قصه هاى شما 64

نویسنده




قصه هاى شما (64)

مریم بصیرى


ترس, چشمه آب, سیب سرخ, جدیت, توبه,
احترام سادات, عاشورا, نکیر و منکر, لطیفه
مهناز جبارى ـ همدانO
معجزه عشق, عشق و زندگى
سیمین دخت مصطفایى ـ گیلان غربO
تولد دوباره
رقیه کنعانى ـ تهرانO
پول
سمیه سادات سیدپور ـ کاشانO
خواب خیالى
سیده هاجر حسینى ـ نجفآبادO
یاد او
نسرین عقیلى ـ نجفآبادO
معجزه عشق
زهرا بیگدلى ـ قمO
فرشته شیشه اى
فاطمه نیکان ـ قمO
به وسعت آسمان
مجتبى ثابتى مقدم ـ بایگO



دوستان عزیز!
توران قربانى از اردبیل, فاطمه یاسینى از سبزوار, حسین ثابتى مقدم از بایگ, منیره مقدم زاده از چابکسر, لیلى صابرىنژاد و سارا محمدىکیا از اندیمشک, وحیده کرمى, رقیه بهلولى, معصومه موسیوند, سمیه آزادى, طاهره جعفرى و حامد جلالى از قم, رعنا وهمآزاد از مراغه, سیمین مصطفایى از گیلانغرب, سمیه سادات سیدپور از کاشان, زهرا نیکرو از نهبندان.
نامه هاى پر از لطف و محبت شما همراه با آثارتان به دستمان رسید. امیدواریم هرچه زودتر بتوانیم آنها را در شماره هاى آینده ((قصه هاى شما)) بررسى کنیم.

دوستان عزیز!
توران قربانى از اردبیل, فاطمه یاسینى از سبزوار, حسین ثابتى مقدم از بایگ, منیره مقدم زاده از چابکسر, لیلى صابرىنژاد و سارا محمدىکیا از اندیمشک, وحیده کرمى, رقیه بهلولى, معصومه موسیوند, سمیه آزادى, طاهره جعفرى و حامد جلالى از قم, رعنا وهمآزاد از مراغه, سیمین مصطفایى از گیلانغرب, سمیه سادات سیدپور از کاشان, زهرا نیکرو از نهبندان.
نامه هاى پر از لطف و محبت شما همراه با آثارتان به دستمان رسید. امیدواریم هرچه زودتر بتوانیم آنها را در شماره هاى آینده ((قصه هاى شما)) بررسى کنیم.

مهناز جبارى ـ همدان

دوست عزیز, تمامى آثار شما را خواندیم. بیشتر نوشته هاى شما برگرفته از ماجراهایى واقعى است و همین امر موجب شده است که شما آن را گاه به شکل روایت یک خاطره و گاه بیان مستند حادثه اى نه چندان جذاب, حکایت کنید. در واقع مى توان گفت برخى از موضوعات شما مایه تبدیل شدن به داستان را دارند, به شرطى که داستانى با آنها برخورد کنید.
شروع داستان نیز امر بسیار مهمى است که نباید از آن غافل شد. در آثار شما یک نفر خاطرات خود را تعریف مى کند و کمى بعد خواننده فراموش مى کند که شخصیت اصلى و راوى چه کسى بوده و غرق ماجراى حکایت تعریف شده, مى شود.
این شیوه, روش داستان در داستان مى باشد که در اثر شما به کار بستن آن ضرورتى ندارد. به جاى اینکه در آغاز کارتان مخاطب را با چنین جزئیاتى درگیر کنید, بهتر است شخصیتهاى اصلى, زمان و مکان را معرفى کنید. خواننده اثر شما باید بتواند از همان شروع داستان با خواندن چند کلمه با شرایط و اوضاع و احوال اثر آشنا شود.
شروع باید هیجان برانگیز و جذاب باشد تا مخاطب جذب اثر شود و بقیه داستان را بخواند. به فرض مى توانید با فضاسازى و دادن اطلاعاتى در باره زمان و مکان و یا شخصیتها, داستان را شروع کنید. همچنین گفتگوى بین دو یا چند نفر مى تواند شروع خوبى باشد. حتى مى توانید با واقعه اى تإثیرگذار اثرتان را شروع کنید و از همان ابتدا ماجرا را آشکار کنید.
امیدواریم با این توضیحات متوجه شده باشید که تعریف حکایتهاى قدیمى و یا دیده ها و شنیده ها و حتى بیان روال قدیمى ((یکى بود, یکى نبود)) در پرداخت داستان امروزى جایى ندارد.
با آرزوى برداشتن گامهایى بلند در دنیاى ادبیات از جانب شما, منتظر دیگر آثار داستانیتان هستیم.
سیمین دخت مصطفایى ـ گیلان غرب

خواهر بااستعداد و علاقه مند ما, نوشته اید که از بخش ((هنر و ادب)) مجله استقبال بیشترى مى کنید و علت آن علاقه شما به داستان نویسى است. ما هم امیدواریم بتوانیم در این بخش داستانهاى بهتر و بیشترى براى شما عزیزان چاپ کنیم و همچنین اشکالهاى ادبى مخاطبان را برطرف نماییم.
با توجه به نامه اى که برایمان فرستاده اید, بسیار علاقه مند هستید که آثارتان چاپ شود, ولى همان طور که خودتان هم ذکر کرده اید, در این کار حرفه اى نیستید و بدون هیچ گونه آموزش و اطلاعات تخصصى در زمینه داستان, دست به قلم برده اید.
درست است که به علت آشنایى با استان کرمانشاه توانسته اید به خوبى از وقایع آن مکان در اوایل انقلاب تا زمان حال مطالبى را بنویسید و با تخیلات و ذهنیات خود, به این حوادث شاخ و برگ دهید; اما این را هم باید بدانید که طرح آثار شما متعلق به یک داستان بلند و یا رمان است ولى ساختار و پرداخت آن حتى در حد یک داستان کوتاه هم نیست.
با شتابزدگى زمان را در مى نوردید و حتى گاهى با تیترهایى که در هر فصل مىآورید, به تصور خودتان به شیوه اى منطقى گذشت زمان و تغییر مکان و پیشبرد حوادث را توجیه مى کنید.
شخصیتهاى آثار شما وقتى مى خواهند حرف بزنند به جاى گفتن سخنى کوتاه که موجب ایجاد عکس العملى در شنونده شود و متقابلا او را به عمل وا دارد, بیشتر به سخنرانى و یا تعریف خاطرات خود مشغول مى شوند. مثلا شما در داستان ((عشق و زندگى)) در فصلى که عنوان آن را ((زندگى و خانواده شهلا)) گذاشته اید, این گونه کلامتان را آغاز مى کنید: ((شهلا تعریف کرد: من در خانواده اى زندگى کرده ام که نمى شود اسم خانواده رویش گذاشت پدرم آدمى خوشگذران بود. خانواده مادرم در آمریکا زندگى مى کردند. در اوایل من و پدر و مادرم هم آنجا زندگى مى کردیم. چون مادرم شرط ازدواجش را زندگى در آمریکا گذاشته بود, پدرم نتوانسته بود از ثروت و زیبایى او بگذرد ...)) و همین طور 36 خط تمام این شخصیت حرف مى زند, بدون اینکه کسى تحت تإثیر گفته هاى او قرار گیرد. در واقع شما با این روش در بسیارى از موارد, خواسته اید ماجراهاى آثارتان را پیش ببرید, چون که نمى دانسته اید چگونه باید در یک داستان بلند زندگى شخصیتهاى مختلف را به موازات هم پیش برد.
موفق باشید.

رقیه کنعانى ـ تهران

علاقه مند تازه نفس ((قصه هاى شما)), همین که اعتراف کرده اید آشنایى کامل با اصول داستان نویسى ندارید و مى خواهید نثرتان قوى شود و آثارتان مور نقد و بررسى قرار بگیرد, چند قدم جلو هستید. چون به اشکالات کار خود واقفید و مانند برخى از دوستان فکر نمى کنید که اثرتان, داستانى ناب است!
((تولد دوباره)) داستان سال 56 است و تحرکاتى که دانشجویان در آن سالها انجام مى دهند. ((سالن فرودگاه رو خوب گشتم. سعید هنوز نیومده بود. نزدیکیهاى در سالن نشستم و منتظر اومدنش شدم. بعد 2 ساعت که گذشت افرادى رو با قیافه هاى مشکوک دیدم کمى که دقت کردم آقاىپذیر هم بینشون بود براى اینکه من رو نشناسه عینک دودى که توى جیبم بود به چشمهام زدم و مجله اى رو که از کیوسک خریده بودم جلوى صورتم باز کردم و تظاهر به خوندن مجله کردم و ...))
اگر یک بار دیگر روى همین قسمت داستانتان متمرکز شوید, خواهید دید که نثر اثر شما ادبى نیست و کاملا محاوره اى مى باشد و حتى شما از علایم نگارشى نیز براى جدا کردن جملات و کلمات خود استفاده نکرده اید و بیشتر تلاش کرده اید تا وقایع دوران انقلاب را مثل یک فیلم پلیسى هیجان انگیز کنید. امیدواریم با مطالعه و دقت بسیار و همتى که دارید آثار بهترى برایمان ارسال کنید.

سمیه سادات سیدپور ـ کاشان

دوست ارجمند, تعلیق و انتظار جزو عناصرى هستند که موجب جذابیت داستان مى شوند و در اثر شما موجود مى باشند. دخترى که در مدرسه پولش را گم کرده است و با کمک دوستان و معلم خود, در حالى آن را مى یابد که به وسیله یکى از بچه ها خرج شده و در صندوق اغذیه فروشى جا خوش کرده است.
حوادث کوچک و بزرگ اثر شما و همچنین ارتباط آنها با همدیگر و ایجاد یک خط داستانى معقول, از محاسن کارتان مى باشد; اما به نظر مى رسد که هنوز نمى توانید اندیشه هاى خویش را در قالب یک داستان ادبى و زیبا پیاده کنید.
براى اینکه قلمتان روان شود و بتوانید بدون استفاده مکرر از کلمات تکرارى, نثرى ساده و زیبا داشته باشید, باید هر روز خاطرات خود را با استفاده از توصیف و کلمات زیبا به روى کاغذ بیاورید. به مرور زمان خواهید دید که به صورت ناخودآگاه نثر شما بسیار عالى شده است; حتى مى توانید در آینده از حوادثى که در دفتر خاطرات خود ذکر کرده اید و تمامى آنها فراموشتان شده است, سوژه هایى جالب براى داستان بیابید.
حق یارتان.

سیده هاجر حسینى ـ نجفآباد

((خواب خیالى)) همان طور که از اسمش پیداست فقط یک خواب است, خوابى کاملا آرام و بى دردسر. دوست عزیز, یادتان باشد که هرگز نقطه اوج داستان را با انتخاب عنوانى نامناسب براى داستان لو ندهید. در ضمن کل داستان را که خواب است باید طورى پرداخت کنید که هیچ کس متوجه غیر واقعى بودن آن نشود.
اثر شما بیشتر به قصه هاى کودکان شباهت دارد و حیوانات سخنگویى که مى توانند آرزوهاى آدمیان را برآورده کنند. به جاى پرداختن به چنین سوژه هاى خیالى و تکرارى مى توانید قدم در دنیاى واقعیات بگذارید و از آنچه بر شما و دیگران مى رود, داستان بنویسید. مطمئن باشید در این شکل حتما خواهید توانست عناصر داستانى را پیاده کنید. در ضمن در اثر تخیلى شما هیچ منطق داستانى وجود ندارد و و تمامى اتفاقات بدون دلیل موجهى بر سر شخصیتهاى داستان حادث مى شود.
منتظر داستانهاى جدید شما هستیم.

نسرین عقیلى ـ نجفآباد

دوست مهربان ما, اثرى که برایمان فرستاده اید در واقع خاطره روزى است که در کودکى برادرتان را از دست داده اید و یاد آن روز هنوز هم از خاطرتان پاک نشده است.
در ((یاد او)) بیشتر از اینکه به فکر تکنیکهاى داستانى باشید, به عواطف و احساسات واقعى خود تکیه کرده اید. در صورتى که مى توانستید به راحتى چنین سوژه اى را تبدیل به داستانى جذاب کنید. دخترى که به طور کاملا اتفاقى با مرگ برادر کوچک مواجه مى شود و زندگى و مرگ از دید کودکانه وى به گونه اى دیگر تفسیر مى شود.
به جاى اینکه از دید یک جوان به خاطرات کودکى خود نگاه کنید, واقعا خود را در آن دوران حس کنید و با تمامى دریافتها و ادراکات آن زمان و تعاریفى که در کودکى از مرگ و روح داشته اید, داستان را پیش ببرید. مطمئن باشید که اگر این کار را بکنید, اثرى بسیار زیبا خلق خواهید کرد که حتما براى کودکان و نوجوانان جذاب خواهد بود.
موفق باشید.

زهرا بیگدلى ـ قم

همراه تازه نفس ما, داستان بلند 122 صفحه اى شما را خواندیم. متإسفانه با وجود زحمت زیادى که کشیده اید, موضوع داستان شما, و حتى اسم آن بسیار کلیشه اى است. دوستان بسیارى در شروع به امر نگارش, معمولا همین سوژه و یا موضوعات مشابه به این را براى نوشتن انتخاب مى کنند.
دخترى طى یک ازدواج ناموفق از شوهر پولدارش طلاق مى گیرد و با وجود مخالفتهاى والدین خود و همسر آینده اش, با پسرى فقیر ازدواج مى کند. دختر بعد از ازدواج به بیمارى لاعلاجى دچار مى شود و معجزه عشق او را درمان کرده و سپس صاحب فرزندى زیبا مى شوند.
((در آینه خود را نگریست, براى چندمین بار. جذابیت خاصى در چهره اش بود که همه را به تحسین وا داشته بود. چشمانى زیبا و گیرا و صورتى سفید که هنگام خنده, گونه هایش چال مى افتاد و زیبایى او را دو چندان مى کرد. ولى امشب دیگر به خود مغرور نبود. وقتى از میهمانى برگشت دیگر جیران سابق نبود; او همیشه آرزوى یک ازدواج خوب و عاشقانه را داشت و رویاهایى را در ذهن خود مى پروراند. رویاهایى دور و دراز که هیچ وقت فکر نمى کرد به آنها جامه عمل بپوشاند. قصه عشق را زیاد شنیده بود و ناکامیهایى نیز در این قصه ها دیده بود, ولى فکر مى کرد عشق فقط در کتابهاست و واقعیت ندارد; تا اینکه به وسیله دختر خاله اش ناخواسته با جواد آشنا شد. او به فکر زیبایى یا شهرت جواد نبود. او معنویت را در افراد جستجو مى کرد, و جواد کسى بود که جیران در رویاهاى خود جستجو مى کرد و حال یافته بود ...))
از آن جایى که خواننده کم و بیش مى تواند حدس بزند که پایان داستان چه خواهد بود; لذا آن طورى که لازم است به سرنوشت شخصیتها علاقه نشان نمى دهد و مطمئن است نویسنده هرگز اشخاص داستانش را در میان چاه بلا تنها رها نخواهد کرد. همین امر موجب مى شود که یک اثر داستانى خسته کننده و تکرارى به نظر برسد.
اگر شما اولین فردى بودید که چنین سوژه هاى را به این شکل پرداخت مى کردید, حتما همگان از کار شما تقدیر به عمل مىآوردند ولى در زمان حال هزاران داستان با همین موضوع و با نگارشهایى کمابیش قوى و ضعیف نگاشته شده است و تنها تکنیک و تحولات جدید داستانى مى تواند مخاطب را مجذوب چنین سوژه هایى کند.
منتظر آثار کوتاه شما هستیم.

فاطمه نیکان ـ قم

چندى پیش یکى از آثار شما در همین بخش به چاپ رسید. با توجه به همکارى بلندمدت و کند خود با این بخش, پیشرفتهاى خوبى داشته اید. مهمترین مطلب این است که قالب داستان کوتاه را مى شناسید و مانند برخى از دوستان, دیگر شکلهاى ادبى را به اسم داستان برایمان نمى فرستید. سوژه هاى انتخابى شما مناسب هستند و تا حدى نیز مى توانید آنها را مناسبتر پرداخت کنید.
اثر جدیدتان موضوع خوبى دارد ولى شخصیت پردازى و صحنه پردازى آن خیلى ضعیف است. ما نمى دانیم زن و مرد داستان چه گذشته اى داشته اند و حال به چه مناسبتى این همه با هم حرف مى زنند. در ضمن اگر از همان اول اسمى از پرستار و باند نمى بردید, کسى فکرش را هم نمى کرد که زن در بیمارستان بسترى است و مشکلى براى او پیش آمده است. سعى کنید در میان گفتگوى این دو نفر به طور غیر مستقیم و در حد لازم, به عوامل جانبى موجود چون, صدا, نور, بو, رفت و آمدها و برخوردهاى بیماران با مراجعین و کادر در بیمارستان و ... اشاره کنید.
این امر باعث مى شود که خواننده به خوبى خود را در محیطى که شما مى خواهید احساس کند و با آدمها نزدیکى بیشترى پیدا کند.
شخصیت پردازى دقیق تر شما موجب خواهد شد که مخاطب به ادامه داستان و اتفاقى که براى زن خواهد افتاد, علاقه مند شود. شغل ویژه زن و ادامه راه شوهر محرومش که پلیس نیز بوده است, باید تا میزان لازم پرداخت شود تا احساس همذات پندارى در خواننده زنده شود و خود را در جایگاه یک زن فداکار بگذارد.
امیدوار هستیم که پس از بازنویسى منطقى داستان, اثرتان را برایمان ارسال کنید تا آن را در نوبت چاپ بگذاریم.

مجتبى ثابتى مقدم ـ بایگ

برادر گرامى, بارى دیگر داستانى زیبا از شما به دستمان رسید. در اثر جدید خود باز در باره مشکلات اجتماعى قلم زده اید. گویا با توجه به زندگى شما در منطقه اى که پر از این گونه مشکلات مى باشد, به خوبى مى توانید مسایل جامعه خود را منتقل کنید.
در ((به وسعت آسمان)) تمامى ماجرا از دید یک دختر روایت مى شود. انتخاب زاویه دید مناسب از دید کسى که در خانه است و شاهد برخوردها و رفتارهاى پدر و مادرش بوده, به خواننده کمک مى کند تا بهتر متوجه قضیه شود. حال اگر داستان از دید پدر و یا مادر روایت مى شد, به نوعى به اغراق متهم مى شدید. اما در شکل فعلى, دختر خانواده بدون هیچ دخالتى در ماجرا شاهد مشکلات زندگیشان مى باشد.
البته باید نقش کارکردى خاله را در داستان بیشتر نشان مى دادید. این طور به نظر مى رسد که وى هیچ نقشى در ماجرا ندارد و گویا از زندگى خواهرش و وضعیت شوهر و فرزندان او کاملا بى اطلاع است. پس یا باید خاله را درگیر ماجرا مى کردید, طورى که به پیشرفت داستان کمک مى کرد و یا اینکه کاملا او را از داستان حذف مى کردید. در هر حال این اثر شما زینت بخش این شماره از ((قصه هاى شما)) مى باشد.موفق باشید.