فرزند سالارى



فرزندسالارى

سیدمهدى موسوى کاشمرى


پرسش: فرزندسالارى چه نشانه ها و عوارضى دارد؟
محمدباقر صفارى, شهر قنوات قم


پاسخ: بى گمان فرزندسالارى پدیده اى است نوظهور و از محصولات تمدن جدید و جوامع توسعه یافته و یا در حال رشد به شمار مى رود و مشکل بتوان براى آن پیشینه اى عمومى و رایج جستجو کرد. زیرا فرزندسالارى برآیند فرهنگى و اجتماعى این گونه جوامع است که پیش از این با این گستردگى, سابقه اى نداشته است. و ما پیش از پرداختن به قسمت اصلى پاسخ, به برخى ریشه هاى مهم این پدیده در سطح خانواده ها, اشاره مى کنیم.

ریشه هاى فرزندسالارى
1ـ نابرابرى سطح تحصیلات والدین با فرزندان

در بین مردم کشورهاى در حال رشد, معمولا پدران و مادران یا بى سواد و یا کم سواداند, در حالى که به اقتضاى توسعه و بروز اوضاع جدید, فرزندان آنها با شتاب, روىکرد به تحصیلات عالى و ارتقاى معلومات و اطلاعات خود دارند, در نتیجه فرزندان با تکیه بر دانش بیشترشان, پدر و مادرها و نظرات آنان را چیزى به حساب نمىآورند و آنها نیز با توجه به معلومات اندکشان, تاب و مقاومت در برابر فرزندان تحصیلکرده خویش را رفته رفته از دست مى دهند و یا اینکه اساسا خود آنها چون فرزندانشان را آگاه تر و زمان شناس تر از خود مى دانند در برابر خواست و امیال آنان تسلیم خواهند بود و برآمد هر یک از این دو, چیزى جز فرزندسالارى نیست.

2ـ توجه بیش از حد به خواسته ها و مطالبات اولاد

این کار نیز به طور شایع و رایج آن, پدیده اى نوظهور است که والدین نسبت به برآوردن مطالبات و امیال فرزندان خود زیاده روى و افراط کنند, گرچه این گونه خواسته ها غیر منطقى, بلندپروازانه و فراتر از توانایى و بنیه مالى خانواده و یا حتى بیرون از مرزها و حدود قانونى و دینى باشد. بدیهى است در پیش گرفتن چنین شیوه اى به تدریج به فرزندسالارى و تحکم اولاد بر والدین خواهد انجامید.

3ـ ضعف اخلاقى در درون خانواده

نزاعها و مشاجره هاى خانوادگى و بى توجهى زن و شوهر نسبت به جهات و مسایل اخلاقى بین یکدیگر و بى احترامى آنان به یکدیگر, به ویژه در حضور فرزندان, به شدت حرمت و شخصیت آن دو را در نظر آنان خوار و بى مقدار خواهد کرد و به جایگاه و اعتبار هر یک از آن دو آسیب و لطمه جدى وارد مى کند, وقتى چنین اتفاقى بیفتد اولین ثمره تلخى که از آن به بار مى نشیند بى توجهى فرزندان نسبت به نظرات و مدیریت والدین و شانه خالى کردن از اجراى دستورات آنها است.
برخى فکر مى کنند براى حفظ موقعیت خود نزد فرزندان باید طرف دیگر را از نظر آنان بیندازند و او را تحقیر کنند, غافل از اینکه در چنین فضایى هیچ یک سودى نخواهد برد. چون او نیز به نوبه خود سعى خواهد کرد از خویش واکنش نشان داده و به مقابله به مثل بپردازد, گذشته از اینکه چون فرزندان به هر یک از پدر و مادر خود علاقه دارند اگر ببینند که از سوى هر یک از آن دو نسبت به دیگرى در حضورشان آزار و اهانتى وارد مى شود, بر خلاف تصور فرد توهین کننده که به خاطر حفظ موقعیت خود نزد فرزندان دست به این کار مى زند, کینه او را ناخودآگاه به دل مى گیرند, و پیداست در این صورت متضرر واقعى مجموعه خانواده خواهد بود و فرزندان پس از این اعتنایى به نظرات و سخنان والدین خود نخواهند داشت, زیرا مدیریت کسى نزد دیگرى وقتى پذیرفته مى شود, که در نظر او داراى اعتبار و شخصیت قابل احترامى باشد.

4ـ کم رنگ بودن آموزه ها و اعتقادات دینى خانواده

از آموزه هاى مهم دین این است که باید در هر حال, احترام والدین را پاس داشت و از آزار و اذیت آنان پرهیز کرد و در حدود عقل و دین از دستورات و خواسته هاى آنان پیروى کرد. اگر فضاى حاکم بر محیط خانواده از سلامت دینى و اعتقادى برخوردار نباشد و بى بند و بارى و گناه در آن رایج باشد, نه چنین انگیزه اى در فرزندان وجود دارد و نه والدین توانایى کنترل اخلاقى و تربیتى آنان را خواهند داشت و بدترین نوع فرزندسالارى در چنین زندگیهایى حاکم است, که پدر و مادر بى هیچ واهمه اى, با میل و رغبت, عنان اختیار خود را به دست فرزندان فاسد خویش سپرده که به هر سو آنان را بکشانند تسلیم آنها هستند و چون تربیت دینى ندیده اند, پاس حرمت والدین را نیز نخواهند داشت, به ویژه اگر زمانى آنها بخواهند در برابر خواسته اى از فرزندان خود بایستند, با بدترین نوع برخورد و توهین و حتى ضرب و شتم, از سوى آنان مواجه خواهند شد.

آثار منفى فرزندسالارى
1ـ تضییع حقوق و احترام والدین

پدر و مادر نسبت به فرزند, داراى حقوقى هستند که خداوند بزرگ توجه به آن را در ردیف رعایت حقوق خویش دانسته است.
قرآن مجید مى فرماید: ((و قضى ربک إن لا تعبدوا الا ایاه و بالوالدین احسانا;(1)
پروردگارت حکم کرد که جز او نپرستید و نسبت به پدر و مادر خود نیکى کنید.))
گویا این سیاق و ترکیب بى تناسب با جنبه خالقیت حق نباشد, زیرا خداوند, آفریدگار بشر و والدین واسطه آفرینش اویند.
در نظام حقوقى اسلام, گرچه اولاد نیز داراى حق بر عهده والدین اند, ولى نباید از یاد برد که حقوق پدر و مادر همچون اطاعت مشروع, احسان, تواضع و خاکسارى و مانند آن, از امورىاند که ذاتا با فرزندسالارى دمسازى ندارند در حالى که حقوق فرزندان مانند کفالت, تربیت, تإمین مصالح و غیر آن, از امورى است که جز با فرمان بردارى از والدین و پذیرش مدیریت آنان به دست نمىآید و معمولا در خانواده هاى فرزندسالار حقوق والدین به فراموشى سپرده مى شود و این نخستین نقطه انحراف و میوه تلخ این پدیده در درون خانواده است.

2ـ تهدید شدن ارزشها و سنتهاى مفید

هر جامعه اى به تناسب اوضاع فرهنگى, مذهبى, ملى, اجتماعى و حتى اقتصادى خود, داراى ویژگیها و خصوصیاتى است که مجموعه آن, هویت آن جامعه را در قبال سایر جوامع, متمایز و معین مى سازد. این ارزشها امورىاند که هر ملتى آن را در گذار زمان و طول تاریخ حیات خویش فرهنگ سازى کرده و سینه به سینه آن را از نسلى به نسل دیگر منتقل کرده است. بى تردید پاسداشت این ارزشها خود مهمترین عامل ثبات و امنیت همه جانبه آن ملت است و به ویژه عناصر کلیدى و اساسى آن, از عوامل عمده و توانمند حفظ وحدت و یکپارچگى جامعه در برابر انواع تهاجمات بیگانه به شمار مى رود.
انتقال این ارزشها به طور شفاف و به دور از هر گونه خرافه و پیرایه منطق گریز, از مهمترین وظایف نسل پیش نسبت به نسل جدید و آینده سازان جامعه است و بى توجهى بدان, زیانهاى بزرگى در پى خواهد داشت.
چنین وظیفه اى در فضاى فرزندسالارى غیر قابل تحقق است, بلکه به وضعیتى نیازمند است که در آن, والدین داراى جایگاهى برتر نسبت به فرزندان خویش باشند, تا زمینه این انتقال, بهتر فراهم گردد.
البته انجام این کار, تنها به آنچه گفتیم منوط نیست, ولى نقش اساسى و عمده آن در این خصوص غیر قابل انکار است.
3ـ اخلال در امر تربیت
در وظایف اساسى پدر و مادر نسبت به فرزند, تربیت و ادب نیکو است. حضرت موسى بن جعفر(ع) مى فرمایند: ((شخصى به محضر پیامبر اکرم(ص) شرفیاب شد و از آن حضرت در باره حق فرزند پرسید, پیامبر گرامى در پاسخ فرمودند:
اینکه نام نیکو برایش برگزینى و او را تربیت شایسته کنى و نیز او را در جایگاه مناسب و خوبى قرار بدهى.))
شاید مقصود از فراز آخر انتخاب همسرى شایسته و نیک باشد.(2)
در حدیث دیگر حضرت صادق(ع) مى فرمایند: ((اکرموا اولادکم و احسنوا آدابهم یغفر لکم;(3)
فرزندانتان را گرامى بدارید و آنان را نیکو ادب کنید تا مورد بخشش خداوند قرار گیرید.))
و بدیهى است تربیت و تإدیب اجتماعى و اخلاقى و نیز برگزیدن همسرى پسندیده و مقبول براى فرزند از سوى پدر و مادر, جز با پذیرش جایگاه برتر آنان و قبول شایستگى بیشتر و صلاحیت افزونتر آنها در تشخیص مصلحت جوان خود, امکان پذیر نیست در حالى که در وضعیت فرزندسالارى چنین موقعیتى براى والدین پذیرفته نیست, بلکه در بسیارى از موارد, آنان هستند که مدعى انتخاب راه و روش برتر در زندگى براى والدین خود مى شوند.
البته آنچه گفتیم منافاتى ندارد که برخى از فرزندان, با حفظ احترام و احسان به پدر و مادر, در اثر تحصیلات و آگاهى هاى بیشتر, آنان را نسبت به بعضى امور و دانستنیهاى لازم راهنمایى دهند و اشتباهاتشان را با زبانى نرم و فروتنانه تذکر دهند.

4ـ غلبه احساسات بر تعقل

از ویژگیهاى برجسته دوران نوجوانى و جوانى غلبه احساسات بر نیروى عقلانى است. این احساسات که بیشتر ریشه در تخیل دارد تا تعقل, اگر با تدبیر و اندیشه مهار نگردد, نتایج زیانبارى به بار خواهد آورد.
افراط در دوستیها و دشمنیها, بزرگنمایى و اهتمام بیش از حد به برخى امور و یا حوادث جزیى, غرور و خودخواهى, شاعرانه فکر کردن, میل به انزوا و پرهیز از درگیر شدن و برخورد با واقعیتهاى زندگى و ... بخشى از عواطف و احساسات دوران بلوغ و نوجوانى را تشکیل مى دهد. و به روشنى پیداست که زندگى را نمى توان بر اساس آن پایه ریزى کرد. و هر خانواده اى که بنیان خود را بر آن پى ریزى کند, به شدت در معرض آسیبهاى جدى و دستخوش تزلزل و بى ثباتى خواهد بود. و از ویژگیهاى خانواده فرزندسالار, مبنا قرار گرفتن احساسات در روابط و مناسبات درونى و بیرونى آن است.
براى نمونه, در بسیارى از زندگى هاى فرزندسالار, والدین رفت و آمد و ایجاد ارتباط با خانواده اى را به مصلحت نمى دانند و به دلایل مختلف, آن را به زیان خود و فرزندان خویش احساس مى کنند, در حالى که فرزند آنها, چون از آن خانواده به هر دلیلى خوشش مىآید, اصرار مى کند که این روابط برقرار گردد. و یا برعکس گاهى والدین آمد و شد با برخى را مفید, سالم و به صلاح مادى و معنوى خود و فرزندان تشخیص مى دهند ولى فرزند, احساسى غیر آن دارد و در برابر مصلحت اندیشى والدین خود مقاومت و مخالفت مى کند. در خانواده فرزندسالار, حاکمیت از اوست و پدر و مادر على رغم میل و تشخیص خود که با ملاکها و معیارهاى عقلى و دینى به آن رسیده است عمل مى کند و به خواسته نوجوان و یا جوان خود تن مى دهد. و نمونه هایى دیگر از این قبیل.

اصلاح و تعدیل

به منظور پیشگیرى و یا اصلاح این پدیده باید کوشید تا با آنچه در این پاسخنامه به عنوان ریشه هاى فرزندسالارى ذکر شده است مقابله شود و تا حد امکان ضعیف گردد.
بالا رفتن سطح معلومات و دانش والدین در حدى که بتوانند با فرزندان خود در مسایل درگیر, با منطق و استدلال سخن بگویند و حداقل یافته ها و نظرات تجربه شده خویش را با زبانى قابل قبول و مناسب با آنان در میان بگذارند, کمک بسیارى به تحکیم موقعیت آنان نزد فرزندان خواهد کرد.
بى گمان در عصرى که تإثیر نیروى بدنى و زورگویى در کسب موقعیتها و مدیریتها رنگ باخته و بیشتر صلاحیتها و قابلیتهاى علمى و دانش سرشار کارساز شده است, توجه به این امر از سوى والدین, از امور بایسته و از شرایط لازم در جهت ایجاد فضایى معقول در خانواده و در دست داشتن مهار زندگى است.
این نکته باید به فرزندان تفهیم شود که اگر آنان صلاحیتها و دانش خود را از والدین خود بیشتر مى دانند در مقابل, پدر و مادر به جهت سن بیشتر و مواجهه فراوان با فراز و نشیبها, پیروزى و شکستها و پشت سر گذاشتن بسیارى از ناملایمات زندگى, بار سنگینى از تجارب مفید و آموختنى را همراه خود دارند که استفاده و به کارگیرى آن مى تواند براى فرزندان کارگشا و دستگیر باشد.
گذشته از اینکه هر موفقیت, پیشرفت و کامیابى که نصیب فرزندان مى شود, عمدتا در نتیجه فداکارى, تلاش, زحمت و سرمایه گذارى والدین است و اگر مراقبت و حمایت آنان نبود, دستیابى به هر یک از آنها کارى بس دشوار و گاهى ناممکن بود.
و نیز همچنان که پیش از این گفتیم از ریشه هاى فرزندسالارى توجه بیش از حد به برآوردن خواسته ها و امیال کودک و نوجوان از سوى پدر و مادر است. و لذا ایجاد تعادل و روىآورى به حد میانه در این باره بسیار اهمیت دارد.
ارزش دادن و گرامى داشتن شخصیت فرزندان گرچه فراوان مورد تإکید واقع شده است و حتى در حدیثى که قبلا ذکر کردیم ابتدا دستور اکرام و بزرگداشت شخصیت اولاد داده شده و آنگاه تربیت نیکو سفارش شده است, که خود حاوى نکته لطیفى در باب تربیت است و آن اینکه تنها راه توفیق کامل در تإدیب فرزندان و یگانه راه به ثمر نشستن و عمق بخشیدن به داده ها و مسایل تربیتى در جان و روان آنان, مهرورزى, احترام به شخصیت و اکرام آنها است, و خشونت و اجبار و تحمیل حاصلى جز سرخوردگى و پس زدن این گونه آموزشها و تعلیمات نخواهد داشت, ولى در عین حال زیاده روى و افراط در این خصوص نتایج نامطلوبى به بار خواهد آورد, که نتیجه نهایى آن پیدایش فرزندسالارى در خانواده است.
برخى محبت و کسب رضایت اولاد خود را محورىترین اصل زندگى خود قرار داده اند و حتى حاضرند دست به اقداماتى منافى شرع و قانون بزنند, تا خواهش فرزند خود را برآورده و میل نفسانى او را پاسخ دهند, در حالى که تجربه نشان مى دهد که بسیارى از این گونه فرزندان که والدین براى به دست آوردن خشنودى و هواى دل آنها از دین و باورهاى خود نیز مایه گذاشتند, سرانجام به پدر و مادر خود وفا نکردند و با کمال بى مهرى و بى اعتنایى و حتى جفاکارى و ستمگرى با آنان مقابله و رفتار کردند.
و در نهایت داشتن رفتار مسالمتآمیز و محترمانه والدین با هم و مهمتر از آن برنامه ریزى جامع, صحیح و جاذب براى تربیت مذهبى و تقویت باورها و اعتقادات دینى فرزندان, راه را براى وصول به روابط و مناسباتى بر پایه حق و آموزه هاى عقلى و شرعى در درون خانواده همواره خواهد ساخت.

پى نوشتها:
1ـ سوره اسرإ, آیه 23.
2ـ وسایل الشیعه, ج15, ص198.
3ـ حسن بن فضل طبرى, مکارم الاخلاق, موسسه اعلمى, تهران, ص222.