ضد حال طنز

نویسنده



ضد حال
رفیع افتخار


در راستاى اینکه هر نویسنده اى حق دارد به سردبیر هر مجله اى که عشقش کشید ضد حال بزند (و آن سردبیر اصلا این حق را ندارد تا از خودش دفاع کند) و در ضمن هر فرد دیگرى هم حق دارد به هر مجله اى که دستش رسید (بخصوص به سردبیرش که دستش به جایى بند نیست) او هم یک ضد حال حسابى بزند و با عنایت به اینکه ما در جامعه اى مردم سالار به سر مى بریم و باید همه حق داشته باشند مجلات را به چهار میخ بکشند و از عواقبش هم اصلا نترسند و از آنجایى که در جامعه ما همه آحاد جامعه باید مواضعى شفاف داشته باشند و گرنه بدا به حالشان! بنابراین بدون هیچ گونه ترس و یا دلهره اى به نقد همین مجله اى که مى خوانید در دو حوزه عمومى و تخصصى از دیدگاه خوانندگان مى پردازیم.

تبصره:
در راستاى اینکه خودمان مى بینیم خوانندگان مجله ضد حال نمى زنند مجبوریم خودمان, خودمان را الکى الکى جاى خواننده ها بگذاریم و آستینها را بالا بزنیم و سردبیر و بقیه شان را کنف بکنیم و با عنایت به همین مسإله امیدواریم آنها هم از ما یاد بگیرند و دنبالمان بیایند.

O ضد حال اول
در حوزه تخصصى
در راستاى اینکه ما خودمان مى توانیم برویم مطالب حوزه تخصصى را از توى این کتاب و آن کتاب و هر کجا که دلمان خواست دربیاوریم و هیچ احتیاجى هم به این مجله نداشته باشیم, بنابراین مطالب حوزه تخصصى فقط دل خوش کنکى بوده و اصلا دردى از ما را دوا نمى کند بلکه دردمان را هم خیلى تازه مى کند و چون از مطالبش چیزى نمى فهمیم نتیجه مى گیریم بود و نبود این مطالب براى ما خوانندگان مجله فرقى نداشته, ندارد و نخواهد هم داشت.
و تازه اگر بخواهیم ملات ضد حالمان را بیشتر کنیم به سردبیر مى گوییم این مطالب سنگین و بى خواننده نباشد مجله خیلى سنگین تر است.

O ضد حال دوم
در حوزه عمومى
ضد حال اول از جانب بانوان محترمه
در راستاى اینکه ما بانوان محترمه هزار درد بى درمان داشته و داریم و شدیدا انتظار داشته و داریم یک جایى بوده باشد تا به مشکلات ما رسیدگى کند و بخصوص سر فرصت انتقام ما را از این مردها بگیرد و در راستاى اینکه دوست داریم وقتى مجله به دستمان مى رسد ببینیم اگر حقشان را کف دستشان نگذاشته حداقل چند لنترانى بار این مردهاى ذلیل مرده کرده است اما یک بار هم نشده که مجله را باز کرده باشیم و به آرزویمان رسیده باشیم. بنابراین برایمان مثل روز روشن است که این مجله طرف آن طرفى ها را دارد و بى خودکى سر ما را شیره مى مالد و اسم خودش را گذاشته پیام .. .
اگر راست مى گن بیان یه گزارش راست راستکى از وضع زنا تو جامعه بنویسن.
نتیجه اخلاقى از ضد حال اول: بر سردبیر لازم و مبرهن است هر چند وقت یک بار گردشى در اجتماع داشته باشد.
ضد حال دوم از جانب آقایان خانواده
در راستاى اینکه ما صبح تا شب عرق مى ریزیم و شکم زن و بچه هایمان را با یه زاریاتى سیر مى کنیم و هزارتا فداکارى دیگه در حقشان مى کنیم چشم دیدن این مجله رو که کارى بلد نیس الا اینکه زبون ضعیفه هارو واسه مون درازتر بکنه نداشته و نداریم و اصلنى قدغن کرده و مى کنیم این مجله توى خونه ما آفتابى بشه و به همه سپرده ایم اگه یه بار دیگه این مجله رو دس کسى دیدیم قلم پایش رو خرد مى کنیم. اینم گفته باشیم تا این مجله اسمش رو عوض نکنه و نذاره پیام مرد کسى نگاهش هم نمى کنه یعنى اصلنى قدغن کرده ایم نگاه بکنند. این خط, این نشون.
نتیجه اخلاقى از ضد حال دوم: جامعه مردان در حوزه عمومى نیستند و اصلا بدشان هم مىآید که باشند.

O ضد حال از جانب جوانان و نوجوانان
در راستاى اینکه ما دوس داریم رو جلد مجله عکس خواننده ماننده اى, فوتبالیست موتبالیستى باشه و این مجله فقط بلده عکس گل و مجسمه چاپ کنه اصلنى حال نمى ده نگاهش هم بکنیم. این همه مجسمه صب تا شب تو بیابون و خیابون مى بینیم بسمون نیس؟ ما زندگى مون رو این پاشنه مى چرخه که با عکس رو جلد مجله حال کنیم. الله وکیلى اینم شد عکس, درقى مى چسبونین رو جلد مجله؟ اگه بهتون زیاد برنمى خوره عکس هاتون ما رو یاد نمره هاى کارنامه مون مى اندازه.
نتیجه اخلاقى از ضد حال سوم: جوانان و نوجوانان هم از حوزه عمومى پر!

O ضد حال آخر از جانب مادربزرگها و پدربزرگها
ـ ننجون, بیا برو واسه آبجیت پوشک بخر پوشکش تموم شده ... چى گفتى؟ ... آخه ننجون ما سواد مواد داریم مجله ... اسمش چى بود؟ ... بخونیم ...
ـ باباجون ... ایضا
نتیجه اخلاقى از ضد حال آخر: پدربزرگها و مادربزرگها اصلا دنبال مطالعه نمى روند چه برسد به اینکه بخواهند این مجله را بخوانند.

O ضد حال نهایى از جانب کلیه ضد حالها
در راستاى اینکه سردبیرهاى دیگه 16 صفحه روزنامه شونه 100 تومن قالب مى کنن و به ریش ما مى خندن و با عنایت به اینکه این مجله 116 صفحه شو خیلى ارزون به ما مى فروشه, حتم یه ریگى تو کفش داره و گرنه در این دنیایى که هیچکى دلش به حال هیچکى نمى سوزه چه دلیلى داره دل این مجله به حال ما خواننده ها بسوزه.
نتیجه اخلاقى از ضد حال نهایى: با عنایت به اینکه مجله در هر دو حوزه تخصصى و عمومى یک خواننده هم نداشته و ندارد سردبیر مجبور شده آتیش بزند به مالش و با این کارش خواسته جنسش رو به زور آب بکند و نخواسته جنسش روى دستش بمونه تا ترشیده بشود.