بى خط ، اما غلطنقد فیلم

نویسنده



بى خط, اما غلط

مریم بصیرى

 

فیلم: کاغذ بى خط

نویسنده: ناصر تقوایى, مینو فرشچى
کارگردان: ناصر تقوایى
بازیگران: هدیه تهرانى, خسرو شکیبایى



((تقوایى)) پس از 13 سال دورى از سینما و پس از ساخت سریال ((دایى جان ناپلئون)) در پیش از انقلاب و کارگردانى فیلمهاى بلند ((صادق کرده)), ((آرامش در حضور دیگران)), ((نفرین)), ((ناخدا خورشید)), ((اى ایران)) و ... دوباره به فیلم سازى روى مىآورد و ((کاغذ بى خط)) را به مخاطبان مشتاقش ارائه مى دهد.
سالهاست که فیلمسازان و دست اندرکاران سینما و علاقه مندان ((تقوایى)) از او به عنوان استاد مسلم اقتباس ادبى در سینماى ایران یاد مى کنند و وى را حلقه ارتباط سینما و ادبیات روشنفکرانه مى دانند اما متإسفانه آخرین فیلم ((تقوایى)) دیگر این ذهنیت پیشین را در باور علاقه مندانش تقویت نمى کند, چرا که مخاطب با اثرى در ارتباط با ادبیات روبه رو است که در عین حال ادبیات به شدت در آن تضعیف شده است!
((رویا رویایى)) 32 ساله, صاحب دو فرزند و خانه دار است. همسرش ـ با توجه به نام رویایى او ـ وى را زنى خیالاتى مى داند که مى تواند یک دروغ راست راستکى بسازد, پس باید برود و نویسنده شود. مرد همسرش را متخصص چاخان مى داند و مى گوید بچه هایش از دست دروغها و تخیلات او گیج و گنگ و خل شده اند.
گویا همین تلقینات شوهر در طول 12 سال زندگى مشترک است که زن را وا مى دارد ناگهان بعد از چندین سال خانه دارى و بچه دارى به ادبیات و نوشتن روى بیاورد. او به صورت دانشجوى آزاد در کلاسهاى سناریونویسى مدرسه باغ فردوس ثبت نام مى کند و با سماجت و دقت در کلاسهاى درس حضور مى یابد.
زندگى رویا و همسرش ((جهانگیر)) که مهندس نقشه کشى است, به شدت دچار روزمرگى شده و دیگر همه چیز حکم تکرار مکررات را پیدا کرده است. با این وجود بعد از چند سال این زوج هنوز هم شناخت درستى از هم ندارند و گویا بدون هدف و فقط به امر وظیفه با هم ازدواج کرده اند و بعد از 12 سال دیگر هیچ حرفى براى گفتن به هم ندارند, جز اینکه رویا با تخیلاتش خانه را براى خود قصرى زیبا تصور کند و غذا و لباس بچه ها را در نظرشان بهترین خوراک و پوشاک جلوه دهد. این تخیلات تا آنجا پیش مى رود که حتى زن براى شوهرش هم خیالبافى مى کند و نان و پنیر معمولى میز صبحانه را با اسامى صبحانه هاى آن چنانى به خورد او مى دهد و اعلام مى کند سرورش هر چه بخواهد او اطاعت خواهد کرد. حتى دامنه خیال زن تا آن جاست که وقتى از شوهرش براى خرج خانه و بچه ها پول مى خواهد و مرد کیفش خالى است, ((رویا)) آن کیف را به چاه آب روستایشان تشبیه مى کند که از بس همه آبهایش را کشیده اند, چاه کاملا خشک شده است.
البته صاحب این چاه خشک در عین آنکه خشک و رسمى به نظر مى رسد و سعى دارد با خشونت لفظى در مقابل خیالات ((رویا)) قد علم کند و با تکه پرانى هایش وى را بیازارد, آن قدرها هم سنگدل نشان داده نمى شود; چرا که همان شب اول مهر که رویا به کلاس مى رود, مرد براى متولد شدن یک نویسنده در خانه اش گل مى خرد و چند شب بعد هم به مناسبت تولد خود نویسنده چند مهمان دعوت مى کند, غافل از اینکه کلاس ((رویا)) تا دیر وقت ادامه پیدا مى کند و تا او به خانه برسد مهمانان رفته اند و شوهر عصبانى شده است.
البته دلیل روشنى از موافقت و یا مخالفت مرد براى روى آوردن همسرش به عرصه نویسندگى مشاهده نمى شود. او گاه موافق این کار است و گاه به بهانه هاى مختلف, به ((رویا)) گوشه و کنایه مى زند. حضور ((جهانگیر)) در خانه چون بادى گذراست و مختص به میز کار و یا رفتن او به دستشویى و حمام مى شود و اما در عوض ((رویا)) همیشه در حال مراقبت از بچه ها, آشپزى و شستشو نشان داده مى شود. او معتقد است وى از صبح که بیدار مى شود تا شب مدام مى شوید و مى روبد و مى پزد ولى حتى شوهرش نمى تواند ده مرتبه پشت سر هم بگوید ((مى شورم, مى روبم, مى پزم.))
((جهانگیر)) دمدمى مزاج, گاه ماشینش را در اختیار زن مى گذارد تا به کلاس برود و حتى استادش را به خانه اش که تا آن سر دنیاست برساند و گاه مى خواهد تمام کتابها و نوشته هاى زن را آتش بزند. حتى گاه از خدا مى خواهد که به همسرش عقل بدهد, و یا به او پولى بدهد تا بتواند صرف درمان جنون رویا کند!
البته رویا یکى از زنان همین دنیاى به ظاهر مدرن ماست که هیچ وقت از شوهرش کم نمىآورد; اگر چه شبى مجبور مى شود به جاى نوشتن تکالیفش تا صبح لباسهاى شوهر و بچه هایش را بشوید و شبى دیگر ریخت و پاشهاى مهمانى را جمع کند ولى با این وجود گاه از امر و نهى هاى شوهرش سر باز مى زند و اعلام مى کند که ((کنیز پارسالى رنگش سیاه بود.)) حتى بر خلاف زنان سنتى در مقابل شوهرش مى ایستد و با جدیت مى گوید چه کسى گفته تو شعورت بیشتر است و عقل کلى؟ چه کسى این همه حق به تو داده است؟
زندگى سرد و بى روح ((رویا)) و ((جهانگیر)) همراه با خودخواهى و لجاجتها, موجب بى قیدى پدر و خیالبافى مادر مى شود و تمامى اینها روى افکار و اعمال بچه ها موثر واقع مى شود. دختر کوچک خانواده در روز اول مدرسه مى خواهد به جاى پوشیدن مانتو و مقنعه با لباس سفید عروسش و تاجى بر سر به مدرسه برود و پسر واقعا خیال مى کند که پدرش گرگ قصه شنگول و منگول است و در خانه را براى او باز نمى کند.
((رویا)) هر شب این قصه قدیمى را با تغییر صدا و حرکات نمایشى براى بچه هایش تعریف مى کند و خود را بز زنگوله به پا مى داند. بچه ها هم شنگول و منگول هستند و حتى در تمام مدت طول فیلم با همین نام مورد خطاب قرار مى گیرند. مرد که مى انگارد همسرش به عمد او را به عنوان گرگ معرفى کرده است, از اینکه ((رویا)) در عالم نویسندگى اول از همه شریک زندگیش را سر کار گذاشته است, دلخور مى شود.
اما ((رویا)) تازه مى خواهد سر از کار شوهرش در بیاورد. او هر چه مى کند تا شوهرش را بهتر بشناسد و بتواند او را به شکل منطقى وارد نوشته اش کند, نمى تواند به نتیجه اى برسد. پس تمام تلاشش را به کار مى گیرد تا مردى در نوشته هایش نباشد ولى کارى از پیش نمى برد و دوباره مردى مثل شوهرش وارد اثرش مى شود. او صد دفعه مرد را پاره مى کند و از اثرش بیرون مى اندازد ولى او دوباره وارد کارش مى شود. همه زندگى زن پر از مرد است ولى ذهنش خالى از او.
در این میان استاد فیلمنامه نویسى سعى دارد به زن کمک کند تا خودش و جایگاهش در خانواده را بیابد و سوژه اثرش را زندگى خودش قرار دهد. او اصل نوشتن را به قلم و کاغذ نمى داند و سناریونویس خوب را کسى مى داند که بتواند از هیچ چیز, همه چیز بسازد.
خودباورى و گذاشتن حرف خود ((تقوایى)) در دهان ((رویا)) و استادش باعث شده است که این فیلمساز مهارت را در نوشتن و ساخت چنین فیلمى بداند که هیچ چیز ندارد و به قول خودش همه چیز است!
در نهایت در عطف دوم فیلم, زن که به قول ((جهانگیر)) کرم نوشتن به جانش افتاده است و براى نگارش احتیاج به تمرکز و خلوت دارد به خانه مادرش پناه مى برد و ده روز تمام خود را در اتاقى حبس مى کند تا یک فیلمنامه سینمایى از زندگیش بنویسد.
مادر رویا که در این میان خشن تر و بى منطق تر از ((جهانگیر)) معرفى مى شود, با وجود یک زندگى مدرن و مرفه و روى آوردن به دوستان قدیمى و فال قهوه گرفتن و ... تمام کارهاى دخترش را جنونى بیش نمى داند و از ((جهانگیر)) مى خواهد که هر چه زودتر بیاید و همسرش را از خانه او ببرد. این پیرزن حتى به دخترش مى گوید باید دنبال عقل خودش بگردد زیرا از وقتى به اکابر مى رود بالاخانه اش را هم اجاره داده است. مادر رویا حتى رفتن به کلاس سناریونویسى را رفتن به اکابر مى داند و خود در عین روشنفکر بودن و داشتن قفسه هاى پرکتاب در خانه اش, تحصیل دخترش را با حقارت, رفتن به اکابر قلمداد مى کند و در کل با کلاس رفتن او مخالف است.
اما زن داستان فیلم مى اندیشد, تصمیم مى گیرد و مى نویسد و با وجود مخالفت همسر و مادرش پس از 33 سال و ده روز دوباره متولد مى شود. او با تولد فیلمنامه اش, خود نیز جانى تازه مى یابد و تازه مى خواهد بعد از این بداند که آیا تنها کلفت خانه است و یا اینکه حق اندیشیدن نیز دارد.
چهره رنجور زن پس از ده روز همچون یک زن بیمار و زخم خورده آشکار مى شود و رویا همراه با تولد زندگى جدیدش در سناریو, در زندگى واقعى خویش نیز به درک تازه اى از هستى مى رسد. اما ((جهانگیر)) همچنان لجوج است. او چرکنویس هاى فیلمنامه همسرش را مى سوزاند و تنها دست نویس اصلى او را که در کاغذى بدون خط نوشته شده است مى خواند و زن هم به مرتب کردن ریخت و پاشهاى ناشى از ده روز غیبتش در خانه مى پردازد.
در حالى که اوجى در کار مشاهده نمى شود, و فیلمنامه رویا نیز چون اثر ((تقوایى)) خالى از اوج و فرود است, در ظاهر فرودى زود هنگام نازل مى شود و آخرین نماى فیلم همان نماى اول ((کاغذ بى خط)) مى شود و ساعتى که هفت صبح را نشان مى دهد. زمان براى این خانواده ثابت است و آنها در تلاشى بى ثمر دور خود مى چرخند. ((رویا)) در آغاز فیلم از اتاق خواب بیرون مىآید و در پایان نیز به خواست همسرش به همان اتاق مى رود. همه چیز همچنان به خواست ((جهانگیر)) است چه زن اندیشمند باشد و چه اندیشه اى خالى از تفکر داشته باشد.
تنها حسنى که مى توان در این فیلم یافت نشان دادن زندگى زناشویى نسل جدید است. زندگى که تماما واقع گراست و کارگردان سعى کرده تمام جزئیات زندگى و برخوردهاى بین آدمها را به وضوح نشان دهد. او حتى از صحنه تعویض لباس مرد در حمام نیز نمى گذرد و با سماجت سعى دارد به این جلد عوض کردن هر روزه ((جهانگیر)) نیز اشاره کند!
اما نباید از این مهم غافل ماند که سر در گمى و آشفتگى موجود در زندگى این دو نفر وقتى قرار است پایه هاى یک دوام خانوادگى را بسازد باید به وضعیتى بغرنج برسد تا رسیدن به تعادل نهایى قابل درک باشد. هیچ گاه وضعیت و موقعیت پیش آمده براى ((رویا)) و ((جهانگیر)) آن قدرها بغرنج و پیچیده نیست که مخاطب دلش براى آنها بسوزد. در واقع ((تقوایى)) به نحوى سعى دارد با سبک ((اپیک)) و روایى, تماشاگر را به تعقل وا دارد تا اینکه بخواهد چون آثار ارسطویى بر منطق درام پیش برود و باعث همذات پندارى مخاطب با شخصیتها و اثر شود.
اما آیا تمامى این نظریات مى تواند مشکل این فیلمنامه را توجیه کند و به بیننده بقبولاند که ((تقوایى)) با توجه به سابقه و توانایى اش در خلق آثار سینمایى, این بار به عمد خواسته است اثرى غیر داستانى و خسته کننده با ضربآهنگى کند به مخاطبش ارائه دهد؟
البته دو بازیگر اصلى فیلم على رغم بازیهاى کلیشه اى همیشگى خود, این بار نقشى کاملا متفاوت را بازى مى کنند و به خوبى از پس آن برمىآیند; مخصوصا شخصیت زن که سعى دارد تغییرات درونیش را با چیزهاى مسخره اى چون تغییر پوشش و ظاهر متفاوت و تکیه کلامهاى عجیب بروز دهد طورى که حتى مادرش او را دیوانه خطاب کند. ناگفته نماند همین زن بر اثر بى مهرى شوهر و جفاى مادر و یا شاید فشار حاصله از قدرت تخیل به خوردن قرص ضد اضطراب معتاد مى شود و پنهانى سیگار مى کشد و گویا به مدد این دو عمل است که توان تمرین و تمرکز براى نوشتن در او زنده مى شود!
((رویا)) چنان در خیالات خود غرق است که حتى از زندانى که ((جهانگیر)) دارد نقشه هایش را مى کشد, به عنوان ویلایى زیبا یاد مى کند که قرار است براى او ساخته شود; شاید همان زندانى که زن به ظاهر در آن زندگى مى کند و کارگردان مى کوشد هر بار از گوشه اى از این قصر خیالى زن, زندگى او را به تصویر بکشد.
نکته دیگرى که ((تقوایى)) به عمد بر آن پافشارى مى کند کنایات سیاسى و اجتماعى موجود در اثرش مى باشد. رویا روزنامه ها را پاره مى کند و از آنها به عنوان ابزار زندگى بهره مى گیرد و ((جهانگیر)) روزنامه ها را روى زمین پهن مى کند و رویش لاشه ماهى بزرگى را تمیز مى کند و خون ماهى بر روى روزنامه و برخى خبرهاى سیاسى مى چکد.
اما بزرگترین دروغ فیلم پیشرفت ناگهانى زن در کلاسش است. چگونه ((تقوایى)) خود بعد از چندین سال تدریس مبانى فیلمانه نویسى, چنین اشتباهى را مرتکب مى شود و یک دانشجوى آزاد فیلمنامه نویسى را بعد از سه ماه یک نویسنده حرفه اى معرفى مى کند که مى تواند اثرى سینمایى خلق کند! حتى در بهترین آموزشگاههاى خصوصى و دانشگاهها نیز بعد از سه ماه دانشجو و هنرجو تنها مى تواند با اصول اولیه نگارش و مبانى فیلمنامه نویسى آشنایى پیدا کند و هرگز نمى توان تصور کرد که فردى بدون مطالعات قبلى و آشنایى با دنیاى ادبیات و سینما و بدون گذراندن دوره هاى کارگاهى فیلمنامه نویسى بعد از مدتى کوتاه همه اصول را فرا گیرد و در پس از مدت ده روز ناگهان ده سال زندگى مشترکش را تبدیل به فیلمنامه کند. حتى بهترین نویسندگان و فیلمسازان حداقل بیست روز براى نوشتن یک اثر سینمایى وقت نیاز دارند و با این وجود پیداست که ((رویا))ى خلق شده توسط ((تقوایى)) واقعا رویایى است و یک نابغه قرن بیست و یکم!