مشاور شما
مشاور این شماره: دکتر آمنه ملاباشى
این شماره:
خواهر ر.م ـ قم
الف.ب ـ نائین
خواهر ر.ک ـ همدان
خواهر ش ـ کشور قطر
یادآورى:
1 ـ خواهران و برادرانى که مایل به دریافت کتبى پاسخهاى خود در اولین فرصت مى باشند لازم است نشانى کامل خود یا یکى از دوستانشان را همراه طرح مشکلات خویش درج نمایند.
2 ـ آن دسته از نامه هایى که به خاطر فقدان یا نقص نشانى, امکان ارسال پاسخ براى آنها نیست, پس از آماده شدن پاسخ در اولین شماره مجله منتشر خواهد شد.
3 ـ بخش مشاوره مجله خود را امانت دار نامه ها و مطالب آن مى داند و حداکثر دقت را در حفظ اسرار و مسایل خصوصى صاحبان نامه ها خواهد نمود و با رعایت این مهم, طرح مشکلات و پاسخها را براى عموم خوانندگان مفید و حتى راهگشا مى داند.
4 ـ در صورتى که مایل به درج نام کامل خویش در مجله نیستید مى توانید از حروف فارسى اختصارى استفاده کنید و تقاضاى ما این است که از درج حروف لاتین اجتناب شود.
5 ـ لطفا در نامه هاى خود از یک طرف کاغذ استفاده کنید.
چگونه با دانشآموزانم ارتباط داشته باشم؟
خواهر ر.م ـ قم
دبیر یکى از دبیرستانهاى قم هستم. سال اول تدریس را پشت سر گذاشته ام. مشکل من در ارتباط گرفتن با دانشآموزانم است و اینکه نمى توانم به طور شایسته آنها را تشویق کنم. چند پرسش دارم. لطفا با پاسخ به آنها مرا راهنمایى کنید.
1ـ چگونه با دانشآموزان خود ارتباط موثر داشته باشم. (راهکارهاى عملى)
2ـ چگونه آنها را تشویق کرده و در آنها ایجاد انگیزه کنم؟
در ضمن فرد خجالتى هستم و نمى توانم محبت خود را به کسى ابراز کنم.
خواهر گرامى!
((معلمى شغل انبیاست)) امام خمینى
خوشحالیم از اینکه با ما تماس گرفته و مشکل خود را مطرح نموده اید. حتم داریم که شما به شغل خود علاقه مند هستید و نهایت کوشش را در هر چه بهتر ارائه کردن دروس و آموزش نسل جوان به کار مى برید.
ابتدا بهتر است به مسإله اى که با آن درگیرید (خجالتى بودن و کم رویى) بپردازیم. انسانها از بودن در کنار کسى که با انبساط خاطر و حتى گاهى با لحن شوخ با آنها برخورد مى کند, لذت مى برند. سعى نمایید در ساعاتى که در دفتر در کنار همکاران به سر مى برید دست به ایجاد ارتباط با آنها بزنید. حتى مشکلات خود در تدریس را مطرح کرده و از تجارب آنها بهره مند شوید. مى توانید در دوره هایى که همکارانتان احیانا مى گذارند, شرکت کنید. پیشنهاد دهید گاه به سفرهاى دسته جمعى بروید که براى رفع یکنواختى کار و ایجاد روحیه همکارى و دوستى, موثر است. قبول کنید که هیچ انسانى در کمال مطلق به سر نمى برد و داشتن ضعفها و نواقص, طبیعى است. از خود انتظار نداشته باشید از عهده هر کارى برآیید و هر کارى را بدون عیب و نقص انجام دهید.
شما سعى و تلاش خود را براى انجام هر کارى مى کنید, ولى امکان عدم موفقیت وجود دارد. سعى کنید وقتى چیزى از کسى مى خواهید, به طور مستقیم به او ابراز کنید. از قضاوت دیگران در مورد خود نهراسید, چرا که قرار نیست تمام نظریات افراد صحیح باشد. نسبت به سخنان آنها خوش بین باشید نه اینکه در انتظار سرزنش از آنها باشید.
در گفتگو با دیگران, به سخنان طرف مقابل به دقت گوش دهید. سخن آنها را قطع نکنید. نشان دهید که در سختیها با آنها احساس همدردى مى کنید. هنگام صحبت, صداقت داشته باشید. اگر وعده اى به کسى مى دهید, حتما عمل کنید. در قضاوت روى افراد, سریع نبوده بلکه با پرس و جو و دقت در رفتارها, قضاوت کنید.
اگر از بیان صحیح مطالب درسى در کلاس هراس دارید و نگران هستید, آنها را براى خود بازگو کنید; بخصوص جلوى آینه, به گفتن آنها پرداخته یا تصور نمایید که جلوى جمعى قرار گرفته و آنها را بیان مى کنید.
در خصوص ایجاد ارتباط موثر با دانشآموزان و نحوه تشویق آنان, راهکارهایى را نام مى بریم; ان شإالله مورد استفاده تان قرار گیرد: صحبتهاى خارج از درس در اوقات مناسب مثل آخر زنگ و توجه به روحیات آنها; یعنى اگر آثار ناراحتى در چهره دانشآموزى مشخص است یا غیبتهاى زیادى دارد یا دچار افت تحصیلى شده, علت آن را جویا شوید و در صورت امکان, بخصوص با ارتباط با والدینش, سعى در کمک به او نمایید. تا حدودى که مرزهاى حریم شما به عنوان آموزگار و شاگرد در هم نشکند, سعى در ایجاد صمیمیت نمایید, مثل اینکه آنها را با اسم کوچک صدا زنید; گاهى در بین آنها بنشینید و به صحبتهاى خودمانى و راجع به مسایل روز بپردازید و نظر آنها را جویا شوید. مى توانید دست به کارهاى ابتکارى مثل ایجاد کتابخانه, برگزارى گردش علمى و اردوهاى تفریحى بزنید و از آنها در این مورد نظر بخواهید. اگر زمانى نقص یا اشکالى در یکى از دانشآموزان دیدید, تنها به او بگویید, نه جلوى دیگران, تا شخصیت او کوچک نشود. گاه خواستن والدین به مدرسه و حفظ ارتباط مناسب با آنها و در صورت لزوم بررسى مسایل خانوادگى شان مفید است. با آوردن مثالهایى از زندگى افراد سرشناس که حتى با وجود سختیها به موفقیتهاى علمى و اجتماعى بسیارى رسیده اند, انگیزه سعى و تلاش را در دانشآموزان بیدار نمایید. برخى از جوانان اینک دچار خمودگى و احساس پوچى شده اند و دم از این مى زنند که تحصیلات نتیجه اى در بر ندارد و بعدا با معضل بیکارى روبه رو مى شوند. سعى در رفع این اشتباه کنید و مزایاى علمآموزى را برایشان تشریح نمایید.
سعى کنید بین آنها تفاوتى قایل نشوید, چرا که سرعت یادگیرى افراد, متفاوت است. انتظار نداشته باشید که همه یکسان باشند. حتى به آنهایى که دیرفهمند, توجه بیشترى نشان داده و برایشان وقت بگذارید تا بتوانند اشکالات خود را با شما مطرح کنند.
مشکلات زندگى خواه نا خواه همیشه ذهن انسان را مشغول مى سازد. بهترین کار این است که نگذاریم مشکلات خارج از محیط کار, روى شغل ما تإثیر گذارد و باعث نشود تا قیافه اى عبوس, روحى ناشاد و خلقى تنگ, سر کلاس حاضر شویم.
برخى دانشآموزان که باهوش بوده و جزو درس خوانها به شمار مى روند, به علت کمال گرایى و اینکه مى خواهند همیشه بهترین باشند, دچار اضطراب زیادى مى شوند. سعى در آرامش دادن به آنها نموده و همان طور که در مورد خودتان گفته شده به آنها تفهیم نمایید در هر کارى احتمال شکست و عدم موفقیت وجود دارد, اما آنها باید نهایت سعى و تلاش خود را بکنند. به هر حال با مدد گرفتن از نیروى لایزال الهى, به کار ارزشمند خود ادامه دهید و از سختیهاى راه نهراسید.
و من الله التوفیق.
الف.ب ـ نائین
دخترى 21 ساله هستم که دانشجوى رشته ادبیات عرب مى باشم. مسلمان زاده هستم و در یک خانواده مسلمان به دنیا آمده ام. اما نمى دانم آیا واقعا مسلمان هستم؟! پدرم معلم و مادرم قالى باف مى باشد. از زمان بچگى در خانواده ما صحبت این بود که باید با پسردایى ام ازدواج کنم. قرار بود دختر دایى ام نیز با برادرم ازدواج کند. اما برادرم در دانشگاه با دخترى آشنا شد و ازدواج کرد. دوست برادرم به خواستگارى من آمد, ولى پدرم به خاطرمهریه, مخالفت کرد بدون اینکه نظر مرا جویا شود; من ماندم و یک دنیا غم و غصه. خواستگار دیگرى آمد که تحصیلکرده بود. این بار اقوام مى گفتند که سطح خانوادگى او از ما پایین تر است و با دخالتهاى بیجا, باز ازدواج منتفى شد. پسردایى ام تمایل دارد با من ازدواج کند. حتى با وجود اختلافاتى که پیش آمده, ولى در روستاى ما اگر دختر شاغل نباشد کسى به خواستگاریش نمى رود! زن دایى ام این مسإله را به وضوح بیان مى کند و گفته دو سال باید صبر کنم تا درس پسردایى ام تمام شود. نمى دانم چه کنم. ممکن است پس از اتمام تحصیل, کار برایم پیدا نشود. از طرفى از عدم قبولى در امتحان کارشناسى ارشد, نگرانم. مدتى است به همه چیز بى اعتنا شده ام, حتى به نماز! لطفا مرا راهنمایى کنید:
1ـ چگونه به جاى مسلمان زاده بودن مى توانم مسلمان شوم؟
2ـ آیا دو سال منتظر پسردایى ام بمانم و به ازدواج با شخص دیگرى فکر نکنم؟
3ـ چگونه مى توانم خود را براى امتحان دوره کارشناسى ارشد آماده کنم و چگونه برنامه ریزى کنم؟
خواهر گرامى!
در ابتداى نامه خود از احساس دلتنگى, یإس و ناامیدى سخن رانده اید که نشانه هاى افسردگى در وجود شماست که به خاطر درگیرى با مسایلى که در نامه اشاره کرده اید, چه از لحاظ ذهنى و چه عملى, شما را مشغول ساخته و این خلق و احساس را به وجود آورده است. به عنوان فرد تحصیلکرده اى که فعلا دانشجو مى باشید و با سر و کار داشتن با محیط مقدسى چون دانشگاه, بایستى با روشنگرى به مسایل نگریسته و در پى حل آنها باشید. موارد متعددى که در خصوص ازدواج و خواستگاریها انجام شده, اشاره کرده اید به علل واهى کنار گذاشته شده اند. یکى از آنها بر اساس اشتباهى که از قدیم در برخى خانواده ها مرسوم بوده, ناف بر کردن یعنى در نظر گرفتن دختر و پسر از زمان نوزادى براى نامزد شدن است, که ایجاد اشکال کرده, چرا که شاید هر یک سلایق و علایقى داشته باشند و یا حتى به دیگرى به چشم خواهر ـ برادرى نگاه کنند.
گاه اشتباه بزرگترى مرتکب شده و هر خانواده با دادن دختر و پسر خود به خانواده دیگر, دو زوج ایجاد کرده اند. در این صورت, بروز هر اختلاف یا مسإله اى بین یک زوج منجر به کشیده شدن دامنه آن به زوج دیگر شده و به علت قرابت آنها, همه را درگیر مى کند.
تا به کى این رسوم غلط و دست و پا گیر مثل غل و زنجیر دست و پاى جوانان و خانواده ها را بسته و چشم حقیقت بین آنها را بر روى واقعیات, نابینا کرده, امر خطیرى مثل ازدواج را به تإخیر مى اندازند؟!
در خصوص یکى از خواستگارهایتان, اگر شما از بسیارى لحاظ با یکدیگر تفاهم داشته اید, مسإله اى مثل مهریه نمى بایست بر وصلت شما تإثیر مى گذاشت! بهتر بود دلیل مخالفت پدرتان را مى پرسیدید, شاید دلایل محکم ترى براى برهم زدن این وصلت داشته اند. باز خواستگار دیگرتان, به خاطر حرفهاى دیگران از قبیل اینکه سطح خانوادگیشان پایین تر است, رد شده است!
چرا اجازه مى دهید سخن فامیل و اقوام روى سرنوشت شما تإثیر بگذارد؟! اگر انسان بخواهد همه را راضى و موافق نگهدارد, به علت تفاوت عقاید, امکان پذیر نیست. در اصل شما و پدر و مادرتان هستید که بایستى با درایت و سنجیده به بررسى خصوصیات و امکانات خواستگار پرداخته و تصمیم بگیرید.
مورد سوم, یعنى پسردایى تان. این دیگر چه رسم غلطى است که تا دختر شاغل نباشد کسى به خواستگاریش نمى رود؟! مگر براى همه امکان شاغل شدن وجود دارد؟ آیا اینکه زن به تدبیر امور منزل و فرزندان مى پردازد, شغل کمى است؟ وظیفه و تکلیف مرد است که هزینه زندگى را متقبل شود. اگرچه امروزه, با تحصیل خانمها و شرکت آنها در فعالیتهاى اجتماعى و تصدى مشاغل, استعداد و تواناییهاى آنها نمود بیشترى یافته و نقش فعالى در اجتماع به عهده گرفته اند و بسیارى اوقات دستمزد آنها کمک خرجى خانواده است. بخصوص در شهرها و با بالا رفتن نرخ تورم, که گاه زن و شوهر باید از صبح تا شام به فعالیت بپردازند تا چرخ زندگى بچرخد. در روستاها هم, بسیارى از خانمها با کارهاى جنبى از قبیل قالى بافى, درست کردن نان, لبنیات, کشاورزى و ... به همسران خود یارى مى رسانند. گاه بارى که آنها بر دوش مى کشند بیشتر از همسرانشان است و زحمت آنها چند جانبه است. بهتر است خانواده هاى محترم دست از ایراد و رسوم کمرشکن برداشته, با ایجاد موانع غلطى, سد راه تشکیل زندگى مشترک و ازدواج جوانان که از فرایض شرعى و یکى از امور مهم زندگى است, نشوند. چرا معیارهاى اساسى و اصلى زندگى را در نظر نگرفته و به مسایل فرعى و سطحى چسبیده ایم, یا با بهانه هاى واهى به جاى یارى رساندن به فرزندان, چنین براى آنها مانع تراشى مى کنیم؟!
خواهر خوب, ان شإالله از این به بعد با چشمان باز و با به کارگیرى عقل و درایت, به تحقیق و بررسى خواستگارهاى خود پرداخته و نظریات خود را به طور منطقى با پدر و مادرتان در میان گذارید. آنها مسلما خیر و صلاح شما را مى خواهند, تا بتوانند به تصمیم صحیحى نایل شوید.
در خصوص سوالاتى که مطرح نموده اید:
1ـ اصولا هر فردى فطرتا خداپرست است. اکثر قریب به اتفاق افراد جامعه وقتى متولد مى شوند, به طور طبیعى دین و کیش خانواده را دارند و مذهبشان مثل سایر مشخصات آنها, شناسنامه اى است. در اوان کودکى و سپس بر اثر تربیت و یادگیرى و محیط, با شعائر و فرایض مذهبى آشنا مى شوند. در اینجا نقش تربیت صحیح مهم است که بتواند پایه هاى ایمان را مستحکم سازد و یا شخص تنها به برداشتى سطحى از دین دست یابد و فرایض را چون آدابى اجبارى, به جا آورد و از دین, خوف از خدا و خشم را فرا گیرد تا مهر و محبت او را. چه بسا افرادى بى ایمان, بعدا با راهنمایى شخصى مصلح و با آموزش و مطالعه, دیندار شده و به ایمان واقعى دست یابند. شک در اعتقادات دینى اگر در نهایت مقدمه یقین گردد, نه تنها اشکالى ندارد بلکه باعث مى شود شخص دست به تحقیق و جستجو زند و ابهامات را در مورد مسایل دینى برطرف سازد. اگر کنکاش باعث قوىتر شدن ایمانش شود, بهتر است. به هر حال همان طور که ذکر شد همه انسانها فطرتا خداجو هستند. شما برداشت و شناختى از دین و مذهب دارید که با تحقیق و پرس و جو از افرادى که در این امر متخصص هستند, یعنى عالمان دینى و روحانیون یا اساتید و با مطالعه کتب سودمند و با تدبیر و تعمق در امور جهان و فلسفه آفرینش, مى توانید به مستحکم تر کردن پایه هاى ایمان خود کمک کنید. آنگاه با دلى سرشار از ایمان و از روى صدق و صفا به انجام واجبات و دورى از منکرات پرداخته و بیشتر به حسنات متصف شوید. ان شإالله با گام نهادن در این راه دست خداوند, هدایتتان خواهد کرد.
2ـ تا حدودى به مسإله ازدواج اشاره شد. در صورتى که پسر دایى تان را از لحاظ اخلاقى و سایر معیارها پسندیده اید و فرد مناسبى براى ازدواج مى دانید, بهتر است شما و خانواده تان با ایشان صحبت کرده و او هم در صورت اصرار براى ازدواج, با خانواده خود به خواستگاریتان بیاید. اینکه بخواهید دو سال منتظر بمانید, به نظر مى رسد به صلاح نیست چون ممکن است صحبتهاى اطرافیان و یا پیش آمدن اختلافات کوچک, پایه هاى ازدواجتان را متزلزل سازد. اما شاغل شدن, چنان که ذکر شد, مانعى در سر راه این مسإله نیست.
3ـ اگر فعلا که در دوره کارشناسى به سر مى برید, درسها را خوب خوانده و بر آنها تسلط یابید, پایه و اساس برنامه اى است که براى امتحان کارشناسى ارشد مى ریزید. البته اگر دیگر مسایل زندگیتان مثل ازدواج زودتر براى شما روشن شود, اشتغال ذهنى شما با این مسإله کم شده و باعث تضعیف تمرکزتان براى درس خواندن نمى شود. در نتیجه بهتر مى توانید به برنامه ریزى براى امتحان بپردازید.
موفق و موید باشید.
همسرم دچار وسواس است
خواهر ر.ک ـ همدان
خانمى هستم 19 ساله و یک پسر دارم. در روستا زندگى مى کنیم. همسرم معلمى باوقار بود و به همین دلیل با او ازدواج کردم. ابتداى زندگى, خیلى احساس خوشبختى مى کردم. کم کم راجع به افرادى که در کوچه به من نگاه کرده یا از کنارم رد شده اند, صحبت مى کردم و چیزهایى روى آن مى گذاشتم و مى گفتم و مى خواستم اگر مرا دوست دارد آشکار شود. او ناراحت مى شد و مى گفت: ((اگر در خانه مى ماندى, چنین نمى شد.)) حالا زندگى براى من, زندان شده است. حق ندارم پایم را از خانه بیرون بگذارم. او مدام از من ایراد مى گیرد: ((تو نباید با پدر و برادرم حرف بزنى.)) وقتى به خانه پدرم مى رویم, در تاریکى شب است و او مرا مى رساند. حالا خجالت مى کشم به او بگویم حرفهاى من دروغ بوده است. او دچار وسواس است. هر حرفى مى زنم منظور مرا مى پرسد. به من مى گوید: ((تو بى سواد و بى سلیقه اى. این حرفها را مادرت یادت داده است.)) گاهى فکر مى کنم چاره اى جز خودکشى ندارم. وسواس او به حدى است که روزى 5 بار یا بیشتر پاهایش را آب مى کشد. او مى گوید: ((یا طرف مرا بگیر یا پدر و مادرت را و طلاق بگیر.))
خواهر گرامى!
شما زندگى خوب و خوش و سعادتمندى در کنار همسر و فرزندتان داشته اید. شاید وسوسه شیطان باعث شده که به شوخى و براى سنجیدن میزان علاقه شوهر به خودتان یا به جوش آوردن رگ غیرت او با صحبتهاى اغراقآمیز در مورد نگاه و توجه مردان به شما, اقدام کنید و مشتى یاوه و دروغ نیز سرهم کنید. حالا با مشکل, روبه رو شده اید و شوهرتان دچار سوء ظن و شک و تردید نسبت به شما شده, اعتمادش کمتر گشته و سعى در کنترلتان دارد. آیا این نتیجه اعمال و گفتار شما نیست؟
اصولا برخى افراد از لحاظ خصوصیات شخصیتى بدبین و شکاک هستند و معمولا انسانهایى گوشه گیرند. اینان در حرفها و اعمال دیگران و نزدیکان و یا حتى غریبه ها همیشه به دیده تردید مى نگرند و گاه احساس مى کنند آنها قصد سویى دارند. این گونه افراد به آسانى نمى توانند به دیگران اعتماد کنند و معمولا خلق و خوى تند داشته و عصبى مزاج هستند. بسیارى از آنها در خانواده اى بزرگ شده اند که چنین رفتارهایى داشته اند; یعنى این خصوصیات در پدر و مادر یا سایر افراد خانواده شان دیده مى شود. به هر حال اگر همسر شما زمینه اى از این گونه رفتار در وجودش بوده, با صحبتهاى شما بیشتر بروز کرده تا حدى که شما را از بسیارى کارها و معاشرتهاى معمولى باز مى دارد, و گاه با برخى از حرفهاى خود مثل کمتر بودن سوادتان, سعى در تحقیر شما و ارضاى غرور خود دارد.
شما بایستى با تصحیح رفتارتان, اعتماد از دست رفته را جبران کنید. از او گله نکنید. روى موضوعاتى که حساس است, پافشارى نکنید. در حضور ایشان, با شخص دیگرى آهسته حرف نزنید. نیش و کنایه نزنید. سر فرصت, با لحن آرام با او صحبت و درد دل کرده, احساس خود را به او بگویید که آن موقع هم به خاطر جلب توجه, آن سخنان گزاف را اظهار کرده اید. اگر بزرگترها و ریش سفیدهاى قابل اعتماد و معتمدانى محل وجود دارند که مورد قبول همسرتان هستند, مى توانید مشکل خود را با آنها مطرح کرده و آنها را واسطه بهبود بخشیدن به روابط قرار دهید. از صحبتها و کارهاى قبلى اظهار پشیمانى کنید. گفته اید همسرتان دچار وسواس است. وسواس نیز بر بستر اضطراب ایجاد مى شود و با ناراحتى, تشدید مى گردد و به درمان نزد روانپزشک چه دارویى و چه رفتاردرمانى احتیاج دارد. شاید با مراجعه به خانه بهداشت روستا و ارجاع توسط آنها به مراکز بهداشتى درمانى شهر نزد روانپزشک بتوانید ایشان را درمان نمایید. البته بهتر است پس از بهبودى روابط و ایجاد اعتماد و صمیمیت, اقدام کنید.
خواهر خوب, همیشه صداقت را اساس زندگى خویش سازید. زندگى اى که بر پایه دروغ و ریا بنا شود, سست و کم دوام است. قدر نعمتهاى خدادادى را که به شما ارزانى شده بدانید. شما به اشتباه به خاطر بالا بردن عزت نفس خود با اظهار مطالبى نادرست خواسته اید خود را ارزشمندتر جلوه دهید. چرا سعى نمى کنید با تحصیل دانش و ادامه آن ـ که احتمالا همسرتان به آن تمایل دارد ـ به ارزشهاى واقعى نایل آیید؟!با آرزوى موفقیت.
خواهر ش ـ کشور قطر
دخترى هستم که در غربت و دور از وطن زندگى مى کنم. با پسرى آشنا شدم و با اینکه قبلا با داشتن دوست پسر مخالف بودم, به او علاقه مند شدم. ارتباط ما ادامه داشت تا اینکه شنیدیم مادر او در ایران که از طرف پسرش وکالت داشته, دخترخاله اش را به عقد او در آورده است. از شنیدن این خبر, جا خوردم و دیدم کسى را که این قدر دوست دارم و این همه از هم در غربت خاطرات داریم, مى خواهند از من جدا کنند. او مى گفت: دختر را دوست ندارم و نمى خواهم با او ازدواج کنم. وقتى این موضوع را بیان کرد, دخترخاله اش دست به خودکشى زد, ولى پسر حرف خود را تکرار کرد و دختر, خود را آتش زد! به هر حال دخترخاله او مى گوید که با هیچ کس دیگر ازدواج نمى کند. من چه کنم؟ به هر گوشه این شهر غریب نگاه مى کنم, از او خاطره دارم. مى خواهم به عهدى که بستیم, وفا کنیم. شاید شما بگویید من به کنار روم. اما نمى دانید چه مى کشم. به من نگویید از او جدا شوم. زندگى من بدون خورشید وجود او, فایده اى ندارد.
خواهر گرامى!
از مقوله اى سخن رانده اید و قدم به وادى گذاشته اید که آن را ((عشق)) مى نامید. کلمه اى که از روزگاران دور, بیش از هر موضوع دیگرى در آثار عرفا و ادبا آمده و تا زمانى که انسان وجود دارد, همراه او مى باشد. در شماره هاى قبلى نشریه تفاوتهاى ((عشق واقعى)) یا الهى و ((عشق مجازى)) یا زمینى را برشمردیم, که وارد شدن در قلمرو عشق الهى سازنده است و گرفتار شدن در دام عشق مجازى, مخرب و ویرانگر. به هر حال آنچه که لازمه عشق واقعى است ((شناخت کامل)) است که با تعمق و تدبر در همه خصوصیات روحى, روانى, فرهنگى و خانوادگى شخص, به دست مىآید. در عشق واقعى, اصرار, سرزنش, خودخواهى و وابستگى جایى ندارد. وقتى کسى عاشق باشد, خوشبختى و سعادت فرد مقابل را مى طلبد, نه اینکه او را براى خود و در کنار خود بخواهد که شاید به صلاحش نباشد. چه بسا برخى با علاقه مفرط خود, کوچکترین حرفها و اعمال شخص مقابل را تحت نظر و کنترل گرفته و او را دچار قید و بند مى سازند. عشق واقعى با آزادى انسان منافاتى ندارد.
بهتر بود راجع به اینکه چرا در خارج از کشور به سر مى برید و چگونگى آشناییتان با این پسر توضیح مى دادید. در جایى گفته اید به او عادت کرده اید. بسیارى از مواقع, همین طور است. دیدار و گفتگو و تلفن و نامه باعث تداوم ارتباط شده و اشخاصى که به هم عادت کرده اند, احساس مى کنند عاشق یکدیگر شده اند. آنان تصور مى کنند به هم شناخت پیدا کرده و به تمامى خصوصیات طرف مقابل, واقفند. معمولا هر دو طرف سعى مى کنند خود را متصف به صفات پسندیده و مثبت نشان داده, با لطف و مهربانى با هم رفتار کرده و نقاط ضعف یا منفى وجود خود را بپوشانند. گاه حتى در صورتى که یک طرف به نقاط ضعف دیگرى پى ببرد, ممکن است از آن چشم پوشیده و چون سراپا شیفته و فریفته شده, او را با شخصیت و وجود تصورى بپذیرد, یا فکر کند مى تواند با این مسایل کنار بیاید, اما وقتى زندگى مشترک پا گرفت, چهره واقعى روشن شده و تضادها و اختلافات, بروز مى کند.
متوجه نشدیم چگونه پسر, به مادر خود وکالت داده است, که مى تواند دخترى را بدون اطلاع او به عقدش در آورد. آیا پسر واقعا به عهد خود نسبت به شما وفادار است و هیچ علاقه و نظرى نسبت به دخترخاله اش ندارد؟ در این روزگار, به نظر نمى رسد چنین عقدى بدون اطلاع دختر و پسر, صورت بگیرد. اگر واقعا خواهان شماست بایستى با دلایل منطقى, قضیه را براى خانواده خود روشن کرده و عقد را فسخ نماید, آنگاه با خانواده جهت خواستگارى شما, پیش آید.
صحبت از ناامیدى و یإس و خودکشى مى کنید. خواهر خوب, حتى اگر ازدواج شما صورت نگیرد, در واقع به صلاح شما نبوده و سرنوشت دیگرى براى شما رقم خورده که چه بسا بهتر باشد. اگرچه اکنون جز او نمى توانید به کسى فکر کنید, اما شما که با افرادى دیگر برخورد نکرده اید! از کجا معلوم در میان آنها فردى با خصوصیاتى بهتر و والاتر پیدا نشود؟! به هر حال, در صورتى که فکر مى کنید شناخت کافى از پسر داشته و او در علاقه خود به شما ثابت قدم است, بایستى تکلیفش را با خانواده اش روشن کند. شکست در یکى از مراحل زندگى دلیل نمى شود که درهاى دیگر به روى ما بسته و زندگى به پایان رسیده است. سعى کنید از محبوب واقعى (خداوند متعال) یارى بجویید و با دعا به درگاه او بخواهید هرچه به صلاح شماست, برایتان قرار دهد.
موفق و موید باشید.