دنیا، دنیاخواهى ، دنیا جویى بینشهاى ناب در نگاه دخت آفتاب 6

نویسنده



بینشهاى ناب در نگاه دخت آفتاب (6)
دنیا, دنیاخواهى, دنیاجویى

احمد لقمانى


سپیده سخن

نان و حلوا چیست؟ اى فرزانه مرد
منصب دنیاست گرد آن مگرد
گر بیالایى از او دست و دهان
روى آسایش نبینى در جهان
اى خوش آن دانا که دنیا را بهشت
رفت همچون شاه مردان در بهشت
ترک دنیا گیر تا سلطان شوى
ورنه گر چرخى تو سرگردان نشوى(1)
((دنیا, دنیاخواهى و دنیاجویى)) از موضوعاتى است که در معارف ناب ما داراى دو جلوه متفاوت است. از یک سو دنیا, ((خانه برتر پرهیزگاران))(2) و ((مددکار دستیابى به سراى جاودان))(3) نامگذارى شده است که ((محل ذخیره اعمال صالحان))(4) و ((پلکان صعود به جایگاه پاکان))(5) معرفى شده است.
محفل و سرایى که از لذتهاى شایسته آن نباید خود را محروم کرد و باید چونان تجارتخانه اى سراسر سود و سعادت بدان نگریست. برتر از آن همچون ((مسجدى پاک و مقدس براى عبودیت و بندگى)) شمرد تا در فرداى نیاز و احتیاج, صاحبان بصیرت و بینش امروز سرمایه دارانى سربلند و پیروز باشند و در پیشگاه پروردگار خویش سرافکنده و شرمسار نباشند.(6)
اما از سوى دیگر ((پست ترین اشیإ و کالاها)),(7) ((چشمه شرور و غرور)),(8) و ((بازار ضرر و زیان)),(9) ((مایه خواب و خسران))(10) و ((پرتگاه ذلت و عصیان))(11) نامگذارى شده است. به گونه اى که با آن همه عزت و عظمت در نگاه ظاهربینان, پیشوایان و معصومان ـ علیهم السلام ـ آن را ((تکه گوشت ریز و رنجآورى در بین دندانها))(12) نامیده اند که برخى با سرگرمى بدان خود را از مائده هاى پاک در سراى رحمت و حیات دور مى کنند و یا ((پست تر از عطسه حیوان)),(13) بى ارزش تر از ((لنگه کفش فرسوده و بى بها))(14) و ((بى مقدارتر از استخوان خوک در دست جذامى))(15) معرفى کرده اند که اشخاص دور مانده از بینش را چنان فریفته است که فرصت نگاهى دوباره به ارزشهاى والاى خویشتن نمى یابند و چونان بنده اى بى اراده و ذلیل به دنبال آن در حال دویدن هستند!!(16)
چنین دنیایى در نگاه آشنایان با حقایق و اسرار هستى چیزى جز ((لعب)), کارى بیهوده و بى هدف, ((لهو)), سرگرمى و دلخوشى ((زینت)), زیبایى و آراستگى ظاهرى و ((تفاخر)), خودبرتربینى پوچ محسوب نمى شود(17) که بر اساس لذتهاى هفتگانه خوردنى ها, نوشیدنى ها, پوشیدنى ها, نکاح ها, چشیدنى ها, شنیدنى ها و مرکب ها استوار است.(18) از این رو پیشوایان هماره با گفتار و رفتار خویش پیروان خود را از دل سپردن به چنین دنیایى برحذر داشته اند و گفته اند:
((مراقب خویش باشید که دنیا سرایى شیرین و سرسبز با انواع شهوات است)).(19) ((برحذر باشید که دنیا خانه جدایى و فراق است که ساکنان آن در حال کوچ و سفر هستند(20) اما دنیا آنان را فریب مى دهد(21) و با نیرنگ خویش آنها را سحر مى کند, سحر و افسونى بیشتر از هاروت و ماروت!))(22)
فراتر از این سخنان, هشدارهایى است که نسبت به دورى از اطمینان و اتکإ به جهان پرزرق و برق اطراف شده است که بى توجهى به هر یک فرجامى مرگبار و دردآور فراهم مى کند.(23) همان گونه که شیوه همیشه دلدادگان به دنیا خشنودى به جلوه هاى ظاهر زندگى است, به گونه اى که آنان را نه تنها ((عبد)) بلکه ((عبید)) یعنى شیفته و فریفته مى سازد.(24)
بر اساس چنین نگرشى دنیا براى مومنان سجن و زندان و براى کافران بهشت و رضوان دانسته شده است(25) و لذت چنین سراى فانى, ذلت و غصه دیار باقى و آخرت است,(26) زیرا آرمان اصلى و نخستین چنین فردى, زیبایى هاى ظاهرى و زودگذرى است که دل بدان خوش کرده اند و آن را راه به سعادت و سلامت ابدى خویش مى شمرند! حال, به راستى کدام یک از این دو دیدگاه را باید بپذیریم, نگاهى که دنیا را محبوب و مطلوب معرفى مى کند یا دیدگاهى که آن را مطرود و ملعون و دنیاخواهى و دنیاجویى را محکوم مى داند؟! و یا آنکه نگاه سومى نیز وجود دارد که در پرتو آن مى توان حقایق رنگارنگ و واقعیات ماندگار زندگى را شناخت و با معرفت و بصیرتى برتر پى به هر یک برد.
با بینشى فراگیر در مى یابیم که دنیاى سراسر نکوهش شده که خط قرمز و نشان خطر از آغاز تا فرجام آن وجود دارد, دنیایى است که آرمان اصلى ما در زندگى شود و چنان در اعماق وجود ما رخنه کند که دلبستگى و وابستگى قلبى برایمان بیافریند. در این حال هیچ گاه جلوه هاى پرهیاهوى زندگى براى ما ((گذرگاه)) نخواهد بود بلکه ((اقامتگاه)) مى شود که هرگز قصد سفر و کوچیدن از آن را نخواهیم داشت بلکه بر این باور مى شویم که ((آمده ایم تا بمانیم!!))
اما این نگاه هرگاه به صورت ((ابزار)) نه ((اهداف)) شود و از مرز زینت و ظاهر عبور نکند و به چشمه دل یعنى حب و عشق دست نیابد, بدون تردید بینشى پسندیده, شیرین و دلنشین مى شود که پاکان و صالحان همیشه و هر حال خویش را بدان آراسته اند. حقیقتى روشن و روشنگر که خداوند مهربان خود بدان اشاره فرمود که:
((و ابتغ فیما اتاک الله الدار الاخره و لا تنس نصیبک من الدنیا و احسن کما احسن الله الیک;(27)
و با آنچه خدایت داده سراى آخرت را بجوى و سهم خود را از دنیا فراموش مکن و همچنانکه خدا به تو نیکى کرده, نیکى کن.))
بدون تردید بودن در دنیا و لذت بردن از نعمتها و شادمانى با خوبى هاى آن نه تنها کارى ناشایست نیست بلکه شیوه اى شایسته و بایسته است اما شیفتگى و شیدایى و فریب هر یک از جلوه هاى ناپایدار که در فرهنگ معارف دینى ((حب الدنیا)) نامیده شده است, کارى بس خطا و همراه با نسیان و عصیان است:
حب دنیا هست رإس هر خطا
از خطا کى مى شود ایمان عطا
اى خوش آن کو یابد از توفیق بهر
کاورد رو سوى آن بى نام شهر
حیف باشد از تو اى صاحب هنر
کاندرین ویرانه ریزى بال و پر
تا به کى اى هدهد شهر سبا
در غریبى مانده باشى بسته پا
جهد کن! این بند از پا باز کن
بر فراز لامکان پرواز کن(28)

دنیا در آموزه هاى آسمانى; نگاهى دوباره

بینش و بصیرت قدسى و معتدل نسبت به ارزشهاى والا و حقیقى هستى موجب گردیده است که در آموزه هاى آسمانى همراه بر این واقعیت تإکید شود که:
لا ترکنوا الى الدنیا الفانیه; هرگز به دنیاى ناپایدار اعتماد و اعتنا نکنید.
انظروا الى الدنیا نظر الزاهدین; هماره به دنیا با دیدگاه زاهدان بنگرید.
لا توثرن الحیاه الدنیا على الاخره; مبادا زندگى دنیا را بر آخرت پایدار برترى دهید.
لا تکن الدنیا اکبر همک; به هوش باش! که دنیا برترین آرمان و همت تو نشود
لذه الدنیا غصه الاخره; دل سپردن به اعماق لذات زندگى دنیوى باعث غصه و دلتنگى در آخرت مى شود.
الدنیا متاع; دنیا متاع کم دوام و کالاى ناپایدارى بیش نیست.
الدنیا قنطره; دنیا پل و گذرگاه است نه منزل و توقفگاه.
الدنیا دار ممر و الاخره دار مقر; دنیا خانه گذر و عبور است و آخرت سراى ماندن و خلود.
الدنیا ساعه; زندگى دنیوى ساعتى بیش نیست.
الدنیا بحر عمیق; دنیا دریایى عمیق است که بسیارى در آن غرق شده اند.
کونوا فى الدنیا اضیافا; به این باور دست یابید که در دنیا بیش از مهمان نیستند.
الدنیا دار بالبلإ محفوفه; دنیا خانه اى است که با انواع بلاها, پوشانده شده است.
لا تنال فى الدنیا نعمه الا بفراق اخرى; هرگز به نعمتى دنیوى دست نمى یابید مگر با از دست دادن نعمت دیگرى.
و سرانجام به فرزانگان و شایستگان توصیه شده است که:
المومن یهتم بامر دنیاه و آخرته;(29)
انسان خداجو به امور دنیوى و اخروى خود به طور جامع مى نگرد.

بینش ناب در نگاه دخت آفتاب

حضرت زهرا(ع) با روشناى نگاه فاطمى خود به پدیده هاى پایدار و ناپایدار زندگى مى نگریست و در عمر کوتاه خویش, معارف ماندگارى به یادگار گذارد تا براى فرداهاى حیات و هستى الگویى همیشه جاودان در برابر دیدگان همگان باشد و هرگز نگاه پرفروغ پیروان آن حضرت, آرمانها و ابزارهاى زندگى را جایگزین همدیگر نسازند.
آن بانوى همیشه بیدار, هنگامى که شیوه بسیارى از افراد را ((پرستش دنیا)) و ((شیدایى و شیفتگى)) مى دید با صراحت بسیار فرمود:
((انى لا احب الدنیا;(30)
من دنیاى ـ دنیاپرستان ـ را دوست ندارم.))
و زمانى که در شهر رسول خدا(ص), مدینه دنیازدگانى را مى نگریست که براى دستیابى به مقام و قدرت چندین روزه, هر آنچه در توان داشتند در باره او ستم ورزیدند و امام و حجت الهى را خانه نشین کردند, رو به پروردگار خویش کرد و گفت:
((یا رب انى قد سئمت الحیاه و برمت باهل الدنیا فالحق بابى. الهى! عجل و فاتى سریعا;(31)
پروردگارا! از زندگى خسته و روىگردان شده ام و از دنیازدگان, بلاها و مصایب ناگوار دیدم. خدایا مرا به پدرم رسول خدا ملحق کن و مرگ مرا زود برسان.))
در واپسین روزهاى زندگى دخت رسول الله(ص) که درد و اندوه همدل و همراه آن بانوى مظلوم بود, زنان مهاجرین و انصار به عیادت وى رفتند و پرسیدند:
اى دختر رسول خدا! چگونه صبح کردى و با بیمارى خود چه مى کنى؟
آن حضرت رو به آنان کرد و با تلخکامى بسیارى لب به سخن گشود و فرمود:
((اصبحت و الله لدنیا کن ...;(32)
صبح کردم در حالى که به خدا سوگند دنیاى شما را دوست نمى دارم.))
اما در سخنى دیگر چون نسبت به بهره گیرى از دنیا براى فرداى جاودان مطالبى مطرح مى شود, آن بانوى روشن بین سه راهکار براى این مهم بیان مى کند و مى فرماید:
((حبب الى من دنیاکم: تلاوه کتاب الله و النظر فى وجه رسول الله و الانفاق فى سبیل الله;(33)
از دنیاى شما سه چیز محبوب من است: تلاوت قرآن, نگاه به چهره رسول خدا و انفاق در راه خدا.))
بصیرت آسمانى آن حضرت در این گفتار والا به خوبى نمایان است, زیرا کمال و تکامل انسانها در معارف فاطمى در سه جلوه پدیدار شده است:
1. ارتباط با خداوند, که تلاوت قرآن گاه گوش فرا دادن به سخنان پروردگار با بندگان خویش است و نماز هنگام گفتگوى بندگان با خداى خود.
2. ارتباط با نبوت و ولایت: بهره گیرى از سخن و سیره رسول خدا(ص) و پیشوایان پاک سخن و هدایتآفرین.
3. ارتباط با توده هاى مختلف مردم که در احسان و انفاق تجلى مى یابد و زمینه ساز شکر و سپاس از درگاه ایزد منان مى شود, که این شیوه همیشه پیشوایان روشن ضمیر در طول تاریخ بوده است زیرا حضور در فضاى فکرى ـ فرهنگى و اجتماعى ـ اقتصادى و سیاسى جامعه و رسیدگى به مستمندان و دلجویى آنان شرط هدایت و رهبرى جامعه محسوب مى شود.
روزى رسول گرامى اسلام(ص) رو به دخت دلبند خود کرد و فرمود:
فاطمه جان! آیا دوست دارى دعایى به تو بیاموزم که هیچ کس نمى خواند مگر آنکه خواسته هاى او تحقق مى پذیرد؟
زهراى مرضیه(ع) در پاسخ معرفت فراوان خویش را نسبت به ارزشهاى راستین نمایان کرد و گفت: ((یا ابه! لهذا احب الى من الدنیا و ما فیها;(34)
پدرجان! چنین دعایى از دنیا و آنچه در آن است نزد من محبوب تر است.))
گویى سخن همیشه سعادت ساز صدیقه طاهره براى تمامى نسلها و عصرها این حقایق دلنشین است که:
چو در گلزار عشقت ره ندادند
تو خاشاکى و دنیا گلخن تست
درین ره گر ملک بینى پرىوار
نهان شو زو که شیطان رهزن تست
چنین تا بار یابى بر در دوست
درین ره هر چه بینى دشمن تست(35)
آراستگى نگرش فاطمه(ع) به دنیا و توجه او به باطن زندگى تا آنجاست که چون سلمان از سادگى لباس و بىآلایشگى زندگى وى تعجب نمود رو به پدر کرد و گفت:
((سوگند به خدایى که شما را مبعوث فرمود, مدت پنج سال است فرش خانه ما پوست گوسفندى است که روزها بر آن شترمان علف مى خورد و شبها بر روى آن مى خوابیم و بالش ما چرمى است که از لیف خرما پر شده است!))(36)

سخاوت و ایثار; نماد بردگى دنیا نزد انسانهاى بیدار

((بخل)) و ((حرص)) و ((بخشش)) و ((ایثار)) نماد بردگى ما نسبت به دنیا و بردگى دنیا نسبت به ماست. هر گاه خود را صاحب اختیار تمام عیار دارایى و توانایى خویش دانستیم, هرگز انفاق به معناى پر کردن شکافهاى نیاز مادى مستمندان و ایثار یعنى برترى بخشیدن و ترجیح احتیاجات دیگران را بر خود(37) سرلوحه پندار و اعمال خویش قرار نمى دهیم و چونان قارون ((خود)) و ((خودیت)) را تنها راه به دست آوردن مواهب دنیوى مى شمریم.
اما هر گاه این نگرش اصلاح شود و سخاوت و بخشش براى انفاق و ایثار دارایى به خاطر سپاس از نعمتهاى پیدا و ناپیداى الهى شیوه همیشه ما شود, چونان سلیمان نبى مى شویم که بى کران ثروت مادى و معنوى خویش را از خود نمى دانست, بلکه ((فضل الهى)) مى شمرد و بر این باور بود: ((ذلک فضل الله یوتیه من یشإ;(38)
این[ دارایى و توانایى] فضل و لطف الهى است که به هر کس خواست مى بخشد.))
زهراى مرضیه از آغاز زندگى تا فرجام آن زنجیر بردگى و بندگى چرب و شیرین زندگى را از وجود لبریز از برکت و نعمت خود دور ساخته بود و علاوه بر آنکه ((اسیر)) آنها نبود; ((امیر)) آنان نیز بود! از این رو هماره ((مسکین)) را ((فرستاده خدا))(39) مى شمرد و دستان نیازمندان را ((خیر)) و رحمت پروردگار بر در خانه خود مى دید.
این منطق ماندگار آن حضرت موجب شده بود که هیچ گاه نیازمندى را از خانه خود رد نمى کرد و اگر هیچ ذخیره اى در زندگى خود نمى یافت, وسیله مورد نیاز خویش را نزد فروشنده اى گرو مى گذارد, مقدارى خرما و جو براى تهیدستان فراهم مى کرد و در پاسخ سخن اطرافیان که ((با این همه احتیاج چرا خود و فرزندان خویش از آن نمى خورید؟)), مى فرمود:
((لا ارد الخیر اذا نزل الخیر ببابى;(40)
هیچ گاه نیکى و نیکوکارى را که در منزل مرا کوبیده است, رد نمى کنم!))
با گذرى بر زندگانى سراسر معرفت و بصیرت آن بزرگ بانوى آفرینش به خوبى در لحظه لحظه هاى آن آینه اى تمام قامت از آیه آسمانى:
((لن تنالوا البر حتى تنفقوا مما تحبون));(41)
نیایید هرگز چنان منزلت
که دارند خاصان حق در صفت
مگر آنکه از آنچه دارید دوست
نمایید انفاق بر خویش و دوست
دیده مى شود, به گونه اى که رهایى از دلدادگیهاى ویرانگر به جلوه هاى زودگذر حیات آن انسان نمونه را به ((ایثار پیراهن عروسى)) و ((نثار قرص نان مورد نیاز خویش))(42) وا مى داشت تا با چنین سخاوت کریمانه و ایثار حکیمانه, دلهاى بسیارى را به آیین اسلام پیوند دهد.
از این رو هر آنچه از دست فاطمه(ع) خارج مى شد و در زندگى محقر و ساده آن حضرت, نبود آن احساس مى شد, ((از دست رفته)) نمى دید, بلکه ((به دست آمده)), ((ماندنى و جاودان)) مى دانست!!
چنین سیره پاک و تابناک صدیقه طاهره بود که سخن همیشه ماندگار پدر او, رسول خدا(ص) را نه یک بار و دو بار بلکه سه بار به گوش همگان رسانید که:
((فداها ابوها;(43)
فداى فاطمه, پدر فاطمه.))
این ویژگى والا حتى پس از حیات دخت رسول خدا(ص) نیز مشاهده شد, زمانى که آن حضرت در وصیت خویش به امام امیرالمومنین(ع), از على(ع) مى خواهد که اموالى از او را بین زنان بنى هاشم و همسران رسول خدا(ص) تقسیم کند.(44)
به راستى با صفاتى چنین شایسته, سزاوار است که تمامى پاکان و صالحان و دلدادگان آن پاک بانوى هستى لب به سرود ستایش گشایند و یکصدا چنین زمزمه کنند:
آیه قرآن که گل دفتر است
معرفت فاطمه و کوثر است
نور نداریم چنین قاهره
عالمه و طیبه و طاهره
عرش خدا رقعه منشور او
نور على نور على نور او.(45)
ادامه دارد.

پى نوشتها:
1ـ شیخ بهایى.
2ـ ((فى قوله تعالى: و لنعم دار المتقین)) قال: الدنیا; امام باقر(ع), بحارالانوار, ج73, ص107.
3ـ ((نعم العون الدنیا على الاخره)); امام باقر(ع). همان, ص127, ر.ک: همان, ج67, ص67.
4ـ ((الدنیا ذخر و العلم دلیل)); على(ع). غررالحکم و دررالکلم.
5ـ ((بالدنیا تحرز الاخره)); على(ع). بحارالانوار, ج67, ص67.
6ـ نهج البلاغه, خطبه 154 و نامه 55.
7ـ ((انما سمیت الدنیا دنیا, لانها ادنى من کل شىء و سمیت الاخره آخره لان فیها الجزإ و الثواب)), على(ع), بحارالانوار, ج57, ص355.
8ـ (على(ع)), بحارالانوار, ج78, ص275.
9ـ (على(ع)), غررالحکم و دررالکلم.
10ـ همان.
11ـ همان.
12ـ (على(ع)), بحارالانوار, ج73, ص133.
13ـ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید, ج1, ص203 و ج11, ص;246 بحارالانوار, ج40, ص337 و ج78, ص5.
14ـ شرح نهج البلاغه, ج2, ص185, خطبه 33.
15ـ (على(ع)), بحارالانوار, ج40, ص337.
16ـ بحارالانوار, ج78, ص452 و ج73, ص105 و ج78, ص19.
17ـ و ماالحیاه الدنیا الا لعب و لهو (انعام32/); ... و ان الدار الاخره لهى الحیوان (العنکبوت64/); انما الحیوه الدنیا لعب و لهو و زینه و تفاخر بینکم (الحدید20/).
18ـ (امام باقر(ع)), بحارالانوار, ج78, ص11.
19ـ (امام على(ع)), بحارالانوار, ج73, ص96.
20ـ (امام على(ع)), همان, ص133.
21ـ (امام على(ع)), تنبیه الخواطر, ص386.
22ـ (رسول اکرم(ص)), تنبیه الخواطر, ص106. ر.ک: الجاثیه;35/ الانعام;70/ الاعراف51/.
23ـ ان الذین لا یرجون لقإنا و رضوا بالحیوه الدنیا و اطمإنوا بها و الذینهم عن آیاتنا غافلون, اولئک مإویهم النار ... (یونس7 و 8). ر.ک: بحارالانوار, ج78, ص452 و 19 و ج73, ص73 و 105.
24ـ الناس عبید الدنیا ...; (امام حسین(ع)); تحف العقول, ص;176 بحارالانوار, ج44, ص;195 ر.ک: بحارالانوار, ج103, ص225 و ج73, ص;125 نهج البلاغه, خطبه 111 و 109.
25ـ کنزالعمال, خ6082 و ;6090 بحارالانوار, ج13, ص428 و ج73, ص91.
26ـ بحارالانوار, ج71, ص81 و ج70, ص318 و ج14, ص74.
27ـ سوره قصص, آیه ;77 ر.ک: تفسیر اطیب البیان, ج10, ص;276 البرهان, ج3, ص;237 المیزان, ج16, ص;76 نمونه, ج16, ص155.
28ـ شیخ بهایى.
29ـ میزان الحکمه, ج3, ص285 ـ 346.
30ـ نزهه المجالس, ج2, ص;226 الغدیر, ج2, ص318.
31ـ وسیله النجاه, ص;28 کوکب الدرى, ج1, ص;241 احقاق الحق, ج19, ص160, کتاب عوالم, ج11, ص487.
32ـ کشف الغمه, ج2, ص;147 احتجاج طبرسى, ج1, ص108.
33ـ وقایع الایام خیابانى, جلد صیام, ص295.
34ـ بحارالانوار, ج2, ص404 و 405.
35ـ سیف فرغانى.
36ـ کوکب الدرى, ج1, ص;171 بحارالانوار, ج8, ص;303 لئالى الاخبار, ج1, ص84.
37ـ مجمع البحرین, طریحى, ج4, ص;353 فرهنگ جامع نوین, ج4, ص163.
38ـ مائده, 54.
39ـ ((قال على(ع): ان المسکین رسول الله فمن منعه فقد منع الله و من اعطاه فقد اعطى الله)); بحارالانوار, ج96, ص172.
40ـ ریاحین الشریعه, ج1, ص;132 کتاب عوالم, ج11, ص;168 بحارالانوار, ج43, ص72.
41ـ آل عمران, 92.
42ـ نزهه المجالس, ص;576 اهل البیت, توفیق ابوعلم, ص138.
43ـ بحارالانوار, ج43, ص20 و 83. و ج73, ص86.
44ـ همان, ص218.
45ـ احمد عزیزى.