سخن اهل دل



(ویژه ولادت حضرت زهرا(س)
و روز زن)


بانوى ما
بانو نشسته بود
بر تپه اى بلند
خورشید
از بطون دشت برون مى زد
یکى شدن آفتاب و خاک
رنگ غریبى داشت

تنها
سیاهپوش
بانو نشسته بود
صحراى خشک
منزل دیدار بود
با پرثمرترین درخت ماندنى روزگار
او
میوه
او
ریشه
او
برگ و بار
او
پرثمرترین درخت ماندنى روزگار

کروبیان

به بار خاص بشارت دادند
نقاب بالا مى رفت
و چشمهاى عطوفت
در من مى تافت
با موجى از نسیم جذبه
همچون غبار
از روى خاک برگرفته شدم
بالا رفتم
و چون رسیدم
سرم به دامن بانو کشیده شد
آن دامنى که
سر سروران عالم را
پناه بوده به دوران

تمام زندگى ام بغض بود
علیه ظلم و جهالت
تمام زندگى ام
چون کودکى یتیم و پناهنده
بر روى مادرانه ترین دامن
بى حرف و بى صدا
بى وقفه مى گریست
هرگز ندیده بودم
که گریه آنهمه کامل باشد
آنگونه غم زدا
آنسان بدل کننده احوال
تمام قبض بدل شد به بسط
تمام شکوه بدل شد به باغ دادرسى
دکتر طاهره صفارزاده
(انتخاب از کتاب ((دیدار صبح)))
 

امیره گلها

بانوى آب
چون هاله اى ز عاطفه ماه
با جامه اى ز نور
در قصر آفرینش کامل
خورشیدوار, ایستاده به درگاه

نامش
ظهور زهره در آفاق عشق
مهرش
فروغ سرمدى دلهاست
با ابر مهربانى دستانش
بانوى آب
در لحظه هاى آبى رویاست
آیینه کرامت دریاست

او
والاترین امیره گلها
در وسعت مدائن روحانى است
شعر شرف
بر سینه کتیبه تاریخ
اسطوره شگفت طهارت
منظومه فضایل انسانى است

گهواره دو شیر شجاعت
در جنگل ستاره و خنجر
باران شامگاهى
بر گستراى مزرعه کهکشان
آموزگار صبح,
در پاکى و صفاست
بانوى باستانى دلها,
آمیزه تعقل و پرهیز
معناى زن
در مکتب مبارک قرآنى است

با او سخن جز با وضوى اشک
مگویید
وز او نشانه اى
جز در جهان ساکت و خاکسترى
خواب مجویید
کان نخل رنجیده و آن سرو سوگوار
ـ از مرگ ارغوانى خورشید ـ
تعبیر صادقانه اندوه
در شعر ناتمام جوانى است

بانوى بانوان
برج بلند و سبز رهایى
از خاک و خاکیان
معراج نور
از پهنه زمین
تا عرش آسمان
بهمن صالحى