رابطه حجاب با تکامل اجتماعى
محمد مهدى بهداروند


اولویت حفظ فرهنگ حجاب بر حفظ نوع خاصى از حجاب
امروزه مفهوم و مصادیق حجاب تحولات جدى یافته که تفسیر هر کدام آثار و لوازم خاص خودش را طلب مى کند. آنچه امروز از ضرورتهاى فرهنگى در این مقوله احساس مى شود این است که بایستى در قدم اول رابطه حجاب را با تکامل اجتماعى بیان نماییم.
اولین سوالى که در قدم اول باید بدان پاسخ داد این است که:
آنچه از مفهوم حجاب, مرتکز اذهان بوده و در ذهنها جا افتاده است, چیست؟ آیا واقعا همان امر مفهوم واقعى حجاب است؟ و اگر آن مفهوم, به معناى واقعى حجاب مى باشد, آیا این مفهوم به صورت مطلق بوده و در هر شرایطى به یک گونه مصداق دارد؟ یا اینکه خیر! آن مفهوم ((قاعده مند)) بوده و متناسب با شرایط تغییر مى یابد, به عنوان مثال آیا مى توان چادرى را که زنان در کشتزارهاى برنج شمال در حال کار به کمر مى بندند و دست را هم تا آرنج و پا را نیز تا زانو برهنه مى کنند مصداقى از مفهوم پوشش با چادر دانست؟ یا اینکه خیر! باید بگوییم کاربرد این چادر ـ همانند شال کمر مردان آن محل ـ به عنوان بخشى از پوشاک خاص محلى مى باشد و نمى توان آن را به عنوان مصداقى از حجاب تلقى نمود تا به این نتیجه برسیم که چادر در شرایط تولید ساده به عنوان پوشش اسلامى به کار نمى رود؟
علاوه بر مثال فوق, باید دید آیا در شرایط تولید تکنیکى (یعنى تولید در کارخانه) مى توان چادر را به کار برد و آن را به صورت یک ((وسیله جهت قاعده مند نمودن ارتباط اسلامى)) تعریف نمود؟ یا آنکه خیر! در آنجا هم محذوراتى وجود دارد که قابل تإمل است و یا مثلا آیا مى توان با پوشش چادر در آزمایشگاه که براى فراهم آوردن تولید تکنولوژى است کار نمود و فرضا به عنوان اپراتور کامپیوتر و یا دستیار, انجام وظیفه کرد؟
با توجه به مثالهاى فوق باید دید که آیا چادر اصل و اساس بوده و مى بایست حفظ شود یا فرهنگ چادر اصل است؟ فرهنگ چادر هم به معناى قاعده مند بودن استفاده از وسیله اى است که رابطه بین زن و مرد را به گونه خاص تعریف مى کند.
نکته دیگرى که مى بایست مد نظر قرار گیرد این است که آیا آنچه را که در مثالهاى فوق به آن اشاره شد, اشاره به یک ارتباط اجتماعى ((خرد)) بود که در آن وضعیت زندگى شخص در ارتباط اجتماعى (یعنى تإمین سیاسى, فرهنگى و اقتصادى فرد در ارتباط با جامعه) اهمیت دارد؟ یا اینکه اشاره به یک امر کلى و ((کلان)) جامعه بود؟ و یا اشاره به یک امرى بزرگتر, یعنى ((تکامل)) جامعه بود؟ اکنون به وسیله طرح نمونه هاى ذیل ((ارتباط)) چادر و تکامل اجتماعى را مورد توجه قرار مى دهیم.

ـ چادر وسیله انجام مسوولیت زن در افق تکاملى (اخلاق آرمانى)
با توجه به مطالب فوق حال با دقت, مسإله حجاب را بررسى مى کنیم, به نظر مى رسد چادر یک حجاب آرمانى است, یعنى چادر در اخلاق آرمانى اى که رهایى از این عالم ـ نه عدم مسوولیت نسبت به این عالم ـ را ترویج مى کند, مطرح است و بلکه حجاب با چادر مسوولیت در افقى متکامل است.

ـ امکان تعیین جایگاه انواع حجاب به وسیله ((الگوى مفسر تکامل اجتماعى))
حال شاید این سوال مطرح شود که اگر چادر نه در تولید ساده و نه در تولید فنى و نه در تولید تخصصى نمى تواند به عنوان حجاب حضور یابد, حال چگونه چادر اخلاق آرمانى است؟ اما واقعیت این است که اگر چادر را بریده از همه عوامل اجتماعى تعریف نماییم, حتما چنین قضاوتى نسبت به مطلب صحیح خواهد بود, اما اگر فرهنگ حجاب (با چادر و یا غیر آن) در یک ((مدل)) و در یک نظام ارزیابى مشخصى که قدرت جمع بندى مطالب را داشته باشد, طرح گردد, آنگاه به گونه دیگر قضاوت مى شود و باید دید با توجه به این الگو, فرهنگ حجاب مى بایست چگونه باشد و چادر باید در کجا حضور داشته و در کجا چیز دیگرى به جاى آن حجاب را محقق سازد؟ فرضا تإثیر وضعیت ((تولید, توزیع و مصرف)) مى بایست چه در تولید قدرت و ((ارتقإ تمایلات اساسى)) و بالا رفتن قدرت یک مکتب و چه در ((ارتقإ قدرت فرهنگى)) و همچنین ((ارتقإ قدرت اقتصادى)) ملاحظه گردد و به عبارت دیگر مى بایست تإثیر آن در توسعه تإمین (ارتقإ روحیه ایثار) و در توسعه تفاهم (ارتقإ افق فرهنگ) و همچنین در توسعه تإثیر اقتصادى (ارتقإ هماهنگى تصمیم گیرها) ملاحظه شود تا آنگاه در سایه برنامه تکامل (برنامه اى که متناسب با یک تکامل خاص اخلاقى مشکل مى پذیرد) بتوان گفت در چه مرحله و در کجا چادر به عنوان حجاب شرط است و در چه مرحله هم حجاب مشروط به پوشش یا چادر نیست.
بنابراین نظر دادن مطلق در مورد حجاب و بدون ارزیابى و هماهنگى با مسایل دیگر, نمى تواند به عنوان نظر جامعى مطرح شود, مگر در سطحى که هدف بیان اشتراک کلى مسإله حجاب و یا بیان محور کلى تصمیم گیرى در این مسإله باشد و اگر هم هدف بیان این مسإله در سطح عمومى تمام سطوح باشد, این یک مطلب دیگرى است.

ـ متمرکز ساختن بحث در بیان روش اجرایى رابطه حجاب با تکامل اجتماعى
آنچه تا اینجاى بحث, بیان شد در حکم مقدمه بود; حال در ادامه بحث براى رابطه حجاب و تکامل اجتماعى در سه سطح قابلیت طرح دارد.
1ـ سطح اول, احکام توصیفى یا جهان بینى است که اولین بخش آن مبحث نظام احکام ارزشى یا اخلاق آرمانى و یا همان مقاصد عالیه الهى در بحث حجاب است. این سطح, از موضوع ما خارج است و نمى خواهیم به آن بپردازیم. از این رو به دنبال روایات و مدارک و منابع الهى که این بخش را متکفل است, نرفته و از طرح آن با توجه به موضوع خوددارى مى کنیم.

2ـ سطح دوم, نظام احکام دستورى است که همان احکام کلى الهى و قوانین حجاب است که در آن بحث مى شود در چه حدى حجاب واجب است؟ در چه حدى حجاب مستحب است؟ از چه حدى که بگذرد مکروه و بالاخره به چه سطحى که مى رسد ممنوع و حرام است؟ که با توجه به موضوع سخن این سطح هم مورد بحث نیست.
3ـ سطح سوم, نظام احکام اجتماعى یا برنامه اجرایى است که همان بحث تکامل اجتماعى حجاب است و موضوع سخن ما هم همین قسمت است.
بنابراین بحث ما در باره آیات و روایات و یا احیانا سیره و تاریخ معصومین ((صلوات الله علیهم اجمعین)) در باب نظام ارزشى و اخلاقى نیست و همچنین در باب احکام فقهى و احکام کلى الهى (احکام دستورى) سخن نمى گوییم, بلکه بحث در باره نظام احکام اجتماعى است.
البته شاید پرسیده شود مگر نظام احکام اجتماعى از آن دو قسمت مطلقا جدا است؟ حقیقت این است که هرگز این گونه نیست ولى تفاوت احکام اجتماعى با دو قسمت قبل آن است که در این مرحله مى بایست ((عینیت)) ملاحظه گردد و موانع و مقدورات مورد بررسى و ارزیابى قرار گیرد, در این مرحله امورى باید ملاحظه شود که در ((اجرإ)) ملاحظه آنها ضرورى به شمار مى رود. فرضا در این مرحله بررسى شود که حجاب, لباس کرامت است, چادر لباس کرامت است و اگر قرار باشد با زور و تحمیل آن را ترویج دهند, این موجب اهانت به چادر خواهد شد. چادر, پوششى است که مربوط به اخلاق آرمانى است, لذا پوشش آن مى بایست به عنوان مقابله با استکبار و مقابله با فساد, همراه با عشق و ایثار پوشیده شود. رواج آن با تهدید و تحمیل به معناى تضعیف منزلت چادر است. شاید کسى بگوید که به هر حال مى بایست حجاب رعایت شود و جلوى بى حجابى که جزو محرمات است, گرفته شود؟ بله! مى بایست جلوى محرمات را گرفت, اما یک امر مستحب (حجاب با چادر) مى بایست با عزت و کرامت رواج یابد.
به هر حال موضوع بحث در باره حجاب و تکامل اجتماعى و قوانین اجتماعى است و باید در صدد بیان یک برنامه اجرایى بود که آن عبارت است از:
1ـ تعریف اجمالى رابطه حجاب با تکامل اجتماعى,
2ـ طرح یک مدل در این رابطه,
3ـ جمع بندى و بیان ثمره.
ـ تبیین اجمالى روش اجرایى رابطه حجاب با تکامل اجتماعى
ـ تعریف اجمالى رابطه حجاب با تکامل اجتماعى

ـ تبدیل ((ساختار, مسایل و موضوعات)) در جامعه, وسیله ایجاد تکامل اجتماعى
در رابطه با قسمت اول باید دانست که اگر تکامل را در ساده ترین وجه به معناى تبدیل ((ساختار, مسایل و موضوعات)) بدانیم, در این صورت هرگاه نظامهاى متکفل وظایف اجتماعى به گونه اى تغییر یابد که مسایل و موضوعاتى تغییر یافته و وحدت و کثرت جدیدى یابد و موضوعاتى طرح شود که قبلا اساسا قابلیت طرح هم نداشت و در مقیاس ((امنیت, تفاهم و تعاون)) هم تغییر واقع شود, آنگاه تکامل واقع شده است, یعنى در این صورت از یک سطح به سطح دیگر تکامل حاصل خواهد شد. پس تکامل به این معناست که یک حساسیتهایى در یک زمان (در زمانى که هنوز تکامل حاصل نشده است) قابل طرح است, ولى در زمان بعد (که تکامل حاصل شده) آن حساسیت خیلى خرد و کوچک شمرده شده و موضوعا قابل طرح هم نیست.

ـ ارتقإ سطح حضور و مشارکت مردم ـ در سه بخش تإمین, تفاهم و تعاون ـ شاخصه تکامل اجتماعى
بنابراین تبدیل ((ساختار, مسایل و موضوعات)) معرف تکامل است, تکامل به معناى تغییر مقیاس حضور اجتماعى مردم است و این به معناى تغییر مشارکت و حضور مردم در ((توسعه امنیت, تفاهم و تعاون اجتماعى)) است و مى توان گفت تکامل به معناى ارتقإ سطح حضور و مشارکت است. به عنوان مثال, گاهى سطح حضور مردم در حد شرکت در حرکتهاى گروهى و جمعى (مانند تظاهرات) است که این خیلى عالى است که یک جمعیت یک میلیون نفره از یک ارزش پشتیبانى نمایند, اما به نظر مى رسد باید به این فکر بود که آیا مى توان این سطح از حضور و مشارکت مردم را از نظر ((کیفى)) ارتقإ داد؟ و آیا مى توان میزان مشارکت این جمعیتى را که با شور و شوق و عشق به طرفدارى از انقلاب و با نیت اطاعت از خداى متعال و ولایت فقیه به این کار مبادرت مى ورزند بالا برد؟ البته این امکان وجود دارد. و این امر در کلیه سطوح فعالیتهاى اجتماعى مى تواند نمونه اجرایى داشته باشد.

ـ حجاب وسیله یک نوع ارتباط قاعده مند
در هر حال حجاب وسیله یک نوع ارتباط قاعده مند شده است, نه اینکه وسیله ارتباطى باشد که آن ارتباط قاعده مند نیست, چون هرج و مرج در ارتباط, در هیچ سطح از اجتماع قابل قبول نیست, کسى که نمى تواند ربط حجاب را با تکامل درک نماید, قطعا مسإله قاعده مند شدن تکامل را هم نمى تواند تفسیر نماید, در حالى که قاعده مند شدن ارتباط, لازمه تکامل است.

ـ طرح اجمالى ارزیابى رابطه حجاب با تکامل اجتماعى
بخش دوم بحث طرح اجمالى مدل ارزیابى است که در سه بخش طرح مى گردد:
1ـ ضرورت مدل ارزیابى
2ـ اصول مدل ارزیابى
3ـ کارآمدى مدل ارزیابى
ـ ضرورت مدل ارزیابى
ـ ضرورت ((اولویت بندى)) به علت محدودیت مقدورات
قسمت اول که ضرورت مدل ارزیابى است هم در سه مرحله طرح مى گردد.
1ـ ضرورت تخصیص
2ـ ضرورت مجموعه نگرى
3ـ ضرورت وجود خاستگاه آرمانى در اوصاف کیفى و کمى مجموعه
با توجه به این سه مرحله مى توان به ضرورت مدل ارزیابى رسید و آن را به اثبات رساند. ضرورت تخصیص به این دلیل است که مقدورات ما مطلق نیست, یعنى مقدورات اداره مطلق نبوده و ما ناچار به تخصیص هستیم و نتیجه تخصیص هم اولویت بندى است. اولویت بندى به این معنا است که ما ببینیم در راه ما (برنامه ریزى و رسیدن به مطلوب) چه امورى موثرتر است تا آنها را در اولویت قرار دهیم. پس ضرورت تخصیص به معناى همان ضرورت اولویت بندى بین امور موثر در رسیدن به هدف است.

ـ ضرورت ((مجموعه نگرى بر اساس مدل مفروض)) براى اولویت بندى
ضرورت مجموعه نگرى هم به معناى ملاحظه نسبت به بین امور از عالى ترین سطح عرفانى تا سطح برنامه و نهایتا تا سطح مجموعه سازهایى است که براى رسیدن به آثار مادى مى باشد. اگر دقت شود خواهید یافت که در واقع مسإله تخصیص ما را به مسإله مجموعه سازى وا مى دارد.
در مجموعه سازى زمانى مى توان منشإ موضوع گیرى غیر انفعالى بود که بتوان به ((نسبت بین امور با هم یعنى به ضریب فنى)) دست یافت, چنانچه به ضریب فنى دست نیابیم قطعا نمى توان کارى را از پیش برد.

ـ ضرورت وجود ((خاستگاه ارزشى و فلسفى)) براى مجموعه نگرى
ما چگونه به نسبت بین امور دست یابیم تا در نهایت به ضریب فنى برسیم؟ این امور مستلزم آن است که براى یک مجموعه عینى, یک مجموعه فرضى ـ که مشتمل بر یک پیش فرضها و یک نسبتهایى است ـ فرض نموده, تا بتوان به وسیله آن مجموعه فرضى آن مجموعه عینى را کنترل نموده و بهینه نمود. آنگاه طبیعى است که با اثبات قدرت کنترل و دستیابى به میزان کارآیى مجموعه فرضى مى توان به ضریب فنى هم رسید.
در قسمت سوم هم باید دید وضعیت تإثیر آرمانهایمان در خاستگاه اوصاف کمى و کیفى چیست؟ آنچه مسلم است این است که پیش فرضهایى که باعث مجموعه سازى مى شود, قطعا متإثر از یک فلسفه خاص است و علاوه بر این, خاستگاه ضرایب فنى ما همان آرمانها و نظام ارزشى است, چون کمیتهاى مفروض ـ که در ضرایب فنى طرح مى گردد ـ براى به دست آمدن یک مطلوب فرض مى شود و مطلوب ما هم از نظام ارزشى و انگیزه ما جدا نیست. بنابراین ارزش و فلسفه هر دو در تولید یک مجموعه کاربردى و همچنین در تولید تعاریف کاربردى ـ مانند تعریف ضریب فنى ـ حضور دارد گرچه در مدل وقتى به ضریب فنى رسیدیم, شاید در مقام کاربرد به خاستگاهش و اینکه این معادله برخاسته از یک فلسفه ارتقإ یابد و دقت نظر ما در باره توصیف ارزش توسعه یابد; به همان میزان پیش فرضهاى این مدل و نسبتهاى آن ـ و به تبع نسبتهاى ضرایب فنى هم ـ تغییر خواهد یافت, این امر به سادگى در علوم انسانى و با تإمل بسیار دقیق در علوم تجربى و نظرى هم قابل اثبات است.
بنابراین این سه ضرورت (ضرورت تخصیص, ضرورت مجموعه سازى و ضرورت رابطه مجموعه با خاستگاه فلسفى و ارزشى) ضرورت داشتن یک مدل ارزیابى را به اثبات مى رساند تا این مدل, مدلى خاص براى تفاهم باشد.
ـ اصول مدل ارزیابى
در قسمت دوم بحث به ((اصول مدل ارزیابى)) مى پردازیم, این اصول همان ((اصول اوصاف جامعه, فرد و رابطه بین فرد و جامعه)) مى باشد که در واقع این اصول, کلى ترین اصول اوصاف این سه امر مى باشد.

ـ ((سیاست, فرهنگ و اقتصاد)) اصول اوصاف جامعه
اصول اوصاف جامعه عبارتند از:
1ـ اوصاف سیاسى
2ـ اوصاف فرهنگى
3ـ اوصاف اقتصادى

ـ وضعیت ((روحى, فکرى و عینى)) اصول اوصاف فرد
اصول اوصاف فرد عبارت است از:
1ـ وضعیت روحى
2ـ وضعیت فکرى
3ـ وضعیت رفتار عینى و موضع گیرى عینى

ـ حل نیازمندیهاى ((فرد, کشور در منطقه و کشور در جهان)) اصول اوصاف ارتباط فرد و جامعه
اصول اوصاف ارتباط فرد و جامعه هم عبارت است از:
1ـ حل نیازمندیهاى در مقیاس رشد فرد
2ـ حل نیازمندیهاى در مقیاس یک کشور
3ـ حل نیازمندیهاى در مقیاس گسترش مکتب در جهان
پس در مورد رابطه بین فرد و جامعه هم باید دید آیا در موضع گیرىهاى اجتماعى آنچه که باید اصل قرار گیرد, حل نیازمندیهاى فرد است؟ یا باید حل نیازمندیهاى کشور و یا نظام در سطح منطقه اى نه جهانى اصل باشد؟ یا اینکه بالاتر از این, مى بایست حل نیازمندیهاى تکامل اصل قرار گیرد تا حضور مکتب ـ با تغییر مقیاس ـ در سطح جهان از نظر کمى و کیفى بیشتر و بهتر گردد؟!
این اصول (اصول اوصاف فرد و جامعه و رابطه بین این دو) محورهاى اصلى مدل ارزیابى و یا به عبارتى همان اصول مدل ارزیابى است.

ـ تعیین کارآمدى مدل ارزیابى در سه بخش ((مسایل, موانع و مقدورات))
در قسمت سوم بحث که همان بررسى کارآمدى مدل ارزیابى است, باید دانست که در بررسى کارآیى این مدل مى بایست به محور اصلى آن توجه نمود که محور اصلى هم پایگاه و ارزشى است. در سه بخش مسایل, موانع و مقدورات صورت مى پذیرد.
در بررسى ((موانع)) باید وضعیت بیرونى و وضعیت درونى و وضعیت تاریخى نظام از طریق ارزیابى ((مقدورات)) انجام شود و ارزیابى ((مقدورات)) هم با اشراف بر وضعیت بافت نیروى انسانى, نظام ساختارهاى اجتماعى و منابع مادى ممکن مى گردد, منظور از منابع مادى اعم از ((منابع طبیعى, وسایل و محصولات اجتماعى)) است.
((مسایلى)) هم که باید در این رابطه بررسى شود اعم از ((مطلوب, موجود و برنامه)) است.

ـ بیان اجمالى ثمرات تعیین رابطه حجاب با تکامل اجتماعى
ـ ایجاد سعه یا ضیق براى حجاب متناسب با نظام ارزشى حاکم بر جامعه
حال پس از طرح کلى بحث به تشریح آن و اشاره به ثمرات این بحث پرداخته مى شود, براى سرعت انتقال با یک مثال شروع مى نماییم, به عنوان مثال اگر در نظام اقتصادى ((تنوع گرایى)) براى ایجاد انگیزه حرکت اصل قرار گیرد و ساختارهاى نظام اقتصادى هم بر همین اساس پى ریزى شود, آیا در این صورت مى توان گفت چادر نقش تعیین کننده اى در تغییر دارد؟ در جواب باید گفت: اگر تهذیب اجتماعى ـ که باید اساس تنظیم ساختارهاى نظام اجتماعى باشد ـ هماهنگ با نظام ارزشهاى اسلامى نباشد, آنگاه محتواى مباحث فرهنگى ـ که بر اساس روش مجموعه نگرى بر پایه ارزشهاى مادى است ـ سازگار با مسإله حجاب نخواهد بود. چون مادىها همان گونه که مسإله حیات انسان را مادى محض توصیف مى کنند و تمام اعضاى بدن انسان اعم از غدد و کار سلسله اعصاب و مغز و ... را مادى مى دانند, در روانشناسى هم مکانیزم پیدایش نیازمندى را مادى توصیف مى کنند.

ـ ایجاد سعه یا ضیق براى حجاب متناسب با نظام فکرى حاکم بر جامعه
البته پر واضح است که مادىها در نظام فکرى خود جایگاه حجاب را تبیین نمى کنند, بلکه عکس آن (بى حجابى و فحشإ) را تبیین و توجیه مى کنند. بنابراین مادىها اگر بخواهند مسإله حجاب را بررسى نمایند, در بحث آسیب شناسى روانى خواهند گفت: ((زنى که به حجاب علاقه مند است, بر اساس نظام فکرى خود نیازى را احساس مى کند که همان نیاز به حجاب است, اما چون قابل تإیید و پذیرش روابط اجتماعى نیست باید دست از آن بشوید و از آن دورى جوید.)) به عبارت دیگر مادىها نه تنها در فرهنگ خود راه صحیح و قانون مند شده حجاب را ترویج نمى کنند, بلکه آن را یک کار غیر علمى معرفى مى نمایند.
بنابراین اگر قرار باشد حجاب با تحقیر ترویج شود, در این صورت قطعا حجاب از جامعه رفع مى شود, پس حجاب با محتواى رشته روانشناسى مادى درگیرى دارد و این درگیرى به مراتب سخت تر از درگیرى مسإله حجاب با حجاب زنان در حال کار در شالیزارهاى شمال است. در جامعه شناسى مادى خاستگاه دین (پایگاه اخلاق) و نیازمندیهاى جامعه مادى تعریف مى شود و اگر بخواهیم علوم انسانى اسلامى داشته باشیم, بدون مجموعه سازىهاى نظرى و رسیدن به ضرایب فنى کارشناسى براى ساختن معادلات کاربردى ـ که این معادلات براى امر اداره و تصمیم سازى و تصمیم گیرى است ـ امکان پذیر نیست. به عنوان مثال گاهى یک دانشجوى هنر تحصیلاتش را به اتمام مى رساند و مى خواهد یک سناریو بنویسد, حال اگر این شخص که در دوران تحصیلاتش اطلاعى از علم جامعه شناسى اسلامى ندارد و آنچه را که خوانده اطلاعات بر اساس نظریه هاى مادى است ـ بخواهد بفهمد تإثیر این فیلم ـ که او نویسنده سناریو آن است ـ در جامعه چیست, چگونه مى تواند به این مطلب برسد در حالى که نمى تواند کارش را قانونا بر اساس مبانى اسلامى ارزیابى نماید؟ طبیعى است که محتواى آموزشى این شخص مروج پایگاه ارزشى مادى است و او هم بر اساس همان کار مى کند.

ـ ایجاد سعه یا ضیق براى حجاب متناسب با سیاسى حاکم بر جامعه
پس در نهایت به این نتیجه خواهیم رسید که ممکن است مسإله تولید, توزیع و تخصیص در قسمت اقتصاد هماهنگ با مسإله حجاب نباشد و آن را نقض کند و همچنین ممکن است که مسایل فرهنگى و سیاسى هم بافت با مسإله حجاب نباشد, به عنوان مثال اگر در قسمت سیاست, آبرومندى, مطلقا به ((تخصص)) بازگردد, و اگر متخصصى ضد انقلابى هم که باشد به او کار بدهند و اگر در توزیع قدرت هم به شخص متخصص این چنینى احترام گذاشته شود, آنگاه بى تردید این بر مسإله حجاب تإثیر مى گذارد, در واقع اینها شوون مختلف درگیرى با حجاب است.

ـ جمع بندى
بنابراین چادر به عنوان یک حجاب آرمانى است که ارزش سیاسى بسیار بالایى دارد, یعنى غرب بى دلیل با چادر مقابله و مبارزه نمى کند, بلکه علت این است که غرب به این وسیله با یک اخلاق (اخلاق اسلامى) مبارزه مى کند. غرب مى داند که اگر نظام ارزشى مردم جهان تغییر کند, آنگاه ابزارهاى مدیریت او بى تإثیر مى شود و دیگر نمى تواند به استکبار خود ادامه دهد. به عبارت دیگر اگر وجدان بشر ارتقإ یابد و بر پایگاه دیگر مستقر شود, چگونه غرب مى تواند مدیریت خود و استکبار خود را ادامه دهد؟ چون غرب که نمى تواند در آن صورت ( که وجدان بشر متوجه ارزشهاى اسلامى شود) با دعوت به آخرت و دعوت به ایثار مدیریت خود را ادامه دهد.
اینکه تمدن غرب دم از انسان دوستى و بشردوستى مى زند, اینها تعارف است, غرب سخت ترین و شدیدترین تحقیر ممکن را نسبت به انسان داشته است و این تحقیر همان ((کالا کردن)) انسان است, غرب انسان را کالا مى داند که در آمار بانک مرکزى خود نیروى انسانى را در کنار دیگر اشیإ گذاشته و به ((بازار نیروى کار و بازار کالا و سرمایه و پول و ...)) تعبیر مى کند, معناى این تعبیرات این است که غرب انسان را هم سنگ با اشیإ مى داند. البته شاید ادعا شود که در این موارد غرض بیان کارآمدى انسان و اثر انسان است, نه اینکه انسان را کالا بدانند.
ولى مى دانیم که مسإله به این سادگى نیست, البته جواب دقیق به این مطلب باید در جاى خودش بررسى شده و از حوصله این مقاله خارج است.
در هر حال منظور این است که حجاب به معناى فقهى آن, که براى رفع نیازمندىهاى فرد است یک سخن است و حجاب به معنایى که رافع نیازمندىهاى تکاملى است, یک سخن دیگر!
به عبارت دیگر وقتى حجاب را به معناى طرفدارى نسبت به اسلام و رفراندم علیه اخلاق فاسد استکبارى بدانیم و آن را اخلاق ترویج یافته از طرف انبیإ بدانیم, آنگاه به نظر مى رسد براى خانمها خیلى آسان است که در مواقعى خاص با چادر باشند.