حضرت آمنه، مادر هدایت و سعادت در اسقبال از 17 ربیع



((در استقبال از 17 ربیع الاول, روز ولادت پیامبر اکرم, محمد بن عبدالله(ص)))
حضرت آمنه; رویشگاه وحى
محمد اصغرىنژاد


در میان بانوان, عده اى یکه تاز میدان حکمت نظرى و عملى بوده و سرآمد دیگران به شمار مىآمدند. مادران اولیإ الهى و انبیإ و ائمه معصوم این گونه هستند. پاک و مطهر از شرک و کفر و آلودگیها, و طیب و طاهر و مومن و موحد و منور به نور الهى. بدون تردید چنین بانوانى در صدر گروه ایمانآورندگان و مومنین به فرزندان گرامى خویش قرار داشته اند. و در بین این بانوان, مادران فرهیخته ائمه اطهار اشرف و افضل از دیگران هستند. زیرا حسب و نسب و اصل و نژاد خاندان وحى در پایه و جایگاه رفیع ترى قرار دارد. و از آن رو که بافضیلت ترین انبیإ و حجتهاى الهى, حضرت رسالت پناه محمد مصطفى(ص) است, مادر ایشان والاتر و کامل تر از مادر سایر انبیإ و اولیإ حق مى باشد. و جاى هیچ استبعادى نیست. چرا که شخصیتى چون حضرت آمنه, مادر پیامبرى است که حضرت حق در شإنش فرمود:
((لو لاک لما خلقت الافلاک;
اگر نبودى افلاک را نمىآفریدم.))
مگر آمنه کیست؟ او مادر جایگاه رسالت است, محل رفت و آمد ملائکه, فرودگاه وحى, معدن رحمت الهى, خزانه علم حق, نهایت حلم و بردبارى, اصل و ریشه کرامت, پیشواى انبیإ و امتها, صاحب نعمتهاى بیکران الهى, اصل و ریشه بزرگوارى, رکن بلاد و سرزمینها و هستى, در ایمان و معرفت حق, امین رحمان, برگزیده رسولان, منتخب پروردگار, رحمت و برکت حق, امام و پیشواى طریق هدایت, چراغ روشنى بخش شبهاى تار, پرچمدار علم و ایمان, عقل کامل و تام, پناهگاه موجودات هستى, وارث انبیإ و اولیإ سلف, مثال اعلاى الهى, حجت بالغه حق بر اهل دنیا و آخرت و ...(1)
و در یک جمله اینکه حضرت آمنه, مادر موجودى است که اصل و ریشه تمامى هستى و مکارم و فضایل و اعمال صالح و نیک است; آینه تمام نماى اسمإ و صفات جمال و جلال حضرت حق.
به هر حال در این مقال در باره حیات فرزانه اى که افتخار مادرى اشرف آفریده هاى الهى را داشته, سخن به میان مىآید.
شاید تصور اولیه بر آن باشد که تصویر روشنى از زندگى این فرزانه در کتب تاریخ و تراجم و تذکره ها و کتب رجال ارائه شده ولى واقعیت خلاف این است.
و این به بى توجهى تاریخ نگاران و احتمالا دشمنیهایى که با شخص پیامبر(ص) و خاندان وحى داشته اند, باز مى گردد. و شاید بتوان کژاندیشى نویسندگان و تاریخ نگاران نسبت به زنان و تفکر مردسالارانه اى را که داشته اند, نیز به عوامل فوق در کم توجهى و عدم نگارش وقایع مربوط به زنان بیفزاییم. حجب و حیاى زنان و بانوان وجیه و متشخص و مومن نیز قطعا از جمله اسباب و عوامل کمبود اطلاعات از زوایاى زندگى آنان است که باعث شده کمتر در کتابها منعکس گردند. به هر تقدیر, بخشى از یافته هاى نگارنده پیرامون این سرور بانوان به قرار ذیل است:

بهترین ازدواج
بى شک پیوند میان حضرت عبدالله و حضرت آمنه که حاصل آن ولادت باشرف ترین و عزیزترین انسان هستى بود, مهمترین و بابرکت ترین ازدواج محسوب مى شود. زیرا علاوه بر پیامدهاى بى نهایت مثبتى که حاصل این ازدواج داشت, نفس آن هم امرى مقدس و دینى بود و نبایستى براى این ازدواج, توجیهى مادى و ظاهرى در نظر بگیریم. چون طبق مسلمات فلسفه و عرفان و صدفه و اتفاق در عالم هستى روى نمى دهد و هر پدیده اى, معلول علتى است. لذا پیوند میان دو همسر هم طبق علل و عواملى است. و از آنجایى که در علم ازلى الهى مقدر بود که گرانقدرترین موجودات یعنى حضرت محمد(ص) ـ نه مثل حضرت آدم که بدون پدر و مادر خلق شد و نه مثل حضرت عیسى ـ از دامن پدر و مادرى به دنیا بیاید, مسلما آن دو, از افراد عادى نبوده و ازدواج میان آنان هم ازدواجى عادى و معمولى نبود و ازدواجشان هم خجسته ترین ازدواجها بوده است و خداى حکیم به آنان نظر و عنایت ویژه اى داشته است.(2)
به هر سخن, ماجراى ازدواج حضرت عبدالله با حضرت آمنه به گونه هاى مختلفى نقل شده است. عالم فرزانه, مرحوم شیخ عباس قمى در این باره مى گوید: ((چون عبدالله به سن شباب=[ جوانى] رسید, نور نبوت از جبین[ پیشانى] او ساطع بود. جمیع اکابر[ بزرگان] و اشراف نواحى و اطراف, آرزو کردند که به او دختر دهند و نور او را بربایند. زیرا که یگانه زمان بود در حسن و جمال. و در روز بر هر که مى گذشت, بوى مشک و عنبر از وى استشمام مى کرد ... و اهل مکه او را ((مصباح حرم)) مى گفتند تا اینکه به تقدیر الهى, عبدالله با صدف گوهر رسالت پناه یعنى آمنه دختر وهب بن عبد مناف بن زهره بن کلاب بن مره جفت گردید ...))(3)
مسعودى در باره نحوه ازدواج حضرت عبدالله با حضرت آمنه مى گوید: ((در وقتى عبدالله به پدرش عبدالمطلب گفت: پدر, در عالم رویا دیدم از ((بطحإ)) مکه خارج گشته, دیدم دو نور از پشتم خارج شد: یکى مشرق و دیگرى مغرب را فرا گرفت و آن دو نور با سرعتى زیاد بیش از زدن پلک چشم دایره وار در پشت من قرار گرفتند.
حضرت عبدالمطلب فرمود: اگر رویاى تو صادق باشد, از تو بهترین موجود جهانیان خارج مى گردد ...))
پس از مدتى هفتاد تن از دانشمندان یهود با هم سوگند خوردند که از مکه خارج نشوند تا آنکه عبدالله را به قتل برسانند. در پى این تصمیم با هفتاد شمشیر زهرآلود از مکه خارج شدند. روزها در کمین و شبها به حرکت پرداختند تا به منتهى الیه مکه رسیدند و در آنجا مستقر شدند. در یکى از آن ایام, حضرت عبدالله در حالى که یکه و تنها بود, به قصد شکار از شهر مکه خارج گردید و به ناگاه با آن جمع برخورد کرد. آنان او را محاصره کرده, در صدد کشتنش برآمدند. اما در همان حوالى, پدر حضرت آمنه به نام وهب بن عبدمناف زهرى حاضر بود. وقتى آن صحنه را دید, خشم و غیرت او را فرا گرفته, با خود گفت: هفتاد مرد, شخصى از مکه را که یار و یاورى ندارد, محاصره کرده اند! حتما او را کمک خواهم کرد. و سپس براى یارى عبدالله به طرف یهودیان حمله ور شد. اما با یک توجه از رفتن باز ایستاد. دید مردانى که شبیه اهل دنیا نیستند, از آسمان به زمین آمده بر آن گروه حمله ور شدند و آنان را از بین بردند.
در پى آن ماجرا, وهب بن عبدمناف شتابان به سوى خانواده اش بازگشت و رویدادى را که مشاهده کرده بود, بازگو نمود و به همسرش گفت: نزد عبدالمطلب رفته و دخترت را براى فرزندش عرضه کن, مبادا پیش از ما افراد دیگرى به این امر مبادرت کرده, موجب حسرتى بزرگ و اندوهى عظیم براى ما گردد.
وقتى همسر وهب به نام ((بره)) نزد حضرت عبدالمطلب رفت و درخواستش را عرضه کرد, او فرمود: دخترى را براى فرزندم عرضه نموده اى که در میان زنان جز او صلاحیت چنین مهمى را ندارد. و سرانجام در مقابل صد شتر سرخ فام, آمنه خاتون به همسرى عبدالله در آمد.
گویند حضرت عبدالله در حین ازدواج 25 یا 30 ساله بود.(4)
نکته جالب توجه آنکه حضرت آمنه از جمله دخترعموهاى حضرت عبدالله بود. به هر حال وقتى عروسى آن دو بزرگوار به پایان رسید, برخى دختران قریش مریض گشته, و نیز عده اى از آنان و زنان قبایل دیگر از اینکه حضرت عبدالله با آنان وصلت نکرده, از غصه و حسرت, جان دادند.(5)

فراق زودرس
مدتى پس از آن ازدواج فرخنده, حضرت عبدالله براى تجارت به همراه کاروانى عازم شام شد. بعد از چند ماه وقتى طلیعه هاى کاروان مکه که از شام بازگشته بود, آشکار شد عده اى براى استقبال از خویشاوندانشان تا بیرون شهر رفتند. ظاهرا پدر پیر حضرت عبدالله یعنى حضرت عبدالمطلب نیز در انتظار پسر بود و همین طور دیدگان کنجکاو عروسش نیز حضرت عبدالله را در میان کاروان مى کاوید. ولى اثرى از او نبود. بعد از تحقیق و تفحص معلوم شد که آن بزرگوار به هنگام مراجعت از سفر شام در مدینه ناخوش گشته و در میان اقوام خود در آن دیار به استراحت پرداخته است. در پى این خبر, حضرت عبدالمطلب, بزرگترین فرزندش یعنى حارث را مإمور کرد به مدینه رفته, حضرت عبدالله را همراه خود بیاورد. اما وقتى حارث به مدینه رسید, متوجه شد که نور چشمان پدر به فاصله یک ماه بعد از حرکت کاروانیان با همان بیمارى از دنیا رفته است.(6)
در برخى از گزارشها آمده است که حضرت آمنه در مرثیه شوهر عزیزش این اشعار را سرود:
عفا جانب البطحإ من آل هاشم
و جاور لحدا خارجا فى القماقم
دعته المنایا دعوه فاجابها
و ما ترکت فى الناس مثل ابن هاشم
عشیه راحوا یحملون سریره
تعاوره اصحابه فى التزاحم
فان تک غالیه المنون و ریبها
فقد کان معطإ کثیر التراحم(7)
در کنار بطحا[ى مکه] کسى از خاندان هاشم محو شد[ سر در گریبان خاک نمود] و همجوار لحد گشت در حالى که در بزرگوارى و بخشندگى سر برآورده بود. [ زبانزد دیگران بود].
مرگ به یکباره او را[ به سوى خویش] فرا خواند و او را اجابت کرد, و نظیر فرزند هاشم[ یعنى حضرت عبدالله] را در میان مردم رها ننمود[ که زندگى کند بلکه جانش را گرفت].
شبانگاه رفته و سریرش را برداشته و یارانش را با ازدحام متوجه[ پیکر] او شدند.
اگر چنین است که مرگ و حوادث روزگار او را در ربوده[ , اشکالى ندارد] چرا که او سخاوتمند و بسیار مهرورز بود.

ویژگیها و کرامتها
1ـ حامل نور پیامبر(ص)
بزرگترین موهبتى که حضرت آمنه بعد از شناخت حق و معارف الهى دریافت کرد, آن بود که افتخار حمل نور رسول خدا(ص) را داشت. در روایتى به نقل از علل الشرایع آمده است که رسول خدا(ص) فرمود: خداوند, من و على و فاطمه و حسن و حسین را هفت هزار سال پیش از آنکه دنیا را خلق کند, آفرید ... وقتى خداوند اراده فرمود صورتهاى ما را بیافریند, ما را به شکل عمود نور قرار داد. آنگاه ما را در صلب آدم نهاد ... وقتى ما را در صلب عبدالمطلب گذارد, آن نور را خارج کرده, دو نیمه اش نمود. نیمى از آن را در عبدالله و نیمى دیگر را در ابوطالب نهاد. آن نیمه اى را که از آن من بود, به آمنه و نیمه دیگر را به فاطمه دختر اسد سپرد. آمنه مرا به دنیا آورد و فاطمه بنت اسد, على را ...(8)

2ـ بهترین رویشگاه
جایگاهى را که خداوند حکیم براى رشد و بارورى رسول خدا(ص) برگزیده بود, بهترین جایگاه و رویشگاه بود. و بر همین اساس به نظر مى رسد که حضرت آمنه بهترین مادر هستى است و مقدمات و زمینه هاى لازم براى پرورش و تکوین رسول خدا(ص) در وى از دیگران بیشتر وجود داشته است. این مدعا به تناسب سنخیتى که میان ظرف و مظروف و فرزند و مادر و پدر باید باشد, قابل اثبات و استنباط است. به طور کلى هرچه والدین از مزایا و ویژگیهاى برترى برخوردار باشند, و زیستگاه موجودات, شرایط و لوازم مناسبترى را در خود جاى دهد, نوزاد و ثمره بسامانترى ارائه مى گردد. این قانون و ضابطه کلى در تمامى موجودات حتى انسان, جارى است. بنابراین اگر رسول خدا(ص) از لحاظ ظاهرى بهترین موجود خلقت است, الزاما بایستى پدر و مادر ایشان هم بهترین والدین باشند.

شگفتیها و کرامتهاى زمان حمل و پس از آن
امور خارق العاده و عجایب فراوانى در دوران حمل و بعد از آن از آمنه خاتون تحقق یافته که به پاره اى از آنها اشاره مى شود:
از آن بانوى عظیم الشإن حکایت شده که فرمود: هنگامى که به رسول خدا(ص) حامله بودم, متوجه حمل و سختى آن که زنان بدان دچار مى شوند, نشدم. در خواب دیدم گویا کسى به سراغم آمد و گفت: به بهترین انسان حامله شده اى. وقتى زمان ولادت فرا رسیده, حمل بر من خفیف و آسان گشت تا آنکه وضع حمل نمودم. رسول خدا(ص) با دستها و زانوهایش به زمین آمد و در همان حال شنیدم کسى مى گفت: بهترین انسان را به دنیا آوردى, او را از شر هر ستمگر و حسود در پناه خداوند واحد و صمد قرار ده.
وقتى رسول خدا(ص) با آن حالت خاص به زمین آمد, سرش را به سوى بالا برد و از من نورى ساطع شد که میان زمین و آسمان را روشن کرد ...(9)
در گزارش دیگرى به نقل از قطب الدین راوندى در باره نحوه به دنیا آمدن رسول خدا(ص) آمده که حضرت آمنه مى فرماید: به خدا سوگند, فرزندم آن گونه که نوزادان دیگر فرود مىآیند, فرود نیامد, بلکه با دستهایش به زمین آمد. سپس سرش را به سوى آسمان بالا برد و به آن نگریست و از او نورى ساطع گردید که من در پرتوش قصرهاى ((بصرى)) را دیدم و شنیدم سروشى گفت: بهترین فرد این امت را به دنیا آوردى. وقتى او را متولد نمودى, بگو:
اعیذه بالواحد
من شر کل حاسد
او را در پناه خداوند واحد
از شر هر حسود قرار مى دهم
و کل خلق مارد
یإخذ بالمراصد
و از شر تمامى انسانهاى سرکش
که در کمین گاهها هستند
فى طرق الموارد
من قائم او قاعد
در راههایى که محل ورود آنهاست
چه ایستاده باشند و چه نشسته
سپس گفت: و نامش را محمد بگذار.(10)
در حدیثى از امام صادق(ع) آمده که مى فرماید: وقتى رسول خدا(ص) متولد شد, براى آمنه قصرهاى سپید اصطخر و قصرهاى شام قابل رویت گردید. فاطمه بنت اسد[ مادر امام على(ع) که در آن هنگام نزد آمنه خاتون بود] خندان نزد ابوطالب رفته و او را به ولادت پیامبر(ص) و آنچه آمنه گفته بود, بشارت داد.
ابوطالب به او گفت: از این موضوع تعجب مى کنى, و حال آنکه تو خود به وصى و وزیر او حامله مى شوى و او را به دنیا مىآورى.(11)
در خبر دیگرى نقل شده که هنگام وضع حمل, حضرت فاطمه بنت اسد, در کنار حضرت آمنه بود تا آنکه رسول خدا(ص) به دنیا آمد. در آن هنگام یکى از آن دو بانو به دیگرى گفت: آیا آنچه را که من دیدم, تو هم دیدى؟
او گفت: چه دیدى؟
فرمود: این نورى که میان مشرق و مغرب را درخشان کرد!
در همان بین, حضرت ابوطالب نزد آن دو آمد و فرمود: شما را چه مى شود؟ از چه چیزى شگفت زده شده اید؟
حضرت فاطمه نورى را که دیده بود, بیان کرد.
حضرت ابوطالب فرمود: آیا مى خواهى به تو مژده اى دهم؟
گفت: آرى.
فرمود: اما تو, فرزندى به دنیا مىآورى که جانشین این نوزاد خواهد شد.(12)
از دیگر شگفتیهاى حضرت آمنه و کرامتهاى او آن بود که فرزند گرامیش را بدون آنکه ذره اى آلودگى همراه او باشد, به دنیا آورد. در گزارشى در این زمینه مى خوانیم که حضرت آمنه فرمود: به خدا سوگند فرزندم را پاک زاییدم و هیچ آلودگى همراه او نبود.(13)
در روایت دیگرى در این باره آمده است: رسول خدا(ص) طاهر و مطهر به دنیا آمد و اثر نفاس بر حضرت آمنه نبود.(14)
در خبر دیگرى از ابن عباس نقل شده که رسول خدا(ص) مختون و ناف بریده متولد شد. وقتى جناب عبدالمطلب از این جریان آگاه شد, تعجب کرده, آن را به فال نیک گرفت و فرمود: این پسرم داراى شإن و منزلتى خاص خواهد بود.
تاریخ نگار معروف سده سوم هجرى, ابن هشام مى گوید: حضرت آمنه گفته است که چون به پیامبر(ص) حامله شدم, آوازى شنیدم که مى گفت: اى آمنه, مى دانى به چه کسى حامله هستى؟ به پیامبر آخرالزمان حامله هستى. باید وقتى او را به دنیا آوردى, این گفته را بر او بخوانى: اعیذه بالواحد من شر کل حاسد (او را در پناه خداى یکتا از شر هر حسدورز قرار مى دهم).
و بعد از آن, نام وى را محمد بگذارى.(15)
از دیگر امور شگفتآور زمان حمل, فراوانى نعمت و باریدن باران یا بارانهاى مناسب و به موقع براى اهالى مکه بود. در کتاب ((العدد)) در این باره آمده است: روایت شده که در وقتى قبیله قریش در قحطى شدید و سختى به سر مى برد. اما وقتى که آمنه دختر وهب به رسول خدا(ص) حامله شد, زمینها سبز و خرم و درختان داراى ثمر و میوه شدند و از هر سو مسافران به سوى شهر مکه حرکت کردند[ و زمینه مبادلات اقتصادى و تجارى را فراهم کردند]. در نتیجه, فراخى و نعمت فراوان شامل حال مکیان شد. و لذا سالى که حضرت آمنه به رسول خدا(ص) حامله گردید, سال فتح و استیفإ و ابتهاج نامیده شد.(16)
در خبر دیگرى در باره پاره اى از شگفتیهاى دوران حمل آمده است: از جمله علامتها و نشانه هاى حمل رسول الله(ص) در رحم مادر گرامیش آن بود که شبى که حضرت آمنه به ایشان حامله گشت, منادىاى در آسمانهاى هفت گانه ندا کرد که بشارت باد شما را که [ نطفه] احمد در این شب حمل شده است.
چنین ندایى را در زمینها هم سر دادند. حتى در دریاها هم چنین ندایى نمودند و [ خلاصه اینکه] هیچ جنبده و پرنده اى به روى زمین نماند ...(17)

عظمت مقام آمنه خاتون
بدون تردید حضرت آمنه به خاطر ظرفیت وجودى گسترده و بالایى که داشت, نزد خداى متعال بسیار عزیز و گرامى بود. و براى همین خداوند کرامتهایى براى او در زمانى که به اشرف انبیا باردار بود و بعد از آن, به منصه ظهور رساند که دوست و دشمن بدانها اعتراف دارند:
در گزارشى به نقل از لیث بن سعد آمده است: به کعب که نزد معاویه بود گفتم: نظر تو در باره چگونگى ولادت پیامبر(ص) چیست؟ آیا خانواده او داراى فضیلتى بوده اند؟
در پى این سوال, کعب به معاویه نگاه کرد تا حال و هواى او را بفهمد و طبق میل او پاسخ گوید. خداوند به زبان معاویه این جمله را جارى ساخت که به کعب بگوید: ابواسحاق[ کنیه کعب است], آنچه در این باره به خاطر دارى بگو.
کعب گفت: من 72 کتاب را که همه آنها از آسمان نازل گشته, خوانده ام. صحیفه هاى دانیال را نیز مطالعه کرده ام. در همه آنها از ولادت او و خانواده اش یاد شد و نام او معروف و مشهور است. به درستى که هیچ پیامبرى به دنیا نیامده که ملائکه بر او نازل شده باشند, جز عیسى و احمد(صلوات الله علیهما) و بر هیچ انسانى جز مریم و آمنه (مادر احمد) حجابهاى بهشت زده نشد. و فرشتگان بر هیچ زنى که حامله باشد, موکل نشده اند جز بر مریم مادر مسیح(ع) و آمنه مادر احمد(ص).(18)

مورد عنایت خاص علوى
حضرت آمنه نه تنها در زمان حیات خویش مورد توجه حضرت حق و اولیإ الهى بود که بعد از آن یعنى در زمان ممات هم مشمول عنایات خاص ایزدى و برگزیدگانش بود. در روایتى در مورد عنایت ویژه امیرالمومنین(ع) به آن بانوى مکرم آمده است: از امام باقر(ع) در مورد اینکه مردم گویند ابوطالب در ضحضاحى[ توده اى] از آتش است, پرسش شد, امام فرمود: اگر ایمان ابوطالب در کفه ترازویى و ایمان این مردم در کفه دیگر آن ترازو نهاده شود, ایمان او بر دیگران برترى دارد.
سپس فرمود: مگر نمى دانید که امیرالمومنین(ع) دستور داده بود که از طرف عبدالله و آمنه و ابوطالب در زمان حیات خویش حج به جا آورند و وصیت هم کرده بود که[ بعد از رحلتش] از طرف آنان حج گزارده شود؟! ...(19)
بدیهى است که اگر حضرت عبدالله و حضرت آمنه و حضرت ابوطالب, مومن نبودند, هیچ گاه امام على(ع) چنان دستورات و سفارشهایى نمى فرمود. زیرا اگر کافر و مشرک بودند, اصلا در توجه امام قرار نداشتند تا ایشان سفارش کند برایشان عمل خیر انجام دهند.

شهادت به توحید و رسالت و ولایت بعد از مرگ
حضرت آمنه موحدى بزرگ و گرانمایه بود. ایشان گرچه پیش از مبعوث شدن رسول خدا(ص) به پیامبرى از دنیا رفت اما به کرامت نبوى, بعد از وفاتش مجددا زنده شد تا براى چند لحظه هم که شده, دوران پیامبرى آن رسول الهى را درک کرده به پیامبرى فرزند خود و ولایت جانشین او گواهى دهد:
انس بن مالک مى گوید: روزى ابوذر به مسجد رسول خدا(ص) آمد و گفت: دیشب چیز بى نظیرى دیدم.
حضار پرسیدند: چه دیدى؟
گفت: دیدم رسول خدا(ص) از منزلشان خارج شد و دست على بن ابى طالب را گرفته به سوى بقیع رفتند. من هم آنان را دنبال کرده تا آنکه به مقبره هاى مکه رسیدند. پیامبر(ص) نزد قبر پدرشان رفته, دو رکعت نماز خواند. ناگهان قبر شکافته شد و حضرت عبدالله در حالى که نشسته بود گفت: اشهد ان لا اله الا الله و ان محمدا عبده و رسوله.
پیامبر(ص) به ایشان فرمود: پدر, ولى شما کیست؟
حضرت عبدالله پرسید: چه کسى ولى من است؟
پیامبر(ص) فرمود: او همین على است.
عبدالله فرمود: و گواهى مى دهم که على, ولى من است.
پیامبر(ص) فرمود: به قبر خود باز گرد.
سپس متوجه قبر مادرشان شدند و همان عمل را انجام دادند. به ناگاه قبر شکافته شد و مادرشان بعد از خروج فرمودند: اشهد ان لا اله الا الله و انک نبى الله و رسوله.
پیامبر(ص) فرمود: مادر, ولى شما کیست؟
عرض کرد: فرزندم, ولى من کیست؟
فرمود: او همین على بن ابى طالب است.
عرض کرد: و گواهى مى دهم که على, ولى من است.
رسول خدا(ص) فرمود: به قبر و منزلگاهت باز گرد.
وقتى سخنان ابوذر به اتمام رسید, مردم او را تکذیب کرده و یقه پیراهنش را گرفتند و به پیامبر(ص) گفتند: امروز ابوذر به شما دروغ بسته است!
پیامبر(ص) فرمود: چه گفته است؟
آنان ماجراى شب پیش را به نقل از ابوذر بازگو کردند.
حضرت فرمود: سبزینه ها (یا درختان) بر کسى سایه نیفکنده و زمین, فردى را به روى خود حمل نکرده که راستگوتر از ابوذر باشد.(20)

خویشاوندان
حضرت آمنه برادر یا خواهرى نداشت. و روى این اساس, رسول خدا(ص) فاقد دایى و خاله بود, ولى طایفه بنى زهره مى گفتند ما دایى هاى رسول خدا(ص) هستیم. و این از آن راستا بود که حضرت آمنه جزو این طایفه به شمار مىآمد.(21) البته پدر حضرت آمنه به نام وهب, برادرى به نام وهیب داشت و لذا آن بانو حداقل داراى یک عمو بود. جالب اینکه وهیب بن عبدمناف براى مدتى سرپرستى حضرت آمنه را عهده دار بود و بر پایه برخى از گزارشها, حضرت عبدالمطلب از وهیب, آمنه خاتون را براى حضرت عبدالله خواستگارى کرد.
نیز گفته اند که حضرت آمنه دختر عمویى به نام هاله داشت که حضرت عبدالمطلب او را براى خود در مجلس خواستگارى فرزندش, درخواست کرد.(22)

دوستان و نزدیکان
1ـ حضرت فاطمه بنت اسد
از جمله شخصیتهایى که انس زیادى با حضرت آمنه داشت و در هنگام وضع حمل کنار او بود, مادر امام على(ع) است. در توصیف مقام وى همین بس که افتخار حمل و پرورش ابوالائمه را داشت. و در باره وى زیارتنامه اى وارد شده و در آن خطاب به ایشان آمده است: ((تقیه و نقیه ... الکریمه الرضیه ... کافله محمد ... والده سید الوصیین)) که حاکى از پاکى و پاکیزگى نفس و روح و خدمات شایسته و مقام والاى ایشان دارد.
2ـ ام ایمن
وى پرستار رسول خدا(ص) بود که ظاهرا اول به حضرت عبدالله تعلق داشت و بعد از وفات ایشان به حضرت آمنه تعلق گرفت. و بعد از وفات ایشان به رسول خدا(ص) تعلق یافت و پس از مدتى توسط آن حضرت آزاد شد. در فضیلت او همین بس که حضرت فاطمه(ع) او را در باره فدک به گواهى گرفت ولى به این بهانه که او زنى غیر عربى است, شهادتش را نپذیرفتند!
3ـ حلیمه
حلیمه در تکوین شخصیت رسول خدا(ص) موثر بود و مى توان او را جزو دوستان و نزدیکان حضرت آمنه محسوب نمود. سبب آشنایى این دو بانوى گرامى را این گونه ذکر کرده اند:
از جمله عادتهاى مکیان این بود که وقتى هفت روز از ولادت نوزادى مى گذشت, او را به دایه اى براى شیر دادن و تربیت مى سپردند. براى همین چون هفت روز از ولادت باسعادت نبى مکرم اسلام(ص) گذشت, مردم به حضرت عبدالمطلب عرض کردند که به این سنت دیرینه عمل کند.
لذا زنان و دایگان براى کفالت رسول خدا(ص) اعلام آمادگى کردند. گویند در آن ایام, حضرت آمنه در گوشه اى خوابیده بود که سروشى او را این گونه مورد خطاب قرار داد: اى آمنه, اگر در پى شیردهنده اى براى فرزندت هستى, در میان زنان بنى سعد کسى به نام حلیمه دختر ابوذویب وجود دارد[ که براى این کار مناسب است].
از آن سو گویند که سبب تحریک حلیمه براى شیردهى رسول خدا(ص) این بود که سرزمینهاى اطراف و مجاور مکه را قحطى و خشکسالى فرا گرفته بود. و تنها شهر مکه به برکت رسول خدا(ص) سرسبز و خرم بود. براى همین مردم عرب ساکن اطراف و نواحى از هر سو به مکه رهسپار شدند. از جمله آنان حلیمه بود که با زنان بنى سعد براى رهایى از قحطى و خشکسالى رو به جانب مکه گذارده بود. در وصف این بانوى گرانقدر گفته اند که وى پاک و پاکیزه ترین زن قوم و قبیله اش و عفیف ترین آنها محسوب مى شد. (23)
به هر سخن چون حلیمه خواست رسول خدا(ص) را ببرد, آمنه خاتون فرمود: مژده باد تو را اى حلیمه که به واسطه این فرزندم سعادتمند مى شوى. چون به خدا که سرسبز و خرم نیست سرزمینهاى ما جز به برکت این فرزند.(24)
وقتى حلیمه داشت پیامبر(ص) را مى برد, حضرت آمنه عزیزش را گرفته در آغوش کشید و بوسید و گریست, اما خداوند قلب او را قوت بخشید و مستحکم نمود و بالاخره نوزاد گرامیش را به حلیمه سپرد و فرمود: حلیمه, میوه دل و نور چشمم را حفظ کن. سپس حلیمه از منزل آمنه خاتون خارج شد و حضرت عبدالمطلب او را مشایعت کرد.(25)
همچنان که حضرت آمنه فرموده بود, حلیمه و خانواده اش به واسطه وجود بابرکت رسول خدا(ص) در رفاه و آسایش قرار گرفتند.(26) و به طورى این کودک براى خانواده حلیمه خجستگى داشت که وقتى به سن دو سالگى رسید و زمان شیرخوارگیش پایان یافت, حلیمه نمى خواست آن حضرت را به مادرش بازگرداند. حلیمه در این باره مى گوید: ما از همه براى اینکه آن حضرت در بین ما بماند, حریص تر بودیم. و این به خاطر خیر و برکتى بود که از او دیده بودیم. لذا با مادرش در این باره صحبت کرده گفتیم: اگر او را نزد ما واگذارى تا درشت و بزرگتر گردد, بهتر است زیرا ما از وباى مکه نسبت به او هراسانیم. و سرانجام حضرت آمنه به خاطر اصرار حلیمه و اطرافیانش موافقت کرد که رسول خدا(ص) براى مدتى دیگر در صحرا در کنار قبیله بنى سعد زندگى کند.(27)

ایمان پدر و مادر و اجداد پیامبر(ص)
1ـ آیات و روایات
از منظر آیات و روایات بى تردید پدر و مادر گرامى رسول خدا(ص) و اجداد ایشان ـ اعم از مادرى و پدرى ـ مومن و موحد و طیب و طاهر بوده اند. علامه مامقامى در این باره مى گوید: از ضروریات مذهب ما این است که اجداد پدرى و مادرى پیامبر(ص) به شرک آلوده نبوده, همگى تا حضرت آدم موحد بوده اند. آیات قرآنى به این مطلب گواهى مى دهد. از جمله آنها این آیه است: ((و تقلبک فى الساجدین.))(28)
آیه مزبور از جمله آیاتى است که علما از رهگذر آن بر ایمان دودمان نبوت استدلال کرده اند. خداى متعال در آیات 217 تا 219 سوره شعرإ خطاب به پیامبر(ص) مى فرماید: ((و توکل على العزیز الرحیم, الذى یریک حین تقوم, و تقلبک فى الساجدین)); یعنى و بر خداوند عزیز و رحیم توکل کن, همان کسى که تو را به هنگامى که[ براى عبادت] برمى خیزى, مى بیند و[ نیز] حرکت تو را در میان سجده کنندگان.
در تفسیر و توضیح این آیه مى توان از روایاتى که پیرامون خلقت پیامبر(ص) و انتقال نور شریف او از حضرت آدم به بعد است, استفاده کرد. در این دسته از روایات آمده است که نور شریف پیامبر و ائمه(علیهم السلام) طى چندین نسل از پشتهاى پدران به ارحام مادران منتقل شد تا به حضرت عبدالله و حضرت آمنه و حضرت ابوطالب و حضرت فاطمه بنت اسد رسید.
در این اخبار, تمامى این پدران و مادران به پاکى و پاکیزگى و دورى از شرک و کفر و آلودگى توصیف شده اند. مثلا در بخشى از روایت شیخ صدوق به فرمایش پیامبر(ص) آمده است: وقتى خداوند اراده کرد صورتهاى ما را بیافریند, ما را به صورت عمود نور قرار داده, در صلب آدم نهاد. آنگاه به صلبهاى پدران و ارحام مادران منتقل کرد. به ما پلیدى کفر و سفاح[ آلودگى] کفر نرسید ...(29)
با توجه به این دسته از روایات مى توان فهمید که مراد از ((ساجدین)) در آیه مزبور, والدین و اجداد پدرى و مادرى پیامبر(ص) تا حضرت آدم(ع) مى باشند. و از آن رو که آنان به عنوان ((ساجدین)) معرفى شده, مشخص مى شود که همگى موحد و مومن به ادیان زمان خویش و عامل به آنها بوده اند.
آیه دیگرى که علما به آن به منظور اثبات ایمان پدر و مادر پیامبر(ص) استشهاد کرده اند, آیه 24 سوره بنى اسرائیل است: ((... قل رب ارحمهما کما ربیانى صغیرا. ))
در این آیه به پیامبر(ص) دستور داده شده که براى پدر و مادرش دعا کند. و با توجه به آنکه رسول خدا(ص) از دعا براى کفار و مشرکان نهى شده بود,(30) مشخص مى شود که پدر و مادر آن بزرگوار مومن و موحد بوده اند و الا خداوند به آن حضرت دستور نمى داد براى والدینش دعا کند.
در اخبار و روایات هم بر ایمان پدر و مادر و اجداد رسول الله(ص) به صراحت یا به طور ضمنى مطالبى وجود دارد. در روایتى آمده است: رسول الله(ص) فرمود: جبرئیل بر من نازل شده, گفت: محمد, خداوند عز و جل تو را شفیع شش نفر قرار داده است: شکمى که تو را در بر داشت; آمنه دختر وهب, و پشتى که تو را نازل نمود; عبدالله بن عبدالمطلب ...(31) و چون شفاعت پیامبر(ص) تنها در مورد مومنان و موحدان است و کفار و مشرکان از آن بى بهره اند, مشخص مى شود که افراد یاد شده در حدیث همگى مومن و موحد بوده اند.
در حدیث دیگرى از امام صادق(ع) آمده که آن امام مى فرماید: جبرئیل بر پیامبر خدا(ص) نازل گردیده, فرمود: محمد, خداى جل جلاله به تو سلام رسانده, مى فرماید: همانا من آتش را بر پشتى که تو را نازل نمود و شکمى که تو را در بر داشت و دامانى که تو را کفالت کرد, حرام کرده ام ... اما پشتى که تو را نازل کرد, عبدالله بن عبدالمطلب است و اما شکمى که تو را حمل نمود, آمنه دختر وهب است. و اما دامانى که کفالت تو را بر عهده گرفت, ابوطالب بن عبدالمطلب و فاطمه بنت اسد است.(32)
علامه مجلسى بعد از ذکر حدیث فوق مى گوید: این خبر نیز به ایمان افراد فوق دلالت مى کند. زیرا خداى تعالى آتش دوزخ را بر تمامى مشرکین و کفار, واجب و لازم کرده است. اگر افراد فوق, کافر و مشرک بودند, خداوند نمى فرمود که آتش را بر آنان حرام کرده ام.(33)
2ـ گفته عالمان
علاوه بر آیات و روایات, علماى شیعه و سنى نیز به ایمان و فضیلت پدر و مادر و اجداد پیامبر(ص) تصریح کرده اند:
علامه مامقانى مى گوید: مسإله ایمان پدر و مادر و اجداد پیامبر(ص) در نظر ما واضح تر از آن است که نیاز به برهان داشته باشد.(34)
شیخ عباس قمى مى گوید: باید دانست که پدر و مادر رسول خدا(ص) و اجداد ایشان تا آدم به شرک آلوده نبوده, همگى موحد بوده اند.(35)
علامه سیدعبدالله شبر مى گوید: اعتقاد به مومن بودن پدر و مادر پیامبر(ص) و ابوطالب واجب و لازم است. زیرا شیعه بر این مطلب اتفاق نظر دارد.(36)
سیوطى در کتاب ((مسالک الحنفإ)) مى گوید: مسلک دوم: از آن دو یعنى عبدالله و آمنه, عمل شرکآلود به ثبوت نرسیده, بلکه آنان بر دین حنیفیه یعنى دین جدشان ابراهیم(ع) بوده اند.(37)

3ـ شعر و کلام حکیمانه حضرت آمنه
اشعار منسوب به حضرت آمنه نیز بیانگر ایمان ایشان به مبدإ و رسالت فرزند گرامیش و آگاهى ایشان به احکام دینى مى باشد و بلکه نمایانگر آگاهى و علم غیبى ایشان به این دو موضوع مهم مى باشد که شاید آنها را از فرزند گرامى خردسالش یا به وسیله اى, چون الهامآموخته بود. به هر حال گویند که حضرت آمنه در هنگام مرگ در حالى که به چهره ماهتاب رسول خدا(ص) مى نگریست, این اشعار را سرود:
بارک فیک الله من غلام
یابن الذى من حومه الحمام
و انت مبعوث الى الانام
تبعث فى الحل و فى الحرام
یعنى خداوند به تو اى فرزند عزیز, خیر و برکت مرحمت کند. اى فرزند کسى که خداوند به فضل و کرمش او را از چنگال مرگ خلاصى بخشید. تو به سوى مردم مبعوث خواهى شد; براى برپا داشتن حلال و حرام برانگیخته مى شوى.
بعد از آنکه این دو بیت را خواند, نکته اى بسیار حکیمانه فرمود که نمایانگر اعتقاد ایشان به مرگ و معاد بود. فرمود: ((کل حى میت و کل جدید باد و کل کثیر یفنى)); یعنى هر زنده اى مى میرد و هر تازه اى کهنه و هر افزونى اى رو به کاستى مى نهد و فانى مى شود.(38)
سروده دیگرى نیز از حضرت آمنه در باره حضرت عبدالله نقل شده که آن را پیشتر آوردیم.

ابوإ; میعادگاه و معراج حضرت آمنه
ابوإ, نام قریه اى است نزدیک ((ودان)) میان راه مکه و مدینه که در 19 میلى ((سقیا)) و 27 میلى ((جحفه)) قرار دارد. فاصله اش از دریا یک شبانه روز است.(39)
در این مکان مقدس قبر شریف حضرت آمنه واقع شده است. علت به خاک سپرده شدن این بانوى عالى مقام در این محل آن است که حضرت عبدالله, همواره براى حمل خرما به مدینه راهى آن دیار مى شد. در یکى از روزها وقتى به مدینه رسید, از دنیا رفت. بعد از وفات آن حضرت, آمنه خاتون هر ساله براى زیارت مزار شریف شوهر به آن منطقه مى رفت. وقتى رسول خدا(ص) به سن شش سالگى رسید, حضرت آمنه طبق عادت خویش براى زیارت قبر شریف شوهرش عازم مدینه شد. در این سفر, حضرت عبدالمطلب و ام ایمن پرستار رسول خدا(ص) او را همراهى مى کردند. وقتى او از زیارت آن مکان مقدس فارغ گشت, عازم مکه شد. در میانه راه در جایى به نام ابوإ دار فانى را وداع گفته به ملکوت اعلى پیوست.(40) این فاجعه غم انگیز در سال 46 قبل از هجرت رخ داد.
برخى هم گفته اند که در سفرى که حضرت ابوطالب براى دیدار دایى هایش از بنى نجار راهى مدینه بود, حضرت آمنه همراهیش مى کرد که متإسفانه در بازگشت از این سفر در میانه راه مکه و مدینه در ابوإ به کوى دوست شتافت.(41)
به هر حال در گزارشى آمده است که حضرت آمنه در دم مرگ در حالى که به صورت نازنین رسول خدا(ص) مى نگریست, این اشعار را سرود:
بارک فیک الله من غلام
یابن الذى من حومه الحمام
نجابعون الملک المنعام
فدى غداه الضرب بالسهام
بمإه من ابل سوام
ان صح ما ابصرت فى المنام
فانت مبعوث الى الانام
تبعث فى الحل و فى الحرام
تبعث فى التحقیق و الاسلام
دین ابیک البر ابراهام
فالله انهاک عن الاصنام
ان لا توالیها مع الاقوام
یعنى: خداوند به تو اى فرزند عزیز, خیر و برکت مرحمت کند; اى فرزند کسى که خداوند او را به فضل و کرمش از چنگال مرگ خلاصى بخشید.
در آن روزى که بین او[ عبدالله] و شتران, قرعه کشیده و به صد شتر گران قیمت فدا داده شد.
اگر آنچه را که در عالم رویا دیده ام, صحت داشته باشد, تو به سوى مردم عالم مبعوث خواهى شد; براى بازگویى حلال و حرام.
براى تحقق اسلام که همان دین جد نیکوکارت ابراهیم است, برانگیخته مى شوى.
خداوند, تو و سایر مردم را از پرستش بتان نهى کرد. همچنان که شما را از دوستى آنها برحذر داشت.
بعد فرمود: ((کل حى میت و کل جدید بال و کل کثیر یغنى و انا میت و ذکرى باق و قد ترکت خیرا و ولدت طهرا;(42)
هر زنده اى مى میرد و هر نو و تازه اى کهنه مى شود. هر زیاده اى رو به کاستى نهاده, فانى مى شود. من مى میرم ولى نامم باقى و جاودان مى ماند; چون از خود خیر و فرزند پاکیزه اى به یادگار نهادم.))
با تإمل و غور در اشعار حضرت آمنه مى توان استنتاج کرد که
ـ ایشان حکیم بوده و گفتار حکیمانه و خردمندانه مى فرمود;
ـ در سرودن شعر دستى توانا داشت;
ـ مومن و موحد بود;
ـ به او از طرف غیب اطلاع داده شده بود که روزى فرزند عزیزش به رسالت مبعوث مى شود;
ـ به قیامت و معاد ایمان و اعتقاد داشت;
ـ از مرگ خویش آگاهى داشت و با ضمیرى مطمئن و روحى آسوده و قلبى شاد به سوى ملکوت اعلى عروج کرد. و لازمه چنین طمإنینه و آسودگى خاطر, داشتن اعتقادات صحیح و پاک و اعمال صالح و نیک و علم به قبولى آنها در نزد پروردگار است.
ـ از اینکه ایشان از میان تمامى اعمال صالح خویش تنها به اینکه رسول الله(ص) را به دنیا آورده و در میان مردم به امانت سپرده, اشاره فرموده, معلوم مى شود که آن بانو بهترین عمل را آن کار مى دانسته و قطعا هم چنین است.
ـ ایشان با این فرمایش که ((ذکرى باق)) (یادم باقى و ماندگار خواهد بود) مى دانسته که در میان مردم و صفحات تاریخ, از او به عنوان مادر رسول خدا(ص) یاد خواهد شد و نام شریفش براى همیشه ثبت و ضبط مى گردد.
به هر حال واقعه جانگذار رحلت حضرت آمنه, 45 سال پیش از هجرت نبوى(ص) مصادف با سال 575 میلادى رخ داد و ملک و ملکوت را در عزا فرو برد.(43)
آن بدن ملکوتى بعد از انجام مراسم تکفین در مکه در محله ((معلا))(44) به خاک سپرده شد و تا سده چهارده هجرى محل فیوضات ربانى بود و مردم از دور و نزدیک به زیارت ایشان مىآمدند و گنبد و بارگاه داشت. ولى بعد از تهاجم وهابیون سفاک و وحشى تخریب شد.(45) و ظاهرا در حال حاضر هیچ اثرى از آن باقى نمانده است.
چنانکه گفته شد, حضرت آمنه در ابوإ از دنیا رفت و همان جا به خاک سپرده شد. ولى این مطلب با آنچه در مإخذ آمده که مزار شریف ایشان در حجون یا (معلا) در مکه قرار دارد, ناسازگار است. مرحوم محلاتى این اشکال را این گونه رفع کرده است: ((و مخفى نماناد که بودن مزار عالى آمنه بنت وهب در حجون مکه که قبرستان سالفین ایشان الى الیوم بوده و اهل مکه به زیارت ایشان مى روند برابر قبر خدیجه(س), با دفن کردن او را در ابوإ منافى است. و حق این است که آمنه را از آنجا نقل دادند و در حجون مکه دفن کردند و بر قبر منورش, قبه اى بنا کردند با کمال شکوه.))(46)

عزادارى رسول الله(ص) در کنار مزار مادر
آنچه مسلم است, آنکه رسول خدا(ص) بعد از وفات مادر عزیزش به زیارت ایشان شتافت و ظاهرا این عمل را چند یا چندین بار تکرار فرمود. در یکى از آنها رسول خدا(ص) بعد از زیارت آن بارگاه مقدس گریست و به عزادارى مشغول شد. از گریه ایشان اطرافیان هم گریستند. ابوهریره در این باره مى گوید: ((زار النبى(ص) قبر امه فبکى و بکى من حوله;(47)
پیامبر(ص) مزار مادرشان را زیارت کرده گریست و کسانى که اطراف ایشان بودند, هم گریستند.))

پى نوشتها:
1ـ ر.ک: زیارت جامعه کبیره.
2ـ ر.ک: مادر پیامبر(ص), بنت الشاطى, ترجمه احمد بهشتى, سازمان تبلیغات اسلامى.
3ـ منتهى الامال, ج1, ص41.
4ـ ر.ک: تنقیح المقال, ج3, قسم دوم, ص69 و 70.
5ـ ر.ک: اثبات الوصیه, مسعودى, ص106 تا 107.
6ـ تاریخ طبرى, ج2, ص7 ـ ;8 سیره حلبى, ج1, ص59 به نقل از فروغ ابدیت, ج1, ص118.
7ـ تذکره الخواتین, ص6.
8ـ بحارالانوار, ج15, ص7 ـ 8.
9ـ همان, ص269 ـ 270.
10ـ ر.ک: بحارالانوار, ج15, ص273.
11ـ همان.
12ـ همان, ص295.
13ـ ر.ک: نهایه الارب, نویرى, ترجمه دامغانى, ج1, ص76.
14ـ اثبات الوصیه, مسعودى, ص113.
15ـ سیرت رسول خدا(ص), ابن هشام, ترجمه و انشاى رفیع الدین اسحاق بن محمد همدانى, تصحیح مهدوى, خوارزمى, چاپ دوم, 1361, ص141 با تصرف.
16ـ بحارالانوار, ج15, ص;296 منتهى الامال, ج1, ص41.
17ـ همان, ص261 ـ 262.
18ـ همان, ص261.
19ـ همان, ج35, ص156 ـ 157.
20ـ همان, ج15, ص108 ـ 109.
21ـ ر.ک: بحارالانوار, ج22, ص262.
22ـ ر.ک: تنقیح المقال, ج3, قسم دوم, ص70.
23ـ ر.ک: بحارالانوار, ج15, ص;371 الصحیح من سیره النبى الاعظم, علامه جعفر مرتضى عاملى, ج1, ص81.
24ـ بحارالانوار, ج15, ص373.
25ـ همان, ص374.
26ـ ر. ک: بحارالانوار, ج15, ص366 ـ 364.
27ـ همان, ص365.
28ـ تنقیح المقال, ج3, قسم دوم, ص70 (با تصرف).
29ـ بحارالانوار, ج35, ص34.
30ـ در این باره بنگرید به بحارالانوار, ج15, ص108. 31ـ بحارالانوار, ج35, ص108.
32ـ همان, ج15, ص18.
33ـ همان (با تصرف).
34ـ تنقیح المقال, ج3, قسم دوم, ص70.
35ـ سفینه البحار, ج1, ص171.
36ـ حق الیقین, ص100.
37ـ حاشیه بحارالانوار, ج15, ص118.
38ـ آخرین گفتار, ج1, ص169 ـ 170.
39ـ معارف و معاریف, ج1, ص347.
40ـ ر.ک: معجم البلدان, ج1, ماده ابوإ; معارف و معاریف, ج1, ص347.
41ـ معجم البلدان, ج1, ص80.
42ـ تذکره الخواتین, ص5 و ;6 آخرین گفتار, ج1, ص169 ـ 170.
43ـ ر.ک: آخرین گفتار, ج1, ص168.
44ـ ظاهرا ((معلا)) نام دیگر حجون ـ که قبرستان مکه یا یکى از قبرستانهاى آن بوده ـ مى باشد. زیرا در برخى مإخذ آمده که مزار آن بانوى گرامى در حجون مکه قرار دارد. (ر.ک: ریاحین الشریعه, ج2, ص412).
45ـ ر.ک: گنجینه هاى ویران, ص183 ـ 230.
46ـ ریاحین الشریعه, ج2, ص412.
47ـ مسند احمد, ج2, ص441 به نقل از پاسخ به شبهات عزادارى, آقاى رجبى, ص59.