حکایت پیله, حماسه پروانه
مریم بصیرى
گزارشى از زنان نوغاندار روستاى مرزبن
این بار سمند سخن ما را تا خطه سرسبز شمال کشور مى رساند. در واقع نمى توانستیم پس از یک سال, دعوت دوستان عزیزى را که در روستاى ((مرزبن)) استان ((گلستان)) داشتیم, نادیده بگیریم و تلفنها و درخواستى کتبى آنان را فراموش کنیم. لذا ناگهان بار سفر بستیم و راهى شدیم.
بعد از تهران, شهرها, شهرستانها و روستاهاى بسیارى چون: جاجرود, پردیس, بومهن, رودهن, آبعلى, خرمدشت, پلور, آب اسک, بایجان, لاریجان و همچنین تونلهاى بسیار و آمل, بابل, ترک کلا, قائمشهر, کلت, دنگلان, سارى, لورک, نکا, بهشهر, گلوگاه, نوکنده, بندر گز, باغو کناره, سالیکنده, تادیکلا, خورشید کلا, علىآباد کتول, کرد کوى, جلى, گرگان, عباسآباد, خان ببین, رامیان, دلند, نوده, مینودشت, گنبد کاوس, پشمک پتاره, آزادشهر و ... یکى پشت سر دیگرى ما را همراهى مى کردند تا اینکه به روستاى ((مرزبن)) رسیدیم.
البته قابل ذکر است امامزاده هاى بسیارى در این مناطق کوهستانى و جنگلى موجود بود که سعادت توقفى کوتاه و زیارتى اندک در کنار آنها نصیبمان شد. امامزاده هایى چون: امامزاده هاشم فرزند امام حسن(ع), امامزاده على, امامزاده عبدالله, امامزاده عبدالمناف, امامزاده حسن لهاش, امامزاده چماز سن و امامزادگان محمد بن زید و محمد بن جعفرالصادق.
حتى آرامگاه ((شمس المعالى قابوس بن وشمگیر آل زیار)) واقع در شهر گنبد کاوس نیز از دیده تیزبین ما دور نماند. برج قابوس به دستور خود شمس المعالى در روى تپه اى و به ارتفاع 54 متر در قرن 4 هجرى ساخته شده و پس از اتمام آن خود قابوس نیز در آن مدفون شده است. این برج از بزرگترین مفاخر معمارى در آن دوران بوده است و شاید اولین برج ایران.
و اما سخن از دیده ها و شنیده ها کوتاه باید کرد چرا که هدف اصلى ما در این سفر آشنایى با مشاغل زنان روستایى در منطقه و به خصوص مهمترین پیشه آنها در آغاز فصل بهار بود. نوغاندارى و پرورش پیله کرم ابریشم یکى از مشاغل جنبى است که براى کشاورزان و روستاییان سودى هر چند اندک به همراه دارد. ناگفته پیداست که زنان و دختران روستایى علاوه بر کارهاى کشاورزى و دامدارى در طول سال و کاشت برنج, زیتون, گندم, خیار, هلو, توت فرنگى, کدو, ماش, بادمجان, گوجه فرنگى, سیب زمینى و پیاز و ...; پرورش کرم ابریشم را از جمله کارهاى مهم خود در آغاز سال قرار مى دهند.
در ابتدا براى آشنایى بیشتر با این حرفه لازم دیدیم تاریخچه اى هر چند کوتاه از نوغاندارى ارائه دهیم.
کرمهاى ابریشم نخست در مشرق, مغرب و شرق آسیا دیده شدند که به صورت وحشى بر روى درختان توت زندگى مى کردند و از برگهاى آن درختها تغذیه مى شدند. پس از مدتها کرم ابریشم اهلى شد و کشورهاى بسیارى به نوغاندارى روى آوردند.
کاشت درخت توت و پرورش کرم ابریشم از قدیم در ایران نیز باب بوده و نوغاندارى در استانهاى گیلان, مازندران, خراسان, آذربایجان, اصفهان, یزد, کرمان, سیستان و بلوچستان رایج بوده است.
با اینکه در گذشته نیز نوغاندارى رواج داشت اما پس از پیروزى انقلاب, رونق یافت و با تصویب شوراى انقلاب اسلامى, سازمان کشاورزى دو شرکت پیله دارى به نام ((ابریشم گیلان)) و ((مجتمع ابریشم)) را تإسیس کرد و پس از آن شرکت ((ابریشم ایران)) و دیگر شرکتها افتتاح شدند.
در حال حاضر وزارت جهاد کشاورزى و شرکت سهامى ((پرورش کرم ابریشم ایران)) تخم نوغان ((هیبرید)) را در جعبه هاى کوچکى در بین روستاییان به فروش مى رساند. در هر جعبه حدود 20000 تخم ریز و سیاه رنگ قرار دارد که روى هم به اندازه دو قاشق غذاخورى مى باشد. این تخمها باید مراحل تبدیل به شفیره و سپس پیله و یا پروانه را پشت سر بگذارند.
یک نوغاندار از اواسط فروردین ماه شروع به کار مى کند. در ابتدا باید یک جعبه تخم خریدارى شود. تخمها بسته به درجه بندى 1 تا 3, از 3 تا 8 هزار تومان قیمت دارند و بهتر است از نوع مرغوب تخم استفاده شود تا پیله ها بیشتر و سفیدتر باشند.
برخى از خانواده ها که جاى مورد نیاز براى پرورش کرم, و یا برگ توت لازم براى تغذیه کرمها را ندارند محتوى یک جعبه را بین خود تقسیم مى کنند. برخى نیز اقدام به خریدارى و پرورش چند جعبه تخم مى نمایند و به عنوان یک شغل رسمى دست به کار مى شوند.
در هر حال, در شروع کار باید محتوى هر جعبه, در پارچه اى سفید ریخته شده و سرش گره زده شود. تخمها که پیش از این در جایى سرد نگهدارى مى شدند حال باید در جایى گرم و به دور از دسترس مورچه ها نگهدارى شوند. از آن جایى که مورچه ها علاقه خاصى به خوردن این تخمها دارند, یک نوغاندار باید کاملا حواسش جمع باشد تا مورچه اى به این تخمها نزدیک نشود.
در کمتر از یک هفته تخمها در اثر گرما سر مى زنند و کرمهاى سفید و ریزى از درون آنها بیرون مىآیند. در این زمان باید کرمها را به یک سینى منتقل کرد و بقیه تخمهایى را که احتمالا هنوز سر نزده اند دوباره در دستمال بست تا کرمهاى آنان نیز بیرون بیاید.
در این مرحله کرمها به اندازه مورچه هاى بسیار ریزى هستند که باید برگهاى درخت توت را با قیچى کاملا ریز کرده و روى آنها ریخت. این کرمها پس از 3 تا 4 روز تغذیه مداوم, 2 الى 3 روز به خواب مى روند که در اصطلاح نوغاندارى به ((خواب اول)) موسوم است. علامت خوابیدن آنها هم این است که سرشان را بالا مى گیرند و دیگر برگ نمى خورند. در طول هر خواب کرمها جفت گیرى کرده و تعدادشان بیشتر مى شود. پس در هر مرحله باید جاى بیشترى را به آنها اختصاص داد. در ضمن با توجه به دیرتر سر زدن برخى از تخمها و سپس تولد کرمهاى کوچکتر در مراحل بعدى, یک نوغاندار باید بارها و بارها تمامى مراحل پرورش پیله را براى کرمهایى که بعدا از همین یک بسته اولیه زیاد مى شوند, انجام دهد.
کرمهاى نسل اول پس از برخاستن از خواب اول, دوباره چون مرحله اول 3 الى 7 روز به تغذیه از برگ توت مى پردازند. در این زمان دیگر لازم نیست برگها خرد شوند بلکه فقط باید به صورت تک تک چیده شده و روى کرمها ریخته شوند. در این دوره کرمها باز 2 الى 3 روز مى خوابند که به آن ((خواب دوم)) گویند. در این مرحله نیز کرمها زاد و ولد مى کنند که در اصطلاح به آن ((اوج گیرى)) گویند. کرم ابریشم بر خلاف پروانه آن زنده زایى مى کند و کرمهاى کوچکى که به اندازه کرمهاى برخاسته از ((خواب اول)) است به دنیا مىآورد. در این زمان باید کرمهاى کوچک و تازه متولد شده را جدا کرد و در جعبه هاى دیگرى قرار داد و برایشان برگ ریز شده ریخت. حال کرمهاى درشت تر 5 تا 6 روز برگ مى خورند.
با بزرگتر شدن کرمها باید دایم محل آنها را عوض کرد. در روش استاندارد, کرمها باید روى تخته هایى ریخته شوند و به صورت طبقه طبقه تا سقف و با فاصله از زمین سرد و سیمانى, در یک انبار تاریک و گرم گذاشته شوند. کرمها اگر در محیطى سرد قرار بگیرند دیگر برگ نمى خورند و ازدیاد ندارند و مهمتر از همه دیگر پیله نمى تنند.
در مدت ((خواب سوم)) باز کرمها 2 الى 3 روز مى خوابند و وقتى بیدار مى شوند 7 الى 10 روز برگ مى خورند.
در مدت هر خواب میزان غذا و مدت تغذیه کرمها بیشتر مى شود. از این مرحله به بعد مى توان برگهاى توت را همراه با شاخه هاى آنها از درخت جدا کرد و به همان صورت روى کرمها قرار داد. آنها بى وقفه برگها را مى خورند و به آخرین خواب خود که موسوم به ((خواب دهم)) است فرو مى روند. 3 الى 4 روز در این خواب هستند و وقتى بیدار مى شوند تا 10 روز دیگر نیز برگ مى خورند.
در این زمان کرمها به اندازه یک انگشت انسان بزرگ شده اند و پوست بدن آنها به زردى مى گراید. کرمها شکم پر خود را کاملا خالى مى کنند و بدنشان به طور واضح روشن مى شود. قابل ذکر است کشاورزان از مدفوع این کرمها براى گیاهان خود کود درست مى کنند و استفاده بهینه از تمامى وجود کرم به عمل مىآید.
پس از پشت سر گذاشتن خوابهاى اول, دوم, سوم و دهم, کرم به اصطلاح, مى رسد و مراحل تنیدن پیله در آنها آغاز مى شود. ((کرم رسیده)) به صورت ((چرخشى)) و ((ثابت)) پیله مى تند. براى آماده کردن کرمها براى زمان پیله دهى باید آنها را با تکاندن شاخه هاى لخت توت جمع کرد و در محلى تمیز در همان قفسه بندىها قرار داد و سپس رویشان را با دو سه ردیف برگ درخت توت انباشت و بعد روى آنها برگهاى ((مازى)) چید. این عمل در اصطلاح ((پر کردن)) نامیده مى شود. اگر کرمها هنوز گرسنه باشند برگهاى توت را مى خورند و گرنه برگها سالم مانده و آنها روى برگهاى درخت جنگلى ((مازى)) که قابل خوردن براى آنها نیست شروع به تنیدن پیله مى کنند. در این زمان نباید صدا, نور و یا بویى در اطراف انبار کرمها وجود داشته باشد چرا که کرم پیله نخواهد تنید. البته بر خلاف دوران رشد کرم, در زمان پیله دهى باید انبار خنک باشد و جریان هوا به صورت ملایم برقرار باشد.
تنیدن پیله ها 4 الى 5 روز طول مى کشد. در ابتدا خود کرم بزرگ است و پیله اى بزرگ دور خود مى تند, بعد کم کم جمع شده و کوچک مى شود و در درون پیله مى ماند. پیله ها نباید در کل بیشتر از 17 روز در جاى گرم بمانند چرا که فورا کرمها تبدیل به پروانه شده و از پیله ها سر برمىآورند.
البته اگر کرمها در مرحله آخر حداکثر تا 12 روز پیله نتنند, باید آنها را دور ریخت چرا که به قول معروف پیر شده اند و دیگر پیله نمى کنند. در این صورت زحمات یک نوغاندار به تمامى هدر خواهد رفت.
در زمان چیدن پیله ها از برگهاى مازى احتمال دارد که هنوز کرمهاى کوچکترى در محلى دیگر در حال پرورش باشند لذا زمان پیله کردن آنها با کرمهاى نسل اول کمى تفاوت خواهد داشت.
کرم ابریشم فقط از برگ درخت توت و شاتوت تغذیه مى کند. از آن جایى که درخت شاتوت قوت بیشترى دارد, اگر کرمها از این درخت تغذیه شوند پیله هاى بهترى خواهند داشت.
در ضمن برگهاى درخت نیز باید از نوع مرغوب آن باشند و کاملا در معرض آفتاب قرار گرفته باشند تا کرمها حسابى قوى شوند. اگر باران روى برگ باریده باشد و یا به قولى درخت آفتاب ندیده و سطح آن مرطوب باشد, این رطوبت در بدن کرم جمع مى شود و مانع از تنیدن پیله توسط آنها مى شود.
کرمهاى هر جعبه تخم به طور متوسط برگهاى 50 درخت توت را مى خورند. نوغاندارانى که درخت توت ندارند, گاه مجبور مى شوند براى تهیه غذاى کرمهایشان تا 50 هزار تومان پول بابت برگهاى توت بدهند که در این صورت سودى ناچیز نصیب آنها خواهد شد. لذا برخى بدون هیچ گونه زحمتى فقط با فروش برگهاى درختان توتشان, بیشتر از نوغانداران سود مى کنند.
در طول مسیرى که در ((مرزبن)) و دیگر روستاها به دنبال نوغانداران و دیدن مراحل کار آنها بودیم, تنه هاى لخت درختان توت در جاده ها و باغها خودى نشان مى دادند و ناگفته پیداست که تمامى شاخ و برگ آنها در اختیار کرمها گذاشته شده بود.
در مجموع مى توان گفت دسته اول کرمها پس از 45 روز, پیله هایشان قابل برداشت است. این زمان با 26 اردیبهشت ماه مصادف مى شود که به آن ((جشن پیله)) مى گویند. خودمان را از مدتى قبل آماده کرده بودیم که غروب این روز در جشن پیله مرزبن شرکت کنیم. همه مقدمات سفر را نیز آماده کرده بودیم و مجله حکم مإموریت ما و وسیله سوارى را نیز گرفته بود اما چه مى شود کرد که ((ضعیف پایمال است)). و بدین گونه بود که على رغم پى گیرى مجدد مجله, سفر به تإخیر افتاد و زمانى به مرز ((مرزبن)) رسیدیم که چندین ساعت از پایان جشن گذشته بود و دسته اول کرمها بدون نیاز به حکم مإموریت و وسیله! از مرز گذشته بودند و ما در حسرت دستاورد نظم آهنین اداره مربوطه مان!
خانم ((طیبه گلچین)) که 60 سال سن دارد و 20 سال تمام به پرورش کرم ابریشم مشغول است در باره این جشن مى گوید: ((در روز جمعآورى پیله ها زنان روستایى کیک و شیرینى مى پزند و مراسم دعاى شکرگزارى را انجام مى دهند. سپس زنان دور هم جمع مى شوند و هر روز پیله هاى یک نفر را مى چینند. البته در زمانى که کرمها مى خواهند پیله کنند, جشن نخستى برگزار مى شود و براى اینکه پیله ها رنگشان مثل شیر سفید باشد, زنان شیربرنج, شیرپلو یا شیرشله درست مى کنند و همراه با کیک و کوکو از دیگران پذیرایى مى کنند.))
با توجه به تمامى این زحمات و رسیدگى مداوم به کرمها, ممکن است مرحله برداشت پیله به یک ریسک بزرگ شباهت داشته باشد چرا که امکان دارد بسته به نوع تخم, طریقه نامناسب نگهدارى از تخمها و کرمها و ... از یک جعبه تخم فقط یک کیلو پیله عاید نوغاندار شود. البته در صورتى که کاملا خوشبین بوده و کرمها تلف نشوند و تغذیه درستى داشته باشند, و تمامى آنها تبدیل به پیله شوند, احتمال دارد که تا حداکثر 60 کیلوگرم پیله جمع شود. البته پیله ها به مرور زمان خشک شده و سبک تر مى شود.
قیمت پیله مانند قیمت بازار بورس دایم بالا و پایین مى رود. روزهاى آفتابى و ابرى قیمت فرق مى کند و در روستاهاى مختلف, دلالان به قیمتهاى متفاوت پیله ها را مى خرند. با توجه به نوع مرغوبیت پیله, هر کیلویى از 1500 تا حداکثر 2500 تومان قیمت دارد. در نهایت یک نوغاندار با پیله هایى متوسط مى تواند حداکثر تا 80 هزار تومان از هر جعبه تخم عایدى داشته باشد. آن هم در صورتى که مجبور به خرید برگ درخت توت نباشد.
البته گاه این ریسک به شکل وحشتناکترى خود را نشان مى دهد. در مسیر تهیه گزارش با نوغاندارى روبه رو شدیم که اقدام به خریدارى و نگهدارى از چند جعبه تخم کرده بود و در نهایت کرمهایش برگ 400 درخت توت را خورده بودند ولى هیچ کدام پیله نتنیده و متإسفانه تمامى زحمات و سرمایه فرد مورد نظر از بین رفته بود.
و اما این نکته فراموش نشود که برخى, تعدادى از پیله ها را نگاه مى دارند تا تبدیل به پروانه سفیدرنگى بشوند. در این صورت پیله قابل استفاده نیست چرا که پروانه سر پیله را سوراخ مى کند و از آن بیرون مىآید. پروانه ها بعد از بیرون آمدن از پیله سنگین هستند و خیلى پرواز نمى کنند. آنها در همان محیط مى مانند و تخم ریزى مى کنند. این تخمها درست مانند همان تخمهاى جعبه هستند ولى به آنها ((تخم رسمى)) مى گویند. در صورتى که این تخمها تبدیل به شفیره و پیله شوند, پیله هایى زردرنگ خواهند داشت که قیمت آن پایین تر از دیگر پیله هاست. عدم مرغوبیت این تخمها نیز به عدم نگهدارى صحیح آنها مربوط مى شود, چرا که همین تخمها در شرایط مطلوبى که در کارخانه برایشان فراهم شده, بازدهى خوبى دارند.
از آن جایى که به پرورش کرم و پیله علاقه مند شده ایم راهمان را در روستاها و شهرهاى مجاور ادامه مى دهیم تا به سرنوشت پیله نیز دست پیدا کنیم.
پیله هاى خریدارى شده توسط پیله خرها, به شهرهایى که محل ابریشم کشى هستند و یا کارخانه هاى ریسندگى فروخته مى شود.
از آن جایى که هنوز زمان رسمى براى پیله کشى توسط کارخانه ریسندگى فرا نرسیده بود و وقتى براى انتظار کشیدن و دیدن این عمل نداشتیم, لذا به شهر ((رامیان)) مى رویم که مى گویند یکى از مراکز اصلى خرید پیله و پیله کشى است. اهالى این شهر کوچک, زبانى بین زبان گیلکى و ترکى دارند.
پس از پرس و جوى بسیار, ما را به شرکت تعاونى ((خیاطان سمیه)) معرفى مى کنند. خانم ((شهناز حبیبى)) مدیر این شرکت علاوه بر کار خیاطى و چرخاندن تعاونى خویش, نماینده شرکت تعاونى نوغانداران مینودشت مى باشد و زنان روستایى را از مرحله خرید تخم تا برداشت پیله همراهى مى کند. وى که بسیار دلسوز و پرحوصله است توضیح مى دهد که عضو شدن در چنین تعاونى هایى به صرف نوغانداران است. چون در درجه اول مى توانند وام خوداشتغالى دریافت کنند و مدرک رسمى نوغاندارى توسط سازمان فنى و حرفه اى و یا اداره صنایع بگیرند و هم زیر نظر مهندسین شرکت, برداشت خوبى داشته باشند. در این صورت نوغاندار مى تواند نه به صورت سنتى, بلکه به شکل رسمى و حرفه اى به کار بپردازد.
وى مى گوید: ((گاه شرکت, کرم زنده به نوغانداران تحویل مى دهد که کار آنها راحت تر باشد. البته برخى از زنان روستایى اصول درست پرورش کرم ابریشم را نمى دانند و لذا دچار مشکلات بسیارى مى شوند. موقع نظافت کردن کرمها و جدا کردن فضولات آنها, در زمان خواب اول, نباید به کرمها دست زد. آنها حتى به بوى دست و تماس انسان با بدنشان حساس هستند و احتمال دارد که به راحتى بمیرند. در این مراحل ابتدایى خوب است تورهاى ریز و درشتى تهیه شود و زیر کرمها تورى انداخته شود تا فضولات از لاى سوراخهاى تور روى تخته هاى قفسه ها بریزد و تماس با دست کمتر شود. حتى مى شود با پر مرغ کرمها را جابجا کرد. مهندسین شرکتهاى نوغاندارى با سرکشى به انبارهاى اعضاى خود, رطوبت و دماى محیط را مى سنجند و از امراض کرمها جلوگیرى مى کنند و در کل بر اساس کتابهاى معتبر چاپ شده در این ارتباط, کاملا بهداشتى و مطمئن عمل مى کنند طورى که خسارت کمترى به یک نوغاندار روستایى وارد شود.))
مراحل ابریشم کشى از پیله ها به دو صورت ((سنتى)) و ((صنعتى)) مى باشد. همان طور که اشاره شد فرصتى پیش نیامد تا در یکى از کارخانه ها شاهد ابریشم کشى ((صنعتى)) باشیم لذا از خانم ((حبیبى)) مى خواهیم که مراحل سنتى این کار را برایمان تشریح کند.
ـ در روش سنتى ابتدا یک تشت آب مى جوشانند و سپس پیله ها را در آب جوش مى ریزند. چرخهایى در کنار این تشتها قرار دارد که یک نفر ماهر باید سر آن نشسته باشد تا نخ خوب بیاید و پیله ها پشت سر هم به صورت نخى صاف تابیده شوند. نخهایى که نازک باشند براى بافت لباس و پارچه بافى استفاده مى شوند. نخهاى درجه 2 و 3 که کلفت تر هستند براى قالى مى باشند. سپس این نخها پخته یا آهار زده شده و بعد رنگ مى شوند.
وقتى مورد مصرف این نخها را در روستا مى پرسیم خانم ((حبیبى)) جواب مى دهد: ((زنان روستایى از این ابریشمها در دستگاه کار بافى, پارچه ابریشمى مى بافند و از آنها لباس سنتى مى دوزند. این لباس چندین تکه و پر از چین و زرىدوزى مى باشد که در مواقع ازدواج دختران جوان از سوى مادرشوهر به آنها هدیه داده مى شود و آنان باید این لباس سرخ رنگ را در شب حنابندان خود بپوشند. علاوه بر این دستمالهایى نیز بافته مى شود که در روز عروسى به افرادى که پایکوبى مى کنند, اهدا مى شود. در ضمن ممکن است گاه سفارشى هم کار شود. مثلا شخصى و یا حتى برخى از کشورها سفارش بافت ابریشم را به ایران بدهند.))
وقتى یک دست لباس سنتى ابریشمى را با تمامى ضمائم آن نشانمان مى دهند و مى گویند که قیمت آن اندکى بیشتر از 100 هزار تومان است, واقعا حس غریبى به ما دست مى دهد. مراحل سخت و نفس گیر پرورش کرم, پیله چینى, ابریشم کشى, پارچه بافى, رنگرزى و دوخت پارچه, همه روى هم اینقدر ارزان است. در حالى که یک زن شهرى مى تواند خیلى راحت به بوتیک لباس فروشى برود و بابت یک پیراهن ابریشم مصنوعى همین مقدار پول پرداخت کند!
از ((راضیه)) که یک نوغاندار جوان است و بیشتر مواقع همراه ماست, مى خواهیم که آن لباسها را بپوشد. او این کار را مى کند و ما عکسش را پشت پرده ابریشمى دیافراگم دوربین به یادگار نگاه مى داریم.
پس از کند و کاو در کار ابریشم کشى و عکاسى به سراغ خانم ((عصمت سلمان)) در همان روستاى ((مرزبن)) مى رویم تا با طریقه بافت پارچه ابریشمى نیز آشنا شویم. وى 66 سال دارد و وقتى که 9 سال بیشتر نداشته ازدواج کرده و از زادگاهش یزد به روستاى ((مرزبن)) کوچ کرده است. او مى گوید که خانواده اش وى را به مدرسه نفرستاده اند پس کارى جز کاربافى و دست بافى براى او باقى نمانده است. او با دستگاه کاربافى که خاص بافت پارچه است, چادر شب, حوله, دستمال, سفره نان و ... در طرحها و رنگهاى مختلف مى بافد. عرض این پارچه ها بنا به عرض دستگاه در حدود نیم متر است و گاه تا طول صد متر بافته مى شود.
خانم ((سلمان)) مى گوید در گذشته روزى چند متر با نخهاى ابریشمى پارچه مى بافته ولى حالا دیگر نمى تواند به علت ظرافت این کار, ابریشم ببافد. لذا فقط از نخهاى معمولى کارخانه استفاده مى کند. وى در باره مراحل بافت این گونه توضیح مى دهد:
((در ابتدا با یک تکه نى, نخ را به سر ماسوره مى زنند و سپس نخ توسط چرخ ماسوره کنى دور دوکهاى کوچکى جمع مى شوند. بعد این دوکها در داخل ماکو جا مى رود و سپس توسط چاله کاربافى و به دست بافنده کار مى شود.))
سپس ((عصمت)) خانم نحوه کارش را به ما نشان مى دهد و مى گوید که سه پسر و هفت دختر دارد که یکى از دخترانش خیاط ماهرى است و یکى دیگر کشاورزى مى کند ...
پس از اینکه از خانه ((عصمت سلمان)) بیرون مىآییم, به طور اتفاقى بخت یارمان مى شود و زنى را مى بینیم که در حال وجین کردن مزرعه اش است. از شباهت ظاهرى و سپس بعد از اندکى صحبت پى مى بریم که او ((زبیده)) خانم همان دختر کشاورز خانم ((عصمت سلمان)) است. وى هفت فرزند و یک نوه دارد و علاوه بر کار نوغاندارى, روى زمین بادمجان کارى و گوجه فرنگى, تیشه مى زند. ((تیشه زنى)) در واقع همان ((وجین کردن)) و کندن علفهاى هرز از میان ساقه هاى گیاهان است.
((زبیده)) خانم هفته اى دو بار زمینش را آب مى دهد, زمینى که تا دو ماه دیگر محصول خواهد داد. سپس با مهربانى همراهمان مى شود و انبار نسبتا بزرگ پیله هایش را نشانمان مى دهد.
از آن جایى که در ((مرزبن)) قالى بافته مى شود, در ادامه گشت و گذارمان سرى هم به روستاى ((نظر چاقلى)) مى زنیم تا از طریقه بافت فرش ابریشم نیز بى نصیب نمانیم.
زنان این روستا که همگى ترکمن هستند به غیر از بافت ابریشم, و کار در بخش کشاورزى و گله دارى, به قالى بافى, گلیم بافى, نمدبافى, سجاده بافى و انواع سوزن دوزىهاى سنتى مشغول هستند. سوزن دوزى خاصى که ((بالاق تیکمه)) نام دارد و روى شلوارهاى محلى زنان ترکمن دوخته مى شود. همچنین سوزن دوزى دیگرى روى کلاههاى مردانه دوخته مى شود.
((هاجر بى بى خرمالى)) یکى از دخترانى است که به تازگى ازدواج کرده است. او نقشه هاى قالیش را خودش مى کشد و فرشهایى در دو قطع 3*2 و 4*3 مى بافد. گاهى هم پشتى و پالاز مى بافد. نقشه هاى این قالیها, ((مارى گل)), ((آرا گل)), ((شلفه)) و ((قچاق)) و ((چوچه)) نام دارند که شامل گلهاى حاشیه و وسط قالى مى شوند.
((سارا زیتونلى)) و ((حلیمه ماراسایى)) دو زن دیگر این روستا هستند که همراه ((هاجر بى بى)) روى یک قالى 4*3 کار مى کنند.
البته ناگفته نماند وقتى وارد اتاق زنان ترکمن مى شویم, آنها که به فارسها, ((قزلباش)) مى گویند به رسم میهمان نوازى سفره اى پهن مى کنند و داخل آن از هر نوع تنقلات و لبنیات مى چینند و در پیاله هایى براى همه چاى مى ریزند. اما رسمى که ترکمنها بر خلاف دیگر ایرانیان دارند, تعارف نکردن بى جا به میهمان است. آنها همه چیز را در سفره مى چینند و میهمان را آزاد مى گذارند و او باید به احترام سفره چیزى از آن بخورد و حتما از چایى آنها بنوشد. البته ما طبق یک سنت خودمانى از خوردن چایى معاف هستیم; اگرچه احتمال دارد که میزبانمان آن را یک نوع توهین به سفره بداند, اما از خوردن چایى صرف نظر مى کنیم و لقمه اى از این سفره برمى گیریم و در انتها دعاى سفره توسط صاحب خانه خوانده مى شود و همه آمین مى گویند.
خانم ((فریده ظفر)) که یکى از عروسهاى میزبان این خانه پرعروس است, بر خلاف دیگر عروسها نزد مادرشوهرش زندگى نمى کند و تمامى وقتش صرف کارهاى دوخت و دوز سنتى نمى شود. همسر او پزشک است و خود وى دبیر عربى و معارف در شهر ((گنبد کاوس)) مى باشد. مذهب او چون دیگر ترکمنهاى آن روستا شاخه حنفى مى باشد و در دبیرستان نیز معارف این مذهب را تدریس مى کند.
از وى مى خواهیم که کمى از آداب و رسوم زنان ترکمن و روابط بین عروس و خانواده شوهر برایمان بگوید و او مى گوید: ((در روستاها زنان جوان و عروسها از پدرشوهر, برادرشوهر و حتى مادرشوهر خود رو مى گیرند و با این کار به بزرگترهاى خود احترام مى گذارند. حجاب زن ترکمن پیراهن بلندى است که تا مچ پاى آنها مى رسد و شلوار سوزن دوزى شده نیز از لبه پایین آن پیداست. روسرى بلند ترکمنى نیز روى سر انداخته مى شود. البته زنانى که ازدواج کرده اند, حلقه اى نیز زیر روسرى بر سر مى گذارند که نشانه تإهل آنهاست. آنان هنگامى که در خانه با پدر, مادر و یا برادرشوهر خود روبه رو مى شوند باید روسرى خود را روى صورتشان بکشند.))
آداب و رسوم مراسم عقد و ازدواج نیز یکى دیگر از سوالاتى است که در بین تنوع رنگ میان پوشاک زنان ترکمن ذهن ما را به خود مشغول مى کند و ((فریده)) خانم در باره آن مى گوید: ((جشن عروسى در بین ترکمنها مفصل است. یک روز بله برون, روز دیگر نامزدى است, روزى دیگر شیرینى خوران, عقدکنان و ...
غذاى روز عروسى نیز در سینى هاى بزرگى بدون انداختن سفره به مدعوین داده مى شود و چند نفر, چند نفر بر سر یک سینى مى نشینند. بعد از عروسى نیز, عروس را یکى دو روزى به خانه پدرش باز مى گردانند و سپس دوباره به خانه شوهر مى برند. در گذشته عروس را پس از ازدواج و بردن به خانه شوهر, دوباره به خانه پدر برمى گرداندند و گاه تا دو سال او را در خانه پدر نگاه مى داشتند. در چنین مواقعى داماد دزدکى به دیدار همسرش مىآمد و پدرزن او را از خانه مى تاراند و داماد شعرى در این باره مى سرود ...))
پس از اینکه جمع صمیمى زنان ترکمن را ترک مى کنیم, سرى هم به ((جمعه بازار)) در ((آزادشهر)) مى زنیم. هنوز هم در این مناطق روزهاى خاصى از هفته, پیشه وران در مکانهایى خاص جمع مى شوند و به عرضه کالاهاى خود مى پردازند. زنان نیز از عرضه کارهاى سنتى و دستى خود گرفته تا محصولات کشاورزیشان غافل نیستند و گاه علاوه بر پشت سر گذاشتن مراحل کاشت و برداشت محصول, آن را با دست خود به فروش مى رسانند و به اعتقاد یکى از این زنان, یک زن روستایى تمام مدت در حال کار, آبیارى و شالى کارى است, در حالى که زنان شهرى فقط مى خورند و مى خوابند!
البته ما مى دانیم که این مسإله در بین تمامى زنان شهرى مصداق ندارد, ولى با این همه صداقت و زحمات این زنان روستایى را ارج مى نهیم و پس از چرخیدن در چند شهر و روستایى که فاصله اى اندک آنها را از هم جدا کرده است, دوباره به ((مرزبن)) و منزل میزبان زحمتکش و مهمان دوستمان آقا ((محمد)) و ((فاطمه)) خانم ((بذرافشان)) باز مى گردیم. دو عزیزى که با مهمان نوازى بسیار گرم خود به همراه فرزندانشان آقایان و خانمها: ((على اصغر)), ((احمد)), ((ابراهیم)), ((حوریه)) ((راضیه)), ((مرضیه)) و عروسهاى دبیرشان, ((طیبه بذرافشان)) و ((مریم مومن)) علاوه بر میزبانى ما, حکم راهنما را نیز برایمان داشتند و در طول این سفر کوتاه ما را شرمنده محبتهاى بى دریغ خود کردند و ما سپاسگزار زحمات آنان هستیم.
دیگر فرصتى باقى نمانده است جز اینکه دعوت خواهران کتابخانه ((مرزبن)) را نیز لبیک گوییم و بعد به سمت شهر خود راهى شویم.
کتابخانه ((مرزبن)) در روزهاى فرد از ساعت 2 تا 4 بعدازظهر در اتاقى نسبتا بزرگ و در سربالایى کم شیب, پذیراى خواهران روستاست.
خانم ((زهرا گلچین)) که دانشجوى رشته علوم اجتماعى است, یک سالى مى شود که به عنوان مسوول کتابخانه بخش خواهران فعالیت مى کند. بیش از این فقط برادران مسوول کتابخانه بوده اند و لذا به گفته خانم ((گلچین)) دختران کمتر به کتابخانه مىآمدند و بیشتر پسران براى خواهرانشان کتاب مى گرفتند ولى در حال حاضر با بزرگتر شدن کتابخانه و اختصاص دادن میز و صندلى به آنجا دختران مى توانند علاوه بر امانت بردن کتاب از فضاى کتابخانه نیز براى مطالعه استفاده کنند.
خانم ((گلچین)) در باره تعداد کتابها و وضعیت فعلى کتابخانه مى گوید: ((بیشتر کتابهاى اینجا قدیمى هستند و همین باعث مى شود که استقبال کمتر شود. از 1700 عنوان کتاب موجود, 300 کتاب خاص کودکان است و بقیه متعلق به بزرگسالان. بیشتر مراجعین نیز دختران دبیرستانى و یا دانشجویان هستند که براى تهیه تحقیقات مدارس و یا دانشگاه خود به کتابخانه مراجعه مى کنند. برخى نیز در تعطیلات تابستان که وقت بیشترى دارند به کتابخانه مىآیند. البته کمبود کتابهاى تازه هم مزید بر علت است. اگر کتابهایى در مقطع سنى راهنمایى و دبیرستان داشته باشیم استقبال خیلى زیادتر مى شود. البته تعدادى کتاب از سوى سازمان تبلیغات و ارشاد اسلامى به کتابخانه هدیه شده است ولى کافى نیست.))
ما نیز از سوى مجله چند جلد کتاب به قفسه ها و ذهنهاى پربار دختران این روستا هدیه مى کنیم, سپس با توجه به فرهنگ و تحصیلات بالاى زنانى که در آن روستا با آنها برخورد کرده ایم, از وضعیت تحصیلى دختران ((مرزبن)) و تعداد مدارس آنجا مى پرسیم و خانم ((گلچین)) با همان مهمان نوازى خاص اهالى ((مرزبن)) مى گوید: ((یک مدرسه ابتدایى پسرانه و یک دخترانه, راهنمایى پسرانه و دخترانه مشترک و همچنین یک دبیرستان مشترک پسرانه و دخترانه, کل مدرسه هاى این روستاست. بیشتر دختران دیپلم دارند و برخى در دانشگاه درس مى خوانند ولى حتى آنهایى که درس دانشگاهى خود را تمام کرده اند مجبورند در اثر نبودن محلى براى کار اجتماعى و فرهنگى به کارهاى کشاورزى روى بیاورند. در ضمن در تابستان هم کلاسهاى هنرى توسط کانون مساجد برپا مى شود که دختران با علاقه در آنها شرکت مى کنند و حرفه هاى دستى را مىآموزند.))
((نرگس رحیمى)) دختر نوجوانى که خواهر شهید نیز مى باشد و همراه دوستش ((مژگان)) به کتابخانه آمده است, مى گوید: ((خواندن کتاب براى نوشتن انشا و سرگرمى خیلى خوب است. اگر کتابهاى بیشترى در اینجا باشد ما تابستانها بیشتر کتاب مى خوانیم.))
و شاهدى بر ادعاى این دوست نوجوان ما, قفسه هاى کتابى است که انباشته از کتابهاى قطور و قدیمى است که هیچ تناسبى با سن نوجوانان و جوانان ندارد و بیشتر به درد یک کتابخانه تخصصى بزرگسالان مى خورد تا یک کتابخانه روستایى.
تنها با دعاى خیرى که از دستمان برمىآید, پس از گرفتن چند عکس از کتابخانه و سپس از زنانى که هنوز در حال جمع کردن پیله هایشان هستند, ((مرزبن)) را با تمامى دختران و زنان و اهالى خوب و زحمتکش آن در دامنه کوهى که به جنگلى سرسبز منتهى است, تنها مى گذاریم و همراه با همراهان خود و به خصوص راننده خوبمان آقاى ((محمدعلى ربانى)) که ما را با صبر و حوصله بسیار به ((مرزبن)) رسانده اند, دوباره دل به جاده مى سپاریم.
اما هنوز هم که هنوز است به ((مرزبن)) و دیگر روستاها مى اندیشیم و به کسانى که در طول سه روز سفر, ما را یارى دادند تا بتوانیم از نزدیک با مراحل نوغاندارى آشنا شویم و حکایت پیله و حماسه پروانه را در برگهاى این سفر به یادگار بگذاریم.
هنوز هم که هنوز است به جاده هایى مى اندیشیم که ما را از آن همه لطف و صداقت ((مرزبن)) جدا کرد و پس از سفرى یازده ساعته دوباره به قم رساند و به قم رسیدن همان و تجدید دعوت از سوى میزبان همان.