو مى کشید. (کلمه ((غبار)) نام یکى از شیوه هاى خوشنویسى ایرانى نیز مى باشد.)

16ـ از وقتى که حج بر مردم واجب گردیده و تو درهاى رحمت را به روى آنان وا کرده اى, بهشت فرازین در برابر عظمت تو شرمسار مانده است.

17ـ اگر تو آیینه دلها را پاکیزه و روشن نمى کنى; پس چرا سر تا پا و لباست سیاه است؟! (اشاره به سیاهى خانه کعبه و پرده آن).

18ـ از بیتهاى عجیب این شعر است. دامن بر میان زدن کنایه از همت کردن و اقدام نمودن و اشاره به بالا زدن پرده کعبه در ماه ذىالحجه. سالى یک ماه ـ اى کعبه ـ دامن همت به کمر مى زنى و در همان یک ماه کار همه مردم را سامان مى دهى!

19ـ اشاره به ولادت امیرالمومنین(ع) در کعبه.

20ـ یعسوب: در اصل به معناى رییس زنبورهاى عسل است و در اصطلاح عرب هر رییس بزرگى را یعسوب گویند. یعسوب دین: مراد امام على(ع) است.

21ـ بیت خطاب به امام على است. کرام الکاتبین: اصطلاحى قرآنى در سوره انفطار به معنى ((نویسندگان گرامى)) و مراد فرشتگانى است که اعمال نیک و بد مردم را ثبت مى کنند.

22ـ فرقان: از نامهاى قرآن.

23ـ حروف سه گانه نام امام على(ع) بالهاى رحمت است و چون نام عیسى(ع) نیز دو حرف از نام على را داشت, عیسى(ع) توانست تا فلک چهارم عروج کند!

24ـ نرگس: کنایه از چشم, عین نیز به معناى چشم مى باشد و معانى بسیار دیگرى هم دارد و عین الیقین از اصطلاحات عرفا و از مراتب کمالیه معرفت است.

25ـ همچنان که شایسته نیست که پرده کعبه را بر روى بت بیندازند, دادن لقب امیرالمومنین به کسى جز على(ع) نیز شایسته نمى باشد زیرا او معناى اتم این نام است.