مشاور شما

نویسنده



مشاور شما
دکتر زهرا آکوچکیان


این شماره:
م.ر.ت.ض.ى ـ قم
خواهر م ـ اصفهان
خواهرP.F.H ـ تهران

یادآورى:
1 ـ خواهران و برادرانى که مایل به دریافت کتبى پاسخهاى خود در اولین فرصت مى باشند لازم است نشانى کامل خود یا یکى از دوستانشان را همراه طرح مشکلات خویش درج نمایند.
2 ـ آن دسته از نامه هایى که به خاطر فقدان یا نقص نشانى, امکان ارسال پاسخ براى آنها نیست, پس از آماده شدن پاسخ در اولین شماره مجله منتشر خواهد شد.
3 ـ بخش مشاوره مجله خود را امانت دار نامه ها و مطالب آن مى داند و حداکثر دقت را در حفظ اسرار و مسایل خصوصى صاحبان نامه ها خواهد نمود و با رعایت این مهم, طرح مشکلات و پاسخها را براى عموم خوانندگان مفید و حتى راهگشا مى داند.
4 ـ در صورتى که مایل به درج نام کامل خویش در مجله نیستید مى توانید از حروف فارسى اختصارى استفاده کنید و تقاضاى ما این است که از درج حروف لاتین اجتناب شود.
5 ـ لطفا در نامه هاى خود از یک طرف کاغذ استفاده کنید.

بارها به فکر طلاق دادن همسرم افتاده ام
م.ر.ت.ض.ى ـ قم
من مردى 30 ساله و متإهل هستم که مشکلات زیادى با همسرم دارم. او براى من احترام قایل نیست و به من اعتماد ندارد, گرچه با او به احترام رفتار کنم. همسرم بارها به من گفته است که به من هیچ علاقه اى ندارد و همیشه اظهار بى علاقگى مى کند و مى گوید ازدواج به میل او نبوده است. در روابطمان نیز بسیار بى اعتناست که گاه منجر به برخورد و ضرب و شتم توسط من مى شود. گرچه همیشه از زنها انتظار مى رود رازنگه دار شوهر و خانواده خود باشند, ایشان این جور نیست و همه اسرار خانواده را به دیگران و فامیل خود مى گوید و این مسإله بسیار باعث رنجش و عذاب من مى شود.
همسرم همیشه به دنبال برخورد و درگیرى با من است و آغازگر مشاجره است. در درگیرى از به کار بردن الفاظ زشت و رکیک ابا ندارد. با کوچکترین صحبتى از کوره در مى رود و پرخاش مى کند. بارها به فکر طلاق افتاده ام. مهریه زیادى هم ندارد. بیشتر نگران دختر سه ساله مان هستم و از آینده او مى ترسم. آیا راه حلى براى مشکلات من وجود دارد؟
برادر محترم!
از اینکه بخش مشاوره مجله را محرم خویش دانستید و مشکلات خویش را با ما در میان گذاشتید سپاسگزاریم. امیدواریم بتوانیم با راهنمایى خویش به زندگى شما کمک بکنیم. در تحلیل مشکلات زناشویى بایستى به این نکته توجه داشت که هیچ وقت بروز مشکلات خانوادگى یا تشدید آن به خاطر رفتار یک طرف نیست, بلکه منطقى تر آن است که بگوییم علت بروز مسایل در برخوردهاى هر دو طرف است. یا حداقل بگوییم هر کدام 30% مسوول بروز اختلاف هستند و 40% بقیه مسایل حاشیه اى و جانبى زندگى است. حق هم چنین است. اگر همسر شما پرخاشگر, کم حوصله و بى علاقه به زندگى اش یا شما بوده و میل جنسى خوبى در روابط زناشویى نداشته باشد, احتمالا به دلیل افسردگى است. چرا افسرده و بى علاقه به زندگى شده است؟ آیا نزاع و درگیرى را دوست دارد و از آن لذت مى برد؟! آیا از محبت همسر بى نیاز است؟ آیا به عنوان یک زن علاقه ندارد همسرش دست نوازشگر بر سر او بکشد و او را دوست داشته باشد, درک کند و با او همراه باشد یا نیازهایش را بداند و آنها را برآورده سازد؟ اگر مى خواهید از زندگیتان لذت ببرید, باید کارى کنید که همسرتان از زندگیش احساس رضایت کند و شاد باشد. شادى و آرامش شما و دخترتان در گرو احساس رضایت و شادى همسرتان است. چه مدت است او را شاد ندیده اید و خنده بر لبان او ننشسته است؟ آیا تاکنون این سوال را از خود پرسیده اید که چه مدت است این زن از ته دل نخندیده است؟ چرا؟ آیا قدمى جهت رفع چهره غمگین و عبوس او برداشته اید؟ سعى کرده اید بدانید در دل او چه مى گذرد و توقع او از شما چیست؟
شما خود را مبرا از هر خطایى دانسته اید و او را متهم به بى اعتنایى, بى محبتى, خشونت, فحاشى و پرخاشگرى کرده و عنوان نموده اید برخوردهایتان با او محترمانه بوده است. در صورتى که خودتان اشاره کرده اید وقتى او تمکین نکند و تمایل به رابطه زناشویى نشان ندهد, اقدام به ضرب و شتم و کتک زدن او مى کنید! آیا فکر نکرده اید چرا یک زن جوان تمایلى به همسرش نشان نمى دهد؟ چرا در رفتار خود تإمل نمى کنید تا ببینید این زن بعد از آن همه فشار و تحقیر و آزار آیا دیگر قادر است خود را صمیمانه در اختیار شما بگذارد؟ آیا نفرت و سرخوردگى او از رابطه زناشویى با رفتار خشنى که با او شده بیشتر نمى شود؟ زنى که عشق و محبت شوهر را با رفتار جنسى او مى داند, وقتى چنین رفتار خشنى با او بشود, دیگر عشق و محبتى را در قلب شوهر براى خود متصور نیست. اگر هم بسیار شیفته شوهرش باشد, با بروز چنین رفتارى, به تدریج سردمزاج و بى اعتنا به شوهرش مى شود.
با توجه به آنچه نوشته اید, به نظر مى رسد همسرتان دچار افسردگى شدید شده است. ایجاد افسردگى علل زیادى دارد. ممکن است یکى از علل آن نگرانى همسرتان از آینده باشد. او یک مهاجر است. از بستگان خود دور شده است. در اینجا احساس امنیت نمى کند. همیشه نگران بازگشت اجبارى به کشورش مى باشد. در مورد زنها احساس عدم امنیت از محل زندگى و جابجایى محل اسکان, به اضافه تغییرات هورمونى و جسمى, ناشى از حاملگى یا عادت ماهیانه یا مصرف قرصهاى ضد باردارى مى تواند عوامل موثرى در ایجاد افسردگى باشد. قبل از فکر کردن به طلاق به خاطر مهریه اندک ایشان که به شدت دور از مردانگى است, و بعد به خاطر آینده فرزندتان, ابتدا جهت درمان ایشان اقدام کنید. حتما به روانپزشک مراجعه نمایید. با درمان افسردگى و مشاوره بسیارى از مشکلات همسرتان و شما ان شإالله حل خواهد شد.
از علایم شایع و بارز افسردگى کاهش علاقه و بى میلى به زندگى و کاهش میل جنسى است. کم حوصلگى, تحریک پذیرى, پرخاشگرى, تغییر در خواب و اشتها, کاهش یا افزایش وزن و حواسپرتى از دیگر علایم است که در فرد افسرده دیده مى شود.
درمان مناسب مى تواند به بهبود خلق و روحیه فرد کمک کند. در صورت بهبودى فرد, تمایل جنسى او بهبود خواهد یافت. بهبودى نیازمند حوصله و مصرف چندماهه دارو و کمک و همدلى شماست. در این زمان همسرتان نیازمند تحمل, همراهى و محبت شماست, زیرا بخش عمده اى از درمان ایشان بر عهده شماست. اقدام کنید. مطمئن باشید نتیجه مطلوب حاصل خواهد شد, به شرطى که دوره درمان مناسب و پى گیرى شما ادامه یابد.
موفق و شاد باشید.


خواهر م ـ اصفهان
خواهر محترم!
اگر شما به دنبال آگاهى از وضع خود و افزایش اطلاعات خویش بودید, تاکنون مطالب زیادى در مجله پیام زن درج شده و مى توانستید پاسخ خود را بیابید یا اگر در درخواستتان جدى بودید, نشانى تان را مى نوشتید تا بتوانیم به طور صریح با شما در این زمینه مکاتبه نماییم. به دلیل نوشتار و اصرار شما بر نوع مطالب, این گمان ایجاد شده است که واقعا دنبال دانستن یا حل مشکل نیستید. به هر تقدیر خدمتتان عرض مى کنیم آنچه پزشک متخصص گفته اند کاملا صحیح است.
دوم, این مورد, چیزى نیست که بتوانید رویت کنید, بلکه در معاینه تخصصى مشهود مى باشد.
سوم هر فشار شدید از جمله موردى که مثال زدید, مى تواند موجب ایجاد ضایعه گردد.
نگرانیها و وسواسها در مورد زندگى مشترک بى مورد است.
هدایت حق با شما باد.


با شوهر بى عاطفه و خانواده اش چه کنم؟
خواهرP.F.H ـ تهران
زنى بیست و پنج ساله هستم که چهار سال از ازدواجم مى گذرد و ثمره آن دختر دو ساله اى است که بسیار دوستش دارم و همیشه نگران آینده او هستم. به خاطر مشکلات زیادى که با شوهر و خانواده شوهر و جارىام دارم, از زندگى سیر شده ام.
همسرم مردى سیگارى و احتمالا مشروب خوار است و گاه مواد مخدر استفاده مى کند. در منزل رفتار بى ادبانه اى دارد و فردى فحاش و مستبد است. ارزشى براى زن قایل نیست. مى گوید زن باید مطیع شوهرش باشد. یا بیرون از منزل است یا در خانه جلوى تلویزیون نشسته است. اگر بخواهم دو کلام با او حرف بزنم, مى گوید حوصله ندارم. گاهى که بین ما بحث بالا بگیرد, کتک کارى مى کند! درآمد کارگرى کمى دارد و جهت خرجى به من فقط هزار تومان براى یک هفته مى دهد و بقیه اش را نمى دانم چه مى کند.
دایم مى گوید زن حق اظهار نظر در مورد مسایل زندگى را ندارد, چیزى نمى فهمد, زن یک دنده اش کمتر از مرد است و به این دلیل کمتر از مرد است و باید تابع او باشد!
براى تهیه نیازهاى شخصى ام سخت مى گیرد, به طورى که بعد از چهار سال ازدواج هنوز لباسهایى را که از خانه پدرى آورده ام, مى پوشم. یک نفر به من توصیه کرد باید آنها را به فقیر ببخشى و او را وادار به خرید لباس یا وسایل دیگر بکنى. یک بار که این کار را کردم, نزدیک بود دعوا بشود که با گفتن اینکه نیاز به خرید روسرى جدید داشته ام, جلوى دعوا را گرفتم. اگر چیزى را گم کنم, کلى دعوا مى کند. اگر بگویم روز جمعه برود نانى بخرد, مسخره مى کند که خانم امروز چه هوسها کرده که من روز تعطیلى بیرون بروم و ...
مقدارى طلا داشتم که براى خرید ماشین لباسشویى کنار گذاشته بودم. آنها را به زور از من گرفت و خرج کرد. ما با پدرشوهر و مادرشوهر و جارىام و همسرش در یک خانه زندگى مى کنیم و رفتار آنها با من خوب نیست. از همان ابتدا جارىام مرتب مسایل زندگى ما را به همه مى گوید. این را مى دانم, ولى به دلیل کمبود محبت متإسفانه با او درددل مى کنم و او به دیگران مى گوید. حتى مادرشوهر و پدرشوهرم را بر ضد من تحریک مى کند. خانواده من به مناسبتهاى مختلف به من و دخترم کادو مى دهند و مادرشوهر و جارىام مى گویند تو دروغ مى گویى بلکه خودت مى خرى.
البته یک بار چنین شده است. من با پس انداز کوچکى که داشتم, یک گوشواره و انگشتر خریدم و به جارىام گفتم شوهرم به مناسب روز زن و سالگرد ازدواج خریده است. او نیز با شوهرش دعواى مفصلى کرد. بعد هم شوهرم تا دو سه روز با من حرف نمى زد که چرا چنین حرفى زده ام. گرچه منظور من بالا بردن عزت شوهرم بود.
بسیار خسته, غمگین و عصبى شده ام. اگر شوهرم حرفم را گوش نکند, داد و بیداد مى کنم. گرچه جارىام مرتب دنبال سوژه و ایجاد درگیرى است, ولى چون در این شهر کسى را ندارد و من هم تنها هستم, با او زیاد صحبت مى کنم. اگر او کار اشتباهى بکند, مادرشوهرم مى گوید تو به او یاد مى دهى. خودشان با فامیلشان رفت و آمد ندارند و اگر من با آنها رفت و آمد کنم, ناراحت مى شوند.
چند بار بعد از درگیرى با شوهرم با قهر به قصد طلاق به خانه پدرم رفتم که با پادرمیانى پدرم و دامادشان دوباره سر زندگیم برگشتم. حالا مانده ام با این همه رنج و اندوه! نمى دانم چه کنم.
خواهر گرامى!
براى رفع هر مشکلى معمولا ما فورا به دنبال راه حل مى گردیم و اغلب هم ساده ترین راه حل را انتخاب مى کنیم; یعنى فرار از مشکل. چنان که خود اشاره کردید, زندگى شما همیشه یک سیر تکرارى داشته است: بى حوصلگى, درگیرى, جر و بحث, کتک کارى, سپس قهر و قصد طلاق! و کشیده شدن پاى اطرافیان منجر به وخیم تر شدن اوضاع شده یا وصل کردن دوباره این چرخه معیوب به طور موقت. اما از نامه شما متوجه نشدیم آیا تلاشى براى شناخت بیشتر مشکل و علل ایجادکننده آن شده است؟ کارى که بایستى در ابتداى برخورد با دشواریها انجام داد. شناخت درست مشکلات و علل ایجاد یا حداقل تشدیدکننده و زمینه ساز آن و رفع آنها, قدمهاى اولیه و اساسى براى حل مسإله است, که این امر در بسیارى از اوقات که سخت درگیر مسایل خویش هستیم, از چشم ما مخفى مى ماند.
آیا شما تا کنون دنبال این بوده اید که بدانید چرا چنین وضعى در زندگى تان پیش آمده است؟ چه موقع مسایلتان با همسر یا خانواده اش تشدید شده است؟ به نحوه برخوردهاى خود با همسر و اطرافیان او توجه کرده اید تا بدانید چرا برخوردهاى دیگران با شما متفاوت است, به شما اعتماد ندارند و به دروغگویى و لاف زنى متهمتان مى کنند و از شما فاصله مى گیرند؟!
اگر در ابتداى ازدواج متوجه مصرف الکل و مواد مخدر توسط شوهرتان شدید, چرا با والدین خود مطرح نکردید؟ آیا خانواده تان هنگام خواستگارى, در مورد شوهر آینده دخترشان تحقیقى انجام دادند؟ و آیا شما به آنها بعد از عقد, وضعیت همسرتان را گزارش دادید؟ اگر گفتید, چرا اقدام جدىترى براى برخورد با این مسإله پیشى نگرفتید؟!
آیا به مشاور آن هم در تهران بزرگ که انواع و اقسام امکانات مشاوره اى و درمانى وجود دارد, مراجعه نموده اید؟ بعد از ازدواج چه؟ چه کسى گفته است اختلافات زناشویى و انحرافات اخلاقى بعد از بچه دار شدن حل مى شود؟! این راه غلط چرا هنوز در جامعه ما مطرح مى شود؟! چرا یاد گرفته ایم به جاى حل مشکلاتمان فورا به میدان دیگرى فرار کنیم, آن هم به وضعیتى که بایستى از قبل خود را براى مدارا کردن با آن وضعیت آماده کرده باشیم؟! بچه اى که معصوم(ع) مى فرماید: ((براى تربیت او بیست سال قبل از تولدش بایستى اقدام کرد)) چگونه مى تواند حلال مسایل اخلاقى و رفتارى والدین خویش باشد؟! کم تجربه ترین باغبانها هم مى دانند براى پرورش یک نهال, اول باید زمینى را که مى خواهند در آن کشت کنند, آماده بسازند, نه آنکه نهال را بکارند تا زمین مساعد شود.
نکته دیگر نحوه برخورد شما با اطرافیان است که به نظر مى رسد با توجه به آنچه نوشته اید, چندان برخورد پخته و عاقلانه اى نیست. خواهر گرامى, عزت و احترام کسب کردن به واسطه تمکن مالى و آن را به رخ دیگران کشیدن نیست. اگر فردى حتى براى یک بار دروغ بگوید, موجب مى شود اعتماد دیگران به گفته هاى او کم شود. وقتى شما, گرچه با نیت افزایش احترام دیگران به شوهرتان, دروغ بگویید, خود را دچار مشکل مى کنید. همان طور که خود اشاره کرده اید, هر هدیه اى به شما بدهند, اطرافیان و حتى شوهرتان فکر مى کنند خودتان تهیه کرده اید و قصد خودنمایى دارید. از طرف دیگر شوهرتان هیچ گاه فکر نمى کند هزینه اى که به شما مى پردازد, جهت مخارج روزمره تان کم باشد, زیرا یک بار متوجه شده است با صرفه جویى توانسته اید مبلغى پس انداز کنید و طلا خریدارى نمایید. در نتیجه او دیگر به سختى راضى مى شود پول بیشترى به شما پرداخت کند و همیشه توقع دارد در موارد مختلف شما هزینه برخى مخارج را بدون کمک او متحمل شوید.
در مورد برخوردهاى دیگر شما با اطرافیان نقاط ضعف عمده اى به چشم مى خورد. در روایت است: ((مومن از یک سوراخ دو بار گزیده نمى شود)) و باز بیان شده است: ((اگر رازى به یک نفر گفتید, این راز هیچ گاه مکتوم و پوشیده نخواهد ماند.)) شما بارها در برخورد با جارى خود, که حتما او نیز جوان مى باشد و در رفتارهاى اجتماعى و خانوادگى کم تجربه است, متوجه شده اید وقتى با او درددل مى کنید, دیگران از مسایل خصوصى شما بااطلاع مى شوند, چرا باز به این کار ادامه مى دهید؟! شما از دست او گلایه مندید که رازهاى خانوادگى شما را با دیگران در میان مى گذارد, اما در واقع خود شما هستید که چنین مى کنید. وقتى شما اسرار نهانى دل خود را با او در میان مى گذارید, یعنى به همه گفته اید یا وقتى در مورد خانواده شوهر حرفى بزنید یا غیبتى بکنید, بدانید همان شنونده, در برابر دیگران غیبت شما را خواهد کرد. نتیجه این است که مى بینید.
فتنه اى که بین شما و پدرشوهر و مادرشوهرتان برانگیخته شد, در حقیقت اولین محرک آن خودتان بودید. اگر ذره اى از توصیه هاى رسول اکرم(ص) یا ائمه اطهار و منش آنها را در زندگى رعایت مى کردیم, از بسیارى معضلات و گرفتاریهاى فردى و خانوادگى و اجتماعى در امان بودیم. متإسفانه اغلب ما تنها نام شیعه (پیرو) را با خود یدک مى کشیم.
در مورد مشکلات بین خود و همسرتان اگر بتوانید با یک مشاور تماس بگیرید و از راهنماییهاى ایشان کمک بگیرید, بسیار مفید است. اما در مورد آنچه خود مى توانید انجام بدهید, چند قاعده کلى را خدمتتان عرض مى کنیم:
1ـ دیگران را آن گونه که هستند, بپذیرید و قبولشان داشته باشید, نه آن گونه که دلتان مى خواهد باشند. در حالت اول با راحتى بیشترى مى توانید با خلق و خو و اخلاق دیگران کنار بیایید و آنان را تحمل کنید و تنشهاى روانى و عصبى کمترى با آنها خواهید داشت و توان مداراى شما بیشتر خواهد شد. در نتیجه بهتر مى توانید با دیگران برخورد کنید و درگیرىهایتان کاهش مى یابد و خودتان مقبولیت بیشترى نزد دیگران خواهید داشت.
2ـ در هر جلسه اى مى نشینید, حرف دیگران را پیش نکشید و در مورد دیگران حرف نزنید یا در مورد رفتارشان قضاوت نکنید. اگر دیگرى اصرار بر این عمل داشت, از او بخواهید این کار را نکند. امتناع از غیبت کردن, از بروز خیلى مسایل پیشگیرى خواهد کرد, زیرا اظهارنظر و قضاوت در مورد دیگران وقتى به گوششان برسد, مایه دردسر و اختلاف مى شود.
3ـ به افراد سالمند و بزرگترها احترام بگذارید, در زبان و عمل, حتى اگر آنها چندان مراعات شما را ننمایند. اگر رفتار محترمانه شما تداوم داشته باشد و به خاطر احترام و محبت به آنان منتى بر آنها نگذارید, احترام و عزت خود را نزد پدر و مادرشوهر و شوهرتان بالا مى برید. اگر شما به دنبال عزت و احترام براى خود و شوهرتان هستید, با انجام چنین کارهایى مى توانید عزت را فراهم کنید, نه با خرج کردن. اگر جارىتان به مادرشوهر کمک مى کند, حتى اگر براى خودشیرینى باشد, عمل او کمکى به آن پیرزن است و بارى از دوش او برداشته, مسلم است محبت او در دل پدر و مادرشوهرتان بنشیند.
4ـ از تظاهر کردن و دروغ گفتن خوددارى کنید, زیرا اغلب مواقع مجبور مى شویم براى حفظ آبروى خود و برملا نشدن دروغ اول, دروغهاى دیگرى بگوییم که با افشاى حقیقت, احترام و اعتماد دیگران نسبت به ما کاهش مى یابد.
5ـ زیرک بودن در زندگى خوب است, اما بهتر از آن به کار بردن زیرکى در جاى خود و بدون آزردن یا تحقیر دیگران است.
شما که مى دانید وضع مالى برادرشوهرتان خوب نیست, چه لزومى دارد تمکن خود و خانواده تان را به رخ جارى یا دیگر اطرافیان بکشید؟ اگر توانسته اید با صرفه جویى و کاردانى پولى پس انداز کنید, موارد مصرف بهترى مى توانید براى آن بیابید. به جاى آنکه چیزى تهیه کنید و به رخ دیگران بکشید و موجب آزردگى و احساس حقارت آنها را فراهم آورید (این احساس حقارت ایجادشده در جارى و اطرافیان مى تواند تبدیل به یک خشم و حسادتى شود که موجب آسیب خودتان گردد) اگر بتوانید این کاردانى و دوراندیشى خود را در زمینه دیگر مثل پس انداز جهت تهیه امکانات بهتر براى زندگى خود و حتى تهیه مسکن به کار گیرید مطلوب تر است. اگر بدون منت گذاردن و فخرفروشى به دیگران چنین کارى کنید, آن وقت نه تنها موجب حقد و حسد دیگران نخواهد شد که تحسین آنان را برخواهید انگیخت.
6ـ با شوهر خود مثل یک کودک رفتار نکنید. اگر بخواهید مرتب به رفتار و پوشش او ایراد بگیرید و امر و نهى کنید, او را وادار به برخورد و لجبازى مى کنید. اگر شما هر روز صبح جوراب تمیزى براى او بگذارید و جوراب قبلى را بردارید, مسلما آنچه را دم دستش هست, برمى دارد یا لباس تمیزى را که برایش گذاشته اید, مى پوشد و دیگر لازم نیست به زور بخواهید لباس یا جوراب کثیف را از تن او در آورید. احترام به شوهر, به استقبال و بدرقه او رفتن هنگام ورود یا خروج از منزل و صحبت آرام در مقابل او موجب علاقه مندى بیشتر او به شما و خانواده اش خواهد شد, حتى محبت بیشترتان به پدر و مادرش محبت او را بیشتر خواهد کرد. محبت و صفا در خانه, کاهش عصبانیت و تنش در خانواده را به دنبال خواهد داشت. در چنین خانواده اى گرایش به رفتارهاى ضد اجتماعى مثل مصرف مواد و الکل و پرخاشگرى کمتر خواهد بود. حتى اگر شوهرتان بخواهد چنین رفتارى را ادامه بدهد, به دلیل محبتى که شما در دل دیگران ایجاد کرده اید, پدر و مادر و اطرافیان شوهرتان مقابل او خواهند ایستاد و از شما حمایت خواهند کرد. امیدواریم چند توصیه اى که خدمتتان تقدیم کردیم, کمکتان کند بر ناملایمات زندگى خود غلبه کنید. زندگى صحنه تجربه بسیارى از تلخیها و مشقات و شیرینیها و لذتهاست. از سختیها و مشکلات و درد و رنج خود است که مىآموزیم, نه از شیرینیها و خوشیهاى زندگى. شما هنوز در اول راه زندگى هستید و مسیر طولانى را پیش رو دارید. اگر عاقلانه بیندیشید و سنجیده عمل کنید, در همه تجربه هاى تلخ آموزه هایى وجود دارد که اگر از آنها عبرت بگیرید, مى توانید قدمهاى بعدى زندگى خود را استوارتر بردارید و به موفقیتهاى بیشترى در زندگى دست یابید. اگر چگونه زندگى کردن را بیاموزید, مى توانید دخترتان را با تجربه هاى خود بزرگ کنید و با اطمینان و آرامش بیشترى فرزندتان را به جامعه بسپارید و آسوده خاطر باشید که او بسیارى از چیزهایى را که شما نمى دانستید و ندانستن موجب دردسرتان شده بود, مى داند و بهتر از شما مى تواند زندگى خود را بسازد. شما مى توانید براى دیگران نمونه و الگوى مناسبى باشید.
حق یارتان.