قصه هاى شما 63

نویسنده



قصه هاى شما (63)

مریم بصیرى


بیخبرى, افول, گشایش,
بازى روزگار, نیم دور چرخش
سعیده زادهوش ـ اصفهان
زهرا نیکرو ـ نهبندان
سمیه سادات سیدپور ـ کاشان

غروب دلتنگى
معصومه موسیوند ـ قم

قهر طبیعت, سهل انگارى
طاهره جعفرى ـ قم

مى خواهم حقیقت را بدانم
حورا طوسى ـ قم

بسیجى
هاجر عرب ـ شهرکرد


داستان نویسان گرامى!
سیمین دخت مصطفایى از گیلانغرب, مریم زاهدىنسب از شوش دانیال, صغرى آقااحمدى از کرج, مرضیه موسوى دهاقانى از اصفهان, معصومه موسیوند و رقیه بهلولى از قم, محمدرضا داودبیگى از تهران.
آثار داستانى شما را خواندیم و امیدواریم به نوبت بتوانیم آنها را در شماره هاى آتى ((قصه هاى شما)) بررسى کنیم. همچنان منتظر رسیدن داستانهاى برتر شما هستیم.
پیروز باشید.

سعیده زادهوش ـ اصفهان

دوست پرتلاش ما, هر پنج اثر شما را خواندیم. یکى از کارهایى که نویسنده جوان باید انجام دهد زیاد نوشتن است ولى اصل مهمترى هم هست که آن درست نوشتن و دقت در پرداخت و نگارش هر اثر است. سوژه هاى انتخابى شما در کل مناسب هستند ولى چنان شتاب زده آنها را پرداخت کرده اید که فرصت مناسبى براى شخصیت پردازى نیافته اید. لذا آدمهاى داستان شما آن طور که باید واقعى نیستند و ما فقط ظاهر آنها را مى شناسیم و نمى توانیم به رفتار و گفتار آنها اعتماد کنیم. همه چیز از دریچه دید شما روایت مى شود آن هم در شکلى خلاصه.
سه داستان شما تقریبا سوژه هاى مشابهى دارند و به مشکلات خانوادگى مى پردازند و فقط دو اثر ((گشایش)) و ((نیم دور چرخش)) است که داراى سوژه اى مناسبتر هستند ولى متإسفانه پرداخت لازم را ندارند. ((گشایش)), داستان مردى است که به خاطر کساد بازار کارش به رمالى روى مىآورد و بالاخره موفق مى شود. خوب بود این شخصیت را دچار مشکلات بیشترى مى کردید و این هول و ولا را در دل او مى کاشتید که احتمال دهد هر لحظه کسى ممکن است بر کنه کار او پى ببرد و از وى شکایت کند. اما مرد شیاد اثر شما خیلى خونسرد است و حتى در آخرین کارش نیز موفق مى شود, گرچه خود در زندگى خویش با مشکلات بسیارى روبه رو است که نمى تواند هیچ کدام از آنها را حل کند.
اثر دیگرتان نیز به وضعیت نابسامان دانشگاهها مى پردازد و حوادث روزمره اى که براى دانشجویان اتفاق مى افتد. اگر بتوانید حوادث عادى را از کارتان حذف کنید و در عوض بخشهاى جذاب و پرکشمکش آن را افزایش دهید حتما مى توانید داستان بسیار خوبى بنویسید.
این را هم مد نظر داشته باشید که ((داستان کوتاه)) مدرسه جهانى نویسندگان است و کسانى چون ((مارک تواین)), ((جک لندن)), ((ارنست همینگوى)), ((جان اشتاین بک)) و ... در ابتدا شروع به نوشتن داستان کوتاه کردند و وقتى در این زمینه استاد شدند به نگارش رمان پرداختند.
مطمئن باشید که شما نیز با مطالعه و تحقیق بسیار در مورد سوژه هاى انتخابى خود حتما خواهید توانست آثار بهترى بنویسید.
منتظر داستانهاى خوبتان هستیم.

زهرا نیکرو ـ نهبندان

خواهر پرحوصله و دقیق ما, امیدواریم همان طور که خودتان قبول دارید با خواندن جواب نامه قبلى تان پیشرفتهاى خوبى داشته باشید و بتوانید بعد از این با توانایى بیشترى دست به قلم ببرید.
البته نثر شما هنوز کاملا پخته و انسجام یافته نیست و گذشته از آن همه اثرتان فقط در گفتگوى بین افراد خلاصه شده است. گویا شما خودتان با علم به اینکه مکان و زمان چگونه مى باشد, تنها به ذکر حرفهاى آدمهاى آن مکان مى پردازید; در صورتى که در داستان باید بتوانید صحنه سازى قابل قبولى براى خواننده خلق کنید تا وى آدمها را در درون صحنه واقعى ببیند نه اینکه فقط صداى چند آدم را که اصلا شخصیت پردازى نشده اند, بشنود.
((صحنه)) علاوه بر معرفى زمان و مکان وقوع ماجرا حتى باعث مى شود شخصیتها در موقعیتها و شرایط خاص نمود بیشترى داشته باشند. ((صحنه)), محلى براى زندگى شخصیتها و وقایع اثر فراهم مىآورد و حال و هواى داستان را به سمت شادى, غم, ترس, وحشت و ... سوق مى دهد. علاوه بر این ((صحنه)) محیطى را بوجود مىآورد که اگر بر رفتار شخصیتها و وقوع حوادث داستان تإثیرى عمیق به جا نگذارد, حداقل بر نتیجه آنها موثر واقع شود.
وقتى دانستید که ((صحنه)) چه کاربردى در داستان دارد باید بتوانید به درستى از آن بهره بگیرید. به فرض یک نویسنده خوب هرگز ((صحنه)) را چیزى جداى از داستان نمى داند بلکه در کنار توصیف دیگر اجزاى داستانى, همزمان به آن نیز مى پردازد. در کتاب ((عناصر داستان)) در باره شیوه صحنه پردازى آمده است:
((بعضى از نویسندگان توصیف زمان و مکان داستان را جدا از عناصر دیگر داستان مىآورند. اغلب دیده شده است که داستان خود را با توصیفى طولانى از طبیعت شروع مى کنند مثلا با طلوع یا غروب خورشید, نشان مى دهند که زمان وقوع داستان در صبح یا غروب بوده است. این توصیف صحنه با معناى کل داستان هیچ گونه ارتباطى ندارد و اگر این تکه حذف شود, کوچکترین صدمه اى به داستان نمى خورد ... اما خوانندگان امروز دیگر چنین شیوه قدیمى را نمى پسندند ... در داستانهاى امروزى, صحنه تلویحى و غیر صریح به کار برده مى شود و اغلب صحنه با کیفیت و حالت روحى شخصیت و لحن داستان آمیخته است و به نوعى با آن هماهنگى دارد.))
امیدواریم شما نیز بعد از این توجه بیشترى به ((صحنه)) و کاربرد آن در داستان داشته باشید.

سمیه سادات سیدپور ـ کاشان

داستان صد و دو صفحه اى شما را خواندیم. نوشته اید که دوست دارید این اثر فیلمنامه شده و توسط یک کارگردان صاحب نام تبدیل به فیلم شود. این خیلى خوب است که آدم این همه به خود اعتماد به نفس داشته باشد و آرزوهاى بزرگ در سرش بپروراند, ولى دوست عزیز, نوشتن رمان و یا فیلمنامه احتیاج به تخصص و مهارت لازم دارد و شما که هنوز نتوانسته اید یک داستان مناسب و درست بنویسید, نمى توانید به این زودى فیلمنامه نویس شوید. البته ما امیدواریم با توجه به کتابهاى اندکى که در کتابخانه روستا شما است بتوانید آثارى در زمینه سینما و فیلمنامه نویسى پیدا کنید و اطلاعات هنرى خود را بالا ببرید تا به مرور زمان با توجه به راهنمایى هاى مفصلى که طى نامه برایتان نوشته ایم بتوانید فیلمنامه نویسى نیز یاد بگیرید و داستانهاى خود را تصویرى کنید. اگر این صبر و حوصله را داشته باشید حتما روزى اثرتان را نیز بر پرده نمایش فیلم خواهید دید.
در هر حال داستان شما یکى از آن سوژه هاى کاملا تصادفى است. زنى براى برادرش یک دختر نشان مى کند. پدر همان زن نیز دختر دیگرى را براى پسرش پیدا مى کند و در نهایت خود پسر طى یک تصادف داستانى دل به دخترى مى بندد و در نهایت معلوم مى شود تمام این دخترها یک نفر هستند و بالاخره بعد از پشت سر گذاشتن برخى مشکلات نه چندان مهم آن دو با یکدیگر ازدواج مى کنند.
کتاب ((درسهایى در باره داستان نویسى)) در باره به کارگیرى تصادف در داستان چنین نظرى ارائه مى دهد:
((اگر نویسنده اى بخواهد از تصادفى ـ چرخش ناگهان وقایع داستان, بىآنکه قهرمان داستان در این تغییر دخیل باشد ـ قابل قبول در داستان خود استفاده کند, باید حادثه تصادفى را علیه قهرمان داستان به کار گیرد. استفاده از واقعه تصادفى علیه قهرمان داستان اگرچه بدشانسى غافلگیرکننده اى است ولى همه آن را باور مى کنند. اما برعکس, هنگامى که نویسنده حادثه تصادفى را به نفع قهرمان داستان به کار گیرد, پیداست که تصادفا صرفا تمهید گول زننده نویسنده است که خلاقیتش رو به تحلیل رفته است.))
پس اگر کمى دقت کنید متوجه مى شوید که شخصیت اصلى داستان شما طى تصادفات بیشمارى در ازدواج و کارش به سمت خوشبختى و موفقیت زودهنگام قدم برمى دارد.
موفق باشید.

معصومه موسیوند ـ قم

اولین داستان شما به دستمان رسید. کاملا مشخص است که به ادبیات و نگارش داستان کوتاه و قطعات ادبى علاقه مند هستید ولى متإسفانه تجربه کافى در این زمینه ندارید و با آثار امروزى آشنا نیستید. اثر شما شبیه بسیارى از آثار نوقلمان, ترکیبى از ((قصه)), ((قطعه ادبى)) و ((خاطره)) مى باشد. در نتیجه گاه به مستقیم گویى دچار مى شوید و گاه عناصر داستانى را به فراموشى مى سپارید و گاه به روایت ساده و خطى ماجرا مى پردازید. در ضمن از توصیف صحنه داستان غافل مى شوید.
در کتاب ((ویژگیهاى نگارش داستان کوتاه)) از ((ویلسون آرتونلى)) آمده است:
((شما فقط راوى یک سلسله وقایع نیستید, بلکه آن را بدان گونه پیش خود تصور مى کنید که انگار شاهد آن صحنه ها بوده اید. (بازیگران, صحنه, گفتار, موضوع صحنه, نورپردازى و صدا) به غیر از آنچه که مى بینید و مى شنوید احساسات خود را نیز بیان مى کنید. هنگامى که نمایش به تغییر صحنه احتیاج دارد, آن تغییر را بیان مى کنید. این مرحله فقط در موضوعات نمایشى وجود دارد و در موضوعات روایتى چنین نیست, اما یک داستان کوتاه عملا یک نمایش نیست. وقایع داستان در قالب یک سرى کلمات و بر روى یک صفحه کاغذ اتفاق مى افتد. شما داستان را از صحنه نمایش به یک صحنه تخیلى روى کاغذ منتقل مى کنید و با خواننده در صحنه ارتباط برقرار مى نمایید. زندگى همچون صحنه نمایش است و ما در هر لحظه بنا به مقتضیات خاص زمان و مکان عمل مى کنیم.))
فکر مى کنیم براى شروع همین قدر کافى است که بدانید داستان با دیگر قالبهاى ادبى تفاوت دارد و باید بتوانید داستان را شبیه به داستان بنویسید, حتى اگر مجبور شوید کلمات و جملات توصیفى بسیار زیبا و یا سنگینى را که نشانه اطلاعات و دانش بسیار شما است به دور بریزید.
موفق باشید.

طاهره جعفرى ـ قم

دوست عزیز, از بازنویسى و ارسال دوباره اثرتان سپاسگزاریم ولى متإسفانه بهبودى در وضعیت داستان ((سهل انگارى)) ایجاد نشده است و هنوز هم اشکالات قبلى در آن مشهود است. امیدواریم چنانچه تمایل دارید با توصیه هاى جدید ما که برایتان ارسال کرده ایم, بتوانید داستان را دوباره نویسى کنید.
و اما ((قهر طبیعت)) که به زعم خودتان داستان علمى تخیلى است, نشان از اطلاعات بسیار شما دارد. تحقیقاتتان در زمینه کشاورزى و تکنولوژى خوب است ولى آن طورى که لازم است نتوانسته اید از آنها در راستاى یک داستان تخیلى بهره بگیرید. شروع و پایان کارتان بسیار به داستان شبیه است ولى در میانه آن, فقط در زمینه مقاله نویسى, قلم فرسایى کرده اید.
((ایزاک آسیموف)) نویسنده روسى است که به نوشتن داستانهاى علمى و تخیلى مشهور است. او با در آمیختن علم و تخیل, داستانهاى علمى و تخیلى شگفت انگیزى خلق کرده است. وى در یکى از کتابهایش مى گوید: ((یک نویسنده ذاتا نویسنده به دنیا مىآید, چون خودم روزى را سراغ ندارم که در آتش نوشتن نسوخته باشم.)) شما هم باید به توصیه این نویسنده وقت بیشترى براى داستان بگذارید و مهمتر از همه به مطالعه کتابهاى علمى بپردازید و ببینید رمانهاى علمى تخیلى چگونه نگاشته شده اند. در این زمینه مى توانید از دیگر علمى تخیلى نویسانى چون ((آرتورس. کلارک)) و ((ژول ورن)) کمک بگیرید و آثار آنان را نیز بخوانید.
در اثر شما بیشتر از آنکه تخیل دخیل باشد, علم خودى نشان مى دهد. خوب است بیشتر از اینها روى نگارش چنین آثارى مطالعه کنید و جزو یکى از این نویسندگان شوید. در قسمتى از داستان شما آمده است:
((سالهاست که از تکنولوژى و برق اثرى نیست و از آن همه دستاوردها و وسایل عصر مدرن تنها مى شود نمونه هایى را در موزه ها یافت ... فاجعه از آنجا شروع شد که جو زمین دچار نوعى اختلال گردید. دانشمندان هراز چند گاهى به مردم هشدار داده و گفته بودند, لایه ازن در حال نازک شدن تدریجى است و اگر این وضع ادامه یابد جو زمین از بین مى رود ...))
با آرزوى موفقیت بسیار براى شما, منتظر دیگر آثارتان هستیم.

حورا طوسى ـ قم

خواهر خلاق و پر از تلاش ما, فکر نوشتن داستان بر اساس روایات و حکایات, کار بسیار ساده و پسندیده اى است, ولى چگونگى تبدیل این ایده به داستان است که مشکل مى باشد.
شما با الهام از کتاب ((زن در آیینه جمال و جلال)) اثر استاد آیت الله جوادى آملى, دست به قلم برده و داستان زیبایى نوشته اید ولى از آن جایى که پرداختن به آثار مذهبى در قالب هنر, کارى دشوار است, متإسفانه به ورطه شعار نزدیک شده اید; یعنى اگر دیالوگهاى خشک و ادبى شخصیتهاى شما نظر یک نویسنده بود و او در کتاب تحقیقى و پژوهشى خویش چنین سخنى را به میان مىآورد هیچ مشکلى وجود نداشت ولى وقتى شما مى خواهید یک داستان واقعى بنویسید, دیگر نمى توانید چنین اظهار فضلهایى را در دهان شخصیتها بگذارید و یکى را کاملا خطاکار و دیگرى را پاک و عاقل و فرزانه نشان دهید.
((در حالى که اشکهایت را پاک مى کردى, برخاستى به سمت پنجره رفتى, چهره ات را از من نهان کردى و گفتى: مذهب! مگر همین اعتقادات ما نیست که مى گوید زن ناقص است و مرد کامل. زن ناتوان است و مرد توانا. زن مطیع است و مرد مطاع و فرمانروا.
سخنانت را با کلامم قطع کردم, چون دیگر نمى توانستم شاهد برداشتهاى سطحى ات از دینى باشم که با گوشت و پوست و خونم عجین شده بود. گفتم: این حرفها چیست که مى گویى سپیده؟ چرا به دین که رسیدى اینقدر عجول و سطحى نگرى شدى. آیا همه قضاوت دین در باره زن و مقام و موقعیتش همین است که تو مى گویى؟ اگر دین اسلام چنین دیدگاه تحقیرآمیزى نسبت به زنان داشته, چگونه این همه بانوان فاطمه(س)سیرت, زینب(س)گونه و معصومه(س)صفت, از صدر اسلام تاکنون تحویل اجتماع داده است. چگونه زن را از پستوهاى حقارت و اسارت عصر جاهلیت در آورده و چنین در سرنوشت خود آگاه و مختار ساخته؟ همین پرسشهاى حقیقت طلبانه تو. چه کسى به من و تو این آزادى و اعتبار اظهارنظر در باره سرنوشتمان را بخشیده است؟))
مشکل دیگر شما عدم رعایت زاویه دید درست مى باشد; طورى که گاه راوى به شیوه اول شخص, به جاى شخصیت دیگر سخن مى گوید و گاه خود او وارد ماجرا مى شود و راوى از زاویه دید دوم شخص استفاده مى کند. ترکیب این دو نوع زاویه دید در داستان بسیار زیبا مى باشد ولى شما به شکلى نادرست از آن بهره برده اید.موفق باشید.

هاجر عرب ـ شهرکرد

داستان ((بسیجى)) را بعد از سه بار بازنویسى دوباره برایمان فرستاده اید. از آن جایى که پشتکار و حوصله فراوان, از مهمترین لوازم نویسندگى است ما نیز به این صبر و تحمل شما آفرین مى گوییم و امیدواریم همیشه با اراده و مصمم به کار خود ادامه دهید.
تنها چیزى که ما را ناراحت مى کند این است که هنوز هم نتوانسته اید داستان خود را به اوج برسانید و از اول تا آخر اثرتان روى یک خط صاف سیر مى کند. هیچ خاطره و یا حادثه اى نیست که بود یا نبود رحیم در خانه را تشدید کند. داستان فقط به خاطرات و گفتگوى میان همسر و مادر رحیم خلاصه شده است.
اگر این بازنویسى ها را با دقت بیشترى انجام مى دادید و به طور مثال این دو زن را در چنان شرایطى قرار مى دادید که در رویارویى با یک مشکل, فقط با یادآورى خاطرات رحیم و سخنان او مشکلشان حل مى شد, آن وقت داستان جذاب تر مى شد و به شکلى تکنیکى خاطرات این دو زن با خاطرات رحیم در جبهه ادغام مى شد و ماجراى جالبى به وجود مىآورد.
در داستان علاوه بر رعایت عناصر داستانى باید به خلاقیت و نوآورى نیز روى آورد که متإسفانه در این اثر شما خبرى از آن نیست و حتى به جرإت مى توان گفت این داستان از آثار قبلى تان ضعیف تر است.
اشکال دیگر کارتان استفاده از دیالوگهاى محاوره و ادبى است که ما همه آنها را یکدست کردیم تا بتوانیم به پاس زحمات شما در دوباره نویسى اثرتان, آن را چاپ کنیم. البته امیدواریم دیگر خطاهاى گذشته خود را در آثار جدیدتان تکرار نکنید و همیشه با دیدى نو به سوژه هاى قدیمى و کهنه نگاه کنید و با بیانى جذاب و رسا آنها را تبدیل به داستان نماییدO.