از محبت خارها گل مى شود
امام صادق(ع):
((من اخلاق الانبیإ حب النسإ;
محبت به زنان از اخلاق انبیاست.))
محبت چون به غایت رسد آن را ((عشق)) خوانند. و عشق خاص تر از محبت است, زیرا که همه عشقى, محبت باشد; اما همه محبتى عشق نباشد. و محبت خاص تر از معرفت است, زیرا که همه محبتى, معرفت باشد, اما همه معرفتى, محبت نباشد. و از معرفت, دو چیز متقابل تولد کند که آن را ((محبت)) و ((عداوت)) خوانند. زیرا که معرفت, یا به چیزى خواهد بودن مناسب و ملایم ـ جسمانى یا روحانى ـ که آن را ((خیر محض)) خوانند و نفس انسان طالب آن است و خواهد که خود را به آنجا رساند و کمال حاصل کند, یا به چیزى خواهد بودن که نه ملایم بود و نه مناسب ـ خواه جسمانى و خواه روحانى ـ که آن را ((شر محض)) خوانند و ((نقص مطلق)) خوانند و نفس انسان دائما از آنجا مى گریزد و او را نفرتى طبیعى حاصل مىآید. و از اول, محبت خیزد و از دوم عداوت.
پس اول پایه معرفت است و دوم پایه محبت و سیم پایه عشق. و به عالم عشق ـ که بالاى همه است ـ نتوان رسیدن, تا از معرفت و محبت دو پایه نردبان نسازد. (از رساله ((فى حقیقه عشق, شیخ اشراقى))).
براى اختلافات خانوادگى مى توان عوامل زیادى همچون عوامل اقتصادى, تربیت خانوادگى, محیط زندگى, دخالتهاى بیجاى بستگان و بسیارى از عوامل دیگر را بیان نمود اما از مهمترین عوامل ناسازگارى و اختلافات زناشویى مى توان به آشنا نبودن زن و شوهرها به وظایف خود در زندگى زناشویى و از جمله محبت نداشتن طرفین به یکدیگر اشاره داشت چرا که براى پى ریزى یک زندگى بادام و موفق, محبت, حرف اول را مى زند.
اصولا دل انسان به محبت زنده است و در زندگى زناشویى هم قاعده زندگى بر این منوال است که طرفین تشنه محبت و عشق باشند و از یکدیگر انتظار داشته باشند که در زندگى روزمره طرف مقابل محبتهاى او را جبران نماید.
یک مرد, یک شوهر و یک پدر واقعى براى سرافرازى اعضاى خانواده خود با تمام وجود تلاش مى نماید و متقابلا از زنش انتظار دارد که قدرش را دانسته و از صمیم قلب دوستش بدارد. اما او هم باید به اخلاق و روحیات همسرش کاملا آگاهى داشته و بر طبق خواسته هاى درونى و امیال او برنامه زندگیش را سامان ببخشد. چرا که یک زن و یک مادر کانون محبت و موجودى عاطفى مى باشد و زندگانى او باید سرشار از محبت و علاقه اطرافیان باشد. یک مرد در خارج از خانه با افراد گوناگونى برخورد مى کند بنابراین انتظار دارد در خانه به او محبت شود و علاقه مندى اعضاى خانواده خود را حس کند و بالاتر از آن بچشد. همچنین یک زن نیز دوست دارد محترم و گرامى باشد و شوهرش بیش از همه به وى محبت کند چرا که او را شریک در زندگى و یار واقعى خویش مى شناسد.
در زندگى زناشویى چیزى که قلب را تسخیر مى کند مهربانى و محبت کردن است و زن یا شوهرى مى تواند دوست داشتنى تر باشد که بامحبت تر است. یک زن ممکن است واجد خصایل نیکو باشد اما همه این خصایل نیک در برابر بى توجهى و بى محبتى به شوهر رنگ مى بازد و ارزش خود را از دست مى دهد. شاید بتوان گفت آنچه یک مرد را بیش از هر چیز دیگر از جاده ترقى و کامیابى منحرف مى سازد و از تلاش و کوشش باز مى دارد بى توجهى و بى محبتى اعضاى خانواده و بخصوص همسر نسبت به وى مى باشد و صد البته نکته ذکر شده به همین ترتیب براى یک شوهر بى محبت و بى علاقه نیز صادق مى باشد به گونه اى که بى محبتى و عدم ابراز علاقه او نسبت به زنش حتى مى تواند شالوده زندگى خانوادگیش را به خطر انداخته و موجب تخریب بنیان زندگیش شود. زندگى مشترک, عرصه کمال است بنابراین همسران و بخصوص همسران جوان در رفع بحرانها و موانع ایجاد شده در زندگى باید مانند یک تن واحد عمل نمایند. آنان باید یار و یاور یکدیگر بوده و در کنار هم و با هم باشند. همسران نباید از ابراز محبت نسبت به هم دریغ نمایند چرا که ابراز محبتها در یک زندگى مشترک, علاقه, نشاط و طراوت به بار مىآورد. بدیهى است این ابراز محبت صرفا مربوط و متعلق به روزهاى نخستین ازدواج نمى باشد بلکه برعکس هرچه از زندگى مشترک و زناشویى مى گذرد فلسفه وجودى ابراز محبت طرفین نسبت به یکدیگر باید با حدت و شدت بیشترى خود را نمایان سازد. همسران با ابراز محبت و نشان دادن علاقه به یکدیگر, مى توانند درخت زندگى خود را براى همیشه بارور و سرزنده نگه دارند. در حقیقت وقتى همسران رفتارى محبتآمیز و توإم با علاقه و احترام براى هم دارند نشان مى دهند که همسر خود را پذیرفته اند آن گونه که هست و آن گونه که دوست دارند باشند.
پى نوشتها:
1 ـ کافى, ج5, ص320.